به گزارش مشرق، نشست نقد و بررسی کتاب «دیدبان تاریخ»، با حضور محسن باقری اصل؛ کارشناس و منتقد و مرضیه نظرلو؛ نویسنده این اثر با اجرای مرتضی قاضی؛ مدیر نشر «مرز و بوم» در خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد.
زندگینامه راویان شهید دفاع مقدس در مجموعه «راوی نبرد»
در بخش ابتدایی این نشست، مرتضی قاضی درباره پروسه تولید این کتاب، توضیح داد: کتاب «دیدبان تاریخ» زندگی راوی شهید سید محمد اسحاقی، نخستین کتاب از مجموعه «راوی نبرد» است که در سوی انتشارات مرز و بوم به چاپ میرسد. این مجموعه به زندگینامه راویان شهید دفاع مقدس میپردازد.
وی افزود: در نیمه دوم سال 1360 و پیش از آغاز عملیات طریقالقدس، مجموعه «راویان جنگ» در دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفت. دفتر جنگ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ و مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، عناوین سازمانی این مجموعه از زمان راهاندازی تاکنون بوده است. راویان در طول هشت سال جنگ تحمیلی، بهرغم کمبود نیرو، امکانات محدود، کاستیهای ساختاری و سایر دشواریهای موجود، هزاران گزارش مستند و مهم از جبهههای نبرد، در قالب نوارهای کاست، دفترچههای راوی، گزارشهای عملیات، کالک، نقشه و سند جمعآوری، ثبت و ضبط کردهاند که این مجموعه اکنون علاوه بر ماندگار کردن وقایع و جلوگیری از تحریف واقعیتهای دفاع مقدس، از مهمترین منابع دستاول پژوهشی جنگ عراق و ایران محسوب میشود.
نویسنده نتوانسته از مصاحبهها چیزی کشف کند
در ادامه محسن باقری اصل درباره این کتاب بیان کرد: میخواهم در سه بخش درباره فیزیک، شیمی و زیست این کتاب صحبت کنم. کتاب طرح جلد خوبی دارد، ولی پنهان شدن اسم نویسنده روی جلد، از ضعفهای آن محسوب میشود. کتاب خوشدست بوده و اسناد خوبی را بررسی کرده است.
وی درباره ساختار کتاب گفت: این اثر بهعنوان یک مستند روایی، چقدر به ساختار و انسجام رسیده است؟ مضمون هر کتابی را نثرش مسموع میکند. در تألیف کتاب چه در قالب ادبیات داستانی، چه در قالب مستند و روایی، با مصالح سروکار داریم و مصالح کتاب جملات و واژگان هستند. در این اثر با نوشتهای طولانی روبهرو هستیم که از جملات کوتاه ساخته شده که هر دو غلط است. این حجم کتاب و این جملات کوتاه، اشتباه است. این حجم کتاب جز با این مضمون و درونمایه، بهجز یک فصل از آن، اتفاق خاص، ماجرا و حتی پیام و محتوای قابل عرضهای ندارد. این حجم با درونمایه آن ناسازگار است. درونمایه، مضمون و حتی پیام از مجرا و جریان شکل اثر به مخاطب منتقل میشود.
این منتقد ادبی اظهار کرد: وقتی میخواهیم قصهای را روایت کنیم، باید متوجه باشیم که چه نوع جملاتی برایش مناسب است. کوتاهنویسی، لزوما سادهنویسی نیست. این کتاب با سادهانگاری گمان کرده با کوتاهنویسی، سادهخوان میشود. جمله کوتاه اگر بیتحرک و بیضربه باشد، از هر مضمونی با هر محتوایی، حسزدایی کرده و کار را دچار روزمرگی میکند. جملات کوتاه در ادبیات جنگ و پایداری، برای لحظات دینامیک بهکار میرود.
