مرحوم آیة الله حاج میرزا احمد مدرس یزدی

(تولد۱۳۰۶ قمری - وفات ۱۳۹۲ قمری مطابق ۱۳۵۰ شمسی)

(تولد1306 قمری - وفات 1392 قمری مطابق 1350 شمسی)

در عصر پهلوی در فاصله انحلال و تجدید سازمان روحانیت، یکی از ارکان حوزه علمیه مشهد مرحوم مدرس بود. توضیح این که رضاشاه پس از سفر به ترکیه و مشاهده به اصطلاح اصلاحات آتاتورک رئیس جمهور آن کشور (1) در پی دوران 660 ساله امپراتوری عثمانی - که از آن جمله اتحاد شکل لباس ملیتهای مختلف ترکیه به لباس اروپایی و کشف حجاب از بانوان بود (2) - تصمیم گرفت این دو موضوع را در ایران پیاده کند. تنها مانع اجرای این عمل جسورانه، وجود وحانیت شیعه ایران بود که برخلاف روحانیت بیشتر ممالک اهل سنت (که دولت را اولوالامر و مطاع می دانند) وابسته به دولت نبود بلکه از زمان صفویه که تشیع در ایران رسمیت یافت، به عنوان نیابت عامه از امام زمان، مستقل از دولتها صاحب نفوذ در اقشار متدینین و مورد احترام مردم و حتی دولتمردان بوده است; (3) و پیداست که روحانیت نمی توانست در مقابل تصمیم شاه که مخالف سنت دینی و اجتماعی مردم بود سکوت کند.

در مشهد که آن زمان دارای مهمترین حوزه علمیه و مبرزترین روحانیون عصر بود، قیام مردم به رهبری روحانیت با خشونت هر چه تمامتر در قضیه مسجد گوهرشاد سرکوب شد و به دنبال آن روحانیون سرشناس یا تبعید و یا به انزوا کشانیده شدند (4) و یا مدتها در حبس رژیم به وضع اسفناکی گذرانیدند. قاطبه طلاب و روحانیون جز پنج نفر (از جمله مرحوم مدرس یزدی) خلع لباس شدند. مدارس علمیه سرتاسر کشور تعطیل گردید. نهایت این که در قم به پایمردی آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی مدرسه فیضیه و در مشهد به زعامت همین پنج نفر روحانی و بعض فضلا مدرسه سلیمان خان (نزدیک بازار) و مدرسه خیراتخان (دربست سفلی) و ابدالخان (در پایین خیابان) کم وبیش پنهانی محل تردد جمعی از علما و طلاب قرار گرفت. در سال 1314 شمسی موضوع اتحاد شکل و در همان سال کشف حجاب بانوان عملی شد. این وضع که تا سال 1320 شمسی ادامه داشت یکی از سخت ترین و بحرانی ترین زمانهای اختناق در طول تاریخ روحانیت ایران است که هنوز خاطره هایی از آن به یاد سالخوردگان باقی است.

در شهریور سال 1318 شمسی جنگ جهانی دوم پیش آمد و در پی تجاوز قوای روس به کشور ایران (در سال 1320)، رضاشاه به جزیره موریس تبعید شد و پسرش که آن زمان قدرتی از خویش نداشت روی کار آمد، در پی آن خراسان و آذربایجان توسط همسایه شمالی (اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) اشغال گردید، قوای نظامی از هم پاشید و اغلب تجهیزات نیروهای نظامی و انتظامی به دست قشون روس افتاد.

در این فرصت، روحانیت دوباره سازمان گرفت و با حمایت روحانیون، بانوان با پوشش اسلامی از زندان خانه به در آمدند.

مرحوم مدرس که پیش از اختناق از مدرس ین سطوح مشهد و در دوران مزبور جزو پنج نفر روحانی استثنایی بود در زمان فترت و تعطیل حوزه درس لمعتین و قوانین را برای عده ای از طلاب که باقی مانده بودند در مدرسه ابدالخان (که در زاویه کوچه ای دور از چشم دژخیمان پهلوی بود) ادامه داد و این تنها درس بود که با حضور جمعی از طلاب در خارج منازل سلسله درس و بحث را استوار داشت.

همچنین آیة الله میرزا مهدی اصفهانی در منزل خود به درس خارج فقه و معارف اهل بیت برای شاگردان خود اشتغال داشت. پس از شهریور 1320 و تجدید حیات روحانیت نیز اولین درس رسمی حوزه توسط مدرس به گونه آشکار و در مسجد گوهرشاد جامع شتات طلاب حوزه علمیه مشهد و اطراف گردید.

خاندان مدرس

حاج میرزا احمد فرزند برومند حاج میرزا حسین مدرس یزدی است که از زادگاه خود، یزد به قصد زیارت و کسب فیض از دربار ولایتمدار رضوی راهی مشهد شد، و در مدرسه فاضلخان که در کنار روضه رضویه قرار داشت و از معتبرترین مدارس علمیه مشهد بود به تدریس ادبیات عرب پرداخت، به طوری که در دروس مغنی و مطول و غیره مشار بالبنان واقع گردید.

آصف الدوله که خود مردی فاضل و ادیب بود و از طرف شاه قاجار والی ایالت خراسان شده بود، روزی ازفاضلخان بازدید نمود. قضا را درس حاج میرزا حسین و صدای رسای او و حوزه گرم و پرنشاطش بی اختیار آصف را در جمع طلاب قرار می دهد و از باب امتحان از استاد معنی و ترکیب شعری از اشعار عرب را می پرسد که بی درنگ جواب می شنود. آنگاه استاد به آصف می گوید حضرت والا اجازه می فرمایند من هم سؤالی از ایشان بکنم؟ جواب می دهد بفرمایید و استاد سؤالی طرح می کند که آصف برای طفره از جواب می گوید: الحق شما نهنگ العلمایید، و از این زمان نهنگ العلماء لقب استاد می شود که گاهی نیز این لقب به فرزند برومندش حاج میرزا احمد نیز گفته می شد.

باری سید حسن و خانواده اش که از همسر و دو دختر و دو پسر تشکیل می شدند مدتها در جوار بارگاه ملکوتی امام رؤوف به آرامی روزگار گذرانیدند و سرانجام سید ندای ارجعی را لبیک گفته سر بر آستان رضا نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

حاج میرزا حسین با علاقه ای که به کار تدریس داشت فرزندش میرزا احمد را در کنف تربیت خویش طالب علمی فاضل و بالمآل جانشین خود ساخت.

حاج میرزا احمد پس از پدر سفری به یزد می کند و با فروش خانه پدری به قصد توطن در مشهد و استفاده و افاده به این آستان مهاجرت می نماید. پس از تکمیل سطوح، از محضر درس خارج حاج سید عباس شاهرودی (5) (که تا آخرین نفس استاد از انفاس قدسیه اش بهره برد) و نیز از درس فقه حاج آقا حسین قمی (6) و حاج میرزا محمد آقازاده (7) (فرزند ارشد آخوند خراسانی) بهره ها برد و چنان که قبلا اشارت رفت با توشه ای که از خرمن فیض این بزرگواران کسب کرده بود خود مستقلا عهده دار تدریس سطوح فقه و اصول گردید و به عنوان مدرس رسمی شرح لمعه و قوانین و مکاسب و کفایه مشعلدار پژوهندگان از انوار فقه آل محمد گردید.

چنان که اشاره شد پس از قضیه مسجد گوهرشاد مرحوم قمی راهی عتبات عالیات گردید و مرحوم آقازاده از اهانتها که بر او و همگنانش از ناحیه رضاشاه وارد آمد در تبعیدگاه خود حضرت عبدالعظیم برای همیشه سر بر آستان آن بزرگوار نهاد. در این دوران مرحوم مدرس پناهگاه طلاب مشهد بود، و محضر درسش جامع شملی برای طالبان از دفتر فقه آل محمد بود. و با تجدید حیات حوزه در شهریور 1320 رکن رکین تدریس سطوح این دیار گردید که چون شمعی در جمع طلاب، روشنی بخش دلها و فروزنده چراغ دانش در جانها بود، به گونه ای که معمولا چهار تا پنج درس در روز در جمعی که روزبه روز فزونی می یافت تدریس می فرمود: لمعتین، قوانین، مکاسب و احیانا کفایه.

خصوصیات درس مرحوم مدرس

درس استاد با احاطه ای که بر اثر تکرار بحث و تدریس، مسلم وی بود از جهات ذیل نیز امتیاز داشت:

نخست نظم و ترتیب درس که جز در روز تعطیل، منظم و مداوم و در ساعت مقرر تشکیل می شد و حتی برنامه و روز شروع درس در سال آینده را در جلسات پایانی درس یکساله اعلام می کرد. لذا مدار شروع و اختتام سایر دروس حوزه علمیه مشهد (که کم کم رونق گرفته بود) تشکیل و تعطیل درس مرحوم مدرس بود.

استاد در برفهای سنگین زمستان مشهد (که معمولا برف بام خانه ها نیز به کوچه ها منتقل می شد) صبحگاه که هنوز عابران برفها را در مسیر خود لگدکوب نکرده بودند و قهرا پای تا زانو در برف فرو می رفت با قدمی استوار راهی محل درس می گردید و در راس ساعت مقرر بر کرسی درس (که معمولا در مسجد گوهرشاد منعقد می شد) قرار می گرفت. و شبستان سرد مسجد را (که آن زمان بخاری و گرمی به آن راه نیافته بود) با نفس گرم خود گرما می بخشید و چنان با حرارت سخن می گفت که طلاب سردی زیلوهای نمناک زیر پای خود را پرنیان می انگاشتند.

نظم حضور استاد در درس چنان بود که حتی فوت فرزند سه ساله ایشان سبب تعطیل درس این بزرگوار نگردید زیرا کار تدفین نور دیده را به فرزندان واگذار و خود راهی مسجد و درس و بحث شدند و این خود درسی دیگر برای طالبان علم بود که سوانح ایام نباید جریان تعلیم و تعلم را متوقف سازد.

دیگر از ویژگیهای استاد روح طلبگی و بی آلایشی و تواضع این رادمرد بود. با طلاب چون پدری مهربان بود و در صراط همدردی با آنان صدیقی دردآشنا بود چنان که پس از فراغت از درس و حتی در مسیر مراجعت به خانه (با خستگی ناشی از القای دو درس در یک نشست) با رویی گشاده و تبسمی بر لب پاسخگوی اشکالات و مشکلات درس و بحث آنان بود.

دیگر از خصوصیات استاد آن بود که همچون قشر ضعیف طلاب زندگانیی ساده داشت. در معیشت به قناعت آن هم از دسترنج خویش می گذرانید.

توضیح این اجمال چنان است که مزرعه ای در چهار فرسنگی مشهد و بر سر راه مشهد به نیشابور از عیال نخست خویش به وی رسیده بود که چون فاقد آب کافی بود به کشت دیمه و یا به عنوان مرتع اغنام از آن استفاده می شد و این کار رنج فراوان و استفاده ای اندک داشت لذا سایر شرکا سهام خویش را به قیمومت استاد واگذار کرده بودند که سید پس از تحصیل سهم الارض مالکانه عشری از آن را به عنوان حق الزحمه برداشت می نمود و از این عشریه و آنچه خود کشته بود اعاشه می فرمود و طی دوران شصت ساله تدریس خویش درهمی از وجوه شرعیه اعم از خمس و سهم امام علیه السلام استفاده ننمود و فقط در یکی دو سال آخر عمر که دیگر توان خویش را از دست داده بود به مقدار کفاف و عفاف از وجوه بریه صرف کمبود معیشت می کرد و در دوران اشتغال به امر تدریس حتی از اخذ صرف و اعطای سهم امام نیز احتراز داشت و مراجعان را به زعمای حوزه ارجاع می فرمود و لذا از ناخشنودیهای متوقعان در امان بود و در نتیجه ارادت و ابراز علاقه طلاب به معظم له بر مدار خوف و رجای دنیاوی نبود بلکه بر محور وداد ابوت و بنوت استاد و تلمیذ و مفید و مستفید دایر بود.

تدریس دروس جنبی

حوزه های علمی معمولا در ماه مبارک رمضان و نیز حدود دو ماه از تابستان تعطیل می باشد، و اکثر طلاب یا برای تبلیغ و یا به عنوان دیدار خویشاوندان و اهل دیار خود مشهد را ترک می نمودند. بدیهی است با کثرت طلاب ساکن مشهد، چه بومی و چه کسانی که برای منبر و تبلیغ سفر نمی کردند، جمعی در این ایام در شهر باقی می ماندند که مایل بودند اوقات فراغ خود را با گذرانیدن دروس فرعی و جنبی پر کنند.

مرحوم مدرس به تقاضای طلاب، درس تفسیر، هیئت و حساب را در صبح و شب افاده می فرمود (که دو درس اخیر مقدمه آموزش مبحث وقت و قبله و مبحث ارث که به محاسبات نیاز داشت به شمار می رفت). یاد دارم این بنده نیز در یکی از تعطیلات تابستانی که استاد در مشهد اقامت داشتند از این فرصت استفاده کرده و از درس هیئت ایشان بهره بردم.

خانواده مدرس

مرحوم مدرس پس از فوت پدر بزرگوار و سفری که به یزد نمود برای همیشه به مشهد مهاجرت فرمود. در این هنگام بازماندگان پدرش حاج میرزا حسین مدرس، سه دختر و دو پسر بودند که دختران در مشهد ازدواج کرده و زندگی می کردند و پسر کوچکتر پس از چندی به پدر ملحق شد و فرزند ارشد حاج میرزا حسین به نام میرزا احمد که در این هنگام جوانی هیجده ساله بود درصدد برآمد از مختصر سهم الارث پدر، خانه ای برای سکونت خود و احیانا همسر آینده اش تهیه کند. بدیهی است در چنین موارد خویشاوندان او که همسران دو خواهرش بودند (8) و هر دو در زمره فضلای حوزه و وارستگان به شمار می رفتند مورد مشاوره قرار گرفتند و چون بین میرزا داود (9) (که خود از علما و فرزندش مرحوم بدایع نگار (10) از ادبای مشهد بودند) با پدر و شوهر خواهر میرزا احمد مودت و معاشرت برقرار بود. موضوع مصاهرت میرزا احمد و ازدواج با دختر میرزا داود که زنی متدین و با کمال بود طرح گردید و بزودی این فرخنده وصلت جامه عمل پوشید، و نتیجه این ازدواج دو فرزند ذکور به نام سید جلال الدین و سید قوام الدین بود که دومی هم اکنون در قید حیات (11) و از خدمه عتبه علمیه رضویه و مشهور به تواضع و حسن طویت است، و فرزند نخست (با شهرت حاج سید جلال مدرس و خوشنویس) که مع الاسف هم اکنون چهره در نقاب تراب دارد عالمی وارسته و فاضلی برومند و شاعری توانا بود که حایز مراتب عالیه علم و عمل گردید و در شمار مدرسین سطوح حوزه و ائمه محترم جماعت در مسجد گوهرشاد قرار داشت، و چنان که اشارت رفت علاوه بر جهات علمی مجسمه ای از اخلاق حسنه و صفات پسندیده بود و با این همه از ذوق هنری و قریحه ادبی و طبع شعری وقاد برخوردار بود.

از خصوصیات استاد آن بود که همچون قشر ضعیف طلاب زندگانیی ساده داشت. در معیشت به قناعت آن هم از سترنج خویش می گذرانید.

استاد خط نستعلیق را خوب می نوشت، انواع مرکب تحریر را به گونه عالی می ساخت، اشعارش در قالب قطعه و قصیده و مثنوی ملیح و موزون و استوار بود. دریغا که در سنین کمال و کمال نبوغ به بیماری سرطان درگذشت و پدر را که برف پیری بر سر داشت با مرگ خود داغدار و حوزه علمیه را با فقدان خویش سوگوار ساخت.

مرحوم مدرس در سفر دیگری که به زادگاه خود یزد نمود با علویه ای از خاندان سیادت و نجابت ازدواج کرد و با وی به مشهد برگشت و چون همسر سابق پس از برهه ای درگذشت، این سیده شفیقه تا پایان عمر استاد تنها شریک زندگانی او بود و نتیجه این زندگی مشترک، سه پسر به نامهای سید محمد و سید علی و سید حسین و یک دختر بود که پسران هر یک به جهتی از کمال آراسته اند و دخت محترم استاد مادر فرزندان این بنده و واسطه شرف انتساب و مصاهرت این فقیر با خاندان رسالت اند.

آنچه یاد شد فرزندان صلبی استاداند که هر یک خود فرزندان و بعضا نوادگان دارند که شمار آنان از مجال این مقال خارج است; ولی اشاره به این نکته مناسب است که در میان بستگان نسبی و سببی (احفاد و اصهار) استاد جمعی از عالمان دین و اهل فضل و کمال نام مدرس را زنده و خاندان وی را به سمت علم و فضیلت معرف اند که این نیز از برکات و خلوص نیت و حسن طویت آن بزرگوار است که مثل کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن الله. (12)

کرامات استاد

اکنون که سخن از حسن طویت استاد رفت، بجاست که این مقال را با ذکر کرامتی از معظم له حسن ختام بخشیم:

مرحوم مدرس از حدود ده سال پیش از فوت کرارا به عیال و اولادشان می گفتند که من در سال 1386 قمری رخت از این عاریت سرا بیرون می برم و این خبر را به مخبری که در رؤیا به ایشان فرموده بود مستند می کردند و خود بر این معنی یقین داشتند چنان که هر سال شمار سنوات باقی عمر را بازگو می کردند و در سال 1386 که در کمال صحت و لامت بودند مکرر این خبر را تکرار می نمودند و حتی در بهار آن سال که درختان تازه قبای سبز به تن کرده بودند و درخت توتی که در منزل استاد بود به بار نشسته بود می فرمود: من امسال از توت این درخت نخواهم خورد. و چنین شد زیرا بدون سابقه، قولنجی سخت حال استاد را دگرگون ساخت طبیب معالج که خود از ارادتمندان استاد بود تشخیص آپاندیسیت داد و تنها امید حیات بیمار را عمل جراحی دانست. استاد به بیمارستان امام رضاعلیه السلام منتقل گردید و با اجازت خود و فرزند بزرگش سید قوام الدین عمل جراحی با موفقیت انجام شد ولی پس از یک شب از این واقعه ناگهان حال وی به وخامت گرایید، اوره خون بالا رفت و امید حیات استاد پایین آمد و هنگام سحر مرغ روح سید به ملکوت اعلی پرواز نمود و ندای فارجعی الی ربک راضیة مرضیة را به لسان حال پاسخ گفت که:

ای خوش این روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پروبالی بزنم

قضا را این سانحه در شب ربیع المولود جدش اتفاق افتاد، صبح عید جنازه سلاله رسول اکرم را با جلالی هر چه تمامتر تا بارگاه قدس پور موسی، حضرت ابوالحسن الرضا تشییع کردند و پیکر شریفش را به خاک پاک بارگاه امام رؤوف سپردند و این بود سرگذشت دوران 86 ساله عمر شریف استاد که عاش سعیدا و مات سعیدا.

زنده جاوید ماند آن که نکونام زیست کز اثرش ذکر خیر زنده کند نام را

پی نوشتها و مآخذ

1- که ریاستش از سال 1923 تا 1938 میلادی ادامه یافت.

2- دیگر از کارهای آتاتورک منع تعدد زوجات، تغییر الفبای معمول به الفبای لاتینی، تغییر تقویم هجری به تقویم میلادی... است.

3- و حتی بعضی از پادشاهان صفوی و قاجار به عنوان نائب و مجاز از مجتهدین شیعه متصدی سلطنت و حل و عقد امور ملک و ملت بودند.

4- پس از واقعه مسجد آیات عظام مرحوم حاج آقا حسین قمی به عتبات عالیات مهاجرت فرمود و مرحوم آقازاده (میرزا محمد فرزند آخوند خراسانی) و مرحوم آقا سید یونس اردبیلی و مرحوم نجف آبادی و حاج شیخ هاشم قزوینی و از معاریف اهل منبر حاجی محقق دامغانی تبعید شدند و حاج شیخ مهدی واعظ خراسانی خانه نشین گردید.

5- که از علمای جامع معقول و منقول و از شاگردان میرزای جلوه بوده است فوتش در 8 شوال 1341 قمری به سکته قلبی در حال نماز اتفاق افتاد.

6- مرحوم قمی به سال 1282 هجری قمری در قم متولد و در تهران از محضر درس میرزای جلوه و میرزای آشتیانی و حاج شیخ فضل الله نوری استفاده نمود و سپس در عراق از محضر میرزای شیرازی و آخوند خراسانی و صاحب عروة الوثقی به تکمیل فقه و اصول پرداخت و در سال 1331 به دستور میرزای شیرازی و به درخواست مردم خراسان به مشهد آمد. در سال 1354 برای جلوگیری از رفع حجاب به تهران رفت و چون کاری انجام نشد به عتبات مهاجرت فرمود تا در سال 1366 در نجف درگذشت.

7- مرحوم آقازاده بر اثر مخالفت با رضاشاه در موضوع اتحادشکل که مقدمه کشف حجاب بود در 1354 به یزد و سپس به تهران و از آن جا به مشهد و دوباره به تهران در تبعید بود تا در ذیقعده 1356 درگذشت.

8- همسر خواهر دیگر استاد درگذشته بود و این خواهر که عمری دراز نمود تحت تکفل برادرش حاج میرزا احمد قرار داشت.

9- میرزا داوود معروف به ملاباشی و ملقب به عمید خراسان و قاضی زاده صدخروی از علما و ادبای برجسته مشهد بوده است که چون سپهسالار مدرسه خود را در تهران به پایان رسانید وی را برای تدریس آن جا معین نمود از ملا داود آثاری مانده است که از آن جمله بدیعیه او با این مطلع است:

(حسن ابتدائی بکم جیران ذی سلم) این قصیده را فرزند برومندش مرحوم بدایع نگار شرح فرموده و نام شرحش را ازهارالربیع گذارده.

10- میرزا فضل الله بدایع نگار فرزند برومند میرزا داود ملاباشی است که خود از ادبا و معاریف نویسندگان مشهد مقدس بوده است و مدتی مجله الکمال را که مجله ای ادبی است انتشار می داده، فوتش در1343 قمری بوده است.

11- ایشان که هنگام نوشتن این مقال در قید حیات بودند دو سال است که به پدر بزرگوار ملحق شده اند.

12- سوره ابراهیم، آیه 26.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر