بررسی شبهۀ انتساب ترور مخالفان به پیامبر اعظم (ص)

شریعت مقدس اسلام جان همۀ انسان ها را محترم دانسته و از آن به نفس محترمه یاد می کند. اسلام برای جان مسلمان و حفظ امنیت افراد، اهمیت بسیاری قائل شده و با کشتن انسان ها به سختی مخالفت کرده و شدیدترین مجازات را برای کسی که مرتکب قتل نفس شود، قرار داده است

بررسی شبهۀ انتساب ترور مخالفان به پیامبر اعظم (ص)

مقدمه

شریعت مقدس اسلام جان همۀ انسان ها را محترم دانسته و از آن به نفس محترمه یاد می کند. اسلام برای جان مسلمان و حفظ امنیت افراد، اهمیت بسیاری قائل شده و با کشتن انسان ها به سختی مخالفت کرده و شدیدترین مجازات را برای کسی که مرتکب قتل نفس شود، قرار داده است. به طوری که اگر کسی انسانی را بدون دلیل به قتل برساند، برای او مجازات مرگ را قرار داده و او را به اعدام محکوم می کند: «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً» (اسراء: 33) همچنین عقاب اخروی دائمی را برای قاتل نفس محترمه در نظر گرفته و به آن وعده می دهد که مجازات او دوزخ است و جاودانه در آن می ماند و خداوند بر او غضب کرده و از رحمتش دور می سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است. «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً» (نساء: 93) خدای سبحان نیز کشتن یک انسان را معادل کشتن همۀ انسان ها می داند و در مقابل نجات یک انسان را همانند نجات همۀ انسان ها دانسته است: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ الناسَ جمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جمیعاً» (مائده: 32) در تمام این آیات آنچه به وضوح دیده می شود، نهی از کشتن بی دلیل انسان ها است. خداوند برای همۀ انسان ها حرمت قائل است و برای مؤمنین بیشترین احترام را مدنظر دارد (ر.ک: طبرسی، 1372، ج3، ص141-142).

ازسوی دیگر در سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم موارد زیادی یافت می شود که در آن حرمت قتل انسان ها مطرح شده است؛ چنان که فرموده است در روز قیامت اولین حکم دربارۀ خون به ناحق ریخته شده است. «أَوَّلُ مَا یحْکمُ اللَّه فِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ الدِّمَاءُ» (کلینی، 1365، ج7، ص271) یا در حدیث دیگر جان انسان ها را مانند روز، ماه و شهر (مسجدالحرام) محترم دانسته است. «فَإِنَّ دِمَاءَکمْ وَ أَمْوَالَکمْ عَلَیکمْ حَرَامٌ کحُرْمَةِ یوْمِکمْ هَذَا فِی شَهْرِکمْ هَذَا فی بلَدِکمْ هَذَا إِلَی یوْمِ تَلْقَوْنَهُ فَیسْأَلُکمْ عَنْ أَعْمَالِکمْ» (همان، ج7، ص273) همچنین در روایات متعدّدی به بزرگی گناه قتل تصریح شده است (ر.ک: برقی، 1371ق، ج 1، ص105 -108؛ کلینی، 1365، ج5، ص52).

وجود برخی گزارش های غیر روشن و ضعیف در منابع اسلامی سبب شده تا برخی شبهه افکنان در پی القا این شبهه باشند که آنچه امروزه به نام ترور و اقدام به قتل ناگهانی علیه دیگران انجام می شود را در میان مسلمانان برآمده از رسمی بدانند که پایه گذار آن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بوده است. در این شبهه سعی شده تا با استناد به این موارد اثبات کنند، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم نیز در شیوه برخورد خود با دشمنان از این روش استفاده کرده است. درحالی که این گزارش های معدود عمدتاً قابل اعتماد نیستند و متن آنها نیز بازگوکننده چنین شیوه ای نیست. برای پاسخ به این شبهه باید هم شیوه و سنت نبوی در برخورد با مخالفان و دشمنان روشن گردد و هم به صورت موردی به هرکدام از این گزارش ها به صورت جداگانه توجه نمود.

معرفی مخالفان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و شیوه رفتار با آنان

در یک تقسیم بندی کلی می توان مخالفان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را به سه دسته تقسیم کرد: گروۀ اول: مشرکان و منکران خداوند که شامل بت پرستان، کفّار و اشراف می شدند. گروه دوم: اهل کتاب شامل یهودیان و مسیحیانی که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم ایمان نیاورده و شروع به مخالفت و مواجهه با آن حضرت کردند. گروه سوم: منافقان که در ظاهر مسلمان بودند؛ اما با ایجاد فتنه و آشوب سعی در برخورد و سرپیچی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم داشتند.

این سه گروه هرکدام ویژگی ها و برخوردهایی داشتند که با توجه به نوع و میزان مخالفت آنان متفاوت بود. به طور طبیعی سبک رفتار و تعامل آن حضرت نیز در برابر آنها نیز بستگی به عملکرد آنها داشت که در اینجا به صورت مختصر این گروه ها را معرفی کرده و برخورد پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم با آنان را موردبررسی قرار می دهیم.

1. مشرکان

از میان گروه های مخالف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بیشترین درگیری ها و تقابل ها که در عرصه های مختلف و در طول زمان بیشتری وجود داشت، اختصاص به گروه مشرکان و سران قریش دارد. دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از همان ابتدا با منافع برخی سران قریش در تضاد بود و واکنش آنها را دراین زمینه به دنبال داشت. این گروه که شامل مشرکان و اشراف مکه می شد را باید نخستین گروهی دانست که سدی بزرگ و محکم در راه اهداف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم تشکیل داده و چون قدرت زیادی در دست داشتند، مانع بزرگی در راه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم محسوب می شدند. در مدت سیزده سال دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در مکه و سپس در دوران مدینه واکنش های تند آنان موجب به راه افتادن درگیری ها و تقابل های جدی و خطرناکی شد که هدف مخالفان نابودی و ریشه کنی این دعوت الهی بود. در میان این گروه اشراف و سران مکه همچون ابوجهل، ابوسفیان و ابولهب پافشاری و اصرار بیشتری بر مخالفت داشتند.

مدارای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم با کفار و مشرکان مکه نمونۀ بارزی از این مسئله است؛ چنان که آن حضرت در برابر بت پرستان و مشرکان قریش از ابتدای بعثت تا وقتی که در مدینه صاحب قدرت و حکومت شده بود اصل مدارا به فراوانی دیده می شود. دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم برای هدایت مشرکان در تمام دوران زندگی آن حضرت نمونۀ خوبی ازاین دست است. بر اساس یک روایت زمانی که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم در دوران مکه به تبلیغ و دعوت مشرکان می پرداخت از سوی آنها به شدت مورد اذیت و آزار قرار گرفت و با اینکه فرشتگان از آن حضرت خواستند تا عذاب را بر مشرکان نازل کنند، پیامبر نپذیرفت و فرمود: «همانا من برای رحمت مبعوث شدم (نه نقمت و عذاب)، بار خدایا، قوم مرا هدایت فرما که نادان اند» (مجلسی، 1404ق، ج17، ص276).

عفو عمومی مکه و سران کفر یکی از مهربانانه ترین و بزرگ ترین برخوردهای محبت آمیز پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم با مخالفان خود محسوب می شود. آن حضرت پس از فتح مکه و در برخورد با گروه های متعصب و لجوجی که جنگ های خونین زیادی بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به راه انداخته و عده زیادی از اصحاب و یاران آن حضرت را به شهادت رسانده بودند، با نهایت محبت و شفقت برخورد کرد. اعلان عفو عمومی مکه و بخشش و مدارا با سران کفر و شرک و دشمنان دیرین یکی از بزرگ ترین نشانه های مهرورزی و عدم کینه توزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم است (ابن هشام، [بی تا]، ج2، ص412؛ طبرسی، 1372، ج10، ص848).

2. اهل کتاب

مقصود از اهل کتاب پیروان ادیان یهود و مسیحیت است که در قرآن با همین عنوان از آنان یادشده (انعام: 155) و آنها به عنوان یکی از گروه های مهم و تأثیرگذار در صدر اسلام به حساب می آمدند. از میان این گروه دشمنی، مخالفت و تقابل اصلی آنها با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم اختصاص به یهودیانی دارد که با ورود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به مدینه آغاز گردید. هرچند آن حضرت در هنگام تشکیل حکومت اسلامی، با بستن پیمان معروف مدینه به حقوق این گروه احترام گذاشت و از در صلح وارد شد؛ اما رفته رفته یهودیان، وجود نظام جدید در مدینه را در تعارض با منافعشان دیده و درنتیجه به سیاست مخالفت با جریان اسلامی روی آوردند. این گروه رفتارهای و عملکردی از خود نشان داد که موجب نقض پیمان گردید و بیشترین درگیری دوران مدنی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم با آنها به خاطر همین نقض پیمان بود. خداوند متعال نیز یهودیان را در کنار مشرکان، دشمن ترین مخالفان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و مؤمنان معرفی کرده است (مائده: 82).

علت برخوردهای عملی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و مسلمانان، با یهود و این تفاوت در عرصه عمل را باید در همسایگی جامعه یهود با مسلمانان و معاشرت فراوان با یکدیگر در مقاطع مختلف جستجو کرد، از همین روست که توجه قرآن به کنش ها و واکنش های آنها بیشتر بوده است. از طرفی هیچ گاه جامعه مسیحی به صورت خصمانه به مقابله با اسلام و مسلمانان نپرداخته است؛ پس برخورد قرآن نیز با آنها خصمانه نبوده است؛ ازاین رو می بینیم که قرآن از همۀ اهل کتاب سیمای واحدی ترسیم نکرده؛ بلکه با تعبیر صریح «اهل کتاب همه یکسان نیستند» (آل عمران: 113) بر لزوم طبقه بندی آنها در گروه های متفاوت صحه گذاشته و بعضی از آنها را میانه رو و بسیاری را بدکار دانسته است (آل عمران: 110؛ مائده: 59).

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در برخورد با اهل کتاب نیز بسیار کوشید تا براساس اصل مدارا و رحمت رفتار نماید و با گفت وگو و پایبندی به عهد و پیمان زندگی مسالمت آمیزی در کنار یکدیگر داشته باشند. خداوند متعال نیز به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دستور داد که یهود و نصارا را در مسائلی که مورد توافق همۀ آنهاست، به وحدت و همکاری دعوت نماید: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بینَکمْ» (آل عمران: 64). پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مدینه دارای حکومت و اقتدار بود و می توانست با اهل کتاب به شدت برخورد کرده و حتی آنان را مجبور به تبعیت از دین اسلام نماید؛ اما هیچ گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم چنین نکرد و حتی در برخورد با کارشکنی ها و نقض پیمان های که از سوی یهودیان مدینه انجام می شد تا حد امکان از برخوردهای سخت و خشن پرهیز می کرد (صادقی، 1382، ص69).

3. منافقان

منافقان دشمنی با اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از همان ابتدا به گونه های مختلف آغاز کردند. قرآن کریم منافقان را افرادی بیماردل و فریبکار، با ظاهری مسلمان؛ اما باطنی آلوده و شیطان صفت معرفی می نماید. آنان در پیشامدهای اجتماعی و حوادث، موضع گیری های خاص داشتند که هیچ گاه با مصلحت جامعه، حکومت اسلامی و مسلمانان هماهنگ نبود. هیچ گاه در راستای آرامش و سلامت جامعه قدم برنمی داشتند و موقعیت های خطرناکی را باهدف ضربه زدن به حکومت اسلامی و بدنه مسلمان جامعه و در راستای خشنودی دشمنان اسلامی به وجود می آوردند.

مدارا و رأفت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و سلّم با منافقان در دوران مدینه نیز نشانگر سعه صدر و بزرگ منشی آن حضرت است. قطعاً یکی از موارد برجسته دراین زمینه برخورد محبت آمیز و مدارای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با عبدالله بن ابی، رئیس منافقان مدینه است که علی رغم اقدامات و خیانت های فراوان، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با اینکه قدرت برتر و کامل را داشت؛ اما علیه او اقدامی انجام نداد. حتی وقتی پسر عبدالله بن ابی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم خواست درصورتی که می خواهد پدر او را بکشد، خود عامل این حکم باشد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در پاسخ او فرمود: «چنین حکمی مطرح نیست» (ابن هشام، [بی تا]، ج2، ص293) و اضافه نمود: «تا هنگامی که زنده است، مانند یک دوست و رفیق با او به نیکی رفتار می کنیم» (طبری، 1387ق، ج2، ص608). همین عبدالله ابن ابی با تمام سرسختی ها و مخالفت هایی که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشت، زمانی که در بستر بیماری و مرگ قرار گرفت، آن حضرت را با کمال محبت، بردباری و مهربانی بر بالین خود دید که به عیادت او آمده بود (واقدی، 1409ق، ج3، ص1057).

در مجموع می توان گفت برخورد پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و سلّم با هر سه دسته مخالفان به طورکلی طبق اصل رأفت و رحمت بود و نشانه های فراوان از مدارا و برخورد مسالمت آمیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با آنها در منابع اسلامی دیده می شود.

مفهوم ترور و انتساب آن به سنت نبوی

ترور واژه ای فرانسوی و به معنای ترس و وحشت است و به رفتار و اعمال فرد یا گروهی اطلاق می شود که از راه ایجاد ترس، وحشت و به کاربستن زور می خواهد به هدف سیاسی خود برسد (علی زاده، 1377، ص274) همچنین ترور را قتل سیاسی با سلاح دانسته اند (جعفری لنگرودی، 1378، ج2، ص1200)؛ بنابراین منظور از «ترور» هر نوع قتل و خون ریزی یا کشتن دیگری نیست.

برای واژه ترور، در ادبیات قدیم عرب واژه «فتک» به کار می رود. واژه فتک به معنای، ترور کرد، کشت، از میان برد و به قتل رساند، آمده است (میرزایی، 1376، ص200). در لسان العرب این واژه؛ یعنی هر شخصی که فردی را بی خبر و از روی غفلت بکشد و نیز، به معنای شخصی است که از غفلت فرد دیگری استفاده می کند و او را می کشد یا مجروح می سازد (ابن منظور، 1414 ق، ج10، ص472). البته در عربی معاصر واژه «اغتیال» و «ارهاب» هم به معنای ترور به کار می رود؛ اما چنان که گفته شده ترور مصداق دقیق واژه فتک است (جمعی از نویسندگان، 1380، ص584)؛ چنان که دیده شد ترور به قتل های پنهانی و ناگهانی و با اغراض سیاسی گفته می شود.

آنچه امروزه به عنوان ترور گفته می شود، سابقه ای کهن دارد اما دربارۀ نسبت سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با مقوله ترور و اقدامات تروریستی که در سال های اخیر توسط دشمنان مطرح شده، امری جدید است که اغراض مذهبی و سیاسی در پس این اتهامات وجود دارد.

اگر بخواهیم تحلیل درستی داشته باشیم باید جایگاه ترور در اسلام و سنت نبوی بررسی شود. ترور که در منابع اسلامی از آن با واژه فتک یادشده مورد نکوهش قرار گرفته است. این عمل در عرب جاهلی رواج داشت؛ اما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم آن را ممنوع کرد. علامۀ مجلسی(ره) در بحارالأنوار موارد متعددی از ممنوع ساختن فتک و ترور از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را نقل کرده است که نفس اقدام ناگهانی و ناجوانمردانه برای قتل، مذموم و ممنوع است و علت ممنوعیت، ایمان ذکر شده است؛ یعنی انسان مؤمن باتوجه به سجایای اخلاقی و تعالیم اسلامی، چنین عمل ناجوانمردانه ای را انجام نمی دهد (ر.ک: مجلسی، 1404ق، ج28، ص228 - 259؛ ج44، ص244؛ ج47، ص127)؛ پس بر اساس دین اسلام تا آنجا که امکان دارد نباید از ترور استفاده کرد: «ألْإِسْلَامَ قَیَّدَ الْفَتْک» اسلام ترور را جائز نمی داند (حلوانی، 1408ق، ص55؛ شیخ طوسی، 1407ق، ج10، ص214).

