مقدمه
حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) فرزند امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و ام البنین، دختر حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر بن کلاب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه، در چهارم شعبان سال بیست و ششم هجری در مدینه زاده شد. از همان ابتدای حیات شریفش، نور ایمان را از پدر بزرگوارش دریافت نمود و در سایه هدایت دو برادر معصومش، امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) پرورش یافت و علوم و اسرار الهی را مستقیما از اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) آموخت. در طی 34 سال عمر گرانبارش، گوهر ایمان به خدا را چنان در وجود خود پرورش داد که آثار اخلاقی و عملی آن را با زیباترین جلوه هایش در سلوک مؤمنانه خویش متجلی ساخت؛ به نوعی که همگان، زبان به تحسین او گشوده و او را به لقب هایی با مضامین بلند و پرمعنا آراستند که هر کدام بیانگر بخشی از شخصیت ایمانی ایشان می باشد. ولایت پذیری و اطاعت عباس(علیه السلام)، او را بسان تکیه گاهی محکم و مورد اعتماد امام زمانش ساخته بود؛ به گونه ای که هنگام شهادتش، امام حسین(علیه السلام) فرمود: «أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِی وَ قَلَّت حِیلَتِی»؛ اکنون پشتم شکست و چاره ام کم شد (ابومخنف، 141)1)4). زیارت نامه حضرت عباس(علیه السلام) از استوارترین متون زیارتی؛ از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است. محدث بزرگ سده چهارم، جعفربن محمدبن قولویه (متوفای 369ق) این زیارت را نقل کرده است و در مقدمه کتابش شهادت داده که از هیچ راوی غیر ثقه روایت نمی کند. این زیارت نامه توسط دیگر محدثین بزرگ شیعه از جمله شیخ مفید (336 -413 ق) در مناسک المزار؛ شیخ طوسی (متولد 385ق) در تهذیب الاحکام، از کتب اربعه شیعه و همچنین در مصباح المتهجد و سلاح المتعبد روایت شده و محدثین قرون بعد مانند ابن المشهدی در المزار الکبیر؛ فیض کاشانی در وافی؛ علامه مجلسی در کتاب های ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار، بحارالانوار، زادالمعاد و محدث قمی در مفاتیح الجنان این زیارت نامه را نقل کرده اند. این زیارت نامه سندی قابل اعتماد در مورد قمر بنی هاشم محسوب می شود که در آن امام صادق (علیه السلام) ابعاد شخصیت حضرت ایشان را برشمرده است. در این نوشتار برآنیم تا با تحلیل اعتقادی مهمترین مولفه های این زیارت نامه، ابعاد شخصیت حضرت عباس(علیه السلام) را بررسی نماییم.
متن زیارت نامه
حدَّثَنِی أَبو عَبْدِ الرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَسْکرِیُّ بِالْعَسْکرِ عَنِ الْحَسَنِ بنِ علِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مهْزِیَارَ عنْ محَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مرْوَانَ عنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) إِذَا أَرَدْتَ زِیَارَةَ قَبْرِ الْعَبَّاسِ بنِ علِیٍّ (علیه السلام) وَ هُوَ عَلَی شطِّ الْفرَاتِ بِحِذَاءِ الْحائِرِ [الْحیْرِ] فقِفْ عَلَی بَابِ السَّقِیفَةِ وَ قُلْ:
سَلَامُ اللَّه وَ سلَامُ مَلَائِکتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ وَ جَمِیعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الزَّاکیَاتِ الطَّیِّبَاتِ فیمَا تغْتَدِی وَ تَرُوحُ عَلَیْک یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمؤْمِنِینَ. أَشْهَدُ لَک بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفاءِ وَ النصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمنْتَجَبِ وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ.فَجَزَاک اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عنِ الْحسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ص أَفْضَلَ الْجَزَاءِ بِمَا صبَرْتَ وَ احتَسَبْتَ وَ أَعنْتَ- فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ لَعنَ اللَّه مَنْ قَتَلَک وَ لَعَنَ اللَّه منْ جَهِلَ حَقَّک وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِک وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حَالَ بَیْنَک وَ بَیْنَ مَاءِ الْفُرَاتِ أَشْهَدُ أَنک قتِلْتَ مَظْلُوماً وَ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَکمْ ما وَعدَکمْ جِئْتُک یا ابنَ أَمیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَافِداً إِلَیْکمْ وَ قلْبِی مُسَلِّمٌ لَکمْ وَ أَنَا لَکمْ تَابِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکمْ مُعَدَّةٌ - حَتَّی یَحْکمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکمِینَ فمَعَکمْ معَکمْ لَا مَعَ عَدُوِّکمْ إِنِّی بِکمْ وَ بِإِیَابِکمْ منَ الْمؤْمِنِینَ وَ بمَنْ خالَفَکمْ وَ قتَلَکمْ مِنَ الْکافِرِینَ قتَلَ اللَّه أُمَّةً قَتَلَتْکمْ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ- ثُمَّ ادْخُلْ وَ انْکبَّ عَلَی الْقَبْرِ وَ قُلِ: السَّلَامُ عَلَیْک أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- الْمطِیعُ لِلَّه وَ لِرَسولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) السلَامُ علَیْک وَ رَحمَةُ اللَّه وَ برَکاتُهُ وَ رِضوَانُهُ وَ عَلَی رُوحِک وَ بَدَنِک أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّک مَضَیْتَ عَلَی مَا مَضَی عَلَیْهِ الْبَدْرِیُّونَ- الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِی جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِی نُصْرَةِ أَوْلِیَائِهِ الذَّابونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فَجَزَاک اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ- وَ أَکثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَی جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَی بِبَیْعَتِهِ- وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلَاةَ أَمْرِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّک قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ وَ أَعْطَیْتَ غَایَةَ الْمجْهُودِ فبَعَثَک اللَّهُ فِی الشُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحَک مَعَ أَرْوَاحِ الشُّهَدَاءِ وَ أَعْطَاک مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا- وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِکرَک فِی عِلِّیِّینَ وَ حَشَرَک مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفِیقاً أَشْهَدُ أَنَّک لَم تهِنْ وَ لَمْ تَنْکلْ وَ أَنَّک مَضَیْتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِک- مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیِّینَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَک وَ بَیْنَ رَسُولِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ فِی مَنَازِلِ الْمُخْبِتِینَ فَإِنَّهُ أَرْحمُ الرَّاحمِینَ(ابن قولویه، 1356: 256).
ترجمه متن زیارت نامه
سلام خدا و سلام فرشتگان مقرّبش و پیامبران مرسلش و بندگان شایسته اش و همه شهیدان و صدّیقان و درودهای پاک و پاکیزه در آنچه می آید و می رود بر تو باد ای فرزند امیرمؤمنان. شهادت می دهم برای حضرتت به تسلیم و تصدیق و وفا و خیرخواهی، برای یادگار پیامبر مرسل (درود خدا بر او و خاندانش باد)، و فرزندزاده برگزیده و راهنمای دانا و جانشین تبلیغ گر و ستمدیده غارت زده، خدا از جانب پیامبر و امیرمؤمنان و حسن و حسین (درود خدا بر ایشان) جزایت دهد. برترین جزا به خاطر این که صبر کردی و کار خویش را تنها به حساب خدا گذاشتی و یاری نمودی پس چه نیکو سرانجامی است خانه آخرت. خدا لعنت کند کسی که تو را کشت و لعنت کند کسی را که جاهل بود به حقّت و حرمتت را سبک شمرد و خدا لعنت کند کسی را که بین تو و آب فرات پرده شد. شهادت می دهم که تو مظلومانه کشته شدی و خدا به وعده ای که به شما داده وفا می کند. به سوی تو آمدم ای فرزند امیرمؤمنان. در محضر شما آیم دلم تسلیم و پیرو شماست و خود نیز پیرو شمایم، یاری ام برای شما مهیّاست، تا خدا حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است، پس با شمایم تنها با شما نه با دشمن شما، من به شما و بازگشت تان مؤمن و به آنان که با شما مخالفت کردند، و شما را کشتند کافرم، خدا بکشد امّتی را که شما را با دست ها و زبان هایشان کشتند. سلام بر تو ای بنده شایسته فرمانبر خدا و رسولش و امیرمؤمنان و حسن و حسین (درود خدا بر آنان باد)، سلام و رحمت خدا و برکات و مغفرت و رضوانش بر تو؛ بر روان و تن تو. شهادت می دهم و خدا را شاهد می گیرم که تو به همان مسیری رفتی که اهل بدر رفتند و در آن راه از دنیا گذشتند. آن مجاهدان در راه خدا و خیرخواهان برای خدا، در مبارزه با دشمنان خدا و تلاش گران در یاری اولیایش، آن دفاع کنندگان از عاشقانش، خدا پاداشت دهد به برترین و بیشترین و کامل ترین پاداش، و وفاکننده ترین پاداش، یکی از آنان که به بیعت او وفا کرد، و دعوتش را اجابت نمود، و از والیان امر اطاعت کرد.