باقری اصل افزود: جمله کوتاه اگر پیرنگ مستمر نداشته باشد، بهجای اینکه به مخاطب هیجان و آگاهی بدهد، مخاطب را با الکننویسی، الکنفهمی و روزمرگی مواجه میکند. نویسنده با این جنس جملات، مضمون کتاب را بههمهچیزنویسی تبدیل کرده است. این کتاب نثر ندارد، وقتی نثر ندارد زبان ندارد، وقتی زبان ندارد لحن ندارد، وقتی لحن ندارد کاراکتری شکل نمیگیرد و شخصیت خلق نمیشود. در این کتاب حتی به تیپ هم نمیرسیم.
وی همچنین گفت: وقتی نوشته نتوانسته زبان خودش را بهدست آورد، به لحن احتمالی کاراکترهایش هم دست پیدا نکرده است. حس میکنم در این کتاب قصهای برای خود نویسنده هم وجود نداشته است. با انشایی بیروح و بیرمق روبهرو هستیم. این کتاب نهتنها یک تصویر نیمه ماندگار ندارد، حتی یک لحظه و یک آن هم ندارد. متأسفانه با یک کلیشه عقبمانده از زمان دیروز و امروز روبهرو هستیم.
این نویسنده و منتقد ادبی در بخش دیگری از سخنانش در بحث شیمی کتاب، بیان کرد: انتخاب زمان حال برای وقایع گذشته، لزوما نمیتواند واقعه گذشته را زنده کند. زمانی که این کتاب انتخاب کرده، چون سرشار از روزمرگیهاست، بویی از زندگی در آن نیست. مشکل این است که نویسنده فقط میگوید، ولی چیزی را نشان نمیدهد. نویسنده همهچیزنویسی را با مستندنویسی اشتباه گرفته و متوجه نبوده که چه چیزهایی را نباید بنویسد. نویسنده خودش زاویه دید ندارد و لذا اطلاعات در کنار هم نتوانستند یکپارچگی بهوجود آورند. کتاب بدون زاویه دید، کتاب نیست.
باقری اصل با تأکید بر اینکه در این اثر نثری وجود ندارد و جملات کوتاه هیچ ضربه و جذابیتی ندارند، ادامه داد: ضعف توضیحات کتاب از ضعف دیالوگها کمتر است. نویسنده اصلا دیالوگنویسی نکرده است. بخش زیادی از محتوای کتاب، بدیهی و کلیشهای است. با مجموعهای از اتفاقات خیلی کلیشهای روبهرو هستیم. خیلی از جملات، جملات مستند روایی نبوده و خیلی کلیشهای هستند. نویسنده نتوانسته از مصاحبهها چیزی کشف کند، احتمالا چیزی از مصاحبهها بهدست نیاورده است. بهنظرم نویسنده محترم کتاب نتوانسته خوب مصاحبه بگیرد و در نتیجه نتوانسته به بُنمایه برسد.
وی درباره زیست کتاب نیز گفت: وقتی کتاب را میخوانیم، باید به یک موجود زنده تبدیل شود. در این کتاب با قلمی روبهرو هستیم که نثر ندارد، پس تحلیلی هم نمیتواند داشته باشد و در نتیجه صلاحیت اظهارنظر درباره تاریخ را هم ندارد. بنابراین عنوان کتاب «دیدبان تاریخ» اشتباه است. اگر دستنوشتههای خود شهید با تدوین، مقدمه و موخره خوب ارائه میشد، ارزش بیشتری داشت. تاریخ اسم اعظم است. جایی که فلسفه و حتی ادبیات جواب نمیدهد، تاریخ حرف اول و آخر را میزند. با جملات کلیشهای نمیتوان حس تاریخی ساخت.
برای ناشر، درجه اهمیت این کار از جذابیت آن بالاتر بوده است
در این بخش از نشست، مرتضی قاضی بهعنوان ناشر این کتاب، درباره خاستگاه اثر توضیح داد: چون این شهید یکی از راویان دفاع مقدس بوده، مرکز اسناد جزو یکی از مأموریتهایش بوده که به این شخصیت در قالب کتاب بپردازد. گاهی برخی کارها بین مقوله اهمیت و جذابیت قرار دارند. برای انتشارات «مرز و بوم» و مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، درجه اهمیت این کار از جذابیت آن بالاتر بوده است.
زبان این کتاب، زبان معیار به سمت نثر ادبی است
مرضیه نظرلو؛ نویسنده کتاب «دیدبان تاریخ» نیز در بیان توضیحاتی در پاسخ به نقدهای وارد شده به این اثر، اظهار کرد: من علاقهمندم جلسه به سمت آموزشی بودن برود، چراکه متوجه شدم منتقد گرامی از اصطلاحاتی استفاده کردند که خاص داستان است مواردی مثل پیرنگ، شخصیتپردازی و غیره. پس ناگزیرم ابتدا درباره گونه این کتاب که مستند روایی است توضیحی بدهم، چراکه مستندروایی شاخصههایی دارد که کاملا با داستان در تضاد است به همین جهت نباید با داستان مقایسه شود و نباید با دید نقد داستان نقد شود، چراکه خود گونهای مستقل و دارای ویژگی است. ما در حوزه مستندنگاری گونههای مختلف داریم. هرچند که باید این را هم در پرانتز بگویم که حوزه ادبیات دفاع مقدس یکی از پرگونهترین ژانرهاست. آن هم به این دلیل است که افراد بدون تخصص لازم مطالبی را تولید کردهاند و در پایان ناچار شدهاند اسمی روی آن بگذارند.
وی افزود: اول باید گونههای مختلف را بشناسیم و آنها را تفکیک کنیم تا اظهارنظر بهتری داشته باشیم. مثلا گونه خاطره، زندگینامه، مستند روایی و البته تاریخ شفاهی که عدهای آن را روش و عدهای گونه میدانند و موارد دیگر... اگر ساختار هر کدام از این گونهها بازشناسی نشود، هم در تشخیص، هم در رتبهبندی و هم در نقد به خطا خواهیم رفت. مثلاً اگر ما تعریف مستند روایی را بدانیم، علت انتخاب نثر متن کتاب دیدبان تاریخ را متوجه میشویم. آن وقت است که میتوانیم بگوییم آیا مستند روایی باید پیرنگ و شخصیتپردازی داشته باشد؟ بنابراین لازم میدانم توضیحی درباره چند گونه مستندنگاری به شکل گذرا بدهم.
این نویسنده گفت: گاهی ما حرفهای یک نفر را که زنده است با مصاحبه میگیریم و تدوین میکنیم. این تک روایت، راحتترین کار در حوزه مستندنگاری است و به دلیل راحتی بسیار هم رواج دارد. در این گونه هر چه شخصیت و سوژه جذابتر و شناختهشدهتر باشد، کتاب بیشتر مطرح میشود و به جهت زبان اول شخص برای مخاطب کشش نسبی ایجاد خواهد بود. گاهی روایت درباره یک شهید است که زنده نیست، اما باز به شیوه تک روایت، همسر یا مادر یک شهید روایت آن شهید را بیان میکند. در این حالت هم ما با یک راوی طرف هستیم و کتاب تک راوی است. در این نوع کتابها علاوه بر همان زاویه دید اول شخص، احساس و عاطفه غلبه دارد و همین امر روی مخاطب اثر میگذارد و باعث جاذبه میشود، حتی اگر سوژه چندان شاخص نباشد، اما اصل تأثیر به نوع روایت عاطفی مادر و همسر برمیگردد. در این نوع کار، نیز تأثیرگذاری و جذابیت متن بالا میرود.
