منبع: نیویورکتایمز
تاریخ انتشار: 16 آگوست 2024
میزبان گفتوگو: اِزرا کلین
مترجم: لیلا احمدی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عصر ایران/ ترجمه: این متن گزارش میزگرد فرهنگیِ 3 روزنامهنگار مطرح (کریستین ِامبا، زک بوچَمپ و اِزرا کلین) دربارۀ حالوهوای پیشاانتخاباتیِ آمریکا است و بهطورخاص بر خانواده، جنسیت و حقوق زنان متمرکز است.
«کریستین اِمبا»، فارغالتحصیل دانشگاه پرینستون و نویسندۀ کتاب «بازاندیشی جنسی» است. او معاون سردبیر در بخش اطلاعات اکونومیست بود و بعدها به نشریۀ نیوکرایترین پیوست، امبا با تمرکز بر ایدههای اجتماعی با واشنگتنپست نیز همکاری کرده است.
«زک بوچَمپ» خبرنگار ارشد مجلۀ وُکس است که در آثار و نوشتههایش بر چالشهای دموکراتیک، نقش دموکراسی در سیاست داخلی و خارجی، پوپولیسمِ جناح راست و ایدهها و فرمهای نظری متمرکز است. گزارش او در بابِ افول دموکراتیک در اسرائیل و مجارستان، برگزیدۀ سازمان پولیتزر شد. او سردبیر نشریۀ «دربارۀ جناح راست»، خبرنامهای دربارۀ جناح محافظهکار آمریکایی است و با طیف گستردهای از شبکههای تلویزیونی و رادیویی از جمله اماسانبیسی، سیانان، فاکسنیوز، بیبیسی، سیبیسی، ایبیسی و الجزیره همکاری کرده است. بهتازگی کتابی با عنوان «روح ارتجاعی: چگونه موذیانهترین سنت سیاسی آمریکا، جهان را فرا گرفت؟» به قلم او منتشر شده است.
«اِزرا کلین» روزنامهنگار مطرح، مفسر سیاسی و ستوننویسِ نیویورکتایمز است. او پیش از این ستوننویس و سردبیر "واشنگتنپست" و نیز سردبیر نشریۀ آمریکاییِ "وُکس" بود. ازرا، مجری و میزبان برنامهای با عنوان «نمایش ازرا کلین» است و کتابِ «چرا ما قطبی هستیم؟» از تألیفات او است.
شایان ذکر است که مقالات ترجمهشده در این بخش، صرفاً بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
اِزرا کلین: انتخابات ریاستجمهوری ملغمهای چنان عظیم و پیچیده است که نمیتوان صرفاً به یک جنبه از آن پرداخت؛ اما گاهیاوقات یک مقوله برجستهتر میشود. انتخابات 2016 بیشتر بر «مهاجرت» متمرکز بود و این سؤال را مطرح میکرد که «چهکسی آمریکایی محسوب میشود؟» انتخابات 2020 دربارۀ پدیدهای بهنام «دونالد ترامپ» بود و این پرسش را به ذهن متبادر میکرد که «آمریکا چه گذشتهای از سر گذرانده و چه آیندهای خواهد داشت؟» در انتخابات 2024 هم «جنسیت» برجسته است. بهطورمعمول، وقتی مردم میگویند انتخابات حول مبحث جنسیت و خانواده میچرخد، بر این باوراند که به زنان در تعریف سنتی و مردان سیاسیِ سهیم در قدرت میپردازد. من با آنها همداستان نیستم و فکر نمیکنم در انتخابات 2024، این موارد موضوعیت داشته باشد. تعاریف موجود در باب مردانگی و زنانگی و نقشهای اجتماعیشان در جهان کنونی، نسبی و مورد منازعه است.
اگر «دونالد ترامپ» و «تیم والز» را هم از نظر بگذرانیم، با دو الگوی بسیار متفاوت از مردانگی مواجه میشویم. تیپ مردانۀ ترامپ، الگویی غریب و خشونتمحور دارد و معمولاً در دنیای واقعی به چشم نمیآید. من این الگو را شمایی اغراقشده و فانتزی از مردانگی قلمداد میکنم که میتواند چیزی در مایۀ کُشتیکجکار معروف، «هالک هوگان»، سردستۀ مسابقاتِ سنگینوزنِ یوافسی باشد؛ اما الگوی مردانۀ دموکراتهایی مثل تیم والز که اعجابآور نیست و شاخ و دم هم ندارد. ملموس و شبیه به آدمهای دوروبرمان است؛ الگویی که میتواند در شمایل مربی فوتبال، سرباز فداکار و معلم دلسوز نمایان شود یا به هیئت مردی درآید که در جادهای شلوغ، توقف میکند تا در تعمیر ماشین به دادتان برسد. مردانگیِ مبتنی بر این الگو که رجزخوان نیست و پشتبازو نشان نمیدهد، حامی و فریادرس است، برای زنان دام پهن نمیکند و تغییرات اجتماعی هم نمیتواند قید و بندهای اخلاقیاش را از بین ببرد.
و حالا برویم سروقت «خانواده»؛ هرچند جریان «دابز (رو علیه وید)»، «سقط جنین» را به موضوع محوریِ انتخابات مبدل کرده است. بحث صرفاً بر سر تقابلِ «انتخابگران (که تمایلی به بچهدارشدن ندارند و از آزادی سقط جنین دفاع میکنند)» و «زندگیخواهان (مخالفان سقط جنین)» نیست. موضوع، جدیدتر و عجیبتر است. ما با جنبشی انتخابگر مواجهیم که پیامدهای کاهش نرخ باروری را میداند و از اُفت غیرطبیعیِ میزان جمعیت نگران است و بااینحال نمیخواهد بچهدار شود و آرمانش این است که حق مشروعِ مشارکتکنندگان در زندگی سیاسی، فرهنگی و تمدنی تضعیف نشود.
پرسش اساسی این است که طرفدار خانواده بودن به چه معناست؟ آیا مراد از آن، حمایت از مردم در انتخابِ آزادانۀ مسیر زندگی است، خواه به والدشدن ختم شود یا نه؟ چیزی که کامالا هریس و دموکراتهای لیبرال به آن اعتقاد دارند، همین انتخابگری است. آیا حمایت از خانواده، مددگرفتن از سیاست و فرهنگ برای تشویقِ مردم به فرزندآوری است؟ آیا لازم است برای داشتن فرزند بیشتر، به شهروندان پاداش دهیم یا به خاطر انتخابِ فرزنددار نشدن تحقیر و تنبیهشان کنیم؟ منظورم همان ایدهای است که جیدیونس و غالب جمهوریخواهان، کموبیش از آن دم میزنند.
برای فهم نزاع حاکم بر این انتخابات با محوریتِ جنسیت و خانواده، باید به روندهای ایدئولوژیکی مراجعه کنیم که کندوکاوشان برای مردم جذابیتی ندارد، اما پژوهشگران اجتماعی، زمان زیادی را صرف تحلیل و واکاویشان میکنند.
میخواهم گفتگویمان را با پخش کلیپی از مصاحبۀ جیدیونس در سال 2021 با «تاکر کارلسون» آغاز کنم. این مصاحبه حالا بسیار معروف شده است؛ خصوصاً بخشی از آن که ونس در مورد «زنانِ بیفرزندِ گربهدوست» حرف میزند. بیشتر مردم این بخش را شنیدهاند و قصد دارم به نظرات او دربارۀ خانواده، جنسیت و فرزندآوری بپردازم.
دیدگاه او بازتابِ واقعیتی فراگیر و قابلتأمل است. اگر به زندگی خصوصی کامالا هریس، پیت بوتیجیج (وزیر حملونقل) یا الکساندریا اوکاسیو کورتز (عضو مجلس نمایندگان) بنگریم، میبینیم که آیندۀ دموکراتها در دست رهبرانِ فاقدِ فرزند است. اینکه کشورمان را به افرادی سپردهایم که سهم مستقیمی در ساختن آینده (با فرزندآوری) ندارند، چه منطقی دارد؟
میخواهم روی جملۀ آخر تأکید کنم: «افرادی که واقعاً سهم مستقیمی در ساختن آینده ندارند.» و از کریستین این سؤال را بپرسم که «در منظومه ایدئولوژیکِ افرادی مثل جیدی ونس، چه چیزهایی وجود دارد؟ واضحترین استدلالی که او مطرح میکند چیست؟»
بهنظرم چند نکته در سخنان او وجود دارد. ونس به این ایده اشاره دارد که خانواده باید رکن محوریِ دولت باشد، چون مهمترین رکن جامعه است؛ پس اگر عضو خانواده نیستید یا در این شبکۀ سنتی جای نگرفتهاید، کمتر به کشورتان متعهدید. همچنین او به این نکته اشاره میکند که زنانِ گربهدارِ بدونفرزند، مانع از پیشرفت آمریکا میشوند. این چیزی است که من از راستگرایانِ پیش از ونس هم شنیدهام؛ اما آیا مردم واقعاً به این گفته اعتقاد دارند یا صرفاً ادعایی است که مطرح شده و آن را در چه سطحی در نظر میگیرید؟
کریستین اِمبا: فکر میکنم هر دوی اینها میتواند دخیل باشد؛ یعنی گرچه به ادعای ونس و جمهوریخواهانِ تندرو اشاره دارد، اما پای اعتقاد و بنمایۀ ایدئولوژیک هم در میان است. جیدیونس و همسرش در مصاحبهها توضیح دادهاند که «ما در مورد همۀ افرادِ بدون فرزند صحبت نمیکنیم و روی سخنمان با آنهایی نیست که مشکلات باروری دارند. منظورمان افرادی است که عامدانه از فرزندآوری اجتناب میکنند.» بنابراین شاید بتوان گفت که ونس لزوماً به این برداشت افراطی از گفتههایش باور ندارد که بر مبنای آن، همۀ افرادِ بدون فرزند، در تفسیری واحد، برای آمریکا بیفایده هستند.
اگر به خواستگاه ایدئولوژیکی که تفکر امثال ونس از آن برآمده، یعنی پسا لیبرالیسم، انتگرالیسمِ کاتولیک، یا صرفاً نئولیبرالیسم بنگریم، درمییابیم که در همۀ این نحلهها، بیزاری آشکار از حضور فرد در موقعیتهای غیرخانوادگی یا غیرسنتی وجود دارد.
[م. پسا لیبرالها از رویکرد اجتماعیتری حمایت میکنند که منافع عمومی، همبستگی اجتماعی و پرورش فضایل جمعی را در اولویت قرار میدهد؛ ابتناء این فضایل بر چارچوبهای اخلاق سنتی و مذهب است. پسا لیبرالیسم، فلسفۀ سیاسی نوظهوری است که به نقد و فرارَوی از پارادایمِ لیبرالِ اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم میپردازد. طرفداران این نحله استدلال میکنند که لیبرالیسم، با تأکید بر حقوق فردی، بازارهای آزاد و دولت محدود، نتوانسته به چالشهای اجتماعیِ قابلتوجهی مانند نابرابری اقتصادی، تخریب محیطزیست، بیگانگی اجتماعی، فروپاشی خانواده، انحطاط جامعه و از بین رفتن انسجام اجتماعی رسیدگی کند.
انتگرالیسم کاتولیک هم تفسیری از آموزههای اجتماعی کاتولیک است در خدمتِ دولت کاتولیکِ اقتدارگرا و ضد کثرتگرایی. انتگرالیستهای کاتولیک استدلال میکنند که امور معنوی و دنیوی باید باهم ادغام شوند و امر معنوی باید غالب باشد. این بدان معناست که ارزشهای دینی، بهویژه ارزشهای مسیحی، باید هادیِ سیاستهای دولت باشند. البته در مورد نحوۀ ادغامِ معنویت و دنیویت اختلافنظر دارند.
برخی استدلال میکنند که مسیحیان، بهویژه کاتولیکها باید در دولت، حضور شورایی داشته باشند و الگو قرار گیرند. سایر انتگرالیستهای کاتولیک هم خواهان رویکرد جامعتری برای سازماندهی جامعه بر اساس اصول مسیحی هستند؛ ولی درمجموع این رویکرد از آنِ کاتولیکهای اقتدارگرا و ضدکثرتگرایی است.]
موضوع این است که اساساً «انتخاب فردی» در دایرۀ واژگان محافظهکاران لیبرال نیست. ونس وقتی در مورد زنان مجرد و زنان بدون فرزند صحبت میکند، آنها را دگرباش قلمداد میکند. به نظر او باید قانونِ دفاع از ازدواج و مقابله با جامعۀ رنگینکمانی روی کار آید. متأسفانه اینفلوئنسرهای راستگرایی وجود دارند که جیدیونس بهوضوح دراینباره با آنها صحبت کرده است و اصطلاح «AWFL» را برای اشاره به زنان لیبرالِ سفیدپوست و مرفهی بهکار میبرند که در لانگهاوسها (خانههای همگانی) اقامت دارند و بر مردان حکومت میکنند. از نظر آنها چنین زنانی مردان را کنار میزنند و سبب میشوند نقشی در پیشبرد خانواده نداشته باشند. ونس به خود میبالد که بسیاری از خردهفرهنگهای عجیبوغریبِ جناح راست را نمایانده است.
زک بوچَمپ: همینطور است. چند ثانیه قبل، کریستین به پسالیبرالیسم اشاره کرد که مفهوم بسیار مهمی است، ولی تعاریف و استدلالهای ضعیفی دارد. این مفهوم برگرفته از دیدگاه افرادی نظیر «آدریان ورمول» (استاد حقوق) و «پاتریک دنین» (نظریهپرداز سیاسی) است. آنها اساساً تفسیر یا دیدگاهی از جهان دارند که تأکید لیبرالیسم بر فردیت را به چالش میکشد؛ درنتیجه بهجای اینکه بگویند دولت باید نیروی محرکۀ خودشکوفاییِ فردی باشد یا به مردم اجازه دهد به بهترین شکل ممکن زندگی کنند، استدلال میکنند که مسیر مشترک، هدف مشترک و خیر مشترکی در کار است که باید با رهیافت کاتولیسیستی منطبق باشد و سیاست نیز وظیفه دارد ما را به آنسو سوق دهد. این دیدگاه، ملت را نه بهمثابۀ مجموعهای از افراد مجرد یا مستقلِ انتخابگر که در قالب کلیتی ارگانیک در نظر میگیرد و این پرسش را برمیانگیزد که چه چیزی برای بدنۀ سیاسی به عنوان کلیتی منسجم سودمند است؟ مقولاتی مثل سعادت، جاودانگی، بقا و فرزندآوری هم از همین منظر تبیین میشوند. ازاینرو، ناتالیسمی که در اندیشۀ ونس مطرح میشود، بسیار حائز اهمیت است.
[م. ناتالیسم، پروناتالیسم یا «تولدگرایی»، اعتقاد به تولیدمثلِ انسان بهمثابۀ والاترین هدف است که بارداری و والدشدگی را به دلایل اجتماعی و برای تضمین تداوم بشریت، ترویج میکند و در تقابل با «تولدستیزی» قرار دارد. ناتالیسم در سیاستگذاری عمومی، معمولاً با انگیزههای مالی و اجتماعی (مثل مشوقهای مالیاتی) برای فرزندآوری همراه است. تفسیرهای افراطی از ناتالیسم به مخالفت با سقطجنین و پیشگیری از بارداری میانجامد.]
ناتالیسم تنها فشاری نیست که از جبهۀ پسالیبرالیسم به دموکراتها وارد میشود و گویا نوعی گردهافشانیِ معمول از منظر سنتی است. این نگرش به تولید پدیدههایی نظیر «مَنوسْفیِر» میانجامد تا مردان را رویاروی زنان قرار دهد و جامعه را از فضایل تمدن و آداب دموکراتیک محروم کند. منوسفیر، کارزار وحشیانهای است متشکل از مردانی که بهشدت از سازوکار جنسیتیِ موجود خشمگیناند و با ادبیات رکیک و رفتارهای خشونتآمیز، آزادیهای فردیِ زنان و اصول دموکراتیک را خوار میشمارند.
[م. مَنوسْفیِر، مَردِستان یا مَردکُره، گروه ناهمگنی با محتوای آنلاین در قالب وبلاگ، وبسایت و هر نوع محفل مجازی است که زنستیزیِ افراطی و اغراقآمیز را ترویج میکند و با گرایش راست افراطیِ منتسب به «آلترایت» مرتبط است. منوسفیر با آزار آنلاین، تیراندازیهای دستهجمعی و اقدامات خشونتآمیز در دنیای واقعی همراه شده و در رادیکالسازیِ مردان و خشونت علیه زنان نقش دارد.)
عقاید ضد دموکراتیکِ افراد سرشناسی مثل «پیتر تیل» (بنیانگذار پیپل) و «کرتیس یاروین» با نام مستعار «مِنسیوس مُلدباگ» (نظریهپرداز سیاسی، دانشمند رایانه و اندیشمند نوارتجاعی) نیز بدونشک بر دیدگاه جیدیونس مؤثر بوده است و بلأخره باید از محافظهکاران ملی یاد کرد که رکن اصلی بسیاری از این حوزهها هستند.
شما در تبیین تمایز بین «راست نئوپدرسالار» و «راست محافظهکارِ بارستول اسپورت»، به این نکته اشاره کردید که راست محافظهکارِ بارستول با چیزهایی که از ونس میشنود، کمتر به وجد میآید. چرا چنین است؟
[م. محافظهکاریِ بارستول نامی برای نوعی محافظهکاری سیاسی در ایالات متحده است که با «دِیو پورتنوی»، بنیانگذار و مدیرعامل امپراتوری رسانهایِ «بارستول اسپورت» شناخته میشود. مخاطبانش جوانان محافظهکار هستند و عمدتاً از دونالد ترامپ حمایت میکنند. از نوامبر سال 2022، برخی ادعا کردهاند که محافظهکاری بارستول و درمجموع جنبش محافظهکارِ ایالات متحده، درحال تحول است و پویاییهایی را از سر میگذراند.
برخی صاحبنظران معتقداند که این قبیل حلقههای نوپا، از بینش سیاسیِ روشن و منسجم بیبهرهاند.]
اینها جریانهای متقاطعاند که در گروههای مختلفی که توضیح دادم، یافت میشوند. راست نئوپدرسالارانه، یعنی همان گروهی که ونس با آن همسو شده است، کارکرد اصلی دولت را تقویتِ اخلاق سنتی و تشکیل خانواده میداند. آنها صراحتاً با اشتغال زنان مخالفت نمیکنند، اما بر ساختار سنتیِ خانواده تأکید دارند. بنابراین میگویند: «باید بچهدار شوید، باید ازدواج کنید و معطوف به خانواده باشید، کنترل بارداری مذموم است و .... » میتوانید برخی از این موارد را در کتاب رئیس بنیاد هریتیج که جیدیونس پیشگفتار آن را نوشته، بیابید؛ البته انتشار کتاب به تأخیر افتاده، اما برشهایی از کتاب لو رفته است. میبینید که مؤلف دقیقاً چنین نگرشی در مورد فرزندآوری و اشتغال زنان دارد.
[م. اشاره دارد به «جیمز وارن جیم دِمینت» سیاستمدار آمریکایی و رئیس کنونیِ بنیاد هریتج که اندیشکدهای محافظهکار است. دمینت از 2005 تا 2013، سناتور کارولینای جنوبی بود. او عضو حزب جمهوریخواه و از رهبران جنبش تیپارتی است. از 1999 تا 2005 نیز عضو مجلس نمایندگان آمریکا بود و در سال 2013 از سنا استعفا داد تا رئیس بنیاد هریتج شود.]
اینها منابع محافظهکار در دیدگاههای معطوف به خانوادهاند و ارتباطی با محافظهکاران اجتماعی هم ندارند. صاحبان این نگرش از سیطره و محبوبیتِ فرهنگ چپگرایانه به ستوه آمدهاند. آنها از اینکه نمیتوانند در ملاءعام، عبارات جنسیتزده بهکار ببرند، خشمگیناند. عصبانی هستند که آزار جنسی به مقولۀ شناختهشدهای بدل شده و محدودیتهای آن اجرا میشود و خوششان نمیآید که از دستدرازی و تعرض در محل کار جلوگیری شود. این افراد همانی نیستند که مینمایند. آنها متفاوت از شخصیتِ منزه و جانبرکفی هستند که نشان میدهند.
آنها فقط در جنگ و جدال با چپها با هم متحد میشوند. محافظهکاران بافت منسجمی ندارند و اساساً در موضوعات کلیدی، اختلافنظر دارند. مثالی از این تنش درونی، برآشفتنِ دیو پورتنوی (مدیرعامل بارستول اسپورت) پس از لغو حکمِ رو علیه وید است. او برآَشفت چون تصور میکرد دولت نباید در مسألۀ سقطجنین دخالت کند. این تنش با قدرت جمهوریخواهان گره خورده و روشن است که دونالد ترامپ بدون پشتوانۀ محافظهکار بارستول و حامیانی نظیر او، شانسی ندارد. مثال دیگر، واکنش ترامپ به اظهارات جنجالیِ ونس است که دفاع و انکار را به هم آمیخته است/ ادامه دارد