مرحله «رضا» برای سالکان کوی حق، آن است که انسان سالک به جایی برسد که نه تنها کوشش کند خدا از او راضی باشد بلکه بکوشد او از «قضا و قدر» خدا راضی باشد. بنابراین، رضا بر دو قسم و هر دو قسم نیز از منازل سیر و سلوک است:
قسم اول آن است که انسان بکوشد خدا از او راضی باشد؛ یعنی، با انجام واجب و ترک حرام به جایی برسد که خدا از او راضی و خشنود باشد که در این صورت گرفتار قهر خدا نخواهد شد.
قسم دوم آن است که انسان بکوشد از قضا و قدر الهی راضی باشد؛ یعنی هر چه خدا انجام می دهد او بپسندد و به آن رضا بدهد و این مقام، مهم است. البته مرحله اول برای هر انسانی لازم است؛ اما کسب مرحله و مقام دوم مقدور همه نیست.
در سیره و سنت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که در همه زندگیش هرگز «ای کاش» نگفت:
«لم یکن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول لشی ء قد مضی: لو کان غیره» (1)
زیرا همه گفتار و رفتارش مطابق قضای الهی تنظیم می شد و این مقام کامل رضاست؛ و چون وجود مبارک آن حضرت اسوه سالکان است، برخی عارفان در هفتاد سال زندگی خود همان راه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را پیمودند و در همه این مدت پر برکت در باره چیزی که اتفاق می افتاد «لیته لم یکن» ، و در باره چیزی که اتفاق نمی افتاد «لیته کان» نمی گفتند:
عن عارف عمر سبعین سنة
«یا لیت لم تقع» ولا لما ارتفع
أن لم یقل رأسا لأشیا کائنة
مما هو المرغوب «لیته وقع» (2)
چنین سیره و سنتی که در زندگی معصومان ( علیهم السلام) و شاگردان و رهروان آنا مشاهده می شود مبتنی بر این اساس مرصوص معرفتی است که چون می دانستند خدا حکیم محض است و همه کارهایش، بر اساس عدل، حکمت و رحمت است.
ذات اقدس خداوند در سوره مبارکه «حدید» حقیقت زهد را که زمینه نیل به مقام رضاست بازگو کرده، می فرماید: همه مقدرات، قبل از تحقق در جهان عینی، در کتاب آسمانی و الهی تنظیم شده است:
«لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتکم» (3)
تا شما نسبت به آنچه از دستتان می رود یا مصیبتی که دامنگیرتان می شود اظهار افسوس و رنج نکنید و برای امور دنیوی که به شما می رسد خوشحال نباشید. «فرح» در برابر رخدادهای گوارا و «افسوس» در مورد فقدان چیزهای گوارا روا نیست و کسی که بر اثر معرفت از معبر زهد گذشت و به مقام رضا رسید، در هر دو حال مزبور به کار خدا راضی است و این رضا نتیجه «محبت» و محبت، ثمره معرفت است. کسی که خدا را به عنوان مبدأ حکمت و رحمت بشناسد، به او دل می سپارد و در پیشگاهش سر می ساید و این سرساییدن و دل سپردن محبت است و یکی از ثمرات این محبت، رضاست.
قرآن کریم از سالکانی که به این مرحله بار یافته اند چنین تعبیر می کند:
«رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه» (4)
کسی که از خدا «خشیت» داشته باشد، به جایی می رسد که خدا از او و او هم از خدا راضی است. خشیت هم محصول علم و معرفت است:
«إنما یخشی الله من عباده العلماء» (5)
و با محبت هم جمع می شود؛ وقتی انسان خدا را مبدأ حکمت و رحمت بشناسد، از او هراسناک است که مبادا کاری را بر خلاف حکم حکیمانه او انجام دهد تا خدای حکیم بر اساس حکمتش او را مؤاخذه کند. چون خداوند حکیم هرگز حکمت را رها نمی کند و هیچ وسیله ای، نیز حکمت او را دگرگون نمی کند:
«یا من لا یغیر حکمته الوسائل» (6)
یعنی، نمی شود با توسل به وسایل، کاری کرد که خدا بر خلاف حکمت، کاری انجام دهد یا چیزی را ترک کند.
غرض آن که، چون انسان سالک، خدا را مبدأ حکمت و رحمت می شناسد و هر گونه اثری را در نظام هستی از او می داند قهرا به او دل می بندد و محصول این دلبستگی هم رضای به کار اوست. پس آیه
«رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه» (7)
مقام «رضا» را به «خشیت» ارتباط می دهد و خشیت را در آیه «إنما یخشی الله من عباده العلماء» به معرفت وابسته می داند. بنابراین، معرفت است که زمینه این گونه مسائل را فراهم می کند .
قرآن کریم در زمینه «رضا» می فرماید:
«فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» (8)
سوگند به پروردگار تو، اینها هرگز ایمان نمی آورند مگر این که به جایی برسند که در همه اختلافهای فکری، اخلاقی، مالی و... تو را حکم قرار دهندو به محکمه قسط و عدل تو مراجعه کنند. گاهی اختلاف فکری، در درون خود انسان است؛ مثل این که، بین دو مکتب فکری، متحیر می ماند و گاهی با اندیشمندان دیگر، اختلاف فکری دارد و گاهی هم با صاحب اوصاف دیگر، اختلاف اخلاقی و وصفی دارد؛ چنانکه گاهی با دیگران، اختلاف در رفتار و مسائل حقوقی پیدا می کند. در همه این مواردی که اختلاف و «مشاجره» پیدا می شود، مرجع حل اختلاف و مشاجره، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و قانون خداست.
انسان وقتی مؤمن است که در همه موارد مشاجره و اختلاف به محکمه و مکتب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه کند و اگر آن را قبول نداشته باشد و به آن مراجعه نکند، اصلا مسلمان و مؤمن نیست. ولی مؤمن بعد از مراجعه نیز آنچه را که صاحب محکمه یعنی دین بیان می کند می پذیرد و نه تنها ساکت بلکه ساکن می شود و می آرمد؛ یعنی، از نتیجه محکمه، چه به سود و چه به زیان او باشد، راضی است.
در جایی دیگر می فرماید:
«و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضی الله و رسوله أمرا أن یکون لهم الخیرة» (9)
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد در برابر حکم خدا و پیغمبر او اظهار رأی کند و بگوید : من این را قبول دارم و آن را قبول ندارم؛ زیرا حق انتخاب و اختیار در برابر حکم قطعی خدا و پیغمبر او، با ایمان سازگار نیست. ایمان به شریعت اسلام، بدین معناست که این دین، حق است و بنابراین، پس از پذیرش اصل دین، مؤمن مجاز نیست در باره داوریهای دین اظهار نظر کند و حق اختیار به خود بدهد.
تذکر: نام فرشته دربان بهشت «رضوان» است:
«أمر الله رضوان خازن الجنان أن ینادی فی أرواح المؤمنین» (10)
و این بدان معناست که مقام رضا، در بهشت و «باب الجنه» است و انسان راضی، از در بهشت می گذرد و کسی که به مقام رضا نرسیده باشد، از این در وارد نمی شود و در حقیقت، خود آن مقام، در است و خود آن فرشته، باب است که به صورت یک مقام خاص به ما تعلیم شده است .
پی نوشت ها:
.1 اصول کافی، ج 2، ص .63
.2 شرح منظومه، بخش حکمت، ص .358 نیز ر.ک. معراج السعادة، ص .767
.3 سوره حدید، آیه .23
.4 سوره بینه، آیه .8
.5 سوره فاطر، آیه .28
.6 عدة الداعی، ص .22
.7 سوره بینه، آیه .8
.8 سوره نساء، آیه .65
.9 سوره احزاب، آیه .36
.10 بحار، ج 6، ص .292