آنچه از اخبار وارده در خصوص کشته شدن چند تن از سران یهود مخالف اسلام در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است و برخی نویسندگان تلاش کرده اند تا آن را بر ترور منطبق سازند و به سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت دهند، از چند جهت قابل نقد است؛ ازجمله اینکه به یقین و به استناد تمامی مصادر روایی فریقین، هیچ نقلی یا ادعایی در خصوص سنت فعلی و اقدام شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به کشتن مخالفان وجود ندارد، حتی امروزه نیز مخالفان اسلام و مستشرقان نیز چنین ادعایی ندارند (ر.ک: گودرزی، 1386، ص86)؛ پس اساساً کشتن و ترور مخالفان توسط خود آن حضرت که سنت فعلی گفته می شود، منتفی است؛ اما در رابطه با اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دستور ترور فردی را داده باشد نیز باید گفت در برخی کتاب های تاریخی و منابع روایی گزارش ها و روایاتی دیده می شود که باعث شده برخی آنها را مصداق ترور بدانند که در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت.

1. کعب بن اشرف

کعب بن اشرف یکی از بزرگان یهود بنی نضیر بود و هنگامی که خبر شکست قریش و کشته شدن بزرگان آنها در جنگ بدر را شنید، از مدینه به مکه رفت و در میان قریش بر کشتگان بدر گریست و با سرودن اشعاری در مصیبت آنان مردم را بر ضد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم تحریک کرد. سپس به مدینه برگشت و شروع به آزار و اذیت مسلمانان کرد. حتی گفته شده نام زنان مسلمان را در اشعار هجوآمیز خود می برد. این جریان به گوش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید، بسیار ناراحت شد و از یاران خود خواست تا شر او را از سر مسلمانان کم کنند که مردانی از قبیله اوس او را کشتند (ابن هشام، [بی تا]، ج2، ص51).

2. سلام بن ابی الحقیق

یکی دیگر از سران یهود که عداوت و دشمنی زیادی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم داشت و بر ضد ایشان و مسلمانان فعالیت می کرد. سلام بن أبی الحقیق بود که در تحریک قریش و احزاب به جنگ با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فعالیت زیادی داشت و پس از جنگ خندق به خیبر رفت. این شخص هم توسط قبیله خزرج با کسب اجازه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کشته شد (ابن هشام، [بی تا]، ج2، ص273). علامۀ مجلسی(ره) قتل ابورافع سلام بن ابی الحقیق را که از یاران کعب بن اشرف و از دشمنان پیشگام با اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بود را بدین گونه نقل کرده است که چون کعب بن اشرف به دست فردی از اوس (محمد بن مسلمه) به قتل رسیده بود، خزرجی ها نیز در رقابت با اوسی ها کشتن ابورافع را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خدا پیشنهاد کردند که آن حضرت به آنها اذن داد (مجلسی، 1404ق، ج20، ص12-13). برای این منظور گروهی پنج نفری به فرماندهی عبدالله بن عتیک اعزام شدند که واقدی از آن با عنوان سریه یاد می کند (واقدی، 1409ق، ج1، ص390).

3. عصماء بنت مروان

عصماء بنت مروان یک زن یهودی بود که علیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اشعار توهین آمیز می سرود و همچنین با سروده هایش مشرکان را علیه مسلمانان به جنگ ترغیب و تشویق می کرد (بلاذری، 1417ق، ج1، ص373). واقدی برخی از اشعار او را نقل کرده است (واقدی، 1409ق، ج1، ص171). باید توجه داشت که هیچ منبع شیعی این ماجرا را نقل نکرده و تنها در برخی از منابع اهل سنت به این داستان پرداخته شده و مرحوم مجلسی(ره) نیز این جریان را از منابع تاریخی آورده است (مجلسی، 1404ق، ج20، ص7). ازاین جهت نمی توان با استناد به آنها صحت و درستی این داستان را برداشت نمود. به ویژه که در نقل های وارد شده دراین زمینه تفاوت ها و اختلاف های زیادی دیده می شود که باعث ضعف گزارش شده و پذیرش اصل واقعه را بسیار بعید می نماید. در نقل علامۀ مجلسی(ره) و برخی منابع دیگر تصریح شده که قتل عصماء بنت مروان به وسیله عمیر بن عدی به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نبوده است (مجلسی، 1404 ق، ج20، ص7).

4. أبوعفک

أبوعفک یکی از افراد قبیله بنی عمرو بن عوف تیره ای از بنی عبیدة بود که نفاق درونی خود را ظاهر کرد و اشعاری در مذمت آن حضرت سرود (ابن هشام، [بی تا]، ج2، ص635). واقدی می نویسد: «أبوعفک شاعری کهنسال و یهودی بود و قریب به 120 سال داشت؛ پس از بازگشت پیروزمندانه پیامبر از جنگ بدر، أبوعفک شعری در ذم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم سرود و سالم بن عمیر (سالم بن عمرو) نذر کرد که وی را به قتل برساند و او را کشت» (واقدی، 1409ق، ج1، ص174). در هیچ منبعی، دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم مبنی بر قتل أبوعفک وجود ندارد و در این مورد هیچ گونه دستوری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم صادر نشده بود و سالم بن عمیر شخصاً به آن مبادرت ورزید. علاوه بر اینکه این گزارش در هیچ منبع شیعی وجود ندارد.

5. خالد بن سفیان

یکی دیگر از کسانی که در منابع گفته شده به قتل رسیده، ﺧﺎﻟﺪ بنﺳﻔﯿﺎﻥ بن نبیح هذلی است؛ اما باید توجه داشت که منابع دربارۀ او چنین نوشته اند: خالد بن سفیان هذلی یکی از دشمنان اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محسوب می گشت که بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و مسلمانان اقدام به تشکیل سپاه نمود. وقتی خبر اقدام به تشکیل سپاه و مقدمات حمله توسط خالد به مدینه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید، آن حضرت نیز عبدالله بن انیس را باهدف بررسی خبر و یا اقدام بر ضد او به سوی خالد فرستاد. خالد خود را طالب جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم معرفی کرد و عبدالله بن انیس در زمانی مناسب خالد را به قتل رساند (ابن هشام، [بی تا]، ج2، ص619)؛ چنان که از گزارش برمی آید، کشتن خالد توسط عبدالله باعث شد تا آتش جنگ بخوابد و سپاه خالد از هم بپاشد. همچنین جرم خالد بن سفیان علاوه بر توطئه علیه جامعه مسلمانان و شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم اقدام علیه قتل و دستور برای این امر است که اگر عبدالله از اعمال او جلوگیری نمی کرد؛ یقیناً به جنایتی بزرگ تر دچار می شد.

6. ابن سنینه یهودی

یکی دیگر از مواردی که قتل و یا ترور او ذکر شده فردی به نام ابن سنینه یهودی است. منابع اهل سنت می نویسند ابن سنینه مردی یهودی و تاجر پیشه بود که توسط محیصه بن مسعود کشته شد (ابن هشام، [بی تا]، ج2، ص58؛ طبری، 1387ق، ج2، ص491).

بنابر گزارش صاحبان سیره و تاریخ این اتفاق پس از آن صورت گرفت که کعب بن اشرف به قتل رسید و دسیسه های او و همراهی اش با کفار قریش در براندازی نظام سیاسی حاکم در جامعه نوپای اسلامی در مدینه آشکار گردید. در این برهه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به نقل صاحبان سیرۀ دستوری عام صادر کرد، مبنی بر اینکه به هر یک از مردان یهود که دست یافتید، او را بکشید؛ پس از این دستور محیصه ابن مسعود اقدام به قتل ابن سنینه نمود (ابن هشام، [بی تا]، ج2، ص58؛ طبری، 1387 ق، ج2، ص491). گذشته از اینکه این خبر در منابع شیعی دیده نمی شود، باید گفت بر فرض صحت این گزارش، آن حضرت دستوری کلی و اقدامی تاکتیکی برای خانه نشین کردن مخالفان (یهودی) و ترساندن آنان داده بود؛ زیرا یهود با همکاری منافقان مدینه به سرکردگی عبدالله بن ابی جوّ رعب آمیزی ایجاد کرده بودند.

بررسی و تحلیل گزارش ها

بررسی سندی تمام گزارش های موجود در این مجال ممکن نیست و آن چنان که گفته شده: «آنچه بر لزوم و ضرورت واقع یابی این چنین ادعاهایی می افزاید، آن است که نقل کنندگان چنین احادیثی بدون بررسی کارشناسانه و کاوش در متون اسلامی به آنها استناد می جویند و کثرت چنین نقل هایی حتی از جانب برخی محققان حوزوی گونه ای شهرت نقل و تلقی به قبول را در جامعه اسلامی و حتی در میان پژوهشگران و نویسندگان تاریخ و سیرۀ پیامبر پدید آورده است؛ بنابراین نگرش دوباره به چنین احادیثی و زدودن این شائبه از سیرۀ نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ویژه در زمان معاصر امری ضروری می نماید» (گودرزی، 1386، ص87).

مطالعۀ دقیق گزارش های تاریخی این واقعیت را مشخص می کند که دلایل کشته شدن افراد فوق در چند دسته جای می گیرد که در ادامه به بیان آنها می پردازیم.

الف) نقض پیمان توسط مخالفان

کعب بن اشرف به عنوان یکی از بزرگان یهود با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیمان بسته بود و در این عهدنامه متعهد شده بود تا بر ضد مسلمانان اقدام خصمانه یا مسلحانه انجام ندهد و اگر چنین کاری انجام دهد، خونش هدر خواهد بود (طبرسی، 1390ق، ص69). به علاوه در قانون اساسی مدینه که با عنوان عهد موادعه شناخته می شود، قید شده بود: «یهود بر کیش خود و مسلمانان بر کیش خویش اند، در این حکم هم پیمانان یهود و خودشان برابرند، مگر کسی که ستم کند و گناه (خیانت) ورزد که در این صورت کسی جز خود را به هلاکت نخواهد افکند» (ابن هشام، [بی تا]، ج1، ص501؛ ابن کثیر، 1407ق، ج2، ص322).

با بررسی اقدامات کعب بن اشرف، مشخص می شود که او طبق مفاد آن پیمان نامه محکوم به مرگ بود. او حتی در برابر بت های مشرکان سجده کرد تا آنها باور کنند آیین شان برتر از اسلام است تا به جنگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بشتابند (ابن هشام، [بی تا]، ج2، ص52). کار او نوعی اعلان جنگ بود و اگر در نطفه خفه نمی شد، موجب خسارت های خیلی بیشتری می شد و فتنه های بزرگی به وجود می آورد و افراد زیادی کشته می شدند. نکتۀ جالب اینکه نادرستی اقدام کعب بن اشرف برای خود یهودیان هم مشخص بود و آنان دوباره پیمان نامه ای با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نوشتند (واقدی، 1409 ق، ج1، ص192)؛ بنابراین کشتن کعب بن اشرف نه ترور که به خاطر نقض عهدنامه بود و این به خاطر کارهایی بود که برخلاف پیمان مدینه مرتکب شده و ضمن تحریک دشمنان به جنگ با مسلمانان، موجبات ناراحتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و دیگر مسلمانان را فراهم می کرد.

ب) تحریک مخالفان با شعر

بیشتر کسانی که در این شبهه نامشان برده شده اند شاعر بودند و به همین جهت باید به جایگاه شعر و شاعری در آن زمان دقت داشت. محققان دراین زمینه می نویسند: «زبان شعر در آن زمان (عصر نبوی) از این نظر قوی ترین ابزار بود و کار رسانه های جمعی و ارتباطی امروز چون روزنامه، تلویزیون و ماهواره را انجام می داد. چون شعر به محض صدور از زبان شاعر با سرعتی بیش از سرعت کاروان ها حرکت می کرد» (قدردان قراملکی، 1394، ص359). در چنین فضایی شاعران مشرک و یهودی با زبان شعر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و مبانی اسلام را به سخره و انتقاد می گرفتند. آنها با آغاز جنگ فرهنگی و تبلیغاتی درصدد بودند، با اصل اسلام به ستیز برخواسته و آن را براندازند؛ پس طبیعی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در مقابل آنها جدیت و شدت بیشتری به خرج دهد.

اگر این افراد دست از عناد و دشمنی خود با اسلام برمی داشتند، قطعاً رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نیز با آنها برخورد مسالمت آمیزی می داشت. نکته ای که مؤید این نظر است برخورد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم با فردی شاعر به نام کعب بن زهیر بود که آن حضرت برای او نیز حکم قتل داده بود؛ اما چون او توبه کرد و اسلام آورد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را بخشید و امان داد (ابن کثیر، 1407 ق، ج4، ص372؛ ابن اثیر، 1409 ق، ج4، ص175).

مطالعه دقیق گزارش های تاریخی این واقعیت را مشخص می کند که افرادی مانند کعب بن اشرف در قالب شعر به بدگویی و دشنام نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و مسلمانان پرداخته و جنگ روانی شدیدی را به راه انداخته بودند که عامل تحریک کننده مهمی در تحریک کفار علیه مسلمانان بود و امنیت جامعه اسلامی و جان صدها نفر را به مخاطره می انداخت. طبری نمونه ای از اشعار زشت و عاشقانه کعب دربارۀ برخی زنان مسلمان را نقل کرده است (طبری، 1387، ج2، ص488). درواقع این افراد با سرودن اشعار هجوآمیز و تحریک کننده نظم جامعه اسلامی و شخصیت والای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را هدف قرار می دادند و حتی گاه تحریک به قتل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در اشعار و سخنان ایشان دیده می شد که باعث متشنج شدن فضای آرامِ مرکز حکومت اسلامی می شد و برخورد با آنان نیز تنها به همین دلیل و برای حفظ امنیت و ثبات جامعه بود.

ج) حکم علنی بر مجازات مخالفان

نکتۀ مهم دیگری که باید به آن توجه داشت این است که این افرادی که نام ایشان ذکر شد هرکدام به خاطر جرمی که انجام داده بودند، دارای حکم قتل بودند و کشتن آنها مصداق اجرای حکم بوده است. درواقع تمام این افراد به نحوی مجرم یا توطئه گر بودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به حکم حکومتی دستور کشتن آنها را به طور آشکارا صادر کرد و اصل این حکم، یک امر مخفی و پوشیده و سری نیست. وقتی فردی یا افرادی توطئه گر هستند و تحت تعقیب هستند و از کیفر اسلامی می گریزند و یا در دسترس حکومت اسلامی نیستند، به طور علنی و آشکار چنین دستوری نسبت به آنها صادر می شود. همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمان اعدام برخی از این افراد را اعلام کرده بود (سبحانی تبریزی، 1376، ص443)؛ ازاین رو هم همۀ مسلمانان می دانستند که چه کسانی باید کشته شوند و هم کفار می دانستند که چه کسانی مهدورالدم هستند و این با ترور تفاوت زیادی دارد.

از جمع میان آن دسته روایاتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از عمل فتک و ترور نهی کرده و گزارش های که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم حکم قتل برخی از افراد را داده است، نتیجه بسیار مهمی را می توان به دست آورد؛ و آن نتیجه مهم آن است که حتی در دفاع مشروع هیچ کس حق ندارد با تشخیص خودش به کشتن غافلگیرانه دشمن اقدام نماید. این قبیل عملیات باید با اذن حاکم شرع و در چارچوب مصالح مسلمانان انجام گیرد (برجی، 1386، ص78)؛ پس باید پذیرفت این قتل ها هرکدام به خاطر جرمی بوده که شخص مرتکب آن شده بود و خود نیز می دانست که چنین عاقبتی در انتظار او است و هرگز مصداق ترور محسوب نمی شود. درواقع مانند مجرمی که با علم و آگاهی دست به کاری می زند که عاقبت آن را می داند. به عبارتی این قتل ها از سر راه برداشتن افرادی است که به نحوی عامل توطئه و برهم زدن جامعه اسلامی بودند.

د) تفاوت اقدام نظامی با ترور

این گونه اقدامات به صورت کلی در دستۀ اقدامات نظامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و مسلمانان محسوب می شد؛ چنان که مورخان نبردهای آن حضرت را در دودسته غزوات و سرایا قرار داده اند. در سریه ها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عده ای از نیروهای خود را به جهت شناسایی و انجام مأموریت های اطلاعاتی و یا اقدامات نظامی گسیل می کرد. با توجه به این امر باید یادآور شد که مواردی که در شبهه آمده و تحت عنوان قتل و یا ترور ذکر شده در منابع تاریخ و سیره تحت عناوین «سریه» آمده است؛ مانند: «سریة إلی کعب بن الأشرف» (بلاذری، 1417ق، ج1، ص374؛ ابن سعد، 1410ق، ج2، ص24) و «سریه إلی ابی عفک الیهودی» (ابن سعد، 1410ق، ج2، ص21) و «سرییة إلی أبی رافع سلام بن أبی الحقیق» (واقدی، 1409ق، ج1، ص391)؛ یعنی اینها اقدامات نظامی و تاکتیکی جنگی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم محسوب می شده و نه قتل و ترور که چنین شبهه ای مطرح شود، به ویژه که پیش تر گفته شد مفهوم ترور با قتل های پنهانی و ناگهانی و با اغراض سیاسی سازگار است.

در جمع بندی تحلیل های فوق باید گفت این مطلب واضح است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سعی می کرد تا حد ممکن از کشتن انسان ها پرهیز نماید. ولی گاهی برخی از دشمنان اسلام چنان عرصه را برایشان تنگ می کردند که خطر نابودی اسلام می رفت.

مدارا و ملایمت سیرۀ رفتاری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم مصداق رحمت الهی بوده و به تعبیر خدای سبحان جز برای رحمت جهانیان فرستاده نشده است: «وَ ما أَرْسَلْناک إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمین» (انبیاء: 7)؛ ازاین رو پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم که دارای روحیه لطیف و قلب مهربان و رئوف بود؛ اصل رحمت و محبت را مبنای دعوت خویش قرار داده و راز موفقیت آن حضرت در تسخیر و تألیف قلب ها، همین محبت و ملایمت فوق العاده ایشان بوده است. این تلاش که اساس آن بر مهربانی و محبت استوار بود، چنان شدید بود که قرآن کریم دراین باره می فرماید: «فَلَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلی آثارِهِمْ إِن لَم یؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً»؛ شاید اگر به این سخن ایمان نیاوردند، خویشتن را به خاطر ایشان از اندوه هلاک بسازی» (کهف: 6).

این شیوه همان اصل اولیه رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با مخالفان نیز بود؛ چنان که مدارا و ملایمت و رفتار مسالمت آمیز با آنها سرلوحه رفتار آن حضرت محسوب می شد «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»؛ اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز تمایل نشان بده» (انفال: 61). البته باید توجه داشت که اصل مدارا و صلح و محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم، هرگز باعث نمی شد که آن حضرت در برابر دشمنان کینه توز و توطئه گر کوتاه بیاید؛ بلکه در مواردی که دشمن به کارشکنی و ایجاد توطئه می پرداخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و یارانش مأمور بودند تا به سختی با آنها برخورد کرده و حتی بر آنها سخت گیر باشند. «محمد رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ» (فتح: 29) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر اساس این آیۀ قرآن بر کافران سختگیر بودند؛ پس به طور طبیعی با دشمن مشرک رفتاری باصلابت و محکم داشتند؛ زیرا گذشته از حفظ جان در برابر دشمن، باید از شریعت و دین خود هم دفاع می کرد، چون مشرکین در پی نابودی دین اسلام بودند و ایشان در برخورد با دشمنان برای اینکه ضعف نشان ندهند، همیشه بااقتدار و محکم برخورد می کردند. همان گونه که در دعوت خود و میان یارانش از رحمت فوق العاده برخوردار بود و حتی رفتار منافقان را تحمل می کرد (بلاذری، 1417ق، ج1، ص341).

حتی خداوند متعال به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دستور داده اگر در جنگ با آنها روبرو شد، آنها و کسانی را که در پشت سرشان هستند را کشته و تارومار نماید (انفال: 57). همچنین خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دستور داده تا هرگاه از توطئه دشمن آگاه شده و خطر خیانت را دریافت، به سرعت و با اعلام قبلی به آنان، پیمان را لغو کرده و با آنها مقابله نماید. «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیهمْ علی سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْخائِنین» (انفال: 58).

ولی بااین حال رفتار آن حضرت درشدت با دشمن هیچگاه از اعتدال خارج نبود و در این مورد هم اعتدال را رعایت می کرد مثلاً در جنگ ها این چنین دستور می داد؛ از دشمن کسانی را بکشید که جنگ می کنند و توانایی جنگ دارند، مجروحان، کودکان، پیران و زنان را نکشید و فرارکنندگان را تعقیب نکنید (صالحی شامی، 1414ق، ج9، ص313) با اسیران هم رفتاری کاملاً انسانی داشت و آنها را به کمترین بهانه ای آزاد می کرد که دراین باره می توان به اسرای جنگ حنین و اسرای جنگ بنی المصطلق اشاره کرد که با عنایت و رحمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به طور دسته جمعی و تعداد کثیری از آنها آزاد شدند (واقدی، 1409ق، ج1، ص411).

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در سیره اش با کشتن بدون جرم به شدت مخالفت می کرد و اگر احیاناً فردی از سپاهیانش این کار را می کرد، ایشان جبران می نمود؛ چنان که پیامبر به قبیله بنی نضیر رفته بود تا از آنها برای پرداخت خون بهای دو نفر از بنی عامر که توسط یکی از مسلمانان (عمرو بن امیه) به اشتباه کشته شده بودند، کمک بگیرد (ابن هشام، [بی تا]، ج2، ص190).

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم در جریان خالد بن ولید که به خاطر هوای نفس خود عده ای از بنی جذیمه را کشته بود؛ اعلام بیزاری و برائت از کار او کرد «اللَّهُمَّ إنی أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ» (طبری، 1387 ق، ج3، ص67؛ حلبی، 1422ق، ج3، ص277) و حضرت علیعلیه السلام را فرستاد تا دیه و خسارت آنها را جبران نماید (یعقوبی، [بی تا]، ج2، ص61).

مطلب دیگری که گفته ما را مبنی بر اینکه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم تا اسلام به خطر نمی افتاد، کسی را نمی کشت، تأیید می کند. این است که پس از فتح مکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به همه امان داد؛ ولی در مورد چند نفر فرمود: آنها را بکشید حتی اگر خود را بر پرده کعبه آویخته باشند؛ اما می بینیم بیشتر اینها با وساطت مسلمانان از مرگ نجات پیدا می کنند که به احتمال زیاد دلیل آن این باشد که دیگر با فتح مکه خطر مهمی برای اسلام و مسلمانان محسوب نمی شدند. محققان نیز علت کشته شدن این گونه افراد را در نحوه برخورد آنها با اسلام دانسته و معتقدند ضدیت و عناد آشکار و عریان آنها در مقابل اسلام چاره دیگری جز کشتن آنها نگذاشته بود (صادقی، 1382، ص245). از مجموع این شواهدی که بیان شد، پیداست که سیرۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بر کشتن و ترور انسان ها نبوده است و برای جان انسان ها احترام ویژه ای قائل بودند.

نتیجه گیری

مخالفان دورۀ نبوی براساس عملکرد و بینشی که داشتند در سه دستۀ کلی مشرکان، منافقان و اهل کتاب جای داشتند که هرکدام در دوره های مختلف زندگی آن حضرت نسبت به دعوت و رسالت ایشان واکنش خاصی از خود نشان دادند. عملکرد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در مقابل آنها عمدتاً بر پایۀ رفق و مدارا بوده و تا حد ممکن از درگیری و برخوردهای تند و خشن با آنها پرهیز می شد. برخوردهای نظامی و جنگی نیز که با برخی از این گروه ها صورت گرفته را باید معلول عملکرد آنان در قبال پیمان شکنی و نقض عهد دانست. از طرفی بسیاری از گزارش هایی که در این شبهه مطرح شده از لحاظ متنی بر ترور دلالت نمی کند و علاوه بر آنکه بسیاری از آنها در منابع غیرمعتبر و غیر شیعی آمده قابل اعتماد و پذیرش نیستند. برخی از گزارش ها نیز به هیچ عنوان با مصادیق ترور که امروزه مشهور است تطابقی ندارد و بیشتر آنها در قالب اعزام نیروهای جنگی و سریه برای مقابله نظامی بوده است. درواقع عملکرد برخی افراد معدود که عمدتاً شاعر بودند و به قصد ضربه زدن به اعتقادات و تخریب مبانی دینی رفتار می کردند، سبب شد تا پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم و مسلمانان با آنها به مقابله بپردازند. رفتار خلاف عرف و پیمان شکنی یهودیان را نیز باید عاملی در جهت کشته شدن برخی از این افراد دانست.

فهرست منابع

قرآن کریم.

1. ابن أثیر، عزالدین أبوالحسن علی بن محمد الجزری، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت: دارالفکر، 1409ق.

2. ، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر - داربیروت، 1385ق.

3. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت: المکتبه العصریه، 1420ق.

4. ابن سعد، محمدبن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1410ق.

5. ابن سیدالناس یعمری، أبوالفتح محمد بن محمد، عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، بیروت: دارالقلم، 1414 ق.

6. ابن عبدالبر، أبوعمر یوسف بن عبدالله، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، بیروت: دارالجیل، 1412 ق،

7. ابن کثیر، عمادالدین اسماعیل بن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت: دارالفکر، 1407ق.

8. ابن منظور، جمال الدین، محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم، بیروت: دارالصادر، 1414ق.

9. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی سقا و دیگران، بیروت: دارالمعرفة، [بی تا].

10. بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت: دارالفکر، 1418ق.

11. برجی، یعقوبعلی، ترور و دفاع مشروع، قم: زمزم هدایت، 1386.

12. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، چاپ دوم، قم: دارالکتب الإسلامیة، 1371ق.

13. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار، بیروت: دارالفکر، 1417ق.

14. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری (سنن بیهقی)، بیروت: دارالفکر، [بی تا].

15. جعفری لنگرودی، محمّدجعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، چاپ دوم، تهران: کتابخانۀ گنج دانش، 1378.

16. جمعی از نویسندگان، حقوق بشر از منظر اندیشمندان، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1380.

17. حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1422ق.

18. حلوانی، حسین بن محمد، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، قم: مدرسة الإمام المهدی #، 1408ق.

19. سبحانی تبریزی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم، چاپ هفتم، تهران: مشعر، 1376.

20. شافعی، محمد بن ادریس، الأم، چاپ دوم، بیروت: دارالفکر، 1393ق.

21. شیخ طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن، تهذیب الأحکام، چاپ چهارم، تهران: دارالکتب الإسلامیة، 1407ق.

22. صادقی، مصطفی، پیامبر و یهود حجاز، قم: بوستان کتاب، 1382.

23. صالحی شامی، محمد‎بن‎‎یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1414 ق.

24. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، چاپ سوم، تهران: اسلامیه، 1390ق.

25. ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، تهران: ناصرخسرو، 1372.

26. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث، 1387ق.

27. علی زاده، حسین، فرهنگ خاص علوم سیاسی، تهران: روزنه، 1377.

28. قدردان قراملکی، محمدحسن، دربارۀ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم، چاپ دوم، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1394.

29. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، چاپ چهارم، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1365.

30. گودرزی، مرتضی، «سنت نبوی در مقابله با تروریسم»، مجلۀ فقه، شمارۀ 54، 1386.

31. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهارعلیهم السّلام، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1404ق.

32. میرزایی، نجفعلی، فرهنگ اصطلاحات معاصر، قم: دارالاعتصام، 1376.

33. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، چاپ سوم، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1409ق.

34. یعقوبی، احمدبن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دارصادر، [بی تا].

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر