در پی این گفته است که ایستوان هونت، استاد فقید کمبریج در اندیشه سیاسی این نظر هیوم را اینگونه در نوشتههای خود تفسیر کرده است که: « هیوم با در پرانتز قراردادن رنسانس به همراه دوران کلاسیک، به دنبال این است که از دوران پیشااقتصاد در دوران پیشامدرن سخن بگوید.» در دوران رنسانس کسی برجستهتر از ماکیاولی پیدا نمیشود که راجع به سیاست جریانساز بوده باشد. او درخصوص اقتصاد اینگونه نظر دارد که: «از آنجا که بخت و فر (Fortune) مشخص کرده است [مراد در باب سیاست است] نمیدانم چگونه از تجارت ابریشم یا تجارت پشم یا درباره سود و زیان سخن بگویم، وانگهی به این دلیل است که راجع به سیاست سخن میگویم.»
پس از پیوند نظرات ماکیاولی با دیگر اوضاع اروپا ناتوانی او در صحبت از اقتصاد را میتوان عیانتر دید؛ این ناتوانی در قالب صحبت استعاری نمود پیدا میکند. پاکاک، ماکیاولی پژوه برجسته این مساله را در دوگانگی آرای ماکیاولی درخصوص سیاست و اقتصاد اینگونه میفهمد که آن را کاوشی دوگانه در میان ثروت و فضیلت مدنی توضیح میدهد که دومی بهعنوان میراث فکری اندیشه رنسانس بهویژه در فلورانس از جمهوریهای ایتالیا شناخته و برجسته شده است.
با اینحال، کار اخیر استدلال میکند که ماکیاولی واقعا یک متفکر اقتصادی (یا حداقل مالی) بود و بهطور گستردهتر، «منافع، نگرشها و اولویتهای تجاری که او در نظر دارد کاملا توسط جمهوریخواهی رنسانس» در ایتالیا مطابقت داشت. هیوم که تعهدی نسبت به فضیلت و ثروت نداشت و بر این نظر بود تا نشان دهد ثروت و تجمل نیز میتواند با فضیلت عمومی سازگار باشد، از این دریچه به فلورانس نگاه میکرد. در اینباره اِما روچیلد، استاد تاریخ اقتصاد دانشگاه هاروارد استدلال قانعکنندهای را مطرح میکند که هیوم در مقاله خود با نام« درباره پالایش هنر» از الگوی فلورانسی اقتصاد سیاسی استفاده کرده است. فلورانس یک جمهوری مجلل را به ما نمایش میدهد. اِما روچیلد این مساله را برای ما مشخص میکند که چگونه ثروت و فضیلت میتوانند در کنار یکدیگر وجود داشته باشند و مدل آن را نیز به عرصه ذهن ما با تمرکز بر جمهوری فلورانس وارد میسازد.
او بر این باور است که فلورانس در مرکز خوشبینی روشنگری درباره پیشرفت اقتصاد و تجارت قرار دارد. هیوم البته این مساله را نیک میدانست که «دموکراسی فلورانسی کاملا خود را در تجارت بهکار میگیرد» و مبنای استدلال او بر این مساله است که: «همان عصری که فیلسوفان و سیاستمداران بزرگ، ژنرالها و شاعران نامآور را پدید میآورد، معمولا دارای بافندگان ماهر و کشتیسازان فراوان است.» ما نمیتوانیم این انتظار را داشته باشیم در جایی که یک تکه پارچه ابریشمی به اعلیترین شکل تولید میشود مردمان آن از علمی همچون نجوم بیاطلاع باشند و به مقولات اخلاقی اعتنایی نداشته باشند.
هیوم بر این باور است که فلورانسیها در انجام مناسبات صحیح اقتصاد سیاسی خوب عمل میکردند؛ اما آموزش بد در اینباره منجر به پشت سر گذاشتن انبوهی از شواهد در رابطه ثروت و سیاست شده است که منجر به سکوت عمیقی در اینباره شده است. اما آیا هیوم درباره سکوت ایتالیاییها حق داشت؟ در این مقاله به بررسی سیاست (یا شاید ژئوپلیتیک) تبدیل پشم خام به پارچه تمام شده با استفاده از مورد کارآفرینان مدیچی در قرن شانزدهم میپردازیم. برای نگارش تاریخ اندیشه اقتصادی نمیتوانیم تنها به کتابهای نوشتهشده سیاسی و تاریخی یک دوره بسنده کنیم. بابت نگارش این تاریخ باید معنای تجارت در دوره مورد نظر را نیز مورد توجه ویژه قرار دهیم. برای تامل صحیح از یک دوره جمهوری فلورانس اگر بخواهیم بدانیم متفکران رنسانس ایتالیایی درباره سیاست چه میگفتند، نمیتوانیم به قول ماکیاولی، از «تجارت پشم» و «سود و زیان» غافل باشیم.
اگر میخواهیم صداهایی را بشنویم که هیوم چیزی از آن نشنیده است، باید به «بافندگان ماهر» و کمال تکههای پارچه پشمی توجه کنیم. هنگامی که ولتر در حدود سال1750 نظر مشهور و برجسته خویش را بیان کرد که فرانسه، مملو از فانتزیهای روایی و اخلاقی است... سرانجام به استدلال درباره غلات روی آورد. او با چیزی کمتر از شفافیت همیشگی خود از شروع یک «چرخش اقتصادی» در اندیشه روشنگری اروپا سخن گفت. این کار ولتر همگام با ظهور اقتصاد سیاسی بهعنوان یک علم بهطور فزاینده متمایز و ضروری در امور انسانی است که در قلب آن مساله تحتاللفظی (بهویژه در فرانسه) و استعاری غلات نهفته است.
دهههای پس از انتشار این نظرات، فرانسه شاهد ظهور فیزیوکراسی (از نظر ریشهشناسی «حاکمیت طبیعت») بود، ایدئولوژی مرتبط با افکار اقتصاددانان که در اطراف پزشک دربار، فرانسوا کوئسنی، جمع شده بودند در این بود که که کشاورزی را تجلیل میکرد و ارزش جهان شهری را کاهش میداد و زمین را تنها منبع ثروت یک ملت و آشکارا برتر از صنعت «غیرطبیعی» و حتی «زایا» میدانست. اگرچه فیزیوکراسی کاربردی، بهطور فاجعهباری به کمبود مواد غذایی، شورشها، مرگها و بیثباتی سیاسی منجر شد، اما تاثیر آن طولانیمدت بود و اثری محونشدنی بر اقتصاد کلاسیک از ابتدای پیدایش خود بر جای گذاشت. اما فیزیوکراتها البته اولین کسانی نبودند که شایستگیهای نسبی کشاورزی و صنعت را از نظر اقتصادی سنجیدند.
این مساله قبلا در قرن شانزدهم (اگر نه خیلی زودتر) مشکل اساسی اقتصاد سیاسی پیش از این بود. جووانی بوترو در پرفروشترین کتاب خود در سطح بینالمللی در سال1588 درباره علل عظمت شهرها، توجه قابل ملاحظهای را به این مساله اختصاص داد که «کدامیک برای بهبود یک مکان و افزایش جمعیت آن ارزش بیشتری دارد: حاصلخیزی خاکش یا صنعت مردمش؟» و پاسخ او روشن بود. پاسخ بدون شک صنعت است، اولا به این دلیل که چیزهای ساختهشده توسط انسان ماهر بسیار زیادتر و پرهزینهتر از آنهایی است که طبیعت تولید میکند؛ زیرا طبیعت مواد و موضوع را فراهم میکند؛ اما مهارت و زیرکی انسان است که به آنها معنا میدهد. انواع غیرقابل بیان اشکال پشم محصول خام و ساده طبیعت است، اما چیزهایی که مهارت انسان از آن بهوجود میآورد، چقدر زیبا و متنوع است؟ سودهای حاصل از صنعت به کسانی که آن را رشته میکنند، تار و پودش را میدهند، میبافند، رنگ میکنند، برش میدهند، میدوزند و شکل میدهند و به هزاران راه انتقال میدهند چقدر است؟
دلیل اشاره هیوم نیز همین مساله و توجه به کشتیسازان و بافندگان پارچه بیارتباط با مسائل بالا نیست. صنعت در جمهوریهای ایتالیایی را میتوان بهعنوان یک فضیلت و هم یک فرآیند اقتصادی برای زنان و مردان ساکنان جماهیر ایتالیایی تلقی کرد. صنعت مقولهای برای اهالی این سرزمینها برای ارزش افزوده بر منابع طبیعی بود. صنعت پشم و ابریشم جماهیر ایتالیایی شاهدی است بر اهمیت این صنعت و نقش آن در شکوفایی این شهرها برای کسی که اندک آگاهی از تاریخ رنسانس دارد قابل کتمان نیست. درباره ادبیات پژوهشی درخصوص مسائل مطرحشده میتوان طولانی نوشت که از حوصله بحث در روزنامه دور است. با این رویکرد است که وارد تجارت در فلورانس میشویم.
تجارت در فلورانس
اگر بخواهم در مورد اقتصاد در فلورانس بگویم، کسبوکار در فلورانس همیشه تجارت بود و تجارت باقی ماند. البته شیوههای اقتصادی در فلورانس متنوع بود و بازرگانان برای جلوگیری از رکود همواره به سمت تنوع پیش میرفتند و در این میان بود که به تخصص گرایش نداشتند. این ویژگی اقتصاد پیشامدرن فلورانس بود؛ تجارتی که چرخ آن مبتنی بر تولید پشم و ساخت پارچه چرخش میچرخید. پشم مهمترین کالای تولیدی و صادراتی داخلی در فلورانس در طی سالهای 1600-1200 بود. برای مثال، در سال1480، آنها بر اقتصاد مغازههای شهری (bottega) تسلط داشتند، با نزدیک به 8درصد از کل مغازهها که بالاترین میزان برای هر گروه، مغازههای پشمی بودند و نزدیک به 27درصد به تجارت پارچه اختصاص دارد. درصدهای بسیار قابل توجهی بهویژه در تولید پارچه در روستاها و بیرون شهر تولید میشد.
سود سرشار از تولید و فروش پشم و پارچه در سطح محلی، منطقهای و بینالمللی، اقتصاد فلورانس را غنی کرد. بخش عمدهای از تولیدات فرهنگی را که به خاطر آن امروز ایتالیا و فلورانس شهرت دارد از این طریق تامین مالی شد و به فلورانسیها اجازه داد تا یک کشور منطقهای در توسکانی ایجاد کنند که برای قرنها بازیگر اصلی ژئوپلیتیک باقی ماند. سرمایه حاصل از تجارت پشم به فلورانسیهای قرن 14 و 15 این فرصت را داد که خانوادههای بزرگ و تجارتهای خانوادگی این جمهوری و دولتشهر بر سیستم بانکداری غلبه کنند. این عمل امکان تسلط ایشان بر تجارت پشم خام انگلیسی را داد. تا زمان افول رونق فلورانس در قرن16 میلادی تجارت پشم فلورانس بر سایر تولیدکنندگان پشم و پارچه در اروپا برتری داشت.
بنا بر این گفتهها صنعت پشم فلورانس یک نمونه برجسته از صنعت و جهانیسازی تجارت است؛ تجارتی که میتوان در مورد نقش آن در رقابت بینالمللی، پویایی، مزیت نسبی، حمایتگرایی و سرمایهداری دولتی و ماهیت برخوردهای تجاری شرق و غرب به بررسی دقیق پرداخت. برخلاف صنایع نساجی ابریشم و پنبه که برای تامین مواد اولیه از نقاط دور دست نیازمند تامین سرمایه کلان بود، پارچههای پشمی بهصورت ارگانیک در سرتاسر شمال و مرکز ایتالیا تولید میشد. از اوایل قرن سیزدهم تولید و صادرات پارچه به یک صنعت جهانی تبدیل شد. بازرگانان جنوا پشم خام و مواد رنگزا را از شمال آفریقا میآوردند، آنها را به پارچههایی با کیفیت پایین و متوسط برای مصرف انبوه در میلان و حومه لومبارد تبدیل میکردند و سپس توسط تاجران، پارچه فلورانسی را در سرتاسر ایتالیای مرکزی تجارت یا به بنادر مدیترانه به ویژه مناطق بیزانسی و مسلمان، از طریق جنوا صادر میکردند.
با این حال تولید کنندگان پارچه در ایتالیا بهدلیل پایین بودن سطح تکنولوژی توانایی رقابت با پارچههای تولیدی فلاندر و برابانت را نداشتند. در بازار پروونسال در سالهای 1309-1308 میلادی، پارچههای فلورانسی تنها حدود 1.3 از آنچه پارچههای ایپر دستاورد داشتند، بهدست آوردند. در اوایل قرن چهاردهم بازرگانان فلورانسی پزوهش تفصیلی توسط آرماندو ساپوری انجام دادند. مطالعات موردی، عمدتا پارچههای شمالی بود که برای فروش مجدد در بازارهای دیگر خریداری شده بودند. همچنین نگاهی نیز به پارچههای رنگنشده و ناتمام تولید شمال در این تحقیق شده که بعدا در فلورانس رنگرزی آن کامل و ارزش افزوده به خود میگرفت و در بازار شام به فروش میرفت. این تحقیق با توجه به نزدیکی مواد اولیه رنگ و برای کم کردن فروش فلاندر انجام شده است. صنعت پشم در تجارت فلورانس زمانی رشد عظیم به خود دید که بازرگانان این جمهوری متوجه شدند باید به واردات و تولید پشم محلی با کیفیت توجه کنند؛ چراکه به دنبال آن توانستند محصولات خود را با قیمت بالاتری صادر کنند.
تاریخنگاران این مساله را ذکر کردهاند که کل تولید پارچههای پشمی بین سالهای 1310 تا 1336 بهشدت کاهش یافت؛ اما پارچههای بعدی که از پشم انگلیسی ساخته شده بودند، دو برابر پارچههای قبلی ارزش داشتند که درشت و با کیفیت پایین بودند. دهه1330، قبل از فروپاشی جمعیتی در اواخر دهه1340، نشاندهنده نقطه اوج ارزش تولید پشم فلورانس است. هنوز مشخص نیست که این کاهش در دهه 1340تا چه اندازه نتیجه کاهش جمعیت، کوچک شدن قطع پارچهها با قیمت بیشتر یا کاهش عرضه پشم انگلیسی بابت افزایش تعرفه و سیاستهای سلطنتی است. با اختراع ماشین بافندگی افقی پایی در قرون وسطی مناسبات تولید پارچه تغییر کرد، هزینههای تولید نسبتا ثابت باقی ماند و هزینه و در دسترس بودن پشم خام با کیفیت بالا مبدل به مهمترین عامل در تجارت بینالمللی شد. تا دهه سوم قرن چهاردهم، تجارت پشم ایتالیایی بر فروش منسوجات با کیفیت پایینتر متمرکز بود و این تاجران بر تجارت پارچههای پشمی تسلط داشتند.
ادامه دارد