به مناسبت سالروز اعتراض امام خمینی (ره) به کاپیتولاسیون و تبعید ایشان به ترکیه
قراردادی ذلت آور
کاپیتولاسیون (Capitulation) یا قضاوت کنسولی، واژه ای فرانسوی به معنای «قرارداد» است که شرایط و خواسته های دول استکباری را بر کشورهای تحت سلطه آنان تحمیل می کند.
به موجب این قانون استعماری و ذلت آور، دول آفریقایی و آسیایی حق ندارند اتباع و کارگزاران ابرقدرتها را در صورت هرگونه تخلّفی، در دادگاه های خود محاکمه کنند؛ بلکه باید این موضوع را به محاکم قضایی کشورهای متبوع خودشان ارجاع دهند. در این وضع استقلال قضایی این دولتها دربارۀ شهروندان بیگانه سلب می گردد و در نتیجه، اتباع دول سلطه گر مجاز به انجام هر کاری در این کشورهایند و به هیچ مقام یا نهاد حقوقی پاسخگو نبوده، طیف وسیعی از جاسوسها، خلافکاران و مزدوران اجانب در پناه سفارتخانه ها، بدون کم ترین هراسی از تعقیب و بازخواست، در خدمت بیگانگان و علیه منافع و مصالح ملی فعالیت کنند.[1]
اینگونه قراردادها که معمولاً غربی ها به دولتهای دیگر تحمیل می کردند، بدین بهانه صورت می گرفت که محاکم و سازمانهای قضایی و حقوقی این سرزمینها از اجرای عدالت و دفاع از حقوق آنان عاجزند و در واقع، اتباع آنان را در قلمرو کشوری دیگر از لحاظ امور حقوقی و جزایی تابع قوانین کشور خودش می نمود و آن مقررات را کنسول دولت سلطه گر در محل به مورد اجرا می گذاشت.[2]
به اتکای این امتیاز ویژه، کشوری به ضرر دولتی اقتدارات برون مرزی به دست می آورد. این وضع ظالمانه نشان می دهد کشوری که برتری نظامی و سیاسی دارد، می تواند به تحقیر دیگر ملتها پرداخته، دستگاه قضایی آنان را فاقد اعتبار بداند.[3]
سوابق تاریخی
پیدایش کاپیتولاسیون به قرون چهارم تا ششم هجری قمری برمی گردد که در امپراتوری روم (بیزانس) نسبت به اتباع برخی شهرهای پیشرفته آن زمان ایتالیا، حقوق ویژه ای داده شده بود.
امپراتوری اسلامی عثمانی در 935 ش و هنگام فرمانروایی سلیمان قانونی با فرانسوای اول، پادشاه وقت فرانسه، عهدنامه ای بازرگانی منعقد ساخت و به موجب آن، برای اولین بار مقرر گردید اتباع فرانسه در قلمرو دولت عثمانی تابع احکام کنسولی کشور خویش (فرانسه) باشند. در آن ایام، این ابرقدرت مسلمان امتیاز مزبور را به دلیل ضعف و ناتوانی نپذیرفت؛ بلکه مورخین اساس آن را مدارای اسلامی در برابر اجانب دانسته اند؛ اما بعدها که این تشکیلات با صلابت در مسیر زوال و فتور قرار گرفت، امتیاز قضاوت کنسولی به بیگانگان، عامل دخالتهای روزافزون و تسریع در تجزیۀ آن امپراتوری بزرگ گردید.
در ایرانِ عهد صفوی، روابط با کشورهای غیر مسلمان اروپایی گسترش یافت و با افراد بیگانه به خوبی رفتار می شد؛ اما به هیچ دولتی امتیاز کنسولی داده نشد. فرستادگان انگلیسی (برادران شرلی) بر اثر مذاکره با شاه عباس اول، موفق شدند اولین رابطه بین ایران و دولت انگلستان را برقرار سازند. در فرمانی که برادران شرلی از این حاکم صفویه گرفته بودند، مقرر گردیده بود که اتباع بریتانیا و سایر افراد مسیحی بتوانند آزادانه به ایران بیایند؛ اما اشاره ای به کاپیتولاسیون نشده است.[4]
شرکت هند شرقی (هلندی ها) عهدنامه ای را در 28 محرم الحرام 1032 با دولت صفوی (در زمان شاه عباس) منعقد ساخت. برخی از مواد این معاهده حکم کاپیتولاسیون را داشت، از جمله:
مادۀ 10: اقامتگاه ملت هلند در ایران از آزادی کامل برخوردار خواهد بود و هیچ یک از افراد قوه قضاییه حق ندارد بی اجازه فرمانفرمای اتباع آن کشور، داخل این مکان گردد.
