مظهر خُلق عظیم‏

اگر از شرح صدر و وسعت روح آن‌ حضرت در میدان تدبیر امورخصوصى و عمومى تا سایر مظاهر برترى روحى و اخلاقى وى تأمل کنیم ‌باید از توصیف کامل جوانب برترى آن‌حضرت در اخلاق، اظهار عجزوناتوانى نماییم.

   مظهر خُلق عظیم‏

 

اگر از شرح صدر و وسعت روح آن‌ حضرت در میدان تدبیر امورخصوصى و عمومى تا سایر مظاهر برترى روحى و اخلاقى وى تأمل کنیم ‌باید از توصیف کامل جوانب برترى آن‌حضرت در اخلاق، اظهار عجزوناتوانى نماییم.


چراکه خداوند وى را خاتم پیامبران قرار داده و اینان‌ کسانى هستند که در هر دو جنبه مادى و معنوى راهبر و سرآمد تمام ‌انسانها بوده ‌اند.


امیرمؤمنان على علیه السلام، براى نشان دادن عجز و ناتوانى انسان از توصیف‌ کامل پیامبر، استدلال لطیفى را بیان کرده است.


او مى ‌گوید: خداوند درقرآن مى ‌فرماید:(وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا(15)).
"اگر نعمتهاى خداوند را شمارش کنید، آنها را نتوانید جمع کرد.


" درهمین حال خداوند در آیه دیگرى مى ‌فرماید:(فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ(16)).
"بهره زندگى دنیا در آخرت جز اندکى نیست.


" بنابراین، زندگى دنیا که نزد خداوند اندک است، احاطه بر آن‌ وشمارش آن ممکن نیست پس چگونه مى‌ توان به خُلق و خوى پیامبر پى ‌برد که خداى تعالى درباره ‌اش گفته است: (وَإِنَّکَ لَعَلَى‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ(17))؛ "همانا تو داراى خوى بزرگ هستى.


" خداوند خُلق پیامبر را صفت عظیم، توصیف فرموده است و هرگاه‌ نتوان چیز اندک )نعمتهاى دنیوى( را شمارش کرد پس چگونه مى‌ توان به‌ شمارش چیزى که بزرگ است )خلق و خوى پیامبر( توانا شد؟!

پیامبر صلى الله علیه وآله، دلیرترین و بردبارترین و عادلترین و پاکترین‌ وبخشنده‌ ترین مردمان بود.


حتى یک درهم و دینار براى یک شب نزد اوباقى نمى ‌ماند.


او از همه مردم زاهدتر بود و ساده ‌تر زندگى مى ‌کرد آن چنانکه کفش و جامه‌ اش را به دست خویش وصله مى‌ کرد و در امورخانه همگام با دیگر افراد کمک وهمکارى مى ‌نمود.


حیا و آزرم او از دیگران بیشتر بود.


هیچ‌گاه در چهره کسى خیره ‌نمى ‌شد.


از همه مردم آسان‌ گیرتر بود.


دعوت هر آزاده و بنده ‌اى را اجابت ‌مى ‌کرد.


هدیه را مى ‌پذیرفت حتى اگر جرعه ‌اى شیر بود و سعى مى‌ کرد آن‌را جبران کند و به دیگران بخوراند.


هیچگاه دربرابر دعوت کنیز یاتهیدستى تکبر نمى ‌ورزید و از آن با روى باز استقبال مى‌ کرد.


آن‌ حضرت‌ به خاطر خدا، نه به خاطر خودش، خشمگین مى‌ شد و فرمان خدا را اجرا مى ‌کرد اگرچه به زیان خود یا یکى از یارانش تمام مى‌ شد.


روزى یاران ‌آن‌ حضرت به وى پیشنهاد کردند از نیروى مشرکان دیگر علیه دشمنان‌ مشرکش سود جوید امّا آن‌ حضرت پیشنهاد آنان را رد کرد و فرمود: ما ازمشرکان یارى نمى ‌جوییم.


حال آنکه پیامبر در آن هنگام بسیار به کمک ‌آنان نیاز داشت.


آن‌ حضرت از شدّت گرسنگى سنگ بر شکم مى ‌بست و هرگاه خوردنى ‌فراهم مى ‌شد، هرچه مى ‌یافت مى‌ خورد و چیزى را بر نمى‌ گرداند.


خوراکش ساده بود.


درحالى که تکیه داده بود، غذا نمى ‌خورد.


باتهیدستان هم سفره مى ‌شد و با فقرا مجالست مى ‌کرد.


دانشمندان را گرامى ‌مى ‌داشت و به هیچ کس جفا نمى ‌کرد.


از فعالیتهاى اجتماعى پیامبر آن بود، که از بیمار، هرکس که بود و به‌ هر نحو، عیادت مى ‌کرد و به تشییع جنازه مردگان مى ‌رفت.


به تنهایى راه‌ مى‌ رفت.


هیچ‌گاه حَشَم و خَدَم براى خود نمى ‌گرفت.


هر مرکبى که حاضربود سوار مى ‌شد، چه اسب و چه استر و چه الاغ.


گاه پابرهنه مى رفت‌ وگاهى با کفش.


زمانى ردا دربر مى ‌کرد و گاهى بدون ردا و بدون عمامه‌ و کلاه خارج مى‌ شد ولى وقتى راه مى ‌پیمود به نیرومندى مى ‌رفت نه باضعف و سستى.


به هنگام رفتن، پاهایش را از زمین مى‌ کَند آنچنان که‌ گویى از فراز به نشیب مى ‌آید.


بوى خوش را بسیار دوست مى ‌داشت.


او صاحب غلامان و کنیزان بود ولى هیچ‌ گاه بر آنها برترى نمى ‌جُست.


وقتى را از دست نمى ‌داد که درطاعت خداوند نباشد.


با هرکس که دیدار مى ‌کرد، در سلام گفتن سبقت مى ‌جست.


هرکس‌ براى کارى در کنار او بود صبر مى ‌کرد تا وى جدا شود.


به هریک ازیارانش که برمى ‌خورد دستش را براى مصافحه دراز مى ‌کرد.


و آن گاه دست ‌او را مى‌ گرفت وانگشتانش را در انگشتان او فرو مى ‌برد و آنگاه دست‌ دیگرش را بر روى دست او مى ‌نهاد.


اگر به نماز ایستاده بود و کسى براى کارى نزد وى مى‌ آمد، نمازش رازودتر تمام مى ‌کرد و آنگاه رو به شخص کرده مى ‌گفت: آیا کارى دارى؟وچون حاجت او را روا مى ‌کرد، دوباره به نماز مى ‌ایستاد.


بیشتر به حالت تواضع مى ‌نشست.


یعنى زانوانش را با دو دست بغل‌ مى ‌کرد و تا آخر مجلس مى ‌نشست.


هیچ‌ گاه دیده نشد درمیان یارانش،پاهایش را دراز کند.


بیشتر رو به قبله مى‌ نشست.


هرکس را که بر وى ‌وارد مى ‌شد گرامى مى ‌داشت و گاهى اوقات براى افرادى که از بستگان او هم نبودند، جامه ‌اش را براى نشستن مى ‌گستراند.


گلیم را زیر پاى کسى ‌مى ‌انداخت که بر وى وارد شده بود، و اگر آن فرد نمى ‌پذیرفت آن قدر اصرار مى ‌کرد تا بپذیرد.


هرکس به سخن پیامبر گوش مى ‌سپرد گمان مى ‌برد که وى در نظر پیامبرگرامى‌ ترین مردمان است.


تا آنجا که هرکس در محضر او مى ‌نشست ازچهره ونگاه مبارک پیامبر برخوردار مى‌ شد.


براى احترام و گرامى داشت یارانش، آنان را به کنیه فرا مى ‌خواند،واگر کسى کنیه نداشت، آ ن حضرت خود کنیه ‌اى براى او تعیین مى ‌کرد.


در مورد زنان نیز اگر فرزندى داشتند آنها را به نام فرزندانشان‌ مى ‌خواند وگرنه کنیه جدیدى براى آنها برمى ‌گزید.


حتى کودکان را نیز باکنیه صدا مى ‌زد.


از دیگران به خشم دورتر و به خشنودى نزدیک‌تر و نسبت به مردم ازدیگران دلسوزتر و سودمندتر بود.


هرگاه در مجلسى حاضر مى ‌شد مى ‌فرمود: "خداوندا پاک و منزهى‌ وستایش تو راست.
گواهى دهم که معبودى جز تو نیست.
از تو آمرزش‌ خواهم وبه سوى تو بازگشت مى ‌کنم".


وقتى درمیان یارانش حضور مى ‌یافت، به درستى معلوم نبود که کدام‌یک از آنان حضرت محمد صلى الله علیه وآله است.


زیرا خود را درمیان آنان جاى‌ مى ‌داد (جاى ویژه ‌اى براى خود تعیین نمى ‌کرد).


امّا بعداً چون تعدادملاقات کنندگان حضرت رو به افزایش رفت و واردان در پیش رویش‌ مى ‌پرسیدند که کدامیک از شما محمد هستید؟ براى آن‌ حضرت سکّویى‌ گلین درست کردند.


با این وجود آن‌ حضرت بازهم مى‌ فرمود: من بنده ‌اى ‌بیش نیستم.


پیامبر اسلام خداترس‌ تر از همه بود.


نسبت به خدا از همگان پرواى ‌بیشترى داشت.


در شناخت خدا از همه داناتر و در طاعت خداوند از همه‌ نیرومندتر ودر عبادت خدا شکیباتر و محبتش به خدا از دیگران بیشتر وزهدش از همه زیادتر بود.


آنقدر به نماز مى ‌ایستاد که کف پاهایش ازکثرت نماز شکافته مى ‌شد.


وقتى به نماز مى ‌ایستاد اشکهایش روان‌ مى ‌شد.


از صداى گریه وناله‌ اش، زمینى که روى آن نماز مى‌ خواند مى ‌لرزید.


گاه آنقدر روزه مى‌ گرفت که گفته مى ‌شد: دیگر افطار نمى ‌کندوگاه نیز روزه نمى ‌گرفت تا جایى که مى‌ گفتند: او دیگر روزه نمى‌ گیرد.


نظافت بدنش را رعایت مى ‌کرد جامه‌ اش پاکیزه بود.


موى سر و محاسنش ‌را مرتب مى ‌کرد و شانه مى ‌زد.


دندانهایش را مسواک مى‌ کرد و بوى خوش‌ به کار مى ‌برد بطورى که از دور نیز بوى خوش او را درمى ‌یافتند.


شخصى‌ که با وى همنشینى یا مصافحه کرده بود به نیکى شناخته مى ‌شد زیرا بوى ‌خوش عطر پیامبر از وى نیز به مشام مى ‌رسید.


آن‌ حضرت، گرسنه را سیر مى ‌کرد و برهنه را مى ‌پوشانید پیاده را سوار مى ‌کرد و حاجتمندان را یارى‌ مى‌ داد و بدهى بدهکاران را ادا مى ‌کرد.


او دلیرترین مردم بود تا آن جا که امام على علیه السلام فرمود: "اگر ما را درروز بدر مشاهده مى ‌کردید، مى‌ دیدید که ما به پیامبر، که نزدیکترین ازهمه ما به دشمن بود و با سختى تمام مى ‌جنگید، پناه مى ‌بردیم".


و نیزهمان حضرت فرموده است: "هنگامى که شعله جنگ برافروخته مى ‌شدو دو گروه دست به کار نبرد مى ‌شدند ما به رسول خدا پناه مى‌ آوردیم.
هیچکس از رسول خدا به دشمن نزدیکتر نبود".


او از تمام مردم بخشنده ‌تر و در گفتار راستگوتر و در پناه دادن‌ وفادارتر بود.


خلق و خویش از دیگران ملایم‌تر و نسبش پاک بود.


هرکس که او را مى‌ دید تحت تأثیر هیبت آن ‌حضرت واقع مى ‌شد.


هرکس ‌با او رفت و آمد مى ‌کرد، دوستش مى ‌داشت.


چیزى از وى تقاضا نمى ‌شدجز آن که آن را مى ‌بخشید.


روزى مردى به نزدش آمد و چیزى درخواست‌ کرد.


پیامبر آنقدر به وى گوسفند بخشید که میان دو کوه را پر کرد.


آن‌ مرد به سوى قبیله ‌اش بازگشت و گفت: اسلام آورید که محمد آنچنان‌ مى ‌بخشد که گویى بیمى از تنگدستى ندارد.


(18) او هر منکرى را زشت مى ‌انگاشت و به هر خوبى فرمان مى ‌داد.


بالاخره آن که وى براى هر خوبى سرمشق، و براى هر فضلى نمونه،وبراى هر چیزى که انسان را در دو جهان سود مى ‌بخشید، راهبر بود.


بر او و بر دودمانش برترین و پاکترین درودها و سلامها باد.

 

18) در نقل خصلتهاى پاک آن‌حضرت از کتاب "المعارف الاسلامیة" صفحات 48 تا74 بهره جستیم.

محمد تقی مدرسی


منبع : پرتال اهلبیت ع
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان