بازکاوی تعاملات اجتماعی سبط اکبر علیه السلام

مقوله آداب و تعامل اجتماعی از مباحث مورد تأکید اسلام به شمار می رود؛ زیرا جامعه ای که در تعاملات اجتماعی انسان ها دچار مشکل قطعاً عمری نخواهد داشت

بازکاوی تعاملات اجتماعی سبط اکبر علیه السلام

مقدمه

مقوله آداب و تعامل اجتماعی از مباحث مورد تأکید اسلام به شمار می رود؛ زیرا جامعه ای که در تعاملات اجتماعی انسان ها دچار مشکل قطعاً عمری نخواهد داشت. یکی از بزرگترین خدمات ارزنده دین اسلام به جهانیان، ارائه راهکارهایی در تعاملات اجتماعی است. آیات متعددی در قرآن کریم به صورت جزئی به تعاملات اجتماعی میان انسان ها اشاره دارد که می توان ادعا کرد تمام نکات لازم در کنش اجتماعی افراد را می توان در قرآن یافت. زندگانی ائمه اطهار علیهم السلام را می توان مصداق عملی آیات قرآن دانست، این بزرگواران در تمام طول عمر به صورت دقیق آیات قرآن را اجرا نموده اند و بدون اغراق هر کجای زندگانی ائمه علیهم السلام را زیر عینک پژوهش قرار دهیم، آیات عملی قرآن را مشاهده می کنیم. پژوهش حاضر بحث تعاملات اجتماعی را در سیره عملی سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام مورد واکاوی قرار داده است. در ابتدای بحث نگاهی گذرا به زندگانی حضرت می شود و در ادامه به کنش های اجتماعی حضرت پرداخته خواهد شد.

نگاهی به زندگی امام علیه السلام

بنا بر قول مشهور سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در شب سه شنبه نیمه ماه مبارک رمضان سال سوّم هجرت در مدینۀ النبی متولد شد (کلینی، 1401ق، ج1، ص461). ایشان نخستین فرزندی بود که خداوند سبحان به خانواده علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها عنایت نمود. روایت شده وقتی امام حسن علیه السلام متولد شد، حضرت فاطمه سلام الله علیها به امام علی علیه السلام فرمود: او را نامی بگذار، علی علیه السلام فرمود: در نامگذاری او بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سبقت نمی گیرم، در آن هنگام امام حسن علیه السلام را در جامه زردی پیچیدند به خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آوردند، آن حضرت فرمود: مگر شما را نهی نکردم که در جامه زرد او را نپیچید؟ آن حضرت جامه زرد را کنار گذاشت و با جامه سفیدی او را پیچید و از علی علیه السلام پرسید: نام او را چه گذاشتید؟ علی علیه السلام فرمود: در نام گذاری بر تو سبقت نخواهم گرفت، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: من نیز سبقت بر پروردگار خود نمی گیرم، خداوند تبارک و تعالی به جبرئیل امر کرد: برای محمّد(ص) پسری متولد شده است و برو به سوی زمین سلام مرا به او برسان و مبارک باد بگوی و بگو که علی نسبت به تو به منزله هارون است به موسی، پس او را مسمی کن به اسم پسر هارون. پس جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد و بر آن حضرت مبارک باد گفت و گفت حق تعالی فرموده که این مولود را به اسم پسر هارون نام کن، حضرت فرمود: اسم پسر هارون چه بوده است؟ جبرئیل گفت: اسم او «شبر» بوده، حضرت فرمود: زبان من عربی است، جبرئیل گفت: او را «حسن» نام کن (چنین روایتی برای نامگذاری امام حسین علیه السلام هم نقل شده است) (کلینی، 1401 ق، ج6، ص33).

کنیه امام علیه السلام را «ابوالقاسم» و «ابومحمّد» گفته اند (مجلسی، 1403ق، ج44، ص35). برای او القابی چون «مجتبی» (برگزیده)، «سَیّد» (سرور) و «زَکیّ» (پاکیزه) برشمرده اند (ابن شهر آشوب، 1379ق، ج4، ص29). القابی نیز مشترک از جمله «سیّد شباب اهل الجنة»، «ریحانة نبیّ الله» و «سَبط» (نوه) میان حسنین است (ابن صباغ مالکی، 1422ق، ج2، ص759. قندوزی، 1422ق، ج3، ص148). امام حسن مجتبی علیه السلام از همان دوران کودکی شروع به یادگیری معارف قرآنی کرد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در تربیت ایشان نقش داشت، در حقیقت آن حضرت با تربیت اسلامی خود، ایشان را برای رهبری امّت در آینده آماده می کرد و او را تشویق می نمود تا به سوالات مردم پاسخ بدهد. گفته شده ایشان در سنین هفت سالگی در مجلس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حضور می یافت و آنچه بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم وحی می شد را برای حضرت فاطمه سلام الله علیها بازگو می کرد (ابن شهر آشوب، 1379ق، ج4، ص7).

همان طور که گفته شد امام علیه السلام در سال سوم هجرت به دنیا آمد و به مدت هشت سال در کنار جدّ خود رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ماند، ایشان در این مدت تحت حمایت های رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها پرورش می یافت و از چشمه رسالت و ولایت که منبعی از عصمت و فضیلت بودند، استفاده می نمود تا آنکه در سال یازده هجری جدّ بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به رفیع اعلی پیوست (ابن سعد، 1418ق، ج2، ص208).

امام حسن مجتبی علیه السلام در همه مراحل در کنار پدر بزرگوارش امام علی علیه السلام فعالیت می کرد (مهدوی دامغانی و باغستانی، 1388ش، صص300-304). ایشان در جنگ های جمل (مفید، 1413ق، ص348)، صفین (ابن شهر آشوب، 1379ق، ج3، ص168)، نهروان (ابن عبد البر، 1412ق، ج 3، ص939) و غیره برای اسلام جنگیدند.

نقل شده است پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم که ابوبکر خلافت را به دست گرفت، حسنین به همراه پدر و مادرشان به خانه انصار و دیگر یاران می رفتند تا آنان را به یاری امام علی علیه السلام، فرا خوانند (سلیم بن قیس، 1405ق، صص665 و 918).

در جاهای زیادی نقل کرده اند که امام حسن علیه السلام از جهت قیافه، زیبایی، هیبت و غیره به جدّ بزرگوارش رسول خدا(ص) شباهت داشت. بنا بر قول صحیح مشهور امام حسن علیه السلام دارای شانزده فرزند بود (طبرسی، 1390ش، ص 306)، نام های آنان از قرار ذیل است: 1. زید بن حسن(بزرگترین فرزند) و دو خواهرش ام الحسن و ام الحسین مادر اینها «ام بشر» دختر ابو مسعود خزرجی است. 2. حسن مادرش «خوله» دختر منظور فزاری است. 3. عمر، عبد اللَّه و قاسم که در کربلا شهید شدند مادرشان «ام ولد » بود. 4. عبد الرحمن نیز مادرش «ام ولد» بود. 5. ابوبکر که با حضرت سید الشهداء علیه السلام کشته شد. 6. ام عبد اللَّه، فاطمه، ام سلمه و رقیه که هر کدام مادرهای جداگانه داشتند. 7. حسین ملقب به الاثرم و برادرش طلحه و خواهرش فاطمه مادر اینها «ام اسحاق» دختر طلحة بن عبید اللَّه تیمی است.

پس از شهادت امام علی علیه السلام در بیست و یک رمضان سال چهل هجری، امام حسن مجتبی علیه السلام در سن سی و هفت سالگی به مقام امامت رسیدند که مدّت امامت ایشان ده سال طول کشید (مفید، 1413ق، ج2، ص15). در این هنگام امام حسن علیه السلام بین مردم آمد و فرمود: امیرالمومنین علیه السلام جانشینی شایسته و بردبار به جا گذاشته است (بلاذری، 1417ق، ج3، ص28)، در اینجا بود که مردم با ایشان برای خلافت بیعت کردند (یعقوبی، 1389ش، ج2، ص214؛ طبری، 1378ق، ج5، ص158).

نقل شده که تعداد بیعت کنندگان با امام علیه السلام بیش از چهل هزار نفر بوده است (مقریزی، 1420ق، ج5، ص358؛ نویری، 1423ق، ج20، ص229؛ دیار بکری، 1430ق، دار صادر، ج2، ص289). شیخ مفید در ارشاد آورده است که: بیعت مردم در روز جمعه بیست و یکم رمضان سال چهلم هجرت با حسن بن علی علیه السلام صورت پذیرفت (ر. ک: امین عاملی، 1376ش، ج 5، ص28).

بعد از آنکه امام حسن علیه السلام به ایراد خطابه پرداخته بود، مردی از قبیله «ازد » که شخصی گندم گون و بلند قامت بود از جای برخاست و گفت: به خاطر دارم دورانی که امام حسن علیه السلام خردسال بود در دامان پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم می نشست، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: کسی که مرا دوست می دارد، باید فرزندم حسن علیه السلام را دوست بدارد. اینک آنها که سخن مرا می شوند و حاضرند به آنانکه غائب اند ابلاغ نمایند. اینک اگر فرمان خدا نبود آنچه را که به اطلاع شما رسانیدم، ابلاغ نمی کردم (ابن حنبل، بی تا، ج 5، ص 336).

در منابع فریقین نقل شده که امام حسن مجتبی علیه السلام با زهر به شهادت رسیدند (مفید، 1414، ج2، ص15؛ ابن سعد، 1418ق، ج10، صص335 - 352). در جایی نقل شده که امام علیه السلام از کیفیت شهادت خود آگاه بودند، آن حضرت فرموده بودند: «اَنا اَمُوتُ بِالسَّمِّ کَما ماتَ رَسُولُ الله صلی الله علیه وآله وسلم: قالوا: وَ من یفعَلُ ذلِکَ بِکَ؟ قالَ اِمرَأتی جُعدَۀُ بِنتُ الاشعَثِ بنِ قَیسِ فَإنَّ مُعاوِیَۀَ یَدُسُّ اِلَیها وَ یَأمُرُها بِذلِکَ... (مجلسی، 1403 ق، ج 43، ص324)؛ من چون رسول خدا به وسیله زهر از دنیا می روم، گفتند: چه کسی تو را مسموم می کند؟ (ایشان) فرمود: همسرم جُعدَه، دختر اشعث بن قیس؛ زیرا معاویه با نیرنگ او را فریب می دهد و او را به آن امر می کند».

در جایی نقل شده که معاویه تصمیم گرفت برای ولایتعهدی پسرش یزید بیعت بگیرد، زهری را برای جعده (همسر امام حسن علیه السلام) فرستاد و پیغام داد: اگر این زهر را به حسن علیه السلام بخورانی، صد درهم به تو می دهم و تو را به عقد پسرم یزید در می آورم، جعده تصمیم گرفت که امام(همسرش) را مسموم نماید، نقل شده که معاویه پس از مسموم کردن، مبلغ فوق برایش ارسال نمود، امّا از ازدواج وی با یزید سرپیچی کرد (مفید، 1413ق، ج2، ص111).

روزی امام حسن علیه السلام روزه بودند، وقت افطار فرا رسید و آن حضرت بسیار تشنه لب بودند، جعده (همسر امام) شربت شیری را که زهری داخل آن کرده بود برای امام علیه السلام آورد، وقتی امام آن را نوشید، احساس سم کرد و آیه «انالله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم.» (بقره/ 156) را خواند. پس از آن روی به سوی جعده کرد و فرمود: ای دشمن خدا! مرا کشتی، خداوند تو را بکشد. لازم به ذکر است امام حسن علیه السلام چندین مرتبه مسموم شد و نجات یافت. مرتبه آخر شدّت سم به اندازه ای بود که پاره های جگر حضرتش در طشت نمایان گردید و رحلت کرد و زنان بنی هاشم تا یک ماه بر آن حضرت نوحه سرائی می کردند (حاکم نیشابوری، بی تا، ج3، ص173). امام حسن علیه السلام بعد از چند روز درد کشیدن در روز بیست و هشتم (طوسی، 1411ق، ج2، ص790؛ ابن شهرآشوب ، 1379ق، ج4، ص29؛ طبرسی، 1417ق، ج1، ص403) ماه صفر (کلینی، 1401ق، ج1، ص461؛ مفید، 1413ق، ج2، ص15) سال پنجاه (قول مشهور) (بلاذری، 1417ق، ج3، ص64؛ کلینی، 1401ق، ج1، صص461 - 462؛ مفید، 1413ق، ج2، ص15) در سن چهل و هفت سالگی (کلینی، 1401ق، ج1، صص461 - 462) به شهادت رسیدند. پیکر امام علیه السلام را به بقیع بردند و کنار قبر فاطمه بنت اسد به خاک سپردند (طوسی، 1414ق، صص160-161). نقل شده در خاکسپاری امام علیه السلام جمعیت کثیری به بقیع آمدند و تا چندین روز بازارها تعطیل شد (ابن سعد، 1418ق، ج10، صص351-352).

تعاملات اجتماعی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام

امام حسن مجتبی علیه السلام هرگز خلق و خوی مردمی و محبت و مهربانی به مردم را فراموش نکرد؛ تا شهادت همانند مردم در کنار آنها زندگی نمود؛ با مردم و بیچارگان غذا میل می نمود؛ با غلامان و طبقات پایین جامعه هم دوستی می نمود؛ همیشه با گذشت بود؛ انفاق و بخشندگی را هیچوقت فراموش نکرد؛ ایشان با بهترین شیوه به موعظه می پرداخت؛ نسبت به همه مهربان و خوش رفتار بود؛ پاسخ خوبی را دوچندان می داد؛ تواضع و فروتنی آن حضرت برای همه نمایان و آشکار بود؛ ایشان در شجاعت و فداکاری بی نظیر بودند؛ هیچوقت دچار غرور و تکبر نشد؛ نصایح خود را در بستر هم فراموش نمی کرد؛ آن بزرگوار در هنگام شهادت، قاتل خود را هم بخشید!. در این بخش به نمونه هایی عینی از تعاملات حضرت با دیگران اشاره می کنیم تا کمی به این حقیقت پی ببریم:

اول: بخشش

روزی پیرمردی (از اهالی شام) وارد شهر مدینه شد و در آن هنگام امام حسن مجتبی علیه السلام را سوار بر اسبی مشاهده کرد. آن پیرمرد امام را مورد لعنت و دشنام قرار داد، امّا امام توجهی به وی نکرد و زمانی که دشنام او به پایان رسید، امام با حالت خنده بر او سلام کرد و فرمود: ای پیرمرد! گمان می کنم در اینجا غریب باشی و شاید اشتباه گرفته ای، اگر از آنچه گفتی طلب بخشش کنی تو را می بخشیم، اگر از ما درخواستی داشته باشی عطا خواهیم کرد، اگر راهنمائی بخواهی تو را راهنمائی می کنیم، اگر کاری داشته باشی برای تو انجام می دهیم، اگر گرسنه باشی تو را سیر خواهیم کرد، اگر عریان باشی تو را خواهیم پوشاند، اگر نیازمند باشی تو را غنی می کنیم، اگر مسکن بخواهی تو را جای خواهیم داد، اگر حاجتی داری برآورده می کنیم و اگر مسافری به سوی ما بیا و اثاث خود را نزد ما بگذار و میهمان ما باش تا وقت رفتن آنها را به تو باز می گردانیم؛ زیرا ما جای وسیع و مال فراوان داریم.

وقتی آن پیرمرد این سخنان را از امام حسن مجتبی علیه السلام شنید، گریه کرد و گفت: «اشهد انک خلیفۀ الله فی ارضه، الله اعلم حیث یجعل رسالته»؛ شهادت می دهم که تو خلیفه خدا در زمین او هستی خدا بهتر می داند که رسالتش را در چه کسی قرار دهد. تا به حال تو و پدرت مبغوض ترین خلق خدا در نزد من بودید، امّا الان تو بهترین خلق خدا نزد من می باشی و اثاث و لوازم خود را به منزل امام حسن مجتبی علیه السلام برد و تا وقتی که در مدینه بود میهمان آن حضرت و از معتقدان به محبت او گردید (ابن شهر آشوب، 1379ق، ج4، ص19؛ مجلسی، 1403ق، ج43، ص344). در جایی دیگر آمده امام حسن مجتبی علیه السلام غلامی داشت که مرتکب خلافی شد و باید تنبیه می شد، امام امر کرد که غلام را تازیانه زنند، غلام گفت: ای مولای من در قرآن آمده: «والعافین عن الناس»؛ آنان که خطای دیگران را می بخشند. امام علیه السلام فرمود: تو را بخشیدم و از تقصیر تو گذشتم، غلام گفت: «والله یحب المحسنین»؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد. امام علیه السلام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی و دو برابر آنچه به تو می دادم، خواهم داد (مجلسی، 1403ق، ج43، ص352).

دوم: انفاق

امام حسن مجتبی علیه السلام به محرومان و فقرا توجّه خاصی داشت و تا حدّ توانش به آنها کمک می رساند؛ گفته اند که امام علیه السلام دو مرتبه تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه مرتبه دارایی اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد (یعقوبی، 1389 ش، ج2، ص215). در جایی دیگر نقل شده روزی مردی نزد امام علیه السلام آمد و گفت: یابن امیرالمومنین! به خدایی که به تو نعمت بخشیده است قسم می دهم که حق مرا دشمنم بگیری که بسیار مستبد و ظالم است، نه به پیرمرد احترام می گذارد و نه به کودک رحم می کند. امام علیه السلام فرمود: دشمن تو کیست تا حقت را از او بگیرم؟ آن مرد گفت: فقر!. امام علیه السلام مدتی سر به زیر انداخت، آنگاه سرش را بسوی خادم خود بلند کرد و به او فرمود: آنچه پول نقد هست بیاور، خادم هزار درهم آماده کرد، امام علیه السلام فرمود: همه را به آن مرد بده، سپس به او فرمود: به همان قسمت هایی که به من دادی قسمت می دهم که هرگاه دشمن ظالم تو دوباره آمد به نزد من آیی (مجلسی، 1403ق، ج4، ص350).

به خاطر همین بخشندگی فراوان، ایشان را «کریم اهل بیت» لقب داده اند. بخشندگی از صفات خداوند سبحان است و او دوست دارد که بندگانش نیز به چنین صفتی آراسته باشند، خداوند کریم می فرماید: «وَ أَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقنَاکُم (منافقون/ 10)؛ و از آنچه روزیتان کرده ایم انفاق کنید». نقل شده روزی مرد عربی با قیافه زشت و سیاه میهمان سفره امام علیه السلام شد، آن مرد با اشتهای زیاد شروع به خوردن غذا کرد، امام علیه السلام که اهل انفاق و بخشش بودند از خوردن آن مرد خوشحال شد، در این هنگام امام علیه السلام فرمود: ای عرب! زن گرفته ای یا مجردی؟ آن مرد عرب گفت: زن دارم، امام علیه السلام فرمود: چند فرزند داری؟ آن مرد عرب گفت: هشت دختر دارم که من از آنها زیباترم، اما آنها از من پر خورترند، امام علیه السلام ده هزار درهم به او بخشید و فرمود: این هم سهم تو، زوجه ات و هشت دخترت (فخرالدین علی صفی، بی تا، ص139). در روایتی دیگر آمده روزی امام حسن علیه السلام از مردی شنید که از خدای تبارک تعالی ده هزار درهم درخواست می کند. امام حسن علیه السلام که سخن او را شنید، فورا ده هزار درهم برای او فرستاد (طبری، 1388ش، ص137).

سوم: نهی از مدح

آمده است که روزی مردی نزد امام حسن مجتبی علیه السلام رسید و از او خواست تا وی را موعظه کند. امام علیه السلام فرمود: مبادا مرا مدح کنی که من خود را بهتر از تو می شناسم و یا تکذیبم نمائی که دروغگو رأی و نظری ندارد، یا نزد من از کسی غیبت کنی، آن مرد گفت: اجازه می دهید برگردم؟ حضرت فرمود: بله، هرگاه بخواهی می توانی برگردی (ابن شعبه حرانی، 1404 ق).

چهارم: پرهیز از بدی

روزی امام مجتبی علیه السلام به شاعری که انسان خوبی نبود، هدیه ای بخشید؛ یکی از اصحاب اعتراض نمود که چرا به شاعر فاسدی که خدا را معصیت می کند و به بندگان خدا تهمت روا می داد، کمک می کنی؟ آن حضرت فرمود: «ان خیر ما بذلت من مالک ما وقیت به عرضک و ان من ابتغاء الخیر اتقاء الشر» (بلاذری، 1417ق، ج3، ص23)؛ بهترین بخشش از مال تو آن است که آبروی تو را حفظ کند؛ زیرا یکی از راه های جذب خوبی ها پرهیز کردن از بدی است.

پنجم: خوش برخوردی

روزی یکی از دوستان شوخ طبع امام حسن مجتبی علیه السلام نزد ایشان رسید و امام علیه السلام فرمود: شب را چگونه صبح کردی؟ او در جواب گفت: یابن رسول الله! شب را برخلاف رضای خود، خدا و شیطان به صبح آوردم، امام علیه السلام خندید و فرمود: چگونه؟ عرض کرد: خدای عز و جل دوست دارد که او را اطاعت کنم و مرتکب معصیت او نشوم و من چنین نیستم و شیطان دوست دارد معصیت خدا کنم و او را اطاعت نکنم و این چنین هم نیستم و خودم دوست دارم هرگز نمیرم و این گونه نمی باشم (مجلسی، 1403ق، ج44، ص110)، از این داستان استفاده می شود که امام علیه السلام با جایگاه و منزلتی که داشتند با دیگران به شیوه های سنجیده رفتار می کردند و با مردم براحتی، دور از هر گونه تعصبی به صحبت می پرداختند.

ششم: آموزش وضوء

روزی امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، پیرمردی را در حالی که وضویش را اشتباه می گرفت، مشاهده کردند، آن دو در کنار پیرمرد آمدند و امام حسن علیه السلام خطاب به امام حسین علیه السلام فرمود: تو خوب وضو نمی گیری، حسین علیه السلام به برادرش حسن علیه السلام فرمود: تو هم خوب نمی توانی وضو بگیری (این یک نزاع ظاهری برای آگاه کردن پیرمرد بود)، سپس هر دو پیرمرد را صدا زدند و گفتند: تو بیا و وضوی ما را تماشا کن و قضاوت نما که وضوی کدام یک از ما دو نفر صحیح و درست می باشد. هر دو مشغول وضو گرفتن شدند، هنگامی که وضویشان تمام شد، فرمودند: ای پیرمرد! اکنون بگو وضوی کدام یک از ما دو نفر بهتر و صحیح تر بود؟، پیرمرد گفت: عزیزانم! هر دو نفر شما وضوئتان خوب و صحیح است، ولی من نادان می باشم و نمی توانم درست وضو بگیرم، امّا الان از شما یاد آموختم و توسط شما هدایت و ارشاد شدم (مقدس اردبیلی، 1377، ج 2، ص 296).

هفتم: پاسخ نیکی

روزی یکی از کنیزان امام حسن علیه السلام، دسته گلی را به عنوان هدیه به امام تقدیم کرد، امام او را آزاد نمود، زمانی به امام گفته شد: چگونه کنیزی را که قیمت گزافی دارد در مقابل یک دسته گل آزاد کردی؟ امام فرمودند: خداوند ما را این چنین تربیت نموده و فرموده: «و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها او ردوها (نساء/ 86)؛ هرگاه با تحیتی به شما تحیت گفته شد، شما نیز تحیتی بهتر با همانند آن بفرستید» و من هدیه ای را بهتر برای این کنیز از آزادی او نیافتم (مجلسی، 1403ق، ج43، ص332).

هشتم: تواضع

روزی امام حسن علیه السلام بر جمعی از فقرا گذشت که بر زمین نشسته بودند و استخوان هایی را در دست داشتند که ذرات گوشتی را در آنها یافته و می خوردند، هنگامی که امام علیه السلام را دیدند از او خواستند که با آنها هم غذا شود. امام علیه السلام بدون درنگ نشسته، مشغول به خوردن غذا شد و فرمود: خداوند افراد متکبر را دوست نمی دارد، سپس از آنان خواست که با او به خانه اش بروند و به آنان غذا و پوشاک بدهد (ابن شهر آشوب، 1379ق، ج4، ص23).

نهم: عفو قاتل

از عمرو بن اسحاق نقل شده، پس از زهر خوردن امام حسن علیه السلام، روزی جهت عیادت به نزد ایشان می رود. امام علیه السلام فرمود: یابن اسحاق! آنچه نیاز داری سوال کن؟ ابن اسحاق گفت: یابن رسول الله! حال شما مساعد نیست، هرگاه حال شما مساعد شد، مسائلم را مطرح می نمایم. پس از لحظاتی امام علیه السلام فرمود: پیش از آنکه مرا از دست دهی، آنچه می خواهی سوال کن؟ ابن اسحاق گفت: ان شا الله پس از آنکه عافیت و سلامتی خود را باز یافتی، اگر سوالی داشتم به عرض عالی می رسانم. امام علیه السلام فرمود: دشمنان چندین مرتبه مرا زهر خورانیده اند، امّا این بار به جهت شدت زهر جگرم متلاشی شده است و دیگر مرا گریزی از مرگ نیست. وقتی ابن اسحاق حال وخیم امام علیه السلام که لخته های خون استفراغ می کرد را دید، از حضور امام علیه السلام مرخص شد تا امام علیه السلام استراحت کند. فردای آن روز دوباره نزد امام علیه السلام رسید، در حالی که امام علیه السلام به خود می پیچد و می نالد، در این هنگام امام حسین علیه السلام فرمود: برادم! چه کسی تو را چنین کرد؟ امام حسن علیه السلام با سختی در جواب ایشان فرمود: آیا می خواهی از قاتل من انتقام بگیری و قصاصش کنی؟ امام حسین علیه السلام پاسخ داد: بلی. امام حسن علیه السلام فرمود: خداوند متعال از همه خلایق قوی تر و عالم تر است و من دوست ندارم که به خاطر من شخصی کشته گردد و خونی بر زمین ریخته شود (بحرانی، بی تا، ج 3، ص 331).

دهم: شجاعت

امام حسن علیه السلام در جنگ جمل همراه پدر بزگوارش امیرالمومنین علیه السلام با شجاعت و بدون هیچ ترسی می جنگید، ایشان از یاران شجاع سبقت می گرفت و بر قلب دشمن حمله می کرد (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 21. قم: انتشارات علامه). شجاعت و دلاوری های امام حسن و حسین علیه السلام در جنگ صفین به قدری بود که پدر بزگوارش امام علی علیه السلام به یاران خود دستور داد تا حسنین علیه السلام را از ادامه جنگ باز دارند، گفته شد: اِسلَکُوا عَنّی هذا الغُلام لایهُدُّنی فإنّی اَنفَسُ بِهذَینِ (اَلحَسَنِ وَ الحُسَینِ) عَلَی المَوتِ لِئَلّا یَنقَطِعَ بِهِما نَسلُ رَسولِ الله(ص) (ابن ابی الحدید، 1961م، ج11، ص25)؛ جلو این جوان را بگیرید(با کشتنش) من از پا در می آیم، به راستی من از فرستادن این دو(حسنین) به کام مرگ دریغ می ورزم؛ چرا که با از بین رفتن این دو، نسل پیامبر قطع خواهد شد.

یازدهم: صبر

در سراسر زندگی امام علیه السلام صبر و شکیبایی دیده می شود، این همه صبر جزء با توفیق الهی نصیب هر کسی نمی شود؛ در جایی آمده که امام حسن علیه السلام سعه صدرش از همه بیشتر و از نظر اخلاق معتدلترین مردم بود (اعیان الشیعه، ج 1، ص 563). هنگامی که امام حسن علیه السلام شهید شد، « مروان » در تشییع جنازه ایشان حضور داشت و می گریست! امام حسین علیه السلام به او، فرمود: چگونه بر مرگ برادرم گریه می کنی، حال آنکه جرعه های غم و اندوه را به او خورانیدی؟ در پاسخ گفت: گریه من برای آن بزرگواری است که بردباریش از کوه بیشتر بود (عسقلانی، بی تا،، ج 2، ص 298).

دوازدهم: خوش کلامی

عمیر بن اسحاق می گوید: کسی نزد من(نیکو گفتارتر) از امام حسن مجتبی علیه السلام نبود تا آنجا که هر گاه سخن می گفت: دوست داشتم سخنش به پایان نرسد و سکوت نکند و هرگز کلمه زشتی از او نشنیده ام (زرندی الحنفی، 1377ش، ص201).

سیزدهم: روش دوست یابی

امام حسن علیه السلام به فرزندش فرمود: یا بنی لا تواخ احدا حتی تعرف موارده و مصادره، فاذا استنبطت الخبرۀ و رضیت العثرۀ، فآخه علی اقامۀ و المواساۀ فی العسرۀ؛ پسرم! (مجلسی، 1403ق، ج75، ص105) با کسی دوستی مکن، مگر آن که محل رفت و آمدهای او را بدانی؛ پس زمانی که نسبت به آن آگاهی پیدا کردی و او را پسندیدی، پس او را برای دوام رازداری و کمک در تنگناها به برادری انتخاب کن.

چهاردهم: صداقت

از امام سجاد علیه السلام نقل شده که فرمود: امام حسن علیه السلام از جهت زبان صادقترین مردم و از نظر گفتار فصیح ترین آنان بود (مجلسی، 1403ق، ج43، ص331).

نتیجه گیری

دریافتیم که تعاملات اجتماعی از مهمترین علل بقای انسانی به شمار می رود که دین مبین اسلام اهتمام ویژه ای به آن داده است. این پژوهش به عنوان نمونه تعاملات عملی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام را مورد بررسی قرار داد. حضرت در زندگانی خود یکایک آیات قرآن را به صورت عملی اجرا نموده است، می توان گفت زندگانی حضرت مصداق عملی آیات است. حضرت در طول زندگانی بسیار به انفاق و بخشش همت نمودند، در مواقع مختلف نسبت به دشمنان شکیبا بودند و از پاسخ با بدی دوری می نمودند و نمونه های دیگری از جمله نهی از مدح، پرهیز از بدی، خوش برخوردی، آموزش وضوء، پاسخ نیکی، تواضع، عفو قاتل، شجاعت، صبر، خوش کلامی، صداقت، روش دوست یابی وغیره در تعاملات اجتماعی حضرت دیده می شود.

منابع و مأخذ

* قرآن کریم.

- ابن ابی الحدید، فخرالدین ابوحامد عبدالحمید؛ شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احیاء الکتاب العربیه، 1961م.

- ابن حنبل، احمد؛ مسند احمد، لبنان: موسسه الرسالۀ، بی تا،

- ابن سعد، محمد؛ الطبقات الکبری، بیروت: دارالکتب العلمیۀ، 1418ق.

- ابن شعبه حرانی، حسن بن علی؛ تحف العقول، قم: نشر اسلامی، 1404ق.

- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، المکتبۀ الحیدریۀ، 1379ق.

- ابن صباغ مالکی؛ الفصول المهمة فی معرفۀ الائمۀ (ع)، تهران: دارالحدیث، 1422ق.

- ابن عبد البر؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت: دارالجیل، 1412ق.

- امین عاملی، محسن؛ سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی، تهران: سروش، چاپ دوم، 1376ش.

- بحرانی، هاشم بن سلیمان؛ مدینۀ المعاجر، بی جا: موسسه المعارف الإسلامیۀ، بی تا.

- بلاذری، احمدبن یحیی؛ انساب الاشراف، بیروت: دارالفکر، 1417ق.

- حاکم نیشابوری، ابوعبدالله؛ مستدرک علی الصحیحین، بیروت: دارالمعرفۀ، بی تا.

- دیار بکری، حسین؛ تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، نشر دار صادر، 1430 ق.

- زرندی الحنفی، محمد بن یوسف؛ نظم درر السمطین، بی جا: مکتبۀ الإمام امیرالمؤمنین (ع) العامۀ، 1377ش.

- طبرسی، فضل بن حسن؛ إعلام الوری(زندگانی چهارده معصوم(ع))، ترجمه عزیز الله عطاردی، تهران: اسلامیۀ، 1390ق.

- طبری، ابن جریر؛ تاریخ طبری، نشر اساطیر، 1378ق.

- طبری، احمدبن عبدالله؛ ذخائرالعقبی، بی جا: کلمۀ الحق، 1388ش.

- طوسی، محمد بن الحسن؛ الامالی، قم: دارالثقافۀ، 1414ق.

- طوسی، مصباح المتهجد، بیروت: موسسه فقه شیعه، 1411ق.

- عسقلانی، ابن حجر؛ تهذیب التهذیب، بیروت: دارصادر، بی تا.

- فخرالدین علی صفی؛ لطائف الطوائف، تهران: نشر مولی، بی تا.

- قندوزی، سلیمان بن ابراهیم؛ ینابیع المودة لذوی القربی، قم: دارالاسوه، 1422ق.

- کلینی، محمدبن یعقوب؛ الکافی، بیروت: دارالفکر، 1401ق.

- مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1403 ق.

- معین، محمّد؛ فرهنگ معین، تهران: چاپخانه سپهر، بی تا.

- مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد، تهران: اسلامیۀ، 1413ق.

- مقدس اردبیلی، احمدبن محمد؛ حدیقۀ الشیعه، ناشر دیجیتالی انصاریان، 1377ش.

- مقریزی، تقی الدین؛ امتاع الاسماع بما للنبی من احوال و الاموال و الحفدۀ و المتاع، بیروت: دارالکتب العلمیۀ، 1420ق.

- مهدوی دامغانی، محمود و اسماعیل باغستانی؛ امام حسن بن علی (ع)، تهران: دانشنامه جهان اسلام، 1388ش.

- نویری، نهایة الأرب فی فنون الأدب، قاهره: موسسه مصریۀ العامۀ، 1423ق.

- هلالی، سلیم بن قیس؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، قم: الهادی، 1405ق.

- یعقوبی، احمدبن اسحاق؛ تاریخ یعقوبی، نشر دارصادر، 1389ش.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان