بی ثباتی در جزیره ثبات

دهم دی ماه سال ١٣٥٦ کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، که به تهران سفر کرده بود در حضور شاه، ایران را جزیره ثبات نامید، او تصور نمی کرد که چند روز بعد، این جزیره ثبات، آنچنان دچار بحران و بی ثباتی شود که منجر به سقوط رژیم شاه با آن همه دبدبه و کبکبه نظامی و حمایت های خارجی گردد

بی ثباتی در جزیره ثبات

چکیده

دهم دی ماه سال ١٣٥٦ کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، که به تهران سفر کرده بود در حضور شاه، ایران را جزیره ثبات نامید، او تصور نمی کرد که چند روز بعد، این جزیره ثبات، آنچنان دچار بحران و بی ثباتی شود که منجر به سقوط رژیم شاه با آن همه دبدبه و کبکبه نظامی و حمایت های خارجی گردد. آن موقع شاه، روزالین، جیمی کارتر و فرح، آنچنان جام های شراب را در ضیافت جشن عید سال نوی مسیحی سر کشیدند.[1] که گویی ایران برای آنها بهشت برین است و آرامش آنان ابدی و پابرجا می ماند، اما اندکی بعد از سخنان خوشبینانه کارتر، آتش انقلاب در ١٩ دی ماه شعله ور شد و با مراسم و مجالس بعدی که هر یک برای بزرگداشت شهدای مجلس یا مراسم قبلی برگزار می شد، مردم سایر شهرها نیز قیام کردند و طوفانی به راه افتاد که جزیره ثبات شاهنشاهی را به خاک مذلت نشاند. سال ١٣٥٧ فرا رسید. در واقع طلوع سال جدید، نوید حرکات جدیدی از سوی مبارزان نقاط مختلف کشور بود. شاه و فرح در حالی تعطیلات نوروز سال ٥٧ را در جزیره کیش به عیش و نوش می گذراندند که مردم ایران به پیروی از امام خمینی، برای همدردی با مردم داغدار در قم و تبریز عزادار بودند. لباس سیاه مردم در واقع نه تنها نشانه همدردی با خانواده های داغدار و شهید و مجروح داده بود، بلکه بیرق اعتراض آنان نسبت به اعمال خلاف انسانیت و قانون رژیم شاه نیز محسوب می شد. فروزندگی انقلاب اسلامی چنان گسترده شد که شاه حتی با کشتارهای جمعی نتوانست شعله های افروخته شده را خاموش کند. مانورها و ترفندهای سیاسی و نظامی شاه پیش از آن که اندک تأثیری برای فرونشاندن خشم مردم بگذارد با صدور بیانیه های افشاگرانه امام خمینی و دستورالعمل های مبارزاتی ایشان خنثی می شد. جایگزینی یک تکنوکرات غربزده به نام جمشید آموزگار به جای هویدا - نخست وزیر سیزده ساله شاه - کمکی به حل بحران رژیم نکرد. پس از او جعفر شریف امامی که یکی از پیشکسوتان جریان استعماری فراماسونری در ایران بود، با شعار «دولت آشتی ملی» روی کار آمد. فریبکاری های وی و مذاکرات او با آیت الله شریعتمداری در قم، که در تحولات اخیر ایران به عنوان یکی از رهبران دینی مطرح و از سوی رژیم حمایت می شد، نیز نتوانست مبارزات مردم را متوقف سازد. در زمان دولت شریف امامی بود که کشتار بی رحمانه مردم به وسیله نیروهای نظامی در میدان ژاله (شهدا) تهران - روز ١٧ شهریور - اتفاق افتاد. رسما حکومت نظامی در تهران و یازده شهر بزرگ ایران برای مدتی نامحدود برقرار شد؛ اما با رسیدن پیام های امام خمینی مردم به حکومت نظامی اعتنا نکردند و تظاهرات شبانه روزی خود را گسترش دادند. فریادهای «الله اکبر»، «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» در تمام ساعات به گوش می رسید و همراه با آن صدای رگبار مسلسل ها از هر کوی و برزن شنیده می شد.[2] این مبارزه همه جانبه تا آنجا پیش رفت که بنیاد حکومت شاهنشاهی در ایران متلاشی شد و مبارزات حق طلبانه مردم مسلمان به رهبری حضرت امام در ٢٢ بهمن سال ٥٧ به پیروزی رسید.

از شهادت آیت الله سیدمصطفی خمینی تا قیام ١٩ دی

١٩٤ درگذشت مرموز آیت الله سیدمصطفی خمینی در نجف اشرف در اول آبان سال ١٣٥٦ و مراسم ترحیم پرشکوهی که در ایران برای او برگزار شد نقطه آغازی بر خیزش دوباره حوزه های علمیه و قیام جامعه مذهبی ایران و همه اقشار مختلف اجتماع اعم از روشنفکر، بازاری، فرهنگی، کشاورز، دانشجو و دانش آموز بود. امام خمینی در همان ایام به گونه ای شگفت این واقعه را از الطاف خفیه الهی نامیده بود.[3] این واقعه موجب شد تا برخلاف تصورات کینه توزانه ساواک، نام امام خمینی که از زمان تبعید ایشان به ترکیه، در شدیدترین سانسورها قرار داشت، بار دیگر بر سر زبان ها بیفتد. نظر به شخصیت و جایگاه ممتاز امام خمینی، سیاسیون مخالف رژیم شاه نیز با صدور اعلامیه هایی ضمن تسلیت به محضر امام و مردم مسلمان، سعی می کردند از این طریق خود را نیز مطرح کنند. همه اینها موجب شد که تحرک تازه ای در جامعه ایران پدید آید و ایران در کانون توجه خبرگزاری های خارجی قرار گیرد.

شهادت فرزند گرامی حضرت امام خمینی در اول آبان سال ١٣٥٦ برخلاف تصورات رژیم شاه تحرک فزاینده ای در فضای مبارزاتی کشور ایجاد کرد و علی رغم سخت گیری های ساواک، مخالفان حکومت پهلوی در نقاط مختلف کشور دست به تحرک تازه ای زدند و در بسیاری از مناطق کشور، حتی در شهر کوچکی مثل بهشهر، مراسم گرفتند. ساواک مازندران در این باره نوشت:

«مجلس مذکور ساعت ١٥ مورخه ٣٦/٨/٧ [سال ٥٦] در مسجد ملاصفر بهشهر منعقد [شد و] عده زیادی از روحانیون و افراد متعصب مذهبی در این مجلس شرکت کرده بودند، شیخ ابوالحسن فاضلی فرزند محمود، شیخ حسین شفیعی، شیخ علی اسدی، [و] شیخ جعفر رحمانی در حیاط مسجد ایستاده و به شرکت کنندگان تسلیت می گفتند. ضمنا شیخ صادق چالویی به منبر رفته، درباره فضیلت و علم و دانش سیدمصطفی خمینی صحبت و اضافه می نماید شخصی خبر آورده، آن مرد بزرگ و مرجع عالی قدر با شهامت و شجاعت در مقابل مرگ فرزندش خم به ابروی خود نیاورده، و وقتی فرزند خود را در قبر قرار می داده به آسمان نگاه کرده و گفته: خدایا خودت او را به من دادی و خودت از من گرفتی. جلسه در ساعت ١٧ خاتمه یافت.»[4]

شاه گمان می کرد با تبعید امام خمینی و سانسور نام وی، خاطره خمینی از اذهان مردم رفته و دیگر کسی به خمینی فکر نمی کند، او در مصاحبه با یک نشریه غربی و در پاسخ خبرنگار که از وی درباره «آیت الله خمینی» پرسیده بود ادعا کرد که وی فراموش شده و کسی او را نمی شناسد.

اما تحرک گسترده و در واقع تجدید عهد مردم با امام خمینی پس از وفات مرموز فرزند دانشور و برجسته ایشان آیت الله سیدمصطفی خمینی، توجه سیاسیون مخالف به این ماجرا و بازتاب یافتن اخبار ایران در خبرگزاری های خارجی برای شاه گیج کننده و باورنکردنی بود. و شاید بر اثر همین گیجی و سراسیمگی، شاه اشتباه بزرگی مرتکب شد و برای آن که پاسخی به مردم و رهبری سیاسی و دینی آنان داده باشد، دستوری محرمانه صادر کرد که به دنبال آن، در روز هفدهم دی ماه سال ١٣٥٦ -مصادف با سالروز کشف حجاب رضاخانی در سال ١٣١٤- مقاله ای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با اسم مستعار «احمد رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات منتشر شد.

نویسنده در این مقاله وقیحانه سعی کرده بود با اهانت به امام، به زعم خود شخصیت رهبر نهضت را بشکند، و امام را به طرفداری از فئودال ها و شهرت طلبی و کارگزاری برای استعمار متهم نماید.

انتشار این مقاله در حقیقت آغاز حرکت مردم برای سرنگونی شاه بود. پس از انتشار این مقاله طلاب قم دست به یک قیام گسترده علیه این اهانت زدند. آن روز بلافاصله درس ها و نمازهای جماعت حوزه علمیه قم به نشانه اعتراض تعطیل شد و فضلا و طلاب دسته جمعی به سوی منازل مراجع و آیات عظام قم به راه افتادند. این اعتراض ادامه یافت تا به اجتماع بزرگ روز ١٨ دی در مسجد اعظم قم انجامید و با شعارهایی چون «مرگ بر حکومت پهلوی» و «درود بر خمینی» توأم گشت که با حمله پلیس، به صحنه زد و خورد مبدل شد و در اندک مدتی زد و خورد به خیابان های اطراف کشید و تا پاسی از شب ادامه یافت.

فردای آن روز، یعنی ١٩ دی، قم شاهد یک تعطیل عمومی بود، بازار و مدارس مختل شد، انبوه مردم به روحانیون پیوستند و تظاهرات عظیمی به راه افتاد که تا ساعت ٢١ ادامه یافت.

این تظاهرات که با حمله دژخیمان مسلح رژیم به خاک و خون کشیده شد، کشتار فجیع ١٥ خرداد سال ٤٢ را تداعی کرد.[5] شهید دکتر قربانعلی قندهاری از جمله کسانی بود که در وقایع ١٧ تا ١٩ دی قم فعالانه شرکت داشت. او خاطرات زیبایی از آن روز دارد و قیام ١٩ دی قم را موج سوم انقلاب می نامد. او مشاهدات خود را در این باره چنین تعریف می کند:

«آن روز [١٧ دی سال ٥٦] به همین فوریت طلبه ها جمع شدند و گفتند: به امام توهین شده و ما باید به خانه علما برویم و بگوییم چرا ساکت نشسته اید که در اینجا به امام توهین شده و این یعنی توهین به روحانیت، توهین به اسلام، توهین به حوزه علمیه و دین. خلاصه همان بعدازظهر ١٧ دی راهپیمایی از فیضیه قم شروع شد و در ١٩ دی به خون نشست.

بعدازظهر آن روز ما به عنوان اعتراض به این مقاله رفتیم. دیگر همه به خیابان آمده بودند، ابتدا همه طلبه بودند ولی بعضی از دانشجویان تهران هم -که من میزبان آنها بودم - حضور داشتند. اما بعدازظهر آن روز، آغازگر جریان ١٩ دی فقط طلبه ها بودند که همین طور ادامه پیدا کرد و مرتب اضافه شدند و مردم از جاهای دیگر هم آمدند، تا این که روز ١٩ دی دیگر جمعیت در حاشیه خیابان ها نماندند، بلکه ریختند توی خیابان و از کنترل خارج شد. آن روز جمعیت منزل افراد زیادی از علما رفتند، مثل ایام عید که بازدید می روند، آن روز هم همین طور بود و تا آنجا که من توی ماجرا بودم، خیلی گزینشی نبود، بلکه رفتن به بیوت علما و بزرگان یک اعتراض مردمی [علیه توهین روزنامه اطلاعات به حضرت امام] بود. ما دیدیم جمعیت از خانه آقای [آیت الله] حسین نوری برگشت. آقای نوری هم در آنجا تند صحبت کرده و گفته بود: «مه فشاند نور و سگ عوعو کند»... روز کشتار و قیام ١٩ دی یکی از قتلگاه های ما در خیابان صفائیه، همان کوچه آق بانو بود. بعد از یک درگیری که بین مردم و مأمورین شد و آنها هم به سمت مردم تیراندازی کردند؛ جماعت رفتند و برگشتند و درگیری اتفاق افتاد. ما هم مجددا به خیابان برگشتیم و آمدیم به همان جایی که درگیری بود. دیگر آمبولانس ها راه افتادند، ماشین های آتش نشانی هم آمدند و یک صحنه عجیب و غریبی بود. جنازه ها و زخمی ها را هم خیلی سریع بردند. بلافاصله ماشین های آتش نشانی آمدند و همه خون های روی خیابان ها را شستند و اثرات آن کشتار را از بین بردند تا هیچ اثری از جریان کشتار آن روز باقی نماند و این را خودم شاهد بودم.»[6]

به دنبال واقعه خونبار ١٩ دی قم مراجع تقلید عظام و نیز اقشار و گروه های مختلف انقلابی دست به انتشار نامه ها و اطلاعیه های گوناگون مختلفی در محکومیت آن جنایت رژیم و افشای ابعاد گسترده اش زدند که آتش انقلاب را شعله ورتر کرد. اما مهم ترین و کوبنده ترین اعلامیه ای که در این باره صادر شد از سوی حضرت امام خمینی بود که تأثیر عمیقی در تشجیع و امیدواری مردم برای تداوم مبارزه بر علیه رژیم داشت. در همین اعلامیه امام خمینی خلع محمدرضا پهلوی را از سلطنت اعلام کردند و مژده پیروزی به مردم دادند.

در قسمتی از اطلاعیه امام چنین آمده است:

«...نهضت اخیر که پرتوی از نهضت ١٥ خرداد است و شعاعش در سراسر کشور نور افکنده، خود کوبندگی خاصی دارد که شاه را از خود بی خود کرده و او و دار و دسته ١٩٧ چاقوکشش را به تلاش مذبوحانه واداشته، جنایات ٢٩ محرم امسال نقطه عطفی است به جنایات شاهانه ١٢ محرم آن سال. شاه خواست ضرب شستی به ملت مسلمان نشان دهد؛ پس از تمامیت حساب با رئیس جمهور آمریکا با بهانه مختصری که مأمورین ایجاد کردند، مرکز تشیع و حوزه فقاهت اسلام را در جوار مرقد پاک فاطمه معصومه -سلام الله علیها- به مسلسل بست و جمعیت بی گناه فراوانی از جوانان حوزه علمیه و متدینین غیور شهر مذهبی قم را در خاک و خون کشیده به قتل رساند؛ و تاکنون آمار آنها در دست نیست و مقتولین را از هفتاد تا سیصد، تا حال گفته اند و عدد مجروحین را خدا می داند. و اسف آورتر (که ننگش بر جبین آنها خواهد ماند) آن که کسانی که رفته اند خون به مجروحین در بیمارستان ها بدهند، توقیف کرده و مانع شده اند از اعطای خون و گفته می شود کسانی به این جهت جان داده اند... کارتر و دیگر غارتگران مخازن ملت های مظلوم باید بدانند محمدرضاخان، خائن و یاغی است و ناچار از سلطنت مخلوع است بر فرض قانونی بودن؛ چه رسد به سلطنت انتصابی از قبل اجانب که خودش اعتراف نموده. به ملت شریف ایران مژده می دهم که رژیم جائرانه شاه نفس های آخرش را می کشد و این قتل عام های بی رحمانه نشانه وحشتزدگی و حرکات مذبوحانه است.

