مقدمه
عاشورای حسینی، از بزرگ ترین وقایع تاریخ بشری است که تأثیرات فراوانی بر افکار و رفتار مردم، حوادث و نهضت های تاریخی داشته است. این نهضت عظیم، تجسم مفاهیم و ارزش های والایی چون جهاد در راه خدا، امر به معروف و نهی از منکر، حقانیت تشیع، مبارزه با نفس پرستی، توکل و... بود؛ امّا از آن جا که بنای چنین مفاهیمی، ریشه های دنیاستیزی و ظلم اموی را مورد هدف قرار می داد، دنیاپرستان دین ستیز را دچار رعب و وحشت نمود؛ به گونه ای که آنان را بر آن داشت که با سیاست های مزورانه به تحریف واقعۀ عاشورا دست یازند و درصدد برآیند که این واقعۀ عظیم را کم رنگ و شکست خورده جلوه دهند؛ امّا عاشورا یک نهضت بود که باید تا همیشۀ تاریخ زنده می ماند و برای زنده ماندن فلسفۀ این قیام خونین، باید از تحریف آن حادثه، ممانعت به عمل می آمد. این وظایف خطیر را تنها کسی می توانست بر عهده گیرد که دارای ویژگی های خاص آن باشد. ویژگی هایی چون ایمان راسخ، قدرت ایثار فوق العاده، صبر و بردباری در حد کمال، علم و آگاهی همراه فصاحت و بلاغت بیان، قدرت روح و تسلط بر نفس و تیزبینی که همۀ آنها در شخص زینب کبری(ع) جمع شده بود.
در این مقاله، مشخص می شود که چگونه بنی امیه قصد داشتند واقعۀ عاشورا را به نفع خود و برای بر حق جلوه دادن کشتار آل پیامبر(ص) منحرف گردانند و به گونه ای دیگر جلوه دهند و در این راستا از هر فرصتی برای کم رنگ یا بی اثر شدن فرهنگ عاشورا، این سرمایۀ بزرگ اسلامی - انسانی، نهایت استفاده را می کردند.
در این میان، رسالت اسیران خاندان نبوت - شاهدان مصیبت عظمی کربلا - این بود که عاشورا را از خطر تحریف مصون نگه دارند و نگذارند دست تحریفگران بر دامان پاک آن برسد. در این صورت بود که اهداف عاشورا و شعارهای آن، می توانست چون چراغی روشن در راه خیل عظیم مشتاقان حق و عدالت قرار گیرد. آن چه در قیام و حرکت امام حسین(ع) اهمیت بسیار دارد، نقش حضرت زینب(ع) است که بدون آن، قیام، نتیجه نمی داد. موج وسیع تبلیغات دشمن، فرهنگ ضدارزشی مردم آن زمان، فاصلۀ شهرها و کندی انتشار اخبار در بین آنها و حاکمیت دشمن و انزاوای اهل بیت (ع)، شرایط نامناسبی بود که حضرت زینب(ع) برای ابلاغ پیام خویش درگیر با آنهاست.
خون امام حسین(ع) هدفدار است و پیام دارد و ابلاغ آن بر دوش زینب(ع) است. بنابراین در مقابل شرایط دشوار فوق، وظیفۀ رساندن پیام خون امام(ع) و اصحاب ایشان، تبیین خلافت رسول خدا(ص) و امام (ع) و معرفی چهرۀ واقعی بنی امیه، بر عهدۀ اوست. زینب(ع) باید از تحریف حادثۀ کربلا به وسیلۀ دشمن جلوگیری کرده و از جوشش خون شهیدان برای ریشه کن کردن بنی امیه سود جوید. در کنار این مسئولیت ها، زینب، کاروان سالار خیل اسیران است، باید از جان امام زین العابدین (ع) حفاظت کند و در عین حال، زنان و کودکان را به نحوی کنترل نماید که از هر گونه عمل و حرکتی که نشانۀ ضعف است، اجتناب نمایند.
علل تحریفات عاشورا
در طول تاریخ، وقایعی که به ادیان و مذاهب، مرتبط و از قداست ویژه ای برخوردار بوده، توسط مخالفان، ملحدان و منافقان برای انکار و امحای حقیقت، بیشتر دچار تحریف شده اند؛ زیرا مخالفان کوشیده اند تا وقایع دینی را آن طور که خود می خواهند در جهت تحکیم پایه های قدرت خویش توجیه نمایند. قیام خونین کربلا نیز از این قاعده مستثنی نبوده است؛ به گونه ای که حکومت فاسد اموی با مشروع جلوه دادن حاکمیت خویش توانستند مردم سست عقل عراق را علیه فرزند پیامبر(ص) خویش بشورانند و او را غریب و تشنه کام بر لب فرات به شهادت برسانند. آنان از نیت اصلاح گرایانۀ امام حسین(ع) به خوبی آگاه بودند و می دانستند که وی قصد دارد تا با تحریفاتی که پس از مرگ پیامبر(ص) در دستگاه رهبری، خلافت اسلام و میان مردم پیش آمده بود بجنگد و اسلام راستین را بار دیگر در میان جامعه رواج دهد. این امر امویان و جیره خواران اموی را به شدت نگران ساخت؛ به گونه ای که هر کدام به سهم خویش، مقدمات قیامِ به ظاهر شکست خوردۀ امام حسین(ع) و کشته شدن وی در صحرای کربلا را فراهم آوردند و از آن پس کوشیدند این قیام را شکست خورده و خود را صاحب حق جلوه دهند.
دستگاه اموی، سعی داشت قیام امام حسین(ع) را به ایستادن در برابر خلیفۀ به ظاهر مشروع و واجب الاطاعه، تنزل دهد تا حرکت آن حضرت را خروج، طغیان و بغی که حکم آن سرکوبی و مرگ است، تلقی کنند؛ این که در برخی اقوال، کاروان اسرای اهل بیت(ع) را خارجی خطاب می کردند به معنای بیگانه نبود؛ بلکه مقصودشان این بود که خاندان اهل بیت در برابر حکومت حق و مشروع خروج کرده اند.
این تحریف به گونه ای بود که وقتی مسلم بن عقیل در کوفه قیام کرد، اشراف کوفه به خواست عبیدا لله بن زیاد، برای متفرق کردن مردم از اطراف مسلم، جلو آمدند؛ چراکه مسلم از حکومت و خلیفه اطاعت نکرد و چنین کاری از دست دادن موقعیت و هلاکت جان، اموال و نوامیس شان را به دنبال داشت؛ لذا ایستادن همراه با مسلم در کنار امام حسین(ع) را مساوی با هلاکت برای آنها قلمداد کردند.
عبیدالله بن زیاد بعد از دستگیری جناب مسلم(ع) در مقابل جمع اشراف و بزرگان کوفه به ایشان گفت: «تو آمدی و میان مسلمانان تفرقه افکندی، جمع آنها را به هم زده و مردم را به جان هم انداختی»؛ یعنی در واقع این حرکت را بر هم زدن وحدت مسلمانانی می دانست که بر خلیفه ای اجماع و بیعت کرده اند.
آنان بر تفکرات نابخردانۀ خویش تا جایی اصرار ورزیدند که پرده های حریم پیامبر(ص) را پاره و پرده نشینان خانه اش را آوارۀ کوه و بیابان کردند و در برابر دیدگان نامحرمان در هر کوی و برزن حرکت دادند و با این کار می خواستند از نورافشانی حقیقت واقعۀ عاشورا ممانعت کنند؛ امّا آنان غافل بودند که حسین(ع) آبروی تاریخ است و قیامش هرچند به ظاهر شکست خورده و صدایش در گلو خفه گردیده، خود گواهی بر بی شرمی خاندان اموی و صداقت آل رسول(ص) است.
حضرت زینب(ع)، پیام رسانی و افشاگری
وقتی حادثه برخاست، تحریفات نیز آغاز می شود. در این زمان، غیر از یادآوری در زنده ماندن حق و رسوایی باطل، برای خنثی کردن نقشه های پیروان باطل، باید توطئه ها را افشا کرد و به تبیین جنایات پرداخت تا آن چه اتفاق افتاده است، در پس پردۀ کتمان باقی نماند (محدثی، 1379: 190). افشاگری همیشه در روشن ساختن اذهان نسبت به واقعیات و بسیج مردم علیه باطل، کارساز بوده است در حادثۀ کربلا، یکی از رسالت های بازماندگان حادثه، افشاگری علیه دشمن بود و ضربه زدن به رژیم اموی، از طریق تبیین آن چه در کربلا گذشت؛ زیرا پس از قیام امام حسین(ع) کسانی که به ناروا بر مسند قدرت و ریاست تکیه داشتند، بر این بودند که هدف های نخستین و ارزش های متعالی که در شعارهای نهضت عاشورا مطرح شده بود را در اذهان مردم به دست فراموشی بسپارند؛ کوته فکران و جاهلان دنیاگرای اموی به خوبی می دانستند که اگر عاشورا به عنوان یک فرهنگ در میان جامعه نهادینه شود همچون سدی محکم و بنیادین، مسیر مطامع نامشروعان را مسدود خواهد کرد. شاید یکی از دلایلی هم که سبب شد امام حسین(ع) که از قبل، از افکار نازل بنی امیه آگاهی داشت در حرکت خویش از مدینه به مکه، سپس به کربلا، زنان و کودکان را هم به همراه آورد، آن بود که اینان در دوران اسارت به عنوان شاهدان صحنۀ جنایت و مظلومیت اهل بیت، دیده های خود را برای مردم بازگو کنند تا آن وقایع، پشت پردۀ ابهام نماند.
پیام رسانی و افشاگری از اهداف اصلی نهضت عاشورا بوده است که بر این مطلب شواهد و قرائن عدیده ای وجود دارد، پاسخ امام حسین(ع) به اطرافیان مبنی بر این که «ان الله شاء ان یراهن سبایا» دلیل بر آن است که خداوند بدین وسیله می خواسته نهضت عاشورا زنده بماند.
همان گونه که جریان خون شهیدان در عاشورا، عمیق ترین اثر را در افشای ماهیت حاکمیت استبدادی و شاهانۀ بنی امیه بر جای نهاد، ضرورت داشت که عمق آن اثر به درستی تبیین شود؛ تبیین خون شهیدان آینه داری عاشورا و ابلاغ پیام کوفه، زمینۀ آماده برای ابلاغ پیام بود. مردمی عهدشکن و سست عنصر که به تعبیر امیر مؤمنان (ع) با هر بادی به سویی می رفتند. سخنان زینب(ع) هر کلمه اش مثل خون شهیدان عاشورا، برنده و تعیین کننده بود (مهاجرانی، 1377: 293).
حضرت زینب و دیگر زنان با استفاده از طبع ادبی که در قوم عرب جلوه گر است، با فصاحت و بلاغت ضمن استفاده از مهم ترین عناصر تبلیغاتی، یعنی به وسیلۀ ایراد خطبه، سرودن شعر و روایت حدیث و نیز برپایی مراسم سوگواری برای ذکر مصائب سیدالشهدا و نقل حوادث کربلا در انتقال احکام اسلامی، نقل گفتار، رفتار و فضایل معصومین و اهل بیت عصمت و طهارت و نیز پیام رسانی نهضت زنده نگه داشتن یاد اهل بیت(ع) داشته اند و به این وسیله با تأثیر بر مردان و زنانی که در کربلا حضور نداشته اند، زمینه سازی های لازم برای قیام های آتی و متزلزل نمودن حکومت امویان نقش مهمی داشته اند. گفتنی است این زنان با تأسی بر امامان بر حق خویش، در پاسداری و حراست از دین اسلام و جلوگیری از محو شدن آن در فضای انحرافی که حکومت بنی امیه برای دین ایجاد کرده بود، نقش خود را ایفا می نمودند (یزدان پناه قره تپه، 1387: 85 - 86).
با روشنگری های زینب(ع) دیر زمانی نمی گذرد که حقیقت قیام امام حسین(ع)، روشن و فلسفۀ پیمان شکنی و نقض عهد معاویه آشکار می شود؛ چراکه او به هر جا وارد می شد طبق آیات قرآن استدلال می کرد و قبایح اعمال آنان را بیان و پیامدهای ظلم و بیداد آنان را بازگو می کرد و از توبیخ و سرزنش آنان، واهمه به دل راه نمی داد و با اتکا به ایمان و اعتقاد به وعدۀ الهی و فهم پوکی و حباب گونگی ستم، هر موقعیتی را برای روشنگری، هدایت و شستن زنگار تبلیغات دشمن مغتنم می شمرد. این اقدام، آموزش و آزمونی برای ماست تا دریابیم مسئولیت و مأموریت در هیچ شرایط و موقعیتی تعطیل پذیر نیست.
سخنان حضرت زینب(ع) پس از شهادت سالار شهیدان و خطبه های آن حضرت در بازار کوفه و در بارگاه ابن زیاد و دربار یزید در شام، چنان قوی و تکان دهنده بود که همگان را به حیرت واداشت و مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کرد. وی رسالت خویش را - که زنده کردن دین جدش بود - به نیکی انجام داد و سیاست های مزورانۀ حکومت اموی را در سرپوش گذاشتن بر واقعه و مسخ جریان کربلا و به تبع، فراموشی آن از سوی مردم را برای خفتگان، تبیین نبود تا غبار تحریف را از واقعۀ کربلا بزداید و لحظه لحظۀ آن را چون خورشید در آسمان دین و آیین، روشن و منور سازد. در ادامه، تحریفات بنی امیه و روشنگری های بانوی سخنور کربلا، به ترتیبِ وقایع، از عاشورا تا مدینه، بررسی و تبیین می شود.
عاشورا، آغاز افشاگری
در روز عاشورا با شهادت حضرت اباعبدالله(ع)، رسالت بزرگ زینب کبری(ع) آغاز می شود. وی به خوبی می دانست که برنامه ریزان تبلیغاتی دشمن منتظرند تا کوچک ترین واکنش و سخنی را بیابند که نشانه ای از ضعف و یا پشیمانی خانوادۀ پیامبر(ص) باشد؛ آنان برای تضعیف روحیۀ اسیران در همان ابتدا آنها را از مقابل بدن های قطعه قطعه شدۀ شهدا عبور می دهند تا با دیدن عزیزان خویش همه چیز را تمام شده بیابند و صدایشان در گلو خفه شود؛ فارغ از این که این دیدار اولین جرقه را در کلام دختر قهرمان علی(ع) و فاطمه(ع) ایجاد می کند؛ بدین سبب در اولین اقدام روشنگرانۀ خود با نگاه به پیکر امام حسین(ع) می گوید: «خدایا! این قربانی را قبول کن» و با این سخن که از رضا و تسلیم راستین وی در برابر مشیت پروردگار نشان دارد، فصلی جدید از حادثۀ خونبار کربلا رقم می خورد.
حضرت زینب(ع) وقتی پریشان احوالی حضرت زین العابدین(ع) را بر بلاتکلیفی و رها ماندن اجساد شهدا می بیند، می فرماید:
پسر برادرم! آن چه می بینی نالان نباش. به خدا سوگند این پیمانی است از پیامبر خدا به جد و عمو و پدر تو. خداوند از مردم پیمان گرفته است، مردمی از همین امت که فرعون های زمین آنها را نمی شناسند؛ امّا فرشتگان آسمان با آنها آشنایند. آنان این پیکرهای پاره پاره را جمع می کنند و در این دیار و بر فراز مرقد حسین(ع) پرچمی می افرازند که هرگز کهنه نخواهد شد و در گذر روزها و سال ها آسیب نمی بیند. (قنبری همدانی، 1382: 234)
در غروب عاشورا با نگاه به میدان جنگ و اجساد شهیدان می گوید:
ای پیامبر! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند؛ این حسین(ع) است که در هامون فتاده است، در خون غلتیده است و پیکر او پاره پاره است. ای پیامبر! دختران تو اسیر شده اند و باد صبا بر آنها می وزد. (مهاجرانی، 1377: 278)
روشنگری های حضرت زینب(ع) در کوفه
اکنون عاشورا پایان یافته بود و وظیفۀ پیام آوران عاشورا، اسیران دشت کربلا، به ویژه زینب(ع) صیانت از آن بود. پیام شهیدان کربلا یعنی جاودانگی وحی و اسلام و حفاظت از کتاب آسمانی پیامبر خاتم(ص) برای ابدیت تاریخ بشری باید حفظ می شد.
عبیدالله زیاد از وضع کوفه باخبر بود و به خوبی می دانست در آن شهر، شیعیان علی(ع) جای دارند و از امام حسین(ع) دعوت کرده بودند؛ بنابر این ممکن است ورود اسیران برای حکومت وقت، مشکلی فراهم سازد؛ به این جهت در اولین اقدام، ده هزار نفر نیروی نظامی را بسیج کرده بود تا اوضاع را زیر نظر گیرند و حمل سلاح را در میان مردم ممنوع کنند و چنین وانمود نمایند که اسیران روم و دیلم را می آورند و اهل بیت پیامبر(ص) را با نام خارجی وارد شهر کنند (بابازاده، 1381: 110).
پیش از آن که کاروان اسرا به کوفه برسد، سرهای شهیدان را به کوفه فرستاده بودند. آنان می خواستند صبح روز دوازدهم یک نمایش قدرت و پیروزی بر پا کنند. عبور سرهای شهیدان و کاروان اسیران در برابر چشمان مردم کوفه برای آن بود که بدانند دیگر هیچ شعله ای از فریاد و مقاومت در برابر حکومت یزید باقی نمانده است (مهاجرانی، 1377: 288).
مردم کوفه با نامه های فراوان، امام حسین(ع) را دعوت کردند به کوفه بیاید و آنان نیز با تمام توان از وی حمایت کنند. سپس همان مردم در مقابل زینب(ع) قرار گرفتند. وی برای بیان حقایق عاشورا در این مکان آزاردهنده - که یادآور رنج های دوران حکومت پدر بزرگوارش بود - تصمیم گرفت با زبان پدرش علی(ع) با آنان سخن گوید و سند رسوایی حکومت یزید در حادثۀ دردناک کربلا را امضا کند.
حضرت زینب(ع) مستقیماً با مردم سخن گفت. او زبان آنها را می شناخت. پیش تر آن مردم را آزموده بود و هنوز بدعهدی کوفیان با پدر از خاطرش پاک نشده بود. بی پروا آنان را قاتلان حسین و خانوادۀ پیامبر(ص) معرفی کرد. او کوچه و بازار کوفه و حالات و رفتار مردم را تکیه گاه تبلیغ و روشنگری قرار داد و با برشمردن ویژگی های مردم کوفه، آنها را وابستگان و تابعان آل زید و ابوسفیان معرفی نمود و با ذکر این جمله «شما به پیامبر(ص) ایمان آوردید و با این گناه بزرگ، دوباره آن را گشودید» به آنها گفت که وجود این خصایص و صفات ناشایست در شما به تبع بریده شدن از اهل بیت پیامبر(ص) است (موسوی خرم آبادی، 1386: 99).
وی بی پروا آنان را مورد خطاب قرار داد و با منطق آتشین و پر معنای خود فریاد برآورد:
ای مردم کوفه، ای اهل فریب و خدعه، آیا بر ما می گریید؟ هنوز چشم های ما گریان است و ناله های ما خاموش نگردیده است. مَثَل شما، مَثَل زنی است که رشته های خود را می بافت و سپس باز می کرد. شما به پیغمبر ایمان آوردید و ریسمان ایمان خود را محکم کردید؛ امّا با این گناه عظیم، دوباره آن را گشودید. در شما جز چاپلوسی، شرّ، فساد، نخوت، بغض، تملق کنیززادگان و با دشمنان غمازی کردن نیست (ابن طاووس، 1372: 176)
به این ترتیب دخت گرامی حضرت علی(ع) با بیان حقیقت وجودی و شخصیتی مردم کوفه، آنان را رسوا و شرمنده کرد. تبیین و روشنگری مردم شناسانه، جامعه شناسانه و هنرمندانۀ رفتار مردم از ویژگی های درخشان این خطابه است. زدودن لایه های تحریف و تبلیغ دشمن علیه اسیران که خارجی هستند، در متن خطبه معلوم می شود (سنگری، 1388: 548).
سخنان گرم و کوبنده و رسواگر حضرت زینب(ع)، مسیر فکری کوفیان را متحول ساخت. رخسار شرمنده و خجلت و ندامت آنها، حکایت ها داشت (موسوی خرم آبادی، 1386: 105). وی آن چنان صحنۀ طراحی شده به دست مزدوران یزید و ابن زیاد را دگرگون می کند که گویی قیامت برپا می شود، به گونه ای که چون نادمان صحرای قیامت، انگشت حسرت به دندان می گزند و از کردۀ خویش پشیمان می شوند.
از سوی دیگر، مزدوران عبیدالله و دیگر دژخیمان و درندگان نینوا، نسبت به انقلاب و شورش مردم، سخت بیمناک شدند. آنان تصور کردند، تنها قدرتی که می تواند به سخنان زینب(ع) خاتمه دهد و او را آرام سازد، دیدن سر مطهر برادرش است. سر آن حضرت را مقابل محمل قرار دادند. زینب(ع) محمل را روشن کرد، فضای جان را معطر دید، سر از کجاوه در آورد و چنین به درد دل پرداخت:
یا هلالاً، لما استَمَّم کَمالاً
غاله خشفه فَابدا غروباً
ما توهّمتُ یا شَقیق فؤادی
کانَ هذا مقدّراً مکتوباً
یا اَخی، فاطِمِ الصغیره
کَلِمّها کاد قَلبها ان یذوبا
رئا یکی از فنون بلاغت در شعر است. در رئای زینب(ع)، نکتۀ بلاغتی دقیق و عمیقی نهفته است. سر برادر را به هلال و ماه نو تشبیه می کند؛ زیرا مردم، او را جست وجو کرده و با انگشت به هم نشان می دادند که بالای نیزه نمایان بود. این ماه نو، امیدبخش عهدی تازه در تاریخ اسلام است؛ زیرا پس از آن که بر اثر سیاست شوم بنی امیه، محیط اسلامی، شب ظلمانی شده بود، با شهادت امام حسین(ع) دوره ای تازه آغاز شد و تاریخ اسلام را روشن ساخت (همو: 106).
بلاغت و شیوایی و شهامت و توانایی آن را جز با همین عبارت نتوان ادا کرد که از زبان علی(ع) دُرفشانی شده است، گله و انتقاد و موعظه و ارشاد، موشکافی اخلاق فاسد و اسباب فساد در آن به وجه بلیغی بیان شده است. این خطبه که در برابر دشمنان خونخوار از حنجرۀ زنی اسیر و گرفتار بیرون آمده است، اگر از سرداری نیرومند و امپراتوری ارجمند نیز نقل می شد، مایۀ بسی شگفت و خیره کننده خطیبان زیردست بود. آن را جز با کرامت مقام شامخ ولایت زینب(ع) نتوان توجیه کرد (قمی، 1374: 504 - 505).
سید بن طاووس در لهوف می گوید:
اهل بیت در خطابه ها و سخن رانی ها از حضرت ختمی مرتبت(ص) به رسول یا نبی یا جد یاد می کردند و درود می فرستادند؛ امّا در این جا حضرت زینب کبری چنین می گوید: «الحمدُ لله و الصَّلوه علی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیبینَ الأخیار؛ حمد مختص خداست و درود بر پدرم محمد(ص) و خاندان برگزیدۀ او». (ابن طاووس، 1372: 176)
مقصود حضرت آن است که همه به هوش باشید! ما فرزندان پیامبریم و من دختر رسول خدایم. با این جمله، دیدگاه مردم را عوض می کند تا نپندارند که او زنی اسیر است و این قافله، قافلۀ اسراست.
سخنران کاروان اسیران، هوشمندانه و مدبرانه همه چیز را به پیامبر(ص) ختم و خود را از خاندان پیامبر معرفی می کند. حسین را فرزند پیامبر(ص) و کشتن او را کشتن پیامبر(ص) می داند. به مردم می گفت ما خانواده پیامبریم و این شیوه، عمق جنایت بنی امیه و مظلومیت خاندان پیامبر و حادثۀ کربلا را بهتر معلوم می کرد. مخاطب ها - حتی عبیدالله بن زیاد - نمی توانستند پیامبر(ص) را نادیده بگیرند و شأن او را - حتی به تلویح - خدشه دار کنند. همۀ محاکمه هم حول همین محور است. در سخنان و خطبه ها، پرسش از مردم و عبیدالله این است که فردا پاسخ رسول خدا(ص) را چه خواهید داد (سنگری، 1388: 564 و 565). بدین ترتیب، برخلاف ترفندها و تبلیغات حکام اموی که باعث شده بود مردم کوفه، فریب بخورند و به خواب جهل فرو روند و خاندان نبوت را اسیرانی بیگانه قلمداد کنند و گاهی نیز آنان را مورد اهانت قرار دهند، حضرت زینب(ع) با سخنان پرصلابت خود پوچی تحریفات آنان را که مزورانه و حیله گرانه بود برای عموم مردم آشکار کرد.
حضرت زینب(ع) در مجلس ابن زیاد و افشای حقیقت
در دربار عبیدالله با حضور اشراف و مردم عادی و همچنین اسیران نینوا مجلسی برگزار می شود. پسر زیاد که سرمست جنایات و پیروزی خود بود، درصدد برآمد پیروزی خود را به رخ دختر بزرگوار علی(ع) بکشد و در ضمن از این مجلس و مکالمه با زینب(ع) یک استفاده تبلیغاتی هم به نفع حکومت خونخوار و رسوای یزید کند؛ ولی گمان نمی کرد طرف مکالمه و سخنش، شیرزن تاریخ و بانوی بزرگی است که با منطق محکم و نیرومند خود سبب رسوایی یزید و همه ستمگران و فاسقان روزگار خواهد شد.
او برای برآورده شدن خواسته اش، مردم را به نزد خود خواند؛ سپس فرمان داد خاندان پیامبر(ص) را حاضر کردند. زینب(ع) پست ترین لباس هایش را پوشیده بود و آستین لباس خود را حجاب قرار داده بود و با آن صورتش را پوشانده بود. بدون توجه به قدرت این سفلگان، آرام قدم برمی داشت و چون فرمانروایی پیروز، در گوشه ای دور از جمعیت جای گرفت و کنیزان و زنان اطراف او را گرفتند. شیوۀ ورود قهرمان کربلا، چنان عبیدالله را مضطرب و ناراحت کرد که پرسید: این زن متکبر کیست؟ کسی جواب نداد. بعد از تکرار سؤال، یکی از کنیزان گفت: او زینب دختر علی است. سپس پسر زیاد با کمال بی شرمی، دهان باز کرد و گفت: حمد خدایی که رسوای تان ساخت و به کشتن داد و قصۀ شما را تکذیب کرد. امّا زینب(ع) برای خنثی کردن تمام نقشه های عوام فریبانه و آشکار کردن حقیقت، بی درنگ در جواب او فرمود: سپاس خدای را که به خلاف گفتۀ تو ما را به محمد(ص) حرمت بخشید و به کمال پاکی رسانید، فاسق است که رسوا گردد و بدکار است که تکذیبش می کنند. ابن زیاد انگیزۀ خود را از این جنایت هولناک به زبان آورد و گفت: خدا دل مرا از سرانجام طغیانگرت و یاغیان سرکش خاندانت خنک کرد. حضرت زینب(ع) هم فرمود: قسم به دینم، برادرم را کشتی و کسانم را نابود کردی، شاخه ام را بریدی و ریشه ام را برآوردی. اگر این دلت را خنک می کند، خنک دل باش! (نک: طبری، 1369: 3067).
یکی از محورهایی که بالاترین سرمایه گذاری را در تلاش های مذبوحانه حکام به خود جلب نمود، تحریف عاشورا و عاشوراییان و مصادره وقایع به نفع ستمگران بود که البته سخت در این مصاف ناکام ماندند. مذاکرات زینب با عبیدالله و یزید به خوبی مؤید این است. یکی از تحریفات مهم که از طریق مختلف تبلیغ می شد، اسناد قضایا و شهادت حضرت ابی عبدالله (ع) به خداوند است.
تفکرات اشعری گری در تحکیم اباطیل فکری که به وسیله بنی امیه تشدید می گشت بهترین اهرم فرهنگی برای توجیه جنایات بود. آنان در واقع می خواهند با تکیه بر منطق جابرانۀ خود، عاملان این جنایت هولناک را مجریان خواست و ارادۀ خداوند بنمایانند. این جاست که صدیقۀ صغری(ع) با مدد از کتاب آسمانی به منطق جبرگرایانۀ آنان پاسخ می دهد:
مجاهدان و شهیدان در راه خدا، با خدا معامله می کنند و می جنگند و ستمگران، برخلاف ارادۀ الهی، برای دستیابی به خواسته های دنیوی خود، بی رحمانه آنان را به شهادت می رسانند و در نتیجه خداوند آنان را مجازات و عقوبت خواهد کرد.
پسر زیاد برای پرده پوشی کردن رسوایی خود با یک جمله به این گفت وگوی پرمخاطره که برای او بسیار گران تمام شده بود پایان داد و گفت: «این زن سجع و قافیه نیکو می گوید، پدرش هم سجع گوی و شاعر بود». زینب(ع) در پاسخش فرمود: «ای پسر زیاد! زن را با سجع گویی چه کار؟ مرا بدان دلبستگی نیست و آن چه شنیدی سوز دلم بود که بر زبان آمد» (یزدان پناه قره تپه، 1387: 94 - 95).
خطبۀ شکوهمند پیامبر کربلا در موقعیتی ایراد شد که «عبیدالله قصد داشت با نمایش قدرت و القای پیروزی، همگان را مرعوب، حکومت یزید را تثبیت و خاندان و بازماندگان پیامبر را تحقیر کند؛ اما خطبۀ زینب باعث شد:
- حقانیت اهل بیت و پیروزی کربلا - خون بر شمشیر - روشن گردد.
- پایه های حکومت اموی متزلزل و ستمگران و قاتلان رسوا و تحقیر شوند.
- فرجام بدکاران و سرانجام حق خواهان و حقیقت گویان را آشکار سازد.
- زشتی کار و عمق جراحتی را که بر جان اهل بیت و عظمت ضربه ای را که بر اسلام وارد آورده بودند روشن گرداند. (سنگری، 1388: 549)
در مقابل ستم، باید شدید بود؛ اشّداءُ علی الکفار، در هیچ حادثه ای، درخشان تر و شکوه مند تر از کوفه دیده نشده است؛ چه در مقابل مردم و سربازان مسلح در کوچه و بازار و چه در کاخ عبیدالله ابن زیاد. لحن تند و شکننده، فریاد های روشنگرانه و قاطع و نهراسیدن از هیبت و هیمنۀ دشمن مسلح، آموزه ای است که باید از مکتب کاروان اسیر و آزاد اندیش عاشورا فرا گرفت.
تلاش یزید برای نهادینه کردن رفتارهای باطل و افشاگری حضرت زینب(ع)
تبلیغات مسموم و مستمر با ذهن و جان مردم چه می کند. در شام که به سبب دوری از مرکز حکومت اسلام، موضع گیری ضد علوی قوی و القائات زهرآگین کارا و مؤثر بود، برخورد با اهل بیت پیامبر(ص) بسیار تلخ تر و سخت تر و قساوتمندانه تر است. در کوفه، هرگز پایکوبی و شادی و شهرآرایی نشد چون کوفه، موقعیتی متفاوت با شام داشت؛ در شام اسیران را در حالی به طرف کاخ یزید حرکت دادند که زنان شام دف می زدند و هلهله می کردند.
سهل بن سعد می گوید: وقتی مردم را سرشار از شادی و سرور دیدم، دیدم مردم لباس نو پوشیده اند و زنها دف می زنند، گمان کردم که مردم شام شاید عیدی دارند که من نمی شناسم.
در چنین فضایی، فضای غفلت و فریفتگی، مردم شام از دیدن سرهای شهیدان خانواده پیامبر(ص) و اسیران خاندان او شادمان بودند. اسیران و شهیدان را در خیابان های شام می گرداندند و آنان را زمانی به مجلس یزید وارد کردند که سر حسین(ع) در برابر یزید بود و یزید با چوبدستی خود به لب ها و دندان های حسین(ع) می زد (مهاجرانی، 1377: 312).
دست هایشان به زنجیر به یکدیگر بسته شده بود. بساط عیش و طرب برپا و چاپلوسان دین و دنیا، متملقانه یزید را مدح می کردند و طاغوت آل ابوسفیان بر تخت استکبار خود جلوس کرده و به باده گساری ادامه می داد، صحنه ای بسیار دلخراش و جانکاه بود عصارۀ تمامی فضایل هستی را با دست های بسته و در هیأت اسیری به دربار مردی آوردند که جامعه تمام مفاسد و جنایات و خیانت ها بود؛ امّا بهترین فرصت برای پیام عاشورا نیز فراهم شده بود (قنبری همدانی، 1382: 285).
در درون زینب(ع) توفانی از درد و آتش بر پا بود، اما زینب(ع) بر قلۀ آزادی و عزت ایستاه بود و یزید در درّۀ غرور و تباهی سرنگون شده بود. او به ظاهر فرمانروا بود و در لباس های رنگارنگ و زینت های دنیایی غرقه بود و مأموران همه گوش به فرمان او. زینب(ع) تنها دربند بود؛ مصیبت دیده و توفان های درد را به جان خویش به بند کشیده! (مهاجرانی، 1377: 322).
هنگامی که یزید را شاد و سرمست دید، گفت:
ای پسر آزادشدگان! این آیین داد است که زنان و کنیزانت را در پرده بنشانی و دختران پیغمبر (ص) را از این سو بدان سو برانی؟
زینب با سخن خویش شادمانی و غرور یزید را شکست. (همو: 316)
در خانۀ یزید، حضرت زینب(ع) تا آن جا که در توان داشت، از فرصت های مناسب برای آشکار کردن نیات سوء و دشمنی آل ابی سفیان با اسلام استفاده کرد. ستم هایی که به خود امام(ع) و یاران مجاهدش، حتی کودک شیرخواره اش روا داشته بودند را یکایک برای مردم شرح داد. چنان مردم را بیدار کرد که آشکارا به یزید بد می گفتند و از او بیزاری می جستند و بدین ترتیب چهرۀ منحوس و زشت بنی امیه که قصدشان زنده کردن عصر جاهلیت و انهدام اسلام بود را بر ملا کرد.
خطبۀ رسواگرانه، روشنگرانه، کوبنده و حماسی حضرت زینب(ع)، مجلس محاکمۀ یزید و نظام اموی بود (سنگری، 1388: 672).
خطبۀ حضرت زینب(ع) باطل کنندۀ تبلیغات گسترده و نیم قرنۀ بنی امیه و دشمنان اهل بیت بود. کاری که یزید کرد از ابلهانه ترین کارها و برنامه ها به شمار می رفت؛ زیرا در قلب حکومت خویش و در حضور همۀ سران چهره های داخلی و خارجی، فرصتی را فراهم آورد تا شجاع ترین، فصیح ترین و عالم ترین شخصیت (به تعبیر امام سجاد(ع) عالمۀ غیرمعلمه و فهمۀ غیر مفهمه) سخن بگوید و خطبه ایراد کند که هیچ کس را توان پاسخ گویی آن نباشد (همو: 672).
یزید پس از ایراد خطبۀ غرّای حضرت زینب(ع) ناچار شد به نحوی برای افشاگری آن حضرت (ع) توجیهی بتراشد تا افکار حاضران را از اندیشیدن در سخنان ایشان به سوی دیگر منحرف سازد و پاسخ همۀ افشاگری های زینب(ع) را با یک بیت شعر می دهد:
شیون از زن های داغدیده پسند است
مرگ بر زن های نوحه گر آسان است
(قمی، 1374: 571)
یزید با خواندن این شعر، می خواهد سرزنش ها، افشاگری ها و اهانت های حضرت زینب(ع) را ناشی از تأثرات قلبی وی جلوه دهد و بگوید سخنان ایشان، از روی حساب و کتاب نیست؛ اما زینب کار خود را کرده و رسالت سنگین و پر مخاطرۀ خود را به انجام رسانده و آبروی یزید و خاندان بنی امیه را برده و پرده از جنایاتشان برداشته بود. خطبۀ آتشین حضرت زینب(ع) حاضران بنی امیه را بسیار متأثر کرد. آنها تازه متوجّه شدند که مرتکب چه جنایت عظیمی شده اند و دستشان به خون چه بزرگانی رنگین شده است. زینب(ع) با سخنان افشاگرانۀ خویش ماهیت پلید بنی امیه را برای مردم روشن نمود و به آنها نشان داد که حکومت بنی امیه نه تنها ماهیت دینی و اسلامی ندارد؛ بلکه از ماهیت انسانی نیز بی بهره است (یزدان پناه قره تپه، 1387: 101).
خواهر حسین(ع) در این جهاد مقدّس کوچک ترین ترس و تزلزل به خود راه نداد و با نهایت دلیری، ابن زیاد سرکش و یزید پلید را مفتضح ساخت و مجالس عیش و نوش آنان را که شگردی تبلیغاتی علیه اهل بیت و اساساً برای براندازی و نابودی اسلام بود دگرگون نمود؛ به گونه ای که مردم شام در سایۀ روشنگری های حضرت زینب و امام سجاد(ع) حقانیت امام حسین(ع) و مظلومیت او را دریافتند و یزید این مطالب را فهمید و برای همین دیگر نتوانست اسیران کربلا را بیش از آن در شام نگه دارد و آنان را روانۀ مدینه کرد.
زینب(ع) در مدینه
در حالی که فلق عصمت و خورشید شرم حضور زینب(ع) در مدینه می تابید و مردم جرعه نوش چشمۀ دانش او بودند، نهضت بیداری در مدینه آغاز شد؛ نهضتی که پشتوانه و ریشه اش خون پاک و درخشان حسین و یاران او بود و پاسدارنده و تبیین کننده اش زینب کبری(ع)، علی بن حسین(ع) و خانوادۀ پیامبر(ص). آنان تعمداً در مقابل مردم اقدام به سخنرانی، سوگواری و مرثیه خوانی می کردند تا عواطف آنها تحریک شود و با برشمردن آن چه بر آنان و مردانشان گذشته، مردم را علیه طاغوت بشورانند. از این رو اسیران اهل بیت و در رأس آنان زینب(ع) با طرح و نقشه قبلی، از هر فرصتی برای تحقق این هدف مقدس استفاده می کردند.
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
هر روز در گوشه و کنار مدینه، مجلسی بر پا می شد. زینب(ع) برای مردم از هجرت، از مکه تا کربلا و عاشورا و شهادت حسین(ع) و عباس(ع) و مسلم(ع) و... سخن می گفت. شعله های بیداری افروخته شده بود و آتش نهضت مدینه می سوخت (مهاجرانی، 1377: 348). متمم شهادت امام حسین(ع) اسارت زینب(ع) بود. هم یزید و یزیدیان را پایمال کرد و هم مردم فریب خورده و دستگاه تبلیغاتی بنی امیه را هشیار کرد و در درون مردم انقلابی عظیم بر پا نمود. درِ هر گونه تحریفی را به روی امویان بست و با خویشتن داری خویش به آنان آموخت که با خواست و ارادۀ آنان، خون خدا از جوشش باز نمی ماند و تا همیشۀ تاریخ ساری و جاری است.
حضرت زینب(ع) در مدینه، لحظه ای از توجه دادن مردم به ستم و بیداد بنی امیه فروگذار نبوده تا آن جا که بذر انقلاب را در دل و جان مردم پاشید و قیام و نهضت مردم مدینه علیه یزید را بنا نهاد. جمعی به شام آمدند و از نزدیک مفاسد یزید را دیدند. زینب(ع) در مدینه فرصت بیشتری داشت که بر مصیبت حسین(ع) و یارانش اشک بریزد. اشک زینب حقیقتی را در درون خویش دارد؛ زیرا در غیر این صورت اشک چیزی جز غلبۀ زخم های درون آدمی نمی تواند باشد.
گریه های زینب قهرمان(ع) بر واقعه عاشورا تجلی شدیدترین احساس انسانی او بود. گریه های زینب(ع) به یاد در خاک و خون غلتیدن برادران و بستگان و پسران و یاران با وفایش در روز عاشورا ناشی از رقت قلب آن بانوی ماندگار تاریخ بود (تقی زاده انصاری، 1383: 333).
گریه های گاه و بیگاه زینب قهرمان، گریۀ شکرگزاری به درگاه باری تعالی است؛ گریۀ برملا کردن جور و ستم و بیدادگری امویان است. گریۀ زینب(ع) پس از ورود به مدینه، نوعی پیام بود که تحریک احساسات و عواطف مردم آن دیار را سبب شد؛ چنان که بعد از اسکان او در مدینه و آمد و شد مردم آن دیار به خانۀ او انقلاب مردم مدینه علیه امویان را دربر داشت.
گریه گاه و بی گاه زینب قهرمان(ع) پیامی به مردم عصرش و به نسل های آینده تاریخ بود که همه در مسیر راه زندگی خویش مسئولند. گریۀ او هرگز گریۀ عجز نبود. در قصرکوفه، با وجودی که طبق دستور ابن زیاد سرهای بریدۀ شهدا در طبق هایی چند در گوشه و کنار آن قصر نهاده شده بود و سر مقدس حسین بزرگ در جلو ابن زیاد قرار داشت. زینب(ع) از زمانی که وارد کوفه شد تا آن گاه که خطبه پر محتوای خود را ایراد کرد، هرگز به خود نلرزید و قطره اشکی نیفشاند. این نشانگر عظمت روح زینب قهرمان است که در حساس ترین فراز تاریخ زندگی اش سستی و فتور بر خود راه نداد و در بارگاه پر زرق و برق دمشق نیز زینب با سخنان پر فصاحت و بلاغتش پایه های حکومت امویان را لرزاند و یزید و یزیدیان را رسوا ساخت (همو: 334) و نقاب تقدس منافقانه را از چهرۀ کریه دشمنان آل الله درید و حقانیت مکتب اهل بیت(ع) و بطلان مکتب اموی را گواهی داد.
نتیجه گیری
سخنان حضرت زینب(ع) پس از شهادت سالار شهیدان و خطبه های آن حضرت در بازار کوفه و در بارگاه ابن زیاد و دربار یزید در شام، چنان قوی و تکان دهنده بود که همگان را به حیرت واداشت و مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کرد. وی رسالت خویش را - که زنده کردن دین جدش بود - به نیکی انجام داد و سیاست های مزورانۀ حکومت اموی را در سرپوش گذاشتن بر واقعه و مسخ جریان کربلا و به تبع، فراموشی آن از سوی مردم را برای خفتگان، تبیین نبود تا غبار تحریف را از واقعۀ کربلا بزداید و لحظه لحظۀ آن را چون خورشید در آسمان دین و آیین، روشن و منور سازد. مذاکرات زینب با عبیدالله و یزید به خوبی مؤید این است. یکی از تحریفات مهم که از طریق مختلف تبلیغ می شد، اسناد قضایا و شهادت حضرت ابی عبدالله(ع) به خداوند است.
با آن که امویان با سیاست های مزورانۀ خود در صدد ناکام جلوه دادن قیام سالار شهیدان برآمدند؛ امّا روشنگری های حضرت زینب(ع)، پیروزی حق بر باطل و خون بر شمشیر را چون تابلویی زیبا برای همیشۀ تاریخ جاویدان ساخت. حضرت زینب(ع) در طی روشنگری های خویش موجب شد که شور مبارزه و جهاد در دل مردم، نسبت به دنیاپرستان اموی و زراندوزان عدل ستیز دمیده شود.
تبیین پیروزی، شکست، مرگ و زندگی از جمله مفاهیم اصلی سخنان حضرت زینب(ع) بود. لشکریان عمر سعد گمان می کردند در جنگ پیروز می شوند؛ امام حسین(ع) و یاران او کشته خواهند شد و آنان می مانند؛ امّا زینب(ع) نشان داد شکست هیچ گاه در قاموس آنان راه ندارد و آن چه مهم است چشمۀ جوشندۀ حقیقت است که چه با شهادت و چه با زنده ماندن با آنان همراه است. خطبۀ غرّای حضرت زینب(ع) و اشعار ایشان، تأثیر زیادی روی شناساندن حقانیت اهل بیت(ع) و آشکار نمودن ماهیت دغل کار یزید و دست پروردگان او و خاندان بنی امیه داشت. حضرت زینب(ع)، در کوفه و شام با شهامت و پایداری وصف ناپذیر و ایراد خطبه های تکان دهنده یزیدیان را رسوا کرد و برای مردم مدینه و دیگر بلاد اسلامی با به تصویر کشیدن فداکاری و جانبازی عاشوراییان، زمینۀ انقلاب مکه و مدینه را جهت درهم کوبیدن یزیدیان را فراهم آورد و با حرکات ایمانی و اعتقادی خویش به مردم عصرش روح اسلام را آموخت و سند حقانیت تشیع را امضا کرد.
منابع
- اباذری، زهرا (1374 ش)، «نقش زینب(ع) در بقای نهضت کربلا»، چکیده مقالات کنگرۀ بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، تهران، مؤسسه نشر آثار امام خمینی (ره).
- ابن طاووس، علی بن موسی (1372ش)، اللهوف فی قتلی الطفوف، ترجمه: فارس تبریزیان، تهران، اسوه.
- بابازاده، علی اکبر (1381 ش)، سیمای زینب کبری(ع)، قم، دانش و ادب.
- تقی زاده انصاری، بدر (1383ش)، زینب بانوی ماندگار تاریخ، تهران، علوم روز.
- سنگری، محمدرضا (1388 ش)، آینه در کربلاست؛ پژوهش و نگارشی نو در بازشناخت نهضت عاشورا، تهران، قدیانی.
- طبری، محمد بن جریر (1369ش)، تاریخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم.
- قمی، عباس (1374ش)، در کربلا چه گذشت (ترجمۀ نفس المهموم)، ترجمه: محمدباقر کمره ای، قم، مسجد مقدس جمکران، چاپ پنجم.
- قنبری همدانی، حشمت الله (1382ش)، بعثت بدون وحی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
- محدثی، جواد (1379 ش)، خون خدا؛ گزارشی از عاشورای سال 61 هجری، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین.
- موسوی خرم آبادی، سید مصطفی (1386ش)، سیره و اندیشۀ حضرت زینب(ع)، قم، دانشگاه قم، چاپ دوم.
- مهاجرانی، سیدعطاءالله (1377 ش)، پیام آور عاشورا، تهران، اطلاعات، چاپ پنجم.
- یزدان پناه قره تپه، زهرا (1387 ش)، زنان عاشورایی: نقش زنان در نهضت امام حسین(ع) (از عاشورا تا سقوط امویان)، تهران، نشر هلال، چاپ چهارم.