نظرلو تصریح کرد: گاهی هم خود سوژه مدنظر زنده نیست. ما یک راوی هم نداریم. مثلا با 40 نفر مصاحبه میکنیم. مثلا در کتاب «دیدبان تاریخ» ما حدود 30 راوی داریم. دوستان، خانواده، هممحلهایها و همرزمها راویانی هستند که جبهه، مدرسه، خانواده و فضاهای مختلف زندگی شهید را تعریف میکنند. پس ما یک سری مطالب در مورد یک نفر داریم. حالا سوال این است که در چه قالبی میتوانیم این فرد را معرفی کنیم؟ متأسفانه فضای علمی حوزه ادبیات پایداری پیشنهادی درباره قالبهای مناسب در این حالت ندارد. من تجربه خودم را میگویم. سال 1388 زندگی شهید علی هاشمی را کار کردم، سوژهای که خودش حضور نداشت، ولی ما با حدود 40 نفر مصاحبه کرده بودیم و حالا باید با یک روایت تمام روایتهای دیگران را میآوردیم. من همان زمان میتوانستم اسم هر راوی را بالای خاطرهاش بیاورم و بهصورت ناپیوسته به تدوین خاطره اکتفا کنم و تمام. کاری که در هزاران کتاب دفاع مقدس اتفاق افتاده است. اما بهنظرم آمد این کار نمیتواند مقصود لازم و تاثیرگذاری کافی را ایجاد کند.
وی با تأکید بر اینکه، آن زمان تصمیم گرفتم کاری کنم که متن من در عین مستند بودن بر مصاحبهها و اسناد، خواندنی بشود، ادامه داد: مسئله این است که من دنبال جذابیت نبودم. بله، همانطور که منتقد محترم گفتند، این ادبیات است که جذابیت دارد، اما در مستندنگاری بین تاریخ و خواندنی شدن حرکت میکنیم یعنی تا جایی میتوانیم در متن دخل و تصرف کنیم که به سندیت و اعتبار مصاحبهها و منابع خدشهای وارد نشود. تاریخ واقعیت است. زندگی این شهید و دیگر شهدا نیز جزئی از تاریخ و هویت ملی ماست. پس ما نمیتوانیم به صرف جذابیت و ادبیات، مستند را نادیده بگیریم. راهحلی که آن زمان برای کار خودم به آن رسیدم چه بود؟ مستند روایی. مستند روایی یعنی چه؟ دیدهاید که مادر وقتی برای فرزندش حکایتی از گذشته که واقعیت داشته را تعریف میکند، تلاش دارد آن را به شکل جذاب روایت کند، اما اصل حرف واقعی را هم بزند. یعنی در نوع روایت کردنش و انتخاب کلمات و چینش جملات دقت میکند تا هم بچه را وادار به شنیدن کند و هم حرف خودش را که واقعی است منتقل کند. این تعریف ساده روایت است وگرنه روایت تعریف تخصصی و علمی دارد، ولی من بنا دارم راحت و ساده درباره روایت صحبت کنم.
نویسنده کتاب «دیدبان تاریخ» گفت: من آن زمان به گونه مستند روایی رسیدم که تا قبل از آن یعنی قبل از سال 88 کسی به آن نپرداخته بود. مستند روایی به صورت کلی، یعنی متن باید مستند به مصاحبهها و اسناد و ....باشد و همچنین به طرزی روایت شود که خواندنی شود. مثلا در همان کتاب شهید علی هاشمی با عنوان «راز گمشده مجنون»، من زاویه دید اول شخص را انتخاب کردم و با قراردادن یک راوی تمام مطالب مصاحبهها را با یک روایت منسجم و پیوسته در کنار هم قرار دادم. یک مسئله این است که نویسنده در مستند روایی تا چه حد میتواند وارد متن بشود؟ در حدی که به مستند لطمه نزند هم به جنبه سندیت کار و هم در جنبه روایت کار یعنی بر اساس انتخاب زاویه دید، نویسنده جایگاه و حق ورود به متن و مرزبندی خود را مشخص خواهد کرد . آقای باقری گفتند که چرا نویسنده کتاب «دیدبان تاریخ» جایی نقطه زده و رفته خط بعد؟ خب این را مستندنگارها میدانند. چون در آن قسمت هرچه گشتهایم مطلبی پیدا نکردیم. ما باید بدانیم که در مستند دنبال پیرنگ نیستیم. ما دنبال مستند و تاریخ هستیم که اگر خیلی تلاش کنیم، میخواهیم آن تاریخ سخت و خشن را با لطائفالحیلی خواندنی و دستیافتنی کنیم. من در پایاننامه خودم که درباره همین گونههای مستندنگاری است، درباره مستند روایی یک فصل دارم و نمیخواهم اینجا بیشتر درباره مستند روایی توضیح بدهم.
نظرلو در پاسخ به بخشی دیگر از نقدهای مطرحشده، بیان کرد: منتقد محترم گفتند که کتاب نثر ندارد و این جمله را سه بار با شیوههای مختلف تکرار کردند. اول اصلا باید از ایشان بپرسم، نثر چیست و چند دسته دارد. نثر حاصل ترکیب و چینش کلمات در کنار هم است که به چند دسته تقسیم میشود و بر اساس همین تقسیمبندی فضای غالب کتاب را میسازد. این تعریف کلی نثر است و اینجا تخصصی وارد نمیشوم. ما چندین نوع نثر داریم: نثر محاورهای، نثر معیار، نثر ادبی، نثر ساده و مرسل، نثر فنی و ... . هر کدام از این انواع تعریفهای خاص و بازههای زمانی خاص در تاریخ دارند که باز در اینجا به آن نمیپردازم. اکنون نثر عموم کتابهای حوزه ادبیات پایداری نثر معیار است. نثر معیار همینطوری است که ما امروزه صحبت میکنیم؛ البته اگر رسمی صحبت کنیم و بنویسیم. یعنی نثر متون کتابهای دفاع مقدس اکثرا معیار است و به سمت سادهنویسی سوق پیدا میکند.
وی افزود: نثر محاوره نثری است که مردم کوچه و بازار و کف جامعه به آن شکل صحبت میکنند، شکسته و عامیانه و گاهی با اصطلاحات و تعابیر عامه و لحن خاص. نثر ادبی هم نثری است که از لغات و اصطلاحاتی استفاده میکند که از فضای متوسط جامعه بالاتر است. بیشتر کتابخوانها متوجه میشوند از آرایههای ادبی در آن استفاده میشود و شاید خیلی همهفهم نباشد و هر کدام تعریفی دارد که من دیگر به آن نمیپردازم. مثلا منتقد محترم در برشی از متن پرسیدند که چرا من از کلمه «رهاورد» استفاده کردهام. دقیقا به همین دلیل نثر... چون انتخاب کلمه رهاورد یا کلماتی از این جنس، نشان میدهد که متن از زبان معیار فاصله گرفته و به زبان ادبی نزدیک شده است. یک مثال میزنم. ما میتوانیم از کلمه تپل، خپل، گنده و فربه و حتی خیکی برای بزرگ بودن جثه فرد استفاده کنیم. استفاده از هر کدام این کلمات نشاندهنده انتخاب نثر است. مثلا اگر از خیکی استفاده کنیم به ادبیات کوچه و بازار همراه با تحقیر نزدیک میشویم، اما اگر از فربه استفاده کنیم، نشان ادبی بودن متن و احترام است. خوب تکرار و بسامد وجود این کلمات در متن نوع نثر و بالطبع نوع متن را نشان خواهد داد.
این نویسنده با اشاره به اینکه زبان کتاب، زبان معیار به سمت زبان ادبی است، گفت: یعنی در اصل متن زبان معیار را انتخاب کردم اما تلاش کردم با چینش کلمات خاص آن را به سمت ادبی شدن ببرم. البته ادبی شدنی که مخاطب را گرفتار آرایه و دردسر نکند. این را اگر بدانیم متوجه انتخاب کلمه رهاورد در کتاب میشویم. من توصیه میکنم دوستان کتاب «سبکشناسی» دکتر فتوحی را مطالعه کنند. همه این موارد آنجا به خوبی توضیح داده شده است. زبان دیالوگهای کتاب نیز همه محاوره هستند. ما همیشه در دیالوگ از محاوره استفاده میکنیم.
نظرلو اظهار کرد: درباره نکتهای که منتقد محترم درباره استفاده از جملات کوتاه مطرح کردند، میخواهم بحث علمی داشته باشیم. ما چند نوع جمله داریم: پیچیده، ساده، مرکب، کوتاه و... استفاده از هرکدام از این نوع جملات، مخاطب را به یک سمت میبرد. مثلا در کتابهای جنایی از جملات پیچیده و مرکب استفاده میکنند تا مخاطب را سردرگم کنند و به نوعی مضمون کتاب را با ساخت آن همگون سازند. ویژگی جملات کوتاه چیست؟ چندین ویژگی دارد که یکی از آنها این است که سریع متن را پیش میبرد و جلوبرنده است. نویسنده حرف را میزند و عبور میکند. البته باید توجه کند در جمله کوتاه با انتخاب درست کلمه حرف اصلیاش را هم بزند.
وی ادامه داد: من چند دلیل برای استفاده از این نثر و جملات کوتاه در کتاب «دیدبان تاریخ» داشتم: نخست اینکه میپذیرم که شهید اسحاقی ویژگیهای شخصیتهای جذاب را ندارد. من ابتدا هم مردد بودم در انتخاب این سوژه، ولی الان خوشحالم که آن را نوشتم. وقتی مواجه شدم با یک زندگی که فراز و فرود ندارد، مجبور بودم چه کنم؟ مجبور بودم برای اینکه مخاطب کلافه نشود، جملات کوتاه را انتخاب کنم تا مخاطب سریع متن را بخواند و سریع جلو برود. تا من هم به هدفم که بیان زندگی شهید بود برسم. البته قرار نبوده در هر جمله کوتاه شلاقی هم به ذهن مخاطب بزنم. این شلاق وجود دارد اما بهجا و گاهگداری در متن و بر اساس آنچه از زندگی شهید بهدست آمده است. اینجاست که حدفاصل مستند روایی و داستان مشخص میشود. در مستند روایی ما نمیتوانیم اگر تلنگری در زندگی فرد نیست، تلنگر را بسازیم. اما اگر همین کار داستان بود، میشد با تخیل هزاران تلنگر ساخت و بالطبع جملات را طوفانی و شلاقی کرد.
نویسنده کتاب «دیدبان تاریخ» در ادامه گفت: علت دوم، استفاده از دفتر راوی بود. من در مقدمه ذکر کردهام که تلاش داشتم به دفتر راوی نزدیک بشوم. برای این مسئله ناچارم در متن کارهایی بکنم. منتقد محترم فرمودند که کتاب دیالوگ ندارد. اتفاقا در کتاب گفتوگو زیاد داریم و البته عمدی هم در این گفتوگوهای فراوان وجود دارد که از آن میگذرم. مسئلهای که در دیالوگها مطرح است، رعایت لحن است. لحن یعنی چه؟ یعنی هرکسی بر اساس شخصیت خودش باید حرف بزند. مثلا زبان کودک با یک استاد دانشگاه در گفتوگو متفاوت است. علت سوم، استفاده از جملات کوتاه این است که سیدمحمد در دفتر راوی چه چیزی را روایت کرده است؟ فضای جنگی. تلاش من این بوده است که مخاطب حین آشنا شدن با شخصیت شهید با ادبیات سیدمحمد هم آشنا شود.
نظرلو بیان کرد: باید به این سوال توجه کنیم که راوی جنگ در چه فضایی روایت کرده است؟ راوی در فضای عملیات وارد جنگ میشد، نه در فضای پدافندی و نه قبل و بعد از عملیات. در عملیات ما چه داریم؟ سرعت و حرکت و جنبش و شکست و پیروزی و فراز و فرود. ولی من قرار بوده باقی زندگی ایشان را که عادی بوده با این نثر و لحن روایت کنم. این فضا روی نثر من اثر میگذارد. تلاش کردم به آن شیوه نزدیک بشوم، اما باید بپذیریم که ما در دو فضای مختلف نوشتهایم و همین فضا بر متن اثرگذار است.
وی در بخش دیگری از سخنانش، درباره روایتهای کتاب نیز گفت: این کتاب سه روایت دارد: 1- روایت من بهعنوان نویسنده، 2- گاهی روایت دفتر شهید است که مکمل متن من میشود و 3- گاهی من از دفاتر راوی و فضای آن مطلبی را استخراج کردهام و خودم آن را روایت کردهام. کتاب از این نظر قابلاعتناست و من شبیه آن را کمتر دیدهام. اینکه سه روایت داشته باشم و گاهی بار روایت کردن را به دوش خود سند هم بیندازم و متن برود جلو، به نظر قابلاعتنا بود که منتقد محترم عنایتی به آن نداشتند.
این نویسنده افزود: در مورد فیزیک کتاب صحبت شد. خوب است من توضیحی بدهم. چرا کتاب خط دارد؟ چرا بالای هر صفحه نوشته شده «تاریخ:» و «موضوع:»؟ اینها در ساخت کتاب مهم است. به خاطر اینکه تمام تلاش ما برای همسانسازی موضوع، محتوا و ساخت بوده و همین طور نزدیک شدن به دفترچه راوی زمان جنگ. منتقد محترم از منظر فیزیک و شیمی و زیست کتاب را تحلیل کردند. به نظر من باید نقد از منظر ساختاری و محتوایی چه فنی و چه ادبی باشد. اینکه کتاب خطدار آمده، چون دفتر راوی این شکلی است. چرا در ابتدای کتاب تصویر آرم سپاه و آرم جمهوری اسلامی آمده؟ چون این کتاب شبیه دفترچه راوی طراحی شده است؛ این مطلب را در مقدمه توضیح دادهام. ما میخواستیم در ساخت ظاهری کتاب کاری کنیم که شبیه دفتر راوی بشود.
نظرلو همچنین اظهار کرد: یکی دیگر از این الگوها در محتوا، استفاده از جملات کوتاه و گفتوگوها و تقسیم زمان در کتاب بوده است. باز این را بگویم که ما کار مستند میکنیم و نمی توانیم پیرنگ وشخصیت بسازیم. شخصیت را باید همانطور که هست نشان بدهیم. به همین سادگی. شهید اسحاقی دوبار در زندگیاش عاشق شده و عشقش همین قدر بوده و وقتی نرسیده رهایش کرده است. من نمیتوانم در کار مستند از همین یک عشق اسطورهای بسازم. میتوانم اما نباید بسازم. سید محمد همین بوده است. سید محمد اگر دفتر سیاسی رفته، همین بوده و تحول خاصی در هیچ جایی ایجاد نکرده است. نقطه عطف هیچ سازمانی نبوده ،اما مراتب رشدش را به خوبی طی کرده است. سیر شدن و تحول درونی خودش در این کتاب کاملا مشخص است. با همه این ویژگیها، اکنون خوشحالم که کتاب سیدمحمد اسحاقی را نوشته ام. کتاب باید با همین سادگی نوشته میشد. من دنبال «پیرمرد و دریا» یا شاهکارهای ادبی نبودم. قرار نبود چارلز دیکنز باشم و با ایجاد شخصیتی خاص یک ابرقهرمان بسازم.
وی در پایان در پاسخ به این نقد که محس باقری اصل مبنی بر اینکه «شما ساده ننوشتهاید، آسان نوشتهاید!»، گفت: در این زمینه مخاطبان میتوانند نظر بدهند. ما ناگزیریم بعضی کتابها و بعضی شخصیتها را بنویسیم، به این دلیل اینکه مستندنگار دفاع مقدس هدفی فراتر از جذابیت دارد. جنگ را بهغیر از فرماندهان، همین آدمهای ساده و معمولی جلو بردند که قطعا در کار خودشان اثرگذار بودهاند و باید بدانیم ما در حد فاصل تاریخ و ادبیات حرکت میکنیم و با همین حرکت آدمها را در مستندنگاری همانطور که در واقع بودند باید نشان دهیم، اما تلاش کنیم که خواندنی هم بنویسیم. من در این کتاب تلاش کردم با توجه به تجربه و علم کتابی بنویسم که اگر 10 سال آینده متخصص و کارشناسی آن را خواند، حداقل نتواند از آن ایراد فنی بگیرد.