در سبب نزول آیه ی شریفه ی «و من النّاس مَنْ یشری نفسَه ابتغاءَ مرضاتِ اللّه و اللّه رؤُفٌ بالعباد»[1] با دو گروه روایات مواجه می شویم:
روایات گروه اوّل
سبب نزول آیه در شأن امیرالمؤمنین علی علیه السلام
بسیاری از مفسّران و علمای بزرگ مسلمان اعم از شیعه و اهل سنّت، طیّ اخبار فراوانی سبب نزول آیه ی مذکور را در شأن علی علیه السلام در لیلة المبیت و جانبازی در خوابیدن بر بستر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ذکر کرده اند. به بعضی اخبار در این زمینه اشاره می شود:
1. شیخ طوسی در امالی اش روایتی را با اسناد خود از ابن عبّاس[2] و روایاتی را از امام سجّاد علیه السلام[3] و روایتی را از ابوزید سعیدبن اوس انصاری، از ابوعمروبن علاء و روایتی را از انس بن مالک[4] آورده که می رساند آیه ی یادشده، در شأن علی علیه السلام در لیلة المبیت نازل شده است. به دلیل مشابهت مضمون آن ها تنها به یکی از آن روایات بسنده می کنیم:
شیخ طوسی به اسناد خود آورده که انس بن مالک گفته است: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به طرف غار ثور رهسپار شد و ابوبکر نیز همراه آن حضرت بود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام دستور داد که بر بستر او بخوابد و بُرده ی او را بپوشد. علی علیه السلام آن شب را در خانه ی پیامبر ماند، در حالی که جان خود را برای کشته شدن آماده کرده بود. آن گاه مردانی از تیره های مختلف قریش به قصد کشتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر بستر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمدند. پس چون خواستند شمشیرهای خود را بر او فرود آورند، در حالی که شکّی نداشتند که او همان محمّد صلی الله علیه و آله وسلم است، گفتند: وقتی او را بیدار کنید تا درد کشتن را بفهمد و شمشیرهایی را که او را در بر گرفته اند، ببیند. وقتی او را بیدار کردند و بُرده را از او کنار زدند، دیدند که علی علیه السلام به جای او خوابیده است. او را رها کردند و به تعقیب و جست وجوی پیامبر علیه السلام پراکنده شدند. از این رو، خداوند عزّوجلّ این آیه را در شأن علی علیه السلام نازل کرد که: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤُفٌ بالعباد»[5]
2. عیّاشی در تفسیر خود از جابر، از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود:
و امّا آیه ی «و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه...»، در شأن علیّ بن ابی طالب علیه السلام هنگام بذل جان برای خدا و رسولش نازل شده است، در شبی که کفّار قریش قصد کشتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم را داشتند و آن حضرت بر بستر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خوابید.»[6]
3. ابن شهر آشوب در مناقب گوید:
آیه ی مزبور در مورد بیتوته ی امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر فراش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده است. این مطلب را ابراهیم ثقفی و فلکی طوسی با اسناد از حاکم [ حکم] از سدّی، از ابی مالک، از ابن عبّاس روایت کرده اند. هم چنین ابوالمفضّل شیبانی با اسناد خود از امام سجّاد علیه السلام و از حسن بصری از انس و از ابی زید انصاری از ابی عمروبن علاء روایت کرده است. ثعلبی نیز همین روایت را از ابن عبّاس و سدّی و معبد نقل کرده است.[7]
4. فرات بن ابراهیم کوفی، به اسناد خود از ابن عبّاس نقل کرده که وی در مورد آیه گفته است:
این آیه در شأن علی علیه السلام در شبی که بر بستر رسول خدا بیتوته کرد نازل شده است.[8]
البتّه در بحارالانوار به نقل از فرات، طریق دیگری هم آمده است، که آن نیز به ابن عبّاس می رسد.[9]
5. علیّ بن ابراهیم قمی گوید:
این آیه در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام در لیلة المبیت نازل شده و مفهوم «یشری» در آیه ی مزبور، آن است که جان خود را در راه رضایِ خدا بذل نمود.[10]
6. فضائل الصحابه، از عبدالملک بن عکبری، و از ابن مظفّر سمنانی [ سمعانی] با اسناد ایشان از امام سجّاد علیه السلام، شأن نزول آیه ی مذکور را در باره ی علی علیه السلام ذکر کرده است.[11]
7. ثعلبی در تفسیر خود، ابن عقبه در ملحمه، ابوالسّعادات در فضائل العشره، ابن اثیر در اسدالغابه، غزالی در احیاء و هم چنین در کیمیای سعادت، به اسنادشان از ابی یقظان، نیز جماعتی از اصحاب شیعه هم چون ابن بابویه، ابن شاذان، کلینی، شیخ طوسی، ابن عقده، برقی، ابن فیّاض، عبدلی، صفوانی، و ثقفی با اسانیدشان از ابن عبّاس و ابی رافع و هندبن ابی هاله آورده اند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی کرد که: من بین شما دو فرشته، برادری برقرار کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر از عمر رفیقش قرار دادم؛ پس کدام یک از شما برادر خود را در این امر یعنی طول عمر و حیات مقدّم می دارد؟ هر دو فرشته از مرگ کراهت ورزیدند (حیات را برای خود خواستند). لذا خداوند به آن دو فرشته وحی کرد که: آیا شما مثل ولیّ من علیّ بن ابی طالب نیستید که من بین او و پیامبر خود محمّد صلی الله علیه و آله وسلم رابطه ی برادری برقرار کردم، اما او حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم را بر خودش مقدّم و راجح دانست به طوری که بر بستر پیامبر شب را به صبح رسانید تا جان او را حفظ کند؟ اینک هر دو بر زمین فرود آیید و او را از دشمنانش حفظ کنید. لذا جبرئیل و میکائیل فرود آمدند، جبرئیل کنار سر علی علیه السلام و میکائیل نزد پاهای علی علیه السلام نشستند و جبرئیل فرمود: مرحبا بر تو پسر ابی طالب که خداوند به واسطه ی تو بر ملائکه ی مقرّبش مباهات می کند. بدین رو، خداوند تعالی این آیه را نازل فرمود که: «و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه...».[12]
8. در کشف الغمّه نیز روایتی از ابن اثیر از کتاب الانصاف وی ذکر شده که دلالت بر فضیلت علی علیه السلام در بیتوته و بذل جان خود در راه رضایِ خدا و مباهات خداوند بر جبرئیل و میکائیل به واسطه ی این فضایل دارد.[13]
9. شیخ طوسی از سدّی و او از ابن عبّاس مثل همین روایت را در سبب نزول آیه در شأن علی علیه السلام ذکر کرده است.[14]
10. فخر رازی به همین سبب نزول آیه ی مذکور در شأن علی علیه السلام اشاره کرده است.[15]
11. نظام الدّین نیشابوری، به روایت مربوط به سبب نزول آیه ی یادشده در شأن علی علیه السلام اشاره کرده است.[16]
12. علاّمه مجلسی و شیخ مفید، اشعاری را در همین رابطه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده اند که مربوط به تسلیم و رضایت حضرتش در بیتوته بر فراش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به خاطر رضای خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می باشد:
وَقَیتُ بنفسی خیرَ مَن وَطأ الحَصی
وَ مَن طافَ بالبَیت العتیق و الحجَر
محمّد لمّا خافَ أن یَمکُرُوا به
فوَقاهُ ربّی ذوالجلال مِنَ المکر
و بتُّ أُراعیهم مَتی ینشُروننی
وَ قد وطَّنتُ نفسی عَلی القتلِ وَ الأسر
من با جان خود، بهترین کسی را که بر رویِ سنگریزه های زمین قدم گذاشته و نیکوترین مردی را که خانه ی خدا و حجر اسماعیل را طواف کرده است، نگاه داشتم آن شخص، محمّد صلی الله علیه و آله وسلم است هنگامی که ترسید کافران بر ضدّ وی نقشه بکشند. پس خداوند بزرگ و صاحب جلال و عظمت، او را از مکر آن ها حفظ فرمود و من در بستر او شب را به صبح آوردم، در حالی که منتظر و مراقب آن ها بودم که چه وقت به سویم هجوم آورده و مرا پراکنده می سازند و خود را آماده ی مرگ و یا اسارت نموده بودم.[17]
روایات گروه دوم
سبب نزول آیه در شأن صهیب و یا برخی صحابه ی دیگر
بعضی علمای عامّه، سبب نزول آیه ی مذکور را در شأن افرادی غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام دانسته اند. به نمونه هایی از این روایات اشاره می گردد:
1. طبری به اسناد خود، از عکرمه آورده است که: این آیه در شأن ابوذر و صهیب نازل شده است.[18]
2. سیوطی نیز این روایت را از ابن جریر و طبرانی به نقل از عکرمه آورده است که:
این آیه در مورد ابوذر غفاری (جندب بن السکن) و صهیب بن سنان نازل شده است؛ زیرا خویشان ابوذر، اموال ابوذر را گرفتند و او از دست آن ها فرار کرد و به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه آمد... و امّا صهیب نیز چنان بود که مشرکان از خانواده اش اموالی را اخذ کرده بودند. او مال خود را به عنوان فدیه به آن ها داد و به مدینه هجرت کرد.[19]
3. فخر رازی، روایتی در سبب نزول این آیه علاوه بر روایت پیشین از ابن عبّاس نقل کرده است که:
این آیه در مورد صهیب بن سنان مولی عبداللّه بن جدعان، عمّاربن یاسر، سمیّه مادر عمّار، یاسر پدر عمّار، بلال مولی ابوبکر، ابوذر، خبّاب بن ارت، عابس مولی حویطب نازل شده است که مشرکان آن ها را گرفته و شکنجه می دادند؛ امّا صهیب به اهل مکّه گفت: من پیرمردی سالخورده هستم و مال و متاع دارم، من چه با شما باشم و چه از دشمنانتان باشم ضرری به شما نمی رسانم، من کلامی گفته ام و کراهت دارم که از آن دست کشیده و پایین بیایم، پس مال و متاعم را به شما می بخشم و در عوض دینم را از شما خریداری می کنم. اهل مکّه به این امر راضی شدند و او را رها کردند. سپس صهیب به مدینه رفت که این آیه نازل شد:«و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه». هنگام ورود صهیب به مدینه او با ابوبکر ملاقات و برخورد کرد، ابوبکر به او گفت: معامله ات سودآور بود و آن گاه این آیه را که خداوند درباره ی ارزش معامله ی صهیب نازل کرده بود بر او قرائت کرد...[20]
4. برخی از مفسّران اهل سنّت هم چون بیضاوی و زمخشری، نزول آیه ی مزبور را تنها در مورد صهیب ذکر کرده اند، و نامی از ابوذر نیاورده اند.[21]
5. نظام الدّین نیشابوری از طریق سعیدبن مسیّب روایت کرده که این آیه در شأن صهیب نازل شده است.[22]
بررسی روایات گروه دوم
این گروه روایات از نظر سند و متن قابل خدشه است:
الف) از نظر سند:
1. راوی روایت موجود در تفسیر طبری، عکرمه مولی ابن عبّاس است (م 104 یا 105 یا 107 ه ق) که از علمای عامّه بوده و از اخبار یا کتب رجال، سخنی دالّ بر توثیق او به دست نمی آید. تنها این مطلب در مورد او گفته شده که ابوعبداللّه عکرمه (مولی ابن عبّاس) از مردم بربر مغرب بوده است و از مولای خود (ابن عبّاس) و هم چنین از امیرالمؤمنین علی علیه السلام تفسیر را روایت می کرده است.
لکن محدّث قمی، او را از مفسّران امامیّه ندانسته و جزو خوارج برشمرده است.[23] در مورد او روایتی نقل شده که راوی به امام باقر علیه السلام عرض کرد که عکرمه (مولی ابن عبّاس) را اجل نزدیک شده و مرگش فرا رسیده، امام فرمود: اگر به او دسترسی داشتم سخنی را به وی تعلیم می دادم تا طعمه ی آتش دوزخ نگردد.[24]
2. در مورد سعیدبن مسیّب راوی روایت موجود در تفسیر غرائب القرآن نیز بحث است.
زرکلی در الاعلام او را چنین معرّفی کرده است: سعیدبن مسیّب بن حزن بن ابی وهب مخزومی قرشی ملقّب به ابومحمّد (13 94 ه ق) از فقهای تابعین در مدینه بود. وی بیش از دیگر مردم احکام عمربن خطّاب را در خاطر داشته و از آن پاسداری می کرده است؛ لذا به او عنوان «راویة عمر» داده اند.[25]
اکثر علمای اهل سنّت، سعیدبن مسیّب را توثیق نموده و مرسلات وی را اصحّ مراسیل و قابل اعتبار می دانند.[26]
ابن ابی الحدید معتزلی، وی را در شمار منحرفین از علی علیه السلام برشمرده و به گفت وگوی تندی که میان یکی از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام با سعیدبن مسیّب رخ داده، اشاره کرده است.[27]
علمای شیعه نیز در مورد او مواضع مختلف مطرح کرده اند: بعضی سعیدبن مسیّب را از ثقات و اصحاب خاص امام سجّاد علیه السلام (از حواریان آن حضرت) برشمرده اند و فضایلی به او نسبت داده اند.[28]
به عنوان نمونه، ابن شهر آشوب در باره ی او می نویسد:
در الروضه آمده است که لیث خزاعی از سعیدبن مسیّب در مورد ویرانی مدینه (در واقعه ی حرّه) پرسید. سعیدبن مسیّب گفت: بله، اسب ها را به ستون های مسجد النّبی بسته بودند و من اسب ها را در اطراف قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دیدم. آن ها سه بار مدینه را ویران کردند. من با علی بن حسین علیهماالسلام بودم. آن حضرت کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمد و به آرامی کلامی را گفت (دعا کرد) که متوجّه نشدم؛ پس بین ما و آن قوم حائل ایجاد شد و ما همان جا نماز گزاردیم در حالی که ما آن ها را می دیدیم ولی آن ها ما را نمی دیدند.[29]
لکن بعضی دیگر از علمای شیعه، سعیدبن مسیّب را در شمار ناصبیان و منحرفان از امیرالمؤمنین علی علیه السلام دانسته اند.[30] تا جایی که ابوعلی در منتهی المقال گرچه سعی در تعدیل سعیدبن مسیّب دارد گفتار بعضی علمای شیعه را مبنی بر طعن سعیدبن مسیّب آورده و نوشته است:
شهید ثانی گفته است: در شگفتم از این که چگونه علما وی را از حواریّین امام سجّاد علیه السلام برشمرده اند، درحالی که سیره و حالت و مذهب سعیدبن مسیّب در احکام شرعی مخالف طریقه ی اهل بیت علیهم السلام بود و این نکته بر هیچ کس مخفی نمی باشد؟! علاوه بر آن که شیخ مفید نیز در الأرکان گفته است: ناصبی بودن سعیدبن مسیّب را نمی توان انکار کرد و به هرحال سعیدبن مسیّب کسی بود که از نماز خواندن بر پیکر امام سجّاد علیه السلام خودداری کرد.[31]
3. به ابن جریح راوی روایت موجود در تفسیر طبری نیز خدشه وارد شده است.
سیوطی در مورد او گوید:
ابوخالد عبدالملک بن جریح مکّی در جمع آوری حدیث دقّت و تأمّل نمی کرده است. از او در تفسیر، طرق مختلف روایت شده است که طریق حجّاج بن محمّد از ابن جریح صحیح و متّفق علیه است.[32]
درباره ی مذهب ابن جریح که آیا زیدی مذهب بوده یا از اهل سنّت، بین علمای شیعه اختلاف نظر است:
کَشّی، از جماعتی نقل کرده است که وی از رجال عامّه بوده است؛ لکن تمایل و محبّت شدیدی نسبت به شیعه داشته است.[33]
شیخ طوسی در تهذیب، با اسناد خود از حسن بن زید حدیثی آورده است که بر اساس آن، ابن جریح به حلّیّت متعه عقیده داشته است.[34]
شیخ طوسی، این اعتقاد ابن جریح را دلیل این مطلب دانسته که وی مذهب تشیّع داشته است، در حالی که:
اوّلاً گفتار کشّی که گفت: ابن جریح از رجال عامّه بوده است، نمی توان تشیّع او را ثابت کرد؛ مگر آن که بگوییم شاید زیدی مذهب بوده است، زیرا کَشّی نام او را در کنار عمروبن خالد واسطی و عبّادبن صهیب آورده است.
ثانیا حلّیّت متعه تنها مختص به شیعه نیست که آن را دلیل بر تشیّع ابن جریح بدانیم؛ بلکه تعداد کثیری از اهل سنّت نیز به حلّیّت متعه اعتقاد دارند. اگرچه معروف آن است که علمای اربعه ی اهل سنّت قائل به تحریم متعه بوده اند، با این همه از کتب اهل سنّت به دست می آید که مالک معتقد به حلّیّت متعه بوده است؛ در حالی که شیعی مذهب نمی باشد.
از این رو، گرچه اکثر علمای اهل سنّت منکر حلّیّت متعه هستند، لکن شیخ مفید و سیّد مرتضی جماعتی از علمای عامّه را برشمرده اند که قائل به حلّیّت متعه بوده اند و عبدالملک بن جریح را نیز جزو آنان دانسته اند.[35]
ب) از نظر متن:
اوّلاً اکثر مفسّرانی که آیه ی مذکور را در شأن صهیب و دیگر صحابه ی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برشمرده اند، در تفسیر آیه، کلمه ی «شراء» را به مفهوم «بیع» گرفته و اعطای مال به عنوان فدیه را از مصادیق بیع برای نفس دانسته اند. گرچه شراء به معنای بیع استعمال زیادی در قرآن دارد[36]، امّا آن چه به مقام مدح مناسب تر است، همان بیع نفس و بذل آن در طلب رضای خداست (که قطعا امیرالمؤمنین علیه السلام واجد چنین فضیلتی است) نه آن که اعطای مال به جهت فدیه و رهایی و نجات نفس باشد (چنان که مطابق روایت یادشده در مورد صهیب و ابوذر و امثال او ذکر شده است).
ثانیا از کتب رجال و هم چنین از روایات به اتّفاق نظر خاصّه برمی آید که «صهیب رومی» از دشمنان حضرت علی علیه السلام و از منحرفین از وی بوده است.
کشّی در رجال خود نام «صهیب» را ذیل عنوان «بلال» ذکر کرده و روایتی را در مذمّت او از امام صادق علیه السلام آورده است که آن حضرت، بلال را «عبد صالح» و صهیب را «عبد سوء» می شناساند.[37]
شیخ مفید، روایتی را شبیه به همین مضمون در مذمّت صهیب از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود:
رحم اللّه بلالاً کان یحبّنا أهل البیت، و لعن اللّه صهیبا فإنّه کان یعادینا.[38]
خداوند بلال را رحمت کند که دوستدار ما اهل بیت بود، و صهیب را لعنت کند که با ما عداوت و بغض می ورزید.
نتیجه:
آن چه مسلّم است، این که جانبازی و بذل جان علی علیه السلام در راه رضای خدا بالاترین درجات کمال است و فضیلتی است که هیچ فضیلت دیگری به پایه ی آن نمی رسد، در حالی که سایر صحابه شایسته ی چنین فضیلتی نبوده اند که آیه ی شریفه ی مذکور در مدح آنان نازل شود. از این رو، می بینیم که طبق روایات قطعی، جبرئیل به علی علیه السلام خطاب می کند: «بخّ بخّ یا ابن أبیطالب من مثلک» و مفهوم آن این است که مثلی برای علی علیه السلام در میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و بلکه در کلّ عالم وجود ندارد.
سخن آخر این که، این گونه روایات (هم چون روایت مربوط به نزول آیه در شأن صهیب) با اخبار کثیره ی قطعی در سبب نزول آیه ی مذکور در شأن علی علیه السلام که در لیلة المبیت نازل شده، متعارض است. به نظر می رسد راویان این گونه روایات جعلی، از روی تعصّب و به قصد پوشاندن فضایل اهل بیت علیهم السلام خصوصا فضایل حضرت علی علیه السلام در لیلة المبیت، به ذکر چنین مصادیقی در تفسیر آیه ی شریفه پرداخته باشند. علاوه بر آن که بر شمردن صهیب در ردیف محبّان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام، مطلبی غیرقابل قبول است.
منابع:
1. ابن ابی الحدید (المدائنی المعتزلی)، عزالدّین ابوحامدبن هبة اللّه بن حسین، شرح نهج البلاغة للامام علی علیه السلام، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم، الطبعة الثانیة، دار احیاء الکتب العربیّة، عیسی البابی الحلبی و شرکائه، 1385 ه ق/ 1965 م.
2. ابن الاثیر، عزّالدّین ابی الحسن علیّ بن ابی الکرم، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، المکتبة الاسلامیّة، بی تا.
3. ابن حجر العسقلانی، شهاب الدّین ابوالفضل احمدبن علی، تهذیب التهذیب، تحقیق: الشیخ خلیل مأمون شیحا و الشیخ عمر السّلامی و الشیخ علیّ بن مسعود، الطبعة الاولی، بیروت، لبنان، دارالمعرفة، 1417 ه ق/ 1996 م.
4. ابن شهرآشوب السروی المازندرانی، رشیدالدّین محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب علیه السلام، چاپ سنگی، تحریر: احمد التفرشی، 1317 ه ق.
5. ابوعلی الحائری، محمّدبن اسماعیل، منتهی المقال فی احوال الرّجال، قم، مؤسّسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1416 ه ق. / 1995 م.
6. الاربلی، بهاءالدّین ابی الحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح، کشف الغمّة فی معرفة الائمّة علیهم السلام، النجف الاشرف، مطبعة النجف، 1385 ه ق.
7. البحرانی، سیّد هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تصحیح: محمودبن جعفر الموسوی الزرندی و الشیخ نجی اللّه بن کریم اللّه التفرشی، الطبعة الثالثه، قم، مؤسّسة اسماعیلیان، 1375 ه ق.
8. البیضاوی، ناصرالدّین ابوالخیر عبداللّه بن عمربن محمّد، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر بیضاوی)، الطبعة الاولی، بیروت لبنان، دار احیاء التراث العربی، 1418 ه ق. / 1998 م.
9. الخوئی، السیّد ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرّواة، الطبعة الثالثه، قم، منشورات مدینة العلم، 1403 ه ق / 1983 م.
10. الرازی، فخرالدّین، التفسیر الکبیر، الطبعة الثالثة، القاهرة، المطبعة البهیّة المصریّة، بی تا.
11. الزرکلی، خیرالدّین، الاعلام، الطبعة التاسعة، بیروت لبنان، دارالعلم للملایین، 1990 م.
سفینه» زمستان 1385 - شماره 13 (صفحه 155)
12. الزمخشری، محمودبن عمر، الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل، ضبط و تحقیق: مصطفی حسین احمد، دارالکتاب العربی، بی تا.
13. السیوطی، جلال الدّین عبدالرّحمان بن ابی بکر، الدّرّ المنثور فی التفسیر المأثور، الطبعة الاولی، بیروت لبنان، دارالکتب العلمیّة، 1421 ه ق/ 2000 م.
14. ، الاتقان فی علوم القرآن، تقدیم و تعلیق: دکتر مصطفی دیب البغا، الطبعة الاولی، دمشق بیروت، دار ابن کثیر، 1407 ه ق/ 1987 م.
15. الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (مجمع البیان لعلوم القران) تصحیح و تحقیق و تعلیق: السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی و السیّد فضل اللّه الطباطبایی الیزدی، منشورات شرکة المعارف الاسلامیّة، 1379 ه ق./ 1339 ه ش. افست تهران، رشدیّه.
16. الطبری، ابوجعفر محمّدبن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، الطبعة الاولی، بیروت لبنان، دارالفکر، 1421 ه ق / 2001 م.
17. الطوسی، ابوجعفر محمّدبن الحسن، الامالی، مقدّمه: العلاّمة السیّد محمّد صادق بحرالعلوم، الطبعة الثانیة، بیروت لبنان، مؤسّسة الوفاء، 1401 ه ق / 1981 م.
18. ، الرجال (رجال الطوسی)، الطبعة الاولی، النجف الاشرف، المطبعة الحیدریّة، 1380 ه ق / 1961 م. افست قم، منشورات الرّضی.
19.، تهذیب الاحکام، تحقیق: العلاّمة الشیخ محمّد جواد الفقیه، فهرست و تصحیح: الدکتور یوسف البقاعی، الطبعة الثانیه، بیروت لبنان، دارالاضواء، 1413 ه ق / 1992 م.
20. العیّاشی، ابوالنضر محمّدبن مسعودبن عیّاش، تفسیر العیاشی، تصحیح و تحقیق و تعلیق: السیّد هاشم الرّسولی المحلاتی، افست تهران، المکتبة الاسلامیّة، 1381 ه ق.
21. فرات الکوفی، فرات بن ابراهیم بن فرات، تفسیر فرات الکوفی، النجف الاشرف، المطبعة الحیدریّة، افست قم، مکتبة الداوری، 1354 ه ق.
22. القاسمی، محمّد جمال الدّین، قواعد التحدیث فی فنون مصطلح الحدیث، تحقیق: محمّد بهجة البیطار، مقدّمه: محمّد رشید رضا، الطبعة الاولی، بیروت، دارالنفائس، 1407 ه ق / 1987 م.
23. القمی، عبّاس بن محمّدرضا، سفینة البحار و مدینة الحکم، افست تهران، انتشارات فراهانی 1355 ه ق.
24. القمی، ابوالحسن علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تقدیم و تصحیح و تعلیق: السیّد طیّب
سفینه» زمستان 1385 - شماره 13 (صفحه 156)
الموسوی الجزائری، منشورات مکتبة الهدی، النجف الاشرف، افست بیروت، الطبعة الثانیة 1378 ه ق / 1968 م.
25. الکشّی، ابوعمرو محمّدبن عمربن عبدالعزیز، خلاصة الرّجال (رجال الکشّی) مقدّمه و تعلیق: السیّد احمد الحسینی، کربلاء، مؤسّسة الاعلمی للمطبوعات، مطبعة الآداب، بی تا.
26. المامقانی، عبداللّه بن محمّد حسن، تنقیح المقال فی احوال الرّجال، النجف الاشرف، المطبعة المرتضویّة، 1349 ه ق.
27. المجلسی، محمّدباقربن محمّدتقی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمّة الاطهار علیهم السلام، بیروت لبنان، مؤسّسة الوفاء 1403 ه ق.
28. المفید، محمّدبن محمّدبن النعمان، الفصول المختارة من العُیون و المحاسن، الطبعة الرابعة، قم ایران، مکتبة الداوری، 1396 ه ق.
29.، الاختصاص، مقدّمة: محمّدمهدی السیّد حسن الموسوی الخرسان، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، بی تا.
30. النیسابوری، نظام الدّین حسن بن محمّد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ضبط و اخراج: شیخ زکریا عمیرات، الطبعة الاولی، بیروت لبنان، دارالکتب العلمیّة، 1416 ه ق / 1996.
پی نوشت ها
[1] بقره (2) / 207.
[6] تفسیر عیّاشی 1 / 101.
[7] مناقب ابن شهر آشوب 1 / 282 - 283.
[11] ابن شهر آشوب 1 / 282 283؛ مجلسی 36 / 42؛ بحرانی 1 / 207.
[12] مناقب ابن شهر آشوب، پیشین؛ بحارالانوار، پیشین؛ تفسیر برهان، پیشین؛ امالی شیخ طوسی/ 654؛ اسدالغابة 4 / 25.
[14] مجمع البیان 2 / 301.
[15] تفسیر فخر رازی 5 / 223-224.
[16] تفسیر نیشابوری 1 / 577.
[17] در بعضی روایات به جای بیت دوم و سوم چنین آمده است:
رسول إله الخلق إذ مکروا به فنجّاه ذوالطول الکریم من المکر
و بتّ أراعیهم و هم یثبتوننی و قد صبرت نفسی علی القتل و الأسر
بحارالانوار 36 / 46؛ الفصول المختاره / 33.
[19] الدّر المنثور 1 / 430.
[20] تفسیر فخر رازی 5 / 223.
[21] انوار التنزیل 1 / 123؛ کشّاف 1 / 251.
[22] غرائب القرآن 1 / 577.
[23] سفینة البحار 2 / 216.
[26] قواعد التحدیث / 144؛ تهذیب التهذیب 2 / 339 -342.
[27] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 4 / 101.
[28] رجال کشّی / 107- 110؛ رجال طوسی / 90؛ مناقب ابن شهر آشوب 2 / 246؛ سفینة البحار 1 / 622 -623.
[29] مناقب ابن شهر آشوب 2 / 246.
[30] تنقیح المقال 2 / 30 و 36؛ معجم رجال الحدیث 8 / 132.
[31] منتهی المقال / 147. در مورد اعتذار سعیدبن مسیّب از نماز گزاردن بر پیکر امام سجّاد علیه السلام، بنگرید: مناقب ابن شهر آشوب 2 / 239.
[32] سیوطی، اتقان 2 / 1231.
[34] تهذیب الاحکام 7 / 216- 217.
[35] سفینة البحار 2 / 140 - 141.
[36] بقره (2)/ 102؛ نساء (4) / 74؛ یوسف (12) / 20.