ماهان شبکه ایرانیان

چرا واژه ایران در شاهنامه فردوسی ۱۴۰۰ بار تکرار شده؟!

در جای‌جای شاهنامه کلمه‌ی «ایران» و اشاره به جغرافیای میهن بزرگ ایران، به‌مراتب تکرار شده است. شاید هیچ کتاب ادبیاتی که در ظاهر با ادبیات پیوند دارد، این‌چنین پر از درس و عبرت، اندیشه و فلسفه و فضیلت در سراسر جهان یافت نشود که مانند شاهنامه در گستره‌ی ملی مردم یک سرزمین با فرهنگ ملی خود پیوند یابد و برای همه دوران‌ها به یادگار بماند و درس‌آموز بشود

احسان تاجیک* در یادداشتی برای روزنامه هم میهن نوشت: روز بیست‌وپنجم اردیبهشت‌ماه روز پاسداشت زبان و ادبیات فارسی و روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد.

شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی با سرودن شاهنامه نقش اصلی در قوام‌بخشی و تقویت فرهنگ ملی ایران دارد. بی‌شک عنصر ملیت و آیین‌های ملی در کنار مذهب و ارزش‌های قومیتی و هویتی در گسترهی ایران بزرگ فرهنگی به تکوین روح ملی انجامیده است.

این روح ملی در فرآیند شکل‌گیری ملیت ایرانی که در آن قومیت‌ها و گویش‌ها از پیکره‌ی راستینی برخوردار هستند، نقش فردوسی و کتاب شاهنامه در تکامل‌بخشی به فرهنگ ملی ایران از اهمیت برجسته‌ای برخوردار است.

جایگاه ایران در شاهنامه فردوسی: اگر آموزه‌های راستین فرهنگ ملی ایران را در گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک بدانیم، بی‌شک در شاهنامه فردوسی این تاثیرات هویدا می‌گردد. شناخت ایران و جایگاه و اهمیت آن در شاهنامه می‌تواند مورد تأمل و موضوع تحقیقی مستقل قرار بگیرد.

در جای‌جای شاهنامه کلمه‌ی «ایران» و اشاره به جغرافیای میهن بزرگ ایران، به‌مراتب تکرار شده است. شاید هیچ کتاب ادبیاتی که در ظاهر با ادبیات پیوند دارد، این‌چنین پر از درس و عبرت، اندیشه و فلسفه و فضیلت در سراسر جهان یافت نشود که مانند شاهنامه در گستره‌ی ملی مردم یک سرزمین با فرهنگ ملی خود پیوند یابد و برای همه دوران‌ها به یادگار بماند و درس‌آموز بشود.

واژه‌ی ایران در شاهنامه

واژه‌ی «ایران» در شاهنامه در جغرافیایی مشخص از ایران و زبان پارسی به کار رفته که نام «ایران» بیش از 1400 بار در شاهنامه آمده است که خود گویای سرزمین مشخص سیاسی با فرهنگ مشخص و تعلق خاطر انسان‌هایی با هویت ایرانی است. مفهوم میهن با غریزه‌ای عاطفی و ملی به خود جنبه‌ای فلسفی و عقلانی بخشیده و با شرح حماسه‌ی پهلوانان و قهرمانان در بستر جغرافیای ایران، رنگ و تعلق خاطری اساطیری به سرزمین ایران داده است.

با ظهور فریدون پادشاه اسطوره‌ای، جهان را میان سه فرزند خود سلم، تور و ایرج تقسیم می‌کند و بهترین سرزمین خود ایران را به ایرج فرزند کوچک شایسته خود وامی‌گذارد. اما پس از طی زمانی بنا به دلایلی ایرج به دست برادران خود کشته می‌شود و فریدون ماتم‌زده از غم فرزند خود بهت‌زده ظلم و آزمندی دیگر فرزندان خویش تور و سلم می‌شود.

در این مسیر منوچهر نوه‌ی ایرج به خون‌خواهی پدربزرگش ایرج برمی‌خیزد و هر دو فرزندان فریدون را از پای درمی‌آورد. این حادثه سرآغاز روایت‌های حماسی از جنگ‌ها و نبرد‌های اساطیری ایران در برابر توران در شاهنامه است؛ میدان کارزاری که پهلوانان اسطوره‌ای، چون سام، زال، رستم، گیو و طوس در مقابل انیران، با دلیری و رشادت، حماسی در مقابل دیو‌ها و پلیدی‌ها می‌جنگند و زندگی را دوست می‌دارند و مرگ را دشمن می‌پندارند و با مهر به میهن «هویت ایرانی» را قالبی حماسی می‌دهند تا آن‌جا که قَباد دوم یا شیرویه، بیست‌وپنجمین پادشاه ساسانی ایرانیان را برای جاودانگی و سربلندی ایران دعوت می‌کند:

که ایران چو باغی‌ست خرم بهار/ شکفته همیشه گل کامکار/ اگر بفکنی خیره دیوار باغ/ چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ/ نگر تا تو دیوار او نفکنی/ دل و پشت ایرانیان نشکنی

فردوسی در شاهنامه زمین را در جغرافیای ایران، توران، مکران، کروشان و خاور روایت می‌کند. رود‌های بزرگ و پرآب جیحون، دجله، سند، خلیج‌فارس و دریای خزر، کرانه‌های طبیعی آبی جاری در ایران‌زمین و محل حادثه‌ی بزرگ جنگ میان ایران و توران و دیگر اتفاقات تاریخی هستند. در روایت فرودسی از نقش جداکنندگی ایران از توران به وسیله رود جیحون، وی به تقاضای صلح زیرکانه افراسیاب از ایرانیان اشاره می‌کند.

نمونه‌هایی از این دست در شاهنامه درباره‌ی مرز سیاسی کشور ایران و حفظ میراث آن بسیار است که نشان از توجه عالی فردوسی به میهن و حفظ تمامیت ارضی آن دارد. این طرز فکر، نقطه‌ی تمایز فردوسی از شاعران دیگر است که مفهوم وطن و هویت ایرانی، حفظ و تقویت آن برای‌شان جایگاهی ندارد و صرفا در خط و نگار چشم و رخ معشوق ایام را به کام می‌گیرند تا چند صباح عمر بگذرد و آن‌گاه همه هیچ است و اندر هیچ.

اما این نظرگاه در اندیشه‌ی فردوسی هیچ مزیت شاعرانه و عارفانه و ماندگار ندارد. زندگی در بستر مفاهیم ارزشی هویت ایرانی و زبان قند پارسی در نقطه‌ی جغرافیایی مشخص ایران رخ می‌نماید و ارتقا و حفظ وطن برای فردوسی در جایی که زندگی می‌کند، از لوازم شاعرانه و زندگی عاشقانه است..

این ایران است که در نظر فردوسی زندگی را معنا و جریان می‌بخشد و این اندیشه‌ی نیک است که ایران را ارتقا می‌دهد:

چنین گفت کایران دو رویه مراست/ بباید شنیدن سخن‌های راست/ که پور فریدون نیای من است/ همه شهر ایران سرای من است

در نظر فردوسی همه‌ی ایران سرای اوست و همه‌ی شهر‌های ایران از باختر تا مکران، از سیستان تا کابل و از کابل تا بلخ، از بلخ تا باختران و از باختران تا اهواز و جندی‌شاهپور و از آن‌جا تا ری و از ری تا مازندران ریشه در فلات ایران و فرهنگ ایران‌شهری دارد.

فردوسی هویت ملی ایرانیان را در شاهنامه ترسیم می‌کند؛ هویتی که با روح حماسی، در مفهوم سرزمینی ایران، زبان و ادبیات پارسی، در تداوم نسل‌های مختلف ایرانی و در پیوند با فرهنگ ملی و مذهبی گسترش می‌یابد. این ارزش‌ها در آبادانی، سازندگی، صلح و رفاه (داد و دهش)، توسعه‌ی تمدن و دانش، بر پایه‌ی الگو‌های اساطیری فرهنگ ایران، اصول اخلاقی و هویت ایرانی شکل گرفته و دنبال می‌شود.

فردوسی و حماسه زندگی

عنصر حیات زندگی برازنده‌ی انسان ایرانی به عنوان الگوی مدنظر فردوسی مطرح می‌شود. انسان‌ها با زندگی حکیمانه خود به زندگی ارزش می‌بخشند و زندگی در فرهنگ ملی ایران از اصالت و اهمیتی هزارچندان برخوردار است؛ اهمیتی بزرگ و پرمفهوم که در شاهنامه بدان اشاره می‌شود.

به تعبیر شیرین پژوهش‌گری «شاهنامه یک زندگی است و رگ جان‌دار و زنده آن، پیکار است؛ پیکار انسان با دیو، پیکار انسان با دیو درون، پیکار راستی با ناراستی و کج‌اندیشی، شاهنامه پیکار نژاد‌ها نیست، بلکه مبارزه با کج‌تابی اندیشه حاکم بر نژادهاست، نژاد‌هایی که همه برگ و بار درخت آفرینش‌اند. شاهنامه میدان برخورد اندیشه‌های خوب و بد است، اندیشه‌هایی که مردمی را که از یک ریشه و تبارند روبه‌روی هم قرار می‌دهد و آنان را به جنگ و ستیزه وامی‌دارد.

در این پیکار‌ها که کارگزارانش آز، دروغ و بی‌اخلاقی هستند، گاه انسانی که بر دیو غلبه می‌کند آن اندازه بنده خواسته‌های خود می‌شود که دیو بر او چیره می‌شود و او را به دیو تبدیل می‌کند، در چنین وضعی است که دست به خون برادر می‌آلاید و پیام این شعر فردوسی را نمی‌فهمد که: میازار موری که دانه‌کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است.» (وزیری، سعید، در گفتگو با نگارنده)

سخن پایانی

فردوسی با سرودن شاهنامه، اصالت زندگی انسان ایرانی را در قالب اشعار حماسی روایت کرد؛ اشعاری که به‌سادگی نمی‌توان از آن گذشت و حکمت‌های بزرگ آن را نادیده گرفت.

فردوسی بیش از آن‌که ادیب باشد، فیلسوف بود. بیش از آن‌که حکیم باشد، ایران‌شناس بود. بیش از آن‌که مورخ باشد، اندیشه‌ساز بود. بیش از آن‌که جریان‌ساز باشد، معمار بزرگ ایران فرهنگی بود که در جان شاهوار ایران، زندگی و نیکی، خوشبختی و سعادت را برای انسان ایرانی می‌جست و بدان باور داشت و خوش می‌داشت.

*مدرس و پژوهش‌گر اندیشه‌ی سیاسی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان