به نظر ما پدیده ی سکولاریزم از مصادیق و مظاهر افراطی «بشر مداری » معاصر است، امانیسم نیز به نوبه ی خود واکنشی است در قبال تفکر افراطی نص بسندگی قرون وسطی.در ترویج سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع در غرب، ملحدان و موحدان به تعاملی بدون تبانی آگاهانه، دست یازیدند، و این یک همدستی ناهمدلانه ی تاریخی بی بدیلی است که در آن دیار اتفاق افتاد و تاکنون پیاوردهای زیانباری نیز برای مدنیت و معنویت داشته است.
ملحدان با نیات بدخواهانه و به قصد نجات از دین، مرام سکولاریزم را طرح و ترویج کردند، موحدان با مقاصد نیکخواهانه و - به ظن خود - به قصد نجات دین، به سکولاریزم تن در دادند، آنان از پایگاه تقدم خرد بر وحی و حجیت انحصاری عقل و به نیت کنارگذاردن دین از صحنه ی حیات و تثبیت لائیسیزم و امانیسم از سکولاریزاسیون جانبداری کردند، و اینان از جایگاه دلسوزی برای حفظ دین و حراست از قداست آن، سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع را تایید نمودند، به نظر ما موارد زیر در ظهور سکولاریزم فرنگی نقش اساسی ایفاء کرده اند:
1. فقدان نظامات اجتماعی برگرفته از متن دین، علی رغم ادعای حکومت داری از سوی ارباب دین در قرون وس
طی:
این نقیصه خود به خود، روند سکولاریزاسیون را موجه می ساخت، زیرا آنگاه که ما فاقد نظامات اجتماعی برگرفته از وحی باشیم باید تدبیر اجتماع را به غیر وحی واگذاریم، چه آنکه در این صورت اگر دینداران نیز تاسیس حکومت کنند باید تنها به حکم عقل و فرمان علم بشری، جامعه را نظم و نسق دهند.
انتساب نظرات و عملکرد شخصی خطاپذیر بشری ارباب دین به دین، جز بدبینی مردم و سستی عقاید آنان به بار نمی آورد، و درست بدین جهت بود که، در مغرب زمین دین ورزان عاقل، همصدا با عقل ورزان بی دین، حکم به جدایی دین و دنیا کردند!
2. تحمیل عقاید دینی بر علم و دین، آجین نمودن فرضیه های روز آمد علمی:
کلیسای قرون وسطی، گاه سعی کرد نظریه های تطور پذیر بشری را بر متون دینی تطبیق کند، و گاه تلاش نمود فهم مخدوش خود را از متون، معیار درستی و نادرستی علوم و نظریه ها قرار داده، به همه چیز صبغه ی قدسی و دینی ببخشد، و این رفتار، از سویی سبب فتور علمی غرب در قرون وسطی - به رغم تحول شگرف و همزمان شرق اسلامی - گردید، و رفته رفته، مذهب به عقال عقل و مهار مهارت بدل شد، و از دیگر سو اصرار برخی ارباب دین بر حجیت فهمیات مخدوش خود، در برابر پیشرفت شتابان علوم، باعث القاء «تقابل علم و دین » گشت، و از این رو انسان غربی، چاره را جز در منزوی ساختن دین و جدا سازی حساب دین از دانش ندید.
3. نا بردباری مذهبی و استبداد و دینمدارانه:
طی ده قرن اقتدار آباء دین در اروپا، همه ی مذاهب رقیب حتا خرده گرایشهای مسیحی ناساز با مشرب رسمی تحدید و تهدید شدند، هر اندیشمندی اندیشناک سرنوشت خود بود و، هر دانشوری از محاکم تفتیش عقاید در تشویش به سر می برد، این رفتار سبب القاء «تقابل دین و آزادیهای مشروع انسانی » گردید، و انسان غربی رستن و رستن خود را در گروه رهیدن از رهن دین و اضمحلال قدرت و سلطه ی دینی سراغ گرفت.
4. رقابت قدرت میان امپراطوران از سویی و دانشمداران از دیگر سو، با ارباب کلیسا:
طرح سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع درست به معنی خلع سلاح کردن کلیسا، و تصرف اریکه ی قدرت، توسط امانیسم در فرنگستان بود، چنانکه پذیرش سکولاریزم از سوی ارباب دین و اتخاذ موضع ملایمت و مسالمت طی قرون اخیر نیز، به معنی عقب نشینی دین به موقعیت قابل دفاع و منطبق با شرائط جدید، و به قصد حفظ حد اقل موجودیت دین، یعنی: دین حداقلی و دینداری انفرادی و سازگار با جامعه ی سکولار، تلقی می گردد.
به هر حال: عوامل یاد شده از جمله ی موجبات اصلی سستی اساس دین و انزوای آن و در نتیجه ظهور سکولاریزم در مغرب زمین بشمار می روند و برخی از آنها همچنان نقش علت مبقیه را برای تداوم مرام سکولاریزم و استمرار روند سکولاریزاسیون در فرنگ ایفاء می کنند.
به نظر ما تفاوتهای اساسی که میان اسلام و مسیحیت وجود دارد، ظهور و حضور سکولاریزم بومی و سکولاریست های ملی را در دنیای اسلام منتفی می سازد:
قرآن به عنوان متن قطعی و حیاتی، و سنت پیامبر اسلام (ص) و روایات موثق بسیاری که از رهبران آسمانی در دسترس مسلمانان می باشد و همچنین منزلت عقل و مکانیسم و متدولوژی اجتهاد در اسلام، امکان طراحی نظامات اجتماعی دلخواه و مناسب هر زمان و مکانی را به مسلمین می دهد.
یک برنامه ی رایانه ای در ایران، متن حدود یک میلیون حدیث را به استناد 1200 عنوان کتاب تفسیری، روایی، تاریخی، عرفانی و...از پیامبر اسلام (ص) و رهبران آسمانی اسلام ثبت کرده است، این برنامه نشان می دهد که اگر هر حدیث، به طور میانگین ده بار هم تکرار شده باشد، حد اقل یکصد هزار روایت غیر مکرر کلامی، احکامی و اخلاقی در اختیار مسلمین می باشد و این مجموعه سرمایه ی عظیمی برای تبیین و ترسیم نظامات اجتماعی اسلامی بشمار می رود.
بدور ماندن قرآن از آفت تحریف، و تجربه ی تشکیل حکومت دینی تحت زعامت پیامبر (ص)، طولانی شدن دوره ی بعثت و عصر اوصیاء پیامبر اسلام که آنان نیز رهبران آسمانی بودند، مجال وسیعی را برای مسلمانان فراهم آورد تا عقائد و احکام اسلامی را از سرچشمه ی زلال وحی و مفسران آسمانی آن فراچنگ آورند، و دین را در دولت بیازمایند.
لزوم بکار بستن عقل و اجتهاد در اصول، و اصالت اجتهاد در فروع، امتیاز بزرگ اندیشه ی اسلامی است، عقیده به ضرورت فهم اجتهادی دین، مشوق مسلمانان در پذیرش عالمانه ی عقائد اسلامی و، مانع جدی رواج باورهای سست و رکون به اعتقادات بی سند، و رکود معرفت دینی در میان آنان است، اصل اجتهاد به مثابه عاملی درون برانگیز در متن سازمان فکر اسلامی تعبیه شده است که متولیان معرفتی جامعه ی اسلامی را در بستر سیال بعثتی مدام قرار داده، آنها را به نو نگری، ژرفا کاوی و فهم گستری نسبت به دین وا می دارد.
عقل در قاموس فکری مسلمین، معادل وحی (نقل) است، و پیامبر درونی خوانده می شود، در نتیجه رقیب دین تلقی نمی شود، توصیه های جدی به «تعقل » و «تدبر» از سوی قرآن و، عقیده به «حجیت پیامبرانه ی عقل » در اسلام، سبب ظهور مکاتب فلسفی بسیار غنی و مشارب کلامی بس استواری گردیده که پشتوانه ی استدلالی رخنه ناپذیری برای عقائد دینی بشمار می آیند، و توهم «تقابل دین و عقل » را در فرهنگ اسلامی از اذهان زدوده و، موجب نضج عقائد و قواعدی چون «حسن و قبح عقلی » در کلام، و «تلازم حکم عقل و شرع » و «مستقلات عقلیه » ، در فقه و حقوق اسلامی شده است.جایگاهی را که عقل و تعقل در فرهنگ دینی مسلمانان احراز کرده و کار بردهایی که خرد در کلام، فقه، و اخلاق اسلامی دارد هرگز فروتر از جایگاه نقل و تعبد نیست.
نگرش اسلام به منزلت رفیع علم و عالم نیز از امتیازات این دین است، توجه اسلام و مسلمین به منزلت دانش و دانشور، مجال خطور، به شبهه ی «تقابل علم و دین » نمی دهد، تجربه ی تعامل علم و الهیات در اسلام، شاهکار بی مثالی است که بنای تمدن دینی بزرگی را در انداخت، دانشمندان و شرقشناسان منصف، تمدن کنونی مغرب را وامدار آن مدنیت معنوی سترگ می دانند.
ویژگی دیگر اسلام، استعداد نظام پردازی در همه ی عرصه های اجتماعی است، خود پیامبر اسلام با تاسیس حکومت دینی در مدینه، الگوی حکومت دینی و جامعه ی مدنی کامیابی را در حدود شرائط بومی عصری خود ارائه فرمود، پس از او اوصیاء و اصحاب آن بزرگوار و مصلحان جوامع اسلامی نیز با تبیین، تفسیر و تطبیق تعالیم دین بر نیازهای اجتماعی انسان، در اعصار و امصار گوناگون، نمونه های موفقی از نظامات حیاتی اسلام را پدید آوردند.
در خور ذکر است که: به برکت در دسترس بودن متن وحی اسلامی، و میراث عظیم بازمانده از پیشوایان دینی و، به یمن عقلانیت اسلامی و شیوه ی کارساز اجتهاد، فقیهان و حقوقدانان اسلامی چهل هزار فرع فقهی و حقوقی را در حوزه ی اجتماعی و فردی استنباط کرده در اختیار امت اسلامی قرار داده اند، فقه غنی، ژرف و گسترده ی اسلامی، اکنون چون مشعلی فرا راه حیات جوامع مسلمان، روشنگر تکالیف، حقوق و نحوه ی کنش و منش جمعی و فردی آنها است.
بخش عمده ی ابواب هفتادگانه ی فقه اسلامی بیانگر نظامات و قوانین اسلامی در مناسبات سیاسی، حقوقی، اقتصادی است.علوم فقهی، یعنی: فلسفه ی فقه، فلسفه ی احکام، علم اصول فقه، و علم قواعد - که شامل افزون بر هزار قاعده فقهی و حقوقی دقیق است - و علم فقه، استطاعت شگرفی را در جهت تامین نیازهای معاصر مسلمین در عرصه ی قانونگذاری منطبق با شرائط متطور بشری فراهم ساخته است.
در فرهنگ اسلامی پاسداشت کرامت انسان، و تکریم آزادیهای شناخته شده ی انسانی، روح بنیادی ترین شعار اسلام است، تاریخ گواه سماحت و مدارات شگفت مسلمین حتا با ادیان رقیب و جریانهای فکری معارض است، آیاتی نظیر آیات زیر، مبنای مناسبات فکری آحاد مردم در جامعه ی اسلامی و جامعه ی اسلامی با دیگر جوامع است:
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا.
(سوره ی 76، آیه ی 3)
«ما انسان را به راه راست رهنمون شدیم، او آزاد است: خواه سپاسگزار و پذیرنده باشد، خواه نا سپاس و کفر ورزنده.»
لا اکراه فی الدین قد تبیین الرشد من الغی، فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم.
(سوره ی 2 آیه ی 256)
«اکراهی در دین نیست، چه آنکه رشد و غی و، سره و ناسره آشکار شده است، پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد به دستاویز استواری چنگ زده است که گسست پذیر نیست و خدا شنوا و دانا است.»
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه . (سوره ی 39، آیه ی 18)
«مژده رسان ده به بندگانم که همه ی سخنان را گوش فرا می دهند، سپس از بهترین آن پیروی می کنند.»
به هر حال: به نظر ما، نه سکولاریزم یک ایدئولوژی جهان شمولی است، و نه سکولاریزاسیون گذرگاهی محتوم که همه ی تاریخ بشر و ادیان مجبور به عبور از آن باشند، سکولاریزم یک مرام غرب زاد است که در شرائط تاریخی و اجتماعی خاص و در بستر فرهنگ فرنگ ظهور کرده است، سکولاریزاسیون دین و تدبیر اجتماع، یک مساله ی نسبی و غربی است، مشکل و مساله ی جهان اسلام نیست.با توجه به تفاوتهای دینی و فرهنگی که بدانها اشاره شد، سکولاریزاسیون در دنیای اسلام هرگز یک ضرورت نیست، بلکه با بهره گیری از دین و به کار بستن عقل، تدبیر اجتماع و حکومت، می تواند تواما اسلامی و عقلانی باشد.