خبرگزاری فارس: مردی که ضربان قلبش را کنترل میکند، خواهر و برادری که سوالات پیچیده ریاضی را حل میکنند، مردی که یک سکه را پشت سرش با تفنگ هدف قرار میدهد؛ این روزها تعداد زیادی از مخاطبان تلویزیون پای این صحنههای «عصر جدید» مینشینند و با هیجان، نظرات داورها و رقابت شرکت کنندهها را دنبال میکنند. اما شروع این برنامه همراه شد با انتقاداتی در خصوص کپیبرداری آن از یک برنامه تلویزیونی آمریکایی؛ از دکور و چینش داوران گرفته تا شکل اجرای مسابقه. رویهای که هر از چندگاهی در یکی از برنامههای تلویزیونی اتفاق میافتد. ایده گرفتن و بازتولید برنامههای تلویزیونی موفق دنیا یک رویه مرسوم در عالم رسانه است اما اولین سوالی که به ذهن میآید این است که چقدر ویژگیهای فرهنگی و بومی جامعه ما در این کپیبرداری در نظر گرفته شده است؟ برای بررسی این موضوع با «محمد لسانی» کارشناس رسانه گفت و گو کردهایم.
کاهش مخاطبان تلویزیون در جهان انکارناپذیر است
برای نقد دقیق هر تولید رسانهای از جمله برنامهای مانند «عصر جدید»، باید آن را رمزگشایی کرد. یعنی آن را در لایههای مختلف مورد بررسی و کنکاش قرار داد. هر برنامه یک لایه سطحی و یک لایه عمیق دارد؛ لایه سطحی و اولیه، لایه ژانر و قالب است که در مرحله اول مورد بررسی قرار میگیرد.
باید این حقیقت غیرقابل انکار را در نظر بگیریم که تعداد تماشاگران تلویزیون در سرتاسر جهان با یک افت جدی مواجه شدهاند. با توجه به این سیر نزولی، تلویزیونهای ملی و حتی تلویزیونهای خبری دنیا برنامهریزیهای خود را بر روی گسترش بازار مخاطبین تنظیم کردهاند. جذب مخاطبان از چند روش پیگیری میشود. اولین روش، از طریق زیرساخت فنی؛ یعنی حرکت از تلویزیون سنتی به تلویزیون تعاملی. این یک حرکت زیرساختی است که از طریق آن توانستهاند خیلی از مخاطبان خود را برگرداندند و آشتی بدهند. یعنی فراهم کردن این امکان که مخاطب خودش بتواند برنامههای دریافتی از تلویزیون را تنظیم کند.
خلاقیت در قالب برنامه، کم هزینه و پربازده
در روش دوم بر روی ژانرها و قالبهای تلویزیونی سرمایهگذاری میکنند. یعنی بررسی میکنند قالب جدید و خوب برای جذب مخاطب چیست. بعد دو حالت دارد؛ یا قالب را ابداع میکنند یا از قالبهای موفق تقلید میکنند. بهعنوان مثال تلویزیون چین، 12 ژانر تلویزیونی را بنا به فرهنگ و ویژگیهای مردم خودش ابداع و با اسامی چینی ثبت کردهاست. یا مثلا در کشورهای اروپایی ساخت سریالهای 45 دقیقهایِ نود قسمتی به صرفه نیست. بنابراین رو آوردهاند به مینی سریالهای دهدقیقهای که هم در تلویزیون بتوان پخش کرد و هم در اینترنت قابل انتشار باشد. این یک ابداع قالب است. از طرفی بسیاری از برنامههای تلویزیونی موفق در کشورهای مختلف بازتولید میشود. امروز حرف اول را در تحول کمخرج در صنعت تلویزیون، خلاقیت قالبی میزند چون تحول زیرساختی هزینه و زمان بسیار زیادی میبرد.
هر برنامه تقلیدی، الزاما منفی نیست
اگر نگاهی به قالبهای تلویزیون کشورمان بیندازیم، میبینیم بیش از 60درصد از برنامهها را قالب گفتوگو محور تسخیر کرده است. اولین اقدامی که در صداوسیما برای جذب مخاطب باید انجام شود، این است که برنامههای تلویزیونی از قفس برنامههای گفتوگو محور غیرجذاب رها شوند. مثلا برنامههای تلویزیونی مبتنی بر علم و فناوری تحت عنوان Science Show، یک ژانر جذاب برای کودک و نوجوان است.
صدا و سیمای ما برای خلاقیت زیرساختی هزینه و زمان قابل توجهی اختصاص دادهاست اما هنوز خروجی مورد نیاز را نگرفتهاست. از طرفی خلاقیت در قالب کمهزینه است؛ یعنی تهیهکننده تصمیم میگیرد بنابر رصد و اتاق فکری که دارد، یک قالب را طراحی کند. برنامه «عصر جدید» در اتمسفر تولیدات تلویزیونی جمهوری اسلامی یک خلاقیت محسوب میشود اما نوع خلاقیتش، خلاقیت ابداعی نیست؛ خلاقیت تقلیدی است.
من در گام اول و در نگاه اول، برخوردم مثبت است یعنی اینکه ما گزینشگری کنیم و ببینیم در جهان چه قالبهایی وجود دارد و بر اساس آن کار خلاقانه بکنیم، در گام اول باید مورد تقدیر قرار بگیرد. هرچند که این خلاقیت، تقلیدی باشد. اما اولین مشکلی که وجود دارد این است که این خلاقیت متاسفانه در کلیت محصولات صداوسیما به یک هژمونی مسلط تبدیل نشده است. یعنی ما امروز نورآوریهایی داریم که حوزه فرهنگ ما را ناهمگون نموده است؛ چون نتوانستهایم این رویه را به حوزه برنامههای محتوایی، مذهبی، اجتماعی و خبری تسرّی دهیم. به همین خاطر است که این خلاقیت برنامه عصر جدید که مبتنی بر کارهای خارقالعاده و نابهنجار است، به چشم میآید. در این برنامه از شگفتی و استثناء – که یکی از ارزشهای خبری است - برای مبهوت کردن مخاطب و برای هیجانبخشی استفاده میشود و این موضوع به یکباره در فضای رسانهای ما برجسته میشود. بهنظر من اگر چنین فضای خلاقانهای را در حوزههای دیگر هم داشتیم، «عصر جدید» تا این اندازه یک برنامه متفاوت و جدا از بافت فرهنگی بومی ما نمیشد. پس اول این نکته را در نظر بگیریم که بهطور کلی زیستبوم تلویزیون ما یک زیستبوم خلاقانه طراحی نشده است.
پس ضرورت دارد این تفکیک اتفاق بیفتد و این مباحث فرهنگی و مفهومی را در لایههای عمیقتر و به صورت مجزا از لایه قالبی مورد بحث و بررسی قرار دهیم. برنامههایی مانند عصر جدید، در حوزه محتوایی، خلاقیت به کار برده است. ولو اینکه تقلیدی باشد، برای مخاطب جامعه ما و در فضای تلویزیون ما، جدید است. اگر سیر قالبهای ارائه محتوا را مرور کنیم، میبینیم که قدیم، محتوا از منبر پخش میشد؛ بعد به شکل گفتوگومحور در آمد، بعد محتوا در فضای مسابقه عرضه شد و... الان محتوا در قالب برنامههای استعدادیابی عرضه و تبادل میشود. حالا باید بررسی شود که اصلا این برنامهها محتوا دارند، چگالی محتوایی آن چقدر است، تا چه اندازه آموزنده است و توانسته انتقال معارف و چقدر انتقال هیجان داشته باشد؟ اینها حوزههای مهمی هستند که نه فقط در مورد عصر جدید بلکه هر برنامهای، بهخصوص آنهایی که تقلیدی هستند باید مورد کنکاش قرار گیرد.
ریلگذاری فرهنگی برنامه، مثبت نیست
در نقد و بررسی تمام برنامههای تقلیدی و از جمله عصر جدید باید به موضوع مبنایی نگاه کنیم و آن را در لایههای مختلف بررسی کنیم. در لایه قالبی، بنا به دلایل بالا باید از عصر جدید و برنامههای مانند آن استقبال کرد. اما لایههای بعدی که باید بهصورت جدی و دقیق مورد بررسی قرار گیرد، لایههای فرهنگی و تربیتی است.
برنامه عصر جدید در لایههای عمیقتر دارد رفتار نابههنجار و مبهوتکننده را تشویق میکند. یعنی ریلگذاری آن به این شکل است که در ذهن جوان و نوجوان، دانش و تحصیل و اشتغال را به عنوان اصل و مبنا ارزشگذاری نمیکند؛ بلکه اصل این است که دیگران را شوکه کنید و توجه آنها را جلب کنید. این سبک عملاً با فضای مجازی، همزیستیِ گونهای دارد. در فضای مجازی، لایک و فالوور و تعداد دفعات نمایش بیشتر مبناست؛ در عصر جدید هم کار خارقالعادهتر و مبهوتکنندهتر اصل است. بنابراین از نظر رسانهای انگار برای انسان عصر دیجیتال ساخته شده است که تمایل دارد توجهها را به خود جلب کند و چشمها را خیره کند؛ به جای اینکه عقلها و شخصیتها را پرورش دهد، این وجه را مورد توجه قرار میدهد.
نقدهای جدی از اینجا شروع میشود
پس در گام اول، استقبال از خلّاقیت و در گام دوم، انتقاد از اینکه زیستبوم تولیدات صداوسیمای ما آنگونه خلاقانه نبوده که خلاقیت منزوی و متهم نشود و در گام سوم اینکه ما چقدر به جنبههای فرهنگی، تربیتی و اجتماعی تولیدات نگاه کردیم. اینجا تازه نقدهای جدی شروع میشود و متخصصان علوم روانشناختی، رفتاری و جامعهشناسی تولیدات رسانهای را نقد میکنند. مثلا اگر از نگاه نظریه «کاشت» که یکی از نظریههای مشهور رسانهای است به این برنامه نگاه کنیم، «عصر جدید» یک عینک در چشم مخاطب میکارد که هرچقدر خارقالعادهتر باشم، بهتر دیده میشوم. بنابراین اینگونه به محیط اطرافش نگاه میکند. آهسته آهسته این نوع نگاه در پوشش او، حرکات و گفتار او خودش را نشان میدهد.
بنابراین این موضوع از یک برنامه تلویزیونی به یک الگوی رفتاری تسرّی پیدا میکند. در این لایه تأثیرات آن خیلی عمیقتر و هشداردهندهتر میشود. به این معنا، لایه سوم خیلی سیّال و در عین حال گسترده است و نمیشود با این لایه صرفا برنامه را منکوب کرد بلکه باید از این لایه برنامه را عمیقتر نگاه کرد و همه جنبههای مختلف آن را مدنظر قرار داد که در پشت ظاهر برنامه، چه پیامی به افکار عمومی منتقل میشود.
بهنظرم اینجا اولا اتاق فکر برنامه، ثانیا گروهی که برنامه در آن تصویب شده باید بهصورت جدی و دقیق، مسابقه و پیامهای آن را مورد کنکاش قرار دهند. شبکه 3 را شبکه جوان نامگذاری کردهاند و این برنامه توانسته یک ارتباط خوب را با مخاطبان خودش برقرار کند و آنها را با تلویزیون آشتی دهد اما به نظرم در لایههای فرهنگی و معرفتی نیاز داشته بیشتر توجه و تعمیق صورت بگیرد.
گاهی به ریسکش نمیارزد!
در ساختار صداوسیما چهار سطح وجود دارد؛ اول سردبیر در خود برنامه که در حوزه محتوا کمک کند، دوم اتاق فکر خود برنامه، سوم شورای گروه شبکه و چهارم مشاوران یا هیئت اندیشهورز شبکه. بهعبارتی، دو سطح بیرون برنامه و دو سطح درون آن که وظیفه دارند این همزیستی حوزه فرهنگی با برنامه را هم نظارت و هم تضمین کنند. یعنی اگر برنامه این مولفه را نداشته باشد، با همنشینی و همافزایی و هدایت به مرور زمان بتوانند به آن تزریق کنند. پس این اتفاق در مورد عصر جدید باید میافتاد و تدابیری برای بومیسازی این قالب در نظر گرفته میشد.
آقای علیخانی بهعنوان تهیهکننده برنامه، کسی است که تجربه زیادی دارد، رسانه و دوربین و مخاطب را میشناسد و این بومیسازی باید اتفاق میافتاد. از نظر من بهعنوان ناظر بیرونی، یکی از دلایلی که به نظر میرسد مانع بومیسازی شده، ترس از ریسک کردن است؛ یعنی افراد از خودشان خلع مسئولیت کنند. نه اینکه من نتوانم بومی بکنم، بلکه با خودم میگویم اگر برنامه را بومی کنم، آیا میگیرد؟ پس من گام اولم را ارائه نمونهای قرار میدهم که قبلا تست شده و در جذب مخاطب موفق بوده است ولو اینکه خط به خط و مو به مو کپی باشد. دلیل دوم؛ بکر بودن و جدید بودن حوزه است. یعنی چون حوزه جدیدی بودهاست، امکان مانور زیاد را میگیرد. در صداوسیما برنامههای استعدادیابی دیگری هم داشتهایم که در جذب مخاطب موفق نبودهاند.
خلاقیت را ابزار توسعه هویتی کنیم
سومین عامل را هم بدون تعارف میتوان گفت یک خودشیفتگی نسبت به خارج از مرزها است. اینجا این بحث مطرح میشود که چقدر عِرق ملی و میهنپرستی نمود دارد. مثلا چین در قالبهای تلویزیونی خلاقانه، نهتنها توانسته هویت خود را حفظ کند بلکه آن را در خارج از مرزها نیز توسعه داده است. یا یک مثال داخلی، برنامه مشاعره «چکامه» که از شبکه آموزش با اجرای آقای دکتر اسماعیل آذر برگزار میشد، برای مخاطبین خیلی جذاب بود اما اتفاق جالبتر، دریافت پیامکهایی در مورد برنامه از کشورهای فارسی زبان مثل افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان است. یا نمونه دیگر برنامه «قند پهلو» آقای رضا رفیع. در این نمونهها میبینید در حوزه جغرافیای زبان فارسی توانستهاید اولاً هویت خود را حفظ کنید، ثانیاً هویت خود را توسعه دهید.
بنابراین باید در برنامه عصر جدید این موضوع بررسی شود که تا چه اندازه توسعه هویتی ایجاد میکند و تا چه اندازه، تاثیرپذیری هویتی. نه اینکه بخواهم آن را طرد کنم چون نباید با برنامهها به شکل دو قطبی و صفر و یک برخورد کرد.
تفریح آری، سرگرمی، نه!
برنامه عصر جدید برنامهایست که دیده شده و در جذب مخاطب موفق بوده اما برای بومیسازی ریسک نکرده است و در فصل دوم خودش باید به این سمت حرکت کند و حواسش به این باشد که از هیجانگرایی و ذوقزدگی مبتنی بر نابهنجاری و کارهای خارقالعاده فاصله بگیرد. اتفاقا باید نقد «لایک» و نقد «دیده شدن به هر قیمتی» باشد و نه برعکس آن یعنی تهییج و تشویق به دگرگونه بودن.
بحث دیگر اینکه باید با زندگی و کار ایرانی ارتباط برقرار کند. یعنی خلاقیتهایی مدنظر قرار بگیرد که کار و معیشت را راه میاندازد نه اینکه ربطی نداشته باشد و صرفا سرگرمی باشد و نه تفریح. ما باید از «سرگرمی» به سمت «تفریح» برویم. تفریح یعنی فرح و انبساط خاطر؛ یعنی به شما اولا نشاط و آرامش میدهد و این انبساط، تاثیر اصلی آن وارد کار و زندگیات میشود. بین تفریح و زندگی یک ارتباطی وجود دارد؛ یعنی داده و ستانده دارد. اما سرگرمی به معنای جداافتادگی از آن زیست است؛ سرگرمی یک جور غفلت است. برای همین باید در برنامههای تلویزیونی تفریح مبنا قرار بگیرد. حتی در سطح جهانی هم میگوید خود سرگرمیها(entertainment) بهصورت Infotainment باشد به این معنا که در کنار سرگرمی به دانش و اطلاعات مخاطب هم افزوده شود.
حال اینکه برنامهای بسازیم که صرفا سرگرمی و مبتنی بر غفلت باشد و با کار، تحصیل و زندگی منِ ایرانی همزیستی نداشته باشد، این جداافتادگی خطرناک است و باید این فاصله پرشود. پس باید این ریسکپذیری در برنامه بالا برود؛ من ایرانی هستم و باید این برنامه در زیست و نظام موضوعات منِ ایرانی جا افتاده باشد. آن را یک تکه جدا افتاده از پازل زندگیام حس نکنم. این امتیاز نیست که صدا و سیمای ما شبیه به شبکههای خارجی شود؛ بلکه این مهم است که چقدر بتوانم طبق الگوی ایرانی تولیداتم را ارائه دهم که اولاً به حفظ هویتی و دوما به توسعه هویتی خودم ختم شود.