عصر ایران - ناسیونالیسم محافظهکار (conservative nationalism) دیرتر از ناسیونالیسم لیبرال در صحنۀ تاریخ ظاهر شد. تا میانۀ قرن نوزدهم میلادی، سیاستمداران محافظهکار نسبت به ناسیونالیسم بدبین بودند و آن را ویرانگر و ضد نظام میدانستند. اما در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم، محافظهکاری و ناسیونالیسم در هم آمیختند.
نمونههای این آمیزش را میتوان در آرمان "ملت واحد" دیزرائیلی، نخستوزیر بریتانیا و بنیانگذار حزب محافظهکار این کشور و یا در نحوۀ سیاستورزی بیسمارک، زمامدار پروس و نخستین صدراعظم آلمان مشاهده کرد که ناسیونالیسم آلمانی را خرج جنبش بزرگنمایی پروس و معطوف به تشکیل کشور واحد آلمان کرد.
اتو فون بیسمارک، زمامدار پروس و نخستین صدراعظم آلمان
در دوران کنونی، از نظر بسیاری افراد صاحب نظر، ناسیونالیسم یکی از اجزای اساسی محافظهکاری است. مثلا تاچر و ریگان که سیاستمدارانی دست راستی و محافظهکار قلمداد میشدند، آشکارا ناسیونالیست بودند. نیز بوش پدر و بوش پسر. و چون ناسیونالیسم مستعد برپایی جنگ است، این چهار سیاستمدار نیز وارد جنگ با آرژانتین (تاچر)، گرنادا و لیبی (ریگان)، پاناما و عراق (بوش پدر) و افغانستان و عراق (بوش پسر) شدند.
ناسیونالیسم محافظهکار، برخلاف ناسیونالیسم لیبرال که بر حق تعیین سرنوشت تاکید دارد، عمدتا بر همبستگی اجتماعی و نظم عمومی حاصل از میهندوستی تاکید میکند.
محافظهکاران "ملت" را واحدی ارگانیک میدانند که حاصل تمایل اساسی انسانها به جذب شدن در میان کسانی است که نظرات و عادات و شیوۀ زندگی و حتی ظاهری مشابه خودشان دارند. از این منظر، انسانها با عضویت در اجتماع ملی در پی کسب امنیت و هویتاند.
وفاداری و آگاهی میهنپرستانه از ملتمداری به طور کلی در اندیشۀ "گذشتۀ مشترک" ریشه دارد و ناسیونالیسم را به سوی دفاع از ارزشها و نهادهایی سوق میدهد که تاریخ آنها را تایید کرده است. به همین دلیل ناسیونالیسم شکلی از سنتگرایی میشود. این تحول به ناسیونالیسم محافظهکار خصلتی نوستالژیک و گذشتهنگر میدهد.
این وضع در ایالات متحدۀ آمریکا با تاکید بر "کشیشان زائر" (نخستین گروه از مهاجران انگلیسی به آمریکا)، جنگ استقلال، کنوانسیون فیلادلفیا (دربارۀ تشکیل ایالات متحده) و امور و وقایعی از این دست، به حد نهایی خود رسیده است.
در ناسیونالیسم بریتانیا یا "ناسیونالیسم انگلیسی"، میهندوستیِ ملی به نمادهایی گرایش دارد که با نهاد پادشاهی پیوند تنگاتنگ دارند. سرود ملی بریتانیا "خداوند ملکه را حفظ کند" (the queen god save) است و خانوادۀ پادشاهی در جشنهای ملی مانند روز آتشبس (روز یازدهم نوامبر، یادمان پایان جنگ جهانی اول و دوم) و در مراسم دولتی، مانند گشایش پارلمان، نقش مهمی بر عهده دارد.
ناسیونالیسم محافظهکار در دولت-ملتهای بوجودآمده و سابقهدار رشد میکند نه در سرزمینهایی که تازه در فرایند ملتسازی قرار دارند. این ناسیونالیسم نوعا از این پنداشت الهام میگیرد که ملت تا حدی مورد تهدید داخلی یا خارجی است.
به طور سنتی، "دشمن داخلی" از نظر ناسیونالیسم محافظهکار، اختلاف طبقاتی است و خطر نهایی پیش روی جامعه نیز "انقلاب اجتماعی" محسوب میشود؛ چراکه انقلاب اجتماعی بزرگترین دشمن نظم و همبستگی اجتماعی است. بنابراین محافظهکاران ناسیونالیسم را پادزهر سوسیالیسم میدانند.
وقتی وفاداریهای میهنی قویتر از همبستگی طبقاتی باشد، طبقۀ کارگر در دل "ملت" ادغام میگردد. بنابراین دعوت به یگانگی ملی و این باور که میهندوستی فضیلتی مدنی است، آموزههای تکراری اندیشۀ محافظهکاری است.
اما "دشمن خارجی" از نظر ناسیونالیسم محافظهکار عبارت است از مهاجرت و فرناسیونالیسم. مهاجرت از آن رو مصداق خطر است که فرهنگ ملی و هویت قومی مستقر را ضعیف میکند.
در دهۀ 1960 اینوک پاول در بریتانیا هشدار داد که ازایش مهاجرت بین کشورهای مشترکالمنافع به درگیری نژادی و خشونت منجر خواهد شد. مارگارت تاچر نیز در سال 1979 با اشاره به خطر "غرق شدن" بریتانیا در موجهای مهاجران، این موضوع را بار دیگر مطرح کرد.
مبارزه با مهاجرت را حزب ملی بریتانیا، جبهۀ ملی لوپن در فرانسه، و گروههای راست افراطی آلمان و نیز جمهوریخواهان آمریکا از ناسیونالیسم محافظهکار الهام گرفتند و گفتند هویت ملی و همراه با آن، منبع امنیت و تعلق ما با رشد مجموعههای فراملی و با جهانی شدن فرهنگ در معرض خطر قرار گرفته است.
مقاومت بریتانیا در برابر تنها پول رایج اروپا، جدا از دلایل اقتصادی، مبتنی بر این باور است که پول رایج ملی در حفظ هویت متمایز ملی نقشی حیاتی دارد.
اگرچه ناسیونالیسم محافظهکار با ماجراجویی نظامی و توسعهطلبی پیوند یافته است، اما این خصلت مشخص را دارد که دروننگر و تنگنظر است. اگر حکومتهای محافظهکار از سیاست خارجی به منزلۀ ابزاری استفاده کردهاند تا هیجانات عمومی را شعلهور کنند، این امر بیشتر یک فرصتطلبی سیاسی بوده نه اینکه ناسیونالیسم محافظهکار متجاوزی سرسخت یا ذاتا نظامیگرا باشد.
چنین وضعیتی موجب این انتقاد از ناسیونالیسم محافظهکار میشود که اساسا شکلی از فریبکاری نخبگان یا شکلی از ایدئولوژی طبقۀ حاکم است. از این چشمانداز "ملت" چیزی ابداعی است و در تعریف آن رهبران سیاسی و نخبگان حاکم حتما به کسب رضایت و از بین بردن بیتفاوتی توجه داشتهاند.
به عبارت سادهتر، همۀ حکومتها به هنگام گرفتار شدن "ورق ناسیونالیسم" را بازی میکنند. اما ناسیونالیسم محافظهکار از این رو که ناشکیبایی خشکمغزی را گسترش میدهد، به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.
ناسیونالیسم تنگنظر، دقیقا به معنای فرهنگی ناسیونالیسم، بر این باور تاکید میکند که مل صرفا اجتماعی قومی و بسیار شبیه یک خانوادۀ گسترده است. بنابراین خط خیلی روشنی بین اعضای یک ملت و کسانی که خارج از آن قرار میگیرند، کشیده شده است.
محافظهکاران با اصرار بر حفظ خلوص فرهنگی و سنتهای دیرینه، مهاجران یا به طور کلی خارجیها را یک تهدید میدانند و در نتیجه، نژادگرایی و بیگانهستیزی را گسترش میدهند یا دست کم مشروع میسازند.