خدای سبحان رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را چنین وصف می کند «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکیم إِنَّک لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» یعنی سوگند به این کتاب حکیم که تو از مرسلین و فرستاده گان هستی و بر بستر و مسیر صراط مستقیم و راه راست قرار داری. در گذشته، گفته شد «صراط مستقیم» آن است که هم از خطر افراط و زیاده روی دور باشد و هم از خطر تفریط و کوتاهی و اگر حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر صراط مستقیم و بلکه خود، عین صراط مستقیم است. تمام شئون و وظایف آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز عین صراط مستقیم است. تلاوت و تعلیم و تزکیه و یاد آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ، به دور از افراط و تفریط می گردد و درخصوص قرآن علاوه بر تلاوت، در گرفتن و نگهداری آن نیز معصوم از خطا و انحراف و نسیان است. به تعبیر استاد علاّمه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سه جهت رسالتش معصوم است: اوّل آن که وحی الهی را درست دریافت می کند؛ دوم این که پس از دریافت درست، آن را به خوبی ضبط و نگهداری می کند و سوم این که در ابلاغ به مردم، الفاظ آن را بدون کم و زیاد بر مردم تلاوت می کند، و معارف آن را بدون کاهش و افزایش بیان می کند، پس آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ در هر سه مرحله معصوم از سهو و نسیان و دور از عصیان است،که باید هر یک جداگانه روشن گردد.
1ـ عصمت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در گرفتن قرآن
مسئله مهمّ در این جا آن است که آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ چگونه فهمید که آنچه بر او وحی شده، وحی خداوند است نه کلام شیطان؟ فخر رازی در این زمینه می گوید: همان گونه که افراد عادی بشر برای شناخت وحی، نیازمند معجزه اند، پیامبر نیز برای تشخیص وحی نیاز به معجزه دارد؛ اگر فرشته ی وحی برای او معجزه ای ارائه کرد، برای وی ثابت می شود که آن چه دریافت می کند وحی الهی است و بدون ارائه ی معجزه، ثابت نمی شود. درباره ی فرشته نیز همین سخن را تکرار می کند که: فرشته ی وحی برای این که بفهمد آن چه تلقی و دریافت کرده وحی است نه تلقین های نفسانی و نه وسوسه های شیطانی، نیاز به معجزه دارد.
متأسّفانه این تفکر نادرست که رسول خدا و فرشته ی معصوم امین را در حدّ انسانی عادی پایین می آورد به طوری که اصل وحی را تشخیص نمی دهد و نیازمند گواهی دیگری است، به کتاب های برخی از عالمان شیعه در عصر حاضر نیز سرایت کرده و ایشان مطلبی که در برخی از تفسیرهای اهل سنّت آمده را گرفته است که وقتی حالت خاص در غار حرا و در آغاز بعثت و رسالت، برای حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیش آمد و صدای وحی را شنید، آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ نمی دانست که این حالت، وحی و نبوتّ است، آنگاه که مسئله را به خدیجه (سلام الله علیها) گفت و خدیجه آن را پیش «ورقة بن نوفل» بازگو کرد، ورقة بن نوفل لوازم نبوّت و علایم انبیا را بیان کرد و سپس گفت آنچه شما از همسرت نقل می کنی نشانه ی نبوّت است. آنگاه خدیجه توضیح ورقه را به رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسانید و در آن حال بود که حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطمینان یافت که به مقام نبوّت و رسالت رسیده است! دینی که آورنده ی آن، حقیقت وحی را نشناسد و نبوّت خود را با سخنان یک نفر یهودی، مانند ورقة بن نوفل بشناسد، یک ورق هم ارزش ندارد. چگونه ممکن است کسی آنقدر شخصیت بزرگی داشته باشد و به مقام بلند «لدن» بار یابد و وحی «لدنی» را با علم شهودی بیابد. ولی در حال شک و تردید باشد؟
اقسام علم حصولی و شهودی
علوم حصولی دو قسم است: نظری و بدیهی؛ بدیهیات نیز باید به اوّلی محض منتهی گردند که هیچ احتمال شک و تردید در آن وجود ندارد. کشف و شهود وعلم حضوری نیز چنین است؛ بعضی از کشفها اوّلی و بالذات و «عَلی بَینَة مِنْ رَبِّه»است و اصلاً تردید بردار نیست و همه ی شهودها باید به این شهود اوّلی و بالذات برگردد. خدا چگونه می داند که خداست؟ آیا او هم نیاز به استدلال دارد تا بداند خداست؟ آیا جبرئیل امین وقتی سخن خدا را می شنود، شک می کند که کلام خداست؟ باید توجّه داشت که فرشتگان معصوم هستند، و شهود آنها نیز معصوم از خطاست و شک بردار نیست. شهود اولیای الهی یعنی معصومین ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ نیز چنین است و شک و تردید و ابهام در علم حضوری آنان راه ندارد. اگر ما وارد قیامت شدیم آیا شک می کنیم که قیامت است تا برای ما برهان اقامه کنند بر وقوع قیامت یا اینکه در آن نشئه و مرتبه دیگری جایی برای شک و تردید نیست؟ اینکه می فرماید: «رَبَّنا إِنَّک جامِعُ النَّاسِ لِیوْمٍ لا رَیبَ فِیهِ»چند معنی دارد؛ یکی این که اصل قیامت حتماً واقع می شود و متعلق هیچ تردیدی نمی باشد و معنای دیگر آن است که آن روز، اصلاً ظرف شک در چیزی نیست بلکه روز شهود است که هیچ باطل و شک و تردیدی در ظرف آن راه ندارد و همه چیز حق و مشهود و روشن است و جای تاریک و مبهمی یافت نمی شود تا برای اهل قیامت تردید آور باشد.
حضرت امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ می فرماید: «ما شککت فی الحق مذ أُریتُه»از آن هنگام که حق را به من ارائه نمودند هیچ گاه شکی در آن نداشتم. زیرا دیدن حقِ محض و شنیدنِ وحی الهی آنقدر روشن است که زمینه ی شکی در آن وجود ندارد و به همین سبب وقتی برخی از اصحاب امام صادق ـ سلام الله علیه ـ از آن حضرت پرسیدند که انبیا چگونه می فهمند پیامبر شده اند؟ آن حضرت فرمودند: «لوقفوا لذلک» یعنی وحی و نبوّت را به روشنی می دیدند و برای آگاه شدن به حقیقت وحی موفقّ بوده و می شدند.
خطا و شک و تردید در جایی است که حق و باطل، هر دو، وجود داشته باشند وانسان درباره ی مورد خاص نداند که آن شیء حقّ است یا باطل؛ ولی اگر مقام و مرحله أی وجود داشت که حق محض بود و باطل در آن هرگز راه نیافت، احتمال خطا و لغزش نیز وجود ندارد و شک و تردید در حق بودن چیزی هم رخ نخواهد داد و طبیعی است که به چنین مقام بلندی، شیطان نمی تواند بالا برود. مرز وجودی شیطان همان خیال و توهّم است و به حرم امن عقل محض راهی ندارد. انسان کامل اگر به مقام قرب «عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» رسید، شیطان در آن مرحله رجیم و رانده شده و مطرود است. در آن جایگاه بلند، دست بر سینه ی نامحرم شیطان خورده و اثری از او و وسوسه اش و یا هر لغزش و خطای دیگری نیست. رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ که در پیشگاه خدای حکیم علیم قرآن را دریافت می کند و جانش به لقای وحی می رسد «وَ إِنَّک لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلِیمٍ» در نزد خدا جایی برای جهل و تردید و لغزش و خطا وجود ندارد. در آن مرحله حقیقت بسیط قرآن را یکباره دریافت می کند و در شب قدر نیز توسط جبرئیل ـ سلام الله علیه ـ فرشته امین و معصوم وحی، آن را بدون هیچ کم و زیادی اخذ می کند.
2ـ عصمت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در نگهداری قرآن
مرحله دوم عصمت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ این است که آن حضرت هر چه را که فهمیده و از خداوند دریافت داشت، به درستی حفظ و نگهداری می کند و سهو و نسیان در قلمرو حفظ او راه ندارد، چنانکه خدای سبحان درباره ی این شأن ایشان می فرماید « سَنُقْرِئُک فَلا تَنْسی»یعنی ما قرآن را بر تو قرائت می کنیم و تو اهل نسیان و فراموشی نیستی. عبارت «إِلاَّ ما شاءَ اللَّه» استثنا نیست تا بگوییم در مواردی که خدا بخواهد آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ فراموش می کند، بلکه برای تأکید مستثنی منه است؛ زیرا ذات اقدس اله، در مقام منّت گذاشتن و اطمینان بخشیدن به آن حضرت است که پس از اخذ قرآن فراموش نخواهد کرد و اگر اراده ی خداوند استثنا شده برای افاده ی اطلاق قدرت و اختیار خداوند است؛ نظیر آنجا که می فرماید «وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّة خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّک»اما اهل سعادت پس آنها نیز در بهشت ابدی تا آسمان و زمین باقی است جاودانند مگر آنچه خواست پروردگار باشد که عطایش ابدی و نامقطوع است.
جمله ی «إِلاَّ ما شاءَ رَبُّک» که در آیه ی قبل آمده و مربوط به ابدی و دائمی بودن اهل شقاوت در جهنّم است، می تواند استثنا از جاودانگی باشد یعنی خداوند برخی از تبهکاران را پس از عذاب موقّت از جهنّم بیرون آورده به بهشت می برد، و جمله ی «إِنَّ رَبَّک فَعَّالٌ لِما یرِیدُ»در ذیل آیه می تواند قرینه أی بر صحّت این استثنا باشد که می فرماید: به راستی پروردگار تو هر چه را که بخواهد انجام می دهد. ولی تعبیر مزبور در آیه ی مورد استشهاد که درباره ی جاودانگی بهشتیان است گرچه ظاهراً استثناست ولی باطناً برای تأکید مستثنی منه آمده است؛ زیرا خلاف وعده از ناحیه ی خداوند محال است و امکان ندارد که خدای سبحان به مؤمنان وعده ی جاودانگی بهشت بدهد و آن را عملی نکند! و عبارت پایانی آیه نیز که می فرماید « عَطاءً غَیرَ مَجْذُوذٍ» عطای پروردگار ابدی و غیر قابل انقطاع است، قرینه ای است بر اینکه بهشتیان، برای همیشه در بهشت جاویدند و این استثنا برای تأکید قدرت و مشیت است و مقصود آن است که آنچه محقّق می شود به مشیت و قدرت حقّ است، نه آنکه از محدوده ی قدرت او بیرون باشد. مثلاً اگر پدر مهربانی به فرزند خردسال خود در سفر بیابانی و پر خطر بگوید تو همواره تحت حمایت من قرار داری مگر آنکه من نخواهم، در این مورد، با اطمینان به قطعی بودن اراده ی پدر مهربان بر حفظ فرزند، استثنای مزبور ناظر به بیان قدرت پدر است نه راجع به انقطاع مراقبت.
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ خزانه دار علم الهی
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ خزانه دار علم الهی است، چنانکه امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ در نهج البلاغه درباره ی آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرماید «خازن علمک المخزون» خداوندا! علم مخزون تو در نزد رسول توست و او خزانه دار علم توست. کلیدهای جهان غیب همگی در نزد خدا است «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ» و اگر رسول خدا به مقام «لدن» رسید «إِنَّک لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلِیمٍ» یا به مقام قرب «نا فَتَدَلَّی *فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنی» نایل آمد و عنداللهی شد «عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» یقیناً کلیدهای غیب در حضور آن ولی الله است و او به اذن خدای دانای علت های غیبیه اشیاست و همه ی علوم جهان در نزد وی خواهد بود، بنابراین، چگونه می شود سهو و نسیان و خطا در مخزن علم الهی و درخزانه ی وحی رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ راه داشته باشد؟ شیطنت شیطان در محدوده ی خاص وهم و خیال است که در جایگاه بلند حضرت رسول ـ صلّی الله علیه وآله ـ راه ندارد؛ زیرا در مقام عقل محض، نه وهم درونی می تواند به عنوان سبب قریب عامل مغالطه، سهو و نسیان شود و نه ابلیس از بیرون به عنوان سبب بعید می تواند آسیبی وارد سازد.
3ـ عصمت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در تلاوت قرآن
مرحله ی سوّم عصمت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ، عصمت در مقام تلاوت و ابلاغ است. خدای سبحان یکی از شئون رسالت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ را تلاوت قرآن بیان فرموده است: «یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَة» و خود آن حضرت نیز در سوره ی «نمل» می فرماید: « إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَة الَّذِی حَرَّمَها وَ لَهُ کلُّ شَی ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ* وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ» یعنی من مأمور شده ام که پروردگار شهر مکه را که آن را حَرَم قرار داده و تمام چیزها ملک او است بپرستم و از مسلمین باشم و نیز قرآن را تلاوت کنم یعنی همان طوری که خودم آیات الهی را شنیده ام عین همان آیات را بدون کاهش یا افزایش به سمع شما برسانم. تلاوت آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ همانند تلاوت خداوند بر ایشان که فرمود « تِلْک آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیک بِالْحَقِّ» از صیانت و حفظ الهی برخوردار است؛ زیرا خدای سبحان رسول خود را در این زمینه به چند صفت ممتاز، برجسته ساخته است و می فرماید: هر چه را که ما گفتیم همان را به مردم می رساند و چیزی از آن را کتمان نمی کند و هر چه را که او می گوید، عین وحی است و نه چیز دیگر که این دو صفت در پیامبر شناسی به عنوان دو اصل مهم مطرح است.
درباره ی کوتاهی نکردن آن حضرت و دور بودن از بخل و کاهش در وحی الهی می فرماید: «وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیبِ بِضَنِینٍ» پیامبر بر غیب الهی بخل نمی کند. آن حضرت در هیچ یک از شئون رسالت خود بخیل نیست چه در تلاوت قرآن و چه در تعلیم و تفسیر آن و چه در تزکیه و تهذیب جان ها و چه در تذکر دادن به مؤمنان. بنابراین، آن چه که استفاده می شود از این آیه ی کریمه آن است که قرآن سفره ی خداوند و مهمان خانه ی او است که به دست سخاوتمند پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ همچنان گسترده است و هیچ بخششی مانند جود آن حضرت نخواهد بود؛ زیرا اگر دیگران با مواد غذایی طبیعت انسان را تعذیه می کنند، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فطرت و ماورای طبیعت انسان را با معارف غیبی قرآن، که مهمانی خدا و غذای آماده ی الهی است، شکوفا می کند و همگان را از روزی معنوی خداوند بهره مند می سازد.
رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ در روایتی می فرماید «أجود الأوجواد الله جلّ جلاله و أنا أجود ولد آدم» یعنی خدا از همه ی بخشندگان بخشنده تر است و در عالم امکان و فرزندان آدم ـ علیه السّلام – احدی بخشنده تر از من نیست. آن حضرت نه تنها جواد است بلکه مجسّمه جود و حقیقت سخاوت است، و از اسراف و ریخت و پاش مبرّاست. اسراف و نگهداری که دو طرف جودند، افراط و تفریط هستند و با جود سازگاری ندارند. اگر کسی بذر را بیجا بپاشد می گویند تبذیر کرد یعنی بی مورد بذر افشانی کرده و در پاشیدن بذر اسراف کرده است و چنین بذری جوانه نمی زند، رشد نمی کند، و به بار نمی نشیند. بذر افشان بی حساب را می گویند «مبذّر» و اگر در زمان ضرورت بذر افشانی، بذر نپاشد، او را خودداری کننده می گویند و عملش را امساک می نامند که این نیز با جواد بودن سازگاری ندارد.
آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ جوادترین موجود امکانی است که از اسراف و امساک به دور است و بهترین غذای معنوی انسانها را به آنان می بخشد؛ البتّه آن حضرت علاوه بر این جود بزرگ، در امور مادّی و طبیعی نیز به گونه ای بود که هرگز در برابر درخواست دیگران «نه» نمی فرمود و در این زمینه آنچنان بود که در اعمال منا از طرف امتش شتر قربانی کرد.
در بُعْد دیگر یعنی اینکه هر چه آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرمایند عین وحی و در امتداد همان مجرای وحی الهی، می فرماید: « وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی»هر چه را که رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درباره ی دین بفرمایند وحی است که گاهی به صورت قرآن و گاهی به صورت حدیث متعارف و گاهی به صورت حدیث قدسی جلوه می کند. اگر فرمود نماز ظهر و عصر چهار رکعت است و دو رکعت به اصل نماز اضافه کرد که «فرض النبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ» است، این «فرض النبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ» در برابر «فرض الله» نیست که آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ از خودش دو رکعت را اضافه کرده باشد بلکه خدا به او فرمود: چنین بگو. گاه خداوند خود مستقیماً دستورمی دهد که می شود واجب خدا و گاه به پیامبرش می گوید که او بگوید که می شود واجب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ. در هر صورت، همه ی آنچه که از زبان مطهّر آن حضرت درباره ی دین جاری می شود همگی از وحی الهی سرچشمه می گیرد.
بنابراین، همان گونه که رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مقام گرفتن و نگهداری قرآن معصوم بودند، در مقام تلاوت و ابلاغ و تعلیم نیز چنین هستند و در خود مقام تلاوت نیز علاوه بر اینکه در بُعد عقل نظری وعلمی اشتباه نسیان و خطا نمی کنند، در بُعْد عقل عملی نیز از افراط و تفریط وارسته اند و نه تنها آیات الهی را کتمان نمی کنند بلکه چیزی از ناحیه ی خود یا دیگران بر آن نمی افزایند.