شهادت می دهم که در خیرخواهی کوشیدی و نهایت تلاش را انجام دادی. خدا تو را در زمره شهیدان برانگیزد و روحت را در کنار ارواح نیک بختان قرار دهد و از بهشتش وسیع ترین منزل را به تو عطا کند و برترین غرفه ها را ارزانی نماید و نامت را در بالاترین درجات بالا برد و با پیامبران و صدّیقان و شهدا و شایستگان محشور نماید، آنها خوب رفیقانی هستند. شهادت می دهم که تو سستی نورزیدی و باز نایستادی و بر آگاهی از کارت از دنیا رفتی، در حال پیروی از شایستگان و پیروی از پیامبران. پس خدا بین ما و رسول خود و اولیایش در جایگاه های فروتنان گرد آورد که او مهربان ترین مهربانان است.
معنای سلام در زیارت حضرت عباس(علیه السلام)
زیارت اموات و حتی سلام دادن به ایشان یکی از موضوعاتی است که وهابیون با آن مخالفت می کنند و آن را خلاف دین می دانند؛ اما شیعیان در دعاها و زیارت نامه ها بر این مفهوم قرآنی صحه گذاشته و با هر بار خواندن آنها، اعتقاد خود را مبنی بر شرعی بودن سلام به اموات اعلام می کنند. در قرآن کریم بارها سلام خدا، ملائکه و پیامبران بر اموات ذکرشده که این خود بهترین مجوز برای انجام آن از سوی مسلمانان است.
سلام و تحیّت قولی از جانب خدا بر پیامبران الهی: سلامٌ علی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ؛ درود بر نوح در میان جهانیان (صافات/ 79)، سَلامٌ علی إِبْراهِیمَ؛ درود بر ابراهیم (صافات/ 109) سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ؛ درود بر موسی و هارون (صافات/ 120)، وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ (صافات/ 181).
سلام خدا، پیامبران و یا حتی شخص زائر بر مزور نشان دهنده احترام و بزرگداشت او است. سلام دادن خدا، پیامبران و صالحین بر حضرت عباس(علیه السلام) حداقل از دو جنبه قابل توجه است؛ اول آن که سلام خدا و انسان ها با هم چه تفاوتی دارد و دوم، نفس سلام دادن بر اموات حاوی چه پیام هایی است؟
با توجه به معنی سلام، وقتی خدا به کسی سلام می کند یعنی به او کمک می کند که از بلایا در امان باشد و واضح است که منظور فقط آفات جسمانی نیست بلکه راه و روش او را حفظ می کند و بهشت را بر ایشان عرضه می کند؛ اما وقتی زائر (به عنوان یکی از بندگان صالح) سلام می کند به این معنی است که رفتار و گفتار مزور را قبول دارد و خودش هم قصد دارد به همان روش عمل کند. یعنی نه تنها در صدد آن نیست که سیره و راه مزور را نابود کند و به او آسیب برساند بلکه برای حفظ و اشاعه آن نیز تلاش می کند. چنین نگاه عالمانه ای به سلام، زیارت را از صرف قرائت یک متن به مرحله بالاتری که عمل است ارتقاء می دهد.
معنای شهادت دادن
الشُّهُود و الشَّهَادَة: حاضر و گواه بودن یا با مشاهده چشم و یا با اندیشه و بصیرت. الشَّهَادَة: سخن گفتن از روی علم و آگاهی که از مشاهده و بصیرت یا دیدن با حواس و چشم حاصل شده است، صادر شود. ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ؛ آنها را از کسانی که با اندیشه و بصیرت از آفرینش آسمان ها اطّلاع داشته باشند، قرار نداده ام (کهف/ 51؛ راغب اصفهانی، 1412: 2/351). با توجه معنای کلمه شهادة، وقتی زائر درباره رفتار کسی که از دنیا رفته و زمان حیات او را درک نکرده، شهادت می دهد؛ الزاما به این معنی است که آن رفتار یاعقیده را با قاطعیت و از روی فهم و بصیرت منتسب به مزور می داند و لازمه این شهادت دادن این است که زائر درباره بسیاری از مفاهیم دینی آگاهی داشته، درباره آنها فکر کرده و به یقین رسیده باشد. این حقیقت ما را مکلف می کند که راجع به افرادی که به زیارت آنها می رویم اطلاعات بیشتری کسب کنیم تا زیارت ما با معرفت باشد تا شهادت دادن ما هم صرف بیان زبانی نباشد، بلکه شهادت دادن واقعی باشد.
تسلیم امر ولی خدا و تصدیق او
در فرازی از زیارت نامه حضرت عباس(علیه السلام) را خطاب می کنیم:
أَشْهَدُ لَک بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ وَ السبْطِ الْمنْتَجَبِ وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمظْلُومِ الْمهْتَضَمِ؛ من گواهی می دهم که حضرتت مقام تسلیم، تصدیق، وفاداری و خیرخواهی را نسبت به امام حسین (علیه السلام)، آن امام مظلوم و جورکشیده از ظالمان، فرزند پیامبر اکرم و سبط برگزیده رسول و رهبر دانای خلق و وصی پیامبر و رساننده حکم خدا (و ارکان حقایق دین) به خلق، در حد کمال داشتی.
