معراج، داستان عروج عبد برگزیدۀ خداست که عاشقانه از مرز عالم خاک تا بام افلاک پر کشید.
معراج، نجوای عارفانه ای در با شکوه ترین حرمها و در حریم کبریایی محرم ترین محرمهاست.
معراج، پذیرایی ویژه و شکوهمندترین ضیافت خداوند برای عزیزترین مخلوق هستی است.
در سالهای آغازین بعثت، پیامبر(ص) سفری داشتند که در دو سوره از قرآن به آن اشاره شده است: نخست سورة اِسراء که تنها بخش اول این سفر را بیان می کند؛ یعنی سیر از مکه و مسجدالحرام به مسجدالاقصی و بیت المقدس؛ اما در سورة نجم در آیات 13 تا 18، قسمت دوم معراج؛ یعنی سیر آسمانی سفر را به تصویر می کشد.
جبرئیل امین از سوی خداوند متعال مأموریت دارد با پیامبر خدا(ص) همراه شود و در یک شب تاریک، از مسجدالحرام به مسجدالاقصی در بیت المقدس رفته، پس از آن به آسمانها صعود کنند.
پیامبر(ص) در آن شب، آثار عظمت خداوند را در پهنه آسمان ها مشاهده کرد و همان شب به مکه بازگشت، ماجرا شگفت انگیز معراج که در قرآن و روایات به آن اشاره شده، فصلی بزرگ در دفتر اعتقادات مسلمانان گشوده است.
امام صادق(ع) هدف از معراج پیامبر اکرم(ص) را چنین بیان می فرماید: «خداوند هرگز مکانی ندارد و زمان بر او احاطه ندارد؛ اما خدا می خواست فرشتگان و ساکنان آسمانش را با گام نهادن پیامبر(ص) در میان آنها احترام کند و نیز بخشی از شگفتیهای عظمتش را به حضرت نشان دهد، تا پس از بازگشت، برای مردم بازگوید.»
رسول الله(ص) از خداوند مسئلت کرد که بهشت و دوزخ را به او نشان دهد. چون شب شنبه، هفدهم رمضان، هجده ماه قبل از هجرت فرا رسید، در حالی که حضرت(ص) در خانة خود خواب بودند، جبرئیل و میکائیل خدمت او آمدند و عرض کردند: برای دیدار آنچه از خداوند مسئلت کرده بودی حرکت کن.[1] آنگاه پیامبر(ص) سوار براق شد و به سوی بیت المقدس حرکت کردند و در چند نقطه نماز گزاردند؛ در مدینه، مسجد کوفه، طور سینا و بیت اللحم، سپس وارد مسجدالاقصی شدند و از آنجا به آسمانها رفتند.
مشاهدة عظمت آیات الهی در پهنة آسمانها: «لَقَدْ رَأَی مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی» و «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» و آگاهی یافتن به مسائل مهمی از فرشتگان، بهشتیان، دوزخیان و ارواح انبیا جهت الهام بخشی از آن در تعلیم و تربیت خلق و هدایت انسانها از اهداف این سفر به شمار می رود.
پیامها و درسهای معراج
معراج، مقدّس ترین سفر در طول تاریخ است؛ زیرا مسافرش پیامبر اسلام(ص) فرودگاهش مسجد الحرام، گذرگاهش مسجد الاقصی، میزبانش خدا، هدف آن دیدن آیات الهی، سوغاتی اش اخبار آسمانها و ملکوت و بالا بردن سطح فهم بشر از این دنیای مادّی بوده است.[2]
پس از مطالعة آیات و روایات معراج، به نتایج و پیامهایی متعددی دست پیدا می کنیم که از اهمیّت زیادی برخوردار است، هر چند تنوع محتوای روایات معراج، شمارش پیامها و درسهای متعدد آن را دشوار می نماید؛ ولی در این مختصر با محوریت آیة اول سوره اسراء به چند مورد اشاره می کنیم:
«سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»[3]؛ «پاک و منزّه است خدایی که بنده اش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی که اطرافش را برکت داده ایم، شبانه بُرد تا از نشانه های خود به او نشان دهیم. همانا او شنوا و بیناست.»
1. عبودیت و بندگی
کلمة «عبد» در«سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ...» و همچنین تکرار آن بخش دوم آیات معراج «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی» بیان گر این معناست که عبودیت مقدمة پرواز است و عروج، بی خروج از صفات رذیله ممکن نیست. مهم ترین راه رسیدن به سعادت و قرب الهی عبودیّت و بندگی خداوند است. نبیّ مکرّم اسلام(ص) به مرحلة عبودیت و بندگی حق رسید که از جانب حق تعالی چنین افتخاری شامل حالش شد. فاصلة ایشان تا قرب خاص خداوند به اندازة دو نیم کمانی بود و حتی نزدیک تر: «وَ هوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی»[4]
پس انسان می تواند به جایی برسد که حتی جبرئیل اجازة ورود به آن را ندارد.
اگر یک سر موی برتر پرم
فروغ تجلی بسوزد پرم
مقام عبودیّت مقدّمة مقام رسالت است، لذا در تشهد نماز آورده است «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» شب معراج و روز بعثت خاطره انگیزترین لحظات برای پیامبر خداست. در این دو مقام خداوند مقام عبودیت و بندگی رسولش را بر تمام مقامات او مقدّم می نماید.
در مناجات امیر المؤمنین(ع) می خوانیم: «إِلَهِی کَفَی بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کفَی بی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً إِلَهی أَنتَ لِی کمَا أُحِبُّ فَوَفِّقْنِی لِما تحِبُّ»[5]
علامه طباطبایی ( در تفسیر گرانسنگ «المیزان» به نقل از تفسیر «الدر المنثور» سیوطی حدیثی را نقل می فرماید که اشاره به عروج بنده ایی است که عبودیت و بندگی حق تعالی سبب پرواز او از لجن زار پست خانة فرعون به اوج آسمان شد و در شب معراج بوی عبودیت و ایمان او مشام جان پیامبر(ص) را نوازش داد.
رسول خدا(ص) فرمودند: وقتی مرا به معراج بردند، بویی پاکیزه از پیش رویم گذشت. به جبرئیل گفتم: این بوی خوش از کجا است؟ گفت: بوی مشاطه (آرایشگر) خانوادۀ فرعون بود؛ چراکه روزی مشغول شانه زدن گیسوان دختر فرعون بود که شانه از دستش افتاد و گفت: «بسم اللَّه». دختر فرعون گفت: مقصودت نام پدر من است؟ گفت: خیر، مقصودم پروردگار خودم و پروردگار تو و پدرت می باشد. پرسید: مگر تو غیر از پدر من پروردگار دیگری داری؟ گفت: آری. پرسید: به پدرم بگویم؟ گفت: بگو!
دختر فرعون نزد پدرش رفت و جریان را برای او نقل کرد. فرعون، آرایشگر و دخترش را احضار کرد و پرسید: آیا غیر از من پروردگار دیگری داری؟ گفت: آری، پروردگار من و تو خدایی است که در آسمانها است. فرعون دستور داد مجسمة گاوی که از مس بود گداخته کردند و آن زن بیچاره و بچه هایش را در آن افکندند. همین که خواستند زن را در آن مس گداخته بیندازند، زن گفت: من درخواستی دارم. پرسید: چیست؟ گفت: حاجتم این است که وقتی من و فرزندانم را سوزاندی، استخوانهای ما را جمع آوری نموده، و دفن کنی...! فرعون قبول کرد و گفت که اینکار را می کنم؛ زیرا تو به گردن ما حق داری. آن گاه آنان را به نوبت در آن مس گداخته انداختند. وقتی خواستند که طفل شیرخوارش را بسوزانند، مادرش فریادی کشید، طفل گفت: ای مادر! پیش بیا و عقب نرو که تو بر حقی. سرانجام او و فرزندانش در آن کورة مسی سوختند.[6]
2. شب؛ بهترین زمان عروج
جمله «اسری» نشان می دهد که این سفر، شب هنگام واقع شد؛ زیرا اسراء در لغت عرب به معنی سفر شبانه است، در حالی که «سیر» به مسافرت در روز گفته می شود.
کلمة «لیلاً» در عین اینکه تأکیدی است برای آنچه از جملة «اسری» فهمیده می شود، این حقیقت را نیز بیان می کند که این سفر بطور کامل در یک شب واقع شد: «سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لیلاً...». چنان که به حضرت لوط(ع) فرمود: «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ»[7].
در دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان می خوانیم: «اللَّهمَّ نَبِّهْنِی فیهِ لِبَرَکَاتِ أَسْحَارِهِ ...؛[8] ای خدا! مرا در این روز برای برکات سحرها بیدار و متنبه ساز!»
وقوع سفر معراج پیامبر(ص) در این مقطع زمانی، بیانگر اسرار و حکمتی است که در شب وجود دارد.
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب بربندند
الا در دوست را که شب باز کنند[9]
خدا در قرآن می فرماید: «تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقناهُمْ ینْفِقُونَ»؛[10]
«پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور می شود (و بپا می خیزند و رو به درگاه خدا می آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید می خوانند، و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند!»
بدیهی است برکات شب و فواید شب زنده داری و سحرخیزی را نمی توان در یک مجموعه و چند صفحه گنجاند یا آن را با نوشتار به دیگران چشاند. البته آنهایی که سحرخیزی را به معنی واقعی تجربه کرده و عملاً به فواید دنیوی و اخروی آن رسیده اند، باید آن را برای ما عقب ماندگان از قافلة سحرخیزان تفسیر کنند.
حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) نقل فرمودند: «شخصی در زمانی که ما در نجف بودیم، درصدد برآمده بود که ببیند که چه کسانی سحر در حرم حضرت امیر(ع) در نماز وَترشان دعای ابوحمزه را می خوانند. آن گونه که به خاطر دارم، کسانی را که مقید بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت انجام بدهند، شمرده بودند و دیده بودند بیش از هفتاد نفر هستند.»[11]
چون خیانت برادران یوسف(ع) آشکار شد، خود را روی دست و پای یعقوب(ع) انداختند و گفتند: ای پدر! برای ما از پروردگار آمرزش بخواه که ما گنهکاریم. یعقوب(ع) فرمود: به زودی برایتان از پروردگارم آمرزش می جویم که خدای من بسیار آمرزنده و مهربان است. در تفسیر می خوانیم: زمان استغفار برای آنان را سحر شب جمعه قرار داد و نقل است که بیش از بیست سال در هر شب جمعه هنگام سحر فرزندان را امر می کرد تا در پشت او صف می کشیدند و او برایشان دعا و استغفار می کرد و آنها آمین می گفتند تا پس از بیست سال توبة ایشان پذیرفته شد.[12]
مرحوم آیت الله حاج شیخ جعفر کاشف الغطاء(ره) در تربیت فرزندش روشی آموزنده و مؤثر داشت. در حالات وی نوشته اند: او می خواست پسر نوجوانش را به سحرخیزی و شب زنده داری عادت بدهد، به طوری که تا پایان عمر از روی علاقه و میل قلبی به این کار بپردازد. شبی، پیش از اذان صبح، کنار بستر پسرش آمد و به آرامی او را بیدار کرد و گفت:
عزیزم! برخیز تا به حرم مطهر مولای متقیان علی(ع) مشرف گردیم. پسر نوجوان چشمان خواب آلودش را مالید و گفت: بابا جان! شما بروید، من خودم می آیم. پدر گفت: نه، من ایستاده ام تا با هم برویم. پسرک برخاست، وضو گرفت و به اتفاق پدر به سوی حرم مطهر روانه شد. جلوی حرم امیر مؤمنان(ع) شخص مستمندی نشسته و دستش را پیش مردم دراز کرده بود. پدر از پسرش پرسید: فرزندم! این شخص برای چه در اینجا نشسته است؟ فرزند جواب داد: برای گدایی و دریافت کمک از مردم. پدر پرسید: تو فکر می کنی چقدر پول از این طریق به دست می آورد؟ گفت: شاید چند درهمی عایدش گردد. پدر دوباره پرسید: آیا مطمئناً این مبلغ را به دست خواهد آورد؟ پاسخ داد: البته به طور قطع و یقین نمی توان آن را پیش بینی کرد، شاید مبلغی عایدش شود، شاید هم دست خالی برگرد. در اینجا، پدر دانا و نکته سنج که زمینه را برای بیان مطلب خود آماده دید، گفت: پسرم! ببین این شخص برای به دست آوردن مبلغی از ثروت دنیا که یقین به آن هم ندارد، در این موقع شب آمده اینجا و دستش را جلوی مردم دراز کرده است. تو که واقعاً به پاداشهایی که خداوند برای سحرخیزی و خواندن نماز شب تعیین فرموده، یقین داری و سخنان امامان معصوم (علیهم) را باور کرده ای، پس چرا در انجام آن سستی به خود راه می دهی؟ مطمئن باش که خدای مهربان به تمام وعده هایش عمل می کند و پاداش عمل ما را به طور کامل می پردازد و هیچ کس را محروم نمی سازد! این تمثیل زیبا، در ژرفای دل پسرک جای گرفت و نتیجه اش آن شد که وی تا آخر عمر سحرخیزی، تهجد و نماز شب را ترک نکرد.[13]
کس ندیده است ز مشک ختن و نافه چین آنچه من هر سحر از باد صبا می شنوم
سحرها، هنگام جوشیدن رحمت الهی، استجابت دعا و طی کردن سلوک معنوی می باشد.
هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
3. تأکید بر امامت أمیر المومنینن(ع):
در مشاهدات پیامبر(ص) در شب معراج، مهم ترین مسئله، تأکید بر ولایت و امامت مولای متقیان حضرت علی(ع) بود.
«ابن عباس» می گوید: شنیدم از رسول خدا(ص) که می فرمود: چون مرا به آسمان ها سیر شبانه دادند، به هیچ ملکی از ملائکه برخورد نکردم، مگر اینکه از من دربارة علی بن ابی طالب(ع) سؤال می کردند، تا جایی که من گمان کردم اسم علی(ع) از اسم من مشهورتر است. آن گاه که به آسمان چهارم رسیدم، ملک الموت را دیدم که به من گفت: ای محمد! هیچ خلقی از خدا نیست، مگر اینکه قبض روحش به دست من است، به جز تو و علی(ع)؛ زیرا خداوند متعال خود روح شما را قبض خواهد کرد. و چون به زیر عرش الهی رسیدم، علی(ع) را دیدم که در زیر عرش الهی ایستاده بود. گفتم: ای علی! از من سبقت گرفتی؟ جبرئیل به من گفت: ای محمد! کیست آن کسی که با او این چنین صحبت می کنی؟ گفتم: این برادرم علی بن ابی طالب(ع) است. جبرئیل به من گفت: ای محمد! این علی(ع) نیست؛ بلکه ملکی از ملائکة خداوند متعال می باشد که خداوند متعال آن را به صورت علی(ع) خلق کرده است، پس ما ملائکه ای که مقرب درگاه الهی هستیم، هر وقت مشتاق دیدار حضرت علی(ع) می شویم، او را زیارت می کنیم، به خاطر بزرگی و کرامتی که حضرت علی(ع) در پیشگاه خداوند دارد.[14]
باز «عبدالله بن عباس» می گوید: روزی با رسول خدا(ص) در یکی از کوچه های مدینه می رفتیم که علی بن ابی طالب از راه رسید و به رسول خدا(ص) این گونه سلام کرد: «السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته» پیامبر(ص) نیز در پاسخ فرمود: «و علیک السلام یا امیرالمؤمنین». از لقبی که رسول خدا(ص) به علی بن ابی طالب داد، تعجب کردم و به حضرت عرض کردم: ای رسول خدا! آنچه دربارة پسرعمویم علی گفتی، از روی محبت و دوستی شخصی با او بود یا لقبی از ناحیة خداوند؟» رسول خدا(ص) فرمود: « نه، به خدا سوگند آنچه دربارة علی گفتم، با چشم خود دیده ام. پرسیدم: ای رسول خدا! چه دیدید؟ پیامبر(ص) فرمود: در شب معراج به هر دری از درهای بهشت نظر می کردم، روی آن نوشته شده بود: «علی بن ابی طالب(ع) از هفتاد هزار سال پیش از خلقت آدم(ع) امیرالمؤمنین بوده است.»[15]
امام صادق(ع) از رسول گرامی اسلام(ص) این چنین نقل می فرمایند: پیامبر اکرم(ص) فرمودند: در شب معراج به سدرة المنتهی رسیدم. جبرئیل گفت: جلو برو! و من نزدیک شدم، پس نوری درخشنده و ساطع مشاهده کرده، برای عظمت خداوند به سجده افتادم. ندایی به من گفت : ای محمد! چه کسی را جانشین خود در زمین قرار داده ای؟ گفتم: عادل ترین و صادق ترین و نیکوکارترین آنها؛ یعنی علی(ع) را برگزیده ام. خداوند متعال به من فرمود: از من به علی سلام برسان و بگو که غضبت عزت و بزرگی است و رضا و خشنودیت حکم حق. سپس فرمود: ای محمد! من همان خدایی هستم که معبودی غیر از من نیست. من علیّ اعلی (بزرگ و بلند مرتبه) هستم، و به برادر تو اسمی از اسمهای خود را عطا کردم و او را علی نامیدم، و خودم نیز علیّ اعلی هستم.[16]
ابوذر می گوید: رسول خدا(ص) ماجرای به معراج رفتنش را از آسمان اول تا آسمان هفتم برایم بازگو کرد که در تمامی آن ها سخن از شوق دیدار ملائکة هفت آسمان نسبت به حضرت علی(ع) است....[17]
رسول اکرم(ص) فرمود: چون مرا به آسمان بردند و به سدرة المنتهی رسیدم و در حضور پروردگار جلّ و عزّ وقوف پیدا کردم، خدا مرا خطاب نموده، گفت: ای محمد! گفتم: بلی، ای پروردگار من! فرمود: من افراد انسان را به بلاها و مشکلاتی آزمایش نمودم، کدام یک از آنان را نسبت به خودت مطیع تر یافتی؟ عرض کردم: ای پروردگار من! من علی را فرمانبردارتر یافتم. خطاب فرمود: ای محمد! راست گفتی. آیا تو برای خود خلیفه ای قرار می دهی تا عهود و مواثیق و وظائف تو را ادا کند و به بندگانم از کتاب من آنچه را که ندانند بیاموزد؟ عرض کردم: ای پروردگار من! تو برای من خلیفه ای معین بنما! اختیار تو اختیار من است. خداوند خطاب فرمود: من علی را اختیار کردم. او را برای خود خلیفه و وصی قرار ده و من از علم و حلم خود به علی داده ام و از این مواهب او را سرشار نموده ام و اوست حقاً امیر مؤمنان. این مقام را هیچ کس قبل و بعد از او حائز نخواهد شد. ای محمد! علی پرچم هدایت و پیشوای مطیعان من است، و اوست نور اولیای من. او کلمه ای است که بر پرهیزگاران ثبت و لازم نمودم کسی که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسی که او را مبغوض بدارد، مرا مبغوض داشته است. پس ای محمد! او را بدین مقامات بشارت بده.
حضرت فرمودند: من عرض کردم: بار پروردگارا! من او را بدین مقامات بشارت دادم، او در جواب من گفت: من بندة خدا و در دست قدرت او هستم، اگر مرا عذاب کند، به علت گناهان من است، بنابراین ابداً به من ستمی ننموده است، و اگر آنچه را که به من وعده فرموده است وفا کند، او نیز مولای من و صاحب اختیار من است. خداوند فرمود: بلی، همین طور است. حضرت فرمود: عرض کردم: خداوندا! دل او را جلا و بهار او را ایمان قرار ده. خداوند خطاب فرمود: ای محمد! حقاً من دل او را جلا و بهار او را ایمان قرار دادم. فقط من او را به بعضی از بلایا و گرفتاریهای عجیب اختصاص داده ام که نظیر آن را به هیچ یک از اولیای خود نصیب نساخته ام. عرض کردم: بار پروردگارا! او برادر من و مُصاحب من است. فرمود: این از قضا و علم من گذشته است که باید او مبتلا شود. اگر علی نبود حزب من شناخته نمی شد و اولیای من و اولیای پیمبران من نیز شناخته نمی شدند.[18]
نتیجه گیری:
1. مقام عبودیت و بندگی بالاترین مقام برای انسانی است که بندۀ راستین خدا باشد و جز بر پیشگاه او جبین نساید: «أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا».
2. برای قرب به خدا، شب بهترین وقت است. «أَسْری. .. لَیْلًا».
3. شب معراج، شب بسیار مهمی است، لذا «لَیْلًا» نکره آمده است.
4. اگر استعداد و شایستگی باشد، پرواز یک شبه انجام می گیرد: «أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا».
5. مسجد، بهترین سکوی پرواز معنوی مؤمن است: «منَ الْمسْجِدِ».
6. مسجد باید محور کارهای ما باشد: «مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی».
7. هدف معراج، کسب معرفت و رشد معنوی بود: «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا».
8. آیات الهی آن قدر بی انتهاست که رسول خدا(ص) نیز توان دستیابی به تمام آنها را ندارد: «مِنْ آیاتِنا».
9. هدف از این سیر، مشاهدة آیات عظمت الهی بود تا روح پر عظمت پیامبر(ص) در پرتو مشاهدة آن آیات بینات عظمت بیشتری یابد، و آمادگی فزون تری برای هدایت انسانها پیدا کند. در آیات سورة نجم که به دنبالة این معراج در آسمانها است، اشاره می کند: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری»؛ «او در این سفر آیات بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد.»
فهرست منابع
قرآن کریم.
1. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1409ق.
2. السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن ابن ابی بکر، الدّر المنثور فی التفسیر بالمأثور، المکتبة الاسلامیة، تهران، 1377 ق.
3. طباطبائی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1382ش.
4. طباطبایی، سید محمد کاظم، عروة الوثقی، 5 جلدی، با حاشیه مراجع، مؤسسه انتشارات، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1417ق.
5. طبری، ابوجعفرمحمد بن جریر بن یزید، تاریخ طبری، مؤسسه عز الدین، بیروت، چاپ سوم، 1413 ق.
6. طیب اصفهانی، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 1378 ش.
7. فرات بن ابراهیم بن فرات الکوفی، تفسیر فرات الکوفی، تحقیق محمد الکاظم، مؤسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد اسلامی، چاپ اول، 1410 ق / 1990م.
8. قرائتی، محسن، تفسیر نور، انتشارات مؤسسه در راه حق، چاپ دوّم، قم 1374ش.
9. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، کتاب فروشی اسلامیه، تهران، 1352 ش.
10. کاتب واقدی، محمد بن سعد، طبقات، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، بی نا، بی تا.
11. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، اسوه، تهران، چاپ چهارم، 1379ش.
12. کاشانی، ملا فتح الله، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، 10 جلدی، انتشارات علمیه اسلامیه، مطبعه علمیه، تهران، چاپ اول، 1385ق.
13. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت چاپ دوم، 1403ق.
14. محدث قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، هجرت، قم، چاپ سیزدهم، 1378 ش.
15. محمدی اشتهاردی، محمد، سیرة چهارده معصوم(، نشر مطهر، چاپ چهارم، 1381ش.
16. مکارم شیرازی و همکاران، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیة، 1376ش.
پی نوشت ها
[1] طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، ج 1، ص 210.
[2] تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 7، ص 17.
[5] بحار الأنوار، (ط. بیروت)، علامه مجلسی، ج 91، ص 94.
[6] «ابن عباس» اضافه کرده است که: چهار نفر در کودکی به زبان آمده اند: یکی همین کودک است، دومی آن شاهدی بود که به بی گناهی حضرت یوسف(ع) شهادت داد و سومی طفل شیرخوار در داستان جریح بود و چهارمی عیسی بن مریم(ع) می باشد. (الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، ج 4، ص 150).
[8] دعای روز هجدهم ماه رمضان
[11] نقل از آیت الله مصباح یزدی (حفظه الله).
[12] رک تفسیر منهج الصادقین، ملا فتح الله کاشانی، ذیل آیات 97 الی 100 سوره یوسف(ع).
[13] تعالیم آسمانی اسلام، ص 242.
[14] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 18، ص 300 و ج 26، ص 305.
[15] همان، ج 37، ص 339، ح 81.
[17] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 40، صص 58- 55، حدیث 90، تفسیر فرات الکوفی، صص 374- 370.
[18] أطیب البیان فی تفسیر القرآن، طیب اصفهانی، ج 11، ص 269.