آغاز همسفری:
دوران کودکی فاطمه(س) با همۀ تلخی ها و دشواریها گذشت، دوران جوانی فرا رسید. اکنون جا دارد با پشت سر گذاشتن آن همه فراز و نشیب در زندگی، مرحله دیگری را شروع کند. ناگفته پیداست فاطمه(س) در این مرحله دارای چه موقعیت حساس و منحصربفردی است. از یک طرف دختر رسول خدا(ص) است از طرف دیگر از چنان شخصیتی برخوردار است که پیامبر(ص) در مقابلش برمی خیزد و دست و سرش را می بوسد و او را بجای خود می نشاند.[1] به همین علّت چشم همه به خانه پیامبر(ص) دوخته شده است تا ببینند پرنده سعادت و خوشبختی بر بام خانۀ چه کسی می نشیند و چه کسی افتخار همسری دختر پیامبر(ص) را پیدا می کند. چه کسی می تواند کفو و هم شأن فاطمه (س) باشد.
فاطمه(س) خواهان بسیاری داشت و از هرطرف مورد خواستگاری بزرگان و رؤسای عرب و اشراف و ثروتمندان قریش قرار گرفت.[2] ولی هروقت کسی مسأله ازدواج با او را با پیامبر(ص) در میان می گذاشت برخورد پیامبر اکرم(ص) چنان بود که گویی آن شخص مورد غضب رسول خدا(ص) قرار گرفته یا در این باره وحی نازل شده است.[3] اصحاب هرکدام به نحوی جواب نامساعد دریافت داشتند و از ازدواج با فاطمه(س) مأیوس شدند؛[4] لذا علی(ع) را تشویق کردند تا از دختر رسول خدا(ص) خواستگاری کند. سلمان می گوید: روزی عده ای از اصحاب به جستجوی علی(ع) پرداختند ولی او را در منزلش نیافتند. اطلاع یافتند که در نخلستان یکی از انصار با شترش آبکشی می کند و درختان را آبیاری می کند. به جانب آن حضرت شتافتند، چون علی(ع) آنها را دید پرسید: از کجا می آیید و به چه منظور آمده اید؟ یکی از آنها گفت: یا علی(ع) تو در تمام کمالات بر سایرین برتری داری و از موقعیّت خود و علاقه ای که رسول خدا(ص) به تو دارد کاملا آگاهی، بزرگان قریش برای خواستگاری فاطمه(س) آمدند ولی پیامبر(ص) دست رد بر سینۀ همه زد و تعیین همسر فاطمه(س) را به دستور خدا حواله داده است. گمان می کنیم خدا و رسولش(ص) فاطمه(س) را برای تو گذاشته اند و شخص دیگری قابلیّت این افتخار را ندارد. نمی دانیم چرا در این مورد اقدام نمی کنی؟
علی فرمود: احساسات و خواسته های درونی مرا تحریک نمودی و به موضوعی که از آن غافل بودم توجه دادی، بخدا قسم همه خواستگار فاطمه اند و من هم بدین موضوع علاقه دارم.
آنگاه علی(ع) شترش را از کار بازداشت و بمنزل آورد و استحمام نمود، وضو گرفت و عبای تمیزی بر تن کرد، کفشهایش را پوشید و نزد پیامبر(ص) رفت. داخل منزل شد، سلام داد و نزد پیامبر(ص) نشست و از خجالت سرش را به زیر انداخت و نتوانست تقاضای خویش را در میان بگذارد، مدّتی طول کشید و هردو ساکت بودند، بالاخره پیامبر(ص) سکوت را شکست و فرمود یا علی(ع) گویا برای حاجتی نزد من آمده ای که از اظهار آن خجالت می کشی؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و اطمینان داشته باش که تمام خواسته هایت قبول می شود.
گفت: ای رسول خدا(ص) پدر و مادرم فدای تو باد، من در خانۀ شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم، بهتر از پدر و مادر، در تربیت و تأدیب من کوشش نمودی، به برکت وجود شما هدایت شدم. یا رسول الله(ص) بخدا سوگند اندوختۀ دنیا و آخرت من شما هستید. اکنون موقع آن شده که برای خود همسری انتخاب کنم و تشکیل خانواده دهم تا با وی مأنوس گردم و از ناراحتیهای خویش بکاهم، اگر صلاح بدانی دختر خود حضرت فاطمه (س) را به عقد من درآوری سعادت بزرگی نصیب من شده است.[5] پیامبر(ص) با تقاضای علی(ع) موافقت کرد و فرمود: شما مقداری صبر کنید تا من این موضوع را با دخترم در میان بگذارم، سپس به نزد فاطمه(س) رفت و به دخترش فرمود: علی (ع) تو را از من خواستگاری کرده است، تو پیوند او را با ما و پیشی او را در اسلام می دانی و از فضیلت او آگاهی، زهرا(س) بی آنکه چهرۀ خود را برگرداند خاموش ماند. پیامبر (ص) چون آثار خشنودی را در او دید فرمود: اللّه اکبر، خاموشی او علامت رضای اوست. پیامبر(ص) پس از کسب اجازه به نزد علی(ع) آمد و درحالیکه لبخندی بر لب داشت فرمود: یا علی(ع) آیا چیزی داری که مهریۀ دخترم باشد، علی(ع) فرمود: حال من بر شما پنهان نیست، جز شمشیر و زره و شتری آبکش چیزی ندارم، فرمود: شمشیر را برای جهاد و شتر را برای آب دادن خرما و انجام کار برای خانه و بارکشی در سفر می خواهی، زره را مهر قرار می دهم[6].[7] بدین ترتیب پیامبر(ص) فاطمه(س) را با امر خداوند به عقد علی(ع) درآورد.[8]
علی (ع) زره را 400 درهم فروخت[9] و بهایش را خدمت پیامبر(ص) تقدیم کرد رسول خدا(ص) بی آنکه پولها را بشمارد، پولها را به سلمان و بلال و چند نفر دیگر داد تا اسباب و لوازم زندگی مورد نیاز برای فاطمه(س) خریداری کنند بدین ترتیب جهیزیه فاطمه زهرا(س) تنها با فروش زره علی(ع) به ترتیب زیر خریده شد و به منزل پیامبر(ص) منتقل گردید.
پیراهن و روسری و قطیفۀ مشکی بافت خیبر، تختخواب از برگ خرما، دوتشک که یکی از لیف خرما و دیگری از پشم گوسفند پر شده بودند، 4 عدد بالش چرمی پر شده بوسیلۀ گیاه ادخر، پرده پشمی، حصیر هجری، آسیای دستی، لگن مسی، مشک چرمی، کاسۀ چوبی، کاسۀ شیردوشی، آفتابه، سبوی گلی سبز، یک عدد پوست برای فرش خانه و دوکوزۀ گلی.
در آن زمان این اثاث مختصر و ساده، مخصوص طبقات فقیر بود. چون این جهیزیه را خدمت پیامبر(ص) آوردند فرمود: خدایا این عروسی را با خانواده ای که اکثر ظرفهایشان گلی است مبارک گردان.[10]
اثاث خانۀ علی(ع) هم عبارت بود از شن نرمی که در کف اتاق پهن کرد و یک چوب که برای پهن کردن لباس به دیوار کوبیده شده بود و یک عدد متکا از لیف خرما و یک عدد پوست که روی آن می نشست.[11]
این درس عملی بزرگ برای مسلمین است. پیغمبر(ص) می توانست بعنوان اینکه باید مراعات شئون را کند و بگوید دختر من هم بهترین و بافضیلت ترین دخترها و دامادم از بزرگان صحابی و جانشین من و سردار بزرگ اسلام است، جهاز و عروسی مفصل و بی نظیری طبق معمول آن روزگار تدارک ببیند، و حتی افرادی پیشنهاد تقبل هزینه جهیزیه و عروسی را به ایشان کردند امّا پیامبر(ص) موافقت نکرد. زیرا شخص اوّل و دوّم اسلام بودند باید دارای مراسمی در کمال سادگی باشد تا برای مسلمین و زمامداران آینده درس عملی باشد.
بهرحال بعد از مدتی مراسم عروسی در کمال سادگی برگزار گردید وقتی فاطمه (س) خواست از خانۀ پدر به خانۀ شوهر برود، پیامبر(ص) فرمود: یا علی(ع) عروسی بی مهمانی نمی شود.[12] سعد گفت: من گوسفندی می دهم، عده ای دیگر هم چیزی دیگر هدیه کردند.[13] آنگاه پیامبر اکرم (ص) به علی(ع) فرمود هرکس را می خواهی دعوت کن. به دعوت علی(ع) عده ای برای این جشن بزرگ و ساده حاضر شدند.[14]
پیامبر(ص) به زنها فرمود: فاطمه(س) را آماده کنند، آنگاه فاطمه(س) را خواست دست او را در دست علی(ع) گذاشت و فرمود: خداوند دختر رسول خدا(ص) را برای تو مبارک گرداند. یا علی(ع) !فاطمه (س) همسر خوبی است. به فاطمه(س) فرمود: علی(ع) خوب شوهری است. سپس به دختران عبد المطلب و زنان مهاجر و انصار چنین فرمود: عروس و داماد را با شور و شادی همراهی کنند ولی کلامی نگوئید که خدا را خوش نیاید.
عروس را بر مرکب پیامبر(ص) سوار کردند. سلمان زمام دار استر بود، زنان باشور و شادی و تکبیرگویان عروس و داماد را تا خانه شوهر همراهی کردند. وقتی به در خانۀ داماد رسیدند، پیامبر(ص) به سلمان دستور داد تکبیر بگوید. مردم هم با او تکبیر گفتند. از آن شب به بعد تکبیر گفتن در عروسیها به صورت عادت درآمد.[15]
صبح تازه با هوای تازه:
فراد صبح پیامبر(ص) با کاسه ای بخانه عروس و داماد آمد. از علی(ع) پرسید همسرت چگونه بود؟ عرض کرد: بهترین کمک برای اطاعت خداست. از فاطمه(س) پرسید: شوهرت چطور است؟ گفت: بهترین شوهر است، خداوند بهترین مردان را نصیب من کرده است.[16]
چند روز بعد از عروسی، پیغمبر(ص) بدیدن دخترش رفت. به فاطمه (س) فرمود: همسر خوبی داری قدرش را بدان و از فرمانش سرپیچی نکن، سپس به علی(ع) فرمود: با همسرت مدارا کن، آنگاه در بارۀ آنان دعا کرد و به خانه بازگشت.[17] منزل فاطمه (س) کمی از خانۀ پیامبر اکرم(ص) دور بود. لذا پیامبر(ص) خواست او را در حجره خود جای دهد. حارثة بن نعمان آگاه شد خانه خود را در اختیار آنها قرار داد. بدین سان خانه آنان به منزل حارثه در نزدیکی پیامبر(ص) منتقل شد.[18]
روزی فاطمه زهرا(س) و علی(ع) از پیامبر(ص) درخواست کردند تا کارهای خانه را بین آنها تقسیم کند. پیامبر(ص) فرمود: کارهای داخل خانه را فاطمه(س) انجام دهد و کارهای خارج خانه برعهدۀ علی(ع) باشد. فاطمه(س) می گوید خدا می داند که من چقدر از این مطلب خوشحال شدم که کارهای خارج خانه برعهدۀ من نیفتاد.[19]
علی (ع) هیزم جمع می کرد و آب می کشید و خانه را جارو می زد، فاطمه(س) آسیا می کرد و خمیر تهیه می نمود و نان می پخت.[20]
روزگار بر مسلمین به سختی می گذشت و شرائط دشوار اقتصادی بر جامعه اسلامی حکمفرما بود، اکثر مسلمین در فقر و تهیدستی زندگی می کردند، ولی خاندان پیامبر(ص) در این رهگذر از همه بهرۀ بیشتری از قناعت داشتند، آنان بیشتر از همه بر خود سخت می گرفتند و اگر هم لقمه نانی در خانه آنها یافت می شد دیگران را بر خود ترجیح می دادند. در زمانی که 400 فقیر در مسجد زندگی می کنند[21] خاندان پیامبر(ص) با توجه به موقعیتی که دارند به خود اجازه نمی دهند از کمترین امکانات رفاهی استفاده کنند، و این در حالی بود که اگرهم استفاده می کردند نه تنها مورد اعتراض مردم قرار نمی گرفتند بلکه باعث خوشحالی آنان نیز می شدند، ولی آنان به خاطر همدردی با مستمندان جامعه از کمترین امکانات بی بهره بودند.
فرش خانۀ آنها پوست گوسفندی بود که شب رویش می خوابیدند و روز رویش به شتر خود غذا می دادند.[22]
روزی گرفتاری و سختی به شدّت به فاطمه(س) فشار آورد به خانه رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه(ص) غذای ملائکه چیست؟ فرمود: حمد و ثنای خداوند، عرض کرد: پس غذای ما چیست؟ فرمود: دخترم به خدا در خانۀ آل محمّد(ص) مدّت یکماه است که آتشی برای طبخ غذا روشن نشده است.[23] روزی رسول خدا(ص) به خانه فاطمه(س) آمد، دخترش فاطمه (س) قطعه نان جو خشک شده ای که در منزل داشت نزد پدر گذاشت. پیامبر(ص) بعد از آنکه نان خشک را خورد فرمود: دخترم این اوّلین لقمه نانی بود که پدرت بعد از سه روز خورده.[24] روزی علی(ع) به فاطمه (س) گفت آیا چیزی برای خوردن در منزل داریم؟ گفت به خدا سوگند سه روز است که خود و فرزندانم حسن(ع) و حسین(ع) گرسنه ایم. در این مدت غذای خود را به شما می دادیم. گفت: پس چرا به من خبر ندادید؟ گفت رسول خدا(ص) مرا نهی کرد از اینکه چیزی از شما بخواهم که نتوانی برایم مهیا کنی.
علی(ع) از خانه خارج شد دیناری از کسی وام گرفت. در بین راه مقداد را دید که در هوای بسیار گرم در راه ایستاده است. گفت: مقداد چه شده است که در هوای بسیار گرم در راه ایستاده ای؟ گفت: ای علی(ع) به خدا قسم که گرسنگی زن و بچه مرا از خانه بیرون کشانده است. چون گریه بچه ها را از گرسنگی دیدم از خانه بیرون آمدم. علی(ع) گفت: بخدا من نیز برای همین از خانه بیرون آمدم. این دینار را وام گرفته ام. اما تو را بر خود مقدم می شمارم. پول را به مقداد داد و خود به مسجد رفت. روز و شب بر علی (ع) و فاطمه(س) می گذشت و گاه تا چند روز در خانۀ آنها غذایی پیدا نمی شد، اگرهم پیدا می شد به دیگران انفاق می کردند. گرچه خود در عسرت و تنگدستی بودند. علی(ع) روزها در نخلستانها به آب دادن نخل می پرداخت و دسترنج خود را به مستمندان و یتیمان می داد درحالی که چه بسا خود و فرزندانش در نهایت احتیاج بودند.
روزی پیامبر(ص) بر فاطمه(س) وارد شد، فرمود: دخترم چطوری، فاطمه جواب داد: درد می کشم و غذایی هم برای خوردن نداریم، فرمود: دخترم آیا راضی نیستی که سرور زنان جهان باشی؟[25] وضع زندگی مسلمانان مقداری بهبود یافته بود، در اثر تقسیم غنائم بین مسلمین و درآمدهای دیگر مقداری از فشار اقتصادی مسلمین کاسته شده بود ولی خانوادۀ علی(ع) نه تنها از نظر خوراک در مضیقه بودند بلکه از لحاظ پوشاک نیز به اندک قناعت می کردند آنها آنچنان زهد می ورزیدند که حتی برای پوشش خود از نامحرم دچار مشکل می شدند. سلمان روزی بخانه فاطمه(س) آمد دید چادر او از چند جا پینه خورده است سلمان ناراحت شد خدمت پیامبر(ص) رسید. خدمت ایشان اظهار ناراحتی کرد که دختران کسری لباس حریر بر تن دارند و دختر پیامبر(ص) چادری پرپینه بر سر دارد. فاطمه(س) عرض کرد: پدر!سلمان از چادر وصله خوردۀ من تعجّب می کند. به خدا پنج سال است که من در خانۀ علی(ع) بسر می برم و تنها پوست گوسفندی داریم که روزها شترمان را بر آن علف می خورانیم و شبها روی آن می خوابیم. پیامبر (ص) فرمود: سلمان فاطمه(س) از السابقون است.[26] روزی پیامبر(ص) با یکی از اصحاب بدیدن فاطمه(س) آمد اجازه خواست تا وارد منزل شود. فاطمه(س) گفت پدر جز عبائی ندارم پیامبر(ص) فرمود: به گونه ای سرت را بپوشان وقتی که فاطمه(س) با راهنمایی پیامبر(ص) خود را پوشاند پیامبر(ص) و همراهش وارد شدند پیامبر(ص) دید که چهرۀ فاطمه(س) بشدت زرد شده است. فرمود: دخترم چهره ات چرا زرد است، گفت: یا رسول اللّه از شدت گرسنگی. پیامبر(ص) در حق وی دعا کرد.[27]
این حادثه در بعد از فتح مکه و گشایشی که در وضع مردم ایجاد شده بود اتفاق افتاده است. از اینجا معلوم می شود زهد خاندان پیامبر(ص) تا چه حد بوده است.
نکته بسیار آموزنده در این گفتگوها بیان واقعیّت و برخورد طبیعی و صحیح با مسأله است. اینکه حضرت فاطمه(س) در جواب پیامبر(ص) می گوید«از گرسنگی است ک رنگم پریده»به معنای گله یا شکایت نیست. عکس العمل پیامبر(ص) در این مواقع و رفتار خود حضرت فاطمه(س) گویای مطلب است. علی(ع) فرمانده بزرگ و شخص دوّم اسلام همیشه از این جنگ به جنگ دیگر و از مأموریتی به مأموریت دیگر می رفت. در این ایام تمام کارهای درون و بیرون خانه از پختن غذا و شستن لباس و بچه داری و آب کشیدن و تربیت بچه ها و خلاصه تمام کارها بر دوش فاطمه (س) بود ولی آنگونه به وظائف خود عمل می کرد که علی(ع) خود در این باره می گوید: «فاطمه(س) محبوب ترین کس در دیدۀ پدر بود او در خانۀ من چندان با مشک آب کشید که جای بند مشک در سینه اش دیده می شد آنقدر با دستاس آسیاب کرد که کف دست او پینه بست و آنقدر در نظافت و جارو زدن خانه و پختن غذا و نان زحمت کشید که تمام لباسهایش کثیف شد و رنگ خاک گرفت، کار به شدّت بر او سخت شد و در جسم او اثر گذاشت».[28]
آنها این امکان را داشتند که از وجوه خدمتگذار در خانه استفاده کنند و مثل دیگران از درآمد غنیمت و دیگر درآمدها از کنیز و نوکر استفاده کنند و این همه خود را دچار زحمت نسازند. ولی بخاطر حسن همدردی با فقرای مسلمین و 400 انسان نیازمندی که در صفه کنار مسجد زندگی می کردند. فاطمه(س) خود شخصا تمام کار خانه را انجام می داد و تنها کسی که در این کار او را کمک می کرد شوهرش علی(ع) بود. این هم در صورتی میسّر بود که ایشان در جنگ یا مأموریت نباشد.
روزی پیامبر( ص) بخانه فاطمه(ع) آمد دید علی(ع) و فاطمه(س) مشغول آسیا کردن هستند. پرسید: کدامتان خسته تر هستید؟ علی(ع) عرض کرد: فاطمه(س) ، پیامبر(ص) نشستند و علی را در آسیا کردن کمک کردند.[29]
فاطمه (س) گاهی اوقات تنها بود و چه بسا در یک لحظه مجبور بود چند کار انجام دهد، ولی هیچگاه اظهار ناراحتی نکرد و همواره و در هر حال خدا را شاکر بود.
روزی پیامبر(ص) بدیدن دخترش آمد، فاطمه(س) را دید که لباس کم ارزش از پشم شتر پوشیده و با دستش آسیا می کند و بچه اش را در دامن نهاده شیر می دهد. پیامبر(ص) از دیدن این منظره اشکش جاری شد و فرمود: دخترم سختی دنیا را بچش تا به شیرینی نعمتهای آخرت برسی. فاطمه (س) عرض کرد: ای رسول اللّه، خدا را به نعمتهایش سپاس می گویم.[30]
کارهای سنگین خانه فاطمه(س) را در سختی و تنگنا قرار داد بحدی که سلامتی اش به خطر افتاد. علی(ع) روزی به او گفت: چرا از پیامبر(ص) خادمی نمی خواهی تا در کارهای سخت خانه ترا یاری دهد. فاطمه(س) به نزد پدر رفت، ولی خجالت کشید و بدون آنکه چیزی بگوید برگشت. روز بعد پیامبر (ص) به خانه آنها آمد فرمود: فاطمه(س) ! دیروز برای چه بمنزل ما آمدی؟ فاطمه(س) خجالت کشید و چیزی نگفت. علی (ع) عرض کرد: یا رسول اللّه(ص) او از سختی کار خانه سلامتی اش در خطر قرار گرفته است از او خواستم نزد شما بیاید و خدمتکاری برای خود بخواهد. پیامبر(ص) فرمود: آیا چیزی به شما بیاموزم که از خدمتکار بهتر باشد؟ عرض کردند، بفرمائید. فرمود: وقتی خواستید بخوابید 33 مرتبه سبحان الله 33 مرتبه الحمد الله 34 مرتبه اللّه اکبر بگویید. فاطمه(س) عرض کرد: از خدا و رسولش راضی شدم.[31]
در این ایام علی(ع) می توانست به عنوان اینکه دوّمین شخص اسلام است و همیشه در خارج از خانه بسر می برد به جای خود کسی را برای کمک به همسرش در خانه به استخدام درآورد. امّا می بینیم از این اندک امکانات هم استفاده نکردند و زندگی را به قناعت و زهد می گذراندند. حتی زمانیکه درآمدهای سرشار از اطراف به مملکت اسلامی سرازیر شد و همه مردم در رفاه قرار گرفتند، زندگی آنها با سابق چندان تفاوتی نکرد. حتی بعدا با وجود اینکه خدمتکاری که یکی از اصحاب به پیامبر (ص) بخشیده بود و پیامبر (ص) او را برای کمک در کار به خانۀ زهرا(س) فرستاد بازهم از مشکلات کار چندان کم نشد، زیرا بعد از اینکه آن خدمتکار در خانۀ آنها مشغول شد نه تنها کارهای خانه بر دوش خدمتکار نیفتاد، بلکه پیامبر(ص) کارها را بین فاطمه زهرا(س) و خدمتکار خانه تقسیم کرد. سلمان روزی بخانۀ فاطمه(س) آمد دید که فاطمه(س) در کنار آسیا دستی نشسته و مشغول آرد کردن جو است. حسین(ع) هم از گرسنگی در گوشه ای از خانه می گرید. سلمان گفت: ای دختر رسول خدا(ص) دستهای شما زخمی شده، فضه حاضر است، چرا اینکار را به او واگذار نمی کنید؟
گفت: پیامبر(ص) مرا سفارش کرد که کار خانه را یکروز من و روز دیگر فضه انجام دهد. دیروز نوبت فضه بود امروز نوبت من است. سلمان گفت: من بندۀ آزادکردۀ شما هستم، اجازه دهید که یا در آسیا کردن یا در آرام کردن حسین(ع) شما را کمک کنم. فاطمه(س) فرمود: من حسین (ع) را بهتر آرام می کنم، شما جو را آسیا کنید، سلمان مشغول دستاس کردن شد تا کمکی به فاطمه(س) کرده باشد.[32]
عادت پیامبر(ص) بود هروقت به مسافرت می رفت آخرین فردی را که ملاقات می کرد فاطمه (س) بود و هرگاه از سفر بازمی گشت اوّلین خانه ای که وارد می شد خانۀ فاطمه(س) بود. در جواب سؤال دیگران که چرا چنین می کنید، می فرمود: دلم برای فاطمه تنگ می شود.[33] با توجه به شدت علاقه پیامبر به دخترش و زندگی زاهدانۀ دخترش، روزی پس از بازگشت از سفر به خانۀ فاطمه(س) وارد شد. پرده ای بر در و گلوبندی که علی(ع) از سهم خود خریده بود بر گردن دخترش دید. پیامبر(ص) برخلاف معمول با ناراحتی فرمود: دخترم از اینکه مردم می گویند دختر پیامبر(ص) هستی مغرور شدی و لباس جباران بر تن می کنی!فاطمه(س) ناراحت شد، گردن بند را فروخت و با آن بنده ای را آزاد کرد و باعث شادی پیامبر(ص) شد4.[34]
در تفاسیر آمده سالها بعد از هجرت و قوت گرفتن اسلام حسن(ع) و حسین(ع) بیمار شدند و پیامبر(ص) با جمعی از اصحاب از ایشان عیادت کردند. بعضی گفتند چه خوب است برای بهبودی فرزندانت نذر کنی، علی(ع) نذر کردند که اگر کودکان بهبودی یافتند سه روز روزه بدارند. همه افراد خانه در این نذر با علی(ع) شرکت کردند و بچّه ها شفا یافتند. بعد از بهبودی کودکان علی(ع) جویی تهیه کرد و فاطمه زهرا(س) آنرا آرد کرد و برای افطار نانی تهیّه شد. هنگام افطار هنوز لقمه ای برنداشته بودند که سائلی به در خانه آمد و درخواست کمک کرد. همۀ غذا به سائل دادند و او را بر خود مقدم داشتند و خود با آب افطار کردند برای روز بعد با شکم گرسنه نیّت روزه کردند. غروب روز دوّم یتیمی بر در خانه آمد غذای آن شب به فقیر داده شد و اهل خانه با آب افطار کردند و دو باره با شکم گرسنه نیّت روزه کردند و در روز سوّم اسیری بر در خانه آمد و درخواست غذا کرد و آنان همان عمل را تکرار کردند.
صبح روز چهارم شد. علی(ع) دست حسن(ع) و حسین(ع) را گرفت و نزد رسول خدا(ص) آمد.
پیامبر(ص) وقتی بچّه ها را دید که به شدّت ضعیف شده اند گریه کرد و فرمود: چقدر بر من سخت است که شما را به چنین حالی ببینم. در این هنگام جبرئیل با سورۀ «هل اتی» نازل شد.[35]
گرمی مهر:
جالب توجه است که با اینهمه گرفتاری و سختی در زندگی و با اینهمه مشکلاتی که مواجه بودند، این مشکلات و سختی ها اندکی اثر منفی بر زندگی آنها نگذاشت. تمام مورخین به اتفاق نوشته اند زندگی خانوادگی علی(ع) از هرگونه شائبۀ کدورت و ناراحتی به دور بود و هیچ شوهری در خانۀ خود به راحتی علی(ع) در خانه اش نبود و زندگی خانوادگی او بهترین و سعادتمندترین زندگیها شمرده شده است. و گواه بر این صفا و صمیمیت خانه علی(ع) کلام خود اوست که فرمود:
به خدا سوگند هرگز کاری نکردم که فاطمه(س) غضبناک شود و فاطمه(س) هم هیچگاه مرا خشمناک ننمود. هروقت به او نگاه می کردم تمام غم و غصّۀ من برطرف می شد.[36]
خانۀ علی (ع) کانون محبت و صفا و صمیمیت بود. فاطمه زهرا(س) چنان کانون خانواده را گرم نگه می داشت که خستگی جنگ و مشکل کار در بیرون از خانه از تن شوهرش به در می آمد. روش علی (ع) و فاطمه (س) در برخورد و تربیت کودک هم بخلاف عادت آن دوره همراه با عاطفه و مهربانی بود. علی(ع) پدری مهربان بود و فرزندانش به مهر و عاطفه پدرانه او خشنود بودند و با آزادی با او صحبت و گفتگو و حتی مباحثه می کردند. فاطمه زهرا(س) نیز چنین بود. تمام حرکات آنها درس و عبرت بود. فاطمه (س) در همان نوازش با کودکان سعی داشت مسائل و احکام الهی و انسانی را به آنها تلقین کند. روزی فرزند دلبندش حسن(ع) را نوازش می کرد و می فرمود: حسنم مانند پدرت باش، ریسمان را از گردن حق بردار و خدای احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینه توز دوستی نکن.[37]
با اینهمه گرفتاری و کار روزانه شب ها از عبادت و تهجّد شب زنده داری هم غافل نبودند آنقدر شب ها بر سرپا می ایستادند و دعا می کردند که پاهایشان ورم می کرد.[38]
بهرحال با همه سختی و مشکلاتی که بود و با همه فراز و نشیب ها، زندگی گرم و باصفا و صمیمیت آنها به انتهای خود نزدیک می شد و بعد از مرگ پیامبر(ص) مردم جامعۀ آن روز در برخورد با آنها رویۀ دیگری در پیش گرفتند، در نتیجۀ خشونتها و حوادث روزهای اوّلیه بعد از فوت پیامبر(ص) فاطمه(س) در بستر بیماری افتاد و با همه علاقه و محبّتی که آندو بهم داشتند زمان جدایی ظاهری فرا رسید. علی (ع) در کنار بستر همسرش نشست و افرادی را که در اطاق بودند بیرون نمود سپس زهرا (س) رو به علی(ع) کرد و گفت: پسرعمو! آیا تاکنون از من دروغ و خیانت دیده ای و یا از زمانی که وارد منزل شدم تاکنون با تو مخالفت کرده ام؟
علی(ع) فرمود: «هیچگاه به من دروغ نگفتی و خیانت نکردی و با من مخالفت ننمودی به خدای خود سوگند مرگت برای من گران است. چه کنم، همه باید بمیرند، خدای خود را شاهد می گیرم که با مرگت مصیبت پدرت رسول خدا(ص) برایم تازه می شود. راستی که چقدر سخت و دردناک، تلخ و اندوهبار است.» علی(ع) سر زهرا(س) به دامن گرفت و به سینه فشار داد و هردو گریستند[39] لحظاتی بعد روح فاطمه(س) که در فراغ پدر و از بدرفتاری امت در فشار بود به آسمان عروج کرد و علی(ع) را با دنیایی گرفتاری و مصیبت تنها گذاشت.
ادامۀ سلوک در فراق همسفر:
آری این زندگی دویار بود که هرگز لحظه ای از اطاعت خدا سر بر نتافتند و رضایت خلق یا نفس را بر رضایت خالق ترجیح ندادند، خود به سختی زندگی کردند و دیگران را از سختی نجات دادند و گرسنه خوابیدند تا دیگران سیر بخوابند. این روش زندگی را علی (ع) بعد مرگ فاطمه (س) نیز پیمود.
وقتی به خلافت رسید و همۀ بیت المال در اختیار او قرار گرفت و از اطراف حکومت اسلامی طلا و نقره به طرف مرکز حکومت سرازیر شد علی(ع) نه تنها خود سهمی از آن برنمی داشت بلکه به دیگران هم اجازه استفاده سهمی بیش از سهمشان نمی داد.
وقتی در زمان رسول خدا(ص) والی یمن بود، اصحاب خود را از سوار شدن بر شترهای صدقه منع کرد و فرمود: شما در این شترها سهمی دارید و سایر مسلمین هم سهم دارند بنابراین مال اختصاصی شما نیست نمی توانید به تنهایی از آن استفاده کنید.[40]
و آنگاه که به خلافت رسید فرمود: بخدا قسم اگر ببینم اموال مسلمین صداق زنها قرار داده شده باشد و یا در بهای کنیزان صرف شده آنرا برمی گردانم و ضمیمه بیت المال خواهم کرد.[41]
زمانیکه دخترش گردن بندی از بیت المال به عاریه گرفت به ابن رافع نگهبان بیت المال سخت تندی کرد او را مورد ملامت قرار داد که: چرا چنین کردی؟ اگر این کار بار دیگر تکرار شود کیفر سختی در انتظار توست. و اگر دخترم آنرا به رسم عاریه و ضمانت شده نمی گرفت، اوّلین زنی از بنی هاشم بود که دست او را می بریدم. سپس دستور داد همان روز گردن بند را به بیت المال بازگرداندند.[42]
وقتی به وی خبر می دادند انبار بیت المال از طلا و نقره انباشته شده، فقرا را جمع می کرد و همه را بین آنها تقسیم می کرد و برای خود چیزی برنمی داشت. شعبی می گوید در کودکی وارد میدان کوفه شدم دیدم علی(ع) بر کنار تپه ای از طلا و نقره ایستاده است و با تازیانه خود مردم را کنار می زند و بازمی گردد و طلا و نقره را برمی دارد و میان آنها تقسیم می کند آن قدر علی(ع) این کار را انجام داد تا طلا و نقره ها تمام شد، راه خانۀ خود را در پیش گرفت درحالی که چیزی از آن برای خود برنداشت.
من پیش پدرم بازگشتم و گفتم من امروز یا بهترین مردم دیدم یا احمق ترین مردم را؟
پدرم گفت: چه حادثه ای اتّفاق افتاد؟
گفتم: علی(ع) را دیدم که تمام طلاها و نقره ها را تقسیم کرد و برای خود چیزی برنداشت. پدرم بگریه افتاد و گفت: عزیزیم بهترین مردم را دیدی[43] و این کار هر جمعۀ علی(ع) بود.
سوید بن غفله می گوید: زمانی که مردم به خلافت با علی(ع) بیعت کرده بودند، خدمت ایشان رسیدم. دیدم بر روی حصیر کوچکی نشسته است و در آن خانه جز این حصیر چیز دیگری نبود. عرض کردم: یا علی(ع) بیت المال در اختیار شماست در این خانه جز این حصیر از لوازم دیگر هیچ یافت نمی شود.
فرمود: سوید بن غفله، عاقل در مسافرخانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند تهیّه وسایل نمی کند. ما خانه امن و راحتی داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا منتقل کرده ایم، به زودی بسوی آن خانه رهسپار خواهیم شد.[44]
امام در مسجد کوفه معتکف بود مردی وارد مسجد شد هنگام افطار نزد علی(ع) رفت تا افطار کند. دید علی(ع) شیشه ای از«قاروت» آرد جو بیرون آورد و مقداری هم به آن مرد عرب داد. امّا مرد نخورد بلکه آنرا در گوشۀ«چپیۀ»خود ریخت و برخاست.
کوچه به کوچه شهر را گشت تا به خانه امام حسن (ع) و امام حسین(ع) رسید، وارد منزل شد و در منزل آنها شکمش را سیر کرد. بعد قاروت ها را به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نشان داد و گفت: مردی در مسجد دیدم از این قاروت ها می خورد، به من هم داد. دلم به حال آن مرد سوخت، اجازه دهید از این غذای شما برای او ببرم. امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به گریه افتادند و فرمودند: ای مرد آن علی(ع) پدر ماست او بدین ترتیب مجاهدۀ نفس می کند.[45]
او رافع نقل کرده است که حضرت گاهی لباس خود را با لیف وصله می زد و هرگاه نان خود را با خورش می خورد، خورش آن سرکه یا نمک بود. بالاتر از این خورش، سبزیجات و اگر بهتر از اینها را می خواست مختصری شیر شتر می خورد، و گوشت بسیار کم می خورد. بهرحال رویۀ امام(ع) در خانه این بود و بین افراد خانواده هم رویۀ قناعت و زهد را حاکم کرده بود. بسیار اتفاق می افتاد که گندم آرد می کرد و بین مردم تقسیم می کرد و خود نان جوی خشک را که غالبا با سر زانوی خود آنرا می شکست می خورد و لباسی می پوشید که غالبا در زمستان او را از سرما حفظ نمی کرد و می لرزید، در دورۀ او اتفاق نیفتاد که یک نفر از مسلمانان بمیرد و سهم او را از بیت المال از علی(ع) کمتر باشد. بعد از شهادت ایشان امام حسن مجتبی(ع) در یک سخنرانی در بارۀ پدرش چنین گفت:
مردم!دیشب مردی به جوار خدا رفت که از پیشینیان کسی بر او سبقت نگرفت و از پسینیان کسی بپای او نخواهد رسید. چون پیامبر (ص) او را به مأموریتی می فرستاد جبرئیل از سوی راست و میکائیل از سوی چپ او را نگهبان بودند تا پیروز برگردد و آنچه از او بجا مانده هفتصد درهم است.[46]
عباس محمود عقاد نویسندۀ شهیر مصری می گوید:
«کدام افتخار از این بالاتر که در کعبه و خانۀ خدا متولد شد و در مسجد خانۀ خدا شربت شهادت نوشید و زندگی او بین آن ابتدا و آن انتها شبیه به همان ابتدا و انتهایی است که جز اتصال بخدا و حق به چیز دیگری اتصال نداشته است و کدام عاقبت و خاتمه ای از این عاقبت و خاتمه افتخارآمیز بزندگانی آن شهید کریم و منصف شباهت دارد اگر امام پیش از آن تاریخ پادشاه بود بهترین خلیفه و بهترین پادشاهی بود که زمین بخود دیده است».[47]
«به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقی است»[48]
«و السلام»
پی نوشت ها
[1] سفینة البحار تألیف شیخ عباس قمی ج 2 ص 374
فضائل الخمسه فی صحاح السته تألیف فیروز آبادی ج 3 ص 127
اعیان الشیعه تألیف سید محسن امین عاملی ج 1
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 40
نور الابصار تألیف شبلنجی ص 94
صحیح تألیف مسلم ج 7 ص 143 -142
مرآة العقول تألیف علامه مجلسی ج 5 ص 324
[2] کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 353
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 124
[3] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 120 و 124
کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 353
[4] کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 350
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 120
[5] کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 356 -354
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 127-126
فضائل الخمسه فی صحاح السته تألیف فیروز آبادی ج 2 ص 144
[6] ریاحین الشریعة تألیف ذبیح الله محلاتی ج 1 ص 85
سیرة المصطفی تألیف هاشم معروف حسنی
المناقب تألیف ابن شهر آشوب ج 3 ص 350
کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 365
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 93-112-136
[7] کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 356
المناقب تألیف ابن شهر آشوب ج 3 ص 344
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 127
[8] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 41
صواعق المحرقه تألیف ابن حجر ص 125
نور الابصار تألیف شبلنجی ص 96
[9] کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 359
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 112
مناقب تألیف ابن شهر آشوب ج 3 ص 351 شهر آشوب و علامه مجلسی گویند صحیح 500 درهم است.
[10] کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 359
مناقب تألیف ابن شهر آشوب ج 3 ص 352
ریاحین الشریعة تألیف ذبیح الله محلاتی ج 1 ص 91
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 130
[11] فضائل الخمسه فی صحاح السته تألیف فیروز آبادی ج 2 ص 140
مناقب تألیف ابن شهر آشوب ج 3 ص 352
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 112
[12] فضائل الخمسه فی صحاح السته تألیف فیروز آبادی ج 2 ص 138
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 137
طبقات تألیف ابن سعد ج 3 ص 13
[13] مناقب تألیف ابن شهر آشوب ج 3 ص 352
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 137
[14] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 114
[15] مناقب تألیف ابن شهر آشوب ج 3 ص 355
کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 361
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 104
[16] کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 362
[17] کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 363
[18] طبقات تألیف ابن سعد ج 8 ص 14
[19] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 81
[20] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 151
[21] زندگی فاطمه زهرا تألیف سید جعفر شهیدی ص 85
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 86
[22] طبقات تألیف ابن سعد ج 3 ص 13
فضائل الخمسه فی صحاح السته تألیف فیروز آبادی ج 2 ص 137
[23] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 153
[24] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 40
فضائل الخمسه فی صحاح السته تألیف فیروز آبادی ج 3 ص 131
[25] کفایة الطالب تألیف گنجی شافعی ص 368
کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 2 ص 95
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 31-29
[26] السابقون السابقون اولئک المقربون
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 37
مناقب تألیف ابن شهر آشوب ج 3 ص 323
[27] بیت الاحزان تألیف شیخ عباس قمی ص 50
ریاحین الشریعة تألیف ذبیح الله محلاتی ج 1 ص 150 -148
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 88
[28] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 62
[29] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 82
[30] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 51
[31] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 86
بیت الاحزان تألیف شیخ عباس قمی ص 43
[32] کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف محقق اربلی ج 1 ص 363
طبقات تألیف ابن سعد ج 3 ص 17
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 134
[33] بیت الاحزان تألیف شیخ عباس قمی ص 39-38
[34] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 82
[35] زندگی فاطمه زهرا(س) تألیف سید جعفر شهیدی ص 84
بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 27
[36] تفسیر مجمع البیان تألیف امین الاسلام طبرسی ج 10 ص 404
تفسیر المیزان تألیف علامه طباطبایی ج 20 ص 212
[37] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 134
بانوی نمونه اسلام تألیف ابراهیم امینی ص 79
[38] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 286
مادر نمونه اسلام تألیف ابراهیم امینی ص 93
[39] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 43 ص 76
[40] علی ابن ابیطالب پیشوای مسلمین تألیف مصطفی زمانی.
[41] شخصیت امام علی(ع) تألیف عباس محمود عقاد ترجمه سید جعفر غصبان ص 72
[42] بحار الانوار تألیف علامه مجلسی ج 9 ص 503
[43] شرح نهج البلاغه تألیف ابن ابی الحدید ج 2 ص 199 -198
[44] پند تاریخ تألیف موسی خسروی
[45] پند تاریخ به نقل از ینابیع المودۀ قندوزی ص 174
[46] مرآة العقول تألیف علامه مجلسی ج 5 ص 310
[47] شخصیت امام علی(ع) عباس محمود عقاد ص 263 -262
[48] حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها مظهر همۀ کمالات انسانی و فضائل اخلاقی بودند. ترسیم هریک از این فضائل و کمالات چراغ راه زندگی ما شیعیان خواهد بود. اما در مجموعۀ حاضر فقط به جنبه های خاصّی توجه شده که عبارتند از: زهد و قناعت، سادگی همراه با صفا و صمیمیت و معنویت. ان شاء الله در ادامۀ ترسیم سیمای تابناک حیات این الگوهای انسانی زوایای دیگری از سجایای اخلاقی آنان به تحریر در خواهد آمد.