مهدی نوربخش، داماد ابراهیم یزدی در کانال تلگرامی خود نوشته: شاید در زمینه تخصص او به جرأت بتوان گفت کمتر متخصصی در مقایسه با او در کشور ما یافت میشود. او دهها مقاله در رشته تخصصی خود در داخل و خارج چاپ کرده است. در طول 8 سال جنگ، صدها مجروح جنگ که از ناحیه فک ترکش خورده بودند، توسط او مجانی جراحی شدند. اگرچه سیاسی و مصدقی بود اما عمر خود را بیشتر به کارهای علمی گذراند و صدها دانشجو در رشته تخصصی خود تربیت کرد. انسان شریف وارستهای بود. غم کشور و این آب وخاک را میخورد و از هر آنچه داشت برای اعتلای ایران کم نگذاشت. به نوشته «ایسنا» اسماعیل یزدی از سال 1347 تا 1350 رئیس دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران بود و پس از آن فعالیت در بخشهای مختلفی را عهدهدار بوده است که از میان آنها میتوان به عضویت مادامالعمر جامعه بینالمللی جراحان دهان و فک و صورت از سال 1965 تاکنون و عضویت پیوسته جامعه بینالمللی آسیبشناسان فک و دهان از سال 1384 اشاره کرد.
دکتر اسماعیل یزدی در سال 1310 در قزوین متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در تهران و دبیرستان را در دارالفنون به اتمام رساند. سپس به دانشگاه تهران راه یافت و در سال 1332 با کسب رتبه اول از دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و بهواسطه احراز رتبه اول، نشان درجه اول فرهنگ بورس تحصیلی ایالاتمتحده آمریکا را دریافت کرد. اسماعیل یزدی بود که ابتلای مصدق به سرطان را تشخیص داد. غلامحسین مصدق در گفتوگویی با حبیب لاجوردی در مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد درباره پدرش گفته: «دو ماه به فوتش که بود یک ورم سینوزیت که من طبیب اجازه گرفتم طبیب برایش بردم آنجا دید و یک بیوپسی کردند و آوردند تهران، تهران منزل من بود. دکتر که بردیم دکتر اسماعیل یزدی، برادر همین دکتر یزدی، این متخصص جراحی فک و صورت بود، در دانشگاه کار میکرد. این را بردم با یک دکتر دیگر بود که بردمشان آنجا و دیدند پدر مرا، بعد بردیم تهران بیمارستان نجمیه. دو روز هم آنجا خواباندیم و یک بیوپسی کردند و تیکهبرداری کردند و دیدند یک پولیپی دارد که منزل من منزلش بود و میرفتش روزها برق میگذاشت بعد.
یک پولیپی دارد که این ممکن است سرطانی بشود. برای گفتند که این را باید برق بگذارد، کوبالت. سابقه زخم معده داشت و تب هم داشت. خیلی ناراحت بود و دکتر [مهدی] آذر هم میآمد میدیدش و میرفت... اینها بالاخره به او قرص مسکن میداد بخورد تا ساکت بشود تا اینکه بالاخره یک دفعه این قرصهای مسکن این زخم معدهاش را چیز کرد، شروع کرد خون قی کردن. خونریزی کرد و بردیم بیمارستان و یک ترانسفیوژن خون کردند. دیگر نشد اینها تا بعد سه، چهار روز بعد مرد. روز 14 اسفند مرد.» اسماعیل یزدی سال 94 در گفتوگویی با «تاریخ ایرانی» به این نکته اشاره کرد که «دکتر مصدق را برای رادیوتراپی به بیمارستان مهر میبردند اما با خونریزی معده مجددا در بیمارستان نجمیه بستری کردند. همزمان زخمهای مخاط دهان و گلو نیز تشدید شده بود.
در نهایت بهدلیل عود زخم معده و خونریزی شدید و عوارض دیگر در نیمههای شب 14 اسفند 1345 فوت کردند. ایشان با متاستاز ضایعه سرطانی فوت نکرد، بلکه در اثر خونریزی معده و احتمالا بهدلیل انتشار عفونت داخل خون درگذشت.» یزدی، مصدق را در قلعه احمدآباد در دوره حصر ملاقات و ویزیت میکرده است. «به دکتر غلامحسین مصدق گفتم به نظرم ضایعه تومور است و خوشبختانه امکانات بیوپسی (تیکهبرداری) را همراهم آوردهام، اگر موافقید من تیکهبرداری کنم که موافقت کرد. من به آقای دکتر مصدق گفتم برای تعیین عفونت نیاز به تیکهبرداری داریم تا بهطور دقیقتری تشخیص دهیم و از دفعه بعد درمان را شروع کنیم... دهان ایشان را بیحسی موضعی تزریقی و بعد از ضایعه به وجود آمده در سقف دهان بیوپسی کردم. موقع برگشتن دیدم یک بوقلمون ذبح کرده و در صندوق عقب ماشینم گذاشتند. وقتی خارج میشدم آقای دکتر مصدق گفتند دفعه بعد دخترتان را هم بیاورید. ایشان تا دم در قلعه همراهم آمدند و هر چه اصرار کردم که نیایند و شرمندهام نکنند، قبول نکردند.
ایشان میگفتند مقام اطبا بالاست. به ایشان گفتم: «انشاءلله هفته آینده میآیم و خبرهای خوب برای شما میآورم. نوع ضایعه که معلوم شد داروها را هم میآورم. ظاهرا چیز مهمی نیست.» دکتر مصدق گفتند: «امیدوارم خبر خوبی برای من بیاورید. امیدوارم سرطان باشد. من از این وضع تنهایی و زندگی خسته شدم.» چون یکی از تخصصهای من آسیبشناسی بود، نمونه برداشته شده را به بخش آسیبشناسی دهان و فک و صورت دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران که خود مسوول آن بودم، بردم. با انجام مراحل آزمایشگاهی و آزمایش میکروسکوپی بیماری دکتر مصدق را «ترانزیشنال کارسینوما» تشخیص دادم که معمولا منشأ آن در فک بالا از سینوس است و از نظر رشد معمولا ضایعه بسیار کندی است و پیشرفت سریعی ندارد. این بیماری مدتی بوده و با ورم سقف دهان متوجه آن شدند. من نتایج آزمایشها را به مرحوم دکتر آرمین، استاد صاحبنام و قدیمی دانشکده پزشکی تهران هم نشان دادم که ایشان نیز تشخیص را تایید کردند.»
یزدی میگوید «من دو بار به احمدآباد رفتم. بار اول برای تشخیص و انجام بیوپسی و بار دوم برای برداشتن بخیهها و بردن جواب و گزارش و صحبت با ایشان. در ملاقات دوم هم دخترم همراهم بود. بعد از ناهار آقای دکتر مصدق یادداشت کوچکی برای دخترم نوشتند و با امضای کاریکاتوری خودشان یک کادو به او دادند. وقتی خبر ابتلای ایشان به سرطان را دادم هیچ احساس ناراحتی نکردند.»