باید تفاوتی میان داشتن و نداشتن نعمت وجود داشته باشد؛ وگرنه به معنای کفران نعمت خواهد بود. اثر نعمت هم علاوه بر ایجاد و تقویت محبت قلبی نسبت به مُنعم، شکر زبانی و استفاده عملی از عطایای الهی است.
تذکر دو مطلب ضروری است؛ یکی آنکه اظهار نعمت به معنای روا دانستن زیاده روی و اسراف نیست، و دیگر آنکه دو دسته از این حکم استثنا شده اند.
حرمت اسراف و معیار زمانه
قطعاً دعوت به استفاده از نعمت و اظهار آن به معنای تجویز اسراف و زیادهروی که عملی حرام است، نمیباشد. هم در روایات و هم در فتاوی فقهی تصریح شده است که مقصود از اظهار نعمت، استفاده متعارفْ و به اندازه نیاز است؛ وگرنه غرق شدن در رفاه و دنیازدگی خودش موجب فراموشی خدا است؛ در حالی که هدف از اظهار نعمت، تقویت یاد خدا بود. اظهار نعمت یعنی آنکه مانند مردم زمان خود زندگی کنیم، و به رغم داشتن امکانات، فقیرنمایی نکنیم.
اینکه در روایات به «زیّ قوم» و «اهل زمانه» اشاره شده است، به همین دلیل است. در فتواهای فقهی نیز «شأن» و «عرف» زمان به عنوان معیار هزینهْ کردْ و نوع زندگی تعیین شده است. در باره اندازه مقبول برای هزینه های زندگی، یا اصطلاحاً «مؤونه»، در مبحث خمس توضیحات مفید و لازمی وجود دارد.
از امام کاظم(ع) سوال شد که آیا داشتن ده پیراهن اسراف است؟ فرمودخیر. بلکه داشتن پیراهن زیاد باعث مى شود که پیراهن هایش بیشتر عمر کند. اسراف آن است که لباس بیرونت را در جاى کثیف بپوشى.
پس حتی «تجمّل» به معنای درست آن؛ یعنی آراستگی و زیباسازی ظاهر نه تنها ایرادی ندارد، که مستحب هم هست؛ گرچه تجمل در عرف ما به معنای زیادهروی و خودنمایی جا افتاده که البته به آن معنا، در برخی موارد حرام و در برخی موارد هم نکوهیده است.
همان بزرگواری که فرمود: «وَلْیُرَ عَلَیْکَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللهُ بِهِ عَلَیْکَ»؛ همو نیز فرموده است: «فَدَعِ الاِِْسْرَافَ مُقْتَصِداً، وَاذْکُرْ فِی الْیَوْمِ غَداً، وَأَمْسِکْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ، وَقَدِّمِ الْفَضْلَ لِیَوْمِ حَاجَتِکَ»؛ اسراف را کنار بگذار و میانه روى را پیشه کن! از امروز به فکر فردا باشو از اموال دنیا به مقدار ضرورت براى خویش نگاهدار و زیادى را براى روز نیازت از پیش بفرست.
عالمان و حاکمان؛ دو استثنای مهم
دو گروه هستند که باید از استفاده از امکاناتی که خداوند در اختیار آنان نهاده است، اجتناب کنند. این دو گروه باید حتی از مال شخصی و حلال خود چشمپوشی نمایند و داوطلبانه از دارایی خود بگذرند؛ یکی علماء و دیگری امراء. حالا اگر علماء امیر هم بشوند که تکلیفشان مضاعف خواهد شد!
اشتباه نشود! منظور تظاهر به سادهزیستی نیست که خود ترفندی شیطانی است. مقصود این نیست که در ظاهر طوری زندگی کنند و در پنهان طوری دیگر. نه! مقصود این است که یا عهدهدار این دو منصب نشوند، و یا اگر میخواهند در زمره علماء و امراء قرار گیرند، داوطلبانه از مباحات و تنعّمات معمول نیز چشم بپوشند؛ چرا که در غیر این صورت نمیتوانند درد محرومین را لمس و در دل آنان نفوذ کنند.
امیرالمؤمنین(ع) در مورد علماء فرموده است: « ... خداونداز علماء و دانشمندان پیمان گرفته است که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند، و آرام و قرار نیابند.»
ایشان در مورد امراء نیز همین استثناء را لازم شمرده است، و از جمله راجع به خود می فرماید: «آیا به همین قناعت کنم که گفته شود:من امیر مؤمنانم؛ اما با آناندر سختیهاى روزگار شرکت نکنم!؟ و پیشوا و مقتدایشان در تلخیهاى زندگىنباشم؟»
در نهجالبلاغه است که: علاء ابن زیاد حارثى به حضرت عرض کرد که: اى امیر مومنان از برادرم عاصم بن زیاد پیش تو شکایت مىآورم.
فرمود:مگر چه کرده؟
علاء پاسخ داد:عبایى پوشیده و از دنیا کناره گرفته است.
امام(ع) فرمود: حاضرش کنید.
هنگامى که آمد به او فرمود: اى دشمنک جان خود! شیطان در تو راه یافته و هدف تیر او قرار گرفتهاى! آیا به خانوادهو فرزندانت رحم نمىکنى؟ تو خیال مىکنى خداوند به ظاهر طیبات را بر تو حلال کرده، اما در واقع دوست نداردکه از آنها استفاده کنى!؟ تو در پیشگاه خداوند بىارزشتر از آنى که بدینگونه با تو رفتار کند!
عاصم گفت:اى امیر مؤمنان! اما تو خود با این لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر می برى؛ یعنی تو پیشوا و امام ما هستى و بر ما لازم استبه تو اقتدا کنیم.
فرمود: «وَیْحَکَ إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ. إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ اَلْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ اَلنَّاسِ کَیْلاَ یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ»؛ واى بر تو! من مثل تو نیستم؛ یعنی وظیفه من غیر از شما است. خداوند بر پیشوایانحق واجب شمرده که بر خود سخت گیرند و همچون طبقه ضعیف مردم باشند، تا ندارىِ فقیر او را به هیجان نیاورد که سر از فرمان خداوند برتابد.
پیامبر؛ اسوه حاکمان ساده زیست
البته این درسی است که او از برادر و مقتدایش گرفته بود، و دستوری است که خداوند به پیامبرش داده بود. حقاً هم پیامبر چنین کرد: «قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیَا وَصَغَّرَهَا، وَأَهْوَنَ بَهَا وَهَوَّنَهَا، وَعَلِمَ أَنَّ اللهَ تعالى زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِیَاراً»، او دنیا را بس حقیر مىشمرد، و در چشم دیگران آن را کوچک جلوه مىداد، آن را خوار مىدانست، و در پیش دیگران خوارش مىشمرد، آگاه بود که خداوند براى احترام او با اختیار دنیا را از وى گرفت.
«وَبَسَطَهَا لِغَیْرِهِ احْتِقَاراً، فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ، وَأَمَاتَ ذِکْرَهَا عَنْ نَفْسِهَ، وَأَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ، لِکَیْلاَ یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشاً، أوْ یَرْجُوَ فِیهَا مَقَاماً»؛ و آن را به غیر او به خاطر کوچکیش گشاده ساخت، اوبا قلب و روح خود را از دنیا اعراض نمود، و یاد آن را در دل خود میرانید، دوست مىداشتکه زینت هاى آن از پیش چشمش پنهان باشد تا از آن لباس فاخرى تهیه نکند، یا اقامت درآن را آرزو ننماید.
البته این، شیوه همه پیامبران بوده است، اما پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سرآمد تمام آنان و الگوی جاودانه ساده زیستی برای زمامداران معنوی و سیاسی تاریخ است.
امیر مومنان(ع)، که خود به این وصف شهره است، ضمن توصیف ساده زیستی و فقر انتخابی برخی پیامبران، رسول گرامی اسلام را برای الگوگیری کافی می داند، و می فرماید: «از پیامبر پاک و پاکیزهات(ص)، پیروى کن! زیرا راه و رسمشسرمشقى است براى آن کس که به خواهد تاسّى جوید و انتسابى است براى کسى که بخواهدمنتسب گردد، و محبوب ترین بندگان نزد خداوند کسى است که از پیامبرش سر مشق گیردو قدم به جاى قدم او گذارد.
پیامبر(ص) بیش از حداقل نیاز از متاع دنیا استفاده نکرد و به آنتمایلى نشان نداد. پهلویش از همه لاغرتر و شکمش از همه گرسنهتر بود.
چرا؟ آیا به این دلیل که نمی توانست به دنیا دست یابد؟ نه! «عُرِضَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا فَأَبَى أَنْ یَقْبَلَهَا، وَعَلِمَ أَنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَیْئاً فَأَبْغَضَهُ، وَحَقَّرَ شَیْئاً فَحَقَّرَهُ، وَصَغَّرَ شَیْئاً فَصَغَّرَهُ. وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فِینَا إِلاَّ حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللهُ، وَتَعْظِیمُنَا مَا صَغَّرَ اللهُ، لَکَفَى بِهِ شِقَاقاً للهِِ، وَمُحَادَّةً عَنْ أَمْرِاللهِ»؛ دنیا به وى عرضه شد، اما از پذیرفتن آن امتناع ورزید. او از آنچه مبغوض خداوند است آگاهى داشت، لذا خود نیز آنها را منفور می شمرد، و آنچه خداوند آن را حقیر شمرده بود او نیز حقیر می دانست، و کوچک ها را کوچک و کم اهمیت. اگر در ما چیزى جز محبت آنچه مورد غضب خدا و رسول، و بزرگداشت آنچه خداوند و پیامبرش آن را کوچک شمردهاند، نباشد، همین خود براى مخالفت ما با خدا و سرپیچى ازفرمانش کافى است.
سپس نمونه ای از ساده زیستی های پیامبر را تبیین کرد و فرمود: «پیامبر(ص) روى زمین بدون فرش مىنشست و غذا می خورد، و با تواضع همچون بردگان جلوس می کرد. با دست خویش کفش و لباسش را وصله می کرد، بر مرکب برهنه سوار می شد و حتى کسى را پشتسر خویش سوار می نمود، پردهاى را بر در اتاقش دید که درآن تصویرهایى بود. همسرش را صدا زد و گفت: آن را از نظرم پنهان کن که هر گاه چشمم به آن مىافتد به یاد دنیا و زرق و برقش می افتم. او با تمام قلب خویش از زرق و برق دنیا اعراض، و یاد آن را از وجودش می راند. وى سخت علاقمند بود که زینتها و زیورهاى دنیا از چشمش پنهان گردد، تا از آن لباس زیبایى تهیه نکند و آن را قرارگاه همیشگى نداند وامید اقامت دائم در آن نداشته باشد.»
پیامبر چنین بود که توانست قلب های قساوت بار اهل جاهلیت را تسخیر کند و از مردم خشن، بی رحم و فرزندْ کُش انسان بسازد.
آیا کسی که توانست در مدتی کوتاه و بدون هیچ امکاناتی این مردم را متحول سازد و مسیر جهان را تغییر دهد، بزرگ ترین نعمت خدا نیست؟ و آیا جا ندارد که خداوند از میان همه نعمت های خود، چه نعمت انبیا و چه نعمت های دیگر، تنها برای بعثت و ارسال این نعمت بر ما منّت بنهد!؟ «لَقَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ...»؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد.
یادآوری می شود که جلسات شرح و تفسیر نهج البلاغه روزهای چهارشنبه پس از نماز مغرب و عشا درشهادتگاه شهید بهشتی واقع در میدان بهارستان نرسیده به چهار راه سرچشمه کوچه شهید صیرفی پور برگزار می شود. شرکت عموم خواهران و برادران در این سلسله درس ها آزاد است.
محسن اسماعیلی
منبع : مهر