«میشل»، نخستین سفیر فرانسه در دربار ایران، در سال 1119ق و در زمان شاه سلطان حسین به ایران آمد و موفق شد قراردادی با سیاستمداران عصر صفوی برقرار سازد که در بندهایی از آن، امتیاز قضاوت کنسولی دیده می شد. از جمله اینکه رسیدگی به اختلافات بین دو فرانسوی در ایران به عهدۀ کنسول فرانسه قرار می گیرد و در صورت بروز نزاعی بین افراد فرانسوی و دیگر خارجی ها، قضات مسلمان ایرانی از حق دخالت محروم اند.[5]
توفان تهاجم و معاهده ای ننگین
در دوران قاجار (1209- 1344ق) ایران بر اثر بی کفایتی و سستی حاکمان این سلسله و شرایط جغرافیایی و موقعیت استراتژیکی این سرزمین، آلت دست توسعه طلبی کشورهای استعماری گردید.
مردم این عصر بر اثر افشاگری های علما و هشدارهای روحانیان دریافتند که شرایط ظالمانه ای بر آنان حکمفرما گردیده و این وضع با غیرت دینی و باورهای اعتقادی آنان در تضاد آشکاری است؛ به همین دلیل، تصمیم گرفتند به رهبری علمای شیعه با استبداد و استکبار به مبارزه برخیزند. از این رو، در این دوران قیامهایی اتفاق افتاد که نشانۀ نفرت و انزجار مردم مسلمان ایران از اوضاع حاکم بود.[6]
مردم گرجستان و قفقاز که از ظلم روسیه تزاری به وحشت افتاده بودند، به حاکمان ایران متوسل گردیدند. این امر موجب بروز جنگ بین ایران و این امپراتوری شد که دورۀ اول آن ده سال به درازا کشید و منجر به انعقاد قرارداد ننگین گلستان گردید و به موجب آن بخشهایی از سرزمین ایران جدا و به روسیه ملحق شد؛ اما دورۀ دوم این درگیری ها با آتش افروزی روسها از سال 1240ق شدت گرفت.
وقتی گروهی از علما و فقها مشاهده کردند که بر اثر تهدیدات و تجاوزات این ابرقدرت شمالی، استقلال سیاسی سرزمین ایران و نیز عزّت اهل آن در معرض خطر قرار گرفته است، ضمن آنکه مردم را به دفاع از کشور در برابر سلطه اجانب فراخواندند، و خود نیز در این نبرد حضور پیدا کردند.
در مرحله اول، پیشروی قوای ایران حیرت انگیز بوده است؛ زیرا اغلب نیروهایی که در جنگ شرکت کرده بودند، با دعوت علمای شیعه و به عنوان دفاع و جهاد، مبارزه با کفر و شرک و صیانت از تمامیت ارضی ایران به میدان آمدند؛ اما در ادامه به دلیل کارشکنی های درباریان و غرض ورزی های وابستگان حکومت قاجار و عدم ارسال کمک از مرکز، سپاه ایران عقب نشینی کرد و قرار داد ننگین و ذلت بار ترکمانچای به ایران تحمیل شد.[7]
در فصل دهم این معاهدۀ شوم، حقوق و امتیازات نمایندگان سیاسی و بازرگانی روسها تعیین شد و مقرر گردید هرگاه اتباع روس مقیم ایران مرتکب جرمی شوند، کنسول روس مطابق قوانین و رسوم آن کشور برای آنان مجازات تعیین کند و دادگاه های ایران حق کوچک ترین دخالتی نداشته باشند. این امتیاز سلطه جویانه به «کاپیتولاسیون» یا حق قضاوت کنسولی معروف است.[8]
مقاومت در مقابل کاپیتولاسیون
در تمام مدت برقراری حق قضاوت کنسولی، از جانب متعهدین آگاه مقابله هایی با آن انجام گرفت و بعد از وقوع انقلاب مشروطه، عدم رضایت و گاه خشم علما و مردم نسبت به این قانون تهدیدکنندۀ عزّت و شرف ایران فزونی یافت و اصولاً از علل خیزش مشروطیت، برنتابیدن کاپیتولاسیون بود و حاکمان قاجار کوشیدند برای فرونشاندن خشم مردم، نظام نامه ای انتشار دهند و در فصل اول آن نوشتند: مطلق دعاوی و تظلّماتی که در ممالک محروسۀ ایران طرح می شود؛ اعم از اینکه متداعیین رعیت خارجه یا داخله یا از طبقۀ نظام یا از صنف تجار باشند، رسیدگی و حکم قضیه بالانحصار راجع به وزارت عدلیه است.
چگونگی نفوذ آمریکا در ایران
با شروع حرکت اسلامی در عراق و شکست مفتضحانۀ انگلستان در این سرزمین و زبونی این استعمار کهنه کار در هند، کمر غول استثمار و بردگی بریتانیا درهم شکست. بعد از جنگ جهانی دوم و یورشهای نظامی ارتش آلمان، قسمتهای مهمی از مراکز نظامی و اقتصادی دولت انگلستان نابود گردید و مقدمات زوال هرچه افزون ترش فراهم شد.
در این میان، آمریکای جنایتکار به نفوذ خود در ایران افزود و با کودتای 28 مرداد 1332ش و بازگشت محمدرضا پهلوی، هجوم همه جانبه این دولت مستکبر در ایران شروع شد و ایران به صورت پایگاهی نظامی جهت سرکوب نهضتهای اسلامی در منطقه درآمد و آمریکا با ایجاد مراکز جاسوسی کوشید رژیم دست نشاندۀ پهلوی دوم را برای رسیدن به اهداف پلید خود تحکیم نماید. در آمریکا با ایجاد مراکز و محافل روشنفکرانه و رهبری تراشی های ملی، ملیّت را در برابر مذهب قرار دادند تا رهبری و زعامت اسلامی و روحانیت را درهم بکوبند.[9]
احیای باتلاق سلطه
طبق اسناد و مدارک موجود و اظهارات مقامات آن زمان رژیم پهلوی، آمریکا از سال 1340ش در دوران ریاست «جان اف کندی»، از رژیم شاه خواست به اتباع آن کشور در ایران، حق قضاوت کنسولی ببخشد و رژیم، کاپیتولاسیون را در مورد اتباع آمریکا در سرزمین ایران برقرار کند.
مقامات آمریکایی از این امتیازخواهی چند هدف را دنبال کردند:
1. تحقیر ملت ایران؛
2. تشویق و ترغیب مستشاران، کارشناسان، کارمندان فنی و اداری به زیستن و سکونت در ایران؛
3. قبضه کردن بازار ایران؛
4. وادار نمودن مقامات ایران به حفاظت از اتباع آمریکا و اماکن و اموال آنان؛
5. برتری جویی در برابر رقبای اروپایی.[10]
اولین اقدام آمریکا برای استفاده از اصل مصونیت دیپلماتیک برای مستشاران نظامی که در استخدام دولت ایران بودند و جزء حقوق بگیران ایران به شمار می آمدند، در 21 فروردین سال 1340 ش آشکار گردید؛ ولی خیز آنان برای تصویب کاپیتولاسیون به وزارت خارجه ایران پیشنهاد شد. در این زمان سفارت آمریکا طی یادداشتی به وزارت خارجه ایران پیشنهاد می کند برای سهولت در عملکرد مؤثر هیئت مستشاری، اعضای آن از مصونیتهای مخصوص کارمندان اداری و فنی مشروحه در قرارداد منضمّ به معاهدۀ نهایی کنفرانس سازمان ملل متحد در مورد روابط و مصونیت دیپلماتیک که در «وین» امضا گردیده، برخوردار گردند.
این یادداشت در زمان دولت امینی ارائه گردید؛ ولی وی به دلایلی این تقاضا را بدون پاسخ گذاشت؛ اما وقتی دولت اسدالله علم روی کار آمد، این عنصر خودفروخته، موافقت خود را با درخواست آمریکا اعلام کرد و سرانجام لایحۀ مصونیّت اتباع آمریکا در ایران در 13 مهر 1342ش در هیئت دولت به تصویب رسید و در 25 دی همان سال به مجلس سنا برده شد و در سوم مرداد 1343ش به تصویب سناتورهای این مجلس رسید و در مهر 1343ش نمایندگان مجلس شورای ملی آن را به تصویب رساندند. با اینکه مجلس شورای ملی مطیع دستگاه حاکمه بود، مع الوصف لایحه کاپیتولاسیون در مقابل 74 رأی موافق، 63 مخالف بود.[11]
از دید امام خمینی(ره) حتی مخالفان با عوامل اطلاعاتی هماهنگی کرده بودند: «ظاهر آن است که تمام مذاکرات صحنه ای بیش نبوده است و اگر با دستورات مقامات امنیتی نبود، جرأت این نحو مذاکرات نداشته و بعد هم [مخالفان] سالم نمی ماندند.»[12]
و در جای دیگر می فرماید: «مجلس [شورای ملی] حد فضاحتی در ایران به بار آورد، این قضیه تا آخری که گذرانیدند برای اینکه آمریکاییها مأمون هستند و نباید در اینجا [ایران] محاکمه شان کرد، این را مجلس درست کرد، البته یک بازی هم درآوردند که دوتایشان چه و مطلب معلوم بود که از اول باید این [قانون تصویب] بشود و این هم شده مجلس [شورای ملی] آن بود که ما را اسیر آمریکا کرد.»[13]
اعتراض امام خمینی(ره)
هنوز چند روزی از احیا و تصویب کاپیتولاسیون نگذشته بود که مجله داخلی مجلس شورای ملی - که متن کامل سخنرانی ها و گفتگوهای نمایندگان و رئیس دولت دربارۀ لایحه یاد شده در آن درج گردیده بود - به دست امام خمینی(ره) رسید و ایشان با مطالعۀ آن دریافت که رژیم استبدادی چه ضربۀ ویرانگری به استقلال ایران زده و چه خیانت بزرگی به ملت مسلمان این کشور نموده است. امام با آگاهی از این وطن فروشی شاه و بر باد دادن حیثیت ایران، نگرانی در چهره شان نمودار گردید. خبر آشفتگی و ناراحتی امام به تدریج بر سر زبانها افتاد و همگان را به پرسش و کنجکاوی واداشت. مردم خشمگین با تلفن و نامه از هر طریقی که به مقامات دولتی، نمایندگان مجلس و دیگر مهره های رژیم دست پیدا می کردند، از آنان توضیح می خواستند و انگیزۀ آنان از تصویب لایحۀ قضاوت کنسولی را جویا می شدند.[14]
با فرارسیدن سالروز میلاد حضرت فاطمه(ع) مطابق چهارم آبان سال 1343ش امام در جمع اقشار گوناگون و مردمی که از اطراف و اکناف به قم آمده بودند، نطق تاریخی خود را در اعتراض به لایحۀ کاپیتولاسیون ایراد فرمود که در فرازهایی از آن آمده بود:
«ایران دیگر عید ندارد. من تأثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار کنم. قلبم در فشار است. عید ایران را عزا کردند. استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند. عظمت ایران از بین رفت. قانونی در مجلس بردند، در آن قانون اولاً ما را ملحق کردند به پیمان وین و ثانیاً الحاق کردند به پیمان وین [تا] تمام مستشاران نظامی آمریکا یا هر کسی که بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. اگر یک خادم آمریکایی، یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاه های ایران حق ندارند محاکمه کنند، بازپرسی کنند، باید برود آمریکا، آنجا در آمریکا اربابها تکلیف را معین کنند. آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از همه بدتر، همه از هم پلیدتر؛ اما امروز سر و کار ما با این خبیثهاست، با آمریکاست. مصونیت برای مأمورین آمریکایی باشد؛ اما خدمتگزارهای اسلام، علمای اسلام در حبس باید باشند، وعاظ اسلام در حبس باید باشند، برای اینکه اینها خودشان یا روحانی هستند یا طرفدار روحانی. تمام گرفتاری ما از این آمریکاست. وکلای مجلس سنا و شورای ملی، آنهایی که رأی [به کاپیتولاسیون] دادند، خیانت کردند به این مملکت. اینها وکیل ایران نیستند. اگر هم بودند، من عزلشان کردم. اگر یک ملا توی این مجلس بود، تو دهن اینها می زد، نمی گذاشت این کار بشود. اینها خائن اند.»[15]
با این سخنرانی امام علیه کاپیتولاسیون، برخی مراجع عظام تقلید و فقهای حوزه در محکوم کردن این لایحه سخنرانی کردند. از جمله آیت الله مرعشی نجفی(ره) که در بیاناتی خاطرنشان ساخت:
«امروز روز شادی و سرور است (به مناسب سالروز میلاد حضرت فاطمه زهرا(ره))؛ ولی ما با مشکلاتی برخورد می کنیم که نمی توانیم شادی کنیم. امروز دستگاه حاکمه قانونی تصویب کرده که [بر اساس آن] مستشاران آمریکایی در مملکت ایران هر خیانت و هر اهانتی بکنند، مصون باشند. شما ملاحظه کنید چه با ما می کنند! من [از این بابت] مریض شدم. قلبم ناراحت شد. حالم بد شد. ای مسلمانان! ما آنچه وظیفه داریم، می گوییم. شما هم به دیگران بگویید!»[16]
امام خمینی(ره) علاوه بر ایراد آن نطق انقلابی، کوبنده و افشاگرانه، اعلامیه ای نیز علیه لایحۀ کاپیتولاسیون صادر کرد که در بخشهایی از آن آمده بود: «آیا ملت ایران می داند در این روزها [آبان 1343ش] در مجلس چه گذشت؟ مجلس [شورای ملی] به پیشنهاد دولت، سند بردگی ملت ایران را امضا کرد....»[17]
آتشفشان خشم و نفرت
با طنین آوای انقلابی امام(ره) در فضای سیاه اختناق و دیکتاتوری ایران و انتشار نطق تاریخی و اعلامیۀ افشاگرانۀ او، میان مردم موج جدیدی از خشم، عصیان و انزجار علیه شاه و اعوان و انصارش پدید آورد. امت مسلمان ایران دریافت که دست اندرکاران انقلاب سفید چه بر سر ایرانیان آورده اند و چگونه استقلال، عزت و شرف مردم و این سرزمین را مورد تهدید قرارداده اند. آنان به اعتراض برخاسته، فریاد پرخاش جویانه علیه احیای کاپیتولاسیون را طنین افکندند. علما، روحانیان و مبلّغان حوزۀ علمیۀ قم و دیگر شهرستانها با پشتیبانی و همراهی مردم، طی تلگرافها، نامه ها، و طومارهای متعددی الغای فوری این لایحۀ ننگین را خواستار شدند. سیل تلگرافها و نامه های اعتراض آمیز به سوی هیئت حاکمه سرازیر گردید و خشم و ناراحتی اقشار گوناگون فزونی گرفت. گویندگان مذهبی، خطبا و وعاظ بر سر منبر و از سنگر مسجد و محراب و حسینیه ضد دولت منصور و مصونیّت مستشاران آمریکایی سخن گفتند و در این باره انتقادات و افشاگری هایی را مطرح نمودند.
ساواک این گونه گزارش داده است:
«طبق اطلاع حاصله پس از سخنرانی آیت الله خمینی در قم، تعدادی از روحانیون مخالف، روی منابر شروع به سخنرانی علیه دولت و لایحۀ اخیر مصونیت مستشاران آمریکایی نموده و مشغول تحریک افکار عمومی می باشند.»[18]
رژیم پهلوی از هرگونه تبلیغ و ارشادی که موجب آگاهی مردم در این باره می گردید، سخت به وحشت افتاد. از این رو، مبلغان را تحت فشار قرار داد که متلزم گردند راجع به احیای کاپیتولاسیون، بهائیت، شخص شاه، آمریکا و رژیم صهیونیستی و آنچه مخل نظم و امنیت باشد، سخنی به میان نیاورند. عده ای از روحانیان مبارز و انقلابی از دادن هر گونه تعهدی در این باره امتناع می کردند و در نتیجه از منبر رفتن و ارشاد مردم محروم شدند. بعضی نیز التزام دادند؛ اما بانهایت شجاعت بر فراز منبر راجع به آنچه منع گردیده بودند، سخن گفته، افشاگری کردند و حقایق را به آگاهی شنوندگان رساندند؛ اما به محض پایین آمدن از منبر دستگیر و محبوس می گردیدند.
این تبلیغات انقلاب آفرین و افشاگری های پی در پی عوامل امنیتی را به هراس انداخت و ساواک که می دید با دستگیری و زندانی کردن نمی تواند جلوی تبلیغات روحانیان مبارز را بگیرد، در برخی مساجد که افشاگری ها شدت داشت، مثل مسجد جامع بازار تهران، هر روحانی را که می خواست وارد مسجد شود، بازداشت می کرد؛ اما این عمل فاشیستی نیز نتوانست گویندگان اسلامی را از منبر رفتن و برنامه های ارشادی باز دارد؛ زیرا گویندگان و واعظان با لباس مبدّل وارد این مکان مقدس می شدند و پای منبر لباس خود را که قبلاً توسط افرادی به مسجد فرستاده بودند، بر تن کرده، با نهایت شهامت بر عرصه منبر حقایق را مطرح می کردند.
مأموران حکومتی که از این ابتکارات انقلابی به ستوه آمده بودند، با سلاح گرم به مسجد حمله بردند و مردمی را که به این مکان امن الهی آمده بودند، تهدید کردند که در صورت هرگونه تحرکی آنها را از پای درخواهند آورد، آنگاه با وقاحت تمام مبلغان را از بالای منبر پایین کشیده، روانه حبس می نمودند.[19]
تبعید امام خمینی(ره)
رژیم استبدادی شاه احساس کرد با بودن رهبر سترگ و پیشوای آگاهی چون امام خمینی(ره) در ایران، نه تنها نمی تواند در خدمت امپریالیسم باشد و نقشه های ابرقدرتها را پیاده کند؛ بلکه کاخ سلطنت وی نیز در معرض زوال و واژگونی خواهد بود. از این رو بر آن شد تا با دستگیری و تبعید ایشان خود را از سقوط و نابودی حتمی برهاند و زنجیر اسارت را بر گردن مردم استوارتر نماید و هرگونه صدای مخالفی را در سینه خفه کند. شب سیزدهم آبان 1343ش صدها کماندو و چترباز مسلح خانۀ امام در قم را محاصره کردند و وارد منزل شده، جهت دستگیری ایشان به جستجو پرداختند. امام از در اندرونی که به سوی کوچه باز می شد، از منزل بیرون آمد و دژخیمان شاه که سراسر کوچه را اشغال کرده بودند، ایشان را محاصره کرده و سوار ماشین نمودند و به تهران انتقال دادند و در همان روز توسط هواپیمای باری به ترکیه منتقل کردند.[20]
امام دربارۀ علت مبارزۀ خود با کاپیتولاسیون می گوید: «شاه مستشاران آمریکایی را مصونیت داد. از این جهت که این قضیه مخالف مصالح اسلام و کشور بود، شدیداً با آن مخالفت نمودم و به دنبال آن شبانه دستگیر شدم و مستقیماً به ترکیه تبعید شدم. یک سال در ترکیه بودیم، پس از آن ما را تحویل عراق دادند و قریب چهارده سال در عراق بودیم. در طول این مدت من در مواقع مختلف جنایات شاه را چه در اعلامیه و چه در خطابه اعلام می کردم و هر فاجعه ای را گوشزد می نمودم و هرگز ساکت ننشستم. »[21]
برای اولین بار غرور آمریکا و اقتدار او در اعتراض به مصونیت کارگرانش در ایران شکسته شد و آمریکا متوجه اقتدار و رهبری علما و روحانیت اسلام و عزم جزم و ارادۀ پولادین ملت ایران برای کسب آزادی و استقلال و رسیدن به نظام عدل اسلامی گردید.[22]
به دنبال انتشار خبر تبعید امام، بازارها و مراکز کسب و کار مردم مؤمن و انقلابی تعطیل شد. موج اعتصابات و تظاهرات در تعدادی از شهرها به پا خاست. مراجع تقلید، علما و روحانیان داخل و خارج کشور با صدور اعلامیه هایی این اقدام رژیم شاه را محکوم کردند؛ اما رژیم دست نشاندۀ ابرقدرتها با سرکوب اعتراضات و دستگیری عدۀ زیادی از بازاریان، روحانیان مبارز، دانشگاهیان و اقشاری از مردم که در این نهضت تأثیرگذار بودند، به طور موقت بر اوضاع مسلط گردید.[23] مأمورین بعد از مدتی مردم را مجبور کردند که بازار و مغازه ها را بگشایند و کسانی که قبول نمی کردند، جلوی مغازۀ آنان را دیوار می کشید و یا اموالشان را مصادره می کرد. سیل تلگراف، اعلامیه و طومار مراجع تقلید و علمای اعلام و مردم مسلمان شهرستانها مبنی بر تأثر و تأسف از بابت تبعید امام خمینی(ره) و تقبیح عمل ننگین رژیم پهلوی به سوی قم و ترکیه سرازیر گردید. بدین گونه بار دیگر مردم رشیدمان به دفاع از امام خمینی، رهبر بزرگ خود، و افکار بلند و درخشان و منویات دینی و ملی معظم له برخاستند و حماسه ها آفریدند.[24]
سه محور اصلی نهضت اسلامی ایران
برخلاف تصورات موهوم عوامل رژیم استبدادی، اگرچه امام خمینی(ره) به لحاظ جغرافیایی از امت مسلمان ایران دور گشت، اما از آن پس این حرکتهای انقلابی و سیاسی تحت تأثیر رهنمودهای امام خمینی(ره) توسعۀ روزافزون یافت و در سه بُعد سیاسی، نظامی و عقیدتی استمرار یافت:
1. سیاسی
در بعد اندیشۀ سیاسی و مبارزاتی با آغاز درسهای ولایت فقیه توسط رهبر کبیر انقلاب(ره) در نجف اشرف و طرح نظریۀ حکومت اسلامی، نبرد با استبداد سیاه اوج گرفت؛ چون عملی شدن این نظریه مستلزم براندازی نظام طاغوتی بود، نیروهای متدین و مذهبی در قالب تشکلهای سیاسی به تلاشهای مبارزاتی خود ادامه دادند.
2. نظامی
سرکوبهای بعد از آبان 1343ش، اختناق شدید و کنترلهای سخت امنیتی، دستگیری های گسترده و شکنجۀ نیروهای انقلابی، باعث شکل گیری مبارزات مخفیانه شد. بسیاری از مبارزان اقدام مسلحانه علیه حکومت را به مثابه روشی مهم پذیرفته بودند. طرفداران این شیوه عقیده داشتند خشونت را باید با خشونت پاسخ گفت و لازم است جرثومه های فساد و تباهی و کارگزاران خائن، جنایتکار و خودفروخته از میان برداشته شوند.[25]
3. اعتقادی
در بعد اعتقادی، از ایامی که اندیشۀ براندازی رژیم استبدادی مطرح گردید، این سؤال مطرح شد که چه نظامی، با چه مختصات فرهنگی و فکری به جای رژیم حاکم روی کار می آید؟ نخستین بار امام خمینی(ره) در مباحث آموزشی، سخنرانی ها و پیامهای خود، فکر تشکیل حکومت اسلامی و ضرورت آن را مطرح ساخت و شخصیتهایی چون علامه شهید مطهری، دکتر بهشتی، شهید دکتر مفتح و نیز شهید دکتر باهنر، با نگاشته ها و بیانات خود به تشریح این تفکر و گسترش چنین اندیشه ای اقدام نمودند. شهید مطهری و دیگر یاران امام، به دلیل مقام والای علمی زیربنای فلسفی و کلامی نظام اسلامی را توضیح می دادند و برخی متفکران دانشگاهی که از تدین و تقید برخوردار بودند، تفسیرهای نابی از ابعاد اجتماعی اسلام ارائه می کردند که شور و جاذبۀ ویژه ای را در نسل جوان، به خصوص دانشگاهیان برمی انگیخت. البته در این راستا ساواک نیز بی کار نبود و برای این بزرگان و پایگاه تبلیغی و ارشادی شان مشکلات عدیده ای به وجود می آورد.[26]
پی نوشت ها:
[1] دانشنامه دانش گستر، مؤسسه علمی - فرهنگی دانش گستر، تهران، 1389ش، ج 12، ص 486.
[2] فرهنگ علوم سیاسی، علی آقا بخشی و مینو افشاری راد، نشر چاپار، تهران، 1389 ش، ص 82.
[3] شناخت حقیقت کاپیتولاسیون، محمدتقی علویان، بی نا، تهران، 1358ش، ص 7.
[4] تاریخ سیاسی معاصر ایران، سید جلال الدین مدنی، دفتر انتشارات اسلامی، تهران، چاپ اول، 1362ش، ج 1، ص 41.
[5] تاریخ روابط ایران و فرانسه، ابوالحسن غفاری، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، چاپ اول، 1368ش، صص 2 - 3؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 41.
[6] میرزا مسیح مجتهد و فتوای شرف، غلامرضا گلی زواره، بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1376ش، صص 79 - 80.
[7] تاریخ ایران زمین، صص 231 - 235؛ جغرافیای تاریخی و سیاسی آسیاسی مرکزی، غلامرضا گلی زواره، بوستان کتاب، قم، 1373 ش، صص 320 - 321؛ نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، حامد الگار، ترجمه ابوالقاسم کسری، نشر توس، تهران، چاپ دوم، 1359ش، صص 119 - 120؛ خاطرات وزیر مختار، سیوئیچ، ترجمه یحیی آرین پور، نشر پیام، تهران، 1359ش، صص 4 - 5.
[8] حق قضاوت کنسولی و تبعید امام(ره)، مجله پیام انقلاب، 23/8/1361، ص 71، ص 52.
[9] تحولات سیاسی و اجتماعی در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صدای معاصر، تهران، 1381ش، صص 239 و 250؛ مجله پیام انقلاب، ش 71، صص 53 - 54.
[10] فصلنامه 15 خرداد، ش 41 و 43، پاییز و زمستان 1393، صص 176 - 181.
[11] تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 76؛ فصلنامه 15 خرداد، همان، صص 214 - 216.
[12] صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران، چاپ سوم، 1379ش، ج 3، ص 53.
[14] فصلنامه 15 خرداد، پاییز و زمستان 1393، صص 261 - 262.
[15] صحیفه امام، ج 1، صص 415 - 424.
[16] آیت الله مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1388ش، ج 1، ص 353؛ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ سوم، 1377ش، ج 4، ص585 و ج 5، ص 66.
[17] صحیفه امام، ج 1، صص 409 - 414.
[18] فصلنامه 15 خرداد، ش 41 و 42، صص 264 - 265.
[19] نهضت روحانیون ایران، ج 5، صص 86 - 90.
[20] بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(ره)، سید حمید روحانی، انتشارات راه امام، تهران، چاپ یازدهم، 1360ش، ج 1، صص 739 - 741.
[21] صحیفه امام، مصاحبه با نشریه آمریکایی نیوزویک، 16 آذر 1357/ 6 محرم 1399 در نوفل لوشاتوی پاریس، ج5، صص 183 - 184.
[22] همان، فرازی از بیانات امام خمینی(ره) در 5 مرداد 1366، ج 20، ص 323.
[23] ایران در دوران معاصر، نصر الله صانعی و دیگران، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، تهران، 1378ش، ص 204.
[24] نهضت روحانیون ایران، ج 5، ص 36؛ فصلنامه 15 خرداد، ش 41 و 42، ص 302.
[25] تاریخ ایران در دوران معاصر، ص 205؛ تاریخ ایران در دوره پهلوی، پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمه مرتضی ثاقب فر، جامی، تهران، 1384 ش، دفتر دوم از جلد هفتم، ص 94.
[26] تاریخ ایران در دوران معاصر، ص 206.