تفاوت سیاست دینی و غیر دینی

سیاست دینی بر اساس بینش‌ های توحیدی است که در تمام شئون زندگی وجود دارد. ما خداوند متعال را حاکم و ولیّ مطلق می ‌دانیم و این حاکم مطلق، حاکمانی را برای ما قرار داده است

سیاست دینی بر اساس بینش‌ های توحیدی است که در تمام شئون زندگی وجود دارد. ما خداوند متعال را حاکم و ولیّ مطلق می ‌دانیم و این حاکم مطلق، حاکمانی را برای ما قرار داده است. این نظام طولی را باید بپذیریم؛ بنابراین مخالفت با ولیّ معصوم یا غیرمعصوم، مخالفت با خدا و رسول خدا محسوب می ‌شود. تفاوت سیاست دینی و غیردینیحوزه علمیه مروی تهران در نخستین جلسه «روش تحلیل سیاسی دینی» دین را تعریف می ‌کند و توضیح می ‌دهد که دین به انسان درباره ارتباطش با مبدأ و هدف آفرینش و همچنین درباره زندگی، دیدگاه روشن ارائه می ‌دهد. دین، هم راه را نشان می ‌دهد و هم برای زندگی دنیا برنامه اجرایی دارد. دین، مجموعه‌ ای از بینش‌ ها و وظایف عملی در شئون گوناگون فرد و جامعه است که از جانب خداوند برای پیاده ‌سازی در زندگی فرستاده شده است.

عقل می‌ تواند کلیات عبودیت و این‌ که مخلوق باید در برابر خالق عبودیت و خضوع داشته باشد را درک می ‌کند؛ اما در عین حال ما در روش رسیدن به راه، به تعبد نیاز داریم؛ یعنی با روش عقلی، نیاز و احتیاج خود را از خداوند متعال برای راهنمایی و ارسال رسل، درخواست می ‌کنیم. بنابراین سخنان پیامبران الهی تعبدا باید پذیرفته شود.

دین در اصول اعتقادی، مسئله جدیدی نمی ‌گوید، بلکه «راهنمایی» و «تحلیل کردن» است؛ اما همه مسائل عملی ‌اش جدید است و برای انسان به ‌طور مستقل راهی برای آگاهی و فهم نسبت به آن وجود ندارد. خداوند این اعمال را بر عهده ما قرار داده و ما نیز این امور را تعبد می ‌کنیم.

دین از جانب خداوند متعال آمده است و ساختمان وجودی ما، قسمتی از آن، یعنی مسائل اعتقادی را درک می ‌کند. و قسمت عمده‌ ای از آن را که درک نمی ‌کند توسط عقل حکم می ‌شود که تحت لوای الله قرار بگیریم؛ بنابراین خداوند دین را می ‌اورد تا برنامه ‌های آن اجرا شود. «مدیریت جامعه برای پیاده کردن دستورات شرع مقدس در حیطه جامعه» یا «مدیریت جامعه انسانی در روابط گوناگون اجتماعی». ایشان سپس به مسئله «نظام‌ سازی» در عرصه ‌های مختلف و «تبادل دستاوردهای اجتماعی» می‌پردازد و اساس مدیریت را «عدالت» می ‌داند تا زندگی مادی گسترة نفوذ دین در جامعه دینی و غیر دینی از دیگر بحث ‌های آیت‌الله تحریری است.

سیاست؛ مدیریت جامعه انسانی در روابط گوناگون اجتماعی

زندگی انسان عمدتا در روابط مختلف اجتماعی شکل می ‌گیرد. پیامبر باید این جامعه را نیز مدیریت کند. به «مدیریت جامعه برای پیاده کردن دستورات شرع مقدس در حیطه جامعه» سیاست می ‌گویند. به عبارت دیگر، سیاست یعنی مدیریت جامعه انسانی در روابط گوناگون اجتماعی. یکی از ابعاد امور دینی، مسائل عبادی است، اما این مدیریت تنها منحصر به پیاده کردن امور عبادی نیست که با ساخت مسجد و شکل گرفتن نماز جمعه، کار تمام شود؛ خیر، این جامعه نیازمند نظام اقتصادی است. انسان نیازمندی‌های مادی دارد و برای برآورده شدن این نیازهای مادی، بر نظام طبیعی همچون زراعت و باغداری تکیه می ‌کند؛ همچنین به وسایلی نیاز دارد که به ‌طور طبیعی خداوند در اختیار انسان قرار داده است؛ مانند کوه ‌ها، معادن و آب‌ ها. یقینا بهره مندی از این امور نیاز به نظام‌مند شدن دارد. یکی دیگر از این نیازمندی‌ ها، تبادل دستاوردها است؛ چراکه افراد مختلف، دستاورد‌های مختلف دارند؛ مثلا یکی گندم می ‌کارد و دیگری انگور یا دام پرورش می دهد. اینها لازم است از دستاوردهای هم بهره ببرند؛ بنابراین انسان در نظام تبادل و تجارت وارد می ‌شود. این امور نیز باید نظام و قوانین داشته باشد.

گاهی خود شخص مستقلا وارد جایی می ‌شود و آنجا را احیا می ‌کند. گاهی علاوه بر احیا، آنجا را به شخص دیگری واگذار می ‌کند؛ این‌جاست که در جهت تأمین نیازمندی ‌های مادی، مسائل فقهی (اجاره، مزارعه، مساقات و...) شکل می ‌گیرد. تأمین نیازهای مادی بر اساس این مسائل، نیازمند مدیریت خواهد بود.

از طرف دیگر، انسان‌ها حالت تجاوز دارند؛ بنابراین قوانینی لازم است تا از این تجاوزها جلوگیری شود. در اینجا نظام قضایی مطرح می ‌شود. ممکن است این تجاوز، در ابعاد مختلف زندگی ـ خانوادگی، اقتصادی و...ـ اتفاق بیفتد و به ابعاد سیاسی توسعه پیدا کند؛ فرد می ‌خواهد از حق خود تجاوز و جایگاهی را که برای او نیست تصرف کند. در این مواقع امام ‌المسلمین در مقابل او می ‌ایستد.

«عالَم»، تجلی «حکمت و عدالت» خداوند

با این دیدگاه، این حاکم باید از جانب خداوند انتخاب شود و راه و راهنما نیز از جانب خداوند باشد. نظام سیاسی اسلام بر اساس این حاکم الهی شکل می ‌گیرد. این قوانین بر اساس حکمت و عدالت است و نباید نسبت به آن غافل شد. انسان‌ ها مخلوق و عیال خداوند هستند و حق‌ تعالی مخلوقات را در عالم آورده تا اداره شوند و به نیازهایشان برسند. اساس این مدیریت، عدالت است تا زندگی مادی افراد به اندازه خود بچرخد. عدالت، «اعطاء کل ذی حق، حقه» است. بعد از تحقق عدالت، هدف تحقق پیدا می ‌کند؛ در صورت پیاده شدن این قوانین، هرکس به اندازه خودش از نیازهای مادی بهره‌مند خواهد شد.

در بحث‌های بینشی مطرح می ‌شود که عالَم از حکمت و عدالت حق ظهور یافته است؛ بنابراین قوانین با این دیدگاه تحلیل می ‌شود و باید برداشت صحیحی از تمام قوانین که انسان‌ها را به نیازمندی‌های مادی و معنوی می ‌رساند، وجود داشته باشد.

 

خداوند ما را برای یک سری اهداف کلی و جزئی آفریده است. هدف کلی، بندگی در برابر خداست، با وظایف مختص به آن، و چون خداوند فرموده است اطاعت می ‌کنیم. خضوع در برابر این قانون، خضوع در برابر مقلَّد و واسطه است؛ «اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء/59) این امور بر اساس حکمت بوده و حکمت نیز رسیدن به هدف است؛ آن هم به اندازه معین است. اندازه هم عدالت است.

«فقیه»، ولایت رسول‌الله

کسی که بعد از معصوم، حکومت تشکیل می ‌دهد، باید از دین و کلام معصوم(ع) این را بفهمد که حق تشکیل حکومت را دارد. «فقیه» توانایی این امر را دارد. امام راحل چون به اینجا رسید حق تشکیل حکومت را دارد؛ اما کسی که به اینجا نرسیده است و بیشتر از این را فهم نمی ‌کند، به لوازم آن نیز ملتزم نمی ‌شود. نظام طولی به این معنا است. بنابراین در بحثِ ولایت مطلقه فقیه این مسئله عنوان می ‌شود که آیا امام معصوم (ع) چنین اجازه دخل و تصرف و مدیریتی را به فقیه داده است یا خیر؟ پاسخ این امر را امام راحل این‌گونه داده‌ اند که «فقیه همان ولایت رسول‌الله(ص) را دارد».

ثمره نظام طولی این است که مخالفت با یک دستور فقیه و مرجع تقلید، در واقع مخالفت با دستور خداوند متعال و امام زمان(عج) است؛ بر خلاف نظام‌ های دیگر که این مسئله مطرح نمی ‌شود و فقط در اداره جامعه به شما می ‌گویند مخالفت نداشته باشید. اما سیاست دینی در نظام دینی این‌گونه است. در نظام دینی، ما نمی‌ توانیم مسئله جزایی را از جای دیگری بگیریم؛ یعنی حاکم آن نیز باید دینی باشد. جایگاه اصلی مسائل اقتصادی باید زیرنظر حاکم باشد؛ زیرا خداوند متعال اختیارات لازم را به وی داده است. وقتی حکومت برپا نباشد، بحث دیگری است، اما اصل این است که نظامات باید تحت سرپرستی خداوند باشد. هر قسمتی که جدای از سرپرستی او باشد، دینی نیست و اختلال ایجاد می ‌شود. در سیستم قضایی، این‌چنین است. همچنین در سیستم‌های جزایی و نظامی. اقدام علیه حکومت طاغوت، کار خوبی است، اما باید دید آیا تحت امر ولیّ معصوم و مولی است یا خیر. اگر این اقدام تحت سیستمی که خداوند قرار داده است، نباشد، گاهی خود عمل خوب است و فرد توسط ولیّ معصوم نیز تجلیل می ‌شود و او را نیز شهید می ‌داند، اما او در سیستم ولیّ معصوم جا نمی ‌گیرد. حرکت‌ های زید ابن علی (علیه‌ السلام) یا یحیی ابن زید از جمله این امور است. در این سیستم باید از ولیّ امر اجازه داشته باشیم. به این نکته باید دقت شود که هر نظام دینی با اجازه ولیّ محقق می شود. در اینجا بحث‌های دیگری مطرح می ‌شود؛ نحوه مدیریت به سیاست خاصی احتیاج دارد. این‌ که این سیاست بر اساس چه دیدگاهی باشد و مدیریت خانواده باید به چه کسی داده شود؟ اگر این دو با دو فکر بخواهند مدیریت شوند، آشفتگی به وجود خواهد آمد. معقول این است که یکی مدیریت کند و دیگری بپذیرد. بحث این است که چه کسی مدیریت کند و چه کسی بپذیرد؟ این نحوه مدیریت همان سیاست است.

تفاوت سیاست دینی با سیاست غیردینی

سیاست دینی بر اساس بینش‌ های توحیدی است که در تمام شئون زندگی وجود دارد. ما خداوند متعال را حاکم و ولیّ مطلق می ‌دانیم و این حاکم مطلق، حاکمانی را برای ما قرار داده است. این نظام طولی را باید بپذیریم؛ بنابراین مخالفت با ولیّ معصوم یا غیرمعصوم، مخالفت با خدا و رسول خدا محسوب می ‌شود. این نظام طولی را باید ترسیم کنیم. این جزء بینش ما است. سیاست دینی یعنی این‌ که بینش ما بر تمام شئون زندگی ما، نحوه اداره جامعه و مدیریت‌ های دیگر حاکم است. در مقابل، سیاست غیردینی عملا کاری به دین ندارد و برای آن، تدین یا عدم تدین در کارهای شخصی تفاوتی نمی ‌کند؛ مخصوصا اگر آن شاکله ـ به تعبیر خود آن‌ها ـ دموکراسی باشد. دیگر با زندگی فردی شخص کاری ندارند و تنها امر مهم برای آن‌ها مشکل نداشتن با سیستم اداری جامعه است.

اما سیاست دینی به جنبه ‌های فردی زندگی اشخاص نیز کار دارد و در این جهت به افراد تعلیم می ‌دهد که اگر شخصی حرف و سخنی دارد، بیان کند و موضع خود را نشان دهد. پیامبران(ع) در جایگاه دینی، میان مردم می ‌رفتند، با آن‌ها حرف می‌زدند و محاجه و گفت‌وگو می ‌کردند و جامعه را رها نمی ‌کردند. این را سیاست دینی می ‌گویند. در بُعد تربیت نیز این‌گونه است؛ اگر این دین را نپذیرفتید مشکلی ندارد؛ «لا اکراه فی الدین»(بقره/256)؛ اما از این جهت که در این جامعه حضور دارید، باید به این قوانین ملتزم باشید. این یک روش عقلایی است که انسان در هر جامعه‌ ای که باشد، بایستی به قوانین عمومی آن جامعه نیز ملتزم باشد؛ بنابراین دین طریقه حرکت صحیح و لازم را به افراد می ‌اموزد و تنها در روند کلی، او را رها نمی ‌کند.

هدفِ سیاست غیردینی؛ فقط تکامل مادی

در یک نگاه کلان می‌ توان گفت که در سیاست دینی، هدف حاکم جامعه، تکامل همه‌ جانبة مادی و معنوی جامعه است، اما در سیاست غیر دینی تکامل جامعه به معنای تکامل معنوی و حقیقی نیست. تنها هدف سیاستِ غیردینی، رساندن جامعه به یک تکامل مادی و حیوانی است. اگر مسائل انسانی هم، در جامعه و سیاست غیردینی مورد توجه قرار می ‌گیرد، ابزاری برای همین هدف است. به‌عنوان مثال روان‌شناسان متمحض را به خدمت می ‌گیرند تا درباره طریقه کنترل طرز تفکر مردم تحقیق کنند تا افراد در این جوامع از منافع بهره ‌ببرند و بر دیگران سلطه داشته باشند. بنابراین استفاده آن‌ها از دانشمندان نیز در این جهت است؛ البته مباحث، خوب و در راستای انسان‌شناسی است، اما با این جهت است.

به خلاف نظام دینی که به انسان و انسان‌شناسی از جهت خلیفه الهی بودن توجه می ‌شود و این‌ که انسان می‌ تواند در هر جایی عبودیت داشته باشد. در سیاست دینی، تفاوت ظاهری مردم در بُعد اساسی دین که کمال معنوی باشد تأثیری نخواهد داشت و همه یکسان هستند. دین به یک فرد فقیر که توانایی فعالیت در حد فرد غنی را ندارد و زندگی او محدود است، قناعت را تعلیم می ‌دهد؛ اما این فرد باید در حد و شأنش اداره شود و عزت دینی ‌اش نیز حفظ شود. این‌گونه نیست که شخص ثروتمند یا کسی که بیشتر پول داده است، در جامعه عزیزتر باشد. بله، فرد ثروتمند تشویق‌ می ‌شود که انفاق کند یا به دیگر امور بپردازد، اما این‌ که کمالات به این امور داده شود، در سیاست دینی وجود ندارد.

خاستگاه اولیه دین، توجه به عالم غیب است

اساسا خاستگاه دین توجه به عالم غیب است. این‌ که ما از آنجا آمده و به آنجا برمی ‌گردیم با چه سازوکاری است؟ یکی از این سازوکارها توجه به عالم غیب است. همچنین توجه متفکرانه به موجودات و قوانین نظام‌مند این عالم است که از آن‌ها به آیات تعبیر می ‌شود. گاهی دین برای تنبه ما به عالم غیب، ما را به روابط پیچیده ظاهری توجه می ‌دهد که بشر جدای از دین نیز می‌ تواند به این روابط برسد؛ مانند قوانین علمی، روابط ظاهری، فعل و انفعالات فیزیکی، فیزیولوژیکی، بیولوژیکی و... . خداوند متعال بشر را به‌گونه‌ ای آفریده است که می‌ تواند با به کار بستن حس مکرر که تجربه باشد و ایجاد وسایل تجربی، به این قوانین راه پیدا کند؛ بنابراین خاستگاه اولیه دین بیان قوانین ظاهری حاکم بر این عالم نیست.

رد برخی اکتشافات و اختراعات بشری، دگم‌نگری دینی است

پرسیده می ‌شود علوم تجربی دینی چیست. آیا علوم تجربی باید از دین گرفته شود؟ و آیا جایگاه دین این است؟ می ‌گوییم خیر، بلکه دین گاهی برای اهداف والای خود از قوانین حاکمی که خداوند متعال در روابط ظاهری ایجاد کرده است، استفاده می ‌کند. شاید این تقسیم علوم تجربی به دینی و غیردینی درست نباشد. گاهی اولیای ما مطالب عقلی را از دیگران نقل می ‌کنند و به‌عنوان مطلب مورد قبول ارائه می ‌دهند؛ «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال». «ما قال» بسیار وسیع است. ممکن است یک مسئله اخلاقی توسط دانشمندی دیگر گفته شود. نباید حرف این دانشمند به این بهانه که دیدگاه دینی ندارد، رد شود و بگوییم ضد اخلاق است.

دین در مسائل اخلاقی مراحلی داشته و به آثار مختلفی توجه دارد. گاهی در مسائل اخلاقی به آثار دنیایی توجه می ‌شود که مصادیق آن فراوان است؛ مثلا اگر دانشمندی از قناعت بحث می ‌کند، آیا به صرف غیر دینی بودن نباید بپذیریم؟ بله، ما در دین بالاتر از آن را نیز داریم، اما این‌ که از آن طرف بیفتیم و بگوییم چون آن دانشمند دینی نیست پس نباید بپذیریم، این، محدود نگاه کردن به دین و به تعبیر دیگر نوعی دگماتیسم است. حضرت امام صادق (علیه‌ السلام) در توحید مفضل، بحث‌هایی درباره فعل و انفعالات بدن انسان بیان فرموده‌ اند. اما این‌ که بگوییم علوم تجربی منحصر به این است و اکتشافات و اختراعات بشر را، چون دین ندارند، نپذیریم، این همان دیدگاه وهابیت است؛ یعنی هر مسئله‌ ای که از غرب بیاید، حرام است. این همان دگم نگری در دین است. این‌ها اموری است که انسان در زندگی خود نیازمند آن است. دین فرموده است که این امور از «راه حرام» و «برای حرام» نباشد؛ مثلا آیا اصل تولید صنعت هسته‌ ای مذموم است؟ این را باید دین بفهمد یا انسان متدین آن را متوجه شود.

تحلیل سیاسی دینی

تحلیل به معنای باز کردن یک شیء، در مقابل ترکیب قرار دارد که به معنای جمع کردن دو ماده باهم است. اگر دین را باز کنیم و نحوه مدیریت آن را با دیدگاهی که گفته شد، تبیین کنیم، این، تحلیل سیاسی دینی می ‌شود. سیاست بر دو نوع کلان و جزء است. در نظام دینی سیاست‌ های جزئی بر سیاست کلان دینی تکیه می ‌کند. ما مدیریت عالم را اول و استقلالا برای خداوند متعال قائلیم. خداوند مدبرانی را قرار داده است؛ «والمدبرات امرا» (نازعات/5). همچنین در نظام انسانی نیز هادیان و مدیرانی قرار داده است که انبیای الهی هستند و شئون گوناگون زندگی انسان را که نیاز به رهبری خاص دارد، مدیریت می ‌کنند. رهبر دو شأنِ «ارائه طریق» و «اجرا کردن» دارد. از این‌رو در زیارت جامعه می‌خوانیم «هُم وساسة العباد». «هُداة الخلق» نیز جنبه هدایت قضیه می ‌شود. بنابراین معنای تحلیل سیاست دینی این است که سیاست و نحوه مدیریت دینی را باز کنیم تا ببینیم بر چه اصولی تکیه می ‌کند. رهبر، مدیریت کلان جامعه را بر عهده دارد و قوای مختلف قضایی، تقنینی، اجرایی، نظامی و ... مدیریت‌ های خاصی هستند که به ‌عنوان بازوان رهبر باید وظایف ‌شان را انجام ‌بدهند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان