مقام حضرت سیّدالشهدا (ع) آن چنان عظیم است که عقول انسانهای عادی از درک آن مقامات عاجز و ناتوانند. ایشان چنان نزد پروردگار عزیز و محبوب هستند که به واسطه ایشان، افراد زیادی به رستگاری نایل میشوند. پیامبراکرم (ص) میفرمایند:
«إنَّ الحُسَیْنَ مِصباحُ الهُدی وَ سَفینَةُ النَّجاةِ»[1]؛ همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است! هرچند اهلبیت همگی کشتی نجاتاند[2]، اما نکته مهمی که باید بیشتر به آن توجه کرد آن است که کشتی ابیعبدالله (ع) انسانها را با سرعت بیشتری به ساحل نجات و امنیت میرساند. به عنوان نمونه میتوان به حُرّبنیزیدریاحی[3] اشاره کرد. اگر حرّ در کشتی نجات یکی از اولیای الهی میرفت، شاید سالیان بسیاری طول میکشید تا به این مقام برسد؛ امّا حضرت سیّدالشهدا (ع) با یک نگاه و عنایت او را به بهشت برین رهنمون کرد.
مدهوش شنیدن علم امام حسین (ع)
جواد یکی از اسمای پروردگار متعال است.[4] او مظهر جود، رحمت و کرم بوده و در وجود مقدس حضرت حق، بُخل وجود ندارد. نه تنها خود او بخیل نیست، بلکه اولیای او نیز جواد بوده و کرامت خود را به مردم نشان میدهند؛ امّا انسانهای عادی به دلیل کمی ظرفیت وجودی آنان، نمیتوانند بیش از ظرفیت خود، از معارف و اسرار الهی آگاه شوند.
عبدالعزیزبنکثیر نقل میکند:
«عدّهای به محضر مبارک امام حسین (ع) مشرّف شده و به حضرت عرض کردند: علاقه فراوانی داریم تا از فضلی که خداوند به شما عطا نموده و علومی که به شما عنایت نموده، برای ما هم بازگو کنید. حضرت فرمود: آیا شما طاقت و ظرفیت این علوم الهی را دارید؟ آنان در پاسخ گفتند: بلی! آن چنان به شما معرفت و علاقه داریم که هر چه بفرمایید در دل خود نگه میداریم. حضرت فرمود: برای اینکه علوم الهی را برای شما بازگو کنم، ابتدا باید شما را آزمایش کنم. به جز یک نفر، همه از مجلس خارج شوید؛ اگر او توان شنیدن معارف و اسرار الهی را داشت، شما را نیز به مجلس دعوت کرده و آن علوم را به شما میآموزم. آنان نیز بر اساس دستور امام (ع) عمل کردند. لحظاتی طول نکشید که آن فرد، واله و حیران و سرگردان از جلسه خارج شد و با شتاب میدوید. دوستانش به دنبال او دویده و به او گفتند: مگر امام به تو چه فرمود که اینگونه حیران شدی؟ او که متحیّر و سرگردان بود، نمیتوانست پاسخ آنان را به زبان بیاورد؛ بنابراین آنان خود نزد حضرت آمدند و حضرت فرمود: شما طاقت و ظرفیت علومی که خداوند به من داده است را ندارید و دیگر چنین درخواستی نکنید؛ امّا اگر در امور دینی و دنیایی خود به سختی و مشکلی برخوردید، به ما رجوع کنید؛ زیرا خداوند ما را برای رفع مشکلاتِ دنیوی و اخروی انسانها قرار داده است.»[5]
امام حسین (ع) صاحب فطرس[6]
روزی محمّد بن سنان،[7] به محضر مبارک امام رضا (ع) مشرّف شد و به حضرت عرض کرد: مدّتی است نور چشمانم از بین رفته و نمیتوانم اطراف خود را به خوبی ببینم، به پزشک هم مراجعه کردم، امّا فایدهای نداشت.
امام رضا (ع) نامهای به فرزند گرامیشان به این مضمون نوشتند: ای جوادم! محمّد بن سنان مشکل بینایی دارد، تو از خداوند بخواه تا سلامتی چشمانش را به دست آورد.
حضرت این نامه را به خادم دادند و فرمودند: به همراه محمّد بن سنان نزد امام جواد (ع) برو. در آن زمان امام جواد (ع) طفل خردسالی بود. وقتی ایشان نامه پدر را مشاهده کرد، بلافاصله به درگاه الهی دعا کرد. در همان لحظه، نور چشم محمّدبنسنان بازگشت و او میتوانست به راحتی اطراف خود را مشاهده کند، سپس برای امام جواد (ع) این گونه دعا کرد:
«جعلک الله شیخاً علی هذه الاُمّة کما جعل عیسی بن مریم شیخاً علی بنی اسرائیل؛ خداوند متعال شما را در آینده، سرور و مولای این امّت قرار دهد، همانگونه که عیسی (ع) را سرور بنیاسرائیل قرار داد.». سپس خطاب به حضرت عرض کرد: «یا شبیه صاحب فطرس»[8] مدّتی از این واقعه گذشت، روزی خادم حضرت امام رضا (ع) نزد محمّدبنسنان آمد و گفت: «منظور از صاحب فطرس چه کسی بود؟ محمّدبنسنان گفت: یکی از فرشتگان الهی به نام فطرس، مورد غضب پروردگار قرار گرفت. خداوند بالهای او را برید و او را به جزیرهای دوردست تبعید کرد. او در این جزیره، ششصد سال به عبادت پروردگار پرداخت تا اشتباهش را جبران کند.
زمانی که حضرت سیّدالشهدا (ع) به دنیا آمد خداوند به جبرئیل فرمود: از طرف من نزد پیامبر اکرم (ص) برو و ولادت این مولود را به ایشان تبریک و تهنیت بگو. وقتی جبرئیل خواست پیام الهی را به رسول خاتم (ص) برساند، از آن جزیره عبور کرد، ناگهان متوجه فطرس شد؛ فطرس در عالم ملکوت با جبرئیل آشنا بود. وقتی جبرئیل حکایت فطرس را فهمید، به او گفت: اگر میخواهی بالهایت را بدست آوری، همراه من بیا، من کسی را میشناسم که میتواند تو را از این حالت خارج کند. فطرس گفت: من بالی برای همراهی با تو ندارم. جبرئیل گفت: بر پشت من سوار شو تا نزد رسول خاتم (ص) برویم.
این دو فرشته نزد پیامبراسلام (ص) آمدند. ابتدا جبرئیل پیام تهنیت پروردگار را به ایشان بازگو کرد، سپس مشکل فطرس را با پیامبر خاتم (ص) در میان گذاشت. پیامبر (ص) به فطرس فرمود: خودت را به گهواره مولود جدید، حضرت سیّدالشهدا (ع) نزدیک و بدن ایشان را لمس کن. در همان هنگام، بالهای فطرس سالم شدند و با همان بالها تا عالم ملکوت پرواز کرد.»[9]
این ماجرا نیز مقام رفیع حضرت سیّدالشهدا (ع) را نزد پروردگار بیان میکند. با وجود آنکه ایشان طفل شیرخوارهای بودند، امّا آنچنان نزد پروردگار، عزیز و گرامی بودند که به واسطه ایشان، فطرس از غضب الهی رهایی یافت.
شیعیان و ارادتمندان حضرت سیّدالشهدا (ع) نیز برای درمان بیماریهای خود، خاک مطهّر کربلا را به سر و صورت میگذارند و از این تربت پاک، مهر و تسبیح میسازند و گاهی برای شفای خود مقداری خاک کربلا را میخورند.[10]«عاذَ فُطْرُسُ بِمَهدِه و نَحْنُ عائِذون بِقبرِه[11]».
پی نوشت ها:
[1] . مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر: 4/ 51، حدیث 1080: «روی: عن أبی عبد اللّه الحسین7[أنّه] قال: أتیت [یوما] جدّی رسول الله 9، فرأیت ابیّ بن کعب جالساً عنده، فقال جدّی: مرحبا بک یا زین السماوات و الأرض! فقال ابیّ: یا رسول اللّه! و هل أحد سواک زین السماوات و الأرض؟ فقال النبی9 یا ابیّ بن کعب و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا، إنّ الحسین بن علیّ فی السماوات، أعظم ممّا هو فی الأرض و اسمه مکتوب عن یمین العرش: إنّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة.»
[2]. عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار: :23/969: «خطب أبى أمیـر المؤمنین7 یوماً بجامع الکوفة خطبة بلیغة فى مدح رسول الله9:...فنحن أنوار السّموات و الأرض و سفــــن النجاة، و فینا مکنون العلم و إلینا مصیر الامور و بمهدیّنا تقطع الحجج خاتمة الأئمّة و منقذ الامّة و منتهى النّور، فلیهنّ من استمسک بعروتنا و حشر على محبّتنا.»
[3]. حرّبنیزیدریاحى: حر از خاندانهاى معروف عراق و از رؤساى کوفیان بود و سرکرده هزار سوار برگزیده بود. در منزل قصر بنى مقاتل یا شراف، راه را بر امام حسین7 بست و مانع از حرکت آن حضرت به سوى کوفه شد. صبح عاشورا، از اردوگاه عمر بن سعد جدا شد و به کاروان امام حسین7 پیوست. توبهکنان کنارخیمههاى امام آمد و اظهار پشیمانى کرد، سپس اذن میدان طلبید. حر با اذن امام به میدان رفت و در خطابهاى مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین7 توبیخ کرد. پس از نبردى دلیرانه به شهادت رسید. امام بر بالین حر حضور یافت و خطاب به آن شهید، فرمود: تو همانگونه که مادرت نامت را حر گذاشته است حر و آزادهاى، آزاد در دنیا و سعادتمند در آخرت! و دست بر چهرهاش کشید. امام با دستمالى سر حر را بست. پس از عاشورا بنى تمیم او را در فاصله یک میلى از امام حسین7 دفن کردند، همان جا که قبر کنونى اوست، بیرون کربلا در جایى که در قدیم به آن، نواویس مىگفتهاند. (فرهنگ عاشورا:6- 8، با تلخیص)
[4]. در بسیاری از ادعیه و بویژه در دعای جوشن کبیر آمده است: «یا جواد»
[5]. المناقب: 4/51؛ رَوَى عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ کَثِیرٍ أَنَّ قَوْماً أَتَوْا إِلَى الْحُسَیْنِ7وَ قَالُوا حَدِّثْنَا بِفَضَائِلِکُمْ قَالَ لَا تُطِیقُونَ وَ انْحَازُوا عَنِّی لِأُشِیرَ إِلَى بَعْضِکُمْ فَإِنْ أَطَاقَ سَأُحَدِّثُکُمْ فَتَبَاعَدُوا عَنْهُ فَکَانَ یَتَکَلَّمُ مَعَ أَحَدِهِمْ حَتَّى دَهِشَ وَ وَلَهَ وَ جَعَلَ یَهِیمُ وَ لَا یُجِیبُ أَحَداً وَ انْصَرَفُوا عَنْهُ.
[6]. پیش از پرداختن به موضوع شفاعت فطرس ملک باید اشاره کرد که نظر علمای اسلام در مورد روایت فطرس متفاوت است؛
نظریه اول) برخی از علمأ معتقدند هستند که حکایت فطرس به اثبات نیاز دارد؛ زیرا فطرس واژه ای یونانی است و در دعای سوم شعبان هم به عنوان یک فرشته خوانده نشده است و نامی از ملک بودن او در این زیارتنامه نیامده است. بلکه به این صورت آمده «و عاذ فطرس بمهده»؛ یعنی فطرس به گهوارۀ امام حسین7 پناه برد. از سوی دیگر در مورد سند این دعا هم باید تحقیق شود. (پرسشها و پاسخها، ج2 ص88).
در نقد نظر اول باید گفت که در روایت کامل الزیارات (که در ادامه میآید) به صراحت تصریح گشته که فطرس از ملائکه است: «فیها ملک یقالله فطرس، کان من الحملة...»؛ بنابراین ادعای عدم فرشته بودن او قابل پذیرش نیست.
نظریه دوم) عده ای دیگر از علماء منکر معصیت فرشتگان و تنبیه آنها هستند و میگویند: روایت عصیان فطرس، با آیۀ شریفۀ (عِبادٌ مُکْرَمُونَ) (انبیاء(21): 26) و آیۀ (لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ): آنها دستورات الاهی را معصیت نمیکنند و آنچه را که امر شدهاند انجام میدهند(تحریم(66): 6) منافات دارد. علامه طباطبایی; میفرمایند که تکلیف فرشتگان، تکلیف تکوینی است نه تشریعی؛ در نتیجه عقاب و ثواب برای فرشتگان وجود ندارد و با این حساب تمرّد و عصیان هم برای آنان متصوّر نیست. بنابراین، در نگاه این گروه بین آیات قرآن و روایات عصیان فرشتگان، منافات وجود دارد و عصیان فرشتگان پذیرفته نیست. (تفسیرالمیزان 19/334)
نظریه سوم) پارهای دیگر از علما ضمن قبول صحت روایات عصیان فرشتگان، معتقدند مجازات و تنبیه ملائکه در اثر"ترک اَولی" بوده است، نه گناه و معصیت. منظور از ترک اولی، این است که آنها در اجرای دستورات الاهی عملی را که دارای اولویت بیشتری بوده رها کرده اند و به سوی عمل کم اولویت رفته اند، یا انجام عمل را در وقتی و شرایطی که اولویت بیشتری داشته است، رها کرده و در شرایط و وقت دیگری به جا آورده اند و به همین جهت مجازات و تنبیه شده اند.
نظریه چهارم) شهید مطهری در کتاب توحید صفحه 342 میفرمایند که عدهای برای حل مشکل عصیان و تنبیه فرشتگان، احتمال داده اند که این قبیل روایات مربوط به دسته ای از ملائکه باشد که شبیه به انسان هستند. می گوید: بعضی از ملائکه را در اخبار و احادیث "ملائکۀ زمینی" می گویند، آنها موجوداتی هستند نامرئی، اما شاید خیلی به انسان شبیه اند؛ یعنی تکلیف می پذیرند و احیاناً تمرد می کنند. حقیقت اینها بر ما روشن نیست...حتی در بعضی از اخبار آمده است که بعضی از ملائکه از عنصرهای این عالم آفریده شدهاند.
نظریه پنجم) بعضی هم معتقدند چنانچه درستی سند و فرشته بودن فطرس، هر دو اثبات شود، این امر با آیۀ (لا یَعْصُونَ اللّهَ)، منافاتی ندارد؛ زیرا فرشتگان یکسان نیستند. فرشتگان حامل عرش، حامل وحی و مقامی والا دارند: (وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ)؛ صافات(37): 164. فرشتگان حامل وحی معصوماند و تکامل هم ندارند. دلیلی نداریم که تمام فرشته ها از یک سنخ باشند و فرشته ای همانند انسان که دارای نفس مستکمله باشد، نداشته باشیم!. پس امکان دارد که فطرس از فرشتگان زمینی به شمار آید و با فرشتگان آسمانی یا اخروی تفاوت داشته باشد
نظریه ششم) با فرض صحت این روایات، این احتمال نیز مطرح است که چنین قضیهای دارای یک معنای باطنی و سمبلیک باشد. استاد شهید مرتضی مطهری; در این مورد چنین میگوید: «داستان فطرس ملک، رمزی است از برکت وجود سیدالشهدا7 که بال شکستهها با تماس به او صاحب بال و پر میشوند. افراد و ملتها اگر به راستی خود را به گهواره حسینی بمالند از جزایر دور افتاده(که سمبلی از گمراهی است) رهایی یافته و آزاد میشوند» (توحید، 343)
[7]. نام کامل وی، ابو جعفر محمّد بن حسن بن سنان زاهری است. وی در زمان کودکی، پدر خود را از دست داد و جدّش سنان، کفالت وی را به عهده گرفت. (رجال النجاشی:328) از جمله اساتید وی، میتوان به فضل بن شاذان و پدرش، یونس بن عبدالرحمان، محمّد بن عیسی عبیدی، محمّد بن حسین بن ابی الخطّاب، حسین بن سعید اهوازی، و ایوب بن نوح اشاره کرد (اختیار معرفة الرجال: 2/ 795)محمّد بن سنان، از اصحاب امام رضا7 بوده (رجال الطوسی: 377) و نقل شده که وی از اصحاب امام کاظم، امام جواد و امام هادی: نیز بوده است (الفوائد الرجالیه: 3/ 249 ـ 277).
[8]. رجالالکشی: 582: «حَمْدَوَیْهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْأَدَمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْزُبَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: شَکَوْتُ إِلَى الرِّضَا7 وَجَعَ الْعَیْنِ فَأَخَذَ قِرْطَاساً فَکَتَبَ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ7 وَ هُوَ أَقَلُّ مِنْ یَدِی وَ دَفَعَ الْکِتَابَ إِلَى الْخَادِمِ وَ أَمَرَنِی أَنْ أَذْهَبَ مَعَهُ وَ قَالَ اکْتُمْ فَأَتَیْنَاهُ وَ خَادِمٌ قَدْ حَمَلَهُ قَالَ فَفَتَحَ الْخَادِمُ الْکِتَابَ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی جَعْفَرٍ7 قَالَ فَجَعَلَ أَبُو جَعْفَرٍ7 یَنْظُرُ فِی الْکِتَابِ وَ یَرْفَعُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ یَقُولُ نَاجٍ فَفَعَلَ ذَلِکَ مِرَاراً فَذَهَبَ کُلُّ وَجَعٍ فِی عَیْنِی وَ أَبْصَرْتُ بَصَراً لَا یُبْصِرُهُ أَحَدٌ فَقَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَر7ٍ جَعَلَکَ الله شَیْخاً عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ کَمَا جَعَلَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ شَیْخاً عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ یَا شَبِیهَ صَاحِبِ فُطْرُسَ».
[9]. کاملالزیارات: 66، حدیث 1؛ «عن إبراهیم بن شعیب المیثمی قال سمعت أبا عبدالله7 یقول إن الحسین بن علی7 لما ولد أمر الله عز و جل جبرئیل7 أن یهبط فی ألف من الملائکة فیهنئ رسول الله 9 من الله و من جبرئیلg قال و کان مهبط جبرئیل7على جزیرة فی البحر فیها ملک یقال له فطرس کان من الحملة فبعث فی شیء فأبطأ فیه فکسر جناحه و ألقی فی تلک الجزیرة یعبد الله فیها ستمائة عام حتى ولد الحسین7فقال الملک لجبرئیل7أین ترید قال إن الله تعالى أنعم على محمد9 بنعمة فبعثت أهنئه من الله و منی فقال یا جبرئیل احملنی معک لعل محمّدا یدعو الله لی قال فحمله فلما دخل جبرئیل على النبی9 و هنأه من الله و هنأه منه و أخبره بحال فطرس فقال رسول الله9 یا جبرئیل أدخله فلما أدخله أخبر فطرس النبی9 بحاله فدعا له النبی9و قال له تمسح بهذا المولود و عد إلى مکانک قال فتمسح فطرس بالحسین7 و ارتفع و قال یا رسول الله9 أما إن أمتک ستقتله و له علی مکافاة أن لا یزوره زائر إلا بلغته عنه و لا یسلم علیه مسلم إلا بلغته سلامه و لا یصلی علیه مصل إلا بلغته علیه صلاته قال ثم ارتفع.»
[10]. امام صادق7 فرمودند: «طین قبر الحسین 7 شفاء من کل داء و هو الدواء الأکبر...الطین حرام کلحم الخنزیر و من اکل الطین فمات لم اصلّ علیه الاّ طین قبر الحسین ×»؛ مکارم الأخلاق:167؛ تربت قبر امام حسین7 شفای هر دردی است و آن بزرگترین درمان برای بیماریهاست...خوردن خاک حرام است، مانند گوشت خوک و کسی که خاک بخورد و بمیرد من بر او نماز نمیگذارم، مگر خاک قبر امام حسین7. مرحوم شیخ طوسی هم میگوید:« لایجوز أکل شی ء من الطین...الاّ طین قبر الحسین7 فانه یجوز أن یؤکل منه الیسیر للأستشفاء به»؛ النهایة:59؛سزاوار نیست کسی از خاک بخورد الا از خاک قبر امام حسین7 که از آن جایز است مقداری کم به نیت شفا گرفتن از آن.
[11] . مفاتیحالجنان، اعمال سوم شعبان.
برگرفته از
کتاب: آیین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا علیه السلام
نوشته: استاد حسین انصاریان