یکی از کتاب های معروف کتاب کلیدر می باشد که دارای جملات ناب و دلنشینی است و می توانید در قالب استوری یا کپشن نیز از آن ها استفاده نمایید. از این رو، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب کلیدر هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.
جملات زیبا و ناب کتاب کلیدر اثر محمود دولت آبادی
کتاب کلیدر اثر محمود دولت آبادی می باشد که یکی از بزرگ ترین و بهترین نویسندگان تاریخ ادبیات ایران می باشد که این رمان بلندترین اثر محمود دولت آبادی است و حدود سه هزار صفحه و ده جلد به چاپ رسیده است. کتاب کلیدر دارای مفاهیم ناب و دلنشینی است که می توانید در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید. در ادامه مطلب جملات کتاب کلیدر را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها جملات نابی را انتخاب نمایید.

متن ناب رمان کلیدر
هه! خرهای بیعقل، خرهای بیعقل … خرهایی مثل بلخی و خاکی فقط خیال میکنند آنچه را که آدم به دل دارد باید به زبان هم بیاورد! خرهای کمعقل! … خیال میکنند، خیال میکنند. اصلا ملتفت معجزه دروغ نیستند! این را نمیدانند که آدم در این مملکت فقط با دروغ میتواند روی پاهای خودش بایستد!»
******
حقیقت … یعنی قدرت! آقای بلخی … آقای علی خاکی، حقیقت یعنی قدرت! برو بمیر اگر قدرت نداری؛ برو سرت را بگذار و بمیر … یا اقلا خفه شو! تو روی چه حقیقتی محکمتر از قدرت میتوانی بایستی و به آلاجاقی ارباب بگویی: آقا، گندم مال رعیت است! گندم، مال مردم است! حتی زمینها، زمینها هم مال مردم است، آقا! پس برای چی نان مردم را میبری انبار میکنی تا در زمستان دولاپهنا به خلق خدا بفروشی؟!
******
متن دلنشین رمان کلیدر
. زندگانی … زندگانی چه بود؟ زندگانی من چه بود؟ زندگانی من … ای داد، ای داد … آدمیزاد … آدمیزاد شیر خام خورده! کاش خود میدانست که چیست، که کیست. من که ندانستم، ندانستم. فقط این را دانستم و میدانم که آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است. این را دانستم و میدانم که آدم به آدم است که زنده است؛ آدم به عشق آدم زنده است
******
از آنکه با ترس بار آمدهاند و با بیم بافته شدهاند و با پنهانپویی خو گرفتهاند. پس نمیتوانند به صدق دل رفتار کنند، با سلامت و صدق سخن بگویند. نمیتوانند با چشمهای خود بنگرند، با مغز خود بیندیشند و با زبان خود بگویند. در همه عمر مهلت یافتن چنین حقی را نیافتهاند. آنچه بر ایشان باریده است، زمهریر ستم بوده است. پس جویای پناهی تا کمتر ستم ببارد، و جویای کسی تا کمتر ستم کند. نهایت را، جستجوی ستمگری تا بر ایشان کمتر ستم روا بدارد. مهلتی، مهلتی چندان که بتوان عمر را به سر آورد. راضی به کمترین نان و نفس. قناعت؛ حدّ قناعت. ماندن با تاوانی بس گزاف.
******
این مردمی که من میشناسم هنوز به خود نیامده، هنوز خودش را به حساب نمیآورد. برای همین هم نمیتواند از خودش بگذرد، نمیتواند خودش را فدای خودش بکند. هیچ امیدی به خودش ندارد. هیچ چیزی را از خودش نمیداند.
******

متن طولانی رمان کلیدر
به عقیده من بیشتر مردم، بیشتر وقتها دروغ میگویند. نه بیشتر مردم، که همه مردم همه وقتها دروغ میگویند! فقط وقتهایی که تنها هستند، ممکن است راست هم بگویند. اما به ندرت! چون آدم وقتی هم که تنها میشود، تنهاییاش پر است از دروغهایی که در میان جماعت و با دیگران گفته بوده. حق هم دارند که دروغ بگویند، ارباب؛ چون که حقیقت آدم را دیوانه میکند! این است که آدمها دروغ میگویند و عیبی هم نیست. چه عیبی دارد؟ وقتی که همه به هم دروغ میگویند دیگر عیب این کار در کجاست؟
******
«ما باختیم، عموجان!» ــ ها بله خانعمو، ما باختهایم. ما باختهایم و شکست خوردهایم؛ راست اینکه نمیخواهیم در شکست خود خوار بشویم. حال که چنین پیش آمده، پس نمیخواهیم و نباید دشمنکام بشویم. شکست مرد که درمیرسد، مردانهتر آنست که چون چنار بشکند؛ که زندگانی جایی دارد و مرگ هم جایی. مرگ و زندگانی هر کدام جای و شأن خود را دارند. وقتی که زندگانی به راه پلشتی خواست کلهپا بشود، پس زندهباد مرگ. وقتی که زندگانی شایسته دست رد به سینه مرد گذاشت، پس خوشا مرگ. من و تو خانعمو زندگانی را شیرین و شایسته دوست داشتهایم؛ پس مرگ را هم شایسته میخواهیم. مرگ پلشت، سزاوار زندگانی پلشت است. چون که نکبت زندگانی پلشت را خون هم نمیتواند بشوید. زندگانی کردهایم خانعمو، به سربلندی و بزرگی زندگانی کردهایم و روا نیست که خود را با پلشتی آلوده کنیم. باز هم اگر شهوت زندهماندن میداشتیم، شاید که نکبت میگرفتیم. در واقع نکبت دامن ما را میگرفت. خوار و پلشت و شاید هم پست میشدیم
******
متن رمان کلیدر با مفاهیم دلنشین
ترس، این ترس است که فرمان میراند. از آنکه با ترس بار آمدهاند و با بیم بافته شدهاند و با پنهانپویی خو گرفتهاند. پس نمیتوانند به صدق دل رفتار کنند، با سلامت و صدق سخن بگویند. نمیتوانند با چشمهای خود بنگرند، با مغز خود بیندیشند و با زبان خود بگویند. در همه عمر مهلت یافتن چنین حقی را نیافتهاند. آنچه بر ایشان باریده است، زمهریر ستم بوده است. پس جویای پناهی تا کمتر ستم ببارد، و جویای کسی تا کمتر ستم کند. نهایت را، جستجوی ستمگری تا بر ایشان کمتر ستم روا بدارد. مهلتی، مهلتی چندان که بتوان عمر را به سر آورد. راضی به کمترین نان و نفس. قناعت؛ حدّ قناعت. ماندن با تاوانی بس گزاف.
******
زندگانی یک بار است و بیش از یک بار هم نیست؛ و ما یک بار زندگانی کردهایم. یک بار است زندگانی. یک بار. همان یک بار که نسیم صبح را به سینه فرو میدهیم، همان یک بار که عطش خود را با قدحی آب خنک فرو مینشانیم، همان یکبار که سیبی را گاز میزنیم و همان یکبار که تن در آب میشوییم و همان یک بار که سوار بر اسب در دشت تاخت میکنیم؛ یک بار … یک بار و نه بیشتر. بعد از آن دیگر تمام عمر را ما دنبال همان چیزها میدویم، بعد از آن دیگر تمام مدت را به دنبال همان طعم اولینِ زندگانی هستیم. در پی لذت اول. سیب را به دندان میکشیم تا طعم بار اول را در آن بیابیم، آب را سر میکشیم تا لذت رفع عطش بار اول را پیدا کنیم. در آب غوطه میزنیم تا به شوق بار اول برسیم و نسیم را میبلعیم تا نشانی از آن اولین نسیم بیابیم. زندگانی یک بار است در هر فصل …
******

متن مفهومی رمان کلیدر
حالا که فکرش را میکنم، میبینم که همهاش، سر تا پایش، هر کار کردهام و هر کار که خیال داشتهام بکنم، همهاش برای زندگانی بوده. به عشق زندگانی بوده. زندگانی، حیدر! نعمتیست زندگانی، حیدر؛ نعمتیست که فقط یک بار به دست میآید و همان یک بار فرصت هست که قدرش را بدانیم
******
زندگانی خوبْنعمتی است. زندگانی … با همه ستمها و دردهایش نعمت پربهاییست؛ نعمتی که فقط یک بار آدم به آن دست پیدا میکند و در همین یک بار است که آدم باید بتواند زندگانی را بچلّاند، که آدم در همین یک بار باید بتواند شیره و جوهر زندگانی را بگیرد.
******
متن کتاب معروف کلیدر با مفاهیم ناب
فرهود گفت: ــ من در فکر این هستم که ما باید از شکستی که تجربه و تحمل کردهایم، چیزی بیاموزیم! ستار گفت: ــ من اگر یک چیز از تجربه گذشته آموخته باشم، همین است: یا عهد مکن، یا به عهد وفا کن!
******
زندگانی … آی زندگانی! بیگمحمد؛ زندگانی خوبْنعمتی است. زندگانی … با همه ستمها و دردهایش نعمت پربهاییست؛ نعمتی که فقط یک بار آدم به آن دست پیدا میکند و در همین یک بار است که آدم باید بتواند زندگانی را بچلّاند، که آدم در همین یک بار باید بتواند شیره و جوهر زندگانی را بگیرد. نعمت، نعمت
******

متن کوتاه کتاب کلیدر
زندگانی … با همه ستمها و دردهایش نعمت پربهاییست؛ نعمتی که فقط یک بار آدم به آن دست پیدا میکند و در همین یک بار است که آدم باید بتواند زندگانی را بچلّاند، که آدم در همین یک بار باید بتواند شیره و جوهر زندگانی را بگیرد.
******
«بنگر ز جهان چه طرف بر بستم؛ هیچ! وز حاصل عمر چیست در دستم؛ هیچ! شمع طربم ولی چو بنشستم؛ هیچ! من جام جمم ولی چو بشکستم؛ هیچ!»
******
متن ناب و قصار کتاب کلیدر
اگر بنا باشد کسی از ما بماند، همان بِهْ که تو بمانی. کینه تو به کار این دنیا بیشتر میآید تا عشق من.
******
ــ شیرینی زندگانی بیش از یک بار به کام آدم نمینشیند؛ اما تلخیهایش هر بار تازهاند، هر بار تازهتر.
******

شما همراهان با کلیک بر روی جملات کتاب سوء تفاهم و جملات کتاب پنج زبان عشق می توانید متن های نابی را مطالعه نمایید.