یاشار آیرملو
25 اردیبهشت در تقویم رسمی ایران به نام «روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی» نامگذاری شده است. همهساله در این روز برنامههای متعددی در استانها و شهرهای مختلف ایران برگزار میشود. امسال اما آذربایجان چشم و چراغ این روز بود و باشکوهترین و فاخرترین برنامهها به این مناسبت، در استان آذربایجان غربی و در شهرهای ارومیه و تکاب برگزار شد.
ابتدا روز 24 اردیبهشت به همت موسسۀ ادبی قرار، در سالن اجتماعات خانۀ مطبوعات شهر ارومیه برنامهای با حضور پرشکوه مردم این شهر برگزار شد که در حدود 4 ساعت به طول انجامید. استقبال مردم از این برنامه به میزانی بود که شماری از حاضران برنامه را به صورت ایستاده مشاهده و دنبال کردند.
در شهر تکاب نیز روز 27 اردیبهشت به همت انجمن شاهنامهخوانی گنزکنامه و موسسۀ هنرمندان جوان گنزک و با همکاری انجمن فرهنگی افراز جلسۀ فاخری به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی برگزار شد و این برنامه هم با استقبال مردمی قابل توجهی روبرو شد.
شعرخوانی، اجرای موسیقی ایرانی، نقالی و شاهنامهخوانی توسط باشندگان انجمن مزبور، از قسمتهایی بود که حاضران در جلسه را حسابی به وجد آورد.
سخنران اصلی هر دو برنامه دکتر سجاد آیدنلو شاهنامهشناس برجستۀ ارومیهای بود که در سالهای اخیر در روز 25 اردیبهشت در استانها و شهرهای مختلف ایران سخنرانی داشته اما امسال این مهم را فقط در استان و شهر خویش به انجام رساند.
جایگاه آذربایجان غربی در شاهنامه و شاهنامهشناسی
موضوع سخنرانی آیدنلو که نطق خود را به دکتر ابوالفضل خطیبی -شاهنامهشناس برجستهای که سال گذشته درگذشت- تقدیم کرد «جایگاه آذربایجان غربی در شاهنامه و شاهنامهشناسی» بود و به همین خاطر به بیان مواردی در باب مکانهای مرتبط با آذربایجان غربی در شاهنامه پرداخت.
- فردوسی در شاهنامه به ضرورت رعایت وزن شعر خود، آذربایجان را به شکل «آذرآبادگان» به کار برده است که این امر پس از او نیز در بسیاری از متون نثر و نظم فارسی به همین شکل به کار رفته است. به عنوان مثال بیت «دگر آذرآبادگان هر چه هست / از ایران شمارد هُشیوار و مست» در «کوشنامه» که منظومهای پهلوانی و متاثر از شاهنامه است. بیتی که علاوه بر به استفاده از عنوان آذرآبادگان، شاهدی کهن از تعلق آذربایجان به ایران است.
- نخستین اشاره به مکانهای مرتبط با جغرافیای آذربایجان غربیِ امروز در شاهنامه، اشارتی است که به آتشکدۀ آذرگشسب در شهر تکاب شده است. در دو داستان شاهنامه به این مکان اشاره شده؛ نخستین داستان، زمانی است که فرزند سیاوش –کیخسرو- به ایران آمده و قرار است جانشین کیکاوس شود و بر تخت شهریاری ایران بنشیند. داستان دوم با چند هزار بیت فاصله، زمانی است که افراسیاب در دریاچۀ «چیچست» (دریاچۀ ارومیۀ امروز) دستگیر میشود. به طور کلّی در شاهنامه، آذربایجان به دلیل وجود آتشکدۀ آذرگشسب همواره پایتخت معنوی ایران است.
- مکان بسیار مهم دیگری که در شاهنامه ذکر آن رفته و امروز متعلق به آذربایجان غربی است، «دریاچۀ چیچست» است. برای این نام از نظر لغوی دو معنای درخشان/روشن و دیدنی توسط متخصصان ذکر شده است.
نام چیچست در اوستا نیز آمده، اما جای آن نامشخص است. اما در متنهای بعدی به قرار داشتنش در آذربایجان اشاره شده است. به عنوان مثال در «بُندَهِش» نیز آمده است: «دریاچۀ چیچست به آذربایجان است. نمکین آبِ بیزندگی که در او هیچ جانمندی نیست».
یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ ملّی و پهلوانی ما نیز در کنار همین دریاچۀ ارومیه اتفاق میافتد که کشته شدنِ افراسیاب، پادشاه توران و بزرگترین دشمن داستانی ایرانیان در شاهنامه است که در کنار دریاچۀ ارومیه رخ میدهد.
- سومین مکان مرتبط با آذربایجان غربی در شاهنامه در بخش تاریخی آن آمده است. خسروپرویز برای نبرد با بهرام چوبینه به آذربایجان میآید و در منطقهای به نام «دشت لوک» سراپرده میزند. مینورسکی مستشرق مشهور روس احتمال داده است که این دشت مکانی در جنوب شرقی دریاچۀ ارومیه است.
دکتر سجاد آیدنلو پس از ذکر مکانهای جغرافیایی مربوط به آذربایجان غربی در شاهنامه، بخش دوم سخنرانی خود را به جایگاه فردوسی و شاهنامه در آذربایجان غربی اختصاص داد و نمودهایی از این مهم را بیان کرد:
- نخستین مورد، توجهی است که شعرا، ادبا، نویسندگان و دانشمندان اهل آذربایجان غربی به شاهنامه و فردوسی داشتهاند. افراد زیادی اهل این استان بودهاند که به شاهنامه و فردوسی توجه داشتهاند و در ادامه به برخی از آنها اشارات مختصری میشود.
سید لقمان آشوری اُرموی (درگذشت 1010 ه.ق) که در مقطعی از زندگی خویش از ارومیه به آناتولی مهاجرت میکند، در دربار حکمرانی عثمانی، دو منظومۀ فارسی به پیروی از شاهنامه به نامهای «شهنامۀ سلیم دوم» و «شهنشاهنامۀ مراد سوم» را به نظم میکشد.
دیگری، طرزی افشار اُرموی -شاعر مشهور و جریانساز این منطقه که در سدۀ 11 میزیست- اشارات شاهنامهای متعددی در دیوانش موجود است. نظام افشار اُرموی، شاعر قرن سیزدهم در بیتی میسراید: «سنبل شده چون غنچۀ دلدار، پر از تاب / سوری و شقایق شده چون پهلوی سهراب / از خنجر فرزندکُش رستم سردار». در اینجا شاعر رنگ گل سرخ و شقایق را به پهلوی سهراب تشبیه کرده است.
مایل افشار اُرموی از دیگر شعرای قرن سیزدهم نیز در بیتی سروده است: «به عرصهای که درآید تهمتنِ عشقش / پشنگِ عقل در آن عرصه همچون گرگین است». در اینجا شاعر عشق را تشبیه به تهمتن –رستم- کرده است.
مظهر خویی از دیگر شعرای قرن سیزدهم در بیتی میگوید: «ابرو کمان رستم و مژگان سنان گیو / گیسو کمند زال و زنخ چاه بیژن است».
چنانچه مشخص است سراسر این بیت نیز شاهنامهای است. مرحوم استاد مفتون امینی – شاعر اهل آذربایجان غربی که سال گذشته به رحمت خدا رفتند- نیز در اشعار خود اشارات شاهنامهای فراوانی داشته است. مانند بیت: «در این مقام نه از رستم و نه از سهراب / زعشق پُرس که گردآفرید روئین است».
همچنین در خاطرات مرحوم استاد مفتون امینی که چندی پیش منتشر شد، اشاره شده ایشان در زمانی که در روستایی در شهر شاهیندژ در مکتب تحصیل میکردند، یکی از متونی که به صورت سنتی و از گذشتههای دور در مکتب میخواندند، شاهنامۀ فردوسی بوده است.
ایشان در جایی دیگر از خاطرات خود تصریح میکنند که نخستین تجربههای شعری منِ مفتون امینی بر اساس شاهنامه و در قالب شاهنامه شکل گرفته است. مرحوم محمد آغاسی متخلص به «دانشِ خویی» هم در شعری میسراید: «ما فروزنده لآلی داریم / سهروردی و غزالی داریم / مولوی، خواجه نصیر طوسی / حافظ و فخر جهان فردوسی». در مصرع آخر، شاعر خویی، فردوسی را فخر جهان نام نهاده است.
اشارات شاهنامه ای در شعر به زبان ترکی
دکتر آیدنلو در ادامه ابیاتی به زبان ترکی آذربایجانی را که شاعران اهل آذربایجان غربی سرودهاند و در آنها اشارات شاهنامهای وجود دارد قرائت کرد:
- آقای حسین ضابط از شعرای اهل میاندوآب در شعری به زبان ترکی آذربایجانی میسراید: «ساخلار باخیشین رستم دستانی یریشدن / تیترر، دودورر، رستم دستان بخیشین». ترجمه به فارسی: «نگاه تو رستم دستان را از رفتن بازمیدارد و رستم در برابر نگاه تو میلرزد و میلغزد».
آقای علی کوشان شاعر اهل ارومیه در بیتی زیبا میسراید: «من بابکین خلف اوغلی، آذربایجان اصلانیام / سیاووشون اره دوشموش، گیرمزی دامجی گانیام». ترجمۀ فارسی: «من فرزند خلف بابک شیر آذربایجانم / من قطه خون سرخ بر زمین چکیدۀ سیاوشم».
دکتر سجاد آیدنلو در ادامه اشعاری به زبان ترکی آذربایجانی را که برای «عاشیق»ها سروده شده و در آنها اشارات و تصاویر شاهنامهای وجود دارد، برای حاضران در سالن بیان کرد:
- آقای سلیمان تقیزاده که یکی از شاعران شعر عاشقی اهل آذربایجان غربی است، در شعری میسراید: «باخ یارادانه ایشینه / کیمدر او تار و مار / رستم، ضحاک، یل یل پهلوانلار». ترجمۀ فارسی: «به کار آفریدگار بنگر که چه کسانی تار و مار شدند؛ پهلوانانی مانند رستم و ضحاک و آنکه بودهاند».
دکتر آیدنلو در ادامه به یکی از موارد جالب توجه جایگاه شاهنامه در بین اهالی آذربایجان غربی و به طور ویژه شهر ارومیه اشاره کرد. موردی که وی آن را در قالب مقالهای مبسوط در مجلۀ بخارا (با عنوان «دفاع یک آذربایجانی از فردوسی در خراسان» در شمارۀ 153) شرح داده است.
بنا بر سخنان دکتر آیدنلو، این مورد جالب توجه بدین قرار است:
شادروان استاد دکتر سید جلالالدین محدث اُرموی برای ادامۀ تحصیلات دینی خود به حوزۀ علمیۀ شهر مشهد رفته بودند. ایشان در یکی از آثار خود به نکتهای اشاره کرده که من عین جملات ایشان را در اینجا میخوانم: «در ایامی که به قصد تحصیل علوم دینی مجاور آستان ملائکپاسبان حضرت رضا علیه السلام بودم و از خرمن دانش فضلای آن آستان چون کبوتران صحن، دانهچینی مینمودم، ابیاتی به عنوان خطاب به کسی که به فردوسی میتاخت و به هتک حرمت وی میپرداخت ساختهام».
اشارۀ مرحوم محدث اُرموی، به مثنویای در 36 بیت است که در وزن و قالب شاهنامهای و در پاسخ به کسی که در مشهد مقدس به فردوسی نقد کرده، سروده است.
وی آنگاه چند بیت این مثنوی را خواند:
«سخنگسترانِ عجمزادهاند / که رونق بدین مُلکِ جم دادهاند / از آن جمله بوالقاسم طوسی است / حکیم سخنگوی فردوسی است / سخنهای او چون دُر و گوهر است / غلط گفتم از گوهر آن بهتر است/ شد از لطف ابیات آن نامدار / ز نو آسیای عجم در مدار».
بر این اساس یادآور شد: این سند از این منظر قابل توجه است که میبینیم در سال 1313 یک آذربایجانیِ اهل ارومیه، در خراسان زادگاه فردوسی و خاستگاه شاهنامه، وقتی اسائۀ ادب به فردوسی را میبیند، در وزن و زبان شاهنامه به دفاع برمیخیزد. در واقع این سند، افتخاری برای اهالی آذربایجان به ویژه آذربایجان غربی و شهر ارومیه است.
دکتر سجاد آیدنلو، توجه برخی از هنرمندان اهل آذربایجان غربی به کتابت و نگارگری شاهنامه را یکی دیگر از نمودهای شاهنامهگرایی و فردوسیدوستیِ مردمان این ناحیه عنوان و تصریح کرد: شخصی به نام میرخویی –که اهل شهر خوی بوده- در استانبول نسخهای از شاهنامه را برای سلطان سلیم قانونی در قرن دهم کتابت کرده است.
در کتابخانۀ مجلس نیز نسخهای از شاهنامه به تاریخ کتابت 1225 قمری موجود است که کاتب آن عبدالله دنبلی خویی بوده است. مورد جالبتر اینکه در نخستین چاپ سنگی شاهنامه در ایران که در سال 1265 قمری به چاپ رسیده، 57 مجلس نقاشی وجود دارد که تمامی آنها به قلم هنرمند نامدار آذربایجانیِ اهل خوی، میرزا علیقلی خویی به تصویر کشیده شده است.
دکتر آیدنلو نمود بعدی شاهنامهگرایی در میان مردم آذربایجان غربی را شاهنامهخوانی و نقّالی دانست. در این حوزه از «مرشد جلال»نامی در ارومیه نام برد که در نقّالی و شاهنامهخوانی بسیار مشهور بوده است. سند دیگر از شاهنامهخوانی در آذربایجان غربی مربوط به میرزا ابوالحسن حریف جندقی است که وی از سال 1205 تا 1214 هجری قمری در خوی شاهنامهخوانی میکرد. فانی زنوزی مهارت شاهنامهخوانی حریف جندقی را با هنر شاهنامهسرایی شاهنامه برابر میدانسته است.
دکتر سجاد آیدنلو نمود چهارمِ جایگاه والای شاهنامه در میان اهالی آذربایجان غربی را به روایتهای شفاهی-عامیانه دربارۀ فردوسی و شاهنامه در میان مردم این ناحیه اختصاص داد و تصریح کرد: مردم این منطقه به مانند سایر مناطق ایران، به دلیل تعلق خاطری که به شاهنامه داشتهاند، دربارۀ شخصیتهای شاهنامه یا بر اساس روایتهای شاهنامه و یا بر اساس خیال و ابداعات ذهنی خود داستانهایی را پرداختهاند.
شادروان استاد سید ابوالقاسم انجوی شیرازی – محقق و متخصص نامدار حوزۀ فرهنگ عامه- در فاصلۀ 1341 تا 1358 در رادیو برنامهای را به نام «فرهنگ مردم ایران» اداره میکردند. در این برنامه از از مردم میخواستند که روایتهای شفاهی متداول در منطقۀ زندگی خود را به هر زبانی که میخواهند بنویسند و به رادیو ارسال کنند.
بخشی از این روایتهای ارسالی، مربوط به شاهنامه و فردوسی بوده که مرحوم انجوی شیرازی در کتابی سه جلدی به نام «فردوسینامه» منتشر کردهاند. در این کتاب شماری از این روایتها از شهرها و روستاهای آذربایجان غربی فرستاده شده است. جالب است که از شهر خوی روایتهای بسیار زیادی ارسال شده است. این هم نمودی دیگر از جایگاه والای شاهنامه در آذربایجان غربی است.
نمود پنجم شاهنامهدوستی مردم آذربایجان غربی از نظر دکتر آیدنلو، توجه هنرمندان در حوزههای دیگر هنر به غیر از خطاطی و کتابت و نگارگری و نقالی است. به عنوان مثال در هنرهای فرش، مجسمهسازی، معماری، کاشیسازی، توجه هنرمندان اهل آذربایجان غربی به شاهنامه به وفور به چشم میخورد. یک نمونۀ جالب توجه آن را در «سفرنامۀ کلایو بیگم» میتوان دید که در گزارش سفرش به خوی در سال 1316 قمری نوشته است در این شهر گرمابهای دیدم که دیوارهای آن به نقش رستم و پهلوانان دیگر شاهنامه منقش شده بود.
دکتر سجاد آیدنلو، نمود ششم شاهنامهگرایی در میان مردم آذربایجان غربی را به وجه تحقیقی این موضوع اختصاص داد و تصریح کرد:
بخشی از کارنامۀ شاهنامهشناسی ایران چه از نظر کمّی و چه از نظر کیفی، با وزن و وقار و اعتبار و جریانسازی ویژهای متعلق به دانشمندان و ادبای آذربایجانی است که سهمی از آن نیز متعلق به آذربایجان غربی است.
دانشمندانی مانند شادروان استاد دکتر عباس زریاب خویی، مرحوم استاد دکتر محمدامین ریاحی خویی، جناب استاد دکتر حسن انوری اهل شهر تکاب، سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار اهل خوی.
لازم به توضیح است که خودِ دکتر سجاد آیدنلو نیز نمودی از تداوم این سلسلۀ جلیله و فخیمه است که همچنان جایگاه والای آذربایجان به طور اعم و آذربایجان غربی به طور اخص در وجه تحقیقی شاهنامه را پایدار و برقرار نگاه داشته است.
دکتر سجاد آیدنلو در بخش پرسش و پاسخ به پرسشهای نوشتاری و کلامی حضار نیز پاسخ داد.
ترکان و تورانیان ربطی به آذربایجان ندارد
اولین پرسش در مورد جایگاه ترکان در شاهنامه بود که شاهنامهشناس ارومیهای در توضیح این مساله توضیحاتی را بیان کرد: در شاهنامه، ترکان و تورانیان هیچ پیوند و ارتباطی با آذربایجان و آذربایجانیها ندارد.
توران و ترکستان در شاهنامه در شرق و شمالشرق ایران است که ایرانیان از جمله اهالی آذربایجان با آنها در نبرد بودند. نکتۀ جالب اینجاست که در نبرد ایرانیان با ترکان و تورانیان، اهالی آذربایجان حتی بیش از سایر مردم ایران نقش ایفا میکنند.
آنچه توسط برخی از افرادی که شاهنامه را یا مطالعه نکردهاند یا دقیق مطالعه نکردهاند، به تُرکستیزی فردوسی تعبیر میشود، در واقع ماهیت حماسه است که برجسته کردنِ وجه ملی نبردهاست.
اتهام ترک ستیزی
نکوهش و نقد دشمنان ایران در شاهنامه، بر همین اساس است و اتهام ترکستزی به شاهنامه اتهامی کاملاً نادرست است. نکتۀ مهمتری که در این زمینه باید به آن توجه داشت این است که فردوسی بنا بر موقعیتهای داستانی، ایرانیان را نیز از زبان دیگران –تورانیان و ترکان و اعراب و هندیان- نکوهش کرده است. مثلاً بیت «چه ایرانیان پیش ما در چه خاک / ز کیخسرو و توس و رستم چه باک» در این بیت که از زبان یک شخصیت تورانی است، ایرانی را برابر با خاک، پست و ناچیز تلقی کرده است. آیا یک ایرانی در طول تاریخ گفته است که فردوسی ایرانستیز است؟!
نکتۀ مهمتر اینکه در کنار ویژگیهای نکوهشآمیزی که در شاهنامه بنا بر اقتضای داستان و موقعیت زمانی و مکانی به ترکان و تورانیان نسبت داده شده، 15 ویژگی مثبت، درجه یک، ارزشمند و درخور تقدیر از ترکان و تورانیان در شاهنامه ذکر شده است. ویژگیهایی همچون: خداپرستی، وفای به عهد، وطنپرستی، دلیری، پاکدامنی زنان و ... . به عنوان مثال بیت مشهور و میهنپرستانۀ «همه سر به سر تن به کشتن دهیم / به آید که میهن به دشمن دهیم» از زبان ترکان است. اگر فردوسی، فاشیست و نژادپرست و افراطی و ترکستیز بود، آیا چنین بیتی را در مورد ترکان به کار میبُرد؟!
از این نمونه جالبتر، بیتی است در نکوهش ایرانیان از زبان اعراب که آن را میتوان تندترین و تحقیرآمیزترین نکوهش در سراسر شاهنامه دانست. وقتی زال پهلوان ایرانی میخواهد با رودابه -دختری که تبار عرب دارد- ازدواج کند، پدر رودابه هنگامی که از این واقعه مطلع میشود به ایرانیان توهینی میکند که سنگینترین توهین در شاهنامه است: «گر از دشت قحطان سگ مارگیر/ شود مغ، بباید کشتن به تیر». چنانچه ملاحظه میشود، در این بیت به اقتضای موقعیت داستان، یک پهلوان ایرانی از سگ عرب فروتر دانسته شده است!
آیا یک شاعر نژادپرست و شوونیست، نکوهش و تحقیر سرزمین و ملت خودش از زبان دشمنان را به این شکل میآورد؟! اینها نشان میدهد که فردوسی بنا بر موقعیتهای داستانی، نکوهشها و نقدهایی را نسبت به تمامی طرفها مطرح کرده است.
دکتر آیدنلو در ادامه در پاسخ به این مساله که «شاهنامه برای قوم فارس است نه آذربایجان و قوم ترک»، اینگونه پاسخ داد:
اول اینکه صدها سند وجود دارد که اهالی آذربایجان در طول بیش از هزار سال، شاهنامه را از خود میدانستهاند و تلقی «دیگری بودن» از آن نداشتهاند. اگر جز این بود، دهها و صدها شاعر و ادیب آذربایجانی در طول تاریخ متوجه آن میشدند و شاهنامه و فردوسی، چنین جایگاه والا و رفیعی در آذربایجان نمیداشت.
دوم اینکه چنانچه بارها گفته شده، آذربایجان ربطی به ترکان ندارد و هویتی کاملاً ایرانی دارد.
سوم اینکه ما اساساً قومی به نام «قوم فارس» نداریم و آنچه که در متون ادبی به نام فارس یا پارس آمده به معنای ایران و ناظر بر تمامی اهالی ایران از جمله آذربایجانیها است.
دکتر سجاد آیدنلو در خصوص این گزاره که «شاهنامه مانیفست ایرانشهریها است» این گونه توضیح داد: ایرانشهر یعنی کشور ایران؛ ایرانشهری هم یعنی کسی که ایرانی است و متعلق به فرهنگ ایرانی است؛ والسلام. اگر غیر از این معنای دیگری دارد، من از آن اطلاعی ندارم!