تسلیم، رضا دادن به حکم قضا و استقبال از تقدیر با خشنودی و رضایت است؛ همچنین نشانه تلاش، استقامت بنده، عدم دگرگونی ظاهری و باطنی در هنگام نزول بلاها و مصائب و اطاعت از اوامر و نواهی خداوند، بدون شکوه یا شکایت است (میر سیدشریف، 1412: 25). در احادیث ائمه(علیهم السلام) «تسلیم امر الهی»، یکی از مولفه های ایمان حقیقی شمرده شده است: از پیامبر اکرم در مورد حقیقت ایمان سؤال شد، فرمود: الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِیضُ إِلَی اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ (برقی، 1405: 1/ 226). در روایت امام رضا(علیه السلام) تسلیم یکی از ارکان ایمان دانسته شده است: الْإِیمَانُ أَرْبَعَةُ أَرْکانٍ: التَّوَکلُ عَلَی اللَّهِ عزَّ وَ جَلَّ، وَ الرِّضَا بِقَضَائِهِ، وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ، وَ التَّفْوِیضُ إِلَی اللَّهِ (کلینی، 136): 2/ 56). حضرت عباس(علیه السلام) در برابر قضای الهی و همراهی ولیّ خدا تسلیم محض شد و در این راه جان خویش را اهدا کرد. این تسلیم صرفا از ایمان راسخ بر می خیزد.
تصدیق، تأیید قلبی وحدانیت خدا و اولیاء اوست و گاهی به جای ایمان به کار می رود. هنگامی که از امام باقر(علیه السلام) در موردآیه إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسلامُ (آل عمران/ 1)) سؤال شد، فرمود: التسلیم لله و لأولیائه و هو التصدیق، و قد سمی الله الإیمان تصدیقا » (قمی، 1404: 1/))). امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نیز تصدیق را از مراتب بالای ایمان می دانند: قال أَمیرِ الْمُؤْمِنِینَ)لَأَنْسُبَنَ الیَوم الْإِسْلَامَ نسْبَةً لَم یَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی- وَ لَا یَنْسُبْهَا أَحَدٌ بَعْدِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ، وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ، وَ الْیَقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ، فَالتَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ، وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ، وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ- وَ الْمُؤْمِنُ منْ أَخذَ دِینَهُ عَنْ رَبِّهِ - إِن الْمؤْمِنَ یُعْرَفُ إِیمَانُهُ فِی عَمَلِهِ» (قمی، 1404: 1/ 100)؛ امروز اسلام را چنین توصیف کنم که کسی پیش از من نکرده باشد و پس از من نیز کسی جز همانند آن نیاورد: اسلام تسلیم است و تسلیم یقین، و یقین تصدیق است و تصدیق اقرار، و اقرار ادا است و اداء هم همان عمل است. مومن کسی است که دینش را از پروردگارش بگیرد. همانا ایمان مومن از راه عملش شناخته می شود. ابوالفضل العباس بن علی(علیه السلام) مصداق کامل این روایت علوی است. چرا که با تسلیم و تصدیق به امام حسین(علیه السلام)، یقین و باور خود به خداوند را نشان داد و با آنچه در عمر خویش به ویژه در واقعه کربلا انجام داد، گوشه ای از اقرار و عمل تابناک خود را به نمایش گذاشت و از این رهگذر به اوج والاترین مقام ایمانی دست یافت.
بصیرت
در فرازی دیگر از زیارت حضرت عباس ( علیه السلام) آمده: أَنَّک مَضَیْتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِک- مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیِّینَ....؛ گواهی می دهم در کار خود با بصیرت و حجت از جهان درگذشتی و همیشه در اعمالت اقتداء به صالحان و پیروی از رسولان خدا کردی.
البصیرة: قوّة القلب المنوّر بنور القدس یری بها حقائق الأشیاء و بواطنها (کبیر مدنی شیرازی، 140): 4/ 14)؛ بصیرت عبارت است از نیروی قلبی که منور شده و چنین قلبی حقایق اشیا و باطن های آن را می بیند. آیه 22سوره مجادله: أُولئِک کتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ...؛ آنها هستند که خداوند ایمان را در دل هایشان ثابت و مقرر کرده و با روحی از جانب خود آنها را تأیید نموده است.
علامه طباطبایی کتابت ایمان بر قلب را به معنای اثبات غیرقابل زوال دانسته که چنین کسانی مؤمنین حقیقی هستند و تأیید آن با روحی از جانب خدا را مجاز مرسل به معنای نورانیت قلب به نور معرفت دانسته است (طباطبایی، 13)1: 38/ 4)). در برخی روایات، نورانیت قلب را بصیرت خوانده است. از فرمایشات امام موسی کاظم(علیه السلام) است: الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ الَّذِی بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبَ الْمؤْمِنِین (کلینی، 136): 2/ 124)؛ ستایش فقط سزاوار خداوند بزرگی است که به عظمت و نورش قلب های مؤمنین را بصیرت داده و نورانی گردانیده است. پس بصیرت نوری است که راه مؤمنان واقعی را روشن می کند و حیات مؤمنین، حیاتی است که از حیات و روح خدا سرچشمه دارد و پاداش و اثرش حک شدن ایمان و استقرار آن در قلب است، پس این مؤمنین مؤیدند به روحی از خدا، و این روح وقتی افاضه می شود که ایمان در دل رسوخ کند، آن وقت است که حیاتی جدید در جسم و کالبدشان دمیده می شود و در اثر آن نوری پیش پایشان روشن می کند (طباطبایی، 13)1: 2/ 43)). مسلم است که سقای کربلا دارای مراتب بالایی از ایمان بوده تا حدی که ایمان در قلب مبارکش استقرار یافته و شعاع نور بصیرت، حیات مؤمنانه اش را روشن گردانیده است و در جریان واقعه کربلا این بصیرت حضرت عباس (علیه السلام) بود که او را در کنار امام زمانش ثابت و پایدار نگه داشت و موجب شد دوست را از دشمن تشخیص دهد و فریب امان نامه و تطمیع دشمن را نخورد و تا آخرین لحظه یاور امام حسین(علیه السلام) و اهل خیام بماند.
تولی و تبری
در فرازی دیگر از زیارت نامه به سقای کربلا خطاب می کنیم: مَعَکمْ مَعَکمْ لَا مَعَ عدُوِّکمْ؛ با شماییم نه با دشمنان شما. در این بخش از زیارت نامه ابتدا معیت و همراهی زائر با حضرت عباس(علیه السلام) ذکرشده و در ادامه بلافاصله بیان شده که زائر همراه و همفکر دشمن آن حضرت نیست. اگرچه به نظر می رسد ذکر نکته دوم ضروری نیست اما درحقیقت بیان مطلبی فراتر از تأکید است. این فقره از زیارت نامه حضرت، اشاره به آموزه اعتقادی تولی و تبری دارد. تولی در لغت به معنای دوست داشتن و تبری بیزاری جستن و در اصطلاح یعنی دوست داشتن دوستان خدا و بیزاری جستن از دشمنان خداوند است. این تولی و تبری علاوه بر قلب باید آثار آن، در افعال و گفتار انسان نیز مشهود باشد.
تولی و تبری در آیات و روایات
خداوند در سوره توبه از مشرکین اعلام برائت می کند: أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ رَسُولُهُ (توبه/ 3)؛ خدا و پیامبرش در برابر مشرکان تعهدی ندارند. این بیزاری جستن به سبب اعمال شرک آلود آنها است. در آیات دیگری هم به این آموزه اشاره شده است (زخرف/ 26؛ ممتحنه / 4). در روایات نیز بر لزوم تولی و تبری و همراه بودن آن دو تصریح شده است: در حدیثی از رسول خدا نقل شده: أَوْثَقُ عُرَی الْإِیمَانِ الْحُبُّ فی اللَّه، وَ الْبغْضُ فِی اللَّهِ، وَ تَوَالِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ، وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ (کلینی، 136): 3/ 325)؛ محکم ترین دستگیره ایمان دوست داشتن برای خدا، دشمن داشتن برای خدا و دوستی کردن اولیای الهی و دوری جستن از دشمنان خداست.
لزوم همراهی تولی و تبری
در نگاه اول به نظر می رسد با وجود بحث تولی نیاز چندانی به بررسی تبری نیست. اما طبق احادیث تولی و تبری باید با هم وجود داشته باشند. تبری می تواند به عنوان معیاری بر راستی تولی قرارگیرد. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده است:
وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ(علیه السلام) إِنَّ فُلَاناً یُوَالِیکمْ إِلَّا أَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّکمْ فَقَالَ هَیْهَاتَ کذَبَ منِ ادَّعی مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یتبرَّأْ مِنْ عدُوِّنَا (مجلسی، 1403: 2/68)؛
به امام صادق(علیه السلام) عرض شد که شخصی شما را دوست دارد اما در برائت از دشمن شما ضعیف است. حضرت فرمودند: هرگز چنین نیست، دروغ می گوید هر کس که ادعا می کند دوستدار ماست ولی از دشمن ما بیزاری نمی جوید.
براساس این دیدگاه باید به عمل اشخاص، خوب دقت کرد. کسی که همواره از محبت اهل بیت(علیهم السلام) سخن می گوید اما در برابر دشمنان ایشان با زبان و عمل دشمنی نمی کند، در محبت خود نیز صادق نیست. تولی بدون تبری، نتیجه ای جز این ندارد که در واقعه عاشورا عده ای که خود را محب امام حسین(علیه السلام) می دانستند و به همین محبت بسنده کردند و ظاهرا نه در سپاه یزید قرارگرفتند و نه در سپاه امام(علیه السلام). نتیجه تنها ماندن امام حسین(علیه السلام) و رفوزه شدن دوستداران بدون تبری در آزمون الهی شد.
حضرت عباس(علیه السلام) از رجعت کنندگان
اعتقاد به رجعت حضرت عباس (علیه السلام) در زیارت نامه ایشان این گونه بیان شده است: إِنِّی بِکمْ وَ بِإِیَابِکمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ من از کسانی هستم که به شما و رجعتتان ایمان دارم.
مفهوم رجعت
رجعت در لغت به معنای بازگشت است و مراد از آن، این است که؛ خداوند گروهی از مردگان را با همان شکل خود به دنیا باز می گرداند. و در اصطلاح به معنای، بازگشتن روح به بدن است و بر بازگشت گروهی از انسان ها پس از مرگ و پیش از روز رستاخیز اطلاق می شود. رجعت در اصطلاح علم کلام و در عقیده شیعیان عبارت است از برگشت جمعی از مؤمنان به دنیا پیش از قیامت در زمان قائم(علیه السلام) یا پیش از آن یا بعد از آن برای دیدار دولت حقه و شادی از آن و برای انتقام از دشمنان خود، و هم رجوع جمعی از کافران و منافقان برای انتقام گرفتن از آنان (کلینی، 136): 2/130). با بررسی آیات و روایات می توان فلسفه وقوع رجعت را این گونه برشمرد: مجازات سخت کافران، زمینه سازی تکامل معنوی یا تکامل شقاوت، مدال عظیم یاری امام برای منتظران واقعی (مکارم شیرازی، 1386: 55)شفای دل اهل ایمان (طبرسی، 1360: 4/56)، لذت بردن مومنان از حاکمیت اسلام، نصرت دین و حکومت عدل جهانی (حر عاملی، 1362: 2/22).
با توجه به آنچه از روایات اسلامی استفاده می شود، رجعت جنبه همگانی ندارد، بلکه تنها برخی مؤمنان که در مرحله عالی از ایمان قرار دارند، بازگشت خواهند کرد. شاید این بازگشت به منظور تکامل معنوی آنها باشد تا شاهد و ناظر حکومت جهانی حق و عدالت باشند و در بنای این حکومت شرکت جویند، چرا که شرکت در تشکیل چنین حکومتی از بزرگترین افتخارات است. چنانکه امام جعفر صادق(علیه السلام) در حدیثی می فرماید: انَّ الرجعَة لیسَت بِعامَةٍ و هی خاصَة لایِرجعُ الا مَن مَحض الایمان محضاً أَو مَحض الشِّرک محضا؛ رجعت عمومی و همگانی نیست، بلکه خاص است و فقط کسانی به دنیا باز می گردند که مؤمن خالص یا مشرک محض باشند (کلینی، 136): 2/31). بر اساس روایات اسلامی، رجعت از روزهای بزرگ و مهم عالم است که از آن در قرآن به «ایام الله » (روزهای خدا) یاد شده است (شیخ مفید، 1413: 42). اعتقاد به رجعت، از نشانه های شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) است. برای همه مومنان و منتظران واقعی ظهور حضرت مهدی( که پیش از ظهور آن عزیز از دنیا رفتند امکان رجعت به دنیا و یاری آن امام (علیه السلام) وجود دارد (کلینی، 136): 2/6)) و بر خلاف مؤمنین که رجعتی اختیاری دارند؛ کفار و منافقان هرگز به میل و ارادۀ خود به دنیا باز نمی گردند بلکه از روی اجبار به رجعت تن می دهند (مجلسی، 1403: 8/)2). از جمله مؤمنان رجعت کننده؛ پیامبران و امامان معصوم (علیهم السلام) هستند و اولین امامی که در زمان رجعت و پس از امام مهدی( حکومت عدل جهانی را برعهده می گیرد، امام حسین (علیه السلام) است که سال های بسیار حکومت خواهد کرد (مجلسی، 1403: 8/46). در برخی روایات بطور مشخص نام افرادی که رجعت می کنند ذکر شده است. از پیامبران؛ حضرت اسماعیل بن حزقیل، دانیال، یوشع، عیسی، خضر و رسول اکرم و نیز ائمه اطهار(علیهم السلام) و جمعی از اصحاب چون سلمان، مقداد، جابر بن عبدالله انصاری، مالک اشتر، مفضل بن عمر، حمران بن اعین، میسر بن عبد العزیز، اصحاب کهف و.... ذکر شده اند (مجلسی، 1403: 53/61). از روایت مشخص می شود که امر رجعت امام حسین(علیه السلام) یکی از مسلمات و حتمیات مکتب تشیع می باشد و همچنین در روایات متواتر، ایشان را به عنوان اولین رجعت کننده معرفی می کنند. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ وَ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالا سَمِعْنَاهُ یَقُولُ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یَکرُّ فِی الرَّجْعَةِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ( وَ یمْکثُ فی الْأَرْضِ أَرْبَعِینَ سَنَةً حَتَّی یَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَیْنَیْه؛
نخستین کسی که زمین برای او شکافته می شود و روی زمین باز می گردد، حسین بن علی(علیه السلام) است و به قدری حکومت می کند که از کثرت سن، ابروهایش روی دیدگانش می ریزد (مجلسی، 1403: 53/ 64).
ازجمله روایات دیگر در امر رجعت، روایاتی است که اشاره به رجعت حضرت عباس(علیه السلام) دارد. در زیارت حضرت ابوالفضل(علیه السلام) می خوانیم: جئتُک یَابنَ امیرَالمؤُمنین وافداً اِلیکم و قَلبی مُسلِم لکم... فَمَعکم مَعکم لامعَ عَدوِّکم إِنّی بکم و بایِّابِکم مِنَ المؤُمِنینَ وَ بِمَن خَالَفَکم وَ قَتلَکم مِنَ الکافِرینَ؛ ای پسر امیرمؤمنان! من به محضر شما شرفیاب شدم؛ در حالی که دلم تسلیم شما و یاریم آماده برای شما است... من با شمایم، با شمایم، نه با دشمنان شما. من نسبت به شما و بازگشت شما از ایمان آورندگان و نسبت به آنان که شما را کشتند، از کافرانم (مجلسی، 1403: 2/22). حضرت عباس(علیه السلام) به گواهی امام جعفرصادق(علیه السلام) به خاطر «عبد صالح» بودن و «ایمان محکم» داشتن جزو افرادی هستند که در زمره رجعت کنندگان خواهند بود؛ به گونه ای که مصداق کتبَ فی قلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (مجادله/ 22) قرار گرفته است. این افتخار رجعت، حکایت از ایمان محض حضرت عباس(علیه السلام) دارد که او را شایسته این مقام نموده است.
محشور شدن با انبیاء و صدیقین
در فراز پایانی از زیارت نامه حضرت عباس (علیه السلام)، امام صادق(علیه السلام) این گونه ایشان را خطاب می فرماید:...فبَعَثَک اللَّهُ فِی الشُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحَک مَعَ أَرْوَاحِ الشُّهَدَاءِ وَ أَعْطَاک مِنْ جِنَانِهِ أَفسَحَهَا منْزِلًا- وَ أَفضَلَهَا غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِکرَک فِی عِلِّیِّینَ وَ حَشَرَک مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفِیقاً؛...تا آنکه خدایت در مقام رفیع شهیدان مبعوث کرد و روح پاکت را با ارواح پاک سعادتمندان عالم محشور و از بهشت بهترین منازل و نیکوترین غرفه بهشتی عطا کند و نام شریفت را در عالم بلند گرداند و با پیغمبران و صادقان در ایمان و شهیدان و صالحان که اینها بهترین رفیقانند محشور فرماید.
در قرآن کریم بارها به پاداش مومنان در آخرت اشاره شده است: إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتی کنتُم توعَدونَ (فصلت/30)؛ به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است! سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است! در سوره مجادله آیه 22 پس از برشمردن خصوصیات مومن واقعی، اجر او اینگونه توصیف شده است:... وَ یدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضیَ اللَّه عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِک حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حزْبَ اللَّه هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و وارد می کند آنها را به بهشت ها و باغ هایی که از زیر (ساختمان ها و درختان) آنها نهرها جاری است که در آنجا جاودانه اند، خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنودند، آنها حزب خدا هستند، آگاه باش که حتما حزب خدا همان رستگارانند. امام صادق (علیه السلام) فرمود: لا راحة لمؤمن علی الحقیقة الا عند لقاء اللَّه تعالی (ابن بابویه، 1415: 122)؛ آسایش و راحتی کامل برای شخص مؤمن نیست مگر هنگامی که زندگی دنیوی او سپری شده و لقاء پروردگار متعال برای او حاصل شود.
خداوند به پاس بندگی خالصانه عباس(علیه السلام) مقاماتی در آخرت، علاوه بر آنچه به دیگر بهشتیان می بخشد، عطا می فرماید. امام صادق(علیه السلام) چند نوبت در زیارت نامه برای عباس(علیه السلام)، طلب برترین، بیش ترین، رساترین و کامل ترین اجر و پاداش ها و وعده های الهی از خداوند کرده است. برانگیخته شدن در زمره شهدا، همراه نیک بختان بودن، دارای برترین و وسیع ترین جایگاه در بهشت، محشور شدن با انبیاء و صدیقان، شهیدان و صالحان از جمله این پاداش هاست. به حکم فرمایش پیغمبر شهدای کربلا، بالاترین شهدا از اول تا آخر عالم هستند. أولئک من سادة شهداء أمّتی یوم القیامة (ابن بابویه، 1415: 113). بین شهداء، باب الحوائج مقامی دارد که جمیع شهدا به او غبطه می خورند و خداوند به جای دو دست قطع شده اش، دو بال به او عنایت کرده که در بهشت همراه فرشتگان پرواز می کند؛ چنانچه خداوند به جعفربن ابیطالب(علیه السلام) نیز (به جای دو دستش که در جنگ موته قطع شد)، دو بال عنایت کردکه در بهشت به پرواز درآید.... فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا معَ الْمَلَائِکةِ فِی الْجَنَّةِ کمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَی لَمَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ (ابن بابویه، 1415: 463). می توان گفت حضرت عباس(علیه السلام) به مقام قرب الی الله که ویژه مؤمنان واقعی است، رسیده و مورد عنایت خاص ائمه (علیهم السلام) بوده که بارزترین دلیل آن مفاد زیارت نامه ایشان است که از زبان امام صادق(علیه السلام) جاری شده است و به ابعاد شخصیت ایمانی وی اشاره می نماید.
نتیجه
در زیارت نامه حضرت عباس (علیه السلام) که با سند معتبر از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، خداوند، انبیاء و اولیاء الهی به او سلام می کنند و زائران ایشان بر ایمان و صفات برجسته او مانند تسلیم حق، مصدّق، بصیر، رجعت کننده، شهادت می دهند. از این رو سقای دشت کربلا لایق بهترین پاداش های اخروی، همنشینی با پیامبران، صدیقین، شهدا و صالحین و علوّ ذکر ایشان تا علیّین شده است و امام صادق(علیه السلام) برای آن حضرت درخواست برترین پاداش ها و وعده های الهی را کرده که تمامی این مقامات، حکایت از شخصیت والای ایمانی حضرت عباس (علیه السلام) دارد.
منابع
- قرآن کریم.
- ابن بابویه، محمد بن علی (1415ق)، الأمالی، تهران، انتشارات کتابچی.
- ابن قولویه، جعفر بن محمد (1356ش)، کامل الزیارات، تصحیح عبدالحسین امینی، نجف اشرف، دارالمرتضویه.
- ابو مخنف کوفی، لوط بن یحیی ( 141(علیه السلام)ق)، وقعة الطف، تصحیح محمدهادی یوسفی غروی، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
- برقی، احمد بن محمد بن خالد ( 1405ق)، المحاسن، تصحیح جلال الدین محدث، قم، دارالکتب الاسلامیه.
- حر عاملی، محمد بن حسن (1362ش)، الایقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه، ترجمه احمد جنتی، تهران، نشر نوید.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق)، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت، دارالتراث العربی.
- طباطبایی، محمد حسین (13)1ش)، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم.
- طبرسی، فضل بن حسن (1360ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق و مقدمه محمد جواد بلاغی، تهران، انتشارات ناصر خسرو.
- قمی، علی بن ابراهیم (1404ق)، تفسیر قمی، تصحیح سیدطیب موسوی جزایری، قم، دار الکتاب.
- کبیر مدنی شیرازی، سیدعلی خان بن احمد (140)ق)، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیّد الساجدین، تصحیح محسن حسینی امینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- کلینی، محمد بن یعقوب (136)ش)، أصول الکافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، چاپ اول، تهران، انتشارات کتاب فروشی علمیه اسلامیه.
- مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی (1403ق)، بحار الأنوار، تحقیق و تصحیح جمعی از محققان، چاپ دوم، بیروت، انتشارات دار إحیاء التراث العربی.
- مفید، محمد بن محمد (1413ق)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول، قم، کنگره شیخ مفید.
- مکارم شیرازی و همکاران (1386ش)، یکصدو هشتاد پرسش و پاسخ، چاپ چهارم، قم، دارالکتب الاسلامیه.
- میر سید شریف (1412)، التعریفات، چاپ چهارم، تهران، انتشارات ناصر خسرو.