مضحک و بسیار رسوا، این مانورهای وقیحانه و بچگانه است... من به ملت ایران با این بیداری و هوشیاری و با این روحیه قوی و شجاعت بی مانند نوید پیروزی می دهم. پیروزی توأم با سربلندی و افتخار؛ پیروزی توأم با استقلال و آزادی؛ پیروزی توأم با قطع ایادی اجانب و چپاولگران؛ پیروزی با برچیده شدن بساط ستمگران و انقراض دودمان سیاه روی پهلوی.»[7] آثار و تبعات سیاسی حماسه قم آثار و تبعات قیام ١٩ دی به صور گوناگون در جامعه متجلی شد، از جمله بیداری مضاعف مردم نسبت به انقلاب و جنایات رژیم پهلوی، توزیع گسترده تر اعلامیه های سیاسی، شعارنویسی روی دیوارها و اماکن عمومی، برگزاری مراسم شهدا، انجام سخنرانی و تظاهرات در مناطق مختلف کشور از جمله این اثرات فرهنگی سیاسی بود. اما مهمترین اثرات سیاسی اجتماعی قیام ١٩ دی قم در ایران بیداری و آگاهی عمومی نسبت به مبارزات حق طلبانه امام خمینی و بازتاب آن حتی تا روستاهای دور بود.

در تلگرام فوری باصری نیا، رئیس وقت ساواک گرگان، به ساواک ساری چنین آمده است: «در تاریخ ٣٦/١١/١ پنج نسخه شعار خطی روی کاغذ آغشته به جوهر قرمز با متن زیر در خیابان قصر علی آباد مشاهده [شد] که با همکاری ژاندارمری محل جمع آوری گردیده است.»

متن شعارهای فوق چنین بود: «به یاد ٢٠٠ تن شهدایی که هفته گذشته در [١٩ دی] قم زیر رگبار مسلسل شاه جان سپردند. درود به شهدای قم، پیروز باد انقلاب خونین خمینی، مرگ بر شاه.»

پس از قیام ١٩ دی قم، طرفداری از نهضت امام خمینی و نفرت عمومی از نظام شاهنشاهی حتی در دل کودکان و دانش آموزان دوره راهنمایی نیز رسوخ کرد. به طوری که برخی از آنها با انتقاد علنی از عملکرد رژیم در کلاس های درس مدرسه، درک و شعور بالای سیاسی و اجتماعی خود را به منصه ظهور رساندند. در یکی از اسناد مورخ ٥٦/١١/١٦ ساواک چنین می خوانیم:

«اخیرا بعضی از دانش آموزان مدرسه راهنمایی حافظ در زمینه سیاست ایران از قبیل چرا وقتی که خود محتاجیم، به انگلستان وام داده می شود و یا این که پول نفت ما چگونه خرج می شود، سئوالاتی از معلمین خود می نمایند که اکثر آموزگاران از دادن جواب عاجز بوده و اظهار می دارند که خارج از برنامه کلاس سئوال نگردد و به طریقی موضوع را کنسل می کنند.» حتی برخی از دانش آموزان پس از واقعه ١٩ دی قم مدارس در فرصت های گوناگون به بحث های سیاسی و مبارزاتی می پرداختند و بعد از تعطیلی نیز با حضور در محافل انقلابی و مشارکت در این گونه برنامه ها، روند مبارزه و شکست رژیم را سرعت می بخشیدند.

یکی دیگر از پیامدهای مهم قیام ١٩ دی قم این بود که از آن پس، سخنرانان و خطیبان با شجاعت و جسارت بیشتری به نقد مسائل اجتماعی جامعه و عملکرد دولت و حتی شخص شاه می پرداختند. آنها ضمن دفاع از حقانیت نهضت حضرت امام، اقدامات ضددینی و مردمی حکومت پهلوی را به چالش می کشاندند. از سوی دیگر پس از حادثه قم و انتشار خبر ناگوار آن، مردم به ویژه جوانان هم رغبت بیشتری برای شرکت در این گونه برنامه ها و شنیدن سخنرانی های سیاسی و متضاد با خط مشی رژیم، از خود نشان می دادند؛ چنان که در

یکی از گزارش های بهمن ماه سال ١٣٥٦ ساواک چنین آمده است:

«ساعت ١٠ روز ٢٥٣٦/١١/١٤ مجلس بحث و سئوال و پاسخ در مسجد جامع این شهرستان [گنبدکاووس] واقع در خیابان شاهپور با شرکت قریب ١٢٠ نفر از جوانان و محصلین این شهرستان تشکیل گردید. در این مجلس آقای شیخ علی بهاءالدینی فرزند احمد اظهار داشت: من ویلاهایی در چالوس و رامسر دیدم که سالیانه [فقط] چند روز از آنها استفاده می شود ولی چشم خود را بسته اند و نمی بینند که کپرنشینان بیچاره و بدبخت حتی زیلو هم ندارند و از سرما به خود می پیچند. یکی از سردی می میرد و دیگری از گرسنگی. بیایید به زنده ها که مرده متحرکی بیش نیستند توجه کنید. متأسفانه ظلم و ستم را میبینیم ولی هیچ گونه کاری انجام نمی دهیم و اراده ای نداریم. به ما که در این مسجد نشسته ایم وهمه مردم گنبد مرده متحرک ١٩٩ می گویند آنها که مقاتله نمودند و مجاهدت کردند و خون های خود را ریختند و شربت شهادت نوشیدند به جایی رسیدند، ولی ما انتظار می کشیم که بیشتر از این ما را استثمار کنند و بردگی و اسارتمان بیشتر شود، در صورتی که پیشوا و رهبر و یا مرجع تقلید و ابر مردانی که مردم را هدایت می کنند باید مرد باشند، نه نامرد... اگر شده برای گرفتن حق خود کشته شوید، چون اگر از حق خود صرف نظر کنید آن وقت است که با ستمگران هم عقیده شده اید و تو را بیشتر استثمار می کنند چون ضعف نشان دهی تو را مستحق ظلم می دانند که فعلا که زنجیر بردگی و اسارت را یک خرس [شاه] به گردن ما انداخته است. اکنون صبح تا شب تیرهای زیادی به قلب هایمان نشان می گیرند که ما شانه خالی می کنیم و به قلب امام زمان اصابت می کند، سهم هر ایرانی روزانه از نفت ایران ٣٧٠ ریال است اگر شما گرفتید من هم گرفته ام. اکنون وضع دامپروری وکشاورزی ایران ورشکسته است. آن کس که سوار هواپیمای اختصاصی اش می شود و در آسمان سیر می کند به فکر من و تو نیست... بروید کتاب غربزدگی جلال آل احمد را بخوانید تا ببینید هدف غربی ها چیست؟»[8]

اربعین اول: چهلم شهدای قم و قیام ٢٩ بهمن تبریز

پس از کشتار بی رحمانه مردم قم در روز نوزدهم دی ماه سال ٥٦، علی رغم سانسور شدید خبری که از سوی ساواک اعمال می شد، اطلاعات نسبتا جامعی از طریق انقلابیون و اطلاعیه های مخالفان به گوش مردم سراسر کشور می رسید که نقش مهمی در گسترش تنفر عمومی نسبت به عملکرد رژیم پهلوی داشت. عظمت فاجعه قم، موجب شد تا علما و مجامع مختلف کشور روز بیست و نهم بهمن را به عنوان چهلم شهدای آن واقعه، عزای عمومی اعلام نمایند. در این میان مردم که مایل به برگزاری مراسم چهلم بودند سخت از سوی مأموران امنیتی و رژیم در تنگنا قرار داشتند تا به زعم خود مانع از افشای هرچه بیشتر ابعاد این جنایت شوند.

اما علی رغم این سخت گیری ها، روز ٢٩ بهمن سال ١٣٥٦ بسیاری از شهرهای ایران به صورت تعطیل و نیمه تعطیل درآمد و مغازه های زیادی بسته شد و در بسیاری از شهرها مراسم اربعین شهدای قم برگزار شد. به این مناسبت روحانیون تبریز هم تعطیل عمومی، همراه با مجلس ختم در مسجد حاج میرزا یوسف آقا اعلام نمودند، اما مأموران رژیم با حمله به مردم حاضر در آنجا، جمع زیادی را شهید و مجروح کردند.[9] مراسم به صورت آرام و معنوی در یک فضای بسته (در مسجد حاج میرزا یوسف آقا) برگزار می شد. شرکت کنندگان در آنجا نه بمبی داشتند، نه سلاحی.

آنان نه تخریبی کردند و نه به مأموران هجوم بردند، بلکه یک تجمع سیاسی فرهنگی داشتند و بس؛ ولی مأموران در برابر چنین اجتماع آرامی، رفتاری کاملا وحشیانه داشتند و دست به کشتار مردم بی دفاع زدند.

مردم نیز در پاسخ به جنایت مأموران رژیم به مراکز ابتذال و دوایر دولتی حمله کردند، زیرا این مراکز از یک طرف ابزار قدرت رژیم بودند و از سوی دیگر در آن شرایط بحرانی، مردم در برابر اقدامات سرکوبگرانه و بی رحمانه مأموران گزینه نقدتری نداشتند. رفتار عمال حکومت پهلوی در مواجهه با غمگساری مظلومانه و آرام ملت ایران کاملا وحشیانه بود.

این گونه برخوردها با هیچ یک از قوانین داخلی و بین المللی انطباق نداشت. و بی درنگ واکنش مردم را سبب شد. دانشجویان مبارز دانشگاه تبریز در اعلامیه ای که به دنبال واقعه ٢٩ بهمن تبریز صادر کردند اماکنی را که هدف خشم مردم قرار گرفته بود برشمردند: تعداد بانک سوخته ٦٢ واحد؛ تعداد بانک های خردشده ٩٧ واحد؛ تعداد سینماهای سوخته شده ٣ واحد؛ تعداد سینماهای خردشده ٧ واحد؛ تعداد اتومبیل سوخته شده ٣٧ واحد؛ تعداد ادارات و سازمان های دولتی خردشده ١٩٦ واحد؛ تعداد ادارات و سازمان های دولتی سوخته شده ١٢ واحد.[10]

چون این قیام با برنامه ریزی دقیق قبلی دانشجویان مسلمان مبارز دانشگاه تبریز و روحانیت پیرو خط امام به رهبری آیت الله قاضی صورت گرفت، از چنان گسترشی برخوردار شد که مأمورین ساواک هرچند وضعیت شهر را غیرعادی ارزیابی کرده بودند اما از پیش بینی قیامی به این عظمت عاجز ماندند.[11]

به راستی قیام مردم تبریز از قیام قم مهیب تر و توفنده تر بود زیرا خشونت و وحشیگری رژیم پهلوی به شدت مردم را خشمگین ساخته بود. کشتار روز ٢٩ بهمن رژیم در تبریز را «قتل عام تبریز» می توان نامید. خبرگزاری های خارجی قیام تبریز را بی سابقه و گسترده تر از تظاهرات قم توصیف کردند؛ قیامی که به قول خانم نیکی آر. کدی نمونه ای درخشان از استفاده سیاسی از سنت های شیعی بود.[12] در قیام ٢٩ بهمن سال ٥٦ تبریز که با تظاهرات جسورانه و انبوه مردم غیور آذربایجان صورت گرفت، اولین نمونه های پیوستن ارتشیان به ملت مشاهده شد که این پدیده شاه را سخت به وحشت انداخت و یک فرد نظامی را به عنوان استاندار آنجا منصوب کرد.[13]

به دنبال این فاجعه تاریخی حضرت امام خمینی بار دیگر با بینش سیاسی فوق العاده خود اطلاعیه ای حماسی خطاب به مردم آذربایجان صادر کردند که در آن ضمن وعده پیروزی و فراگیری نهضت اسلامی، نوشتند:

«ملت ایران راه خود را یافته و از پای نمی نشیند تا جنایتکاران را به جای خود بنشاند و انتقام خود و پدران خود را از این دودمان سفاک بگیرد. با خواست خداوند قهار، اکنون در تمام کشور صداهای ضدشاهی و ضدرژیمی بلند است و بلندتر خواهد شد؛ و پرچم اسلام بر دوش روحانیون ارجمند، برای انتقام از این ضحاک زمان، به اهتزاز خواهد درآمد؛ و ملت اسلام، یک دل و یک جهت، به پاس از مکتب حیات بخش قرآن، آثار این رژیم ضداسلامی و مروج زرتشتی را محو خواهد کرد. ألیس الصبح بقریب؟![14] اهالی معظم و عزیز آذربایجان -ایدهم الله تعالی - بدانند که در این راه حق و استقلال و آزادی طلبی و در حمایت از قرآن کریم تنها نیستند؛ شهرهای بزرگ چون شیراز، اصفهان، اهواز و دیگر شهرها و مقدم از همه قم مرکز روحانیت و پایگاه حضرت صادق - سلام الله علیه - و تهران بزرگ با آنها هم صدا و هم مقصد، و همه و همه در بیزاری از دودمان پلید پهلوی شریک شمایند. امروز شعارها در کوچه و برزن هر شهر و هر ده، «مرگ بر شاه» است و هرچه عمال کثیف کوشش می کنند که جنایات را از مرکز اصلی که شاه است منحرف و به دولت یا مأموران متوجه کنند، کسی نیست که باور کند.»[15]

طلاب مازندرانی مقیم قم نیز که به پیروی از فرامین امام خمینی، با حضور فعال در صحنه های مختلف مبارزه، به ویژه با مشارکت پرشور خود در وقایع ١٥ خرداد سال ٤٢، ١٧ خرداد سال ٥٤ و ١٩ دی سال ٥٦ نشان داده بودند که همراهان فداکاری برای امام و مقتدای خود هستند، وقتی در نیمه دوم سال ١٣٥٦ جنایات پی درپی رژیم را دیدند، هم صدا با سایر اقشار ملت، با انتشار اطلاعیه ای در تاریخ ٩ اسفندماه ١٣٥٦، ضمن افشای نیات ضدبشری حاکمان مستبد نظام شاهنشاهی، جنایت آنان را در شهرهای قم و تبریز محکوم نمودند:

«در این یک قرن اخیر نهضت عمیق ضداستعماری مرحوم میرزا حسن شیرازی و رهبری علمای اسلامی در نهضت مشروطیت و در مترقی ترین شکلش، قیام مردانه مردم ایران در پانزدهم خرداد ٤٢ به رهبری امام خمینی و در ادامه آن جنبش طلاب حوزه علمیه قم در ١٧ خرداد ٥٤ و ١٩ دی ٥٦ قم و ٢٩ بهمن قیام دلیرانه مردم شجاع و متدین تبریز و صدها جلوه های دیگر این نهضت اسلامی، مردم ایران با قاطعیت تمام به دعوت های توحیدی مراجع تقلید و علمای بزرگ ما به ویژه به دعوت خدایی و انقلابی مرجع مجاهد و رهبر دلیر و علی گونه عصر ما حضرت امام خمینی صمیمانه پاسخ مثبت گفت. توده متدین ایران نشان داد که علی رغم توطئه ها و تبلیغات اغواگرانه نظام حاکم بر ایران و دسیسه های ناجوانمردانه رژیم خونخوار پهلوی به پیروی از مراجع عظام و آیین مقدس اسلام تا حد از دست دادن همه هستی خویش آمادگی دارد. [در] حادثه ١٩ دی قم و ٢٩ بهمن شهر مذهبی تبریز که منجر به شهادت صدها نفر از مردان و زنان متدین شد و گلوله های ساخت آمریکا و اسرائیل، قلب های پرطپش برادران و خواهران ما را سوراخ کرد، رژیم بار دیگر ثابت کرد که تا چه حد در خونخواری و درندگی استعداد دارد.»[16]

کنسولگری آمریکا در تبریز درباره این قیام نوشت: «[قیام تبریز] دروازه ها را برای نبردهای مذهبی و اجتماعی -که به سادگی آرام نخواهد شد و تکرار می شود- باز کرد.»[17]

اربعین دوم: عید سیاه و اربعین حماسه تبریز

پایان خونبار مراسم اربعین شهدای قم در شهر تبریز، بسترساز حرکت دیگری در پرونده مبارزات روزافزون مردم ایران برعلیه رژیم شاه گردید. شهادت آیت الله سیدمصطفی خمینی از یک طرف و کشتار بی رحمانه ١٩ دی قم و ٢٩ بهمن تبریز از سوی دیگر موجب شد تا مردم انقلابی، عید نوروز سال ١٣٥٧ را، عید سیاه بنامند و از برگزاری جشن و سرور خودداری نمایند. حوزه علمیه قم، علما و روحانیون تهران و شهرستان ها، اصناف و بازاریان تهران و شهرهای بزرگ با صدور اطلاعیه های جداگانه، ضمن یادآوری کارکردهای خشونت بار رژیم در سال های گذشته و سرکوب آزادی خواهان و نیز با اشاره به کشتارهای پیاپی مردم بی دفاع توسط مأموران شاه و بیان ضرورت تکریم شهدای نهضت اسلامی، اعلام نمودند که امسال عید نداریم و ایام عید را عزای عمومی اعلام نمودند. از جمله جامعۀ روحانیت مبارز ایران در قسمتی از اطلاعیه مورخ ١٣٥٦/١٢/٢٢ خود چنین نوشت:

«روزی که دگرگون شود احکام خدا عید نداریم روزی که ز مرجع شود اعلام عزا عید نداریم روزی که هزاران نفر از حق طلبان زیر شکنجه تبعید بود رهبر شایسته ما عید نداریم»

امام خمینی نیز به مناسبت اربعین شهدای حماسه تبریز چهارم فروردین ١٣٥٧ در پیامی به مردم ایران، عزای عمومی اعلام کرد:

«شما ای ملت بزرگ ایران! از این تلاش مذبوحانه دستگاه جبار و از این قتل و جرح قم و تبریز نهراسید و نمی هراسید؛ که خود این جنایات، نشانه وحشتزدگی شاه و از دست دادن اعتدال اعصاب اوست. اکنون لازم است وحدت کلمه خود را - که بحمدالله حاصل است - با کمال جدیت حفظ کنید و صفوف خود را در زیر پرچم عدالت پرور اسلام فشرده کنید و لازم است تمام جناح ها که در پیشرفت مکتب رهایی بخش اسلام در تکاپو هستند به هم پیوندند و با شعار واحد که شعار اسلام و قرآن است هم صدا شوند.»[18]

این در حالی بود که رژیم برای ممانعت از تحرکات مردم در دهم فروردین سال ١٣٥٧ تدابیر شدید امنیتی و حفاظتی نسبتا وسیعی در تهران و بسیاری از شهرهای ایران اتخاذ کرده بود. با این وجود در پی دعوت روحانیت برای اعتصاب عمومی یک روزه، بازارهای تهران و دیگر استان ها تعطیل شد.[19]

به این ترتیب مردم که از آگاهی سیاسی فوق العاده ای برخوردار شده بودند تحت تأثیر پیام های روشنگرانه حضرت امام برای بزرگداشت اربعین دوم آماده شدند. چنان که وقتی چهلم کشتار تبریز در ٩ فروردین ١٣٥٧ فرا رسید، آن روز و دو روز بعد از آن، اغلب بازارها و دانشگاه ها تعطیل شدند و در پنجاه و پنج شهر دسته هایی به راه افتادند که در تهران، یزد، اصفهان، بابل و جهرم به خشونت گرایید و نه تنها بانک ها، دفاتر حزب رستاخیز، هتل های لوکس و بعضی سینماها، بلکه اتومبیل های پلیس، مجسمه های شاه و مشروب فروشی ها را مورد حمله قرار دادند. در یزد که خشونت آمیزترین درگیری ها در آن رخ داد، حدود ده هزار عزادار پس از شنیدن سخنان پرشور واعظی که تازه از زندان آزاد شده بود، از مسجد بازار خارج شدند و با فریادهای «مرگ بر شاه»، «درود بر خمینی» و «زنده باد شهدای قم و تبریز» به سوی شهربانی به راه افتادند، اما در بین راه تیراندازی شدید پلیس آنان را متوقف کرد.[20]

در همین روز مردم مشهد نیز با اجتماع در اطراف حرم امام رضا (ع) دست به تظاهرات زدند و شعبه یک بانک صادرات را به آتش کشیدند و سپس تمام شهر به حالت تعطیل درآمد.

شهرهای بهبهان، تهران، اصفهان، قزوین، کاشان، زنجان و بابل نیز شاهد تظاهرات و درگیری مأموران با آنها بود. در این روز حتی گروهی از دانشجویان ایرانی در آلمان دست به اعتصاب زدند. روند مبارزات حق طلبانه مردم ایران چنان بالا گرفت که در خارج نیز انعکاس یافت؛ به طوری که صدای سازمان عفو بین الملل (بخش سوئدی) هم درآمد و این سازمان در تلگرامی خطاب به شاه ایران از تقاضاهای زندانیان سیاسی زندان قصر که -آن زمان در حال اعتصاب غذا بودند- پشتیبانی کرد.

روند بی ثباتی در جزیره ثبات به طور فزاینده ادامه داشت و چراغ مبارزه هر روز فروزان تر می شد، چنان که در روز ١١ فروردین ١٣٥٧، در ادامه ناآرامی های روزهای گذشته مردم شهرهای قم، اصفهان، کاشان، خرم آباد، بهبهان، زاهدان، ساوه، زنجان، مشهد، فارس، لار، الیگودرز، جهرم، خوی، خرمشهر و یزد و همچنین مناطق دیگر کشور، تظاهرات کردند و چند بانک و سینما را به آتش کشیدند. تظاهرات مردم در سی شهر دیگر همچنان ادامه یافت. یکصد دانشجوی ایرانی نیز در اعتراض به رویدادهای اخیر و در دفاع از مبارزات مردم ایران از شهر سلدروف آلمان به سوی شهر کلن راهپیمایی کردند. در پی کشتار مردم یزد به دست مأموران رژیم، حوزه علمیه این شهر با انتشار اطلاعیه ای ضمن ارائه گزارشی از واقعه، بر ادامه مبارزه تأکید نمود.[21]

تظاهرات به مدت سه روز در سراسر کشور همچنان ادامه یافت تا آن که شاه تماشای مانور دریایی ارتش را در خلیج فارس ناتمام گذاشت و به تهران بازگشت. به گفته رژیم، در عرض سه روز شورش، پنج تظاهرکننده کشته شدند؛ اما به گفته مخالفان بیش از یکصد نفر فقط در یزد به شهادت رسیدند. این بار نیز رهبران روحانی و غیرروحانی از مردم خواستند که انزجار خود را از حکومت با برگزاری آرام مراسم چهلم در مساجد نشان دهند.[22]

خلاصه آن که تظاهرات چهلم شهدای قیام تبریز تقریبا جنبه سراسری در کشور پیدا کرد. مردم اصفهان، شیراز، یزد، جهرم و اهواز شهیدانی دادند و مراسم چهلم آنها در روز ١٠ فروردین ماه ١٣٥٧ باعث تظاهرات و تجمع های بیشتری در داخل و توجه جدی در خارج به فجایع و وقایع ایران گردید.[23]

رژیم شاه در کنار این فشارهای امنیتی و نظامی، برای فرونشاندن طوفان انقلاب در ایران، از اهرم های سیاسی و اداری و حزبی (حزب رستاخیز) و نیز از گروه موسوم به «نیروی پایداری» که متشکل از ساواک و نهادهای انتظامی بودند برای مقابله با مردم انقلابی استفاده نمود. در آن روزها نیروی پایداری گنبدکاووس به فرماندهی سرهنگ صمصامی با همکاری فرمانداری و مراکز نظامی و ادارات دولتی اقدام به برگزاری مجالس سخنرانی و جلسات آموزش سیاسی نمود. این نیرو در سال ١٣٥٧ طی نامه ای چنین نوشت:

«چون در ساعت ٤ بعدازظهر روز سه شنبه ٣٧/١/٢٢ [١٣٥٧] برعلیه مخربین [منظور مردم انقلابی مخالف رژیم می باشد] افراد آموزش دیده عضو نیروی پایداری در تالار اجتماعات شیر و خورشید گنبد اجتماع نموده و مطالبی در این زمینه ایراد خواهد شد، علی هذا این نیرو از جنابعالی دعوت می نماید در این جلسه شرکت فرموده، مضافا مقرر فرمایید که روسای ادارات در رأس ساعت یادشده بالا در تالار حضور به هم رسانند.»[24]

به دنبال این نامه فرماندار دستور داد: همه روسای ادارات شرکت نمایند.

علاوه بر این چند روز بعد باز نیروی پایداری گنبد با ارسال نامه ای به روسای ادارات منطقه خبر از برگزاری جلسه آموزشی ویژه بانوان و دوشیزگان داد و خواست که افراد صلاحیت دار واجد شرایط را همراه با مدارک لازم به آن نیرو معرفی نمایند.[25] در نتیجه آقایان و خانم های کارمند به اجبار وادار به شرکت در این گونه جلسات سیاسی شدند.

حزب رستاخیز در فضای انقلابی شهر گنبد، توانایی برپایی مراسم شاه دوستانه را نداشت ولی در شهر کوچک و مرزی مراوه تپه تعدادی انگشت شمار از مقامات محلی دولتی و مردم ناآگاه را در تاریخ ٤ اردیبهشت سال ٥٧ گرد آورد و به خیال خود مبارزات مردم انقلابی را در سطح کشور و استان گلستان محکوم نمود. بخشدار مراوه تپه گزارش پرآب و تاب و اغراق آمیزی برای دلخوشی مقامات رژیم، به فرمانداری شهرستان گنبدکاوس ارسال نمود:

«روز ٣٧/٢/٤ بنا به دعوت مسئول حزب رستاخیز ملت ایران به منظور توجیه هدف های خیرخواهانه شاهنشاه آریامهر و تشریح اعمال مشتی افراد فریب خورده و خائن، اجتماع بزرگی در میدان بزرگ مرکز بخش با حضور کلیه رؤسای ادارات و مأمورین ژاندارمری و کشاورزان و رؤسای خانه های انصاف و سپاهیان انقلاب و فرهنگیان تشکیل [شد.] ابتدا اینجانب سخنانی در مورد رهبری های خردمندانه شاهنشاه آریامهر و تشریح اعمال مشتی افراد وطن فروش و خائن فریب خورده سخنانی ایراد [کردم]، سپس مسئول حزب رستاخیز و نماینده آموزش و پرورش در مورد انقلاب شاه و مردم و هدف و آرمان های حزب رستاخیز سخنانی ایراد [نمود]، در پایان جلسه آقای... امام جماعت تراکمه و رئیس خانه انصاف مراسم دعا و نیایش را به جای آورده و اهالی مرزنشین با شعارهای زنده و جاوید باد شاهنشاه آریامهر و خاندان جلیل سلطنت، پشتیبانی و جانبازی خود را در راه شاهنشاه آریامهر و کشور عزیزمان ایران اعلام داشتند.»[26]

اربعین سوم: ١٩ اردیبهشت ٥٧

روز دهم فروردین ١٣٥٧، همزمان با برگزاری مراسم اربعین شهدای تبریز در شهرهای یزد، جهرم و اهواز، مأموران رژیم با درگیری و تیراندازی به سوی مردم عده ای را شهید و مجروح نمودند. پس از این جنایت، علمای مبارز و مجامع انقلابی کشور روز ١٩ اردیبهشت را به عنوان سومین اربعین انقلاب عزای عمومی اعلام کردند. حضرت امام خمینی در پیام خود فرمودند:

«سلام و تحیت بر مؤمنین محترم یزد و سایر شهرهایی که با خون خود بزرگداشت اربعین خونین تبریز را گرامی داشتند. مع الاسف ما باید در اربعینی بعد از اربعین بلکه در اربعینات پنجاه ساله دوره سیاه و عزای این ملت بزرگ، در حوادثی که در این پنجاه سال از اختناق و قتل و حبس و تبعید و بالاتر از آن از ورشکستگی اخلاقی و فرهنگی به دست این دودمان نشاندار، که در عقب نگه داشتن و به فساد گرایاندن و به فحشا کشاندن نسل جوان ما نقش بزرگی داشتند و الحق مأموریت را خوب انجام دادند، در سوگ بنشینیم و در هدر دادن مخازن زیرزمینی و از آن مهم تر مخازن روی زمینی که نسل جوان است در عزا باشیم.

در کودتای انگلیس به دست رضاخان و آمریکا به دست محمدرضاخان، در سوگ باشیم...

دستگاه جبار با اعصاب خردشده و با ادامه قتل و چپاول در بلاد مختلف، مثل جهرم و اهواز، و با دست زدن به خرابکاری و انفجار منازل آزادی خواهان و دزدی و ضرب و جرح علنی افراد مبارز، و حمله سبعانه به جوانان مسلمان در کوه ها توسط «گروه انتقام»[27] ساخته شاه و بستن مالیات های کمرشکن به کسبه متعهد به انتقام شرکت در اعتصاب همگانی، اجازه تنفس را هم از ایرانیان سلب کرده است.»[28]

مراجع سه گانه قم نیز با محکوم کردن اعمال خلاف عدالت و ضدبشری هیأت حاکمه رژیم، از این که به خواسته های مشروع و قانونی جامعه روحانیت و مردم مسلمان ترتیب اثری داده نشده انتقاد کردند. متن این اعلامیه، که مربوط به ١٥ اردیبهشت ١٣٥٧ است، در استان گلستان نیز توزیع شد. طلاب استان مازندران طی نامه ای سرگشاده در تاریخ ١٣٥٧/٢/٧ خطاب به اساتید حوزه علمیه قم، ضمن تأکید بر ادامه نهضت اسلامی مردم، آمادگی خود را برای اجرای اوامر مراجع اعلام نمودند. قسمتی از این نامه چنین است: «این حوزه علمیه قم بود که به رهبری قائد بزرگ اسلام امام خمینی برای رهایی ملت از قید اسارت و استعمار و استثمارچیان داخلی و خارجی نیز برای نجات مذهب از چنگال تبهکاران و بدخواهانی که برای اسلام خواب پریشان می دیدند و خویش را ملهم از دین دانسته و جنایات روزمره خود را مطابق دین وانمود می کردند، بانگ بیدارباش خدایی و آوای ملکوتی و آسمانی خویش را به گوش جهانیان رسانید. بنابراین نقش مرکزیت و فرماندهی و یا بهتر بگوییم نقش مادری حوزه علمیه قم در امر انقلاب مطلبی نیست که بر کسی پوشیده باشد.»[29]

اصناف بازار اصفهان نیز در اطلاعیه مورخ ٥٧/٢/١٥ خود نوشتند: «مردم مسلمان بازار اصفهان سومین چهلم شهدای سراسر ایران را گرامی داشته، پشتیبانی خود را از جامعه روحانیت و دانشجویان عزیز و مراجع عالیقدر اسلام به ویژه حضرت نایب الامام خمینی اعلام می نماید. به همین جهت روز سه شنبه ٥٧/٢/١٩ مصادف با چهلم شهدای قهرمان یزد، جهرم، اهواز، قزوین و سایر شهرستان های ایران که به دستور شاه شرابخوار به شهادت رسیده اند، را اقدام به تعطیل عمومی نمود.

حکومتی که تاریخ پرافتخار اسلام را به تاریخ ننگین جباران آتش پرست تبدیل نموده، به شخصیت معظم پیغمبر اکرم (ص) و اسلام و مسلمین اهانت کرده است، از نظر قرآن مردود است... حکومتی که اقتصاد مملکت را فلج نموده، ملت را دربست محتاج بیگانه قرار داده، همه چیز را از خارج وارد کرده، از اسرائیل جنایتکار و ضداسلام پشتیبانی می کند و بی دینی و فساد را رواج می دهد محکوم است.»[30]

جمعی از علما و روشنفکران انقلابی شهرستان ها به منظور اجرای منویات حضرت امام خمینی و سایر مراجع عظام و روحانیت مبارز، به تکاپو افتادند تا مراسم باشکوهی برای تجلیل از شهدای شهرهای یزد، جهرم و اهواز برگزار نمایند. در گرگان اعلام شد که مراسم چهلم آن شهدا در مورخ روز ١٩ اردیبهشت ١٣٥٧ در مسجد جامع گرگان برگزار می گردد. مأموران ساواک و اطلاعاتی منطقه که سخت به وحشت افتاده بودند، ضمن تلاش برای شناسایی عوامل اصلی برگزاری این مجلس، مانع از هر اقدام تبلیغاتی در این زمینه و اطلاع رسانی به مردم بودند. با این همه، پیروان راستین امام در شهرها و روستاهای استان گلستان، رسالت بیدارگری خود را تداوم بخشیدند و برای آماده سازی مردم از طرق مختلف به ویژه توزیع و ترویج اطلاعیه های مراجع تلاش نمودند. به گزارش ساواک: «بعدازظهر روز ٣٧/٢/١٨، یک نفر به نام حسن نصرتی به علت در اختیار داشتن ١٧ برگ اعلامیه مربوط به چهلمین روز کشته شدن اخلالگران شهرهای یزد، جهرم و اهواز، توسط مأمورین ژاندارمری در فاضل آباد گرگان استان مازندران دستگیر... [و] مراتب به نخست وزیری اعلام گردیده است.»

در گزارش مورخ ٥٧/٢/١٩ شهربانی گرگان چنین آمده است: «ضمن گشت اطلاعاتی در محلات، ساعت ٦/٥٠ [دقیقه صبح] روز جاری در محدوده سرچشمه، مقابل شعبه بانک صادرات مشاهده شد، اعلامیه ای بزرگ که شبیه نقشه کشیده شده، در روی آن شهرهای ایران و خارج ذکر شده، در وسط آن شکل یک دست که اسلحه ای بزرگ بدست دارد، در وسط قنداق اسلحه نوشته شده «الله اکبر» و در سر مقاله آن ذکر شده «یا ایها الذین آمنوا خذوا حذرکم» ای کسانی که ایمان آورده اید، سلاحتان را «فقاتلوا ائمه الکفر» [قرار دهید.] پس بجنگید با طرفداران کفر. و در زیر نقشه نوشته شده اربعین شهیدانمان گرامی باد.»

علی رغم همه دستگیری ها و ممانعت هایی که مأموران شهربانی و ساواک به عمل آوردند، مراسم سخنرانی آقایان (به ترتیب سخنرانی): شیخ محمد شعبانی، سیدمحمد رئیسی، سیدکاظم نورمفیدی و سیدحبیب الله طاهری در مسجد جامع گرگان با استقبال بسیار خوب مردم و حضور بیش از پنج هزار نفر از اقشار مختلف گرگان اعم از روحانی، بازاری، محصل، کشاورز، فرهنگی، دانشگاهی و کارمند و... برپا شد. ساواک گرگان گزارش های مختلفی در این باره نوشت و به ساری و تهران ارسال نمود. از جمله: «وعاظ در سخنان خود قسمتی از اعلامیه های آیات را قرائت و مطالبی پیرامون خواسته های جامعه روحانیت ایران بیان نموده اند. گروهی از شرکت کنندگان پس از خاتمه مراسم مبادرت به دادن شعارهایی به نفع خمینی کرده و درصدد انجام تظاهرات بوده اند که با دخالت مأمورین انتظامی و همکاری اعضای نیروی پایداری پراکنده شده اند.»[31]

ایران وارد مرحله تازه ای از تاریخ خود شده بود و برخلاف نظر کارتر، رئیس جمهور آمریکا، که چندی پیش ایران را جزیره ثبات خوانده بود، این جزیره ثبات غرق در توفان انقلاب اسلامی شد. از اولین ماه های سال ١٣٥٧، و تنها چند ماه پس از آنکه کارتر ایران را «جزیره ثبات» خوانده بود، بسیاری از مناطق کشور در آن روزها صحنه مبارزه، تظاهرات و برگزاری مراسم سیاسی بود. با ادامه مبارزات اسلامی، شکاف در بدنه حاکمیت عمیق تر شد.

دفتر ویژه اطلاعات درباره اوضاع تهران و چند شهر دیگر طی گزارشی در تاریخ ٥٧/٢/٢٤ به شاه نوشت: «وضع اغتشاشات به صورت حاد و خطرناکی درآمده است. برخی از درجه داران ارتش به مردم تمایل نشان می دهند. رؤسای دانشگاه ها، پیشنهاد تعطیل شدن دانشگاه ها را می دهند.»

کار به جایی رسید که پس از تشکیل جلسه رؤسای تمام سرویس های امنیتی رژیم در تاریخ ٥٧/٢/٢٣، بنا شد که برای جلوگیری از پیوستن سربازان به مردم، به جای نیروهای وظیفه از نیروهای پلیس برای سرکوبی مردم استفاده شود. از سوی دیگر آمریکا نیز همواره بر پشتیبانی از رژیم شاه اصرار داشت چنان که در همین روز ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در ایران، گفت:

«با حوادثی که در افغانستان[32] روی داده آمریکا بیش از پیش متوجه موقعیت جغرافیایی ایران، در خلیج فارس شده است.» و نیز وزیر دفاع آمریکا از طرح فروش دو و نیم میلیارد دلار اسلحه به ایران و ژاپن خبر داد.[33] سیاست آمریکا در مورد ایران که به وسیله وزارت خارجه آمریکا و سازمان سیا ترسیم و به سفارت این کشور در تهران و شاه و جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، ارسال می شد - و بعدها در مجموعه اسناد لانه جاسوسی منتشر گردید - نشان می دهد که هیچ گونه تغییری در روند حمایتی همه جانبه آمریکا از شاه بروز نکرده بود و دمکرات ها نیز همچون گذشته، شاه را عاملی اساسی برای حفظ منافع آمریکا در منطقه خلیج فارس می دانستند و به همین دلیل نیز ایران از طرح محدودیت صدور اسلحه مستثنا گردید.[34] شاه نیز در تاریخ ٥٧/٢/٢٣ موضع تند دیگری بر ضد مخالفانش گرفت و آنها را تجزیه طلب خواند.

شاید به همین خاطر بود که جمشید آموزگار، نخست وزیر جدید شاه، در اوایل خرداد سال ١٣٥٧ با اطمینان اظهار داشت: «بحران تمام شده است.»

بزرگداشت سالگرد قیام ١٥ خرداد

در نهم خرداد ١٣٥٧ در شهر کوچکی مثل کردکوی مردم تشییع جنازه یک دانشجو را تبدیل به یک تظاهرات سیاسی کردند که در نتیجه ١٢ نفر دستگیر می شوند. در سالگرد قیام ١٥ خرداد همین سال طی تظاهراتی که در گرگان برگزار شد ٤٣ نفر توسط شهربانی بازداشت شدند. در شهر گنبدکاووس نیز به مناسبت سالگرد ١٥ خرداد اطلاعیه مهیجی توسط جوانان انقلابی منتشر شد:

«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نداد مگر به دست همان قوم.

خواهرم! برادرم! درک تعبیر زیبای آیه را بیندیش و خود را که از قومی همه چیز باخته هستی دریاب.

...ای نبیره هابیل! تاریخ را بنگر و تکرار تاریخ را پذیرا شو.

ای رفیق! ای گرامی! بر دست برادران [در] زنجیر، و چهره خواهران رنجورت بنگر و به خون تمامی شهدای تاریخ... [و] به زمینه خونین خورشید در صبحگاه و شامگاه که پیام شهادت و شهید شدن می دهند بنگر.

آیا چشمانت رنگ خون نگرفته؟

آیا به گوش تو صدای گریه و ناله و آه ننشسته؟

آیا در جانت از این همه بی تفاوتی شرم خانه نکرده است؟

ببین چگونه پدر در خون می میرد و مادر مجبور به عبادت در خون و سجده اش بر خون است؟

[آیا] درد را در فضای کشورت حس نمی کنی؟

نمی بینی که در کف آن [یعنی در سطح کشورت] دریای خون مواج است؟...

تو با پذیرفتن ظلم و با سکوتت در مقابل ظالم خون خواره، دژخیم را چنان گستاخ

کرده ای [که] زنجیر گسسته و خون خواره و خون طلب شده است. خون من، خون تو، خون ما... تا کی باید در سکوت تو، دژخیم خون برادر و پدرت را در جام شراب [ریخته] سر کشد و ناموس مادرت و خواهرت بازیچه دست او و عمال خون ریز و درندة او باشد؟...

ای گرامی! به خود بیا! تصمیم بگیر! «یا بمیران یا بمیر» تا مردمت آزاد زندگی کنند.

از تو، تو انسان مسئول دعوت می کنیم که همگام و همزمان با برادران و خواهران مسلمانت در تبریز و قم و تهران و مشهد و سایر شهرها، تو نیز چون آنان در روز پانزده خرداد به یاد شهیدان و به پاس حرمت جانبازان، [در] این روز لباس سفید بپوش و به خیابان بیا و همدردیت را ابراز کن...»[35] جمشید آموزگار، نخست وزیر، در اوایل خرداد ١٣٥٧ بحران ایران را تمام شده اعلام نموده بود. یک ماه بعد، در تیرماه همان سال آژانس اطلاعات آمریکا (سیا) در گزارش محرمانه ای به کاخ سفید اعلام کرد: ایران در وضعیت انقلابی یا حتی پیش از انقلاب هم نیست. ارتش به شاه وفادار است و آنهایی که در جناح مخالف او قرار دارند -هم گروه های انقلابی و هم غیرانقلابی - توانایی تغییر رژیم را ندارند.[36]

این گزارش نشان می دهد که حامیان آمریکایی شاه چقدر از شدت طوفان بزرگی که حکومت پهلوی را تهدید می کند بی خبر بودند.

تلاش مشترک رژیم و انجمن حجتیه

در این میان ماه شعبان فرا رسید و انجمن حجتیه - که همواره یکی از موانع قیام حضرت امام خمینی محسوب می شد - با چراغ سبز ساواک به تدارک برگزاری جشن های نیمه شعبان پرداخت؛ اما حضرت امام خمینی با صدور پیامی به عنوان اعتراض به جنایات شاه و ابراز همدردی با خانواده های شهدا برپایی جشن های سوم و نیمه شعبان (میلاد امام حسین (ع) و میلاد امام زمان (عج)) را جایز ندانستند و فرمودند:

کرارا از ایران نظر اینجانب را درباره مراسمی که به عنوان جشن های سوم و پانزدهم شعبان برپا می شده خواسته اند، مع الأسف رژیم منحط برای مسلمین ایران عیدی نگذاشته است. دست شاه تا مرفق به خون ملت ایران فرو رفته و در حال حاضر ملت عزیز در عزای عزیزان خود نشسته، چگونه ممکن است کسی نظر دهد که جشن بگیرند و شادمانی کنند، شادمانی بر روی اجساد به خون خفته فرزندان اسلام؟! شادمانی در برابر افراد شریفی که در سیاهچال های زندان، زیر سخت ترین شکنجه های جهنمی دژخیمان به سر می برند؟! شادمانی در مقابل تبعیدیانی که برخلاف تمام موازین انسانی و قانونی از اوطان خود بیرون رانده شده اند؟! ما که هنوز مادرهای داغدار جوانانمان سیاه پوشند، ما که هنوز شاهد صدمات جانکاه شاه به اسلام بزرگ و کشور اسلامی هستیم جشنی نداریم، ما که در هر فرصت مدارس و مساجد و دانشگاه هایمان مورد هجوم مأمورین شاه است، چطور ممکن است چراغانی کنیم؟[37]

در پی صدور این اعلامیه، جمعی از علما و اساتید حوزه علیمه قم، روحانیون تهران و شخصیت های سیاسی با صدور اطلاعیه های جداگانه از این رهنمود حضرت امام استقبال کردند.[38] مرحوم آیت الله سیدحبیب الله طاهری گرگانی که آن روزها در انارک تبعید بود در این باره می گوید:

ایام نیمه شعبان - میلاد حضرت ولی عصر(عج) - فرا رسید. مراجع به عنوان اعتراض به تبعید و زندانی شدن تعداد زیادی روحانیون بخصوص حضرت امام، دستور داده بودند که جشن نگیرند. برعکس مراجع، شاه دستور داده بود که مردم جشن تولد امام زمان (عج) را خیلی مفصل تر بگیرند. به دنبال دستور مراجع، من با برخی از علما و بزرگان آن منطقه تماس گرفتم و توصیه کردم که جشن نگیرند، اما متأسفانه فایده نکرد و به زور در مسجد جشن گرفتند. وقتی دیدم آنها جشن گرفتند من دیگر به عنوان اعتراض به آن مسجد نمی رفتم. یکی، دو شب که نرفتم، یکی از بازاری ها در مسجد داد زد که شما می دانید که این سید با چراغانی نیمه شعبان مخالف است تا این چراغانی هست او به مسجد نمی آید، پس پایین بکشید ریسه های چراغانی را، شاید بیاید اینجا و نمازش را بخواند و به سخنرانی هایش ادامه دهد، که من هم رفتم و به برنامه هایم ادامه دادم.[39]

انجمن حجتیه در سراسر کشور سخت در مقابل پیشنهاد حضرت امام ایستاد. از سوی دیگر ساواک کشور نیز طی اقدام مخفیانه ای با انتشار اطلاعیه و توزیع آن در شهرها، مردم را به برگزاری این جشن ها که مطابق با خواست رژیم بود تشویق و ترغیب می کرد:

گزارشی که در ذیل می آید ماجرای بازداشت دو نفر از عناصر انجمن حجتیه را می گوید که پس از دادن شماره تلفن ساواک به مأموران ژاندارمری و تماس ژاندارمری با اداره ذیربط در ساواک و تأیید شدن آن دو، آزادشان می کنند تا به مأموریت خویش یعنی پخش اعلامیه برای دعوت مردم به مخالفت با امام خمینی ادامه دهند.

در ساعت ١٢ مورخه ٣٧/٤/٢٥ دو نفر به اسامی قاسم رجایی فرزند علی و محمود ابراهیم پور فرزند علی به اتهام پخش اعلامیه مربوط به نیمه شعبان توسط مأمورین ژاندارمری بهشهر دستگیر که در بازرسی معموله یک کیف محتوی اعلامیه از ماشین پیکان آنان کشف و در تحقیقاتی که در ژاندارمری از آنها به عمل آمده به طور خصوصی اظهار نموده اند: در مورد وضعیت آنان از تلفن ٣٢٠ در تهران تحقیق گردد که مراتب تلفنی به این سازمان اعلام و نتیجتا هر دو نفر به سازمان معرفی و پس از رفع سوءظن آزاد و در ساعت ٢٣ به منظور اجرای مأموریت محوله ساری را به قصد عزیمت به گرگان و علی آباد [کتول] ترک نمودند. با اعلام مراتب فوق مقرر فرمایید در صورت تصویب چنانچه در آتیه اشخاصی جهت اجرای مأموریت خاص به این منطقه اعزام می گردند قبلا چگونگی به این سازمان اعلام تا در صورت لزوم تسهیلات لازم فراهم گردد.[40] در برخی از شهرهای ایران نیز اعلامیه هایی در مورد جشن های نیمه شعبان منتشر می شد که مردم می گفتند کار خود دولت است. در یکی از اطلاعیه های نسبتا مفصل از مردم خواسته شده بود که برخلاف نظر امام و انقلابیون، جشن نیمه شعبان را باشکوه برگزار کنند. در بخشی از آن اطلاعیه می خوانیم:

...اعلامیه ای را به نام یکی از مقامات مقدس[41] منتشر ساخته اند تا مسلمانان و دوستان علی و آل علی (ع) را از افتخار برگزاری این جشن بزرگ، این جشن مذهبی، این جشن ملی و این جشن انسانی محروم سازند. (زهی تصور باطل، زهی خیال محال)

دوستان محمد(ص) و آل مطهر او، خدمتگزاران دین، مروجین شریعت سیدالمرسلین، ستمدیدگان و مظلومان، امیدواران آرزومند و علاقمندان و منتظرین ظهور، به کوری چشم این فرقه ضاله و این طایفه گمراه، نخواهند گذاشت که این مقصود شوم انجام گردد. (تا کور شود هر آن که نتواند دید.)

امسال، آری امسال جشن نیمه شعبان با بهترین طرز و عالی ترین کیفیت، بهتر از گذشته انجام خواهد شد و این خود بهترین مبارزه علیه ستمگران و ظالمان خواهد بود. مردم ستمدیده و رنج کشیده که آماده برای مبارزه با تعدی و ظلم هستند، از این طریق به مبارزه خود ادامه می دهند و علی رغم مخالفین امام زمان (عج) امسال جشن نیمه شعبان را مجلل تر از همیشه برگزار خواهند نمود.[42]

گزارش مورخ ٢٨ تیرماه ١٣٥٧ درباره اطلاعیه فوق چنین بود: «اخیرا تعدادی اعلامیه مبنی بر تشویق مردم به برگزاری هرچه باشکوه تر جشن نیمه شعبان در چالوس پخش گردیده است... از طریق سایر همکاران نیز گزارش گردیده در سایر مناطق نیز پخش شده، از جمله تعداد ٣٥ برگ در اردوگاه خانوادگی شمال و حدود ١٠٠ برگ نیز از طریق منابع و همکاران واصل شده است.»[43] اما علی رغم تبلیغات منفی ساواک و انجمن حجتیه و عده ای جاهل مقدس مآب، عامه مردم انقلابی جشن های نیمه شعبان را مبدل به عزای حکومت پهلوی کردند و با دعوت از سخنرانان مبارز، چهره جنایت بار رژیم شاه را برملا نمودند، چنان که در گزارش مورخ ٥٧/٥/٢ ساواک مازندران چنین آمده است:

توسط عده ای ناشناس به دیوار اغلب خیابان های شاهی و کوچه های آن اعلامیه هایی مبنی بر این که دانشمند مسئول و آگاه - هادی دهخوار قانی - مدت سه شب ١٥ و ١٦ و ١٧ شعبان در مسجد حجتیه (صبوری) شاهی سخنرانی می کند چسبانده اند. ضمنا نامبرده در دو شب سخنرانی خود مطلبی جز توهین و انتقاد به شخص اول مملکت [شاه] مطلب دیگری عنوان ننمود و برای استماع سخنان وی مردم از سایر شهرها به شاهی آمده بودند... ضمنا در موقع سخنرانی نامبرده تعداد زیادی اعلامیه و جزوه های مضره [به نام پیام آزادی ویژه دانش آموزان با آرم مخصوص و عنوان فجر اسلام] پخش و از پشت دیوار مسجد اعلامیه هایی به داخل مسجد ریخته شد...[44]

ماه رمضان و تحرکات معنوی و سیاسی

ماه رمضان سال ١٣٥٧ شمسی استثنایی ترین رمضان ایران بود. با تحولی که از چند ماه گذشته در کشور پدید آمده بود و در دست گرفتن ابتکار عمل از سوی مبارزان اسلامی، انتظار می رفت که این رمضان، رمضانی پر از حادثه و شگفتی باشد. امام خمینی در آستانه این ماه عظیم و متبرک (که مجامع مذهبی و گردهمایی دینی، در این ماه، در سراسر کشور برپا می شد، منشور تاریخی خویش را منتشر کرد. و بدین گونه همه توان ها و نیروهای این ماه را در راه انقلاب اسلامی ایران بسیج کرد[45] و بر استفاده از این ماه مبارک در افشای جنایات رژیم و ادامه مبارزه تا نیل به پیروزی، استقلال و آزادی تأکید نمود. حضرت امام در قسمتی از پیام به تاریخ ١٥ مردادماه ١٣٥٧ که مطابق با اول ماه مبارک رمضان بود چنین فرمودند:

امروز شعار «مرگ بر شاه» ملی شده و تا برچیده شدن دستگاه ظلم و انقراض دودمان جنایتکار پهلوی ادامه دارد. باید از هر فرصت استفاده نمود و اجتماعات را هرچه بیشتر عظیم و فشرده کرد و هرچه بیشتر خیانت ها و جنایت های شاه را برملا نمود. گویندگان محترم و متعهد هرچه بیشتر به روشنگری قیام و علمای اعلام با اعلامیه ها و بیانات خود، مردم مهیا که راه خود را خوب یافته اند بسیج عمومی نموده و یک دل و یک جهت برای برچیده شدن بساط غارت و جنایت هم صدا و با اتکا به قدرت لایزال الهی، این ریشه پوسیده فساد را از بن برکنند و ملت مستضعف را از چنگال استعمارگران داخلی و خارجی نجات بخشند.[46] در این روزها روند مبارزه و روشنگری از طرق مختلف و به شدت ادامه داشت ابتکار عمل از دست رژیم خارج شده بود. برخی از دستگاه های سرکوبگر پهلوی فقط به گزارش ماوقع می پرداختند و کاری از عهده آنها برنمی آمد؛ چنان که رکن دوم ژاندارمری (دایره اطلاعات) در تاریخ ٢٥ مرداد ١٣٥٧ در گزارشی خبر داد که قرار است عده ای از وعاظ سخنور و ورزیده در ایام ماه رمضان ضمن تحریک مردم، تعدادی اعلامیه مضره و نوارهای سخنان امام خمینی را بین مردم شهرها و روستاها پخش نمایند.[47]

البته دستگاه های امنیتی رژیم به تکاپو افتاده بودند. ولی طرح های امنیتی آنها مضحک به نظر می رسید. به طور مثال شهربانی های کشور طرح های عملیاتی ویژه و خیلی محرمانه ای را از ساعت ٧ روز پنجشنبه، دوم شهریورماه ١٣٥٧، تا ساعت ٢١ روز شنبه، ٤ شهریور ١٣٥٧ تهیه و پیش بینی های لازم را برای سرکوب مردم به اجرا درآوردند. یکی از طرح های عملیاتی را که مربوط به گرگان است با هم می خوانیم:

١- وضعیت:

در اجرای امریه شماره ٢٦٥٣-٢٥٣٧/٥/٣١ اداره اطلاعات شهربانی کشور شاهنشاهی از ساعت ٧ صبح مورخه ٢ الی ساعت ٢١ مورخه ٢٥٣٧/٦/٤ شهریورماه که مصادف با ایام عزاداری است و احتمال دارد افراطیون مذهبی و عناصر فرصت طلب با سوءاستفاده از معتقدات اهالی و با تجمع در مساجد و تکایا دست به اقدامات تحریک آمیز نیز زده و با ریختن در خیابان ها مبادرت به تظاهرات و اقدامات اخلالگرانه بنمایند آمادگی کامل اعلام می گردد.

٢- مأموریت:

١- جلوگیری از هرگونه بی نظمی و اخلال نظم و اقدامات غیرقانونی عناصر ناراحت و مخرب و عوامل آشوب طلب و افراطیون مذهبی

٢- حفظ نقاط طبقه بندی شده (حیاتی، حساس، خیلی مهم و مهم)

٣- با بکار بردن نیروهای در اختیار، به نحوی اقدام شود که از اقدامات و عملیات احتمالی عناصر مزبور کاملا جلوگیری و در صورت مشاهده بلافاصله و بدون فوت و قبل از توسعه وگسترش در منطقه سرکوب، عاملین و محرکین دستگیر و تحت تعقیب قانونی قرار گیرند.

٣- اجرا:

الف: تدبیر عملیات:

١) شهربانی گرگان با استفاده از کلیه پرسنل و تجهیزات اقدمات لازم را به عمل می آورد.

٢) مسئول اجرای طرح سرکار سرهنگ فرتاش معاون شهربانی خواهد بود.

ب: ترتیب اجرا:

١) از ساعت ١ الی ١٤ و از ساعت ١٧ الی ٢١ سرکار ستوان سلمانیان با یک دستگاه جیپ به رانندگی سرپاسبان میرزایی در سطح شهر گشت زنی نموده و اقدامات حفاظتی لازم را به عمل آورد.

٢) از ساعت ٢١ الی ١ سرکار ستوان زارعی با خودروی آگاهی برای جلوگیری از سرقت ٢١٥ احتمالی و حفاظت بانک ها و سینماها از کلیه نقاط شهر به ویژه (نقاط طبقه بندی شده) سرکشی و مراقبت لازم را به عمل خواهد آورد.

٣) مأمورین گشتی دایره آگاهی برابر برنامه تنظیمی که از طرف سرکار ستوان زارعی تهیه خواهد شد از کلیه نقاط حوزه استحفاظی سرکشی به عمل آورد و با مراقبت کامل از سرقت های احتمالی و عملیات خرابکارانه جلوگیری به عمل خواهند آورد.

٤) از ساعت ١ الی ٦ صبح سرکار ستوان صمدلویی با یک دستگاه خودروی انتظامی به رانندگی پاسبان عابدی مزنگی در سطح شهر گشت زنی نموده و اقدامات حفاظتی لازم را به عمل آورد.

٥) گروه ضربت از ساعت ٢ الی ٢٤ و از ساعت ٤ الی ٧ صبح در سطح شهر ضمن گشت زنی اقدامات حفاطتی لازم را به عمل خواهند آورد.[48]

لیکن هیچ یک از این تدابیر کارساز نبود. در ماه رمضان آن سال، سرتاسر کشور در حال قیام و انقلاب بود؛ چنان که به عنوان مثال در اسناد ساواک چنین آمده است: «از ساعت ٢٣ روز ٣٧/٦/٣

[شب احیای بیست و یکم رمضان] عده ای حدود ٢٠٠٠ زن و مرد از اهالی بخش علی آباد کتول پس از مراسم مذهبی از مسجد امام حسن عسکری بخش مذکور خارج شده و شروع به تظاهرات خیابانی و شکستن شیشه های بانک ها و مؤسسات دولتی و ایجاد آتش سوزی در سینما شهر فرنگ نموده اند که مأمورین، آتش را خاموش و تظاهرکنندگان را با چند تیر هوایی متفرق ساخته اند. ضمنا تظاهرکنندگان یک نفر از اهالی را به ظن همکاری با مأمورین انتظامی مضروب نموده اند. در این جریان ٢٩ نفر دستگیر و سه نفر مسبب اصلی فعلا متواری شده اند که مأمورین در تعقیب آنها می باشند.»[49]

در گزارش دیگر ساواک آمده است: «ساعت ١٣/٣٠ روز ٢٥٣٧/٦/٤ عده ای حدود ٥٠٠ نفر از عناصر اخلالگر پس از برگزاری نماز در مسجد بخش گالیکش مبادرت به دادن شعار به نفع خمینی نموده اند که مأمورین انتظامی آنها را پراکنده نموده اند.»[50] ساواک علاوه بر گزارش فوق در سند دیگری باز چنین نوشته است:

واعظی به نام سیدمحسن موسوی اخیرا جهت انجام سخنرانی مذهبی به گالیکش [یکی] از توابع استان مازندران [و گلستان] عزیمت نموده است. ژاندارمری محل به دلیل این که مشارالیه از وعاظ افراطی می باشد او را احضار [کرده] و تذکر داده که قبل از انجام سخنرانی باید تعهد بسپارد که از بیان مطالب تحریک آمیز خودداری کند. متعاقب این جریان در تاریخ ٣٧/٦/٢ [٥٧] واعظ مذکور به اتفاق پسرعمویش به نام سیدباقر موسوی که پیش نماز مسجد گالیکش می باشد از انجام نماز جماعت ظهر و عصر خودداری کرده اند و در نتیجه گروهی از مردم محل به عنوان اعتراض در خیابان اجتماع و قصد انجام تظاهرات داشته اند که بلافاصله توسط مأمورین متفرق گردیده اند.[51]

برخلاف پیش بینی های مأموران رژیم، انبوه جمعیت انقلابی، مأموران را غافلگیر کرده و آنها را در اجرای طرح های ضدمردمی خود ناکام گذاشتند، زیرا مردم مبارز در هر فرصتی و به هر نحو بود تظاهرات برگزار می کردند. گزارش بخشداری بندرگز نیز حاکیست:

در نیمه شب مورخ ٣٧/٥/٣٠، در مسجد جامع شهر بندرگز پس از خاموش نمودن چراغ به منظور انجام مراسم دعا و نیایش، در قسمت زنان که در طبقه فوقانی مسجد قرار داشت در تاریکی تعدادی اوراق مضره در داخل مسجد پخش گردیده که بلافاصله چراغ ها روشن و اوراق [به]وسیله مأمورین انتظامی جمع آوری و افراد بدون هیچ برخوردی از مسجد خارج شدند و در ساعت یک بعدازظهر روز ٣٧/٦/٤ مصادف با ٢١ رمضان عده ای حدود پنجاه نفر از جوانان با دادن شعار درود بر خمینی و برعلیه دولت، در جلوی مسجد جامع تجمع و به صورت گروهی به منزل آقای نبوی پیش نماز مسجد رفته به اتفاق او و آقای سیدعسگری واعظ اهل قریه لیوان در مسجد بندرگز نماز خوانده و بعد از نماز شروع به دادن شعار نموده و متفرق شدند. مجددا در ساعت ١٠ شب عده ای از جوانان بندرگز و قراء اطراف در خیابان شهر شعار می دادند که به وسیله مأمورین انتظامی متفرق گردیدند...[52]

جمعه سیاهی که کارنامه رژیم را سیاه تر کرد

هفده شهریور سال ١٣٥٧ یکی از تلخ ترین وقایع تاریخ انقلاب ما است که عده بیشماری از مردم بی گناه تهران در آن روز به دست مأموران رژیم به شهادت رسیدند. این رویداد آن قدر عظیم و خونبار بود که به «جمعه سیاه» معروف شد و انعکاس وسیعی در رسانه های جهان یافت. در حقیقت این واقعه پس از قیام ١٥ خرداد سال ١٣٤٢ خونبارترین حادثه در تاریخ انقلاب اسلامی محسوب می شود که ضربه سختی بر حیثیت سیاسی رژیم وارد نمود.[53] آقای حاج ابوالفضل دوست محمدیان که خود در آن واقعه شرکت داشته و فیلم حادثه را گرفته می گوید:

«روز ١٧ شهریور فاصله بین جمعیت مردم با نیروهای ارتشی به اندازه طول دو اتوبوسی بود که در آنجا ایستاده بودند و من به طبقه دوم اتوبوس آخر رفتم تا برای فیلم برداری، هم بر جمعیت مردم و هم بر ارتشی ها مسلط باشم. در داخل جمعیت تظاهرکننده یک جوان کفن پوش بود که آن روز به عنوان اولین نفر به شهادت رسید و من از آن شهید و مردم و مأموران، مخصوصا فرمانده شان که دستور تیراندازی می داد، فیلم برداری کرده ام... سپس به سوی بیمارستان بازرگانی [بازرگانان] سابق رفتم که در این مسیر هم از برخی صحنه ها باز فیلم برداری کردم. بیمارستان آن روز مملو از شهدا و مجروحین بود. درب را هم بسته بودند و کسی را راه ٢١٧ نمی دادند. هرچه آن روز تلاش کردم که از داخل بیمارستان و از شهدا و مجروحین فیلم بگیرم، اجازه ندادند... در این میان ناگهان از سوی بیمارستان اعلام شد که به پنبه نیاز دارند، بی درنگ کوهی از پنبه توسط مردم در جلوی بیمارستان جمع شد، باز اعلام کردند که بیمارستان به یخ احتیاج دارد.

باز مردم رفتند مقدار زیادی یخ آوردند و خلاصه جمعیت زیادی از مردم در مقابل بیمارستان جمع بودند و آماده هر نوع همکاری و فداکاری بودند. یک هفته بعد به بهشت زهرای تهران رفتم و دیدم با وجود دفن تعداد زیادی از شهدا، باز غسال خانه مملو از جنازه های شهدا است. روی جنازه ها نیز شماره زده شده بود. مثلا شماره ٣٠٠٠ و فلان که من از جنازه های داخل غسال خانه فیلم برداری نمودم. وقتی بیرون آمدم دیدم خبرنگاران خارجی از جمله بی. بی. سی هم در آنجا هستند. آن روز من حتی از قبر کندن و دفن شهدا و این گونه صحنه ها هم فیلم گرفتم. همه شهدا مربوط به ١٧ شهریور بودند و در طول آن هفته هرچه جنازه دفن کرده بودند تمام نشده بود. البته تعداد زیادی از شهدا نیز چون از اهالی شهرستانها اما ساکن تهران بودند و در روز ١٧شهریور به شهادت رسیده بودند آنان را به شهرهای خودشان منتقل کرده بودند. به نظر من بیش از ٤٠٠٠ نفر در واقعه ١٧ شهریور تهران به شهادت رسیده بودند که خود من نزدیک به شماره های ٣٦٠٠ و٣٧٠٠ را از روی جنازه های آنها فیلم برداری کرده ام که الان موجود است و کلا حدود یک ساعت فیلم از وقایع ١٦ و ١٧و ٢٤ شهریور تهران تهیه شد.»[54]

شاه برخلاف انتظارش نه تنها فایده ای از این کشتار بی رحمانه نبرد، بلکه خود نیز به قول استمپل، یکی از جاسوسان سفارت آمریکا در ایران، دچار اضمحلال شد[55] و مردد و افسرده گشت. به گفته ماروین زونیس «کلیه ایرانیان و خارجیانی که پس از واقعه میدان ژاله با شاه ملاقات کرده بودند... حیرت زده یا دست کم پریشان از نزد وی بازمی گشتند. بنا به گزارش آنان شاه افسرده و مردد و توخالی و بی حال به نظر می رسید.»[56]

کاظم علاءالدین هم می گوید: «به دنبال واقعه ١٧ شهریور تهران که چندهزار شهید داشت، نفرت و انزجار عمومی در اقصی نقاط کشور به شدت علیه حکومت تحریک شد که به این جهت نقطه عطف و مرحله نوینی در مبارزات مردم گردید. اگرچه شدت خشونت و وحشیگری باورنکردنی حکومت به حدی بود که همه مردم را بهت زده کرد و برای چند روز در شرایط روحی خاصی قرار داد، اما گویی همه ملت به ویژه نیروهای انقلابی و فعال و جوانان، منتظر فرمان تازه ای بالاخص از طرف حضرت امام بودند. عصر فردای همان روز هنگامی که به اتفاق یکی از دوستان از محله دوشنبه ای گرگان به سمت سرچشمه در حرکت بودیم یکی از دوستان یک بسته اطلاعیه (٤٠٠ برگی) حاوی پیام آیت الله شریعتمداری را تحویل ما داد و خواست که آنها را توزیع کنیم. پس از مطالعه دیدم پیام ایشان در رابطه با واقعه ١٧ شهریور تهران است و خلاصه پیام این بود که: به خاطر آن که حکومت دست به کشتار زده و می زند و خون مردم بی گناه را می ریزد، در این شرایط حساس برای مدتی مردم جهت حفظ آرامش، از دست زدن به راهپیمایی و تظاهرات و مقابله با حکومت خودداری کنند.[57] با خواندن این پیام احساس کردم که این پیام برخلاف روش و شیوه مبارزاتی و پیام های حضرت امام خمینی - به عنوان رهبر انقلاب - است. لذا هیچ یک از آنها را توزیع نکردیم (و در آب حوض سابق مصلای سرچشمه انداختیم.) کمی بعد پیام حضرت امام به مناسبت واقعه ١٧ شهریور به دست دوستان رسید که متن پیام بسیار جدی بود و مردم را به ادامه نهضت و شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات دعوت نمودند. ضمنا در آن پیام حضرت امام پیش بینی کردند که حکومت با این جنایت، اقدام به زوال و نابودی خود نموده است. با رسیدن پیام حضرت امام که همه مردم و نیروهای انقلابی در یک حالت سکر و بهت فرو رفته بودند، دوباره جان گرفتند و انقلاب وارد مرحله نوینی شد.»[58]

حضرت امام که در آن موقع هنوز در نجف اشرف به سر می برد در این اعلامیه گفت: «ای کاش «خمینی» در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته می شد. ملت ایران! مطمئن باشید که دیر و یا زود پیروزی از آن شماست. شاه با حکومت آشتی ملی می خواهد روحانیت شریف ایران و سیاسیون محترم را در کشتار خود سهیم گرداند ولی فریب او خیلی زود برملا گردید. ان کید الشیطان کان ضعیفا.[59] جهان باید بداند که این است فضای باز سیاسی ایران ! و این است رژیم دمکراسی شاه! و این است عمل به دین مبین اسلام در منطق شاه و دولت او.»[60] کشتار ١٧ شهریور، خود عاملی برای ادامه مبارزات و تشدید آن شد. از آن پس مردم مناطق مختلف کشور در راهپیمایی ها و سایر برنامه های مبارزاتی خود همواره یاد واقعه ١٧ شهریور را گرامی می داشتند. در شهرهای استان مازندران نیز ١٧ شهریور، تأثیر خود را گذاشت. در یکی از گزارش های ساواک در این باره چنین آمده است:

روز ٥٧/٦/٢٤ در شهرستان گنبد با حمایت گروهی از جوانان بخش های مینودشت، گالیکش، شاه پسند، علی آباد و شهرستان گنبد راهپیمایی به مدت چهار ساعت و نیم انجام گردید. گروه مذکور پس از عبور از چند خیابان گنبد به مسجد جامع مراجعه، سپس یکی از روحانیون بیاناتی پیرامون مسائل دینی ایراد [کرد] و پس از برگزاری نماز، راهپیمایان گروه گروه با آرامی متفرق گردیدند. افراد فوق در بدو امر قصد داشتند مسافت شاه پسند و مینودشت و گالیکش را پیاده طی نمایند که در نتیجه به خیابان های گنبدکاووس اکتفا نمودند. تعداد شرکت کننده در آغاز ٤٥٠ نفر و در پایان به ٢٠٠٠ نفر می رسید.[61]

در این راهپیمایی اعلامیه هایی نیز توزیع شد که متن یکی از آنها به شرح زیر بود:

«بسم الله قاصم الجبارین به نام خداوند بخشنده مهربان

هفت روز گذشت، هفتمین روز شهادت شهیدان فاجعه عظیم تهران را به عموم مسلمانان مخصوصا بازماندگان تسلیت می گوییم و بدین وسیله ما مردم مسلمان گنبدکاووس همدردی خود را با مردم مجاهد ایران اعلام می داریم و این اعمال ددمنشانه رژیم منحط پهلوی را محکوم می کنیم. ملت مسلمان ایران دیگر یکپارچه بیدار شده و تا برانداختن رژیم فاسد از پای نخواهد نشست. شاه سرکرده رژیم، برای چند روز عیاشی بیشتر و ادامه سلطنت مستبدانه، به وسیله عمال خون آشام خود، ابتدا بنای توهین به مرجعیت [امام خمینی] را گذاشت و وقتی با خشم مردم آگاه قم روبرو شد، بی صفتانه آنها را به گلوله بست. سپس در چهلمین روز شهادت شهدای قم در تبریز همین عمل ضدانسانی خود را ادامه داد و هزاران نفر را به خاک و خون کشید و سپس به دنبال شهادت شهدای اصفهان، تهران، کازرون، شیراز، جهرم، یزد و دیگر شهرها و قصبات سراسر کشور، برای لکه دار کردن نهضت آزادی بخش ملت ایران سینما رکس آبادان را به آتش کشید که در طی آن عده کثیری در آتش زنده زنده سوختند و خوشبختانه این نقشه آنها نقش بر آب شد. مردم مسلمان گنبدکاووس همراه با تمام مردم آزادی خواه ایران این اعمال وحشیانه را محکوم می کنند و روز جمعه را به مناسبت همدردی با سایر هموطنان عزای عمومی اعلام می داریم.

زنده و جاوید باد نام شهیدان ما،

مرده و نابود باد دشمن خونخوار ما[62]

جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا، با اذعان به گسترش مبارزات مردم در آن ایام می گوید:

٢٢٠ افزایش مکرر آشوب ها ادامه یافت تا این که سرویس های جاسوسی ما از آخرین اطلاعات تغییر اوضاع مرا مطلع ساختند. در روز هفتم سپتامبر ١٩٧٨ [١٧ شهریور ١٣٥٧] ده ماه پس از آخرین ملاقاتی که بین ما [در دی ماه سال ١٣٥٦] صورت گرفت، شاه ایران در سرتاسر ایران حکومت نظامی اعلام کرد و در نتیجه بین پلیس و عده کثیری از مسلمانان که دست به تظاهرات زده بودند، برخوردی خونین روی داد. کشته شدن صدها نفر توسط پلیس نه تنها کمکی به شاه نکرد، بلکه موجب شد تا هم قدرت و هم جمعیت و تعداد تظاهرکنندگان افزایش یابد، تا جایی که آنان خواستار برکناری شاه از مقام سلطنت شدند.[63]

در این روزها برخی از انقلابیون با مراجعه به منازل و مغازه های مردم، آنها را نسبت به جنایات حکومت پهلوی آگاه و برای مشارکت در مبارزه تشویق می کردند. این موضوع در هفتم شهدای ١٧ شهریور تهران چنان گسترده شد که جاسوسان رژیم در کردکوی به تکاپو افتادند و از مقامات امنیتی خواستند با انقلابیون مقابله شود. به طور مثال گزارش سررابط «نیروی پایداری کردکوی و حومه» به فرمانده نیروی پایداری شهرستان گرگان حاکی از همین موضوع است: «به عرض می رساند که در تاریخ ٥٧/٦/٢٥ ساعت ٢ بعدازظهر روز پنجشنبه چند نفر از اخلالگران از کردکوی به دکان ها مراجعه، مردم را تهدید می نمودند که حتما دکان ها را ببندید، در مسجد جامع کردکوی جمع شوید تا این که بر ضد دولت شعار دهید...»[64]

مهم ترین برنامه بزرگداشت برای شهدای ١٧ شهریور و بهره برداری از آن جنایت علیه رژیم، به مناسبت چهلم آن فاجعه صورت گرفت که توأم با تعطیلی بازار و حتی برخی از نهادهای دولتی بود. روز چهلم شهدای ١٧ شهریور تهران، برنامه ها و راهپیمایی های مختلفی نیز در شهرهای کشور صورت گرفت که تأثیر بسیار عمیقی در جذب افراد بی تفاوت و تشجیع مردم برای استمرار مبارزه به رهبری حضرت امام، بر ضد حاکمیت پهلوی داشت.

زلزله طبس و بسیج انقلابیون

روز یکشنبه ٢٦ شهریورماه ١٣٥٧ خبرگزاری پارس اعلام کرد: «مقارن ساعت ١٩ و ٣٦ دقیقه و ٤٩ ثانیه بعدازظهر شنبه ٢٥ شهریور سال ٥٧ زلزله شدیدی جنوب خراسان را به لرزه درآورد و خسارات مالی و جانی فراوانی در بعضی از شهرهای خراسان از جمله طبس، به بار آورد و آب و برق این شهر به کلی قطع شد.

طبق گزارش مرکز لرزه نگاری مشهد، وابسته به مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران قدرت تخریب این زلزله ٧ ریشتر بوده است، کانون اصلی زلزله شهر طبس واقع در جنوب غربی مشهد تعیین شده است. آخرین گزارش رسیده از میزان تلفات و خسارات ناشی از زلزله ٢٢١ خانمان برانداز طبس حاکیست که هیچ ساختمانی باقی نمانده و از جمعیت سیزده هزار نفری این شهر کمی بیش از دوهزار نفر باقی مانده است... در زلزله دیشب که مرکز آن طبس اعلام شده است چهل روستا به کلی ویران شده و بیش از شصت روستا بین ٤٠ تا ٥٠ درصد آسیب دیده اند.»[65]

شدت این زلزله به حدی بود که لرزش آن حتی در برخی از نقاط دور مثل گنبدکاووس احساس شد. امام خمینی در پیامی هوشمندانه از مردم ایران خواستند که توجهی به نمایش های دروغین رژیم نکنند و عزا گرفتن مکارانه رژیم را باور نکنند و خود آستین همت بالا زده به یاری زلزله زدگان بشتابند و در عین حال از هدف اصلی که مبارزه با رژیم شاه تا سرنگونی است غافل نشوند:

اینجانب از واقعه اسفناکی که موجب مرگ عده کثیری از برادران و خواهران ما شد، در سوگ هستم. زلزله طبس هر انسانی را متأثر و متألم می کند. مسلمین غیرتمند لازم است مستقیما به برادران خود کمک کنند و چیزی به دست عمال دولت ندهند که باز راه برای چپاولگران باز شود. لکن در این موقع حساس آنچه لازم است به ملت شریف ایران تذکر دهم آن است که دولت و بوق های تبلیغاتی شاه از فرصت استفاده کرده و به اغفال مردم دست زده اند. آنهایی که هزاران نفر از بهترین فرزندان ما را دیروز بی رحمانه قتل عام کرده و ملتی را به عزا نشانده اند، امروز برای انحراف اذهان به تعزیه سرایی پرداخته و اشک تمساح برای زلزله زدگان می ریزند و عزای ملی اعلام می کنند. آنهایی که مسلمانان عزیز و پیرو قرآن کریم را با رگبار مسلسل درو کردند و از قرار معروف از سربازان اسرائیلی برای کشتار مردم شجاع و بی پناه تهران - که تعداد کشتگان را بیش از چهارهزار نفر نقل می کنند- کمک گرفته و پس از قتل عام، آنان را کمونیست و مارکسیست خوانده اند، امروز دلسوز ملت شده اند... ملت ایران از روحانی تا سیاسی، از تجار و کسبه تا کارگر و دهقان چون شعارشان «مرگ بر شاه» است، کمونیستند!! و فقط شاه و مفت خواران اطراف او که با ملت مسلمان آن کردند و می کنند که چنگیز نکرد، مسلمانند و ایرانی!!

ملت مسلمان ایران! بیدار باشید و زلزله و سیل و سایر عوامل، شما را از مسیر خود منحرف نکند؛ و به تبلیغات اغفال کننده دستگاه شاه گوش ندهید و نهضت اسلامی را ادامه دهید، و تا برچیده شدن دستگاه قلدری و استبداد، از قیام خود دست نکشید... اکنون که برادران ما در کشتار سراسر ایران و مناطق زلزله زده بی خانمان و بی سرپرست شده اند، اکنون که شهر از گل ساخته شده طبس بر سر برادران ما خراب شده است، اکنون که مجروحین تظاهرات سراسری ایران از بی دارویی و بی غذایی در رنجند، بر برادران ایمانی لازم است هرچه بیشتر به سرپرستی بازماندگان و تهیه وسایل آسایش برای آنان بشتابند و به جار و جنجال دولت اکتفا نکنند و به صندوق اعانه آنان کمک نکنند که جز زراندوزی برای مجریان امور هیچ حاصلی نمی تواند داشته باشد.[66]

به دنبال واقعه جانگداز زلزله طبس مردم علاوه بر احساس همدردی شدید برای جمع آوری و ارسال کمک های نقدی و غیرنقدی، نوعی همبستگی سیاسی و مذهبی در جامعه در مقابل حکومت وقت ایجاد شد. آقای سیدابراهیم درازگیسو می گوید:

«نیروهای مردمی از سراسر کشور وظیفه خود می دانستند که با تمام توان و کلیه امکانات مادی و معنوی به یاری هموطنان زلزله زده و رنج دیده خود بشتابند. وقوع این زلزله در آن شرایط نوعی رقابت در فعالیت های نیروهای مردمی و انقلابی با نیروهای رژیم شاه با همه امکانات مادی و ابزار اجرایی اش به وجود آورد... حرکت مردم علاوه بر وظیفه کمک به هموطنان و ادای تکلیف در برابر خواهران و برادران زلزله زده هموطن خود، راهی بود جهت عرض اندام در مقابل رژیم شاه و از آن مهم تر تمرین خوبی شد برای آموزش های سازمانی و سازماندهی نیروهای مردمی در برابر حوادث و جریانات اجتماعی و سیاسی ؛ ستادی در خراسان به سرپرستی آیت الله واعظ طبسی به منظور سازماندهی امور مناطق زلزله زده و مدد به هموطنان آسیب دیده تشکیل شد. از تهران شخصیت های مذهبی و شناخته شده جامعه، علما و تشکل های مذهبی جهت همکاری با ستاد خراسان علاوه بر ارسال انواع کمک ها، خود نیز در طبس به طور فعال حضور می یافتند و هر کس سعی می کرد رشته ای از امور را به دست گیرد و در حد توان تلاش نماید.»[67]

علاوه بر این به منظور کمک رسانی بیشتر و بهتر، هر یک از مراجع تقلید هم شماره حسابی در بانک ها معرفی کردند تا مردم کمک های خود را به این حساب ها واریز نمایند مثل آیات عظام شریعتمداری، شیرازی، نجفی، خویی، قمی و گلپایگانی؛[68] اما رژیم شاه مانع از باز شدن حسابی از سوی حضرت امام خمینی شد. در همین راستا علاوه بر ارسال کمک های نقدی و دارویی و غذایی و پوشاک و نیروی انسانی، هر یک از آقایان مراجع تقلید، بازسازی بخشی از طبس را بر عهده گرفتند و مقلدانشان از استان ها کمک های خود را به آنان ارائه می دادند.

حاکم جزیره ثبات در ورطه سقوط

از دی ماه سال ١٣٥٦ تا دی ماه سال ١٣٥٧ تحولات ایران روندی شتاب آلود داشت. در این یک سال چهار بار نخست وزیر و کابینه تغییر یافت (جمشید آموزگار، شریف امامی، ازهاری و بختیار)، اما هیچ یک از این اقدامات رژیم نتوانست آرامش را به کشور برگرداند و مردم با هدایت داهیانه امام خمینی هر روز عرصه را بر شاه و آمریکا تنگ تر می کردند. کوچ اجباری امام از عراق به فرانسه سرآغاز تحولی عظیم در نهضت مردم ایران بود. مدارس، دانشگاه ها، مساجد و حوزه های علمیه به مهمترین کانون های اجتماعی سیاسی مبدل شدند، راهپیمایی های فراگیر در سرتاسر ایران مرسوم شد و روزبروز عده بیشتری از اقشار گوناگون جامعه اعم از روحانی، کارمند، کشاورز، بازاری، دانشجو، محصل، فرهنگی، زن و مرد در اجتماعات انقلابی حضور می یافتند. اعتصاب های گسترده ادارات و مراکز عمومی را فلج کرد. دولت های مستعجل یکی پس از دیگری بر سر کار آمدند و رفتند. توبه نامه جعلی و دروغین شاه در ١٣ آبان ١٣٥٧ و همزمان با آن معرفی حکومت نظامی ازهاری نیز از جمله حوادث آن دوره تاریخی است. اما دولت نظامی ارتشبد ازهاری که با هدف سرکوب و کشتار مبارزان نهضت امام خمینی آغاز به کار کرد، در مقابل مقاومت مردم مستأصل شد. ارتشبد عباس قره باغی رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران رژیم پهلوی در اعترافات خود می گوید:

«روز ١٠ دی ماه ١٣٥٧ ارتشبد ازهاری استعفا داد... ازهاری نخست وزیر در مدت ٥٥ روز که ١٥ روز آخر آن وی بیمار و بستری بود، نه تنها موفقیتی در برقراری امنیت و آرامش و خاتمه دادن به تظاهرات و اعتصابات و آشوب ها نداشت، بلکه عملا نشان داد که آخرین و مهم ترین تصمیم اعلی حضرت یعنی تشکیل دولت نظامی که نخست وزیر آن رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و اعضای آن را فرماندهان نیروها و امرای ارتش تشکیل می دادند، در مقابل آشوبگران و مخالفین ناتوان بوده و دولت و نیروهای مسلح قادر به جلوگیری از اغتشاشات و آشوب های آنها نیستند... ضمنا تأثیر شکست دولت نظامی و طرز عمل فرمانداری نظامی در این مدت در روحیه پرسنل نظامی، همزمان با تشدید تبلیغات روحانیون، بخصوص فتوای آقای خمینی درباره فرار نظامیان از سربازخانه ها، سبب ازدیاد روزافزون فرار پرسنل نیروهای مسلح شاهنشاهی بخصوص پرسنل وظیفه گردید... سرانجام... مخالفین موفق می شوند که با نفوذ در سازمان ها و ادامه تبلیغات مذهبی و فشار روحی روی پرسنل ارتش شاهنشاهی، قدرت مقاومت نیروهای مسلح را از آنها سلب نمایند.»[69]

جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا، با اذعان به گسترش مبارزات مردم گفت:

«شاه از یک طرف با تشدید اقدامات نظامی سعی در مهار کردن ناآرامی ها داشت و از طرف دیگر تلاش می کرد با استفاده از طرق دیگر رضایت مخالفان را برای آرام کردن آنها جلب کند.

او صدها نفر از رهبران مخالف خود از جمله رهبر مذهبی آیت الله روح الله خمینی را که اخیرا از عراق به پاریس رفته بود مورد عفو قرار داد. تحت فشار رهبران مذهبی، شاه به برخی از روابط خود با اسرائیل پایان داد، اگرچه تأمین نفت اسرائیل هنوز بر سر جای خود باقی بود، اما مشکلات و مسائل همچنان رو به فزونی داشت. اعتصابات جدی در حوزه های نفتی موجب شد تا تولید نفت از شش میلیون بشکه در روز به کمتر از دومیلیون بشکه کاهش یابد... گزارش های متعددی از سفارت ما در تهران درباره مشکلات شاه به ما می رسید، ولی هنوز سفیر ما ویلیام سولیوان و همچنین شخص من و سایر مشاوران بر این باور بودیم که شاه بهترین امید ما برای حفظ ثبات در ایران است. روز ٢٨ اکتبر ١٩٧٨ [٥ آبان ١٣٥٧] سولیوان تلگرامی به واشنگتن فرستاد که در آن بیان شده بود: «شاه تنها عاملی است که می تواند از یک طرف ارتش را مهار کند و از طرف دیگر مانع تغییر رژیم شود... من با ارائه هرگونه پیشنهادی به [امام] خمینی مخالف خواهم بود...» شاه تحت فشار فزاینده، تغییرات کوتاه مدت و بلندمدت در ساختار دولت ایران و تغییر اساسی نقش خود را بررسی می کرد. شاه در خصوص آینده خودش عمیقا نگران بود و تلاش می کرد یکی از این سه راه حل را انتخاب کند: حکومت موقت تشکیل دهد، حکومت نظامی برقرار سازد و حتی در صورت لزوم از سلطنت کناره گیری کند. ما او را ترغیب کردیم از سلطنت کناره گیری نکند و با قدرت کشور را اداره کند و روی پشتیبانی ما حساب کند.»[70]

به همین خاطر ایالات متحده آمریکا تا آخرین لحظات با شاه تشریک مساعی و همکاری نمود، زیرا اولا شاه بهترین هم پیمان آنها در منطقه بود و ثانیا آنها از سرایت موج انقلاب به سایر مناطق به شدت وحشت داشتند. مجله تایم نوشته بود:

«خطر هنوز باقی است. انقلاب اسلامی مدل و نمونه ای خواهد شد نه تنها برای کشورهای اسلامی جهان، بلکه برای تمامی کشورهای جهان سوم. انقلاب اسلامی که کتاب قانونش قرآن می باشد، آرامش و ثبات خاورمیانه را به خطر جدی می اندازد. آن هم منطقه ای را که تغذیه کننده نفت بیش از نیمی از جهان غرب است.»[71]

برژنسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، نیز به شاه پیغام داد: «هر کاری که برای حفظ رژیمش لازم است انجام دهد.»[72]

اوضاع روحی شاه و حکومتش آن قدر آشفته شد که افرادی مثل اردشیر زاهدی، سفیر ایران در آمریکا، که خود و پدرش از عوامل تشدید نارضایتی مردم انقلابی بودند از خارج می آمدند و به او روحیه می دادند؛ چنان که در سال ١٣٥٧ هنگامی که بحران سراسر کشور را فرا گرفت، اردشیر زاهدی به ایران بازگشت تا روحیه شاه را تقویت نماید و بر بحران غلبه یابد. او خود می گوید:

«قبل از این که شاه کشور را ترک کند من از واشنگتن به تهران آمدم. اعلی حضرت به طور وحشتناکی خسته به نظر می رسیدند و می گفتند حاضرم تمام اختیاراتم را به دولت بدهم تا مشکلات را حل کند... من که به شاه عشق می ورزیدم نمی دانستم که او سرطان دارد. نه من، تقریبا هیچ کس از سرطان شاه آگاه نبود. شاه در شرایط خوبی نبود و خیلی خسته به نظر می رسید. شب ها با همسرش بگومگو داشت و روز بعد ملکه جریان را برایم تعریف می کرد. عوامل زیادی برای از بین بردن او در کار بود. من در جریان بودم که آیت الله شریعتمداری به شاه تلفن کرد و از او خواست که ایران را ترک نکند. یک آیت الله از عراق هم همین تقاضا را داشت.»[73]

در چنین شرایطی کارتر با پیغامی به شاه اطمینان داد هر تصمیمی بگیرد، حتی تشکیل حکومت نظامی مورد تأیید و حمایت او خواهد بود چون نمی خواست شاه از حکومت کناره گیری کند. کارتر در خاطراتش می گوید:

«از آغاز ناآرامی ها تا آغاز دگرگونی ها، مخالفان یکپارچگی و تشکل قابل توجهی نداشتند، تا این که حمایت از آیت الله خمینی فراگیر شد. شاید سال های طولانی تبعید، تداوم در مخالفت آشتی ناپذیر با شاه و تندروی های آیت الله خمینی در انتخاب روش های انقلابی باعث شد تا وی به صورت رهبری کاریزماتیک که مورد تأیید تمام گروه های سیاسی بود درآید. کشتارهای اولیه شاه و اقدامات نظامی وی فضایی از شهادت و مظلومیت برای مخالفان به وجود آورده بود که برای شاه بسیار گران تمام شد. آیت الله خمینی در حالی که هنوز در پاریس بود، خواسته های خود را مبنی بر آغاز اعتصابات عمومی و استقرار یک نظام جمهوری عنوان کرد... ولی من هنوز تردیدی نداشتم که شاه شایسته حمایت بی چون و چرای ماست. برای سالیان متمادی، شاه نه تنها یک هم پیمان استوار و قابل اعتماد ما باقی مانده بود، بلکه ما تمایل داشتیم با ایجاد تغییراتی در نحوه حکومتش رژیمی باثبات را رهبری کند. شناخت ما از نیروهایی که علیه او به مبارزه برخاسته بودند بسیار اندک بود، ولی اظهارات ضدآمریکایی آنان دلیل خوبی بود تا ما را در حمایت از شاه مصمم تر سازد.»[74]

اما اوضاع روحی شاه و حکومتش خراب تر از آن بود که با حمایت های کارتر و برژینسکی و سولیوان و اردشیر زاهدی ترمیم یابد. به قول آنتونی پارسونز، سفیر سابق انگلیس در ایران، «اعتبار و شأن آیت الله خمینی بسیار بالا بود و پیام ساده او مبنی بر این که شاه باید برود و جمهوری اسلامی برقرار شود آنچنان مردم را به هیجان آورده بود که هیچ یک از تدابیر سیاسی دولت [پهلوی] یا مخالفان میانه رو نمی توانست این سد را بشکند.»[75]

سرانجام، پس از یک سال بی ثباتی در جزیره ثبات، رژیم شاهنشاهی در ایران فروپاشید و ایران از مدار آمریکا خارج شد و به ثبات واقعی رسید. شاه چندی بعد در مصاحبه ای با خبرنگار روزنامه ساندی تایمز به این حقیقت اعتراف کرد که نمونه ای در تاریخ برای آنچه که در ایران اتفاق افتاد، نمی شناسد. او دریافته بود که خودش یکی از عوامل موثر در سقوطش بوده است.[76]

پی نوشت ها:

[1] مایکل مترینکو یکی از جاسوسان سفارت آمریکا در ایران (طی سال های ٥٥ تا ٥٨) درباره صحنه مشروب خواری شاه و کارتر می گوید: «به نظر من یکی از مضحک ترین صحنه هایی بود که در عمرم دیده ام، بخصوص موقعی که شاه جام شامپاینش را [به افتخار کارتر] بالا برد. باورم نمی شد حالیش نباشد که او در یک کشور مسلمان دارد یک عید آمریکایی را با مشروب جشن می گیرد. عجیب احمقانه بود. یعنی او هیچ چیز راجع به مردمش و کشورش نمی دانست؟!» برنامه سقوط یک شاه، شبکه بی بی سی فارسی، دی ماه ١٣٩١.

[2] حدیث بیداری، حمید انصاری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ دوم، خرداد ١٣٧٤، صص ٩٨-٩٩.

[3] همان، چاپ سی و دوم، ١٣٨٦، تهران، ص ٨٧.

[4] آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی کشور.

[5] گزیده انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عباسعلی عمید زنجانی، نشر طوبی، سال ١٣٧٧، تهران، ص ٢٧٤.

[6] قسمتی از متن مصاحبه اختصاصی شهید قندهاری با معاونت تدوین تاریخ شفاهی و اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی کشور در تاریخ ١٣٧٨/١١/٩ توسط آقایان میردار و معظم پور که پس از اندکی ویرایش و تلخیص در اینجا آورده شد.

[7] صحیفه امام، ج ٣، صص ٣١٥-٣١٦، زمان: ٢ بهمن ١٣٥٦/ ١٢ صفر ١٣٩٨.

[8] استان گلستان در انقلاب اسلامی، غلامرضا خارکوهی، جلد دوم، انتشارات عروج، تهران، ١٣٩١، ص ٥٠١.

[9] همان، ص ٥١٣.

[10] دو سال آخر رفرم... تا انقلاب، ه. موحد، نشر امیرکبیر، ١٣٦٣، تهران، ص ١٠٥.

[11] مقاله قیام ٢٩ بهمن تبریز، رحیم نیکبخت، فصلنامه ١٥ خرداد، سال ششم، شماره ٢٨، زمستان ١٣٧٦، ص ١٨١.

[12] همان، ص ١٨٠.

[13] انقلاب ایران در دو حرکت، مهندس مهدی بازرگان، نهضت آزادی، ١٣٦٣، تهران، ص ٢٨.

[14] بخشی از آیه ٨١ سوره هود: آیا بامداد (پیروزی) نزدیک نیست؟

[15] صحیفه امام، ج ٣، ص ٣٥٥، پیام به اهالی آذربایجان (چهلم شهدای ١٩ دی قم).

[16] اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج ٤، ١٣٧٦، تهران، ص ٤٣٧.

[17] مقاله قیام ٢٩ بهمن تبریز، رحیم نیکبخت، فصلنامه ١٥ خرداد، سال ششم، شماره ٢٨، زمستان ١٣٧٦، ص ١٨٠.

[18] حضرت امام باز در فراز دیگری از این پیام تاریخی از انقلابیون مسلمان خواستند که صفوف خود را از اشخاص و گروه های غیراسلامی جدا نمایند. (صحیفه امام، ج ٣، ص ٣٥٩).

[19] ٧هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ و انقلاب اسلامی ایران، ج دوم، بهار ٧١، تهران، ص ٨١٥.

[20] ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه کاظم فیروز، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانه چی، چاپ چهارم، نشر مرکز، سال ١٣٨٠، صص ٤٦٨-٤٦٩.

[21] ٧هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسچی، ج ٢، صص ٨١٥-٨١٦.

[22] ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، صص ٤٦٨-٤٦٩.

[23] انقلاب ایران در دو حرکت، مهندس مهدی بازرگان، ص ٢٨.

[24] آرشیو اسناد شخصی مؤلف.

[25] همان.

[26] آرشیو قدیم فرمانداری گنبدکاووس.

[27] «گروه انتقام»، عده ای از عوامل ساواک بودند که تحت نام این گروه، برای ترساندن مخالفان شاه و حمایت از رژیم پهلوی در خانه های مخالفان بمب می گذاشتند و در پاره ای موارد به آنها حمله می کردند. یکی از کارهای این گروه حمله به جمع های دانشجویی و جوانان در کوه بود.

[28] صحیفه امام، جلد سوم، ص ٣٧٨.

[29] استان گلستان در انقلاب اسلامی، غلامرضا خارکوهی، جلد دوم، انتشارات عروج، تهران، ١٣٩١، ص ٥٥٢.

[30] فصلنامه یاد، شماره ٤١ و ٤٢، بهار و تابستان ١٣٧٥، ص ١٩٣.

[31] اهمیت این مراسم و مراسم فروردین ماه گرگان و مطالبی که سخنرانان در این دو مجلس مطرح کردند، به ویژه سخنرانی های مراسم ١٩ اردیبهشت سال ٥٧ مسجد جامع آن قدر زیاد بود که نوارهای آن تکثیر و در میان مردم دست به دست گردید؛ به طوری که نوارهای سخنرانی مسجد جامع بیش از مجلس قبل حائز اهمیت بود و اندکی بعد هم منجر به تبعید سه نفر از چهار سخنران روحانی این مجلس یعنی آقایان حاج سیدمحمد رئیسی، حاج سیدحبیب الله طاهری و حاج سیدکاظم نورمفیدی شد و بازداشت موقت حاج شیخ محمد شعبانی را به دنبال داشت. همزمان آقای حاج مرتضی ناظم زمردی که از کسبه انقلابی تهران و گرگان بود نیز به همراه روحانیان تبعید گردید. (کتاب استان گلستان در انقلاب اسلامی، غلامرضا خارکوهی، جلد دوم).

[32] منظور کودتای کمونیستی به رهبری تره کی است که در تاریخ ٥٧/٢/٧ با حمایت شوروی سابق در افغانستان انجام شد.

[33] ٧ هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسچی، ج دوم، صص ٨٤١ و٨٤٣.

[34] حدیث بیداری، حمید انصاری، ص ٩٦.

[35] آرشیو اسناد شخصی مؤلف.

[36] ایران در خاطرات جیمی کارتر، مترجمان: ابراهیم ایران نژاد و طیبه غفاری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ١٣٩٠، تهران، ص ٢٢.

[37] زیر اعلامیه امام توسط انقلابیون منتشرکننده آن نوشته شده بود: «توجه: در تکثیر این اعلامیه حتی الامکان بکوشید.

به امید پیروزی ملت ستمدیده ایران»، آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی کشور.

 

[38] کتاب کوثر، ج ١، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران، ص ٤٠٨.

[39] از خاطرات مرحوم آیت الله طاهری گرگانی، تدوین غلامرضا خارکوهی، حوزه هنری، تهران، چاپ دوم، ١٣٩٣، صص ١٢٩-١٣٠.

[40] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج ٧، تهران، ص ٢٨١.

[41] منظور حضرت امام خمینی (ره) است.

[42] آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی کشور.

[43] همان.

[44] همان.

[45] تفسیر آفتاب، محمدرضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ١٣٥٨، تهران، صص ٢٤٣ و ٢٤٧.

[46] صحیفه امام، ج ٣، ص ٤٣٧.

[47] آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی کشور.

[48] آرشیو اسناد شخصی مؤلف.

[49] روزنامه جمهوری اسلامی، ٥٨/٦/١٠، ص ٧.

[50] گزارش ساواک، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، ٥٨/٦/١٠، ص ٧.

[51] همان، ص ٧.

[52] آرشیو اسناد شخصی مؤلف.

[53] استان گلستان در انقلاب اسلامی، غلامرضا خارکوهی، ج ٣، ص ٢٤٩.

[54] مصاحبه مؤلف با نامبرده.

[55] شکست شاهانه، ماروین زونیس، ترجمه اسمعیل زند و بتول سعیدی، نشر نور، ١٣٧١، تهران، ص ٥٢٦.

[56] همان، ص ٥٠٧.

[57] آیت الله شریعتمداری در قسمتی از پیام ١٧ شهریور سال ١٣٥٧ خود چنین نوشته است: «شایسته است که قاطبه ملت مسلمان ایران به خاطر این که دستگاه بهانه ای برای کشتارجمعی دیگر پیدا نکند، عزای عمومی را در نهایت آرامش و متانت در خانه های خود برگزار کنند.» متأسفانه آقای شریعتمداری هیچ گاه حاضر به مبارزه با شاه نشد و اگر هم انتقادی می کرد در حد کلی گویی بود، آن هم انتقاداتش متوجه دولت و وزرا می شد و شاه را تبرئه می نمود. متأسفانه این روند از ابتدای قیام مردم در سال ٤١ تا سال ٥٧ ادامه داشت. به طور مثال ایشان در اردیبهشت سال ٥٧ مصاحبه ای با خبرنگاران

خارجی انجام داد و طوری سخن گفت که انقلابیون تصور کردند ایشان با رژیم شاه سازش نموده و کنار آمده است. ٢٢٩ این موضوع موجب ناراحتی مردم مبارز شد و خوشحالی حکومت پهلوی را در پی داشت. چنان که ظاهرا هیأتی از دوستان آقای شریعتمداری به دیدار برخی شخصیت های انقلابی استان ها رفتند تا کنار آمدن با دولت را انکار نمایند.

[سند شماره ٢٢٤٨/گ ١٠ مورخ ٥٧/٣/٢ از ساواک گرگان به ساواک مازندران، آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و مرکز دانشنامه انقلاب اسلامی] آقای شریعتمداری در طول مبارزات نهضت حضرت امام همواره ارتباط نزدیک خود را با رژیم شاه حفظ نمود. حتی در دی ماه سال ٥٧ به شاه پیغام داد که از ایران خارج نشود بلکه بماند و در مقابل مردم انقلابی مقاومت کند. دشمنی وی با انقلاب و امام و یارانش حتی پس از پیروزی انقلاب نیز ادامه یافت، تا آنجا که با تأسیس «حزب خلق مسلمان» و مشارکت در توطئه های ضدانقلاب بخصوص کودتای نافرجام نوژه در تابستان سال ٥٩، بازداشت و خانه نشین و از مرجعیت خلع شد و خود در تلویزیون به جرمش اعتراف نمود. او در سال ٦٥ فوت کرد. برای شناخت بیشتر وی به کتاب ارزنده «شریعتمداری در دادگاه تاریخ» تألیف سیدحمید روحانی مراجعه فرمایید.

[58] مصاحبه مؤلف با نامبرده.

[59] بخشی از آیه ٨٦ سوره نسا: براستی که مکر شیطان ضعیف است.

[60] صحیفه امام، ج ٣، ص ٤٦٠. البته حضرت امام خمینی علاوه بر این پیام، دو پیام دیگر نیز به مناسبت ١٧ شهریور در تاریخ های ٢١ و ٢٣ شهریور ٥٧ صادر فرمودند که در آنها نیز ضمن افشای این جنایت شاه، بر استمرار مبارزه توسط مردم تأکید ورزیدند.

[61] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج ١١، تهران، ص ٢٩٧.

[62] آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.

[63] ایران در خاطرات جیمی کارتر، ترجمه: ابراهیم ایران نژاد و طیبه غفاری، ص ٢٢.

[64] آرشیو اسناد شخصی مؤلف.

[65] اخبار خبرگزاری پارس، ایران، تهران، شهریور ١٣٥٧.

[66] آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.

[67] خاطرات ارسالی نامبرده برای مؤلف.

[68] طبس قربانی پیشگان انقلاب، محمدرضا زجاجی، انتشارات سعید، ١٣٥٨، مشهد، ص ١٥٨.

[69] اعترافات ژنرال، عباس قره باغی، نشر نی، ١٣٦٦، تهران، ص ٧٩.

[70] ایران در خاطرات جیمی کارتر، ترجمه: ابراهیم ایران نژاد و طیبه غفاری، صص ٢٢-٢٤.

[71] انقلاب اسلامی ایران از نگاه دیگران، وحید الزمان صدیقی، ترجمه و تصحیح: سیدمجید روئین تن، مؤسسه اطلاعات، ١٣٧٨، تهران، ص ١١٢.

[72] اردشیر زاهدی و رازهای ناگفته سلسله پهلوی، سعید قانعی، انتشارات مهتاب، چاپ دوم، ١٣٨١، تهران، ص ٢٧٨.

[73] همان، صص ٢٧٨-٢٧٩.

[74] ایران در خاطرات جیمی کارتر، ترجمه: ابراهیم ایران نژاد و طیبه غفاری، صص ٢٤-٢٦.

[75] غرور و سقوط، آنتونی پارسونز، ترجمه: پاشا شریفی، راه نو، تهران، ١٣٦٣، ص ١٧٨.

[76] انقلاب اسلامی ایران از نگاه دیگران، وحید الزمان صدیقی، ص ١١٣.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان