ماهان شبکه ایرانیان

در اصفهان؛

وقتی امام خمینی (ره) به داد جانبازان رسید

«بنائی‌زاده» از اولین جانبازان اصفهان در جنگ تحمیلی است که با بیان خاطراتی به شرح جزئیات تاسیس نقاهتگاه جانبازان در این شهر پرداخته است.

به گزارش مشرق، «منصور بنائی‌زاده» هجدهم اردیبهشت سال 61 در مرحله دوم عملیات بیت المقدس یا همان فتح خرمشهر، جانباز و قطع نخاع شد. او به نوعی جزو اولین مجروحان جنگی اصفهان است. بنائی‌زاده 42 سال است که روی ویلچر زندگی می‌کند.

در ادامه شرح یکی از خاطرات وی از دوران جنگ تحمیلی را به نقل از نشریه «بی‌سیم‌چی» می‌خوانیم.

جنگ تازه شروع شده بود. جمعیت زیادی از مردم بنا به دستور امام خمینی (ره) در جبهه‌ها حضور پیدا می‌کردند و خب طبیعتا تعدادی شهید می‌شدند و تعدادی هم مجروح. هرچه جلوتر می‌رفتیم در کنار شهدا آمار مجروحان هم کم کم زیاد می‌شد. شهر اصفهان، اما آمادگی لازم برای رویارویی با این موضوع و داشتن نقاهتگاه یا استقرار مجروحان جنگی را نداشت. شرایط بسیار حاد و بحرانی بود. جانبازان بعد از مرخص شدن از بیمارستان نیاز به حضور در یک نقاهتگاه داشتند؛ اما نقاهتگاهی در کار نبود یک اصفهان بود و یک سوله در فرودگاه قدیم اصفهان که جانبازان را همان اوایل جنگ برای مدتی آنجا نگه می‌داشتند. شرایط آنجا اصلا مساعد نبود؛ خود من هم وقتی از بیمارستان شهدای تجریش تهران مرخص شدم با نبود جایی به اسم نقاهتگاه در اصفهان مواجه شدم و همین شد که خانواده مجبور به نگهداری من در خانه شدند. هرچند این کار برای آن‌ها و خود من بسیار سخت بود؛ چون هم زخم‌ها باید به صورت مرتب پانسمان می‌شد هم روزانه نیاز به فیزیوتراپی داشتم. مراقبت‌ها به سختی در خانه انجام می‌شد.

وقتی امام خمینی (ره) به داد جانبازان رسید

عملیات «محرم» تمام شد. آمار جانبازان بالا و بالاتر رفت. بنیاد شهید بالاخره تصمیم گرفت به هر شکلی که بود نقاهتگاهی را برای جانبازان و مجروحان جنگی در شهر اصفهان دست و پا کند؛ خانه‌ای در خیابان چهارباغ بالا انتهای کوچه‌باغ زرشک، جایی که بنیاد مستضعفان در اختیار بنیاد شهید قرار داد. آن خانه دو طبقه بود؛ زیرزمینش هم خیلی تمیز و مجهز بود. همه مسیرهای رفت و آمد با صفحه‌های فلزی به شکل رمپ درآمد تا عبور و مرور برای جانبازان راحت باشد. برخی جانبازان به صورت دائم آنجا بستری شدند و برخی هم به صورت موقت، به این صورت که روزانه از خانه می‌آمدند و کارهایی مثل فیزیوتراپی و کاردرمانی‌شان اعم از معاینه و بررسی (چکاپ) و... را انجام می‌دادند و می‌رفتند که من جزو گروه دوم بودم.

دستگاه‌های فیزیوتراپی در زیرزمین مستقر شده بود. تعداد افراد حاضر در آن خانه و مراجعه‌کننده‌ها هم زیاد بود. نزدیک به 30 جانباز به صورت شبانه‌روزی آنجا مستقر بودند. مدت زمانی گذشت؛ اما آن مکان دیگر جوابگوی نیاز جانبازان نبود و بالا رفتن آمار مجروحان جنگی مکان جدیدی را برای استقرار این افراد و خدمات سانی به آن‌ها طلب می‌کرد که با پیگیری‌های انجام شده توسط بنیاد شهید یک طبقه از هتل «عالی‌قاپو» در خیابان چهارباغ عباسی به عنوان نقاهتگاه و به منظور انجام امور توان‌بخشی و درمانی در اختیار جانبازان قرار گرفت جایی برای آماده کردن جانبازان جهت حضور در جامعه و بازگشت به خانه.

آنجا هم، اما فقط مدت زمان محدودی مورد استفاده جانبازان قرار گرفت و به دلیل محدودیت‌ها و شرایط خاصی که داشت مثل قرار گرفتن جانبازها و کادر درمان در محیطی که مسافر و گردشگر آنجا رفت و آمد می‌کرد، خیلی اقبال عمومی را به دنبال نداشت. سال 63 صدای اعتراض جانبازان بلند شد؛ صدایی که به گوش استاد «علی‌اکبر پرورش» وزیر آموزش و پرورش وقت رسید. جانبازان از منبعی مطلع شده بودند که محل سابق کاخ جوانان در دوران قبل از انقلاب اسلامی، حالا در اختیار آموزش و پرورش است؛ جایی در خیابان کمال اسماعیل و حوالی دخانیات، مرکز تربیت آموزش‌های ضمن خدمت آموزش و پرورش برای خانم‌ها.

مذاکرات جلو رفت و جلسه‌ای با حضور دکتر حسینی مدیرکل وقت آموزش و پرورش، مدیرکل بنیاد شهید اصفهان و جمعی از جانبازان برگزار شد؛ اما اتفاق خاصی رخ نداد و آموزش و پرورش همچنان مخالف واگذاری این مکان بود. جانبازها که کارد به استخوان‌شان رسیده بود حرف از تسخیر مکان زدند، جمعیتی از جانبازان یک روز از هتل «عالی‌قاپو» با صندلی چرخدار و عصا به راه افتادند و از خیابان چهارباغ تا انقلاب را پیاده آمدند و وارد مجموعه شدند در حالی که در این مجموعه کلاس‌ها دایر و خانم‌ها در حال آموزش دیدن بودند.

کار کار درستی نبود؛ اما به دلیل فشاری که روی جانبازها بود این موضوع تا حدودی منطقی به نظر می‌آمد و از طرفی بنیاد شهید هم عملا نتوانسته بود کاری برای این افراد انجام دهد، بالاخره پای مرحوم «پرورش» وزیر وقت آموزش و پرورش وسط آمد. خیلی فوری جلسه‌ای در منزل استاد برقرار شد، در خیابان وحید. اتفاقا من هم در آن جلسه حضور داشتم. تصمیم بر آن شد که آقای پرورش با حضرت امام درباره این موضوع مشورت کند و اگر ایشان دستور دادند این مکان تخلیه و در اختیار جانبازان قرار گیرد؛ هرچند تعطیل کردن کار آموزش اقدام صحیحی نبود. بالاخره دستور امام صادر شد تا یک نفر از جانبازان جنگ زنده هستند می‌توانند از این مکان استفاده کنند. از اینجا بود که مرکز آسایشگاه جانبازان شهید مطهری در اصفهان جان گرفت و با تجهیز مکان، همه جانبازان به آنجا منتقل شدند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان