ماهان شبکه ایرانیان

طبل‌های توخالی یا دریاهای عمیق!

یکی از عجایب آفرینش انسان‌ها این است که این موجودات به ظاهر شبیه به هم، در باطن، به نحو عجیب و غیر قابل باوری با هم فرق دارند. بطوری که گاهی باورمان نمی‌شود.

طبل‌های توخالی یا دریاهای عمیق!

انسان‌های دو پایی که همه چشم و بینی و دهان و گوش دارند این قدر با هم متفاوت باشند! رفتارها، اخلاق‌ها، سلیقه‌ها، علائق و تنفرات بیشتر افراد با هم فرق دارد، حتی نحوه فکر کردن، راه رفتن و زندگی کردن آنها هم متفاوت است و هر قدر در احوال انسان بیشتر دقت کنیم متوجه می‌شویم که تفاوت‌ها خارق‌العاده وگاه عجیب و غریب‌اند. با وجود این همه تفاوت، کار انسان‌ها موقعی سخت‌تر می‌شود که بخواهند از میان این همنوعان رنگارنگ، برای دوستی و معاشرت یک نفر را انتخاب کنند. چون وقتی اسم معاشرت می‌آید همه ما به یاد رابطه‌ای می‌افتیم که لااقل دوسر دارد و دو نفر در آن شریک‌اند. در نتیجه برای انتخاب دوست و همدم کافی نیست که طرف مقابل را بشناسیم. بلکه حتما لازم است خودمان را هم خوب بشناسیم و بدانیم چه می‌خواهیم، با چه کسی راحت‌تریم، از چه کسی خوشمان می‌آید، چه تیپ شخصیتی با ما همخوانی دارد یا ندارد؟ و همین طور سوالات مشابه اینها.

اما برای اینکه همه این چیزها را بدانیم باید چه کار کنیم؟

اغلب دانش روانشناسی به ما کمک می‌کند خودمان و دیگران را بهتر بشناسیم و از روابطمان درست‌ترین و متناسب‌ترین بهره‌ را ببریم. منتها روح و روان انسان بسیار پیچیده است و روانشناسی هم مدعی نیست که می‌تواند رفتار و شخصیت انسان‌ها را در چند گروه کلی فرموله کند، ولی آشنایی با روانشناسی کاربردی برای شناخت بیشتر خود و سایرین، در موفقیت‌ ما بی‌تأثیر نیست. در واقع، انسان‌ها از نظر شخصیتی در دسته‌های مختلفی قرار دارند که با شناخت آنها، می‌توانیم روابط بهتر و مؤثرتری را با آنها برقرار کنیم و در صورت لزوم ارتباطات خود را بازنگری کنیم.

تلاش برای شناخت طرف مقابل 

معمولاً در هر برخورد جدیدی، تلاش همه‌جانبه‌ای برای شناخت طرف مقابل صورت می‌گیرد. این تلاش معمولاً بر اساس اطلاعات شروع می‌شود. میزان تحصیلات و رشته تحصیلی، شغل، موقعیت اجتماعی و خانوادگی، و مسائل ظاهری‌تری مثل تیپ و قیافه و پول از اولین اطلاعاتی هستند که برای شناخت یکدیگر مورد استفاده قرار می‌دهیم. همینطور بسیاری مولفه‌های ظاهری دیگر. اما واقعیت این است که این اطلاعات برای همراه شدن و برقراری ارتباطی مؤثر که برای دو طرف سازنده باشد، کافی نیستند و حتی در مواردی گمراه‌‌کننده‌اند. گرچه در شماره‌های قبل درباره تیپ‌های شخصیتی و ویژگی‌های فردی برایتان گفته‌ام اما در این مقاله می‌خواهم به ویژگی‌هایی اشاره ‌کنم که مستقیماً به تیپ‌های شخصیتی‌ مربوط نمی‌شود. ویژگی‌هایی که در کیفیت روابط ما بسیار مؤثرند؛ کیفیتی که بر رشد شخصیت ما و حرکت تعالی‌بخش روح و روان ما ‌تأثیرگذار است.

تفکر مطلقا ممنوع! 

«سطحی‌ها» در قالب‌ها و چارچوب‌های معین و قراردادی و از پیش تعیین شده و فقط برای خود، زندگی می‌کنند. به تفکر و اندیشیدن و مرور و تحلیل آراء و افکار بی‌علاقه‌اند و به همین دلیل عاشق تکرار روش دیگران و جا پای دیگران گذاشتن هستند؛ یک زندگی به ظاهر راحت و آسان و بی‌دردسر اما تکراری و تهی از خلاقیت. آنان فکرها و ایده‌های جدید را اصلاً به حوزه خود راه نمی‌دهند چون ممکن است شرایط روزمره آنان را و در مواردی دنیای خیالیشان را تهدید کند. از دیدگاه این عده تا وقتی مسائل را بقیه قبلاً حل کرد‌ه‌اند چرا باید به خود زحمت بدهیم و مسائل جدید درست کنیم. از این جالب‌تر اینکه گاهی برای آنکه ورود هر طرح و روش جدید به زندگی‌شان را ممنوع کنند و از طرفی برای این موضوع دچار عذاب وجدان نشوند، دست به تخریب کسانی می‌زنند که افکار نو و جدید دارند و پیشاپیش با زدن انواع و اقسام برچسب‌ها به آنان، موقعیت خود را بالاتر و در نتیجه خود را از آنان بی‌نیاز نشان می‌دهند. اما «عمیق‌ها» زندگی را فرصتی برای کشف خود «زندگی» می‌دانند. زندگی کلیشه و روزمره کار آنان را به ملال و افسردگی می‌کشاند. زندگی را نه یک دریاچه و برکه، بلکه رود رونده‌ای می‌بینند که سرانجام باید آنان را به اقیانوسی بی‌انتها برساند. برای کشف راه رسیدن به این اقیانوس، درهای ذهن و دل خود را به سوی هر تجربه و اندیشه‌ای که نوری در دل داشته باشد باز کرده و بی‌تعصب آن را محک می‌زنند و محک آنان «عمیق بودن یا مرتفع بودن» است. هر چیزی که آدمی را از حقارتی که در شأن او نیست دور سازد و او را به قله برساند. ‌

عمیق یا سطحی؟

یکی از ویژگی‌های مهم افراد «عمیق بودن» است.  وقتی دقت کنیم متوجه می‌شویم که بسیاری از اطلاعات و داده‌هایی که برای بعضی‌ها بسیار ساده، قابل فهم، ملموس و آشکار است برای عده دیگری پیچیده و غیرقابل درک‌اند و حتی بدتر از این، از هر حرفی برداشت‌های نامطلوب و معکوس دارند. بعضی‌ها هم با نگاهی تک‌بعدی و یا تک‌زاویه‌ای فقط به دنبال اثبات و محکم کردن نظرات مشخص، معین و مطلوب خود در مسائل می‌گردند و چشم و گوش خود را به روی هر گونه دریافت جدید و دیدگاه نو می‌بندند. در واقع این افراد در روابط و تعاملات خود، نه می‌بینند و نه می‌شنوند. وقتی با آنها حرف می‌زنی انگار ذهنشان و نگاهشان در جاهای دیگر سیر می‌کند، اینها به آنچه می‌شنوند دل نمی‌سپارند و روی تجارب و آموخته‌های دیگران هیچ حسابی نمی‌کنند. به نظر می‌رسد برای افرادی با این خصوصیت، زندگی اجتماعی ارزش معرفت‌زایی خود را از دست می‌دهد. انگار اینان در غار آگاهی‌ خود محبوسند و با آنکه در میان جمع‌اند اما در واقع در انزوا و تنهایی زندگی می‌کنند. اینها همان سطحی‌ها هستند. اینک می‌خواهیم دو مورد از بارز‌ترین خصوصیات آدم‌های «سطحی» و «عمیق» را برایتان مطرح کنم. شما هم اگر مواردی داشتید می‌توانید اضافه کنید.

سؤال مطلقا ممنوع! 

«سطحی‌ها» سؤالات زیادی ندارند، نه اینکه اصلا سوالی نپرسند، اما سؤالاتشان سطحی است. عمیق نیست و انگار فقط می‌خواهند مسائلشان را در سطح، حل کنند. متاسفانه حتی اگر برای سؤالات سطحی‌شان پاسخ عمیق‌تری بشنوند، تلاش می‌کنند تا آن را در چهارچوب سطحیات به بند بکشند. و آن را به‌گونه‌ای تفسیر و تعبیر می‌کنند که طرف مقابل باورش نمی‌شود منظورش آنگونه بوده که آنها برداشت کرده‌اند!  بخصوص درباره سؤالات بنیادی‌تر و کلیدی‌تر زندگی، سوالاتی که به سعادت حقیقی یا نحوه زندگی یا هدف از بودن یا مسئولیت در زندگی و ... مربوط می‌شوند، اصلاً به خود زحمت نمی‌دهند، از نظر این‌ها چنین سوالاتی تنها مایه سردرد هستند و برای زندگی عملی و کاربردی آنها سودی ندارند. به آنها چه مربوط است که انسان از کجا آمده و به کجا می‌رود؟! به آنها چه مربوط است که دنیا در چه حال است و بشریت دارد به کجا می‌رود؟! دنیای اطرف آنان و آنچه بر دیگران و جهان می‌گذرد تا آنجا برایشان مهم است که بتواند منافعشان را تأمین کند؛ لذا اطلاعات آنها معمولاً بسیار کم و در چهارچوب روزمرگی برنامه‌ریزی شده آنان تا پایان عمرشان است. «عمیق‌ها» برعکس‌اند. آنها زندگی را سراسر سؤال و جواب می‌دانند. اگر ذهنشان موضوعی برای اندیشیدن نداشته باشد، آب و رنگ حیاتشان کم‌رنگ می‌شود. آنها از دل هر جواب، سؤالی بیرون می‌کشند و تا آنجا سؤال و جواب می‌کنند که به انتهای داستان برسند. شاید برای همین است که عمیقند. به راحتی قانع نمی‌شوند چون بعد از قانع شدن کار دیگری که اسم زندگی را بر آن بگذارند، ندارند. کندوکاو و جستجو برای کشف حقایق، راه و رسم زندگی آنها نیست، بلکه خودِ خود زندگیشان است. زندگی آنان با سرنوشت دیگران پیوند دارد و غم و شادیشان فردی نیست. فهم و ریشه‌یابی مشکلات نوع انسان و تلاش برای حل آنها، لذت زندگی‌شان است. در بین دوستان و آشنایان، در محله و شهر، در کشور خود و در سایر جاها، هر جا که امکان و توانش را داشته باشند حضور دارند تا گره‌ای را از مسائل بگشایند و دردی را تخفیف دهند. در جایی می‌خواندم: مغزهای بزرگ درباره افکار حرف می‌زنند، مغزهای معمولی درباره وقایع حرف می‌زنند و مغزهای کوچک درباره اشخاص. شاید این هم تعریفی مناسب باشد از سطحی بودن یا عمیق بودن.

شما دریا را بیشتر می‌پسندید یا طبل را؟

به شکل طبیعی آدم‌های اطراف ما از نظر عمیق و سطحی بودن در وضعیت صفر و یک نیستند و این ویژگی هم شکل نسبی دارد اما این خصوصیت در محصول روابط و بخصوص در شکل مصرف زمان و انرژی ما بسیار موثر است. عمیق‌تر‌ها در کنار هم سرعت کند وکاوشان در مسائل و موضوعات بیشتر می‌شود. زاویه دید هرکدام مکمل زوایای دیگری و در نتیجه گشایش‌دهنده ابعادی است که دیده می‌شود. آنها ضعف‌های هم در تحلیل مسائل را پوشش می‌دهند. آنچه را یکی ندیده، دیگری می‌بیند و در نتیجه در روشن و شفاف نمودن موضوعات مکمل هم می‌شوند. سطحی‌ها با هم بیشتر سر می‌خورند و در نتیجه بیشتر لذت می‌برند. باورهای موهوم آنها و برداشت‌های سطحی‌شان بیشتر تثبیت می‌شود و لذا بیشتر از سطحی بودن خود بی‌اطلاع می‌مانند. آنها در کنار هم به ظاهر احساس راحتی می‌کنند چون چیزی یا کسی نیست که آنان و شیوه زندگی و تفکرشان را به چالش بکشد.  اما درباره رابطه سطحی‌ها و عمیق‌ها موضوع کمی ‌پیچیده می‌شود. بعضی سطحی‌ها ژست عمیق بودن می‌گیرند و بعد از ساعت‌ها بحث‌های پیچیده و فلسفی ممکن است معلوم شود که طرف سطحی بحث، تنها قصدش از گفتگو این بوده که بفهمد نظر طرف مقابل نسبت به فلان چیز و فلان‌کس چیست تا این نظرات بایگانی شده و بعداً در زمان مقتضی به کار گرفته شود. بعضی سطحی‌ها هم هدفشان از ارتباط با عمیق‌تر‌ها این است که ثابت کنند اصلاً عمق و عمیق معنا ندارد و اینها تنها ژست‌های اندیشمندانه بعضی‌هاست که دوست دارند به این شکل برتری خود را بر دیگران ثابت کنند. بعضی‌های دیگر هم می‌خواهند از شعور، آگاهی و یا اطلاعات عیمق‌ها استفاده‌های کاربردی خودشان را داشته باشند و در معاملات روزمره خود از آنها بهره برداری کنند ولی بعداً هم قدرناشناسانه این استفاده یک طرفه را فراموش می‌کنند. همچنین، بعضی سطحی‌ها با عمیق‌ها ارتباط می‌گیرند تا به اصطلاح از آنها سوتی بگیرند. به خیال خودشان تناقض گویی‌ها را استخراج می‌کنند و نادانی طرف را از این طریق به رخ او بکشند ولی افسوس که سوتی گرفتنشان هم سطحی است چون اولاً دانش واژه‌ای آنها کم است و ثانیاً به دلیل سطحی بودن، سطحی‌ترین معنای واژه‌ها را در نظر می‌گیرند و ثالثاً بلد نیستند شرایط و وضعیت‌ها را در شیوه کنش و واکنش‌ها دخیل کنند و متفاوت حرف زدن یا عمل کردن در شرایط متفاوت را نشانه تناقض و تعارض فکری می‌دانند. البته عمیق‌ترها هم خودشان بر چند دسته اند. خیرخواه و بدخواه، خوش خیال و کج خیال، خوش باور و دیرباور و ... . بر اساس همین تفاوت‌ها بعضی از آنها از سطحی‌ها استفاده ابزاری 
می‌کنند. خوش باورهایشان به خیال ایجاد تغییرات عمیق مدام با سطحی‌ها در حال جر و بحثند. خوش جنس‌ها برای آنها برنامه آموزش و مطالعاتی می‌ریزند و کج خیال‌هایشان باور نمی‌کنند که آنها واقعاً سطحی‌اند و تصور می‌کنند که به سطحی بودن تظاهر می‌کنند. بدخواه‌هایشان هم آنها را رسوا و انگشت نما می‌کنند و دیرباورها آنها را از خود طرد می‌کنند.

شما در کجا ایستاده‌اید؟ 

ادراک ما با توجه به نوع نگاهمان به موضوعات، متفاوت است، لذا بینش ما به زندگی، به جایگاهی که بر آن ایستاده‌ایم و از آنجا به تماشا می‌پردازیم مربوط می‌شود. در واقع اشخاص مختلف، به شکل یکسان قادر به دیدن، درک و دریافت دانسته‌های خود نیستند و از سوی دیگر به دلیل عدم آگاهی از این موضوع، تمایل چندانی به تغییردادن خود ندارند. معلوم نیست درجه سطحی بودن و عمیق شدن آدم‌ها ناشی از چه مولفه‌هایی است، ولی برای برخی از ما عمیق‌تر شدن کمی گران تمام می‌شود. می‌بایست رویداد یا حادثه‌ای سخت و طاقت‌فرسا برایمان رخ دهد تا ما را از باور کلیشه‌ایمان از زندگی به بیرون پرتاب کند. گویی به شکلی باید تصورات ما از زندگی به روش پیشینیان (که ما هم آن را برگزیده‌ایم) بر هم بریزد تا جایی برای ظهور نگاه‌های حقیقی‌تر و مرتفع‌تر به زندگی باز شود. شاید هم کسی بیاید که انرژی‌اش آنقدر زیاد باشد که ما را با یک دست به آن بالاترها پرتاب کند. حضور افرادی با انرژی و هوشیاری بالاتر و به عبارتی عمیق‌تر، به شرط آنکه با هدف تغییر و رشد با آنها در ارتباط باشیم و ضمناً کمی‌از چسبندگی‌هایمان دست بکشیم، در بلند مدت می‌تواند ما را در مسیر تعالی چند پله‌ای حرکت دهد. اما گام اول، خواست عمیق خود ماست. در سال جدید عمق «بودن»مان را بیشتر کنیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان