آئین مقدس الهى، و فرهنگ پاک آسمانى در هر دورهاى از ادوار، و هر زمانى در امتداد روزگار بر طهارت و پاکى ظاهر و باطن آدمى، و طهارت و پاکى آنچه را انسان در زندگى و حیات خود به کار مىگیرد اصرار و پافشارى داشته، و بهداشت همه جوانب زندگى را از آدمیان خواسته است، و به دارندگان طهارت و پاکى اعلام محبت نموده، و از آنان به خیر و نیکى یاد کرده است.
بدون شک چه در جنبه ظاهر و چه در جهت باطن، پاکى و طهارت ضامن بقاء و سلامت، و مایه نشاط و سعادت، و سبب بهره بردن از عرصه حیات و زندگى است.
اسلام که آئین همه انبیا و رسولان و پیامبران است علاوه بر این که طهارت ظاهرى را که محصول مطهرات بیان شده در وحى و در زبان انبیا و امامان است مایه بقاء و سلامت مىداند، سبب صحت عبادات و قبول شرطى از شرایط
طاعات مىشمارد، و طهارت باطن را از شرک و کفر و نفاق و رذایل اخلاقى علت حرکت انسان به سوى لقاء الله و قرب حضرت حق مىداند.
این طهارت ریشهدار، و این مایه عزت و عظمت باید در خانه و اجتماع و در معابدى که مکلفان در آنها به عبادت حق قیام مىکنند تجلى داشته باشد، و محلى و مرکز بندگى از مجسمه بتان و نقوش و تصاویرى که بوى بتپرستى و شخصپرستى و قهرمان پرستىمىدهد در امان بماند.
فرمان أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ به ابراهیم و فرزند با کمالش دو مرحله طهارت ظاهر و باطن را شامل مىشود، و بر عهده آن دو پیامبر بزرگ مقرر گشت که خانه را جهت عبادت خالصانه طائفان و عاکفان و راکعان و ساجدان از هر نوع آلودگى به ویژه از این که خانه لانه شرک شود پاک نگاه دارند.
البته براى این که فضاى حیات و زندگى پاک بماند، و آنچه را انسان براى تداوم مادیت و معنویت خویش به کار مىگیرد آراسته به طهارت شود، لازم و واجب است خانه دل را که حریم حضرت محبوب است از هر گونه شرک و انحراف، و سیئات اخلاقى پاک نگاه دارد، یا پاک کند، مسلماً آلودگىهاى ظاهرى و باطنى محصول آلودگىهاى قلب، و میوه تلخ نجاست درونى است.
ابراهیم در محیطى چشم گشود که سراسر آفاق آن را اوهام شرک و ستاره پرستى و اتصال به بتهاى جاندار و بىجان فرا گرفته بود.
بناهاى مجلل، هیاکل بتان و ستارگان از هر سو به آسمان کشیده شده بود، و دانشمندان اختر شناس و غیب پرداز، که با لباسهاى سپید و چهرههاى مهیب پاسدارى این معابد و هیاکل را داشتند، همه قلوب را مسخر خود ساخته بودند.
مردم آن سرزمین گرفتار اوهام بودند که با دانشهاى آن زمان در هم آمیخته و تقلید و تعظیم در نفوس ریشه دوانده بود.
همه طبقات در برابر بتهائى که صورت پیشوایان گذشته و نقش ربوبیت و تدبیر ستارگان را مىنمایاند سر تعظیم فرود مىآوردند و پیشانى نیایش به خاک مىسائیدند.
در چه خاطرى جز آنچه همه مىاندیشیدند، اندیشهاى راه مىیافت، و چه چشم عقلى جز آنچه همه مىدیدند مىتوانست ببیند، و چه نفسى مىتوانست از بند آن اوهام رهائى یابد و بطلان آنها را دریابد، و چه زبانى جرأت آن را داشت که کلمه مخالفى بگوید، و چه ارادهاى مىتوانست در برابر آنها پابرجا بماند؟!
پس از آن که کلمه حق در وجود ابراهیم طلوع کرد، و ارزشهاى الهى و انسانى در عرصه درونش تحقق یافت با پدرخواندهاش یا به تعبیر گروهى از مفسران عمویش به محاجه برمىخیزد، اوهام شرک را طرد مىنماید و محکوم مىکند، قدرت ملکوت آسمانها و زمین برایش نمودار مىگردد تا به مرحله یقین مىرسد، آنگاه از محیط شرکزا همه وجود خود را بیرون مىکشد.
در خلوتگاه خود به بررسى طلوع و غروب و تابش اختران مىاندیشد، پس از نمایان شدن ملکوت و ظهور قدرت ربوبى، توحید در ربوبیت را درمىیابد.
آنچه مردم را از مبدء هستى برگردانده بود، شرک در ربوبیت و اتخاذ ارباب بود نه شرک در مبدء و صانع ابراهیم با بررسى طلوع و غروب اختران و مسخر بودن آنها، غبار اندیشههاى مردم دربارهى روحانیت و تدبیر و ربوبیت اختران را که از اوهام محیط برخاسته بود، از برابر چشمش زایل مىشود، آنگاه تجلى این حقیقت و گرداندن روى خود را به سوى آن اعلام نموده، و خاطرش از اضطراب و ترس بیاسود و به امنیت گرائید و از تهدید به خشم خدایان ساخته شده و اربابان بىاثر، ذرهاى نهراسید.
آیات قرآن مجید مىنمایاند که چگونه کلمه ربوبیت ابراهیم را از محیط شرک تا مقام رؤیت ملکوت و توجیه وجه، و آرامش خاطر به پیش برد، و این کلمه را تکمیل نمود، و کلمه رحمت، آن بزرگ انسان را براى رهائى خلق از بندهائى که بر عقولشان بسته و به بندگى غیر خدایشان در آورده بود از آسایشگاه امن و آرامش برانگیخت، تا با زبان دعوت و احتجاج بپا خاست و در میان آن گمراهان گول خورده به راه افتاد.
او پس از آن همه ابتلا و اتمام کلمات به مقام پیشوائى و امامت برگزیده شد، چنان که از مضمون آیه و مفهوم لفظ «اماماً» و اطلاق آن استفاده مىشود.
امام نمونه کامل همه کمالات عقلى و نفسانى و بدنى است، و چون همه این خصوصیات و ابتلائات براى مقام نبوت و رسالت بیان نشده، باید مقام امامت مقامى برتر از نبى و رسول باشد که کلمات را اتمام ننموده و به مقام امامت نرسیده است.
حال که شایستگى ابراهیم را دانستید، به توضیح آیه شریفه توجه کنید تا بیش از پیش به درک حقیقت نایل آئید.
گرچه صورت واقعى و حقیقت امام به مقتضاى نفوس، گاه آشکار است و گاه پنهان، ولى مظهر و صورتى از مقام معنوى و فکرى امام باید همیشه درمیان مردم محسوس و باقى باشد، یا نقشه امامت که بزرگترین و مؤثرترین نقش رهبرى و کمال خلق است به صورت نقش ثابت و پایدارى مستقر گردد.
اگر مجسمه امام ساخته شود، چنان که براى باقى ماندن و زنده داشتن قهرمانان و مفاخر تاریخى و الهام گرفتن از آنان مجسمه مىسازند، این خود راهزنى در حریم توحید، و حقپرستى و معنا را زیر جسم پنهان داشتن و به صورت گرائیدن و به جاهلیت و گمراهى برگشتن است، که ابراهیم خود براى در هم شکستن مجسمههاى آن بپا خاست.
باید ساختمانى بسازد که با تمام شؤونش خطوط بندگى نسبت به حق را به بندگان بیاموزد، و صورت امامت و رهبرىاش را نسبت به انسانها براى هدایت آنان به سوى حق نشان دهد.
این ساختمان البته باید ساختمانى باشد ساده و بىآلایش و به نام خدا و توحید و پاک از صورتها و اوهام بشرى و نمایاننده فکر و اندیشه و ابتلائات ابراهیم امام و پیشرو.
و بر خداست که چنین ساختمانى را با تمام شؤونش حفظ نماید، و تا برپا بودن نظام عالم از آن نگهدارى کند که با نمایاندن صورت و نقشهى امامت آن پیشواى موحدان حجت بر بندگانش تمام باشد، چنان که کلمات را بر خود ابراهیم تمام کرد، و چنین ساختمانى بىآلایشى بر بسیط خاک براى ابد برپا نمىشود، و خطوط عالى بندگى را نشان نمىدهد مگر به دستور و عنایت مقام بلند ربوبى باشد.
وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ
چون ابراهیم و اسماعیل حریم فکر و نفس خود را از آلودگىهاى دنیاى غبارآلود آن روز، و از شرک و اوهام و گناه و پلیدىهاى پاک و بر کنار داشتند و توحید خالص بر تمام زوایاى وجودى آنان تجلى کرد، این تجلى همان عهدى بود که خود به آن محقق شدند، و با همین عهد باید حریم خانهاى که به دستور او برپا کرده بودند از هر آلودگى و آثار شرک پاک نگاه دارند و نظامات آن، خالص براى خدا و تطهیر نفوس باشد.
چنان که هر راه و روشى که به مطلوب برساند، عهد محققى مىشود که باید شخص سالک همیشه همان راه را در پیش بگیرد و دیگران را نیز بر آن بدارد و موانع را از راه رهروان بردارد.
چون این خانه مضاف و منسوب به ذات مقدس الهى «بیتى» و مناسک آن ظهور و تمثل همان روشى است که ابراهیم و در پى او اسماعیل پیش گرفتند، تطهیر آن از آلودگى شرک و پلیدىها و انصراف از غیر حق اولین شرط طریق و طریق پیماست.
تطهیر خانه خدا و مناسک آن از هر چه ذهن را از توحید منصرف کند و عاطفه و غریزه پرستى را برانگیزد، و امنیت داخلى نفسانى و محیط خارج را بر هم زند، تطهیر از همه اینها به سود این گزیدگان و آماده کردن طریق آنان است، و خلاصه این بیت و آداب و واجباتش تا لباس و حرکات و اندیشه حاجى، همه از هر جهت باید پاک باشد، آرى بیت باید از همه شوائب و اوهام و شرک و پلیدى پاک باشد پاک براى
لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ
مقام عابدان حقیقى
گویا اوصاف چهارگانهاى که در آیه شریفه آمده، اشاره به مقامات و مراتبى است که ابراهیم پیموده، همین که براى سالک این مسیر، در حریم این عبادات خالص حق تجلى نمود، اراده و اندیشه او را که پیوسته به منافع و شهوات فردى است به حق مىپیوندد، و مانند اجزاى ریز و درشت جهان به گرد مرکز حق و سود عموم مىگرداند.
این حقیقت در عالم صورت، به صورت طواف پیرامون خانهى منسوب به دست ابراهیم، و منسوب و مضاف به خدا در مىآید، چون طواف کننده به دور خانه خدا بر اثر توجه به حقیقت مسئله و کشش روح خانه، از جواذب نفسانى و شخصى یک سره آزاد شد و با حرکات دایرهاى، حق را در هر جانب و هر جهت مشاهده کرد ملازم و معتکف به آن مىشود.
العاکفین
یا بنا بر آنچه در سوره حج آمد، الْقائِمِینَ گویا اشاره به قیام به حق و وظیفه پس از طواف است، آنگاه عاکف یا قائم از نیم یا بیشتر وجود خود و جهان چشم مىپوشد و فانى در پرتو عظمت و قدرت مىگردد و در برابر آن خم شده و براى قرب به آن به صورت رکوع در مىآید وَ الرُّکَّعِ پس از آن که در انوار عظمت فرو رفت و یکسره فانى شد، به صورت سجده چشم از همه چیز برداشته و سر به خاک مىنهد و هستى خود را در برابر ارادهى ازلى از دست مىدهد السُّجُودِ راستى عبادت و بندگى چه لذتبخش است براى کسى که شیرینى شربت توحید را چشیده باشد، و از تلخى زهر شرک و ریا مصون بوده، و از خلوص و اخلاص بهرهمند گشته، و کعبه را سنگ نشانى به هنگام عبادتش به سوى معبود بداند، و درون و برونش آراسته به انواع طهارت باشد، و لحظه به لحظه عمرش و همه حرکاتش و سکناتش جز عبادت خالصانه، و بندگى مشتاقانه نباشد.
خوشا آنان که الله یارشان بى که حمد و قل هو الله کارشان بى
خوشا آنان که دائم با تو باشند بهشت جاودان بازارشان بى
برگرفته از:
کتاب: تفسیر حکیم، ج4،
نوشته: استاد حسین انصاریان