ماهان شبکه ایرانیان

احراق، مراقبت، استاد

یکی از پژوهش های مفید و چاپ نشده پیرامون شخصیت آیت الله سید علی قاضی طباطبایی، رساله تحقیقی کارشناسی ارشد خانم «سیده فاطمه طباطبایی» است. استاد راهنمای این پژوهش، دکتر محمد اسدی گرمارودی و اساتید مشاور، آقایان: دکتر منوچهر صدوقی سها و دکتراسماعیل منصوری لایجارنی بوده اند.

احراق، مراقبت، استاد

یکی از پژوهش های مفید و چاپ نشده پیرامون شخصیت آیت الله سید علی قاضی طباطبایی، رساله تحقیقی کارشناسی ارشد خانم «سیده فاطمه طباطبایی» است. استاد راهنمای این پژوهش، دکتر محمد اسدی گرمارودی و اساتید مشاور، آقایان: دکتر منوچهر صدوقی سها و دکتراسماعیل منصوری لایجارنی بوده اند.

نویسنده در این رساله، پس از چکیده و مقدمه، طی شش فصل، در 246 صفحه، با ارایه 21 قطعه عکس و سند و نیز ارایه و وصیت نامه آیت الله قاضی به خط فرزندش «استاد محمد حسن قاضی» با بهره گیری از 68 مأخذ اعم از کتاب، نشریه و گفت و گو، به معرفی تحلیلی شخصیت چندوجهی آیت الله قاضی پرداخته است.

در فصل نخست رساله، خاندان و سلسله انساب طباطبایی مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش دوم، نخست از ولادت سید علی قاضی سخن به میان آمده و سپس تحصیلات وی در تبریز مورد بررسی قرار گرفته است. در فصل سوم، با تشرف به عتبات، اساتید فقه و اصول نجف، اساتیدعرفان، سلسله مشایخ و نیز اصحاب مباحثه آیت الله قاضی آشنا می شویم. فصل چهارم این پژوهش، شامل سه بخش است: احوال ظاهری، احوال باطنی و کرامات آیت الله قاضی.

آنچه در فصل پنجم رساله آمده است، بررسی دو موضوع «تألیفات» و «شاگردان آیت الله قاضی است. در فصل ششم رساله «وصیت نامه» و نیز «شرح عروج» این عارف فرزانه درج شده است.

ضمیمه این تحقیق، در بر دارنده «نتیجه»، «فهرست منابع»، «تصاویر» و دست نوشته ها است.

استاد سید محمد حسن قاضی فرزند آیت الله قاضی طباطبایی، خلاصه دست نویس جلدهای اول و دوم از اثر ده جلدی خویش، به نام «صفحات من تاریخ الاعلام» را بنا به تقاضای خانم طباطبایی، برای چاپ در این رساله، در اختیار وی نهاده که در همین بخش آمده است.

خانم طباطبایی با کوشش در خور تقدیر، با جست و جو در مأخذ پیشین زندگی قاضی و شناخت منابع جدید، در حقیقت کار نو و ویژه ای دربارهشخصیت و شیوه عرفانی آیت الله قاضی انجام داده است. بنظر می رسد همچنان که طبیعت این گونه کارهاست، این پژوهش نیز جز با مددگیری از توفیق الهی صورت انجام نپذیرفته است و به همین دلیل می تواند در آینده، مأخذ معتبری برای «قاضی پژوهان» کشورمان باشد.

آنچه در پی می خوانید، گزیده ای از مطالب فصل چهارم این رساله پژوهشی است.

احراق

مرحوم قاضی معتقد بودند که عارف واقعی آن است که در هر حرکتی، تنها محبوب را در نظر بگیرد و دندان طمع از غیر او را از خود بکشد وهیچ نفعی را در نظر نگیرد. اما رسیدن به این مرحله بسیار مشکل است. چرا که انسان هرگاه بخواهد دل خود را از توجه بن نفع و سودی تهی سازد، متوجه می شود که مقصود و سود دیگری انگیزه این ترک سوده بوده است و اگر بخواهد آن انگیزه را نیز ترک نماید باز متوجه تمایل نفسانی خویش به انگیزه دیگری می شود و بدین ترتیب هیچ گاه به مرحله ای احرار و آزادگان نمی رسد تاخداوند تبارک و تعالی را بدون چشمداشت و تقاضایی عبادت کند.

عارف بی بدیل، مرحوم قاضی طباطبایی برای درمان این بیماری نفسانی روشی به نام «احراق» را پیش گرفته بود و به دیگران نیز سفارش می فرمود:

علامه طباطبایی «قدس سره» پس از بیان این مسأله می فرمایند:

 «روزی با استاد خود مرحوم میرزا علی آقای قاضی «قدس سره» این را در میان نهادم و استفسار و التماس چاره ای نمودم، فرمود: «به وسیله اتخاذ احراق می توان این مسأله را حل نموده و این معضل را گشود و آن بدین طریق است که باید سالک به حقیقت ادراک کند که خداوند متعال وجود او را وجودی طماع قرار داده و هر چه بخواهد قطع طمع کند، چون سرنوشت او با طمع است، لذا منتج نتیجه ای نخواهد شد و قطع طمع از او، ناچار مستلزم طمع دیگری است وبه داعیه طمعی بالاتر و عالی تر از آن مرحله دائی، قطع طمع نموده است.

بنابراین، چون عاجز شد از قطع و طمع و خود را زبون یافت. طبعا امر خود را به خدا سپرده و از نیت قطع طمع دست بر می دارد، این عجز و بیچارگی ریشه طمع را از نهاد او سوزانیده و او را پاک و پاکیزه می گرداند... علت اینکه این طریقه را احراق نامند، برای آن است که یکباره خرمن هستی ها و نیت ها و غصه ها و مشکلات را می سوزاند و از ریشه و بن قطع می کند و اثری ازآن در وجود سالک باقی نمی گذارد.»

در قرآن کریم در مواردی از طریقه احراقیه استفاده شده است... یکی از مواردی که در قرآن مجید از آن استفاده شده است، عبارت است ازکلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون»[1]... اگرانسان متذکر شود که خود او و هر چه از تعلقات و ما یملک اوست، ملک مطلق خداست، یک روزبه او داده می شود و یک روز از او گرفته می شود و کسی را در آن حق دخالتی نیست، وقتی که انسان به خوبی ادراک کرد که از اول مالک نبوده است و عنوان ملکیت برای او مجازی بوده و بدون جهت خود را مالک تخیل می نموده است، البته در صورت فقدان متأثر نخواهد شد و توجه به این نکته، ناگهان راه را بر او هموار خواهد نمود ونقل است که مرحوم قاضی رضوان الله علیه می فرمود:[2]

 «بهترین راه و سریعترین راه که برای از بین بردن اغراض و نیت های نفسانی که در سلوک راه خدا مؤثر باشد و حکم راه میان بری که یکباره سالک را نجات دهد و از هر داعیه و انگیزه غیر الهی و بالاخره از صفت بیرون آورد، احراق است.»[3]

مراقبت

یکی از اهم مسایلی که در راه مسیر و سلوک و در حکم ضروریتی از ضروریات آن است، همانا امر مراقبت است سالک باید از اولین قدم که در راه می گذارد تا آخرین قدم، خود را از امر مراقبت خالی ندارد و این از لوازم حتمی سالک است، باید دانست که مراقبت دارای درجات و مراتبی است.

سالک در مراحل اولیه یک نوع مراقبتی دارد ودر مراحل دیگر انواع دگری، هر چه رو به کمال رود و طی منازل و مراحل کند مراقبت دقیق تر وعمیق تر خواهد شد، به طوری که آن درجات ازمراقبت اگر بر سالک مبتدی تحمیل کنند از عهده آن بر نیامده و یکباره بار سلوک را به زمین می گذارد یا سوخته و هلاک می شود، ولی رفته رفته در اثر مراقبت در درجات اولیه و تقویت در سلوک می تواند مراتب عالیه از مراقبت را درمراحل بعدی به جای آورد و در این حالات بسیاری از مباحات در منازل اولیه بر او حرام وممنوع می گردد.

در اثر مراقبه شدید و اهتمام به آن، آثار حب وعشق در ضمیر سالک هویدا می شود، زیرا عشق به جمال و کمال علی الاطلاق فطری بشر بوده وبا نهاد او خمیر شده و در ذات او به ودیعت گذارده شده است. لیکن علاقه به کثرات و حب به مادیات حجاب های عشق فطری می گردند و نمی گذارند که این پرتو ازلی ظاهر گردد.

به واسطه مراقبت کم کم حجاب ها ضعیف شده تا بالاخره از میان می رود و آن عشق و حب فطری ظهور نموده، ضمیر انسان را به آن مبدأ جمال و کمال رهبری می کند. این مراقبت دراصطلاح عرفا تعبیر به «می» شده است:

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات

بخواست جام «می» و گفت: راز پوشیدن

***

راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از این

می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم

چون سالک در امر مراقبت مواظبت نموده، حق تعالی از باب مهر و عطوفت انواری را بر او به عنوان طلایع ظاهر می گرداند. در ابتدای امر، این انوار مانند برق ظاهر گشته، ناگهان پنهان می شوند... و گاهی مانند چراغی که افروخته باشند یا قندیلی نمایان می شوند. این انوار را در اصطلاح عرفا «نوم عرفانی» نامند. این انوار ازقبیل موجودات برزخیه هستند.

ولی هنگامی که از این مراتب مراقبت سالک قوی تر گشت و رعایت مراقبت را به طول کامل رعایت کرد، این انوار قوی تر شده، سالک تمام آسمان و زمین و شرق و غرب را یکپارچه روشن می بیند. این نور، نور نفس است که هنگام عبوراز عالم برزخ هویدا می شود. ولیکن در مراحل اولیه عبور که می خواهد تجلیات نفس شروع شود سالک، نفس خود را به صورت مادی مشاهده می کند و به عبارت دیگر چه بسا ملاحظه می کند که خودش در برابر خودش ایستاده است. این مرحله ابتدای تجرد نفسی است.

استاد

از آنجایی که در مراحل مختلف سیر و سلوک، خطرات مهمی در کمین سالک است، من جمله: به جهت قصور مبتدی یا تقصیر او در بعضی مراحل سابقه، مغرور همان گشته و آثار آن در او ظهور تام به هم رساند و از آثار سائر مظاهر غافل و به این سبب به وادی هلاکت چون اباحت وتعطیل و یأس و جنون و فرعونیت و اذاعه و امثال اینها افتد.

گویند علت انحراف حسین بن منصور حلاج در اذاعه و اشاعه مطالب ممنوعه و اسرار الهیه، فقدان تعلم و شاگردی او در دست استاد ماهر وکامل و راهبرد و راهرو به مقصد رسیده بوده است و...

در مکتب تربیتی مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی -رضوان الله علیه-هیچیک از این خطرات در هیچ یک از شاگردان او دیده نشده است، با اینکه هر یک از آنها در آسمان فضیلت وکمال چندان درخشیدند که تا زمان هایی را بعد ازخود روشن نموده و در شعاع وسیعی، اطراف محور و مرکز وجود مثالی و نفسی خود را نور و گرمی می بخشیده و می بخشند.

معارف الهیه و سلوک علمی و عملی آیاتی از شاگردان او را مانند سید احمد کربلایی طهرانی، حاج شیخ محمد بهاری و آقا ملکی تبریزی وسید محمد سعید حبوبی را کجا تاریخ می تواند به دست محو و نابودی سپرده و در محل انزوا بایگانی کند!

از اینجاست که مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی رضوان الله علیه می فرموده است:

 «اهم از آنچه در این راه لازم است، استاد خبیرو بصیر و از هوا بیرون آمده و به معرفت الهیه رسیده و انسان کامل است که علاوه بر سیر الی الله سه سفر دیگر را طی نموده و گردش و تماشای اودر عالم خالق بالحق بوده باشد» و باید با دستوراستاد و راهنما حرکت کرد (و لو به طورغیر مستقیم!)

یکی از کلمات دلنشین مرحوم حاج سید علی قاضی این است که: «اگر انسان نصف عمر خودرا در پیدا کردن استاد کامل صرف کند، جادارد.»[4]

و از فرمایشات سید علی قاضی آن است که:

 «کسی که به استاد رسید نصف راه را طی کرده است»[5] چرا که استاد راه را برای انسان کوتاه می کند.

شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد

که چند سال به جان خدمت شعیب کند

زدیده خون بچکاند فسانه حافظ

چو یاد عهد شباب و زمان شیب کند[6]

آقای محمد محسن قاضی می فرماید:

 «این قضیه را بنده خودم از مرحوم پدر شنیدم: بدون استاد نمی شود راه رفت کورکورانه نمی شود رفت، بدون استاد نمی شود.»

خودش بسیار مقید و مطیع نسبت به اساتید بودو این جا جریانی را نقل می کند: وی به «فتوحات» محی الدین علاقه مند بود و حتی این اواخر عمربیشتر اوقات «مثنوی» مولوی و «فتوحات» می خواند. اما خود آقا سید علی نقل می کند که در زمانی که شاگرد سید مرتضی علم الهی بودم، آن بزرگوار در رواق «باب المراد» در حرم امیر المؤمنین علی علیه السلام نماز می خواند و من اغلب می رفتم آنجا پشت سر وی نماز می خواندم اما گاهی هم می شد در منزل نمازمی خواندم یک روز سید علم الهدی به من گفت:

 «قاضی! مبادا در اتاقی که در آن «فتوحات» است نماز بخوانی»، من هم آمدم منزل، «فتوحات» را از اتاق بیرون گذاشتم، من ازمرحوم آقا پرسیدم چرا این کار را کردید، فرمود:

 «برای اینکه در آن زمان در اختیار و تحت تربیت معظم له بودم.»[7]

و این نشان دهنده اینکه آن بزرگوار اطاعت و التزام به امر استاد را تا این حد رعایت می نمود.

پی نوشت ها:

[1] بقره، 156.

[2] یاد نامه استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص239.

[3] حسین طهرانی، رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص 156.

[4] حسن زاده، آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص 26.

[5] رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص115-116.

[6] دیوان حافظ.

[7] صلح کل، ص 96-97.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان