مقدمه
بعد از رحلت پیامبر (ص)، اختلاف بر سر جانشینی ایشان در سقیفه بنی ساعده منجر به تقسیم مسلمانان به دو فرقه اهل سنت و تشیع شد. گرچه در دوران خلفا به دلیل هوشیاری امام علی (ع)، اختلاف چندانی میان این دو فرقه رخ نداد، اما بعد از شهادت ایشان به دلیل سیاست های اتخاذی از سوی حکام ستمگر بنی امیه علیه شیعیان کم کم دامنه اختلاف میان این دو گروه بیشتر گشت.
سیاست های نامتعادل، ستمگرانه و تبعیض آمیز امویان نسبت به شیعیان و گروه های غیر عرب و نیز عوامل دیگر سبب شد تا عباسیان با ایجاد تشکیلات منظم و سازمان یافته و تبلیغ دعوت به رهبری شخصی شایسته از خاندان نبوت و مخالفت با امویان در نیمه نخست قرن دوم هجری به قدرت رسیدند. عباسیان بیش از پنج قرن (١٣٢-٦٥٦ ق) با قدرت و ضعف بر سریر خلافت تکیه زدند. آنان غیر از اعراب، مردمان دیگر نژادها از جمله ایرانیان و ترکان را در ادارة امور کشور سهیم کردند. ابتدا ایرانیان که در به قدرت رساندن عباسیان نقش اصلی را بر عهده داشتند، نزدیک به یک سده نقش اساسی را در ادارة امور سرزمین های پهناور جهان اسلام ایفا کردند. پس از حضور و نفوذ ترکان در دستگاه خلافت عباسی و به حاشیه رانده شدن ایرانیان، جایگاه خلافت نیز به شدت تضعیف شد و سپاهیان ترک، خلفا را زیر نفوذ خویش درآوردند و به عزل و نصب آنان پرداختند. سلسله شیعی مذهب آل بویه پس از تصرف شمال، مرکز و جنوب ایران بر پایتخت خلافت عباسی تسلط یافت (٣٣٤ ق). اینان که اعتقادی به خلفای بغداد نداشتند، با سیطرة کامل بر امور، زمینۀ تضعیف بیش از پیش دستگاه خلافت را فراهم کردند. تسلط آل بویه بر بغداد تا سال ٤٤٧ ق. به طول انجامید.
با روی کار آمدن آل بویه، سیاست های اتخاذی سران ایشان شرایط بهتری برای شیعیان در مقایسه با دوره های قبل به وجود آورد. با اینکه در تاریخ تعداد نزاع و درگیریهای ثبت شده میان شیعه و اهل سنت در این دوران نیز قابل توجه است؛ اما این اختلاف به اندازه دوره قبل از ایشان نبود. آل بویه هر چند بر طبق شواهد تاریخی معتبر بر مذهب شیعه بودند؛ اما سیاست های مذهبی این خاندان تا حد زیادی اختلافات را کاهش داده بود. بنابراین اگر از برخی اقدامات، نظیر لعن های آشکار علیه مقدسات اهل سنت که به دستور معزالدوله به سال ٣٥١ ق در مساجد نوشته شد (ابن جوزی، ١٣٥٨ ق: ١٤٠/١٤؛ ابن کثیر، ١٤٠٨: ٣٢٧/٥)، چشم پوشی کنیم، اغلب پادشاهان بویهی و حتی معزالدوله نیز درصدد ایجاد آشتی میان مذاهب شیعه و اهل سنت بودند.
البته لازم به ذکر است که حذف اصل رقابت و اختلاف و تنوع فکری از جامعه نه مطلوب و مد نظر آنان و نه اساسا امری ممکن بود. وظیفه رهبران دینی اقتضا داشت که بسترها و راه کارهای مناسب و لازم برای داشتن جامعه ای سالم، هم دل و همراه، هر چند با اجتهادات و معتقدات فقهی و کلامی مختلف فراهم آید.
این پژوهش بر آن است تا به این پرسش پاسخ دهد که: با توجه به عملکرد و ماهیت حکومت آل بویه، سیاست های امرای این خاندان در جهت ایجاد وحدت میان شیعه و اهل سنت چه بوده است؟
ضرورت موضوع
بیشتر کتاب ها و مقاله ها بحث درگیری و نزاع و اختلاف میان شیعه و اهل سنت در عصر آل بویه را پررنگ نشان داده اند. منابع به عمد و یا شاید به جهت جزئی بودن همگرایی و وحدت میان شیعه و اهل سنت در این عصر و نقش آل بویه در ایجاد این اتحاد و کاستن از اختلافات با سیاست های زیرکانه و ملوکانه ای که تاریخ شیعه و اهل سنت به آن اذعان دارد غفلت نموده اند. از این رو این تحقیق ضروری به نظر میرسد که این بخش از تاریخ آل بویه را که بی شک یکی از درخشان ترین دوره های تمدن اسلامی محسوب میشود مورد مداقه قرار دهد تا رمز و راز حکومت آل بویه و دوام آن با وجود جمعیت زیاد سنیان در کنار اقلیت شیعیان و همچنین گرایش به شیعیان را که مدت نسبتا مدیدی هم بوده است را معرفی کند.
پیشینه تحقیق
پروین ترکمنی آذر در مقاله «آل بویه، عباسیان و تشیع»، به مقوله سیاست آل بویه در جهت حفظ ٢٣ خلافت عباسی برای تحکیم قدرت پرداخته است. همچنین عباس پناهی در مقاله «روابط مذهبی آل بویه با خلافت عباسی»، از تسامح مذهبی آل بویه نسبت به اهل سنت اندکی بحث نموده است.
مقاله های مشابه نیز در این زمینه موجود است اما هیچکدام به صورت مستقل و جدی به مبحث نقش آل بویه در تحکیم وحدت میان شیعه و اهل سنت نپرداخته است. این مقاله بر آن است که با واکاوی متون تاریخی مربوط به عصر آل بویه و نظریات مؤرخان، نقش آل بویه را به عنوان یک حکومت شیعی در همگرایی با اهل سنت بیشتر مورد بررسی قرار دهد و این که آل بویه با اتخاذ چنین تدابیری توانسته بودند از فروپاشی انسجام حداکثری، علی رغم جامعه اهل سنت غالب آن روز جلوگیری به عمل آورند.
مذهب آل بویه
علی رغم اینکه برخی اصرار دارند که در باره عقاید مذهبی آل بویه نمیتوان به روشنی اظهار نظر نمود (سجادی، ١٣٦٨: ٦٤٠ /١) و اینکه مؤرخان میگویند در قرن چهارم هجری مردم نواحی دیلم، شیعه و بیشتر مردم ناحیه گیل، سنی مذهب بوده اند (مقدسی، ١٣٦١: ٣٦٧)، اما به استناد برخی منابع به نظر میرسد بویهیان شیعه مذهب بوده اند (طوسی، ١٣٤٧: ١؛ امین، ١٤١٨: ٦٦/١؛ مدرس تبریزی، 1369: 360/2).
از نظر جغرافیایی خاستگاه آل بویه، طبرستان دیلم بوده است. مردم این ناحیه به وسیلۀ علویانی چون حسن بن زید و محمد بن زید با اسلام آشنا شدند. بنابراین گرایش آنان به تشیع امری کاملا طبیعی است. گذشته از نام های حکومتگران آل بویه که تشیع آنان را نشان میدهد (جعفریان، ١٣٧٥: ٣٦٢)
شواهد بسیار چون احیای شعائر شیعه (ابن جوزی، ١٣٥٨ ق: ١٥٠/١٤)، داشتن وزرای شیعه (ثعالبی، ١٣٧٥ ق: ١٥٩/١) و رابطه آنان با خاندان و علمای شیعه (شوشتری، ١٣٧٧: ٤٥٦/١) این مسئله را تأیید میکند.
یکی از بحث های مهم درباره تشیع آل بویه، نوع گرایش شیعی آنان است. اینکه آل بویه زیدی مذهب بوده اند یا امامی مذهب. زیدی مذهب بودن آل بویه با توجه به خاستگاه آنان که ابتدا مردم آنجا با علویان زیدی مذهب آشنا شده و اسلام را از حوزة اندیشه ای آنان گرفته بودند، کاملا طبیعی است. از آنجا که آل بویه در بیعت با ناصر کبیر، معروف به اطروش و پس از آن حسن بن قاسم معروف به داعی بوده اند، به نظر میرسد این بحث تا حدودی به روشن شدن گرایش مذهبی آن دو ارتباط دارد؛
اگرچه درباره زیدی بودن داعی اختلافی به چشم نمیخورد، اما در مورد اطروش چنین نیست. ابن زهره در تأیید زیدی بودن ناصر کبیر گوید: احمد فرزند ناصر کبیر که امامی مذهب بوده، پدرش را به جهت داشتن مذهب زیدی در اشعارش مورد نکوهش قرار داده است. با این حال نجاشی بر امامی بودن اطروش تصریح کرده است (نجاشی، ١٤٠٧: ٥٧). نظر علامه حلی (علامه حلی، ١٣٨١ ق: ٢١٥) و شیخ آقا بزرگ تهرانی (آقا بزرگ طهرانی، ١٤٠٣: ٣٠٨/٢) نیز با نظر نجاشی موافقت کامل دارد. با این حال زیدی بودن ناصر کبیر با توجه به گسترش این مذهب در طبرستان و به خصوص نکوهش پسرش احمد که خود امامی مذهب بوده، همچنان به قوت خود باقی است و در مرحله نخست زیدی بودن آل بویه را تأیید میکند (برای نمونه نک : ابن اثیر، ١٣٧١: ٣١٥/١٠). عده ای از علما بر امامی بودن آل بویه تصریح کرده اند؛ از جمله عبدالجلیل رازی (عبدالجلیل رازی، ١٣٥٨: ٤٥)، ابن جوزی (ابن جوزی، ١٣٥٨ ق: ١٥٧ /١٥)، ابن کثیر (ابن کثیر، ١٤٠٨: ٣٢٨/١١) و ابن تغری بردی (ابن تغری بردی، بی تا: ٣٠٧/٢). از محققان معاصر عده ای مانند اشپولر به امامی بودن آل بویه تصریح کرده اند.
اشپولر میگوید: آل بویه از ابتدای امر، شیعه دوازده امامی بوده اند و تا آخر نیز به عقیدة خود وفادار ماندند (اشپولر، ١٣٦٩: ٣٦٣/١). نظریۀ دیگر این که آل بویه با توجه به سابقۀ مذهب زیدیه در طبرستان، ابتدا مذهب زیدی داشتند، ولی بعدا به مذهب امامی گرایش پیدا کرده اند (شیبی، ١٣٧٤: ٤١؛ نیز نک: گروهی از نویسندگان، ١٣٩٠: ٥٦-٧٠).
تساهل و تسامح آل بویه
در ابتدا این سؤال مطرح است که آیا آل بویه در دوران حکومت خود به خصوص در اوایل تصدی قدرت و نیز در دورة عضدالدوله بر آن بودند تا جریان های اعتقادی مخالف با شیعه را سرکوب کنند و از اختلافات مذهبی به سود خود بهره گیرند؟ شواهد تاریخی نشان میدهد آل بویه چنین نبوده اند و 25 در این خصوص تسامح و تساهل داشته اند (مختار العبادی، بی تا: ٦٦١-٦٦٧). مؤرخان رفتار آنان را با مذاهب اهل تسنن مورد تأیید و تحسین قرار داده اند. به گفته لینپول، فرمانروایان بویهی با دیدی احترام آمیز به عقاید دیگران مینگریستند و با سعه صدر و غیرمستبدانه رفتار میکردند و از سماحت نظر و انعطاف پذیری بیشتری برخوردار بودند (لین پول، ١٣١٣: ٦٢١).
نکته دیگر اینکه آیا تساهل و تسامحی که در دولت آل بویه بوده است، مدیون تفکرات شیعی آن هاست یا مناسبات سیاسی آن ها به دلیل ادامه حکومت خویش، آنان را به چنین امری واداشته است؟
به عقیده پاره ای از اهل سنت، خاصه اهل حدیث و حنبلیان و کسانی مانند محمد عبدالرحمن، هر فتنه ای که در تاریخ اسلام ظاهر شده، موجد آن یکی از شیعیان بوده است (محمد عبدالرحمن، ٢٠٠٧: ١٥)؛ ولی آیا واقعا چنین بوده است؟ یا شیعه در مقابل این حوادث موضعی تدافعی داشته است؟ به نظر میرسد هم چنان که تسامح و تعصب با یکدیگر ناسازگارند، تسامح و عقلانیت فردی می تواند با هم جمع شود و آن چنان آرامش و طمأنینه ای به دارنده آن می دهد که می تواند سخت ترین حملات را تحمل کند و با عقلانیت آن را پاسخ دهد. برآشفتن در جایی است که عقلانیت کاربردی ندارد. به هر حال، تسامح و تساهل حکومت آل بویه را به رویکرد شیعی این خاندان نسبت می دهند. چنان که کرمر گفته است تشیع بیش از تسنن نشان داده است که در برابر جریان های فکری تاب تحمل دارد (کرمر، ١٣٧٥: ٧٤). در واقع بسیاری، این تسامح شیعی را نهفته در ذات اسلام می دانند؛ زیرا وقتی قرآن با فریادی رسا اظهار می دارد: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» (زمر: ١٨)، شعار قرآنی دیگر نیز معنا پیدا میکند: «ان الدین عند الله الاسلام» (آل عمران: ١٩).
این مسئله حکایت از اعتماد به نفس و سخن گفتن از موضع قدرت دارد؛ زیرا این اطمینان از فکر و عقیده ای است که می تواند به همه مذاهب دیگر، از جمله یهود، نصاری و مجوس اجازه عرض اندام دهد و به آن ها بگوید شما آزادانه می توانید به دین خود باشید، اما فتنه نکنید؛ به عبارت روشن تر، روح اسلام شیعی، حکایت از پذیرش حق و تبعیت از حقانیت دارد و به اعتقاد شیعه، مرام آنان حمایت از منطق، گفتگو، پیروی از خرد و عقلانیت است و نیازی به خشونت ندارد؛ برعکس مخالفان آن ها چون موضع حقانیت را نمیپذیرند، به خشونت متوسل می شوند.
در عهد آل بویه، حنابله نسبت به تشیع واکنش شدید داشتند. «وعاظ حنبلی مردم را به توبه و پیمودن راه پاک و بیآلایش اجداد پرهیزگارشان دعوت میکردند. حملات آن ها به شیعیان سرچشمه اصلی ناآرامی در شهر بغداد بود و سرانجام با تلقین حنابله، مذهب اهل سنت به حاکمیت بازگشت و به میان پرده تشیع پایان داده شد» (ابن کثیر، ١٤٠٨: ٦٧٤/٧). اهل سنت و پیروان آن که با آمدن آل بویه به شدت ناراحت بودند، درصدد بازگشت به دوران سیطره کامل اهل تسنن برآمدند؛ برای مثال ابن نقیب از علمای تسنن وقتی خبر مرگ شیخ مفید به او می رسد، آنچنان خوشحال می شود که سجده شکر به جا می آورد و اظهار می دارد: از این پس هر وقت مرگ وی فرارسد، او را باکی نیست (همان).
وحدت و زندگی مسالمت آمیز عموم مردم (اعم از ادیان و مذاهب مختلف) سیاست مذهبی مبنی بر تساهل، نه تنها شامل مذاهب اسلامی میشد، بلکه اقلیت های دینی غیر مسلمانان نیز در میان عموم از شأن و منزلتی برخوردار بودند. غیر مسلمانان در انجام مراسم مذهبیشان آزاد بودند و مسیحیان در بیمارستان ها و نیز مدارس فلسفی، علوم، ریاضیات و نجوم بدون آنکه مجبور باشند تقیه کنند، به کار مشغول بودند و نیز در ساختار اداری حکومت مشغول فعالیت بودند مثل نصر بن هارون وزیر مسیحی کاتب ریاضیدان در دربار عضدالدوله بوده است. مسیحیان در چندین محله بغداد متمرکز بودند که کلیساها و صومعه های آنان برقرار بود. آن ها عهده دار مکتب فکری یونانی بودند و به کار ترجمه و طبابت اشتغال داشتند. علاوه بر یهودیان و مسیحیان، صائبین نیز از احترام برخوردار بودند (زرین کوب، ١٣٨٢: ٣٥).
باور مسلمانان به زندگی مسالمت آمیز و وحدت از اندیشه های ناب اسلامی سر چشمه گرفته است.
چون همزیستی مسالمت آمیز یا همزیستی مذهبی، فکر اصیل اسلامی است که آیات متعددی از قرآن کریم به صورت های گوناگون با تأکید و صراحت کامل بدان سفارش کرده است. از نظر قرآن کریم جنگ مذهبی و ستیز به سبب اختلاف عقیده به صورتی که پاره ای از مذاهب دیگر نشان میدهد (مانند جنگ های صلیبی مسیحیت) معنا ندارد. کینه توزی و دشمنی با پیروان ادیان دیگر در این دوره ممنوع بوده است. قرآن کریم نیز برای تأمین همزیستی مسالمت آمیز راه های گوناگونی را سفارش کرده است و با توجه به برخی از آیات قرآن این امر مسلم است که پذیرش اعتقادات دینی به اجبار نیست و در این خصوص حتما باید رضایت و اختیار وجود داشته باشد چرا که در غیر این صورت ٢٧ ایمان، قلبی نخواهد بود. در این زمینه میتوان به آیه ٢٥٦ سوره بقره اشاره کرد که میفرماید در دین اکراه روا نیست چرا که راه رشد و تعالی از راه ظلمت و گمراهی مشخص گردیده است. همچنین در آیات ٩٩ سوره یونس، ٢٩ سوره کهف و ١٠٧ سوره انعام به خوبی نشان داده شده که شیوه دعوت اسلام شیوه ای کاملا عقلانی و به دور از هرگونه تحمیل گری و اجبار و کاملا مسالمت آمیز است و روش های سختگیرانه تبلیغ در اسلام جایی ندارد.
با عنایت به شیوه تبلیغی اسلام، خصومت های مذهبی از میان رخت بربست. حتی دولت آل بویه مانع وعظ و خطابه واعظانی میشد که سخنانشان منجر به اختلاف میگردید و حتی علویان صاحب نفوذ که اختلافات مذهبی را تشدید میکردند، به فارس تبعید شدند. عضدالدوله برای آشتی مذهبی در کشور کوشش هایی انجام داد از جمله برای یکی کردن خاندان هاشمی و آل بویه از راه مزاوجت توجه نشان داد (کرمر، ١٣٧٥: ٨١). همین طور ابوبکر باقلانی متکلم سنی و اشعری مذهب را برای تعلیم پسرش به شیراز دعوت کرد. هم چنین برخی گزارش ها حاکی از این است که از طرف عضدالدوله برای جلب توجه اهل سنت، بعضی از اعمال و عقاید اهل سنت به شیعه تحمیل میشد و به همین لحاظ، شیعیان قم و کوفه را تهدید کرد اگر «صلاه التراویح» که بدعت است (حر عاملی، ١٤١٦: ١٩١ /٥) و اهل سنت در شب های ماه رمضان میخوانند را به جا نیاورند با آنان چون کفار رفتار خواهد شد.
از گفته های ابن جوزی این گونه برداشت میشود زمانی که معزالدوله وارد بغداد شد سه تن از قاریان قرآن را که در آن زمان از لحاظ حسن قرائت بینظیر بودند، به نام های: ابوالحسن بن الرفاء، ابوعبدالله بن الدجاجی و ابوعبدالله بن البهلول معین نمود تا برای اهل سنت به نوبت نماز تراویح بخوانند (ابن جوزی، ١٣٥٨ ق: ٢٢٨/٧) در حالی که نماز تراویح از آداب اهل سنت و در شب های ماه مبارک رمضان و احیانا شب های دیگر است.
به طور کلی با توجه به مناسبات حسنه اهل سنت و شیعیان، در نزاع ها و زدوخوردهایی که در روزهای عاشورا و عید غدیر و یا مواقع دیگر میان اهل سنت و شیعه رخ میداد، حکومت مداخله ای نداشت و خود را بیطرف نشان میداد و پیوسته برای برطرف شدن اختلافات کوشش میکرد. با همت خود مردم، دشمنیها از میان رفت و دو فرقه به اتفاق یکدیگر در زیارتگاه ها و مساجد حاضر می شدند.
از جمله در سال ٤٤٢ ق. در اول ماه ذیحجه مردم در نظرگرفتند به زیارت قبر امام حسین علیه السلام در کربلا و مرقد امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف بروند. مردم محله نهرالدجاج در بغداد و محله کرخ، با پرچم های رنگارنگ بیرون آمدند. اهل سنت و شیعه در کنار یکدیگر به طرف مسجد جامع حرکت کردند. در آنجا اهالی محله باب الشام و کوچه دارالرقیق با پرچم های خود به ایشان رسیدند. آنگاه همه با هم در حالی که علم ها در جلو ایشان حرکت داده میشد، برگشتند. عبور همه از محله کرخ بود، مردم آن ناحیه در جلو ایشان، پول نثار کردند. اهل سنت و ترکان با هم به زیارت رفتند و چنین کاری تا آن زمان سابقه نداشت. این چنین شیعه و اهل سنت با هم آشتی و توافق کرده بودند. در نتیجه این توافق، شیعه در حرم کاظمین در اذان «حی علی خیرالعمل» و مؤذنان اهل تسنن در مسجد عتیق و مسجد بزازان (در اذان صبح) جمله «الصلاه خیر من النوم» گفتند. هر دو فرقه با یکدیگر آمیزش و رفت و آمد کردند و به اتفاق به زیارت قبر امام حسین و حضرت علی علیهما السلام رفتند (ابن جوزی، ١٣٥٨ ق: ١٤٥/٨-١٤٦).
مهم ترین دلایل این طرز تفکر در میان عموم مردم را باید در رویکرد شیعی طبقه حاکم و متفکران برجسته این عصر که نگرشی مثبت به میراث فرهنگی سایر تمدن ها داشتند، دانست. سیاست تساهل گرایانه و عدم تعصبات مذهبی، از شدت درگیری ها میکاست. در سایه همین رویکرد، صاحب بن عباد، قاضی عبدالجبار معتزلی را به ری دعوت کرد که نتیجه آن رشد عقل گرایی و تبدیل شدن ری به مرکز اعتزال در ایران عصر بویهی بود. قاضی، خود شافعی بود و در میان شاگردانش؛ امامیان، زیدیان و حنفیان دیده می شدند. گفته میشود که ابن عباد، مبلغان معتزلی را به میان حنفیان شهر می - فرستاد (مقدسی، ١٣٦١: ٣٩٥/٢) تا از اندیشه های اعتزالی آن ها تأثیر پذیرند و بدین ترتیب آن ها را به تبادلات فکری تشویق میکرد. شیعیان به خصوص امامی مذهبان، از این فرصت و فضای باز اجتماعی و سیاسی که ایجاد شده بود، بیش از سایرین استفاده کردند. برگزاری مراسم عزاداری برای اباعبدالله علیه السلام و منقبت خوانیها و نیز تحول در امور اجتماعی چون نقابت از جمله آن بود. عملکرد آل بویه در زمینه منصب نقابت و به طور کلی در گرایش به امامیان، اگر هم سیاستی به حساب آید، اقدامی بود که در سازمان بندی اجتماعی شیعه بسیار اثر داشت (میرزایی، ١٣٩٢: ١٢٤).
اعتقادات دینی عموم مردم در عصر آل بویه
برای روشن شدن عقاید دینی مردم در آن روزگاران، لازم است وضعیت ایران و عراق از نظر تقید به مذاهب گوناگون بررسی شود. روزگار آل بویه مصادف است با آزادی نسبی مردم در سراسر قلمرو حکمرانی آنان. علت آن، ضعف دستگاه خلافت عباسی و تساهل و تسامح مذهبی آل بویه است ؛ از این رو داعیان و مدعیان دینی، خاصه علما فرصت می یابند آموزه های اعتقادی خویش را تبلیغ کنند.
در این روزگار، بیشتر مردم ایران و عراق تابع یکی از مذاهب چهارگانه اهل تسنن بودند. اکثر آن ها را حنفی و در درجه بعد شافعی، سپس حنبلی و آن گاه مالکی تشکیل می داد. بنا به گفته مقدسی، مردم دامغان و اکثر اهل گرگان و جمعی از اهالی مازندران، حنفی و بقیه حنبلی و شافعی بودند. در آذربایجان، اهل حدیث و حنبلی مذهب فراوان بود. حنفی ها نیز در آن جا زیاد بودند. همدان و توابع آن، اصحاب حدیث و خوزستانیها بیشتر معتزلی بودند. در فارس نیز حنفی و ظاهری یافت میشد. در خراسان، خاصه نیشابور، حنفی مذهب وجود داشت. در خراسان هم شافعی بسیار بود (مقدسی، 1361: 356/2).
به نظر می رسد در اثر آزادی نسبی به وجود آمده در سایه ضعف خلفا و نبود خلفایی مانند مأمون که از اعتزال حمایت کنند یا متوکل که از اشاعره پیروی نماید این ها سبب شده بود بحث های کلامی شدیدی بین گروه های مختلف که مهم ترین آن، دو گروه معتزله و اشاعره بود، رواج یابد و عامه مردم نیز از روی تعصب و علاقه، به این بحث ها بپردازند و خود را اهل اطلاع بدانند.
در زمان حکومت آل بویه همه فرقه ها اعم از شیعه و سنی به اظهار نظر می پرداختند. آزادی انتخاب مذهب به اندازه ای بود که حتی حکام و امرای یک منطقه، هر یک به مذهبی معتقد بودند. با آن که مکتب کلامی اعتزال در روزگار آل بویه غلبه داشت، اما این مانع از آن نبود که دانشمند اشعری مذهبی چون باقلانی از اعتقادات خویش ماهرانه دفاع نکند. اشعریها، همواره سنی بودند در حالیکه معتزلیها به دو فرقه شیعه و سنی تقسیم می شدند. در این بین، ظهور دانشمندان شیعی و ابراز وجود در حوزه های مختلف علمی، باعث تحریک بعضی از فرقه ها چون حنابله شد. آنان به فتنه گری پرداختند (یاقوت حموی، ١٣٠٧: ٦٢٤ /٦) و سرانجام با سقوط حکومت آل بویه و آمدن سلجوقیان، قدرت از شیعه گرفته شد.
تسامح با اهل سنت از سوی آل بویه
در عهد آل بویه به دلیل اعتقادات شیعی یا روحیه تسامح طلبی آنان، کافه مردم از هر گروه و فرقه اجازه یافتند عقاید خویش را ابراز کنند (زرین کوب، ١٣٦٨: ٧٥ /٢). به طوری که نقل است که اهل سنت، هشت روز پس از عاشورا، برای مصعب بن زبیر مراسم سوگواری برپا کرده و هشت روز پس از عید غدیر نیز به مناسبت ورود پیامبر (ص) و ابوبکر به غار ثور، جشنی برپا داشتند. برگزاری این مراسم ها و عدم ممانعت حکومت وقت (آل بویه) که شیعه مذهب بودند نشان از تسامح آل بویه دارد (ابن جوزی، ١٣٥٨ ق: ١٤ /١٥؛ ابن عماد حنبلی، ١٤٠٦: ٢٦٠ /٣).
گفتمان علمی آل بویه
اولین و مهم ترین راهکار جهت هم گرایی مسلمانان گفتمان علمی است. بدین معنا که نظریه پردازان و عالمان دینی فرقه های اسلامی در کنار هم قرار گرفته، گفتگوهای علمی انجام دهند. در این گفتگوها بر مسائل مشترک تأکید نمایند و با اصول و مبانی یکدیگر آشنا شوند؛ زیرا عدم آشنایی کامل، ریشه بسیاری از بدبینی ها است. وقتی که قرآن کریم در آیه «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه اولئک الذین هدئهم الله و اولئک هم اولو الالباب» (زمر، ١٧ و ١٨) مسلمانان را به گفتگوی مسالمت آمیز با اهل کتاب برای رسیدن به حقیقت دعوت مینماید، بر مسلمانان به طریق اولی لازم است که اختلافات خود را از طریق گفتگوی سالم و رعایت آداب آن حل و فصل کنند؛ زیرا در سایه جهاد علمی مسلمانان خواهند فهمید که اختلاف نظر در برخی از مسائل فرعی و فقهی، ضرری به وحدت دینی آن ها وارد نخواهد ساخت. این دو آیه که به صورت یک شعار اسلامی درآمده، آزاد اندیشی مسلمانان و انتخاب گری آن ها را در مسائل مختلف به خوبی نشان میدهد (گروهی از نویسندگان، 1379: 413/19).
از آنجا که سیاست تساهل گرایانه و عدم تعصبات مذهبی، از شدت درگیریها میکاست و از دیگر سو، فرصت ظهور فرقه های مختلف را در عرصه های علمی و اجتماعی فراهم میکرد، صاحب بن عباد، قاضی عبدالجبار معتزلی را به ری دعوت کرد که نتیجه آن رشد عقل گرایی و تبدیل شدن ری به مرکز اعتزال در ایران عصر بویهی بود (آقا بزرگ تهرانی، ١٤٠٣: ٩٧/٥).
درگیری سنیان اصفهان و شیعیان قم را هم میتوان درگیری اشاعره با معتزله به حساب آورد. صاحب بن عباد، وزیر شیعی مذهب مقتدر و ادیب آل بویه، با فرستادن مبلغان مذهبی و ترویج عقاید معتزلی که با مذهب تشیع هم خوانی داشت، کوشید میان عامه مردم با حکومت شیعی سازش برقرار کند و مردم متعصب اصفهان را آگاه سازد؛ هرچند تعصب آن ها بیش از آن بود که این اقدامات بر آنان تأثیر گذارد. مقدسی ضمن توصیف مردم اصفهان می نویسد: «یکی از عیب ها که در سرآغاز سخن از این سرزمین گفتم، سادگی مردم اصفهان و غلو ایشان درباره معاویه است. روزی من کاروان را رها کرده، به دیدار مردی از ایشان که به وارستگی و زهد شناخته شده بود رفته؛ شب را نزد او مانده؛ پرسش ها میکردم تا اینکه پرسیدم: درباره صاحب چه می گویی؟ وی به لعن و نفرین پرداخته، گفت: تو چه می گویی؟ گفت: ما گفته خداوند را می پذیریم که می گوید فرقی میان پیامبران نمی بینم ابوبکر مرسل، عمر مرسل و...پس از شمردن چهار خلیفه گفت: معاویه نیز مرسل بوده است. من گفتم: چنین مگو؛ زیرا تنها چهار تن نخستین خلیفه بودند و معاویه پادشاه بوده است؛ زیرا پیامبر گفته است خلافت پس از من سی سال خواهد ماند و سپس پادشاهی برمیگردد. در این هنگام او بر من پرخاش گرفت و مردم مرا رافضی خواندند و اگر کاروانیان نرسیده بودند مرا بیچاره کرده بودند. ایشان مانند این داستان ها بسیار دارند» (مقدسی، ١٣٦١: ٥٩٦/٢-٥٩٧).
در سال ٤٠٢ ق در بغداد، نامه ای بر ضد خلفای فاطمی که در شام پیشرفت کرده بودند، به امضای بزرگان شیعه و سنی چون شریف رضی، شریف مرتضی، امام ابوحامد اسفرایینی و قاضی ابومحمد بن اکفافی نوشته شد و نویسندگان آن انتساب فاطمیان را به علی بن ابی طالب علیه السلام مردود شمردند و آنان را به دیصان بن سعید خرمی نسبت دادند (ذهبی، ١٤٠٥: ٢٠٠ /٢). بار دیگر در سال ٤٤٤ ق. علمای عراق، نامۀ دیگری نوشتند و آنان را در اصل یهودی نسب دانستند (همان، ٢٨٤/٢).
توجه آل بویه به مشترکات مذهبی بین اهل تسنن و شیعه
هنگامی که مشترکات و اصولی همچون توحید و نبوت و یا فروعاتی چون نماز و روزه تحت نظر باشد اختلافات مذهبی برای عوام کمتر بروز پیدا می کنند. هر چند که این منافی بحث های علمی خواص نیست و آن همیشه بر جای خود است؛ ولی مسئله مورد نظر به صورت عمومی همان توجه بیشتر به مشترکات است. به استناد آیه قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون (آل عمران /٦٤). بیشتر کردن توجهات شیعه و سنی به یکدیگر و تجلی آن در مصادیق مختلف فرهنگی (رفتار و کردار فردی و اجتماعی با یکدیگر) است.
روایتی به نقل از امام صادق (ع) وضوح این مورد را بیشتر می کند: «ای گروه شیعه شما به ما منسوبید. پس برای ما زینت باشید و مایه ننگ نباشید. چه مانعی هست که در میان (اهل سنت) همانند یاران علی باشید. اگر مردی از آن یاران هم اکنون زنده بود در قبیله خود پیشوا مؤذن و امانتدار آنان بود. از بیمارانشان عیادت کنید و در تشیع جنازه هایشان حاضر شوید و در مساجد آن ها نماز بگذارید» (طبرسی، ١٣٧٩: ٦٧).
ابومحمد حسن مهلبی وزیر احمد معزالدوله که بسیار کاردان بود و اداره امور عراق را به عهده داشت و با کاردانی او بود که احمد توانست در هنگام مریضی اقتدار خود را در بغداد به رخ خلیفه و رقبا بکشاند. همچنین وی سعی نمود با تعدیل و مدیریت احساسات مذهبی از بروز بسیاری از اختلافات جلوگیری نماید. شیعیان پس از ورود آل بویه به بغداد، آزادی عمل بسیاریافته بودند و معزالدوله شعارهای شیعیان را در بغداد برقرار نمود. آن گونه که ابن اثیر می نویسد: در سال ٣٥١ ق. شیعیان بغداد به دستور معزالدوله بر دیوار مساجد این شهر چنین نوشتند: نفرین خداوند بر معاویه بن ابی سفیان و بر کسی که فدک را از فاطمه غصب کرده بود و بر کسی که مانع دفن حسن در کنار قبر جدش شده بود و بر کسی که ابوذر غفاری را تبعید کرد و بر کسی که عباس (عم پیامبر) را از شوری محروم کرد (ابن اثیر، ١٣٧١: ٢٥٧/٢٠).
این شعار که به خوبی از تشیع معزالدوله حکایت می کند باعث مخالفت اهل سنت گردید و طولی نکشید که در شب هنگام، عده ای از اهل سنت این شعارها را پاک کردند و چون معزالدوله خواست دوباره دستور به نوشتن این جملات بدهد، مهلبی که مردی حکیم و منطقی بود به منظور جلوگیری از برخورد میان شیعه و سنی، پیشنهاد کرد حد فاصلی اتخاذ گردد و شعارها نرم تر و ملایم تر گردد، بدین معنا که گفته شود لعنت خدا بر آن کس که خاندان رسول الله را آزار داد و جز در مورد معاویه، نام شخص دیگری ذکر نشود (همان). ابن جوزی هم این مطلب را پذیرفته است (ابن جوزی، ١٣٥٨ ق: ٧٠/٧).
همچنین عضد الدوله وقتی که وارد بغداد شد، خرابیها و نابسامانیهای ناشی از نزاع های متوالی شیعه و سنی را ناشی از تحریکات واعظان و قصه گویان دانست و فرمان داد که کسی در مساجد و کوچه ها به این امور نپردازد. داستان وی با ابوالحسن بن سمعون واعظ معروف است (همان، ٨٨/٧).
اقدام آل بویه در ایجاد وحدت سیاسی میان اهل تسنن و شیعه
دوره آل بویه، باب تازه ای در تاریخ خلافت عباسی گشود. آن ها می بایست اغتشاش و پریشانی بغداد را که از ضعف قدرت مرکزی خلافت ناشی میشد، سامان میبخشیدند. آل بویه به دلیل مصلحت سیاسی به ادامه حیات دستگاه خلافت کمک کردند تا بتوانند از آن به عنوان وسیله ای برای جلب نظر رعایای سنی مذهب قلمرو خود و به دست آوردن احترام قدرت های بیگانه بهره برداری نمایند (فرای، 1361: 218-217/4).
خطرناک ترین دشمن آل بویه، دولت سامانی سنی مذهب بود. اختلاف مذهبی بهانه خوبی برای سامانیان بود تا به توسعه طلبی خود در غرب ادامه دهند (همان). امرای سامانی از هر فرصتی برای زورآزمایی با این حاکمیت جدید استفاده می کردند و مدام قلمرو آل بویه را مورد تهاجم قرار می دادند. مردم سنی مذهب اصفهان نیز سامانیان را حامیان قدرتمندی می پنداشتند و چنان چه شرایطی فراهم میشد، به راحتی به جبهه دشمن می پیوستند. امرای بویهی که از این واقعیت به خوبی آگاه بودند، ترجیح دادند با سامانیان سازش کنند. ابن اثیر در بیان وقایع سال ٣٦١ ق به این موضوع پرداخته است:
«در این سال میان امیر منصور بن نوح سامانی، فرمانروای خراسان و ماوراءالنهر، از یک سو و رکن الدوله و پسرش، عضدالدوله، از سوی دیگر بر این قرار سازش برپا شد که رکن الدوله و عضدالدوله سالیانه صد و پنجاه هزار دینار برای امیر منصور بن نوح فرستند. او با دختر عضدالدوله پیوند زناشویی بست و برای عضدالدوله ارمغان هایی فرستاد که مانندی برای آن دیده نشده بود. میان آن دو، نامه سازش نگارش یافت و بزرگان فارس و عراق بر آن گواهی دادند» (ابن اثیر، ١٣٧١: ٢٨٣/٢٠).
بنابراین ملاحظه میشود که بویهیان برای دوام حاکمیت خویش هم دستگاه خلافت را به رسمیت شناختند و هم با حکومت سنی مذهب سامانی سازش کردند؛ از این رو، مردم اصفهان همچنان بر مذهب خود باقی ماندند.
بویهیان هرگز سنیان را به وسیله شیعیان تحت تعقیب قرار ندادند، بلکه هواداران هر دو مذهب در سپاه آنان وجود داشتند. آن ها خواهان نوعی حکومت مشترک شیعه عباسی بودند تا بتوانند شیعیان را از مسئله تقیه برهانند (آژند، ١٣٨٤: ١٣) به عبارت دیگر، حاکمان بویه نمی خواستند به زور، رعایای خویش را به پذیرش مذهب تشیع وادارند. آن ها با انتخاب وزرای قدرتمند و شیعه مذهبی همچون صاحب بن عباد زمینه بارور شدن نهال نوپای اصول احکام و مبانی مذهب تشیع را فراهم کردند.
نتیجه گیری
هر چند منابع به عمد و یا شاید به جهت کم رنگ بودن وحدت و همگرایی و همزیستی مسالمت آمیز میان اهل سنت و شیعه در دوره آل بویه و نقش این خاندان در این زمینه، غفلت نموده اند؛ اما این اقدام آل بویه یکی از درخشان ترین دوره های تمدن اسلامی را رقم زد و سبب ماندگاری آل بویه و تداوم حکومت آنان در حدود یک قرن بر جامعه اسلامی با وجود اکثریت اهل سنت در کنار اقلیت شیعه شد. با به قدرت رسیدن آل بویه در اواخر قرن سوم ق، ارزش های وحدت بخش جای خود را به ضد ارزش هایی که موجب گسست اتحاد مسلمین میشد، داد. آل بویه با سیاست تساهل و تسامح با سایر فرق به ویژه با اکثریت اهل سنت توانستند در طول مدت زمامداری خویش روابط حسنه برقرار سازند. گرچه غفلت عامه مردم به ویژه اهل سنت که با تعصب و احیانا تحجر موجبات درگیری میان دو فرقه را فراهم میآوردند در این دوره قابل اغماض نیست. اما وقتی جانب انصاف را بگیریم تلاش آل بویه که به گزارش تاریخ هر چند هدف سیاسی و حفظ قدرت را در ورای خود داشته است؛ ولی به نوبه خود میتواند قابل تقدیر باشد، که اگر چنین نمیبود شاید بسیاری از ارزش های شیعی هم چون دوره اموی و عباسی از دست میرفت یا اینکه رنگ میباخت.
منابع
آژند، یعقوب (١٣٨٤)، بویهیان، تهران: مولی.
آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن (١٤٠٣)، الذریعه، بیروت: دارالاضواء.
ابن اثیر، عزالدین (١٣٧١)، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلی، ابوالقاسم حالت. تهران: موسسه مطبوعات علمی.
ابن تغری بردی، جمال الدین یوسف، [بیتا]، النجوم الزاهره فی ملوک المصر و القاهره، قاهره: الموسسه المصریه العامه.
ابن جوزی، عبدالرحمن (١٣٥٨ ق)، المنتظم، حیدرآباد دکن: دائره المعارف العثمانیه.
ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد (١٤٠٦)، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، دمشق -بیروت: دار ابن کثیر.
ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر (١٤٠٨)، البدایه والنهایه، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
اشپولر، برتولد (١٣٦٩)، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
امین، سید محسن (١٤١٨)، اعیان الشیعه، بیروت : دارالتعارف للمطبوعات.
پناهی، عباس (١٣٩٠)، روابط مذهبی آل بویه با خلافت عباسی، فصلنامه فقه و تاریخ تمدن ملل اسلامی، شماره ٢٧.
ترکمنی آذر، پروین (١٣٨١)، آل بویه، عباسیان و تشیع، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره ٢٥.
ثعالبی، عبدالملک بن محمد (١٣٧٥ ق)، یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر، قاهره: [بی نا].
جعفریان، رسول (١٣٧٥)، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم هجری، قم : انصاریان.
حر عاملی، محمد بن حسن (١٤١٦)، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، قم: موسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث.
ذهبی، شمس الدین (١٤٠٥)، العبر، به کوشش ابوهاجر محمد، بیروت : دارالکتب العربیه.
زرین کوب، عبدالحسین (١٣٨٢)، کارنامه اسلام، تهران: امیرکبیر.
---------- (١٣٦٨)، دفتر ایام، مجموعه گفتارها، اندیشه ها و جستجوها، تهران: علمی.
سجادی، صادق (١٣٦٩)، آل بویه، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ١، تهران : مرکز دائره المعارف بزرگ اسلام.
شوشتری، قاضی نورالله (١٣٧٧)، مجالس المؤمنین، تهران : کتابفروشی اسلامیه.
شیبی، کامل (١٣٧٤)، تشیع و تصوف، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، تهران: امیرکبیر.
طبرسی، علی بن حسن (١٣٧٩)، مشکاه الانوار فی غرر الاخبار. قم: دارالثقلین.
طوسی، محمد بن حسن (١٣٤٧)، الجمل و العقود فی العبادات، ترجمه واعظ زاده خراسانی، مشهد: موسسه نشر دانشگاه مشهد.
علامه حلی، حسن بن یوسف (١٣٨١ ق)، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، نجف، المطبعه الحیدریه.
فرای، رن (١٣٦١)، تاریخ ایران کمبریج از اسلام تا سلاجقه، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر.
کرمر، جوئل (١٣٧٥)، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 37
گروهی از نویسندگان (١٣٧٤)، تفسیر نمونه، زیر نظر ناصر مکارم شیرازی، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
گروهی از نویسندگان (١٣٩٠)، تاریخ تشیع (دولت ها، خاندان ها و آثار علمی و فرهنگی شیعه)، زیر نظر سید احمدرضا خضری، قم و تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سمت.
لین پول، استانلی (١٣١٣)، طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال، تهران: دنیای کتاب.
محمود، محمد عبدالرحمن (٢٠٠٧)، خیانات الشیعه و اثرها فی هزائم الامه الاسلامیه، اسکندریه: دارالایمان.
مختار العبادی، احمد [بیتا]، فی التاریخ العباسی و الاندلسی، بیروت: دارالنهضه العربیه.
مدرس تبریزی، محمدعلی (١٣٦٩)، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب، تهران: کتابفروشی خیام.
مقدسی، محمد بن احمد (١٣٦١)، أحسن التقاسیم فی معرفه الأقالیم، ترجمه علی نقی منزوی، تهران: نشرکومش.
میرزایی، زهرا (١٣٩٢)، عوامل مؤثر در پیشرفت اجتماعی، فرهنگی و علمی شیعیان ری در دوره آل بویه، فصلنامه مطالعات تاریخ فرهنگی، شماره ١٥.
نجاشی، احمد بن علی (١٤٠٧)، رجال النجاشی، قم: موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین.
یاقوت حموی، عبدالله (١٣٠٧ ق)، معجم الادباء، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.