برترین ها: ما در جامعهای زندگی میکنیم که هر انسانی با دستاوردهایش سنجیده میشود و برچسب بااستعداد به کسی تعلق میگیرد که دستاورد خاصی در زندگی داشته باشد. در این جامعه، مردم موفق اصولاً به عنوان ابرانسانهایی به تصویر کشیده میشوند که از ابتدا با قدرتی جادویی زاده شده اند و همین مسئله آنها را از دیگران جدا میکند. برای مثال بازیگرانی که برندهی جایزههایی مثل اسکار و سیمرغ بلورین میشوند از جمله این افراد در جامعه هستند.
رسانه به سخت کوشی اهمیتی نمیدهد و سعی میکند هر نتیجهی خوب و درستی را به استعداد ربط دهد. جامعهی ما مردم را بر اساس دستاوردهایشان قضاوت میکند و چنان میپندارد که گویی این افراد با یک نعمت ذاتی آفریده شدند. ما هیچ وقت از تحسین نقاشی ها، فیلمها و رمانهای زیبا دست برنمی داریم، ولیکن فکر میکنیم که این شاهکارها، زادهی استعدادی ذاتی هستند.
شما میتوانید مظاهر این باور را در سرتاسر جامعه مشاهده کنید. برای مثال بسیاری از شرکتهای بزرگ و موفق سعی میکنند انسانها را در دستههای مختلفی اعم از متوسط، سطح پایین و خارق العاده قرار دهند و معیارشان برای این طبقه بندی ها، تست هوش است. آنها سعی میکنند بهترینها را پیدا کنند. اما این بهترین، به معنی زاده شدن با یک قابلیت یا استعداد ذاتی است.
حقیقت سخت کوشی
همچنین ممکن است رسانه کاری کند که طرز فکر برعکسی در شما شکل بگیرد. یعنی به شما بقبولاند که سخت کوشی میتواند استعداد را چندین برابر کند. وقتی شما برای اولین بار یک فرد موفق را میبینید، فکر میکنید که این فرد یک استعداد ذاتی خارق العاده داشته است؛ اما در حقیقت بسیاری از انسانهای موفق با تکیه بر سخت کوشی به این جایگاه رسیده اند.
برای مثال مایکل جردن، یکی از اسطورههای ورزش بسکتبال کسی است که برای تیم بسکتبال دبیرستانش انتخاب نشد، اما آن قدر تلاش کرد تا به بهترین بازیکن جهان تبدیل شد! یا مثلاً تهیه کننده بزرگ و مشهور انیمیشن، والت دیزنی میگوید که به خاطر نداشتن ایدههای ناب و یا فقدان تخیل از انتشارات روزنامه اخراج شد. تنها چیزی که این گونه افراد را به اوج میرساند، تلاش و پشتکار است، نه استعداد!
قدرت برچسبها
وقتی به یک نفر برچسب بااستعدادی میزنند چه اتفاقی میافتد؟ برخی از مردم در چنین مواقعی زیادی مغرور میشوند و در نتیجه انگیزهی لازم برای تلاش را از دست میدهند. برای مثال، وقتی به یک نوجوان دبیرستانی گفته میشود که او ذاتاً باهوش است، فکر میکند که برای قبول شدن در دانشگاه هیچ مشکلی نخواهد داشت؛ بنابراین خیلی برای یادگیری درسها و یا مهارتهای تازه به خودش زحمت نمیدهد و فکر میکند که به راحتی واحدهای درسی اش را پاس خواهد کرد. دانشگاه برای این گونه افراد به مسابهی یک شوک بزرگ عمل خواهد کرد؛ و در سمت دیگر ماجرا، وقتی به یک فرد گفته میشود که او هیچ استعدادی برای انجام فلان کار را ندارد، سبب میشود که او رویاهایش را دنبال نکند و انگیزه اش را از دست بدهد. برای مثال شخصی را که برای کلاس هنر ثبت نام کرده تصور کنید. اگر معلم و استادش به او بگوید که هیچ استعدادی برای نقاشی کردن ندارد، ممکن است تمام ذوق آن شاگرد را کور کند. خصوصاً اگر سالها برای ثبت نام کردن در چنین کلاسی با خودش کلنجار رفته باشد تا اعتماد به نفس کافی را به دست آورد؛ در این صورت است که جهان، فقط و فقط به خاطر جمله آن استاد، از شاهکارهای زیبای هنری آن فرد محروم میماند.
همچنین بااستعداد خطاب کردن یک شخص ممکن است بی حرمتی به او باشد. چرا که ممکن است سخت کوشی و تلاشهای چندین و چند سالهی او با یک کلمه به تاراج برود و گویی که او فقط با یک نعمت ذاتی زاده شده و هیچ تلاش و رنجی را برای دست یابی به خواسته هایش متحمل نشده است. اما چنین نیست، ما نباید تمام انگیزهی یک فرد را با یک جمله از بین ببریم. همچنین این کار سبب تنبلتر شدنِ خودمان میشود. اگر شخص دیگری با یک استعداد ذاتی قرار است به موفقیت برسد، ما چگونه قادر به همسطح شدن با او خواهیم بود؟
چگونه میتوانیم قدرتهای خاصمان را پرورش دهیم
درست است که برخی از ما قدرت و توانایی بیشتری در برخی از زمینهها داریم، اما تلاش و سخت کوشی کلید اصلی حل این ماجراست. برای این که بتوانیم به نهایت پتانسیل خودمان برسیم، باید این راهنمای سه قدمی را دنبال کنیم:
اول، از خودتان بپرسید که به چه چیزی بیشتر از همه علاقه دارید؟
در طول روز بیشتر به چه چیزی فکر میکنید؟ به چه چیزی بیشتر از همه اهمیت میدهید؟ در اوقات فراغتتان چه کار میکنید؟ اگر راجع به علایق و توانایی هایتان مطمئن نیستید، پس چند سرگرمی جدید را امتحان کنید و یا راجع بهشان تحقیق کنید.
دوم، در زمینهی مورد نظرتان تلاش کنید تا پیشرفت کنید
برای مثال اگر شما متوجه شدید که به زمینهی هنری علاقه دارید، پس منبع درستی برای پیشرفت انتخاب کنید. در یک کلاس مبتدی ثبت نام نمایید. یک استاد خوب و توانا پیدا کنید یا این که وسایل مورد نیاز جهت آموزش خودجوش را پیدا کنید. اول از همه باید مهارتهای اساسی خود را بهبود ببخشید و سپس پلههای ترقی را یکی یکی بالا بروید. هرچقدر بیشتر تلاش کنید، پیشرفت بیشتری در شما حاصل میشود.
سوم، از افراد کارکشته و موفق نظرخواهی کنید
اجازه بدهید که افراد کارکشته نقاط ضعف و قوت شما را پیدا کنند. افراد موفق هیچ وقت از یادگیری دست نمیکشند و از انتقادهای سازنده استقبال میکنند. از نظرات دیگران استقبال کنید، اما به عقیدهی آنان راجع به استعداد، توجهی نکنید. مهم، تلاشهای شما است.
خودتان را در آغوش بگیرید و به نتایج تلاشتان باور داشته باشید
وقتی که واقعاً متوجه شدید سخت کوشی بهتر از استعداد است، باید دنبال رویاهایتان بروید. پس اگر کسی به شما گفت که هیچ استعداد خاصی در هیچ زمینهای ندارید، چه کار میکنید؟ با انتخاب راه درست که همان سخت کوشی است، به او ثابت میکنید که کدام یک مهمتر است.
وقتی شما راه درست را میدانید و همان را انتخاب میکنید، چه دلیلی برای عدم موفقیت وجود دارد؟ و اگر کسی شما را بااستعداد یا با موهبت خطاب کرد، حتماً به او یادآوری کنید که سخت کوشی میتواند انسانها و جهان را تغییر دهد، اما استعداد؟ نه!
منبع: lifehack