تأملی در روایات معراج

از جمله معجزات پیامبر مکرّم اسلام(صلی الله علیه وآله) سفر شبانه خارق العاده ایشان به مسجدالاقصی و عالم ملکوت است که قرآن کریم به آن پرداختهو روایات متواتر بر آن دلالت دارند

مقدّمه

از جمله معجزات پیامبر مکرّم اسلام(صلی الله علیه وآله) سفر شبانه خارق العاده ایشان به مسجدالاقصی و عالم ملکوت است که قرآن کریم به آن پرداختهو روایات متواتر بر آن دلالت دارند. قرآن کریم در دو سوره از این معجزه بزرگ یاد کرده است: نخست در آغاز سوره اسراء، سیر شبانه و بردن اعجازآمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی ذکر نموده: (سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیلا مِّنَ الْمَسْجِدِالْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِالأَقْصَی الَّذِی بَارَکنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ)؛و دیگر بار در سوره نجم، مشاهدات ملکوتی ایشان را از آیات بزرگ خدای تعالی به اجمال مطرح کرده است: (عَلَّمَهُ شدِیدُالْقُوَی ذُو مِرَّة فَاسْتَوَی وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی فَکانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَی فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی مَا کذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی أَفَتُمارُونَهُ عَلَی مَا یرَی وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی عندَهَا جنَّةُ الْمَأْوَی إِذْ یغْشَی السِّدْرَةَ مَا یغْشَی مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی لَقَدْ رَأَی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکبْرَی) (نجم: 5-18) همچنین در آیه چهل و پنجم سوره زخرف به یکی از وقایع معراج، که روبه رو شدن پیامبر با پیامبران پیشین و پرسش از آنان است، می پردازد: (وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِک مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یعْبَدُونَ.)

آنچه در سوره اسراء آمده بیانگر بخشی از این معجزه بزرگ الهی است که راه را به روی هرگونه توجیه و تأویل نادرست می بندد. ولی مفسّران در باب مطالبی که در سوره نجم به بخش دیگری از این معجزه پرداخته، اختلاف نظر دارند؛ برخی آن را به معجزه معراج رفتن پیامبر مربوط می دانند، ولی برخی دیگر مقصود آیات یادشده را دیدن صورت واقعی جبرئیل توسط پیامبر دانسته اند. اصل وقوع معراج پیامبر(صلی الله علیه وآله) مورد اتفاق همه عالمان مسلمان است و توجیه و خدشه در آن از کسی پذیرفته نیست،[1] ولی مجموعه اخباری که در باب معراج ایشان و جزئیات آن در جوامع روایی آمده و از آن با عنوان «روایات معراجیه» یاد می شوند، دارای ابعاد گسترده ای هستند و به دلایلی موجب پدید آمدن آراء متفاوتی شده و در نتیجه، بخش عمده ای از این معجزه حتمی الهی را در هاله ای از ابهام، بلکه تردید قرار داده اند.

پیشینه نقد و بررسی روایات معراج

روایات معراجیه همواره در معرض گفتوگو و نقد و نظر عالمان مسلمان بوده و در دانش های گوناگونی از قبیل کلام، فقه، تاریخ، اخلاق، حدیث و تفسیر مورد بحث قرار می گیرند.[2] نخستین پرسش ها در این باب، به زمان امام سجّاد(علیه السلام) باز می گردند. در روایتی، زیدبن علی از پدر بزرگوار خویش، درباره راز تخفیف گرفتن پیامبر از خدای متعال در باب نمازهای واجب به توصیه حضرت موسی(علیه السلام)سؤال کرد و ایشان در پاسخ، مطالبی فرمودند.[3]

عالمان مسلمان، اعم از شیعه و سنّی، افزون بر تدوین متون روایی ویژه معراج[4] ده ها کتاب در این زمینه نگاشته اند که برخی از آن ها عبارتند از: المعراج (معراج نامه)، نوشته ابوعلی سینا (م 428)؛ معراج النبی، علی بن محمّد صمری محلّی (م 841)؛ الآیات العظیمة الباهرة فی معراج سید اهل الدنیا و الاخره، محمّدبن یوسف بن علی دمشقی صالحی (م 942)  نام دیگر این کتاب الفصل الفائق فی معراج خیرالخلائق است  المعراج الجسمانی، سید صدرالدین محمّدبن محمّد باقر رضوی (شارح وافیه م 1160)؛ الرق المنشور فی معراج نبینا المنصور، سید جعفر دارابی، معروف به «کشفی» (م 1267)؛ جوامع الاسرار فی معراج الرسول المختار، سیدحسین بن مرتضی طباطبائی حائری یزدی (م 1315)؛ و رجعت و معراج، ابوالحسن رفیعی قزوینی (معاصر).

عالمان بسیاری نیز در کتاب های کلامی، تفسیری، حدیثی و تاریخی، به مناسبت طرح بحث «معراج» نکاتی در باب روایات معراجی آورده اند؛ از جمله سید مرتضی در تنزیه الانبیاء،[5] ابن حجر در فتح الباری،[6] طبرسی در مجمع البیان، ابن شهرآشوب در مناقب، بیضاوی در انوارالتنزیل، مجلسی در بحارالانوار، طباطبائی در المیزان،[7] یوسفی غروی در موسوعة التاریخ الاسلامی و سیدجعفر مرتضی عاملی در الصحیح من سیرة النبی الاعظم.[8]

همچنین عالمانی که در پی نقد و بررسی روایات موضوع بوده اند، بخشی از روایات معراجی را به عنوان روایات موضوعه مطرح کرده اند؛ مانند ابن جوزی در الموضوعات و سیوطی در اللئالی المصنوعه و شوکانی در الفوائدالمجموعه. قدیمی ترین نقد از سید مرتضی و جامع ترین نقد نیز از سوی امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان مطرح شده است.[9] علّامه طباطبائی در المیزان دیدگاه طبرسی را پذیرفته، ولی نسبت به مصادیقی که او آورده خرده گرفته است و مثال های ایشان را قابل مناقشه می داند.[10] همچنین فقیهانی چند، بعضی از این روایات را در مباحث فقهی نقل کرده و مستند فتوای خود قرار داده اند.[11]

راز اختلاف در اعتبار روایات معراج

راز اختلاف در روایات معراجیه را در چند عامل می توان جستوجو نمود:

یکی آنکه، برخی از این روایات مجعول و بی پایه و اساس بوده و از سوی برخی از افراد ضعیف و کذّاب بر فرهنگ اسلامی تحمیل شده اند.

دیگر آنکه، زبان این روایات در موارد متعدد، زبان تمثیل و تمثّل است که واقعیت های فراسوی ماده را به زبان تمثیل برای مخاطب مجسّم کرده و از این راه، حقایقی را تبیین نموده اند. بنابراین، به یقین، ظاهر آن ها هرگز مراد و مقصود گوینده نبوده است. اما برخی از افراد در مقام فهم مقصود از آن ها، به ظاهر جمود ورزیده و به یکی از دو محظور مبتلا شده اند: گروهی، به دلیل ظاهر غیر قابل قبول آن ها، چنین روایاتی را بکلی نادرست دانسته و در پی آن، معارف فراوانی را از دست داده اند؛ گروهی دیگر، حقایق مجرّد فراسوی جهان طبیعت را اموری مادی و مبتذل تصور نموده و با استناد به ظاهر این گونه روایات، عقاید نادرستی درباره خدا و فرشتگان و غیرآن مطرح کرده اند.

نمونه هایی از احادیث جعلی در باب معراج

1- ابن حامد بغدادی (م 403)[12] در روایتی از ابن عبّاس از پیامبر چنین نقل کرده است: «لما اُسری بی رأیت الرحمنَ علی صورةِ شابٍّ اَمرد نوره یتلأ لؤ و قد نُهیتُ عن صفِته لَکم، فسألتُ ربّی ان یکرمنی برؤیتِهفاذا کانّه عروسٌ حینَ کشِفَ عنه حجابُه مستو علی عرشِه.»[13]

با توجه به مجموعه آیات و روایاتی که در باب اوصاف خدای تعالی وجود دارند و مدار اعتقادات اسلامی در زمینه خداشناسی هستند، روایت پیش گفته نادرست بوده و آثار جعل و وضع از آن آشکار است. افزون بر آن، دچار تعارضدرونی است و صدر و ذیل آن ناهماهنگ هستند. اگر با اتّکا به آغاز روایت، پیامبر(صلی الله علیه وآله) از وصف خداوند نهی شده، چگونه است که در ادامه آن، اوصافی مانند شاب، امرد، عروس و قرار گرفته بر عرش را بیان کرده اند؟

2- ابن عبّاس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نقل کرده است: «اِنَّ اللّهَ فضَّلَ المرسلینَ علَی المقرَّبینَ لَمّا بلغتُ السماءَ السابعةِ لقینی ملک مِن نور علی سریر من نور فسلّمتُ علیه فردَّ علی السلامُ فاوحی اللّهُ الیه یسلّمُ علیک صفیی و نبیی فلم تقم له. و عزّتی و جلالی، لَتقومنَّ فلا تقعد الی یومِ القیامِة.»[14]

ابن جوزی می گوید: خطیب بغدادی بر این باور است که این حدیث باطل و موضوع است، در حالی که رجال سند آن جز محمّدبن مسلمه، همه از ثقات اند.[15] افزون بر جعلی بودن، متن این روایت نیز با مقام عصمت فرشتگان الهی ناسازگار است و با فرض صحت سند نیز اعتباری نخواهد داشت.

3- از عایشه نقل شده است: «ما فقدتُ جسدَ رسولِ اللّه و لکن اللّهَ أسری بروحِه»؛[16] بدن پیامبر در شب معراج در کنارم بود، ولی خداوند روح او را شبانه (به عالم بالا) برد.

جعلی بودن این روایت به این دلیل است که همه مورّخان و قرآن پژوهان زمان معراج را پیش از هجرت دانسته اند و در آن زمان، عایشه همسر ایشان نبوده است تا از بود و نبود جسم پیامبر در شب معراج خبر دهد. علاوه بر آن، آیه اول سوره اسراء بر عروج پیامبر از مسجدالحرام در مکه تصریح دارد.[17]

راویان دروغگو در برخی دیگر از این روایات، فضایل زیادی برای برخی از صحابه پیامبر بیان کرده اند؛ مانند:

4- ان الرسولَ قال: «لَمَّا اُسری بی اِلی السماءِ رأیتُ مکتوباً علی ساقِ العرشِ لا الَه الاَّ اللّهُ محمّدٌ رسولُ اللّه ابوبکرُ الصدیقُ عمرُ الفاروقُ عثمانُ ذوالنورین.»[18]

در سند این روایت، ابوبکر عبدالرحمن بن عفّان الصوفی قرار دارد. سیوطی در اللئالی المصنوعة گفته است: ابوبکر و شیخش هر دو دروغگو هستند.[19] ذهبی در میزان الاعتدال گفته است: یحیی بن معین، عبدالرحمن بن عفان را دروغگو دانسته است.[20] ابن حجر عسقلانی نیز همین سخن را درباره او با توضیح بیشتری آورده است.[21]

5- «عبدالله بن ابراهیم الغفاری عن عبدالرحمن بن زید بن اسلم عن سعید بن ابی سعید عن ابی هریرة مرفوعاً، عُرج بی الی السماءِ فما مررتُ بسماء الاّ وجدتُ فیها مکتوباً محمّدٌ رسول اللّهِ و ابوبکرُ الصدیقُ من خلفی.»[22]

ابن جوزی درباره این حدیث می نویسد: این حدیث صحیح نیست، غفاری حدیث وضع می کرده و شیخ او نیز به اتفاق عالمان رجالی ضعیف است.[23] اگرچه سیوطی تلاش کرده است تا این روایت را به حد حسن ارتقا دهد، ولی شواهدی که بر صدور آن آورده، خود قابل مناقشه بوده و به گفته خود وی، برخی از مؤلّفان کتب حدیثی به عدم امکان احتجاج به برخی از این شواهد نظر داده و متفرد بودن ناقلان آن ها را گوشزد نموده اند.[24]

6- «روی ابوبکر الجوزقی من حدیث ابی سعید مرفوعاً لمّا عُرج بی الی السماءِ قلتُ اللّهمَّ اجعل الخلیفة مِن بعدی علی بن ابی طالب فارتجّتِ السماواتُ و هتفت الملائکةُ مِن کلِ جانب یا محمّد اقرء وما تشاؤون الاّ ان یشاءَ اللّه قَد شاءاللّه اَن یکونَ من بعدک ابوبکر الصدیقُ.»[25]

ابن جوزی گفته است: این حدیث موضوع و از ساخته های یوسف بن جعفر است.[26] جاعلان این گونه روایات، فضلیت تراشی برای صحابه را آن قدر مهم می دانستند که حاضر بودند به مقام پیامبرتوهین شود تا مدح و منقبتی برای آنان از آن سر بر آورد. بنابراین روایت، همه آسمان ها و فرشتگان دریافته بودند که خلیفه پس از ایشان باید ابوبکر باشد، اما پیامبراز درک آن باز مانده بود و درخواست نابجایی از خداوند کرد!

7- «لمّا اُسری بی رأیتُ فی السماءِ خیلا موقوفةً مسرجةًملجمةً لا تروثُ و لا تبولُ و لا تعرقُ، رأسُها مِن الیاقوتِ الاحمر و حوافِرُها من الزّمردِ الاخضر و ابدانُها مِن العقیانِ الاصفر ذواتُ اجنحة فقلتُ: لمن هذه؟ فقالَ جبرئیل: هذه لمحبّی ابی بکر و عمر یزورونَ اللّه تعالی علیها یومَ القیامةِ.»[27]

ابن جوزی می گوید: بی شک، این حدیث موضوع است و از ابوالقاسم ترمذی یا جدّ او فراتر نمی رود و خطیب بغدادی هم آن را منکر دانسته است.[28]

8- انس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است که ایشان فرمودند: «لیلةَ اُسری بی دخلتُ الجنةَ فرأیتُ تفاحةً لم ارَ فی الجنةِ احسنَ منها فتناولتُها فانفلقتُ عن لعبةِ لم ارَ فی الجنةِ احسنَ مِنها. قلتُ لِمَن اَنت؟ قالت: لرجل مِن قریش فظننتُ انّها لی، فقلتُ لِمَن مِن قریش؟ قالت: لعثمانِ بن عفّان المقتولِ ظلماً.»[29]

این حدیث به خاطر حمیدبن هلال مجهول است.[30] همچنین محمّدبن سلیمان بن هشام ورّاق، که در سند روایت خطیب بغدادی از ابن عمر وجود دارد، مورد اتهام است.[31] شبیه این منقبت درباره حضرت علی (علیه السلام)نقل شده است که در سند روایت از طریق عامّه عطیه وجود دارد و بنا به گفته سیوطی، وی ضعیف است[32] و در نقل شیعه نیز همین عطیه وجود دارد، ولی به جای «تفاحه»، «سفرجله» آمده است و متن آن نیز تفاوت زیادی با روایتمزبور دارد. شیخ صدوق در امالی به سند ذیل این روایت را آورده است: «احمدبن محمدبن حمدان المکتب عن محمّدبن عبدالرحمان الصفّار عن محمّدبن عیسی الدامغانی عن یحیی بن المغیرة عن حریز (جزیر) عن الاعمش عن عطیة عن ابی سعید الخدری قال قال رسول اللّه...»[33] زمخشری نیز همانند متن نقل شده در امالی صدوق را در ربیع الابرار آورده است.[34]

9- انّ رسولَ اللّه قالَ «لما اُسری بی اِلی السماءِ دَخلتُ الجنةَ فرأیتُ فیها قصراً مِن ذهب (و فی روایة اُخری قصراً ابیضَ) فاعجبنی فقلتُ لِمَن هذا القصرُ؟ فقیل لی: لِفتی مِن قریش. فقلتُ مَن هو؟ قیل: عمرُبنُ خطّاب. فما منعنی ان اَدخلَهُ الاّ ما اَعرفُه من غیرتِک یا عُمر! فبکی عُمر عند ذلک و قالَ: و علی مثلک یغارُ یا رسولَ اللّهِ؟»[35]

ابن حجر هیتمی در الصواعق با اندک تغییری روایت مزبور را آورده و در ادامه گفته است: این روایت را احمد و ترمذی و ابن حبّان در صحیح خود، از انس و احمد و شیخان (بخاری و مسلم) از جابر و احمد از بریره و از معاذ نقل کرده اند.[36]

با آنکه صاحبان جوامع روایی اهل سنّت روایت مزبور را گزارش کرده و در ظاهر، آن را صحیح دانسته اند، ولی آثار وضع از آن پیداست. پیامبر دارای یاران زیادی بودند و برخی از آنان در زمان حیات آن حضرت و در رکاب ایشان به شهادت رسیدند و رنج های فراوانی در راه نشر دعوت اسلام به جان خریدند، اما در این گونه روایات، کمتر سخنی از آنان به میان آمده و در مقابل، از کسانی تمجید شده است که در زمان مقاومت و جان بازی یاران واقعی پیامبر، بنا به اعتراف خود، صحنه نبرد را رها کردند و پا به فرار گذاشتند![37] بنا به تصریح قرآن کریم، جمع زیادی از یاران پیامبردر جنگ «اُحد» پس از هجوم دوباره دشمن، صحنه نبرد را خالی کردند و از میدان گریختند و آن حضرت را تنها گذاشتند.[38] آیا می توان پذیرفت افرادی که به گناه کبیره ای همچون فرار از جنگ مبتلا شده اند  هر چند خداوند آنان را بخشیده باشد  دارای چنین مقاماتی در جهان دیگر باشند، و مؤمنان و مجاهدانی که برای لحظه ای نیز نافرمانی پیامبر نکرده و در برابر دشمن همچون کوه استوار ایستادند، بهره ای نداشته باشند؟

1- «رأیتُ لیلةَ اُسری بی فِی العرشِ فرَنْدَة[39] خضراءَ فیها مکتوبٌ بنور ابیض: لا اله الا اللّه محمّدٌ رسول اللّهِ ابوبکرُ الصدیقُ عمرُ الفاروقُ.»[40]

ابن جوزی در باب این حدیث می گوید: این حدیث صحیح نیست و عمربن اسماعیل مورد اتهام است. یحیی درباره او گفته است: «لیس بشیء، کذّابٌ دجالٌ سوءٌ خبیثٌ» و دارقطنی و نسائی نیز گفته اند: او متروک الحدیث است.[41]

همچنین برخی دیگر از روایات با آنکه از نظر متن قابل توجیه هستند، ولی به دلیل ضعف برخی از رجال سند، ارزشی ندارند.

11- میسرة بن عبد ربّه در روایتی مرفوع از ابن عبّاس آورده است: «لمّا اُسری بی اِلی السماءِ الدنیا رأیتُ فیها دیکاً له زغبٌ اخضُر و ریشٌ ابیضُ و رِجلاه فی التخومِ و رأسه عندَالعرش...» این روایت قریب بیست صفحه را در برمی گیرد. به گفته بخاری، میسره رمی به کذب شده است.[42] بنابراین، نمی توان چنین سخنانی را از او پذیرفت. علاوه بر این، در برخی دیگر از روایات آمده است: «رأیتُ ملکاً...»[43] که نشان دهنده آن است که وصف یاد شده به صورت تمثیل بوده و نمادی است از یکی از فرشتگان خداوند، نه آنکه در واقع، خروسی با آن هیأت در عرش الهی وجود داشته باشد.

نمونه ای از روایات مخالف قرآن و سنّت در باب معراج

برخی از روایات دارای مطالب خلاف واقع بوده و با آیات قرآن نیز مخالفند. روایاتی که بر رؤیایی بودن معراج نبوی و وقوع آن پیش از بعثت دلالت دارند از این دسته اند:

1- بخاری و مسلم و طبری و ابن مردویه از طریق شریک بن عبداللّه بن أبی نمر از أنس چنین روایت کرده اند: قال: «لیلة أسری بِرسولِ اللّهمِن مسجدِ الکعبةِ جاءَهُ ثلاثةُ نفر قبلَ أن یوحی إلیه و هو نائمٌ فی المسجدِ الحرامِ فقالَ أوَّلهم: أیهم هو؟ فقالَ أوسطُهم: هو خیرُهم. فقال أحدُهم: خذوا خیرَهُم، فکانت تلک اللیلةِ فلم یرهم حتّی أتوه لیلةً أخری فیما یری قلبه و تَنامُ عیناه و لا ینام قلبُه و کذلک الانبیاءُ تنامُ أعینهُم و لا ینامُ قلوبهم فلم یکلِّموهُ حتی احتملوه فوضعوه عِندَ بئر زمزمَ فتولّاه مِنهم جبریلُ فشقَّ جبریل ما بینَ نحرِه إلی لبته حتی فَرِغَ مِن صدرِه و جوفِه فغسَله من ماءِ زمزمَ بیدِه حتّی أنقی جوفَه ثُمَّ أتی بطست مِن ذهب محشوا إیماناً و حکمةً فحشا به صدره و لغادیده؛ یعنی عروقُ حلقِه، ثُمَّ أطبقه ثُمَّ عُرِجَ به إلی سماءِ الدنیا....»[44]

ظاهر این روایت دلالت دارد که معراج نبوی پیش از بعثت و در حال خواب بوده، در حالی که عمده روایات معراجیه بر خلاف آن هستند و همه عالمان نیز بر این عقیده اند که اسراء پس از بعثت بوده است، نه پیش از آن. علاوه بر این، در روایت مزبور سخن از وجوب نماز بر پیامبر گفته شده و بسیار روشن است که پیش از بعثت نماز معهود کنونی بر پیامبر واجب نبوده است. همچنین ظاهر آیات قرآن (مانند آیه اول سوره اسراء و آیات ابتدای سوره نجم) و روایات زیادی[45] دلالت دارند که معراج در بیداری واقع شده؛ زیرا لسان آیات، لسان امتنان و بیان قدرت عجیب الهی است که چنین معجزهای را درباره پیامبر محقق ساخته. خواب شمردن این معجزه بزرگ الهی به معنای نفی آن است. بسا افراد دیگری حتی منافقان و کافران که خواب هایی می بینند و در آن حال، از محلی در این سوی کره زمین به سوی دیگر می روند و فاصله هایی دورتر از مکه تا بیت المقدّس را در لحظه ای می پیمایند و در زمانی، کوتاه کارهای بسیاری را در خواب انجام می دهند.[46] بنابراین، خبر ذیل که طبری و ابن اسحاق از معاویه، نقل کرده اند، بکلی نادرست است.

2- «أنّه کانَ إذا سُئل عن مسری رسولِ اللّه قال: کانت رؤیا مِن اللّه صادقةً.»[47]

همچنین است روایتی که پیشتر از عایشه نقل شد و بر رؤیاییبودن معراج دلالت داشت.

امکان توجیه ظاهر روایات معراج

چنان که گذشت، برخی از عالمان با توجه به ظاهر غیر قابل قبول برخی از روایات بیانگر کیفیت معراج، در پی توجیه و تبیین معقولی از آن ها برآمده و در نهایت، روایات یاد شده را پذیرفته اند.

از جمله علّامه طباطبائی روایات بیانگر شکافته شدن سینه پیامبر و شستوشوی آن با آب زمزم و پر کردن آن از ایمان و حکمت را تمثّل برزخی دانسته و به مفسّرانی که این روایات را غیر قابل قبول دانسته اند، خرده گرفته است.[48]

همچنین ایشان ضمن باطل شمردن دیدگاه رؤیا بودن معراج، بر این باور است که می توان معراج از مسجدالاقصی به آسمان ها را نوعی عروج روحی دانست که پیامبر در بیداری و هشیاری کامل، آیات با عظمت الهی را درک کرده است و به همین دلیل، برخی از حقایق بیان شده در این روایات با تعبیرهای متفاوتی آمده اند؛ مثلا، وسیله عروج در برخی روایات «بال جبرئیل» و در برخی دیگر، «نردبان» منصوب بر صخره بیت المقدّس و در دیگری، «براق» دانسته شده است، در حالی که این ها همه تعبیرهای متفاوتی از یک واقعیت هستند.[49] این توجیه در صورتی رواست که معراج را دو مرحله ای دانسته و مقصود از مسجدالاقصی را همین مسجد معهود در بیت المقدس بدانیم، ولی در برخی روایات، مقصود از آن را مسجد اقصای آسمانی دانسته اند.[50] اضافه بر این، ظاهر آیه قرآن و روایات بسیاری بر عروج جسمانی دلالت دارند و رفع ید از آن در باب عروج به آسمان ها به دلیل متقنی نیاز دارد و تاکنون دلیل عقلی قطعی بر نفی جسمانی بودن معراج اقامه نشده است، اگرچه می توان به مثالی بودن برخی یا بسیاری از مشاهدات پیامبر در  شب معراج باور داشت و در کنار آن، به عروج جسمانی ایشان نیز معتقد بود.

نکات پایانی

در پایان این مقال، بیان فهرست گونه دو نکته دیگر در باب روایات معراج خالی از فایده نیست:

الف. روایات معراج و بیان معارف عمیق عرفانی و اخلاقی

بخشی از روایات معراج احادیثی قدسی است که پیامبر از خداوند تعالی نقل کرده است.

این بخش از روایات معراجیه توسط کسانی که در پی جمع و تدوین احادیث قدسی بوده اند، مانند شیخ حرّ عاملی در الجواهرالسنیه به صورت جداگانه تدوین شده است و عالمان اخلاق و عرفان نیز در نگاشته های خود، به شرح و توضیح آن پرداخته اند.[51] نکته قابل توجه اینکه احادیث یاد شده در مباحث مربوط به احادیث معراجیه نیامده و یا بسیار اندک به آن ها پرداخته شده است.

ب. تعدّد معراج

از جمله پرسش های قابل طرح در باب معراج، پرسش از تعداد آن است. آیا پیامبر مکرّر به معراج رفته یا فقط یک بار عروج داشته و همان است که بخشی از آن در قرآن بیان شده؟ اگرچه در کتاب های اهل سنّت بحث جدّی در این باره وجود ندارد، ولی در روایات اهل بیت(علیهم السلام) به تعدّد آن تصریح شده است. کلینی در کافی به سند خود ازعلی بن أبی حمزه آورده است: «سأل أبو بصیر أباعبداللّه(علیه السلام) و أنا حاضرٌ، فقال: جُعلتُ فداک کم عُرِجَ بِرسول اللّه(صلی الله علیه وآله)؟ فقال: مرّتین فأوقفه جبرئیل موقفاً فقالَ له: مکانَک یا محمّدٌ فلقد وقفتَ موقفاً ما وقفه ملک قطّ و لا نبی، انَّ ربّک یصلّی. فقال: یا جبرئیلُ و کیف یصلّی؟ فقالَ: یقول: سبّوحٌ قدّوسٌ أنَا ربُّ الملائکةِ و الروح سبَقَتْ رحمتی غضبی، فقال: اللهمَّ عفوک عفوک. قال: وکان کما قالَ اللّه: قابَ قوسین أو أدنی فقالَ له أبوبصیر: جُعلتُ فداک و ما قاب قوسین أو أدنی؟ قال: ما بینَ سیتها إلی رأسِها. فقالَ بینهما حجابٌ یتلألؤ و لا أعلمه إلاّ و قد قال: مِن زبرجد فنظَر فی مثلِ سمِّ الابرةِ إلی ماشاءَاللّه مِن نورِالعظمةِ»[52] اگرچه سند روایت علی بن ابی حمزه صحیح نیست، ولی روایت معتبر دیگری از علی بن ابراهیم قمی به سند ذیل وجود دارد: «علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابان بن عثمان عن ابی داود عن ابی بردة الاسلمی، قال: سمعتُ رسول الله(صلی الله علیه وآله) یقولُ لعلی: یا علی! اِنَّ اللّه اشهدک معی فی سبعِ مواطَن؛ امّا اوّلُ ذلک فلیلةً اُسری بی اِلی السماءِ قال لی جبرئیلُ: اینَ اخوک؟ قلت: خلّفتُه ورائی. قالَ: اُدعُ اللّهَ فلیأتک به، فدعوتُ و اذا مثالُک معی... و الثانی حینَ اُسری بی فی المرّة الثانیة فقال لی جبرئیل: این اخوک قلتُ: خلّفتُه ورائی. قال، ادعُ اللّه فلیأتِک بِه، فدعوتُ اللّه فاذا مثالک معی...»[53] این روایت به روشنی، دو معراج را برای پیامبر اثبات می کند.

پی نوشت ها

[1] «و الذی ینبغی أن یقال أن أصل الاسراء ممّا لا سبیل إلی إنـکاره فـقد نـصّ علیه القرآن و تواترت علیه الاخبارُ عن النبی(صلی الله علیه وآله)و الائمّة من أهـل بیته (علیهم السلام).» (ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان، قم، جامعه مدرسین، ج 13، ص 32.) علّامه مجلسی نیز روایات معراجیه را متواتر می داند و می نویسد: «و الاخـبار الواردة فـی هـذا المطلب لا اظنُّ مثلها ورد فی شیء من اصول المذهب.» (محمّدباقر مجلسی، بـحارالانوار، چ دوم، بـیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق، ج 18، ص 289.)

[2]  برخی از شاعران عرب و غیرعرب نیز منظومه هایی در خور توجه در باب معراج سروده اند که فهرست نگاران به آن ها اشاره کرده اند.

[3]  وَ رُوِی عَنْ زَیدِبْنِ عَلِی بنِ الْحسَینِ(علیه السلام) أَنَّهُ قالَ: سأَلْتُ أَبِی سَیدَالْعَابِدِینَ(علیه السلام) فَقُلْتُ لَهُ: یا أَبَةِ أَخْبِرْنِی عَنْ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ وَ أَمَرَهُ رَبُّهُ  عَزَّوَجَلَّ  بِخَمْسِینَ صَلَاةً کیفَ لَمْ یسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ عَنْ أُمَّتِهِ، حَتَّی قالَ لَه مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ(علیه السلام) ارْجِعْ إِلَی رَبِّک فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَک لَا تُطِیقُ ذَلِک فَقَالَ یا بُنَی إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) لَا یقْتَرِحُ عَلَی رَبِّهِ  عَزَّ وَ جَلَّ  فَلَا یرَاجِعُهُ فِی شَیء یأْمُرُهُ بِهِ فلَمَّا سأَلَهُ مُوسَی(علیه السلام) ذَلِک وَ صَارَ شَفِیعاً لاُِمَّتِهِ إِلَیهِ لَمْ یجُزْ لَهُ أَنْ یرُدَّ شَفَاعَةَ أَخِیهِ مُوسَی(علیهالسلام)فَرَجَعَ إِلَی رَبِّهِ  عَزَّوَجَلَّ  فسَأَلَهُ التَّخْفِیفَ إِلَی أَنْ رَدَّهَا إِلَی خَمْسِ صَلَوَات. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: یا أَبَةِ فَلِمَ لَم یرْجعْ إِلَی رَبهِ  عَزَّوَجَلَّ  وَ لَمْ یسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ مِنْ خَمْسِ صَلَوَات وَ قَدْ سَأَلَهُ مُوسَی(علیه السلام) أَنْ یرْجِعَ إِلَی رَبِّهِ  عَزَّوَجَلَّ  وَ یسأَلَهُ التخْفِیفَ. فَقَالَ: یا بُنَی أَرَادَ(علیه السلام)أَنْ یحَصِّلَ لاِمَّتِهِ التَّخْفِیفَ مَعَ أَجْرِ خَمْسِینَ صَلَاةً لِقوْلِ اللَّه  عزَّوَ جَلَّ  مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها.» أَلاَ تَرَی أَنَّهُ لَمَّا هَبَطَ إِلَی الْاَرْضِ نَزَلَ عَلَیهِ جبْرَئِیلُ(علیه السلام) فَقَالَ: یا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّک یقْرِءُک السَّلَامَ وَ یقُولُ لَک: إِنَّهَا خَمْسٌ بِخَمْسِینَ (ما یبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی وَ ما أَنا بظَلاَّم لِلْعَبِیدِ)» این روایت در منابع ذیل آمده است: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تصحیح علی اکبر غفاری، ج 1، ص 197 / همو، الامالی، بیروت، مؤسسه اعلمی، ص 371 / همو، التوحید، ص 176 / همو، علل الشرائع، ص 55- طریق سند شیخ صدوق به زید به شرح ذیل است: محمّدبن محمّدبن عصّام عن محمّدبن یعقوب الکلینی عن علی بن محمّد علان کلینی عن محمّدبن سلیمان عن اسماعیل بن ابراهیم عن جعفربن محمّد التمیمی عن الحسین بن علوان عن عمروبن خالد عن زید بن علی.

[4]  مانند کتاب المعراج، از پدر شیخ صدوق (م 329)؛ المعراج فی الاحادیث، اثر ابی الصلاح تقی الدین حلبی (م 447)؛ و الاسراء و المعراج، اثر سیوطی و ابن حجر عسقلانی.

[5]  روایت مشتمل برتخفیف گرفتن پیامبر از خدای متعال در باب نمازهای واجب، خبرواحد است و علم آور نیست و در عین حال، تضعیف نیز شده است؛ اما اگر صحیح باشد امر ممتنعی نخواهد بود که ابتدا مصلحت در پنجاه نماز بوده و پس از مراجعه (و درخواست) پیامبر، مصلحت تغییر کرده تا آنکه بر پنج نماز مستقر گردیده است؛ و چون پیامبر این نکته را می دانست، برای تخفیف گرفتن برای امّتش و آسان کردن کار بر آنان، از خداوند درخواست تخفیف کرد نمونه این تغییر مصلحت در باب «نذر» وجود دارد که پیش از نذر، فعل منذور واجب نیست، ولی پس از آن واجب شده، در حوزه واجبات قرار می گیرد. (علی موسوی (مرتضی علم الهدی)، تنزیه الانبیاء، نجف، مطبعة الحیدریه، 1352 ق، ص 121)

[6]  ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 7، ص 156 به بعد.

[7]  علّامه طباطبائی در المیزان روایت معراج را نقل کرده و با تأکید بر اینکه مطالبی نزدیک به آنچه در این روایت آمده، در روایات زیادی از شیعه و اهل سنّت وارد شده، از آن گذشته اند. (المیزان، ج 13، ص 15)

[8]  ایشان به تفصیل به نقد مسئله تخفیف گرفتن در تعداد نمازهای واجب در این روایات پرداخته و آن را نپذیرفته است. (ر. ک: سیدجعفر مرتضی عاملی، الصحیح، ج 3، ص 26 به بعد.)

[9]  و قد وردت روایات کثیرة فی قصة المعراج فی عروج نبینا(صلی الله علیه وآله) إلی السماء و رواها کثیرٌ من الصحابة مثلُ ابن عبّاس و ابن مسعود و أنس و جابربن عبداللّه و حذیفة و عائشة و أمّ هانی و غیرهم عن النبی(صلی الله علیه وآله) و زاد بعضهم و نقص بعض و تنقسم جملتها إلی أربعة أوجه: أحدها: ما یقطع علی صحّتها لتواتر الاخبار به و إحاطة العلم بصحته. و ثانیها: ما ورد فی ذلک ممّا یجوزه العقول و لا یأباه الاصولُ فنحن نجوزه ثُمّ نقطُع علی أن ذلک کان فی یقظته دون منامه. و ثالثها: ما یکونُ ظاهرهُ مخالفاً لبعضِ الاصولِ إلاّ أنّه یمکن تأویلُها علی وجه یوافق المعقولَ فالاولی تأویلُه علی وجه یوافقُ الحقَّ و الدلیلَ. و رابعها: ما لا یصحَّ ظاهرهُ و لا یمکن تأویلُه إلاّ علی التعسّفِ البعیدِ فالاولی أن لا نقبلُه. فأمّا الاولُ المقطوعُ به فهو أنّه أُسری بِه علَی الجملة، و أمّا الثانی فمِنه ما روی أنّه طاف فی السماواتِ و رأی الانبیاء و العرشَ و سدرة المنتهی و الجنَة و النار و نحوَ ذلک. و أما الثالثُ فنحوُ ما روی أنه رأی قوماً فی الجنةِ یتَنعمَّونَ فیها و قوماً فی النار یعذِّبونَ فیها فیحملُ علی أنّه رأی صفتهم أو أسماءَهم. و أما الرابعُ فنحو ما روی أنّه(صلی الله علیه وآله) کلّم اللّه جهرةً و رآه و قعد معه علی سریرهِ و نحو ذلک ممّا یوجب ظاهرهُ التشبیه. و اللّهُ سبحانه متقدّسُ عن ذلک، و کذلک ما روی أنه شقّ بطُنه و غسله لانه(صلی الله علیه وآله) کان طاهرا مطهرّا مِن کل سوء و عیب و کیف یطّهرُ القلبُ و ما فیه مِن الاعتقادِ بالماءِ. (فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، چ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1408 ق، ج 6، ص 609)

[10]   «و ما ذکره من التقسیم فی محلّه غیر أن غالب ما أورده من الامثلة للاقسامِ منظورٌ فیه...» (ر. ک: سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 13، ص 34)

[11]  ر. ک: سیدعلی طباطبائی، ریاض المسائل، قم، جامعه مدرسین، 1412 ق، ج 3، ص 399 / محمّدبن حسن اصفهانی (فاضل هندی)، کشف اللثام، قم، مکتبة آیة اللّه مرعشی، 1405 ق، ج 7، ص 617 / رضا فقیه همدانی، مصباح الفقیه، مکتبة الصور، ج 1، ص 220 / ابوالقاسم میرزای قمی، غنائم الایام، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1417ق، ج 3، ص 82- وی بعضی از روایات معراجیه را صحیح دانسته است. در برخی موارد نیز به دلیل ضعف سند، برخی از استناد به آن ها خودداری کرده اند؛ مانند ابوالقاسم میرزای قمی، پیشین، ج 3، ص 494 / سیدابوالقاسم موسوی خوئی، کتاب الصلاة، چ سوم، قم، دارالهادی، 1410ق، ج 5، ص 260.

[12]  حسن بن حامد بغدادی ورّاق از سران حنابله در عصر خویش بوده است.

[13]  محمد حصنی دمشقی، دفع الشبه عن الرسول و الرسالة، ، چ دوم، قاهره، دارالکتب العربی، 1418ق، ص 37.

[14] عبدالرحمان ابن جوزی، الموضوعات، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق، ج 1، ص 216.

[15]  همان، ج 1، ص 216.

[16]  عبدالرحمن سیوطی، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، 1414ق، ج 5، ص 227- اگر به جای «فقدتُ» «فُقد» خوانده شود، باز مشکل به حال خود باقی است ؛ زیرا عایشه خود در زمان معراج در کنار ایشان نبوده است تا خبر دهد و به طور طبیعی، از دیگری شنیده و نام آن فرد برای ما معلوم نیست.

[17]  سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 13، ص 24.

[18]  عبدالرحمن سیوطی، اللئالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعه، چ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1364ق، ج 1، ص 320.

[19]  همان، ج 1، ص 320. دراین کتاب جمله «یقتل مظلوماً» نیز آمده است: ر. ک: ابن جوزی، پیشین، ج 1، ص 252.

[20]  محمّد ذهبی، میزان الاعتدال، داراحیاء الکتب العربیه، 1382ق، ج 2، ص 579.

[21]  احمد عسقلانی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، دائرة المعارف النظامیه، 1329ق، ج 3، ص 423.

[22]  عبدالرحمن سیوطی، الدرالمنثور، ج 5، ص 216.

[23]  عبدالرحمان ابن جوزی، پیشین، ج 1، ص 236.

[24]  عبدالرحمن سیوطی، اللئالی المصنوعة، ج 1، ص 296 298- نیز ن. ک: محمّد شوکانی، الفوائدالمجموعة فی الاحادیث الموضوعة، ص 358.

[25]  عبدالرحمن سیوطی، اللئالی المصنوعة، ج 1، ص 300 و 301.

[26]  عبدالرحمان ابن جوزی، پیشین، ج 1، ص 235 / محمد شوکانی، پیشین، ص 359.

[27]  عبدالرحمن سیوطی، پیشین، ج 1، ص 304.

[28]  عبدالرحمان ابن جوزی، پیشین، ج 1، ص 240 / عبدالرحمن سیوطی، اللئالی المصنوعة، ص 304 و 305 / محمّد شوکانی، پیشین، ص 362.

[29]  عبدالرحمن سیوطی، اللئالی المصنوعة، ج 1، ص 315.

[30]  همان. این روایت از یحیی بن معین نیز نقل شده است. ر. ک: محمدبن سیرین لا یرضی حمید بن هلال / ر. ک: عبداللّه بن عدی، الکامل فی ضعفاءالرجال، ج 3، ص 81.

[31]  محمّد شوکانی، پیشین، ص 364. ابن عدی درباره وی می گوید: «یوصل الحدیث و یسرقه». ن. ک: عبداللّه بن عدی، پیشین، ج 7، ص 531.

[32] محتمل است که ضعیف شمردن عطیه به دلیل گرایش شیعی او بوده باشد؛ زیرا جماعتی از ثقات اهل سنّت از او روایت کرده و بنا به گفته ابن عدب «یکتب حدیثه و کان یعد من شیعة الکوفه.» (عبداللّه بن عدی، پیشین، ج 7، ص 84 و 85)

[33]  شیخ صدوق، الامالی، ص 183.

[34]  محمود زمخشری، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، قم، رضی، 1410ق، ج 1، ص 286.

[35]  علی بن احمد کوفی، الاستغاثه، ج 2، ص 4.

[36]  احمد هیتمی، الصواعق المحرقة، قاهره، مکتبة القاهره، 1385ق، ص 95.

[37]  عبدالرحمان سیوطی، الدر المنثور، ج 2، ص 88. سیوطی روایاتی در یاد کرد فراریان از صحنه درگیری در جنگ احد بیان کرده است که نام عمر و عثمان نیز در آن ها دیده می شود و عبارت «لما هزمناهم ففررت حتی صعدت الجبل...» را از یکی از خطبه های عمر نقل کرده که وی به روشنی به فرار خود اعتراف کرده است.

[38]  آل عمران: 155.

[39]  در برخی نسخه ها «فریده» آمده و معنای آن مروارید غلطان یا گوهر گران بهاست. اما معنای «فریده» هشتی یا ایوان پوشیده شیشه دار است.

[40]  عبدالرحمن سیوطی، الدرالمنثور، ج 5، ص 219.

[41]  ابن جوزی، پیشین، ج 1، ص 244.

[42]  احمد عسقلانی، لسان المیزان، ج 6، ص 138.

[43]  محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 56، ص 172 و ج 84، ص 181 و ج 18، ص 327 آمده است: «و هو ملک مِن ملائکةِ اللّه.»

[44]  عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج 5، ص 184.

[45]  مانند روایات بیانگر آب نوشیدن پیامبر در شب معراج از توشه کاروان قریشیان، و میوه (خرما یا سیب بهشتی) خوردن پیامبر که همان به نطفه حضرت زهرا(علیها السلام) تبدیل گردید و موارد دیگر.

[46]  در این باره ر. ک: سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 13، ص 34 / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 5 و 6، ص 609.

[47]  عبدالرحمن سیوطی، الدرالمنثور، ج 5، ص 227.

[48]  سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 13، ص 23.

[49]   «و رؤیة الانبیاء و نحو ذلک تمثّلات برزخیة أو روحیة و کذا ما ذکره من حدیث شقّ البطن و الغسل تمثّل برزخی لا ضیر فیه و أحادیث الاسراء مملوءة من ذکر هذا النوع مِن التمثّل کتمثل الدنیا فی هیئة مرأة علیها من کل زینة الدنیا، و تمثّلِ دعوة الیهودیة و النصرانیة و ما شاهده مِن أنواعِ النعیمِ و العذابِ لاهلِ الجنة و النارِ و غیر ذلک. و مِمّا یؤید هذا الذی ذکرناه ما فی السنة هذه الاخبار مِن الاختلافِ فی بیانِ حقیقة واحدة کما فی بعضِها من صعودهِ  صلّی اللّه علیه وآله و سلّم  إلی السماءِ بالبُراقِ و فی آخر علی جناحِ جبریل و فی آخر بمعراج منصوب علی صخرة بیتِ المقدّس إلی السماءِ إلی غیر ذلک ممّا یعثر علیه الباحثُ المتدبّر فی خلال هذه الروایات.» (همان، ج 13، ص 34)

[50]  امام باقر(علیه السلام) در روایتی که ابن جریر طبری شیعی نقلکرده به این نکته اشاره فرموده اند: «اخبرنی ابوالحسین محمّدبن هارون بن موسی تلعکبری، قال اخبرنی ابی قال: حدّثنا ابوعلی محمّدبن همّام یوم الاربعاء للیلة بقیت من المحرّم سنة 326 قال: «حدّثنا جعفربن مالک الفزاری عن القاسم بن الربیع الصحّاف عن محمّدبن سیار (یسّار)، قال: حدثنی ابومالک الازدی عن اسماعیل الجعفی، قال: کنت فی المسجدِالحرام قاعداً و ابوجعفر محمّدبن علی فی ناحیة فرفع رأسه الی السماءِ مرّة و الی الکعبةِ مرّة ثمّ قال: (سُبحانَ الَّذی اَسری بعبدِه لیلا من المسجدِالحرام الی المسجدِالاقصی... ) فکرّر ذلک ثلاثَ مرّات ثُم التفت الی و قال: ای شیء یقول اهلُ العراق فی هذه الآیة یا عراقی؟ قلتُ یقولون: اُسری بِه مِن المسجدِالحرامِ الی بیتِ المقدّس قال: لیس کما یقولون لکنّه اُسری به مِن هذه الیهذه و اومیء بیده الی السماءِ و ما بینَها، ثم قال...» (محمّد طبری، نوادرالمعجزات، قم، مؤسسة الامام المهدی، 1400 ق، ص 66) علی بن ابراهیم قمی نیز همین روایت را با سند دیگری نقل کرده است. ن. ک: علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، چ سوم، قم، دارالکتاب، 1404 ق، ج 2، ص 243)

[51] مانند الجواهرالسنیه، محمّد حرّ عاملی؛ المواعظ فی الاحادیث القدسیه، غزالی ؛ الاحادیث القدسیه، محمود توفیق حکیم؛ شرح الاحادیث القدسیه، حمزة الشرتی و همکاران؛ صحیح الاحادیث القدسیه و موسوعه شرحها، ابن خلیفه عیلوی و راهیان کوی دوست، محمّدتقی مصباح.

[52]  علّامه طباطبائی درباره این حدیث فرموده است: آیات ابتدای سوره نجم دو بار واقع شدن معراج را، که در این روایت آمده است، تأیید می کنند. (سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 13، ص 31)

[53]  علی بن ابراهیم قمی، پیشین، ج 2، ص 335.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان