بى شک سخنان بیدارگرانه امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در عصر اسارت، وجدان هاى خفته امت اسلام را بیدار ساخت و انگیزه هاى انتقام خواهى و خونخواهى از شهیدان کربلا را در نهاد آنان بارور ساخت تا قیام هاى خون خواهان کوفى در قالب جنبش توابین و سپس قیام مختار شکل گرفت. هر چند با توجه به شرایط حساس و بحرانى و خفقان شگفت آن عصر، امام سجاد(ع) در هنگام ظهور آن نهضت ها بیان صریحى نداشت ولى نقش سخنرانى هاى امام در کوفه و شام و موضع گیرى هاى پنهانى امام(ع) را نباید نادیده گرفت.
موضع گیرى هاى قاطع و پر صلابت امام سجاد (علیه السلام) در برابر هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموى) و عظمت روز افزون امام علیه السلام در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد (علیه السلام) کمر بست، برادر او ولید بن عبدالملک، به دستور او آن حضرت را مسموم کرده و به شهادت رساند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوت هاى اموى و مروانى، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات سودى نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگامى که پدرم امام حسین (علیه السلام) شهید شد، ساعتى قبل مرا به سینه اش چسبانید و فرمود:
«یا بنى ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله؛ اى پسر جانم! بپرهیز از ستم کردن بر کسى که یاورى براى انتقام تو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرش امام باقر (علیه السلام) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت مى کنم که پدرم هنگام شهادت مرا به آن وصیت کرد:
«یا بنى اصبر على الحق و ان کان مرا; اى پسر جان! در راه حق صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج آور باشد.»
به این ترتیب آن امام همام بعد از نهضت عظیم امام حسین (علیه السلام) پس از حدود 35 سال مبارزه به صورت هاى گوناگون، در 57 سالگى به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود پاى نهضت خونین پدرش را امضاء کرد. مرقد مطهرش در قبرستان بقیع قرار دارد.
آن امام بزرگوار در فرازى ازصحیفه سجادیه که از گنجینه هاى بزرگ معارف و عرفان است و از او به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض مى کند:
«خدایا! به من دست و نیرویى ده تا بتوانم بر کسانى که به من ستم مى کنند پیروز شوم، و زبانى عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال بر مخالف چیره شوم، و اندیشه اى ده تا نیرنگ فکرى دشمن را درهم شکنم، و دست ستمگران را از تعدى و تجاوز کوتاه سازم.»