ماهان شبکه ایرانیان

بررسی ریشه های بت پرستی اعراب جاهلی قبل از ظهور اسلام

شرک و بت پرستی در بین بشر همواره بوده است و یکی از بخش های اساسی دعوت انبیا را دعوت به توحید و نفی شرک و مبارزه با آن تشکیل می دهد

بررسی ریشه های بت پرستی اعراب جاهلی قبل از ظهور اسلام

شرک و بت پرستی در بین بشر همواره بوده است و یکی از بخش های اساسی دعوت انبیا را دعوت به توحید و نفی شرک و مبارزه با آن تشکیل می دهد. این  انحراف در جامعه جاهلی اعراب نیز بوده است. همان طور که می دانیم ساکنین مکه از نسل حضرت ابراهیم (ع) بوده اند و همگی موحد و یکتاپرست بوده اند اما چه عاملی باعث شده است که آن ها آئین آبا و اجدادی خود را کنار گذاشته و به پرستش بت ها روی بیاورند؟ در این نوشتار سعی شده است تا به این عوامل پرداخته شود.

عوامل موثر در شرک و دوگانه پرستی

با بررسی های انجام شده تنها سه عامل، را می توان انگیزه دوگانه پرستی در بشر  دانست:

1- چون سروکار آدمی بیشتر با محسوسات است، می بیند؛ می شنود؛ سخن می گوید و...؛ همه و همه محسوس و پدیدۀ مادی و دارای شکل وگونه خاصی است. یگانه وسیلۀ انسان برای فهم معانی عقلی احساس و خیال آدمی است؛ زیرا اوّل، چیزی را در مکان خاص و زمان مخصوص و حالت خاص می بیند و مثلاً برای رسیدن به این معنای کلی و عقلی که هر آتشی سوزاننده است خصوصیات مکان و زمان و ظرف را که ربطی به معنای کلی ندارد کنار گذاشته و حکم کلی مجرد از عوارضِ زمان و مکان را صادر می کند. حاصل این که انسان تا رسیدن به مرحلۀ تعقل، به محسوسات خو گرفته است و اکثر افراد بشر از انس به محسوسات و پدیده های مادی که دارای شکل خاصی است دست بر نمی دارند؛ به همین جهت در خیال خود آفریدگار جهان را نیز دارای صورت و شکل می پندارند و خیال می کنند که گردانندۀ خورشید و ماه و زمین با نیروی عظیم و برتر از تصور مانند یکی از نیرومندانی که دیده یا شنیده است می باشد و مرکز قدرت محسوسی دارد و او قبل از انجام هر کاری، اندیشۀ خود را به کار می اندازد و سپس آن را در صورت مصلحت بودن به مرحلۀ اجرا در می آورد. چنان که در صریح تورات به این گونه تشبیهات و پندارهای بی اساس برمی خوریم. حنبلی ها نیز - که قائل به تجسیم هستند - می گویند: خدا تختی دارد که بر فراز آن نشسته.

2-  علاقه و محبت شدید به نمایان ساختن محبوب و مطلوب خویش - تا حتی الامکان با او در تماس باشد و به هر طرف که رو نمود او را ببیند - عامل دیگری است که بشر را وا داشته است که برای آفریدگار جهان نیز مثال و صورتی بسازد.

3-  عامل سوم، خضوع و فروتنی انسان است در برابر کمال و قدرت. انسان بالفطره در مقابل هر قدرت و کمالی فروتن و کوچک می شود.

این سه عامل، انگیزۀ پیدایش صورت و تمثال و بت پرستی گردیده زیرا بشر که به مرحلۀ بلوغ فکری نرسیده بود نمی توانست با تمام اذعان فطری که به آفریدگار داشت، خدای متعال را جدا از اوضاع محسوس درک نماید. ناچار رفتاری را که با بزرگان و رجال محبوب خود داشت با آفریدگار یکتا نیز انجام می داد.

چنان که راز خدای سه چهرۀ هندیان، ثالوث آن است که آفریدگار با سه صفت عمومی خویش با مخلوق خود روبه روست و به همین صورت نمودار شده است.

اکنون که به اصطلاح، عصر روشن فکری است آمار بت پرستان جهان در نواحی مختلف زمین به صدها میلیون می رسد.

روایتی از امام صادق علیه السلام در بیان ریشه بت پرستی

برای اثبات سخن روایتی را که در تفسیر قمی و علل الشرایع از امام صادق علیه السلام نقل شده می آوریم: «وَقالُوا لاتَذَرُنَّ آلِهَتَکمْ وَلا تَذَرُنَّ وَدّاً وَلا سُواعاً وَلا یغُوثَ وَیعُوقَ وَنَسْراً»[1]؛ آنها گفتند: هرگز خدایان خود را ترک نگویید، وَدَ و سُواع و یغوث و نسر را که پدران شما به آنها تقرب می جستند رها نکنید.

این نام ها که در آیۀ شریفه آمده اسامی عده ای از بزرگان یکتاپرست است که مورد علاقۀ شدید جامعۀ خود بودند تا این که مرگ آنها فرا رسید. چون مردم به افراد مزبور به شدت علاقه داشتند به سوگ آنها نشستند و به شدت از این حادثه ناراحت شدند. ابلیس چنین فرصتی را غنیمت دانسته و به آنها گفت: من تمثال هایی مانند آنها درست می کنم شما به آنها نگاه کنید و با صورت آنها مأنوس شده و خود را بدین وسیله تسکین دهید. سپس برای آنان چندین بت درست کرد و مردم به عبادت خدای یکتا قیام می نمودند و اندوه درونی خود از فقدان رجال دینی را با نگاه کردن به تمثال های آنها آرامش می دادند. تا این که فصل سرما و برف و باران رسید. ناچار بت ها را داخل محلی سرپوشیده نمودند تا آن که نسل مزبور منقرض شد. نوبت به نسل جدید رسید. گفتند:پدران ما، این تمثال ها را پرستش می کردند نه این که با دیدن آن صورت ها اندوه خود را تسکین می دادند. سرانجام به تدریج همان صورت ها مورد پرستش واقع شد.

تاریخ نیز گواهی می دهد که در یونان و روم قدیم رئیس خاندان، مورد پرستش اهالی خانواده بوده و اگر مرگ وی فرا می رسید بازماندگان بتی به نام او درست می کردند و پس از درگذشتش همان بت را می پرستیدند.

خلاصه یکی از عادت های مرسوم و معمول، ساختن تمثال بزرگان تاریخ، درگذشتۀ بشر بوده؛ خواه بزرگ دینی باشد یا ملی یا اجتماعی و یا خانواده. اکنون در بتکده های موجود زمان ما تمثال بزرگان دینی مانند بودا و عدۀ زیادی از شخصیت های برهمایی محفوظ و مورد پرستش است. این عمل آنان دلیل آن است که مرگ را نیستی مطلق نمی دانستند و هم چنان به زنده بودن روح آنها معتقد بودند که همان عنایت حال زندگی را داراست. بلکه پس از برداشته شدن حجاب تن، شدت وجودی و قوت اراده پیدا کرده اند. قرآن کریم در مورد فرعونِ زمانِ موسی علیه السلام نقل می کند: «وَقالَ المَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسی وَقَوْمَهُ لِیفْسِدُوا فِی الأَرضِ وَیذَرَک  وَآ لِهَتَک»[2] اشراف و بزرگان فرعونیان به فرعون گفتند: تو موسی و قومش را هم چنان واگذاشتی تا روی زمین تباهی نمایند؟ و از پرستش تو و خدایانی که تو آنها را می پرستی سرباز زنند؟

از این آیه معلوم می شود با این که خود فرعون، مورد پرستش بوده، با وجود این، باز خودش نیز بت هایی را پرستش می کرده است.

ربّ النوع

با این که جامعۀ بشری در ساختن تمثال بزرگان اجتماع خواه به صورت رهبر مادی و یا سیاسی و یا زمام داران دینی جدیت داشت و تا مرحلۀ پرستش آنها رسید؛ اما تمثالی از آفریدگار درست نکرد. زیرا اجتماعات بشری به تعلیم انبیا علیهم السلام تا حدی متوجه شده بودند که خدای جهان بالاتر از قیاس و گمان است. به این جهت ساختن تمثال از ذات احدیت درست نیست. بلکه بت پرستان برای نمایان ساختن آثار تدبیر او که تا حدی می توان آنها را درک کرد به ساختن بت و تمثال اقدام کردند.

جمعیت های بشری به مناسبت احتیاجات ضروری با تدبیر مخصوص به نمایان ساختن دست زدند و خدای واحد را با پرستش بت مخصوص که نمودار تدبیر خاصی بود عبادت می کردند. مثلاً بشر که برای بزرگان ملی و اجتماعی و دینی خویش مجسمه درست کرده، آنها را طی قرون متمادی پرستش نمود. یک باره به فکرش رسید که خوب است برای آفریدگار نیز مجسمه ساخته شود. اما چگونه می توان مجسمۀ خدایی را که از قیاس و گمان و وهم برتر است، درست کرد؟ به ناچار دست از ساختن مجسمه برای ذات آفریدگار برداشته به فکر نمایان ساختن یکی از جهات تدبیرِ وی افتادند و خدا را به وسیلۀ همان چیزی که بادست خود فراهم کرده بودند و یک قسمت از تدبیرات جهان را به اعتقاد باطل به آن واگذاشته بودند پرستیدند. مثلاً مردم ساحل نشین، دریاها را می پرستیدند تا در نتیجه، برکات و فایده دریاها به آنها ارزانی شده و از آفات و شرور دریا و طوفان و طغیان در امان باشند. صحرانشینان مدبّر صحراها و سلحشوران، مدبّر جنگ ها را پرستش می کردند.

به این ترتیب هر جمعی مدبّری را عبادت می کرد که منافع آنها به آن بستگی داشت و برحسب مرور زمان هر کس مطابق سلیقه و ذوق خویش از ماده ای که در اختیار داشت، مانند فلزات یا چوب، صورتی برای خدای انتخابی درست می کرد و در برابر او قربانی می کرد. بالأخره عدم انضباط در انتخاب خدایان کار را به هرج و مرج رسانید. آنچه که به نظر می رسد تقریباً مورد اتفاق اکثریت بت پرستان باشد آن است که این بت ها را واسطه و شفیع درگاه الهی می دانستند تا به آن وسیله جلب خیر و دفع شر گردد و چه بسا بعضی از نادان ها آنچه را که درست کرده بودند، مستقلاً در برابر خدای متعال، خدا می دانستند و بعضی دیگر با این که آنها را واسطه می دانستند بهتر و کامل تر از خدا فرض می کردند. چنان که قرآن نقل می کند:« فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا یصِلُ إِلی اللّهِ وَما کانَ لِلّهِ فَهُوَ یصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ»[3] بهره ای را که برای شریکان خدا از قربانی قائل بودند به خدا نمی رسید اما آنچه بهرۀ خدا بود شریکان را در آن نصیب بود.

بعضی ملائکه را می پرستیدند و برخی ستارگان ثابت مانند شعری و عدۀ دیگر ستاره های دیگر را می پرستیدند. چیزی که هست، هر یک از این انسان ها چیزی را که پرستش می کردند برای آن مثالی درست می کردند و آن را قبلۀ خود می ساختند؛ زیرا پیش خود می گفتند که خدایان، مانند ارباب انواع، منزه از صورت هستند تا در جایی ثابت باشند و توجه به آنها مشکل است. بنابراین در پرستش لازم است چیزی را نماینده و صنم او قرار داد.

ریشه های بت پرستی در میان اعراب جاهلی

دوران قبل از ظهور اسلام در بین اعراب، به دوران جاهلی معروف است. و بیشتر ساکنان جزیرة العرب قبل از اسلام و در عهد جاهلیت دور از هرگونه تمدنی بودند. مولای متقیان علیه السلام در تشریح اوضاع عرب قبل از طلوعِ اسلام می فرماید: «إنّ اللهِ بَعَثَ محمداً صلی الله علیه و آله نذیراً لِلعالمین، و أَمیناً علی التنزیلِ، و أنتم، معشر العرب! علی شرِّ دینٍ، و فی شرّ دارٍ منیخون بین حجارةٍ خَشن و حیاتٍ صمّ، تَشربون الکدَر، و تأکلون الجَشب، و تسفِکون دماءَکم، و تَقطَعون أرحامَکم، الأصنامُ فیکم منصوبة، و الآثامُ بکم معصوبة»[4]

خدای متعال محمد صلی الله علیه و آله را به عنوان بیم دهنده جهانیان و امین بر تنزیل خود (قرآن) برانگیخت و شما ملت عرب در بدترین آیین و سرسخت ترین زمین به سر می بردید. در میان سنگلاخ های ناهموار و مارهای سمّی خطرناک، نه از آب های صاف می نوشیدید و نه از آذوقه متناسب استفاده می کردید. شغلی جز خون ریزی و گسستن پیوند خویشاوندی نداشتید. بت ها در میان شما (قبیله ها) برپا بود.

خلاصه عرب دور از هرگونه تمدنی بود و اگر در گوشه ای اثری از تمدن مانند دولت یمن به چشم می خورد آن نیز آمیخته به طبع صحرا نشینی و خشونت بود. چنین خویی هرگز اجازه نمی دهد که تمدنی برپاکنند و هر چه داشتند برگرفته از ملل نیرومند دیگر مانند ایران، روم، مصر، حبشه و هندوستان بود.

اما آن چه موجب شده که از این دوران، به دوران جاهلی تعبیر شود، صرفا به عاری از تمدن بودن بر نمی گردد. توضیح از عقلانیت است. و اینجا جهل در مقابل عقل قرار گرفته است. در دروان قبل از ظهور اسلام، سنت ها و فرهنگ هایی در بین اعراب رواج پیدا کرده بود که آن ها قابلیت تسمیه به جامعه جاهلیت را پیدا کرده بودند. برای روشن شدن مطلب به تاریخچه  مختصری در این باره اشاره می شود.

نیاکان عرب

در زبان تاریخ نویسان از نیاکان عرب به عرب عاربه یا عرب بائده (منقرض شده) تعبیر می شود که عاد و ثمود و قوم هود و صالح از آنها بودند. عرب باقیه، دو تیره بودند:

قحطان یعنی عرب های ساکن یمن و مجاورانش که نسبت آنها به قحطان می رسید، و اسماعیلیه یا عدنان که عبارتند از ساکنان سرزمین مجاور و نجد که در مرکز جزیرة العرب سکنی داشتند و نسبت آنها به اسماعیل فرزند ابراهیم علیه السلام از هاجر می رسد و آنها را مضری و معدی می گویند. وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام فرزندش اسماعیل علیه السلام را در حجاز سکنی داد و آن سرزمین به تعبیر قرآن: وادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ؛ صحرای خشک بی آب و علف بود و قبلاً قبیله ای بنام جرهم در آن جا سکونت داشت. هاجر و فرزندش را در آن جا سکنی داد، تا اسماعیل علیه السلام به حد رشد رسید و شهر مکه را بنا نمود. به امر پروردگار ابراهیم با کمک فرزندش کعبه را بنا نهاد و مردم عرب را به توحید و یکتاپرستی دعوت کرد. حجاز و سرزمین های مجاور دعوت آن حضرت را قبول نمودند. آن حضرت علیه السلام پایۀ فریضۀ به جا آوردن حج را گذاشت. چنان که قرآن کریم نقل می کند: وَأَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ؛[5] به جا آوردن فریضه حج را در میان مردم اعلام دار. روابط جرهم با خاندان اسماعیل به هم خورد و جنگ هایی میان فرزندان اسماعیل علیه السلام و جرهم در گرفت. پس از زد و خوردها فرزندان اسماعیل پیروز شدند و قبیلۀ جرهم را از سرزمین حجاز راندند. مردی به نام عمرو بن الحی فرمانروای مکه و اطراف گردید. تا اینجا جامعه ای که در مکه شکل گرفته، جامعه جاهلی محسوب نمی شود. و همه کسانی که در اینجا بوده اند یکتاپرست و پیرو آئین حضرت ابراهیم (ع) یعنی دین حنیف بوده اند و خود را حنفا می دانستند.

آغاز عدول از جامعه توحیدی به جامعه جاهلی

عمرو  بن الحی که فرمانروای مکه بود بیمار شد و بیماری اش طول کشید. به وی گفتند: در بلقا از سرزمین شام چشمۀ آب گرمی است که شفابخش است. عمرو به قصد معالجه به سمت شام عزیمت نمود و با ورود به آن چشمه بهبودی یافت. وی در آن جا مشاهده کرد که مردم شام بت ها را می پرستند. وی که از سرزمین توحید مهاجرت کرده بود، از این عمل پرسید. گفتند: اینها مجسمۀ اجرام آسمانی است که در اوضاع و حوادثی که در روی زمین رخ می دهد مؤثر هستند. هم چنین پیکرۀ مردان عالی قدر هستند که ما از آنها یاری می جوییم و آنها نیز ما را یاری می نمایند. چنان که به وقت خشک سالی با استمداد از آنها باران فرو می ریزد. عمرو به سختی تحت تأثیر قرار گرفت.

یکی از آن پیکره ها را از آنها درخواست نمود تا به همان خوشبختی که آنان از آن برخوردار هستند برسد. آنان هم هبل و اساف و نائله را به وی بخشیدند و عمرو در مراجعت، هبل را بر بام کعبه قرار داد. مردم را به پرستش آنها دعوت کرد و به ترویج بت پرستی همت گماشت در اثر نفوذی که در آن سرزمین داشت مردم یکتا پرست حجاز به آیین شرک و بت پرستی گرویدند و چون از خاندان ابراهیم بودند خود را حنفا می نامیدند. پس از این ماجرا توحید و حنفا اسمی بدون مسمی شد و شاید روی همین جهت است که قرآن کریم با اصرار تمام دین توحید و یگانه پرستی را که مخالف بت پرستی است حنیف و حنفا می نامد.

دلیل گرایش شدید عرب به بت پرستی

آنچه عرب را به شدت به پرستیدن بت نزدیک می نمود آن بود که کعبه محبوبیت و موقعیتی خاص در میان ملل مختلف یهود، نصاری، مجوس و بت پرستان دیگر داشت. مسافری از شهر مکه مراجعت نمی کرد مگر این که از سنگ های مکه چند قطعه برای تبرک همراه خود می برد و همان را مورد ستایش قرار می داد و برگرد آن طواف می کرد و همین کار به تدریج به مرحلۀ پرستش می رسید. این جهات سبب شد در ملت عرب جاهلی قبل از اسلام، بت پرستی به صورت های مختلف شایع گردد. تعدادی از بت ها معروف تر از دیگر بت ها بود که عبارت بودند از: هبل، اساف، نائله، لات، عزی، مناة، ودّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر. قرآن این پنج بت اخیر را به قوم نوح نسبت می دهد.

در کافی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: یغوث در برابر درب کعبه جای داشت. یعوق در طرف راست و نسر در سمت چپ.

در روایت دیگر وارد شده که اساف و نائله بر فراز کوه صفا و مروه بود. در تفسیر علی بن ابراهیم قمی وارد شده که ودّ متعلق به کلب؛ سواع، بت قبیله هذیل، یغوث برای قبیله مراد؛ یعوق برای همدان و نسر متعلق به قبیله حصین بود. با این همه یادگارهایی از سنت ابراهیم علیه السلام وجود داشت. مانند ختنه و زیارت حج؛ اما آمیخته به رسوم بت پرستی مانند مالیدن بدن به دور کعبه و طواف عریان. لبّیک گفتن تا حدی شبیه دستور اسلام معمول بود.

جمع بندی

با توجه به تاریخچه ای که بیان شد می توان گفت که هر سه عامل مذکور در ابتدای این نوشتار، در عدول تدریجی جامعه اعراب قبل از اسلام، از توحید و یکتاپرستی به بت پرستی و رواج ارزشهای جاهلی به جای ارزش های دینی و عقلانی موثر بوده است. وقتی اصل توحید و یکتاپرستی در جامعه ای مورد خدشه قرار بگیرد به تدریج جنبه های اخلاقی و عملی نیز دچار انحراف شده و به جای ارزش های الهی- ارزش های نفسانی و غیر عقلی (جاهلی) در جامعه جایگزین خواهد شد.

پی نوشت:

[1] نوح (71) آیۀ 23.

[2] اعراف (7) آیۀ 127.

[3] انعام (6) آیۀ 136.

[4] نهج البلاغه، خطبۀ 26

[5] حج (22) آیۀ 27.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان