ماهان شبکه ایرانیان

جایگاه رواداری در تمدن سازی اسلامی از دیدگاه سید جمال الدین اسدآبادی

«رواداری» به همراه اصطلاحاتی چون «آزادی های سیاسی و مدنی»، «جامعهٔ مدنی» و «سکولاریسم» یکی از مفاهیم اساسی برای ساختار قدرت به شکل جدید آن است و در زمینه های دینی، سیاسی و اجتماعی از مباحث جدید در فرهنگ اسلامی است

جایگاه رواداری در تمدن سازی اسلامی از دیدگاه سید جمال الدین اسدآبادی

مقدمه

«رواداری» به همراه اصطلاحاتی چون «آزادی های سیاسی و مدنی»، «جامعهٔ مدنی» و «سکولاریسم» یکی از مفاهیم اساسی برای ساختار قدرت به شکل جدید آن است و در زمینه های دینی، سیاسی و اجتماعی از مباحث جدید در فرهنگ اسلامی است. «رواداری» به معنای رعایت حقوق ذاتی و انسانی همه افراد جامعه با هر نوع گرایش فکری، سیاسی و مذهبی و حق حضور دادن به آنها در پناه قانون است، در حالی که امکان سرکوب آنها نیز وجود دارد (نک.: فتحعلی، 1378: 13؛ نیک فر، 1378: 69؛ فولادوند، 1376: 63). «رواداری» با طرد افراط و تفریط زمینه لازم را برای رشد فردی و اجتماعی فراهم کرده، به عنوان عنصری کارآمد در بلوغ فکری و فرهنگی جامعه ایفای نقش می کند.

به طور ذاتی تمدن و رواداری در بطن اسلام نهفته است و اسلام رواداری را تأیید می کند و همواره بر اهمیت آن در جامعه انسانی تأکید می ورزد (انفال: 61؛ نساء: 90؛ ممتحنه: 8؛ اعراف: 199). تمدن پویا و فرهنگ روادارانه از ملاک های جوامع تکامل یافته است. در عصر حاضر و در اوضاع و احوالی که رکود فرهنگی و تمدنی جوامع اسلامی را تهدید می کند اندیشمندان مسلمان به منظور تغییر وضع موجود و اصلاح امور مسلمانان راه حل هایی مطرح کرده اند که رواداری یکی از آنها است.

در این زمینه، در دوره معاصر، دو جریان اصلاح طلب غرب گرا و اصلاح طلب دینی (احیای تفکر دینی) برجسته هستند. جریان اصلاح طلب غرب گرا پیروی از تمدن غرب و الگوهای غربی را دنبال می کند و جریان اصلاح طلب دینی، اصلاح بر اساس مبانی دینی و اسلامی را راه نجات مسلمانان می داند. اصلاح طلبی دینی خود نیز به دو شاخه متمایز، یکی با رویکرد سلفی و دیگری با رویکرد نوخواهانه، تقسیم می شود که رهبری گروه اول را محمد ابن عبدالوهاب و رهبری گروه دوم را سید جمال الدین اسدآبادی (1838-1897) بر عهده داشت. وجه تمایز آنها نیز گرایش طیف دوم به عقل و فلسفه، اجتهاد، نوآوری، همگرایی و وحدت، علم گرایی و مبارزه با خرافات بود که با رواداری ارتباط دوسویه ای داشت. از این منظر می توان اسدآبادی را عالمی دانست که رواداری در اندیشه اش برجسته است و اندیشه احیاگری و تمدن سازی وی بر این اساس تبیین پذیر است.

اسدآبادی چاره دردهای جهان اسلام را بازگشت به اسلام نخستین (قرآن و سنت) معرفی می کرد و بر پیراستن خرافات از آن تأکید داشت (مطهری، 1372 الف: 21). وی با استفاده از قرآن، آموزه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را تبیین کرد و معتقد بود دین برنامه ای الهی است که ضامن سعادت مطلق انسان در دنیا و آخرت است (واثقی، 1355: 372-374) ولی برداشت ها و قرائت های ناقص از اسلام باعث رکود جوامع اسلامی شده است (مجتهدی، 1363: 19).

بر این اساس، وی اصلاح اندیشه دینی را لازمه تجدید حیات جهان اسلام دید (صاحبی، 1367: 203) و با توجه به آشنایی با سابقهٔ آن در تاریخ فرهنگ اسلامی، از جمله کتاب احیاء علوم الدین امام محمد غزالی و نیز با عنایت به اطلاع و توجه خاص به آرا و تأثیرات اجتماعی نهضت اصلاح دینی در غرب (پروتستانتیسم) (شرابی، 1368: 34) کوشید چهره حقیقی اسلام را معرفی کند. اهداف وی از احیای تفکر دینی، تبیین سازگاری میان اسلام و مقتضیات عصر جدید، تفسیر مجدد مفاهیم اسلامی و استخراج احکام فراموش شده دین بود.

در اندیشه اسدآبادی یکی از عوامل رکود و ناکارآمدی مسلمانان آمیختگی بسیاری از مفاهیم اسلامی با خرافات و عقاید نادرست بود. به نظر وی، برای تصحیح ذهنیت مسلمانان باید تفسیر صحیح و جدیدی از مفاهیم اسلامی شود و عالمان دینی خرافات را از دین بزدایند و مفاهیم دینی را به درستی تفسیر و تبیین کنند و شاخصه های اصلی دین را به آن بازگردانند (اسدآبادی، 1360: 49). این کار مستلزم رواداری گروه های مختلف فکری و مذهبی در مواجهه با یکدیگر است.

این پژوهش درصدد پاسخ به این پرسش است که: رواداری در دیدگاه اسدآبادی چه جایگاهی دارد و چگونه می تواند در تمدن سازی اسلامی نقش داشته باشد؟ رواداری در تقویت اعتقاد و باور به اسلام و ظرفیت تمدن سازبودن اسلام چه نقشی دارد و چگونه سبب سازواری اسلام با دنیای کنونی می شود؟ رواداری چه کارکردهایی در وحدت و همگرایی مسلمانان، پویایی اجتهاد، داد و ستد علمی مسلمانان با جهان و مبارزه با خرافه پرستی دارد؟ در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و با تمرکز بر شاخصه های رواداری و با استفاده از منابع کتاب خانه ای، اندیشه های اسدآبادی، به ویژه رواداری در تمدن سازی، بررسی شده است تا راهکارهای وی در تمدن سازی اسلامی تبیین شود.

فرضیه تحقیق بر این مبنا است که در اندیشه وی رواداری زمینه ساز تمدن اسلامی است و منجر به گسترش اعتقاد به اسلام، تعامل اسلام با دنیای کنونی، اجتهاد، همگرایی و وحدت و مبارزه با خرافات می شود که همه اینها از لوازم جامعه متمدن اسلامی است.

در زمینه پیشینه پژوهش گفتنی است آثاری مانند «بررسی و نقد دیدگاه سید جمال و محمد عبده» (یوسفی، 1390: 91 -113)، «نقش امام خمینی در بیداری اسلامی در مقایسه با سید جمال الدین» (شیرودی و عابدی، 1392: 77-101)، «اندیشه های فلسفی، سیاسی و اجتماعی سید جمال» (کالن و احمد حسینی، 1382: 211-222)، «بیداری اسلامی و اندیشه های سید جمال الدین اسدآبادی» (باغچه وان، 1383: 227-242) از جمله مقالاتی هستند که بیشتر از ناحیه وحدت و مبارزه با استعمار، افکار و اندیشه های اسدآبادی را بررسی کرده اند و بیشتر جنبه سیاسی اندیشه وی را کاویده اند و به جنبه های اجتماعی و عقیدتی وی از منظر رواداری نپرداخته اند. از سوی دیگر، پژوهشی مستقل با رویکرد رواداری به تحلیل دیدگاه اسدآبادی نپرداخته و بسیاری از پژوهش ها در اولین گام درباره ملیت وی متعصبانه عمل کرده و در این خصوص نیز رواداری پیشه نکرده اند.

1. کارکرد رواداری اصیل اسلامی در تمدن سازی اسلام

اسدآبادی اولین اندیشمند مسلمانی بود که راجع به بیماری های اجتماعی جوامع اسلامی و ضعف های موجود در آن هشدار داد و در مقابل قدرت های غربی اسلام گرایی را ترویج کرد. وی اصلاح اندیشه دینی را لازمه تجدید حیات جهان اسلام دید (صاحبی، 1367: 203) و معتقد بود اسلام اصیل توانایی و ظرفیت شکوفایی فرهنگی و تمدنی جهان را دارد که در گام اول باید مسلمانان در تفکر خود راجع به توانمندی های اسلام تحول ایجاد کنند و به این باور برسند که اسلام، دینی فرازمانی و فرامکانی است و گذر زمان نمی تواند غبار کهنگی بر آن بنشاند و از کارآیی آن بکاهد. در اندیشه وی، احیای تفکر دینی با بازگشت به قرآن و انفتاح باب اجتهاد (مطهری، 1372 الف: 21) در جهت ایجاد سازگاری میان اسلام و مقتضیات عصر جدید از شاخصه های مهم تمدن سازی است. همچنین، اجتهاد زمینه استفاده حداکثری از قرآن و سنت را فراهم می کند و این اجتهاد معطوف به زمان، مکان و شخص خاصی نیست. وی در این باره می گوید:

معنی اینکه می گوید باب اجتهاد مسدود است چیست؟ بر اساس چه نصّی باب اجتهاد مسدود شده است؟ کدامین پیشوا و امام گفته است کسی حقّ ندارد پس از من اجتهاد کند و از هدایت قرآن و حدیث صحیح بهره مند گردد و آنچه را حاجت مردم و مقتضیات زمان حکم می کند و با دانش های زمان مطابقت دارد بپذیرد؟ همه آنها معتقد بودند باید طبق هدایت قرآن و سنت اقدام کنیم و هر کسی در راه گسترش زمینه اجتهاد خود با شناخت دقیق موازین، با کوشش و تلاش به نتیجه ای برسد باید آن را اعلام کند، حتی اگر با توجه به زمان و مکان، مخالف نظر رهبران قبلی مذاهب باشد (امین، 1965: 113).

اسدآبادی دورشدن مسلمانان از اسلام اصیل و فقدان بهره برداری و درک صحیح از معارف قرآن را یکی از عوامل سقوط آنها معرفی می کند و معتقد است مسلمانان صدر اسلام به دلیل اعتقاد به اسلام اصیل که احکام آن دقیق و مشخص بود و دستورهای آن همه شئون زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان را پاسخ گو بود توانستند پیشرفت کنند، ولی به مرور زمان مسلمانان در درک صحیح از این دو دچار انحراف شدند و فقط نامی از اسلام و قرآن را به یدک می کشیدند. در نتیجه جوامع اسلامی دچار انحراف از معیارهای اسلام شدند.

رواداری زمینه آزادی علما و اندیشمندان در خصوص عرضه داشتن مباحث علمی و کاربست تفکر در فهم قرآن و حدیث را فراهم می کند. اسدآبادی بر این اساس معتقد بود ما وظیفه داریم از تفکر خود در فهم قرآن و احادیث بهره بگیریم و برای حل مشکلات از آن استفاده کنیم. وی دانش علمای سابق را نسبت به معارف عمیق قرآن و سنت همانند قطره ای از دریا می داند که این قطره مانع نمی شود که ما برای حل مشکلاتمان از قرآن و سنت بهره نگیریم (حلبی، 1356: 55). مسلمانان همواره باید از دانش خویش برای دریافت راه حل مشکلات خود در قرآن و سنت تفقه کنند و در مسائل جدید و رخدادهای نوظهور به اجتهاد بپردازند.

اگر برداشت از اسلام و قرآن رنگ و بوی تعصب و فرقه گرایی به خود گیرد و هر کس فقط برای اثبات حقانیّت خود از قرآن و معارف اسلام بهره برداری کند و گفتمان واقعی قرآن را کنار نهد فقط نام و عنوانی از قرآن و اسلام باقی می ماند. رواداری، تعصب و افراطی گری را طرد می کند و امکان تحقیق علمی در مسائل مختلف، به ویژه امور دینی، را فراهم می سازد و با احترام به علوم جدید امکان نقد گذشته را نیز فراهم می کند. این عوامل باعث می شود زوائدی که خود را به عنوان مظاهر دینی به اسلام چسبانده اند از اسلام زدوده شود و اسلام واقعی و اصیل رخ نمایاند. در فضایی که رواداری نهادینه شود زمینه معرفی اسلام اصیل فراهم می شود و مسلمانان راجع به توانمندی های اسلام اصیل باورمند شده و از آن تبعیت می کنند. زیرا این باور در آنها نهادینه می شود که اسلام دارای معارف و برنامه ای عملی است و ظرفیت تمدن سازی و سعادت بشر را در تمامی دوران ها دارد.

2. رواداری زمینه ساز بهره مندی از ظرفیت علمی تمدن های دیگر

انسان بدون آگاهی و شناخت در تأمین نیازهای اولیه خود نیز ناتوان است و حتی انتخاب دین و آیین نیز بدون آگاهی و شناخت ارزش چندانی ندارد. پس دانش ابزار انسان برای کشف حقیقت است که پیش شرط رواداری و پذیرش دین نیز تلقی می شود و تا انسان این دو ویژگی را نداشته باشد نمی تواند رواداری کند. همچنین، نمی تواند دین حقیقی و حقایق دینی را کشف کند. از طرفی رواداری عامل پویایی، بالندگی و رشد اندیشه های مختلف است و باعث افزایش ظرفیت پذیرش و تحمل عقاید و آرای مختلف جامعهٔ در معرض تضارب آرا می شود و جامعه را به سمت پویایی و نشاط علمی پیش می برد. راه گسترش علم، رواداری در خصوص علوم است؛ چراکه علم نامتناهی است و افکار انسانی متناهی و محدود. پس هیچ وقت محدود نمی تواند تمام حقایق نامحدود را کشف کند.

لذا شایسته است که حداقل محدود (انسان و افکارش) به وسیله موانع دیگر محدودتر نشود تا دست کم بتواند در منبع نامتناهی علم، تلاش و کوشش کند که این تلاش و کوشش با وجود رواداری تحقق پذیر است. اسدآبادی در این باره می گوید: «علم را حد و پایانی نیست و محسّنات علم را اندازه و نهایتی نی و این افکار متناهی است که نمی تواند بر آن غیرمتناهی احاطه نماید. سلطان عالم علم است و به غیر علم نه پادشاهی بوده و نه هست و نه خواهد بود» (اسدآبادی، 1313: 89).

رواداری در مسائل علمی یعنی اینکه با آگاهی، حقوق علم و لوازم آن مراعات شود و تمام لوازم تولید و گسترش علم استاد و دانشجو و محتوای علوم مختلف با محدودیت مواجه نباشد و علم، ارزش تلقی شود. اسلام دینی پویا است که پیروانش را به کسب علم و دانش در هر جا، فارغ از هر گونه تعصبی برای فهم بیشتر جهان هستی تشویق می کند. بسیاری از آیات قرآن انسان ها را به تفکر و تدبر در جهان هستی دعوت می کند. قرآن و روایات تناقض بین اسلام و علم را رد می کند.

بررسی تاریخ اسلام در چهارده قرن بیانگر این موضوع است که در برهه ای از زمان مسلمانان از نظر علمی در وضعیت مناسبی بودند ولی در چند قرن اخیر در خواب عمیقی فرو رفته اند و از شکوه علمی و تمدنی خود فاصله گرفته اند که عوامل مختلفی باعث این رکود و سکون بوده است؛ اما نمی توان پذیرفت که اسلام باعث این وضعیت بوده یا اینکه قوانین اسلامی مخالف کسب علم و دانش بوده است. زیرا پشتکار علمی و علاقه مسلمانان به یادگیری، ترجمه و تحلیل، میراثی گران بها را برای بشر به یادگار گذاشت که پایه و اساس رنسانس اروپا نیز حاصل دستاوردهای علمی مسلمانان بود. زیرا آنان بدون تعصب از ظرفیت علمی اسلام استفاده کردند.

وجود رواداری در مسائل علمی این ظرفیت را ایجاد خواهد کرد که علم به دلیل ارزش ذاتی اش محل توجه قرار گیرد. از همین رو بود که وی با تقسیم علم به اسلامی و غیراسلامی مخالف بود و می گفت: علمای ما در این زمان علم را بر دو قسم کرده اند؛ یکی را می گویند علم مسلمانان و یکی را می گویند علم فرنگ و از این جهت منع می کنند دیگران را از تعلیم بعضی از علوم نافعه و این را نفهمیدند که علم آن چیز شریفی است که به هیچ طایفه ای نسبت داده نمی شود و به چیزی دیگر شناخته نمی شود، بلکه هرچه شناخته می شود به علم شناخته می شود و هر طایفه ای معروف می گردد به علم معروف می گردد.

انسان ها را باید به علم نسبت داد نه علم را به انسان ها. چه بسیار تعجب است که مسلمانان آن علومی را که به ارسطو منسوب است آن را به غایت رغبت می خوانند، گویا که ارسطو یکی از بزرگان مسلمانان بوده است و اما اگر سخنی به گالیله و نیوتن و کپلر نسبت داده شود آن را کفر می انگارند. پدر و مادر علم برهان است و دلیل، نه ارسطو و نه گالیله. حق در آنجا است که برهان در آنجا بوده باشد (همان: 95).

اسدآبادی بر این نکته تأکید داشت که استفاده از دانش و فنون غربی باید پس از تحکیم مبانی اعتقادی و ایمانی مسلمانان صورت پذیرد. همان گونه که مسلمانان صدر اسلام فقط هنگامی به فراگرفتن طب بقراط، جالینوس، هندسه اقلیدس، نجوم بطلمیوس، فلسفه افلاطون و ارسطو همت گماشتند که پایه های ایمان خود را استوار کردند، مسلمانان امروزی نیز فقط زمانی باید به فرهنگ و تمدن اروپایی روی آورند که دین خویش را به وجه درست آن بازگردانند (اسدآبادی، 1360: 18-21).

اسدآبادی با هدف تبیین ارتباط عمیق و تنگاتنگ بین اسلام و علم کوشید توجه مسلمانان را به اهمیت علم از منظر اسلام جلب کند و شبهه مخالف بودن اسلام با علوم جدید را پاسخ دهد. وی هیچ گونه تضادی میان اسلام و علم قائل نبود و باور داشت که نزدیک ترین دین به علوم و معارف، دین اسلام است و هیچ منافاتی بین علوم و معارف و اساس های دیانت اسلامی نیست (نک.: همو، 1312: 95) و هرگز تعصب دینی نباید موجب بغض با علوم و معارف و سبب تنفر از صنایع و بدایع گردد (همو، 1358: 130-131). از این رو وی با هر گونه تعصب که علوم و فنون جدید را طرد کند مخالفت می ورزید و می گفت: «از روی تعصب دینی بر ایشان واجب است که هر جا فضیلتی و کمالی و علمی و معرفتی ببینند و خود را احق و اولی دانسته و در به دست آوردن آن تلاش و کوشش کنند و نگذارند مخالفان دین اسلام، در فضایل و کمالات بر ایشان سبقت بگیرند» (همان).

وی در پاسخ به ارنست رنان، فیلسوف و شرق شناس معروف فرانسوی، که دین اسلام را دینی مخالف تحصیل علم، فلسفه و بحث آزاد و بر پایه قضا و قدر و خرق عادت دانسته که به نهضت علمی کمکی نکرده است، به چند ویژگی اسلام و مسلمانان عصر حاضر اشاره می کند که باید بین اسلام واقعی و چهره ای که امروزه از اسلام به جهانیان معرفی شده تفاوت قائل بود؛ چراکه اسلام بود که ملت عرب را از حالت توحش به راه پیشرفت ذهنی و علمی هدایت کرد و در طی یک قرن علوم یونانی و ایرانی را به دست آورد و این علوم در همه کشورهایی که تابع فرمانروایی آنها بود پیشرفت کرد. پس از رد و بدل شدن مباحثی بین این دو، رنان اعتراف می کند که تشویق به فراگیری علم جزء طبیعت و ذات اسلام است و اسلام در نیمه اول موجودیتش، در سرزمین های اسلامی مانع از حرکت علمی نشد ولی در نیمه دوم موجودیتش، حرکت علمی دچار اختناق شد و به چنین خطری مبتلا گردید و این مطلب باعث بدبختی اسلام است (نک.: اسدآبادی، 1298: 65).

تنها راه نجات مسلمانان از عقب ماندگی و همچنین عنصر مؤثر در تمدن سازی اسلامی پی بردن به اهمیت علم و علم گرایی مسلمانان است. وی هویت و موجودیت انسان را به داشتن علم می داند و می گوید: «بالجمله جمیع عالم انسانی عالم صناعی است. یعنی عالم، عالم علم است و اگر علم از عالم انسانی گرفته شود دیگر انسانی در عالم باقی نمی ماند» (اسدآبادی، 1313: 95) و مسلمانان اگر می خواهند عظمت گذشته خود را بازیابند باید علوم مختلف را فرا گیرند و خود را به عنوان منبع علمی در جهان معرفی کنند و رواداری زمینه استفاده از تمامی ظرفیت های علمی جهان را برای مسلمانان فراهم می کند. در تمدن سازی اسلامی مسلمانان باید در خصوص ظرفیت های علمی جهان رواداری پیشه کرده، بدین وسیله ظرفیت استفاده از تمام علوم و معارف بشری را برای خود فراهم کنند؛ چراکه یکی از راه های تبلیغ دین و گسترش اسلام حضور علما و اندیشمندان مسلمان در همه صحنه ها است. علم به عنوان بهترین معرف می تواند ایفای نقش کند.

3. نقش رواداری در پویایی اجتهاد و تأثیر آن در تمدن سازی

اجتهاد یکی از ارکان تمدن سازی اسلامی است که پویایی آن نقش بسزایی در ایجاد و پویایی تمدن اسلامی دارد. از طرفی، رواداری می تواند زمینه لازم را برای پویایی اجتهاد و حمایت از عقلانیت و خردورزی در حوزه دین فراهم کند. دعوت به تعقّل و تفکّر از ویژگی های بارز قرآن و منابع دینی است که پشتیبان و حامی تفکّر عقلانی در اسلام شده و باعث شده است در آیات متعدّدی انسان ها به دلیل تعقّل نکردن عتاب شوند. تعابیری مانند «أَفَلاَ تعقلُون» (انعام: 32؛ بقره: 44 و 76)، «أَفَلاَ تَتَفَکّرُون» (انعام: 50)، «أفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن» (محمد: 24) که نشانگر اهمیت تفکر و تعقل است بارها در قرآن تکرار شده است. تمدن عظیم اسلام، که در مدت کوتاهی به بلوغ رسید و ثمر داد، محصول این اصول بود. حضرت علی7 در این زمینه می فرمایند: «به کاربستن عقل، مایه هدایت و نجات انسان ها و سرکوب کردن عقل باعث گمراهی و سقوط آدمیان است» (حسن زاده آملی، 1366: 331، 267).

عقل گرایی و گسترش علوم عقلی یکی از کارکردهای رواداری در تمدن سازی اسلامی است. اگر در مسائل عقلی و در بین گرایش های مختلف عقلی و کلامی رواداری وجود نداشت و مراودات فکری و علمی بین آنها شکل نمی گرفت زمینه تولید اندیشه های جدید فراهم نمی شد و چه بسا خشونت و درگیری جایگزین مراودات فکری و علمی می شد. همان طور که در ادوار مختلفی از تاریخ اسلام، به ویژه در عصر حاضر، طرفین اختلاف فکری به جای اینکه در میان محافل علمی و با استفاده از خرد و اندیشه اختلافات را حل و فصل کنند در میدان های جنگ رودرروی هم ایستاده اند. تفاوت دیدگاه ها ظرفیتی است که می تواند تمدن ساز باشد و به رواج عقلانیت در جامعه کمک کند، ولی اکنون با تضعیف رواداری، جریان عقل گرایی نیز به حاشیه رانده شده و تحجر و خشک مغزی در جوامع اسلامی به عنصری مخل ساخت تمدن تبدیل شده و بسیاری از ظرفیت های تمدن ساز اسلام را از بین برده است.

اسدآبادی بینشی عقل گرا و پویا داشت و حکمت، خرد و عرفان را در جهت اصلاح افکار مردم می خواست (طباطبایی، 1375: 45). وی معتقد بود «دین اسلام یگانه دینی است که ذم اعتقاد بلادلیل و اتباع ظنون را می کند و سرزنش پیروی از روی کوری را می نماید و مطالبهٔ برهان را در امور به متدینین نشان می دهد و در هر جا خطاب عقل می کند» (اسدآبادی، 1298: 76). همچنین، اسدآبادی با تکیه بر جایگاه عقلانیت در اسلام، حتی پذیرش دین اسلام را بدون دلیل و برهان سرزنش می کند و معتقد است این نوع گرایش دینی در اسلام جایگاه خاصی ندارد و آن را نوعی نابینایی به حساب می آورد.

وی مطالبه استدلال و برهان را از مسلمانان می خواهد و در همه جا عقل را خطاب قرار می دهد و همه خوش بختی ها را نتیجه خرد و بینش، و گمراهی و ضلالت را نتیجه بی عقلی و بی بصیرتی می داند؛ و بر این اساس در بیان عقاید همواره می کوشد دلیل و حجت عقلانی عرضه کند. وی در برخی مواضع از اصطلاح «روح فلسفی» استفاده کرده است که به نظر می رسد منظور همان قوه عقلانی انسان است. از منظر وی، حتی کسب علم بدون داشتن روح فلسفی نتیجه ای نخواهد داشت. زیرا باعث رشد عقلانی نمی شود. وی مدارس عثمانی را به دلیل حاکم نبودن عقل بر آن فاقد کارکرد اصولی می داند و می گوید: «دولت عثمانی شصت سال است که برای آموزش علوم جدید مدارسی گشوده اند، ولی نتیجه نگرفته اند؛ چراکه فلسفه در آن مدارس تدریس نمی شود و فلسفه به منزله روح برای علوم است. چون که علوم همانند اعضا هستند» (اسدآبادی، 1379: 131).

با نگاهی به تاریخ پر فراز و نشیب جایگاه عقل در بین مسلمانان مشخص می شود که گسترش عقل گرایی در بین علمای اسلام زمینه ساز اجتهاد پویا و سبب سازگاری اسلام با مقتضیات زمان شده است. وی پرورش یافته مکتب اجتهاد بود و کاربرد علم و تعقل را در فهم شریعت از ویژگی های مکتب اهل بیت 7 می دانست. همچنین، با توجه به پیشینه شکوه علمی و تمدنی اسلام اجتهاد را ضروری می دانست و معتقد بود علمای اسلام نیز باید به آن اهتمام بورزند و با بسط و گسترش آموزه های اسلام در جهت رفع نیازها و مقتضیات زمانه با بهره برداری از علوم جدید به حل معضلات اساسی فکری، اجتماعی و فرهنگی مسلمانان بپردازند و به حفظ دین و بقای امت اسلام همت گمارند. وی اندیشه ورزی و اجتهاد را به میان اهل سنت برد و تحولی شگرف در بینش اعتقادی و سیاسی علمای اهل سنت ایجاد کرد. کسانی مانند محمد عبده و اقبال لاهوری با تجدید نظر در تفکر سنّتی اهل سنت و با الگوبرداری از اندیشه اسدآبادی احیای تفکر دینی را دنبال کردند.

در دیدگاه اسدآبادی، اجتهاد نماد عقلانیت و روح فلسفی اسلام است و باعث پویایی اسلام می شود. اجتهاد نیز از کارکردهای رواداری است؛ چراکه اگر رواداری در خصوص افکار و اندیشه ها وجود نداشته باشد اجتهاد نیز نمی تواند پویا باشد و رویکرد تقلیدی پیدا خواهد کرد. اگر در خصوص افکار و اندیشه های نو و بدیع رواداری نشود و علما نتوانند خردورزی را به تمامی حوزه های دین تسرّی دهند زمینه جولان عقل و خرد در میان عالمان و اندیشمندان فراهم نخواهد شد و اجتهاد نیز کارکرد واقعی خود را از دست خواهد داد. در چنین فضایی که از فقدان رواداری ناشی می شود علما ناچارند طبق افکار و اندیشه های پیشینیان عمل کنند تا از طرف مردم و حتی علمای دیگر در معرض هجمه قرار نگیرند. در این صورت از اجتهاد چیزی جز تقلید باقی نمی ماند که شبهه ناکارآمدی اسلام در عصر حاضر را دامن خواهد زد.

قرآن افراد و جوامعی را که نتوانسته اند خود را از حصار تقلید رها کنند و بدون هر نوع بازاندیشی و نقد گذشته فقط از گذشتگان تقلید می کنند، سخت مذمت و سرزنش می کند: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَی مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کانَ آبَاؤُهُمْ لا یعْلَمُونَ شیئًا وَ لا یهْتَدُونَ؛ و هنگامی که به آنها گفته شود، به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید می گویند آنچه را از پدران خود یافته ایم ما را بس است! آیا نه چنین است که پدران آنها چیزی نمی دانستند و هدایت نیافته بودند؟» (مائده: 104). هدف قرآن تربیت است و می خواهد افراد را بیدار کند که ملاک و معیار باید تشخیص و عقل و فکر باشد، نه صرف اینکه پدران ما چنین کردند، ما هم چنین می کنیم (مطهری، 1372 ج: 46).

اسدآبادی تقلید کورکورانه را حتی در امور دینی و مذهبی نیز نمی پذیرفت و می گفت: «پیروان ادیان باید در راه خردمندی گام بردارند؛ عاقل و دارای بینش و بصیرت شوند؛ در امور، برهان طلب کنند؛ چیزی را بی دلیل نپذیرند؛ از روی کوری پیروی نکنند؛ دینداری بلی ولی در روشنایی عقل و اندیشه» (اسدآبادی، بی تا: 79)؛ و بر این اساس رویکرد تقلیدی را یکی از عوامل سقوط مسلمانان می دانست. وی به این نکته توجه داشت که هر ملتی که در اخلاق و رفتار و تمدن، بدون توجه به خصوصیات قوی خود، از ملت های دیگر تقلید کند در میان وحدت آن ملت روزنه و راهی برای ورود دشمنان به میان آنها باز می شود (همو، 1360: 18-19). در دیدگاه وی، تقلید کورکورانه آفت تفکر و خردورزی است و اگر ملتی صاحب خرد و اندیشه نباشد نمی تواند حتی دینداری صحیح و درست داشته باشد و در دیگر امور زندگی نیز تقلید کورکورانه مانع پیشرفت خواهد شد.

اسدآبادی، همچنین، امت مسلمان را از تقلید از آبا و اجداد، بدون تفکر و تأمل، بر حذر داشت. زیرا این گونه تقلید درنهایت منجر به زایل شدن عقول می شود تا جایی که انسان از درک خیر و شر امور عادی نیز ناتوان خواهد شد. وی در این باره می گوید:

باید آحاد هر امتی از امم، عقاید خود را که اوّل نقشه الواح عقول است بر براهین متقنه و ادله محکمه مؤسس سازند و از اتبّاع ظنون در عقاید دوری گزینند و به مجرد تقلید آبا و اجداد خویشتن قانع نشوند؛ زیرا اگر انسان بلا حجت و دلیل به اموری اعتقاد کند و اتبّاع ظنون را پیشه خود سازد و به تقلید و پیروی آبای خود خرسند شود، عقل او لامحاله از حرکات فکریه بازایستد و اندک اندک بلادت و غباوت بر او غلبه نماید تا آنکه خرد او بالمرّه عاطل و از ادراک خیر و شر خود عاجز ماند و شقا و بدبختی از هر طرف او را فرو گیرد (همو، 1379: 63-64).

وی یکی از آسیب های تقلید را مربوط به مسائل علمی و اندیشه ای می دانست و معتقد بود با توجه به بی نهایت بودن محدوده علم، همه آثار به نوعی ناتمام و از طرفی نیز نقدپذیرند و این خاصیت علم است. وی برای مبارزه با این روحیه تقلیدی در مقاله ای به نام «فواید فلسفه» (همو، 1358: 133-148) آرای حکمای گذشته را به نقد کشید که روح کلی حاکم بر آن مقاله نکوهش مسئله تقلید از فلاسفه یونان، ایران و روم و تفسیر و تأویل آرا و آثار ایشان بود؛ گرچه ممکن است ایرادهایی به نقد وی نیز وارد باشد.

در تمدن سازی اسلامی یکی از مسائلی که اهمیت فراوان دارد ورود افکار و اندیشه هایی است که به نام اسلام خود را معرفی می کنند و لباس اسلام و دین بر تن دارند، ولی با اسلام ناب ارتباطی ندارند؛ مثل تبلیغ جبر که باعث شد در طول تاریخ روح کار و تلاش، به ویژه در مسائل علمی و فکری، در مسلمانان ضعیف شود و مسلمانان صرفاً از دسترنج گذشتگان استفاده کنند و فرهنگ ابتکار و خلاقیت و نوآوری، به ویژه در مسائل علمی، سیر قهقرایی بپیماید. اگر مسلمانان بتوانند از نظر فکری و فرهنگی متحول شوند یکی از گام های اساسی در تمدن سازی اسلامی برداشته خواهد شد و تمدن اسلامی بر مبنای فکر و اندیشه به عنوان پایه های اساسی هر تمدن شکل خواهد گرفت.

رواداری، تفکر و اندیشه ورزی را از حقوق ذاتی تمامی انسان ها معرفی می کند و همه انسان ها را به اندیشیدن فرا می خواند و تقلید کورکورانه بدون پشتوانه عقلی را محکوم می کند. به تعبیر مطهری: اگر به مردم در مسائلی که باید در آنها فکر کنند، از ترس اینکه مبادا اشتباه کنند، به هر طریقی آزادی فکری ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی یا مذهبی مبادا فکر کنی، که اگر فکر بکنی و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید بر سر در آتش جهنم فرو می روی، این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینی رشد نمی کند و پیش نمی رود. دینی که از مردم در اصول خود تحقیق می خواهد و تحقیق هم یعنی به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل خواه ناخواه برای مردم آزادی فکر قائل است (مطهری، 1372 ب: 122).

تحول فکری و فرهنگی از مسیر شجاعت، آزادی، اختیار، تعقل و تفکر می گذرد و اگر تحول بر این اصول بنیان نهاده شود کارآمد، مفید، ماندگار و تمدن ساز خواهد بود.پس رواداری در خصوص افکار و اندیشه ها و محترم شمردن تفکر و خردورزی در همه مسائل، به ویژه مسائل دینی، باعث گسترش عقل گرایی در جامعه، به ویژه در طبقه عالمان دینی، خواهد شد و زمینه اجتهاد پویا را فراهم خواهد کرد.

زیرا اگر رواداری به محاق رود اجتهاد نیز نمی تواند پویا باشد. در چنین فضایی که رواداری در خصوص علما روا داشته نشود علما مجبور می شوند بر پایه اندیشه های پذیرفته شده پیشین رفتار کنند تا برایشان مشکل ایجاد نشود، که در این صورت رویکرد تقلیدی به حوزه علما نیز سرایت خواهد کرد. اگر این آفت در بین طبقه علما و اندیشمندان گسترش پیدا کند و آنها نیز بر مبنای تقلید از گذشتگان رفتار کنند و اوضاع و احوال را برای بیان دریافت ها و قرائت های جدید خود از اسلام مناسب نبینند، خطر اضمحلال، اسلام را تهدید خواهد کرد. زیرا نهاد اجتهاد، که نماد عقل گرایی و نوگرایی است، تضعیف شده است.

4. ظرفیت سازی رواداری در همگرایی به عنوان شاخصه تمدن اسلامی

با نگاهی گذرا در سیر تاریخی اسلام، کارکرد همگرایی و انسجام در پیشرفت جامعه به خوبی روشن می شود. از طرفی، وجود تفرقه و اختلاف نیز که باعث صدمه های بسیار به جهان اسلام شده است، نمایان می شود. همگرایی مسلمانان نقش مهمی در تمدن سازی اسلامی دارد و جامعه را از آسیب ها و خطرهای بسیاری مصون می دارد. رواداری در موضوعات مختلف، اعم از مسائل علمی، فرهنگی، اجتماعی، دینی و مذهبی، می تواند باعث همگرایی شود و این به معنای نزدیک شدن فرقه های اسلامی به یکدیگر با حفظ هویت آنها است. در رواداری بین فرقه های مذهبی، بر حفظ اصول مشترک تأکید می شود.

یکی از پیش گامان اتحاد جهان اسلام اسدآبادی بود و گام های نظری و عملی اساسی در این زمینه برداشت و از اختلاف و عقب ماندگی جهان اسلام آزرده خاطر بود. وی اندیشه احیای شکوه و عظمت جهان اسلام را در سر داشت. به این نتیجه رسیده بود که مهم ترین راه دفع خطر بیگانگان، تحقق وحدت اسلامی و همگرایی میان مسلمانان است. به تعبیر او، امروز هیچ چیز به جز اتفاق چاره کار را نمی کند (اسدآبادی، 1360: 140) و مسلمانان برای نیرومندشدن ناگزیر از وحدت هستند. زیرا وحدت خاستگاه قدرت است (همان). او برای تحقق وحدت، در جوامع مختلف و به بیان های گوناگون مسلمانان را به ترک اختلافات فرا می خواند و می کوشید زمینه های وحدت بخش را در حیات مادی و معنوی مسلمانان جست وجو کند و با یادآوری اموری مثل مجد و عظمت گذشته مسلمانان، وسعت ممالک اسلامی، توان بالقوه مسلمانان، اشتراکات فکری و عقیدتی گرایش به اتحاد را در میان آنها تقویت کند و زمینه همگرایی جوامع اسلامی را فراهم آورد (اسدآبادی، 1360: 140). در این رویکرد رواداری می تواند به عنوان عنصری کارآمد نقش خود را در همگرایی جوامع اسلامی ایفا کند.

اندیشه همگرایی نزد وی، به همگرایی مذهبی محدود نمی شد، بلکه همگرایی سیاسی و مبارزه ای را نیز دنبال می کرد. زیرا در نگاه وی، عقب ماندگی و شکست مسلمانان نتیجه تفرقه و تشتت آنان است و رواداری در تمامی مسائل مذهبی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ضرورت پیدا می کند. در اندیشه وی، اصولاً اتحاد و همبستگی مسلمانان در مقام ثبوت به هیچ استدلال و برهانی احتیاج ندارد. زیرا اتحاد و همبستگی برای تقویت ولایت اسلامی، از قوی ترین ارکان دیانت محمدی و عقیده به آن از ابتدایی ترین عقاید نزد مسلمانان است که در آن احتیاج به استادی که آن را تعلیم دهد یا کتابی که آن را ثابت کند یا رساله ای که آن را منتشر کند ندارند (همان: 95). به نظر وی، اتحاد کلمه کلید تمام پیروزی ها است و اگر اتحاد در ملتی پدیدار شود، فتح و نصرت با آنان خواهد بود. وی در این باره می نویسد: «این ناموس خداوندی را در جمعیت های بشری ملاحظه می نماییم که نصیب هر یکی از هستی، تنها به مقدار بهره ای است که از اتحاد برده و پیمانه عظمت آن به حساب کارایی آن در پیروزی است» (همان: 98).

اگر رواداری در بین مسلمانان به فرهنگ تبدیل شود و آنها با یکدیگر خویشتن داری کنند صلح و آرامش در جامعه گسترش پیدا خواهد کرد. در این صورت ظرفیت لازم برای همگرایی و وحدت نیز فراهم خواهد شد. اسدآبادی با استناد به آیه «انما المؤمنون اخوة» تأکید می کند که مسلمانان در صورت اتحاد با یکدیگر می توانند به پیروزی نائل شوند. وی معتقد است اتحاد و پیروزی دو ستون قوی و دو رکن اساسی از ارکان دیانت اسلامی است و این فریضه واجب است و اگر کسی امر خداوند را مخالفت کند، مستوجب خشم خداوندی و شرمساری در دنیا و عذاب در آخرت است (همان: 99-102). ترویج فرهنگ رواداری در بین انسان هایی که اندیشه های افراطی دارند و همواره به عنوان شاخص واگرایی در جامعه معرفی می شوند باعث خواهد شد آنها نیز در فضایی که رواداری حاکم است اندیشه های خود را بیان کنند و آن را فرصتی بدانند. افراط گرایان نیز وقتی با رواداری دیگر طبقات مواجه شوند به مرور زمان این فرهنگ را در حق دیگران روا خواهند داشت و این اولین گام برای همگرایی است. در چنین فضایی، اندیشه های افراطی به مرور زمان معتدل خواهند شد. زیرا همان طور که به خود حق می دادند اندیشه هایشان را مطرح کنند چنین حقی را برای دیگران نیز قائل می شوند و وجود اختلاف در اندیشه ها را بدیهی خواهند پنداشت و شاخص های همگرایی از شاخص های واگرایی گوی سبقت را خواهد ربود. در چنین فضایی است که با زمینه سازی ای که رواداری برای همگرایی مسلمانان فراهم کرده است تمدن اسلامی می تواند شکل بگیرد.

5. کارکرد رواداری در سازواری اسلام با تمدن سازی

اسلام به عنوان دین کاملی که ضامن سعادت بشر است به منظور پاسخ گویی به نیازهای انسان در تمامی دوران ها ساز و کار تفسیر مستمر و جدید از معارف اصیل خود را فراهم کرده است. رواداری همواره انسان ها را به سمت پویایی و نشاط علمی سوق می دهد و زمینه ظهور و بروز اندیشه های نو و بدیع و نوگرایی دینی را فراهم می کند. نوگرایی در مسائل دینی، اسلام را از ایستایی، جمود و تمسک به سنت های منسوخ شده نجات می دهد. علمای مسلمان باید همواره با تکیه بر اصول اسلام، تفسیر مستمر و به روز از آن به دست دهند. آزاداندیشی زمینه تفسیر مستمر و تازه از اسلام را فراهم می کند که از آن به نوگرایی، تجدد یا مدرنیسم هم یاد می شود. نوگرایی در اینجا به معنای گرایش فکری و رفتاری به پدیده های فرهنگی نو و پیشرفته تر و کنارگذاشتن برخی از سنت های قدیمی است. مفهوم «تجدد» که به معنای نوآوری است برگرفته از این سنت نبوی است که: «إنّ اللَّه- عزّ وجلّ- یبعث لهذه الامّة علی رأس کلّ مائة سنة من یجدّد لها دینه؛ همانا خداوند برای این امت در آغاز هر قرنی، کسی را مبعوث خواهد کرد تا دین آنان را تجدید نماید» (قزوینی، 1387: 1/80).

احیای تفکر دینی، تفسیر مجدد مفاهیم اسلامی و استخراج احکام فراموش شده به منظور سازواری اسلام با دنیای کنونی از شاخصه های مهم تمدن سازی است. اسدآبادی تفسیر مجدد مفاهیم اسلامی را توصیه می کرد؛ چراکه مفاهیم اسلامی را دارای بار معنایی غنی می دانست که اگر به درستی تفسیر و تحلیل شوند می توانند بسیاری از مشکلات مسلمانان را حل کنند و زمینه شکوفایی تمدنی را فراهم آورند. وی توصیه می کرد که اسلام باید با توجه به نیاز انسان ها با تفسیر جدید عرضه شود و نیاز آنها را برآورد و با احتیاجات آنها تطابق کند و الا آن را ترس زوال است. وی بی توجهی علمای عصر خود به این مسئله را برنمی تافت (اسدآبادی، 1326: 89).

حاکم شدن فرهنگ رواداری در جامعه زمینه های لازم را برای نشان دادن ظرفیت های اسلام در رشد و هدایت بشر فراهم می کند. یکی از شاخص هایی که توانمندی اسلام را در هدایت بشر در تمامی ابعاد زندگی نشان می دهد، نشان دادن سازواری اسلام با دنیای کنونی و توانایی پاسخ گویی به تمامی نیازهای انسان در عصر کنونی است که در قالب نوگرایی دینی خود را نشان می دهد. رواداری ظرفیت های لازم را برای نوگرایی ایجاد می کند و به نوگرایان کمک می کند تا در جهت کشف زوایای پنهان دین در ابعاد مختلف به پژوهش بپردازند و در این زمینه بتوانند اندیشه های خود را در جامعه مطرح کنند و از سوی جامعه طرد نشوند. اگر رواداری در جامعه روا داشته نشود و اندیشمندانی که اندیشه نوگرایی دارند نتوانند افکار و اندیشه های خود را مطرح کنند و چه بسا تکفیر شوند بسیاری از ظرفیت های اسلام استخراج نخواهد شد و جنبه هدایتگربودن اسلام و انطباق اسلام با مقتضیات زمان نیز با معضل جدی مواجه خواهد شد، که در این صورت ظرفیت تمدن سازی اسلام نیز شکوفا نخواهد شد.

6. رواداری ابزاری کارآمد در خرافه زدایی از تمدن اسلامی

رواداری به عنوان ابزاری کارآمد در تمدن سازی اسلامی زمینه خرافه زدایی را از جوامع اسلامی فراهم می کند. اسدآبادی بین دو نوع اسلام واقعی و غیرواقعی که آمیخته به خرافات بود تفکیک قائل شد و در واقع از ساحت دین خرافه زادیی کرد. او معتقد بود اسلام اصیل در طول قرون متمادی به سبب بروز عوارض گوناگون سیاسی و اجتماعی، با اوهام و عادات و برداشت های نادرست آمیخته شده و از ماهیت نخستین خود دور شده و از عناصر سازنده و مفید آن غفلت شده است؛ عواملی مانند کم خردی مردمان، برداشت های خشک ظاهرگرایان و دست های پنهان و مرموز دشمنان اسلام در گسترش و اشاعه خرافات و تحریف حقایق و تعالیم حیات بخش اسلام بیشترین نقش را در گسترش خرافه در بین مسلمانان داشته که خرافه زدایی از اسلام و پالایش آن از ناخالصی ها از شاخصه هایی است که در تمدن سازی اسلامی باید به آن توجه شود. دوستان ناآگاه و فریب خورده و دشمنان اسلام موجب شدند اسلام از صورت مجموعه به هم پیوسته و نظامی متشکل خارج گردد و هر جزء آن بدون ارتباط با دیگر اجزا تفسیر شود؛ و مفاهیمی که برای ستمگران و قدرتمندان خطرآفرین نبوده ترویج و مفاهیم ارزشمند دیگری همچون «جهاد»، «عدالت»، و «شهادت» به بوته فراموشی سپرده شود. از این رو وی تأکید می کرد که: «عالمان دینی باید خرافات را از دین بزدایند و به تفسیر و تبیین درست مفاهیم دینی بپردازند و حیات اصلی اش را بدو باز گردانند» (اسدآبادی، 1360: 49).

آمیختگی بسیاری از مفاهیم اسلامی با خرافات و عقاید نادرست، باعث رکود و ناکارآمدی مسلمانان شده است؛ مثل تفسیرهای جبرگرایانه از قضا و قدر و آخرالزمان. بنابراین، برای تصحیح ذهنیت مسلمانان باید تفسیر صحیح و تازه ای از این مفاهیم عرضه کرد (اسدآبادی، 1379: 136). رواداری با تأکید بر رشد فکری و عقلانی زمینه آن را فراهم می کند. رواداری به کارگرفتن عقل را از حقوق انسان ها می داند و همواره صاحبان عقل و خرد را ستوده است؛ چراکه با حاکمیت عقلانیت و خردورزی در جامعه خرافه پرستی به حاشیه کشانده خواهد شد؛ و فکر و اندیشه یکی از ابزارهای مهم خرافه زدایی از جامعه است.

تلاش های اسدآبادی در جهت خرافه زدایی از دین و حذف موانع ذهنی خیزش دوباره مسلمانان بود. در اندیشه وی، اصلاح اندیشه دینی هرگز مانند پروتستانتیسم مسیحی نبود. زیرا او به دنبال تدوین دوباره اصول عقاید نبود، بلکه دعوت کننده ای بود برای بازگشت به اسلام، ولی در چهرهٔ راستین و پیراسته از خرافات آن. از این جهت حرکت وی را نوعی جنبش نوارتدوکسی نامیده اند (فراست خواه، 1374: 174).

اسدآبادی معتقد بود خرافات همانند حجابی است که همواره انسان را از کشف حقیقت باز می دارد و بین انسان و حقیقت فاصله می اندازد و چه بسا انسان همواره به دنبال چیزی می رود که در نظرش حقیقت جلوه می کند، ولی در اصل آن چیزی جز خرافه نیست: لوح عقول امم و قبائل از کدورات خرافات و زنگ های عقاید باطله وهمیه پاک بوده باشد. زیرا آن که عقیده خرافی حجابی است کثیف که علی الدّوام حائل می شود در میانه صاحب آن عقیده و میانه حقیقت واقع و او را باز می دارد از کشف نفس الامر، بلکه چون یک عقیده خرافی را قبول کرد عقل او را وقوف حاصل شد و از حرکت فکریه سر بازد.

پس از آن حمل بر مثل کرده جمیع خرافات و اوهام را قبول خواهد کرد و این موجب آن می شود که از کمالات حقّه دور افتد و حقایق اکوان بر او پوشیده ماند، بلکه سبب خواهد شد که جمیع عمر خود را به اوهام و وحشت و دهشت و خوف و بیم بگذراند و از حرکت طیور و جنبش بهایم در لرزه افتد و از هبوب ریاح و آواز رعد و درخشیدن برق مضطرب گردد و به واسطه تطیرات و تشاؤمات از غالب اسباب سعادت خود بازماند و به هر حیله باز و مکار و دجالی گردن نهد و کدام بدبختی از این گونه زندگی بدتر خواهد بود؟ (اسدآبادی، 1298: 75).

وی علاوه بر شناخت صحیح اسلام، روزآمدکردن و اصلاح آن از خرافات و پیرایه هایی را دنبال کرد که به مرور زمان آن را احاطه کرده بود. از منظر وی، ذلت پذیری مسلمانان تا حد بسیاری معلول افکار قالبی و عقاید نادرستی (واثقی، 1355: 65) است که می باید با روشنگری و آگاهی بخشی آنها را زدود تا موانع فکری و ذهنی خیزش مسلمانان علیه استبداد و استعمار و نیل به پیشرفت و ارتقا از میان برداشته شود. به عبارت دیگر، کندن و درآوردن پوستین وارونه ای است که به بیان علی7 بر تن اسلام پوشانیده شد (منهاج دشتی، 1386: 512). از نظر وی، دلیل سیطره استعمار بر جوامع اسلامی چیزی جز ضعف فکری و فرهنگی جوامع اسلامی و خرافه پرستی نیست و جوامع اسلامی باید با تکیه بر مبانی فرهنگ خودی و نقد مداوم آن و بازسازی هویت اسلامی کل واحدی را تشکیل دهند و خود را از شر خرافات برهانند.

باید این نکته را در نظر داشت که تحریف دین و تمسک به خرافات صرفاً به جوامع اسلامی پیشین تعلق ندارد، بلکه جوامع اسلامی امروزی را نیز تهدید می کند (مطهری، 1377: 21/247). رواداری زمینه تفکر و خردورزی، آزاداندیشی و شورش فکری علیه خرافات و عادات جاهلانه را فراهم می آورد. اگر در مسائل دینی رواداری وجود نداشته باشد و با اجبار و خشونت در صدد اثبات یا نفی اعتقاد یا عمل مذهبی باشیم و از رویارویی اندیشه ها به دلیل ترس نابودی اعتقاد مذهبی جلوگیری شود خرافات نیز به حوزه دین راه خواهد یافت. جدایی دین از علم خسارت های جبران ناپذیری به بار می آورد که یکی از آنها شکل گیری خرافات است. در نتیجه باید ایمان را در پرتو علم شناخت تا از خرافات مصون ماند (همان: 29/35).

دینداری عقلانی سبب می شود از رفتار دینی عادت زدایی شود. رواداری در بین مسلمانان باعث می شود اسلام اصیل و عقلانیت در شناخت و کشف حقیقت نقش اصلی را ایفا کند و عمل و رفتار دینی از حالت عادت گونه خارج شود و حداقل سه آفت مهم دین (خرافه، تحجر و تقلید) نیز از دین دور شود. ایجاد فضای آزاداندیشی در جامعه و خرافه زدایی و میدان دادن به افکار جدید و مبارزه با تفسیر جبرگرایانه از قضا و قدر به وسیله رواداری حاصل می شود و رواداری یکی از راهکارهای مبارزه با خرافات است. رواداری زمینه استفاده از استدلال عقلانی و عقل گرایی را فراهم می کند و تقلید بدون پشتوانه عقلی را مذموم می شمارد. اگر در جامعه همه افراد، و آن هم در همه مسائل، بدون فکر و اندیشه چیزی را نپذیرند خرافات نمی تواند دوام چندانی داشته باشد؛ چراکه خرافه فاقد چارچوب های عقلانی است و با استدلال و برهان، پایه های سست آن به هم می ریزد. به همین دلیل است که خرافه در جوامعی که عقلانیت و خردورزی به حاشیه رانده شده است رشد می کند. در نتیجه اگر رواداری به فرهنگ تبدیل شود تمدن سازی اسلامی از این آفت مصون خواهد ماند و پایه های تمدن اسلامی با خرافه آمیخته نخواهد شد.

نتیجه

تمدن سازی اسلامی یکی از آرمان های مسلمانان در تمام دوران ها بوده است تا بتوانند تمدنی با ملاک های انسانی و اسلامی بنیان نهند. این اندیشه در بین علمای امامیه، به ویژه در دوره معاصر، جایگاه ویژه ای داشته است. می توان با تکیه بر اندیشه های اسدآبادی، که شاخص های رواداری در آن برجسته است، زمینه تحقق تمدن اسلامی را فراهم کرد.

در اندیشه وی، رواداری ظرفیت لازم را برای بازگشت به قرآن و اسلام اصیل، تفسیر پویا، مستمر و نو از اسلام به منظور پاسخ گویی به مسائل زمان فراهم می کند. اهمیت دادن به دانش و دانشمندان و حمایت از اندیشه های نو و بدیع بدون هر گونه تعصب مذهبی، تبیین ارتباط بین اسلام و دانش و نگاه متعالی اسلام به علم، بازسازی رابطه عقل و دین از کارکردهای رواداری است که در نهایت منجر به باور به اسلام اصیل و نمایش سازواری اسلام با دنیای کنونی می شود.

از منظر اسدآبادی، رواداری در خصوص دریافت ها و قرائت های علما از دین، باعث پویایی و رشد اجتهاد می شود و علما را از آسیب تقلید و محدودکردن خود به فهم و قرائت گذشتگان از دین نجات می دهد. با حاکم شدن فرهنگ رواداری در بین مسلمانان، جامعه از خطر تفرقه نجات خواهد یافت و همگرایی و وحدت در بین آنها گسترش می یابد و جایگزین عوامل واگرا می شود. خرافه فاقد استدلال و برهان است و رواداری بر مبنای پایه عقلانی خود زمینه لازم را برای خرافه زدایی از اندیشه اسلامی به کمک استدلال و برهان فراهم می آورد و با تفاسیر جبرگرایانه از اسلام مبارزه می کند که در نهایت باعث تحول فکری و فرهنگی جوامع اسلامی در راستای تمدن سازی اسلامی می شود.

منابع

قرآن کریم.

اسدآبادی، سید جمال الدین (1298). حقیقت مذهب نیچری و بیان حال نیچریان، بمبئی: حاج محمدحسن کازرونی.

اسدآبادی، سید جمال الدین (1313). مقالات جمالیه، جمع آوری: لطف الله خان اسدآبادی، تهران: فردین.

اسدآبادی، سید جمال الدین (1358). مقالات جمالیه، به کوشش: حسن جمالی، تهران: ایران شهر.

اسدآبادی، سید جمال الدین (1360). گزیده عروة الوثقی، ترجمه: عبدالله سمندر، تهران: مولا.

اسدآبادی، سید جمال الدین (1379). مجموعه رسائل و مقالات، به کوشش: سید هادی خسروشاهی، تهران: بی جا.

اسدآبادی، لطف الله (1326). شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی، تبریز: دین و دانش.

امین، احمد (1965). زعماء الاصلاح، بیروت: دار الکتب العربی.

باغچه وان، سعید (1383). «بیداری اسلامی و اندیشه های سید جمال الدین اسدآبادی»، در: اندیشه انقلاب اسلامی، ش10، ص227-242.

حسن زاده آملی، حسن (1366). فهرست غرر الحکم و درر الکلم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

حلبی، علی اصغر (1356). زندگی و سفرهای سید جمال الدین اسدآبادی، تهران: زوار.

شرابی، هشام (1368). روشنفکران عرب و غرب، ترجمه: عبدالرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.

شیرودی، مرتضی؛ عابدی، سید محمد (1392). «نقش امام خمینی در بیداری اسلامی در مقایسه با سید جمال الدین»، در: مطالعات تاریخی جهان اسلام، ش1، ص77-101.

صاحبی، محمدجواد (1367). اندیشه اصلاحی در نهضت های اسلامی، تهران: کیهان.

صاحبی، محمدجواد (1375). سید جمال الدین اسدآبادی: بنیا ن گذار نهضت احیای تفکر دینی، تهران: فکر روز.

طباطبایی، سید مصطفی (1357). شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، تهران: قلم.

فتحعلی، محمود (1378). تساهل و تسامح اخلاقی، دینی، سیاسی، قم: مؤسسه فرهنگی طه.

فراست خواه، مقصود (1374). سرآغاز نواندیشی معاصر، تهران: شرکت سهامی انتشار.

فولادوند، عزت الله (1376). خرد در سیاست، تهران: طرح نو.

قزوینی، ملا خلیل بن غازی (1387). الشافی فی شرح الکافی (للملا خلیل القزوینی)، محقق: محمدحسین درایتی، قم: دار الحدیث، ج1.

کالن، ابراهیم؛ احمد حسینی، سید نصیر (1382). «اندیشه های فلسفی، سیاسی و اجتماعی سید جمال»، در: علوم سیاسی، ش24، ص211-222.

مجتهدی، کریم (1363). سید جمال الدین اسدآبادی و تفکر جدید، تهران: نشر تاریخ ایران.

مطهری، مرتضی (1372 الف). بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صدساله اخیر، تهران: صدرا، چاپ یازدهم.

مطهری، مرتضی (1372 ب). پیرامون جمهوری اسلامی، تهران: صدرا.

مطهری، مرتضی (1372 ج). تعلیم و تربیت در اسلام، تهران: صدرا.

مطهری، مرتضی (1377). مجموعه آثار شهید مطهری، تهران: صدرا، ج21 و 29.

منهاج دشتی، ابراهیم (1386). نهج البلاغه موضوعی، تهران: اسوه.

نیک فر، محمد (1378). رواداری، حقوق بشر، خشونت و جامعه مدنی، تهران: طرح نو.

واثقی، صدر (1355). سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضت های اسلامی، تهران: پیام.

یوسفی، بتول (1390). «بررسی و نقد دیدگاه سید جمال و محمد عبده در سیر استعلایی بیداری اسلامی»، در: جستارهای سیاسی معاصر، ش4، ص91 -113.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان