حقیقت آن است که درک درست رخدادهایی که پس از رسول خدا (ص) ، در ارتباط با رهبری جامعه افتاد، بدون توجه به جناح بندیهای موجود در مدینه آن روز ممکن نیست. یک گروه مهم انصار بودند که از جریان فتح مکه به این طرف در اندیشه مشکلات پس از رحلت رسول خدا (ص) افتاده و نگران آینده خود بودند، آنان به دلیل ترسی که از تسلط قریش داشتند، بی توجه به بیعتی که در غدیر با امام علی (ع) کرده بودند- و شاید احتمال موفقیت او را نمی دادند- در سقیفه اجتماع کردند. حباب بن منذر یکی از سران انصار، در سخنان خود در سقیفه، انصار را برتر از قریش دانسته و گفت: این شمشیر آنان بوده که اسلام را پیروز کرده است. او خطاب به انصار گفت: اینان[مهاجران]از فئ شما و زیر سایه شما هستند و جرات مخالفت با شما را ندارند. (1) از سخنان حباب چنین به دست می آید که آنچه انصار را به این اقدام نسنجیده واداشت، ترس همراه با رقابت در برابر قریش بوده است. از سوی دیگر، چند نفر از مهاجران که در دو هفته پایان حیات رسول خدا (ص) دست به اقدامات مشکوکی زده بودند، با شنیدن اجتماع سقیفه، به سرعت به آن محل رفته و به بحث و گفتگو با انصار پرداختند. خبر این گفتگوها را خلیفه دوم، بعدها ضمن خطبه ای در مدینه بازگو کرد. او زمانی که در مکه بود شنید که کسی گفته است: «بیعت با ابوبکر ناگهانی بوده است » . عمر از این سخن خشمگین شده و خواست تا در همان مکه، در این باره با مردم سخن گوید. عبد الرحمن بن عوف به عمر گفت: تو در شهری هستی که همه قبایل عرب در آن حضور دارند، اگر سخنی بگویی، آن سخن در همه شهرها انتشار خواهد یافت. زمانی که عمر به مدینه آمد، بر منبر قرار گرفت و گفت: به من خبر رسیده است که کسانی گفته اند: خلافت ابو بکر ناگهانی (فلتة) بوده است. به جانم سوگند که چنین بود، اما خداوند خیر آن را به شما رساند و شر آن را حفظ کرد. پس از رحلت رسول خدا (ص) به ما خبر دادند که انصار با سعد بن عباده در نزد بنی ساعده اجتماع کرده اند، من و ابو بکر و ابو عبیده به سوی آنها رفتیم، در راه دو نفر انصاری را دیدیم که به ما گفتند: آنها کاری نخواهند کرد که با نظر شما مخالف باشد، اما ما مصمم به رفتن شدیم. در آنجا خطیب انصار گفت: ما انصار، لشکر منسجم اسلام هستیم و شما ای قریش!گروهی از ما بوده و اقلیتی در میان ما هستید. من خواستم سخن بگویم اما ابوبکر مانع شد و خود چنین گفت: آنچه شما انصار درباره خود می گویید البته درست است، اما عرب، این «امر» را جز برای این تیره قریش نمی شناسد;آنان برترین عرب از لحاظ نسب و اصالت خانوادگی اند. من پیشنهاد می کنم با عمر یا ابو عبیده[که تنها مهاجران آن جمع بودند]بیعت کنید. خطیب انصار مجددا اعتراض کرده و در نهایت گفت: امیری از ما، و امیری از شما باشد. (2) عمر می گوید: من پاسخ دادم: دو شمشیر در یک غلاف جای نخواهد گرفت. پس از آن دست ابو بکر را گرفته با او بیعت کردم.
عمر افزود: پس از آن مهاجر و انصار با او بیعت کردند. [و البته در آن جمع سه تن مهاجر بیشتر نبود]، ما ترسیدیم که از آن جمع جدا شویم و بعدها، آنان با کسی بیعت کنند و ما مجبور شویم ناخواسته با او بیعت کنیم!و یا با مخالفت خود فسادی ایجاد کنیم. البته بیعت با ابو بکر «فلتة » و ناگهانی بود جز آنکه خداوند شر آن را بر طرف کرد و از میان شما، کسی همانند ابو بکر نیست. از این رو، هر کسی، با شخصی بیعت کند بدون آن که این کار با «مشورت مسلمین » باشد، نه او و نه کسی که با او بیعت شده قابل اطاعت نیستند;چنین کاری، هر دو را در معرض قتل قرار می دهد. (3)
خلیفه گزارش مختصری از سقیفه ارائه داده، اما همین گزارش، بخشی واقعیت را آشکار ساخته است. مفصل گزارش سقیفه را ابو بکر جوهری (م 323) در کتاب السقیفه (4) خود آورده است. ابن اعثم می نویسد: پیش از آمدن مهاجران به سقیفه، میان انصار بحث و گفتگوی فراوانی شد. یکی از انصار گفت: شخصی را برگزینید که قریش ملاحظه هیبت او را بکند و انصار از او ایمن باشند. کسانی سعد بن عباده را پیشنهاد کردند. اسید بن حضیر که از اشراف اوس بود به مخالفت برخاست. او گفت: خلافت باید در قریش بماند. دیگران بر ضد او سخن گفتند;بشیر بن سعد نیز از قریش دفاع کرد. عویم بن ساعده گفت: خلافت جز از آن اهل بیت نبوت نخواهد بود، همان جایی قرارش دهید که خدا قرار داده است. (5) گزارش ابن اعثم نشانگر تضاد و رقابت داخلی انصار است.
اسید بن حضیر از اوس و بشیر بن سعد عموزاده سعد بن عباده، اولین افراد انصاری بودند که در سقیفه با ابو بکر بیعت کردند. می دانیم که بعدها انصار از تسلط قریش ناراضی گشتند. به روایت زبیر بن بکار، اوسیان می گفتند: اول بار بشیر بن سعد خزرجی بیعت کرده;و خزرجیان می گفتند: اول بار اسید بن حضیر بیعت کرده است! (6) این قابت برای ابوبکر شناخته شده بود لذا در همان سقیفه گفت: اگر خزرجیان بر این «امر» تسلط یابند اوسیان از آن نخواهند گذشت، و اگر اوسیان قدرت را بدست گیرند خزرجیان از آن نخواهند گذشت;در آن صورت همیشه میان آنان کشت و کشتار خواهد بود. (7) به گزارش یعقوبی، عبد الرحمن بن عوف نیز در سقیفه بوده است. این سخن نادرست است. آنچه یعقوبی از او نقل کرده مطلبی است که وی فردای آن روز در مسجد گفته است: او خطاب به انصار گفت: شما گرچه اهل فضل هستید اما در میان شما کسی همانند ابوبکر، عمر و علی (ع) نیست. در این وقت منذر بن ارقم برخاست و گفت: ما برتری کسانی که از آنها نام بردی انکار نمی کنیم;در میان این افراد کسی هست که اگر این «امر» را مطالبه کند با او نزاع نخواهد شد و مقصود او علی بن ابی طالب (ع) بود. آنگاه بشیر بن سعد و اسید بن حضیر برخاسته، بیعت کردند;پس از آن دیگران بیعت کردند به گونه ای که نزدیک بود سعد بن عباده زیر دست و پا کشته شود. (8) در این قت براء بن عازب به در خانه بنی هاشم آمده و گفت: با ابو بکر بیعت شد. آنان گفتند: مسلمانان در غیاب ما چنین نخواهند کرد، ما اولای به محمد (ص) هستیم!عباس گفت: به خدای کعبه چنین کردند. یعقوبی می افزاید: مهاجرین و انصار هیچ شکی درباره علی (ع) نداشتند. (9) طبری و ابن اثیر نیز نقل کردند که انصار یا جمعی از آنان در سقیفه گفتند: ما جز با علی بیعت نمی کنیم. (10) به روایت ابن قتیبه، حباب بن منذر پس از آنکه مشاهده کرد که انصار بیعت می کنند، دست به شمشیر برد;اما شمشیر را از او گرفتند. او خطاب به انصار گفت: باید منتظر آن باشند که فرزندانشان برای لقمه ای نان و لیوانی آب، به گدایی، در خانه های قریش بروند. (11)
از نکاتی که همه گزارشگران یاد آور شده اند این است که مهمترین استدلال ابوبکر و عمر مساله قرابت و خویشی با رسول خدا (ص) و سن ابوبکر بود;گر چه در برخی نقلها به فضایل ابوبکر نیز اشاره شده است. آنان خطاب به انصار گفتند: عرب جز زیر بار این تیره قریش نخواهد رفت (12) و تاکید کردند که عرب نمی پذیرد که نبوت در یک خاندان و خلافت در خاندانی جز آن باشد. (13) ابوبکر در سقیفه گفت: نحن قریش و الائمة منا;ما از قریش هستیم و ائمه باید از میان ما باشد. (14) بعدها که علی (ع) به ابوبکر و عمر اعتراض کرد که چگونه به «قرابت » استناد کردید در حالی که ما به رسول خدا (ص) نزدیکتر هستیم؟عمر گفت: عرب دوست نمی دارد که نبوت و خلافت در یک خاندان باشد! (15) نبوت از آن شما بود، اجازه دهید که خلافت از خاندانهای دیگر باشد!
تردیدی نباید کرد که در سقیفه، پس از کنار گذاشتن بیعت با امام علی (ع) ، رقابت قبیله ای آغاز شده و عاقبت با استناد به «برتری قبیله ای » که قریش داشت، علی رغم محدودیت نفوذ آنان در مدینه آن روز، و البته با استفاده از عنادهای داخلی انصار، قریش به خلافت رسید. توجه به سن ابوبکر و معیار قرار دادن آن نیز مورد نظر موافقان بود، درحالی که امام علی (ع) جوان بود. زمانی که خبر بیعت به سلمان رسید گفت: مسن ترین را برگزیدید اما در مورد اهل بیت پیامبرتان به اشتباه رفتید، اگر با آنان بیعت می کردید دو نفر با شما اختلاف نمی کردند. (16) باید دانست که در سقیفه باره نحوه انتخاب خلیفه و شرایطی که می باید داشته باشد، هیچ گونه سخن قرص و محکمی از سوی هیچ کس ابراز نشد. البته از روایات جعلی که بعدها برای اثبات حقانیت ابوبکر ساخته شده (17) و در آنها آمده است که، رسول خدا (ص) نه تنها او را، بلکه خلفای بعدی را نیز معین کرده، باید گذشت. (18) آنچه مهم است متن مذاکرات سقیفه و رویدادهای حاشیه آن است: انصار حکومت را حق خود می دانستند. مهاجرین- ابو بکر، عمر و ابوعبیده- به سقیفه رفته و اظهار کردند که حکومت حق قریش است. آنان به هیچ حدیثی نظیر «الائمة من قریش » استناد نکرده بلکه فقط ابراز داشتند که عرب جز زیر بار این تیره نمی رود. در این میان، جمعی از بزرگترین صحابه نظیر زبیر و طلحه (19) در آن لحظه ابوبکر را بر حق نمی دانستند.
بدین ترتیب باید گفت هیچ شیوه و شرایط شناخته شده ای برای انتخاب ابوبکر جز معیارهای قبیله ای- استناد به برتری قریش و پیوند خانوادگی با رسول اکرم (ص) - در سقیفه مطرح نشده است. بویژه باید دانست که قریشی بودن به هیچ روی شرط شرعی خلافت دانسته نشده و حتی سالها بعد، عمر آرزوی زنده بودن «سالم » مولی حذیفة بن یمان را داشت تا او را به جانشینی خود انتخاب کند. (20) سالم به هیچ روی قریشی نبوده است. کسانی بر این باورند که شرط قریشی بودن از قرن سوم، در فقه سیاسی سنی مطرح شده است. (21) آنچه که به عنوان معیارهای یک خلیفه مطرح شد همین بستگی به قریش و اشاره به سن ابوبکر بود. در واقع این تنها معیارهای جاهلی بود که همراه جدلهای سیاسی او را به خلافت رساند، نه ترکیبی از معیارهای جاهلی و اسلامی آن گونه که دکتر خیر الدین سوی مدعی آن است. (22) شواهد دیگری وجود دارد که در ذهن ابوبکر، قریشی و اشرافیت قریشی اعتبار خاصی داشته است. ابن عساکر می گوید: زمانی پس از اسلام آوردن ابو سفیان، بلال و صهیب رومی و سلمان، بر ابو سفیان طعنه زدند. ابوبکر بر آشفت که با «شیخ قریش و سید آن » چنین می کنید؟آنان به رسول خدا (ص) گفتند و حضرت فرمود تا ابوبکر از آنان که خشمگین شان کرده بود، عذرخواهی کند. (23)
پس از خاتمه بیعت در سقیفه، آنان از آن محل خارج شدند. بنا به روایت براء بن عازب، آنان در کوچه ها به راه افتاده و به هر کس می رسیدند دست او را گرفته، به دست ابوبکر می مالیدند، چه آن شخص بدین کار تمایلی می داشت یا نه;براء می افزاید: در آن زمان بود که من به در خانه بنی هاشم رفتم و خبر را به آنان دادم. (24) توجه آنان به امر بیعت ابوبکر تا اندازه ای بود که بنا به نقل ابن ابی شیبه آنها در مراسم تدفین رسول خدا (ص) حضور نداشتند و تنها بعد از دفن بازگشتند. (25)
زمانی که کار بیعت تمام شد، عمر برخاست و درباره آنچه روز قبل درباره زنده ماندن رسول خدا (ص) تا مردن آخرین اصحابش گفته و در واقع ادعای مهدویت درباره آن حضرت کرده بود، عذر خواهی کرد، او گفت: وی بر این گمان بود که آن حضرت باقی می ماند و کارها را سامان می دهد، اما اکنون شاهد است که قرآن در میان آنهاست و با بهترین صحابی آن حضرت نیز بیعت شده است! (26) این حکایت روشنگر آن بود که عمر در انتظار انتخاب خلیفه مورد نظر بود و پس از انجام آن دیگر مشکلی نداشت.
در این وقت کسانی به مخالفت برخاستند. افزون بر دو شخصیت برجسته بنی هاشم یعنی امام علی (ع) و عباس، کسان دیگری همچون زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان، ابوذر، عمار، براء بن عازب و ابی بن کعب، (27) مخالفت خویش را اعلام کردند. هواداران ابوبکر در خانه ابی بن کعب رفتند، اما او حاضر به باز کردن در نشد. (28) نقش اصلی در این ماجرا بر عهده عمر، ابو عبیده جراح، مغیرة بن شعبه و خالد بن ولید بوده است. زمانی عمر با شدت و جدیت برای گرفتن بیعت، به در خانه علی (ع) آمد;امام بدو فرمود: امروز حرص تو بر امارت ابوبکر جز برای آن نیست که فردا در دسترس خودت قرار گیرد. (29)
کسانی که در خانه امام اجتماع کرده بودند، مواجه با برخورد شدید عمر و هواداران وی شدند. عمر شمشیر زبیر را گرفت و شکست. آنگاه، ساکنان خانه را به آتش زدن خانه تهدید کرد. درباره اسامی متحصنین در بیت فاطمه (ع) و نیز کسانی که به زور به اندرون خانه رفتند به منابع ذیل مراجعه کنید. (30) به گزارش ابن عبد ربه، عمر که قبسی آتش در دست داشت، تهدید به آتش زدن خانه کرد، و وقتی فاطمه زهرا (ع) پرسید که آیا واقعا قصد چنین کاری دارد؟او گفت: آری، مگر آنکه این جمع، امری را بپذیرند که امت پذیرفته است! (31) پس از تهدید عمر به آتش زدن خانه بر سر معترضان بود که حضرت فاطمه (ع) از آنان خواست متفرق شوند زیرا عمر چنین کاری را انجام خواهد داد؟ (32) در واقع گرفتن بیعت، با تهدید آتش زدن، که بعدها مورد عمل برخی از خلفا قرار گرفت[نظیر اقدام ابن زبیر در گرفتن بیعت از بنی هاشم (33) ]، می توانست از همینجا نشات گرفته باشد. البته قریش علاوه بر زور، از مذاکره نیز استفاده کردند. آنان به مشورت مغیره، به سراغ عباس رفتند تا او و خاندانش را در این کار سهیم کنند، و با جلب رضایت او به عنوان عموی رسول خدا (ص) ، تا حدودی از دشواریهای خود بکاهند اما عباس این دعوت آنان را نپذیرفت. (34)
امیر المؤمنین و فاطمه زهرا (ع) تلاش زیادی برای بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بیعت با امام علی (ع) کردند اما تلاش آنان ثمری نبخشید. گزارش این تلاشها را ابوبکر جوهری و دیگران آورده اند. (35) در این نکته هیچ جای تردید نیست که به دلیل حق کشی هایی که در جریان میراث پیامبر (ص) ، مساله فدک (36) و قضیه امامت انجام شد، فاطمه زهرا (ع) ، نسبت به ابوبکر و عمر خشمگین شد و بدون آن که از آنها راضی شود از دنیا رفت. (37) زهری می گوید: امام علی (ع) حضرت فاطمه را شبانه دفن و ابوبکر را خبر نکرد. او می افزاید: تا پیش از درگذشت فاطمه، نه تنها علی بلکه هیچ یک از بنی هاشم با ابوبکر بیعت نکردند. (38) امام هم، دلیل بیعت خود را حفظ اتحاد امت اسلامی در برابر مرتدین و کفار یاد کرد. (39) چنان که در برابر سخن ابو سفیان که از او خواست اجازه ندهد تا خلافت در میان بنی تیم بماند فرمود: تو همیشه دشمن اسلام و مسلمانان بوده ای. (40) با این حال در این نکته تردیدی نیست که امام تا پس از رحلت حضرت فاطمه (س) با ابوبکر بیعت نکرد. (41) به نقل از مدائنی، زمانی که جنگ با مرتدین آغاز شد عثمان نزد امام علی (ع) آمده و گفت: تا وقتی که تو بیعت نکنی کسی به جنگ این افراد نخواهد رفت، او همچنان اصرار کرد تا امام را نزد ابوبکر آورد و آن حضرت بیعت کرد و مسلمانان خوشحال شدند. (42) مسعودی می گوید: فاطمه (س) پس از رحلت رسول اکرم (ص) سر قبر آن حضرت آمده این شعر را خواند:
قد کان بعدک انباء و هینمة
لو کنت شاهدها لم تکثر الخطب (43)
به یقین مخالفت حضرت فاطمه زهرا (س) برای حیثیت عمومی خلیفه مساله مهمی بود، او تلاش زیادی کرد تا در نهایت با وی از در آشتی در آید اما آن حضرت راضی نشد، همین امر سبب شد تا ابو بکر در پایان عمر از این که آن حضرت را ناراضی کرده و به خانه وی هجوم بوده اظهار پشیمانی و ندامت کند، این خبر که او در روزهای آخر زندگی گفت: ای کاش هرگز خانه زهرا را مورد تفتیش قرار نداده بود توسط بسیاری از مورخان اهل سنت روایت شده است. (44)
یکی دیگر از مخالفان ابوبکر، سعد بن عباده بود. (45) او با ابوبکر بیعت نکرد و به شام رفت، چنان که نقل شده، بعدها در زمان خلافت خلیفه دوم در شام به قتل رسید. خبر رایج در آثار تاریخی چنان است که جنیان او را کشته و دو بیت شعر نیز در این باره سرودند. اما حقیقت آن است که به گزارش بلاذری و نیز ابن عبد ربه، فردی شامی از جانب عمر بسوی او فرستاده شد تا از آن بخواهد بیعت کند و زمانی که او نپذیرفت وی را به قتل رساند. (46)
تفاوت سیاست ابوبکر با عمر در این بود که عمر معتقد بود که می تواند به زور بیعت بگیرد، اما ابوبکر، اگر هم به این اصل اعتقاد داشت، بکار گیری آن را به صلاح نمی دانست. در این باره سیاست دوگانه ای را به موضع ابوبکر و عمر نسبت می دهند، در حالی که عمر بر این باور بود که همه باید به زور بیعت کنند، در یک مورد آمده است که ابوبکر ضمن خطبه ای اعلام کرد: من هیچ بیعتی و تعهدی بر عهده علی ندارم و او در کارش آزاد است «لا بیعة لی فی عنقه و هو بالخیار من امره » . (47)
پی نوشت ها:
1. الامامة و السیاسه، ج 1، صص 24- 25
2. حباب بن منذر می گفت که نه مهاجران زیر بار انصار می روند و نه انصار زیر بار مهاجران، نک: مسائل الامامه، ص 13
3. المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 431، (عمر گفت: فمن دعا الی مثلها فهو الذی لا بیعة له و لا لمن بایعه) ، المصنف، عبد الرزاق، ج 5، صص، 445- 442 (به اختصار نقل شد) ، طبقات الکبری، ج 3، صص 616، 344، تاریخ الطبری، ج 3، صص 206- 204، روایت تحریف شده بی شرمانه این سخنان عمر را بنگرید در: انساب الاشراف، ج 1، ص 581
4. این کتاب مفقود شده اما بخش اعظم آن را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود آورده است. مجموع این نقلها را استاد محمد هادی امینی در کتابی مستقل فراهم آورده و با عنوان «السقیفه و فدک » منتشر کرده است.
5. الفتوح، ج 1، صص 3- 4، کتاب الردة، واقدی، صص 33- 32
6. الموفقیات، ص 578، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 272. حباب بن منذر در سقیفه به بشیر بن سعد گفت: تو به دلیل حسادت با سعد بن عباده با ابو بکر بیعت کردی (کتاب الرده، ص 42) . زمانی که اسید بن حضیر مرد، عمر تمامی دیون او را پرداخت کرد (الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، ص 108) .
حباب منذر در سقیفه اشعاری در مذمت این دو نفر گفت که مطلع آن چنین است (کتاب الرده، ص 38) :
سعی ابن حضیر فی الفساد لجاجة
و اسرع منه فی الفساد بشیر
7. نثر الدر، ج 2، ص 14، البیان و التبیین، ج 3، ص 298، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 27، مسائل الامامه، ص 13
8. سعد بن عباده هیچگاه با ابو بکر بیعت نکرد و زمانی که در شام بود خلیفه کسی را فرستاد تا او را بکشد و او نیز چنین کرد، نک: انساب الاشراف، ج 1، ص 250
9. تاریخ الیعقوبی، ج 2، صص 123- 124، در گزارش دیگری آمده که یکی از انصار گفت: اگر علی و دیگر بنی هاشم در خانه مشغول به دفن رسول خدا (ص) نبوده و نگران آن حضرت، در خانه ننشسته بودند، کسی در خلافت طمع نمی کرد: کتاب الرده، صص 45- 46. از گزارش واقدی به دست می آید که صحبت عبد الرحمن بن عوف با انصار پس از ماجرای سقیفه بوده است، قرائن زیاد دیگری نیز حکایت دارد که جز سه تن از مهاجران شخص دیگری در سقیفه حاضر نبوده است. بعدها بشیر بن سعد انصاری پس از شنیدن استدلالهای امام علی (ع) به آن حضرت گفت: اگر مردم این کلمات را قبل از این، از تو شنیده بودند هیچکس بر تو اختلاف نکرده و همه با تو بیعت می کردند جز آنکه تو در خانه نشستی و مردم گمان کردند که تو نیازی به خلافت نداری!امام در پاسخ گفت: ای پسر بشیر!آیا می بایست جنازه رسول خدا (ص) را در خانه رها کرده و برای خلافت به منازعه با مردم بر می خاستم؟ابو بکر نیز گفت: اکنون با من بیعت شده و اگر می دانستم تو مایل به خلافت هستی به دنبال آن نمی رفتم، تو نیز آزادی بیعت بکنی یا صبر کنی تا در کارت تامل کنی، من تو را مجبور نمی کنم. امام نیز پس از گذشت هفتاد و پنج روز از رحلت رسول اکرم (ص) آنگاه که فاطمه (س) رحلت کرد، بیعت نمود: کتاب الرده، ص 47
10. تاریخ الطبری، ج 3، ص 208، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 325
11. الامامة و السیاسه، ج 1، ص 27، کتاب الرده، ص 42. جوهری می گوید: واقعه حره در سال 63هجری، سخن حباب را تایید کرد که خطاب به ابوبکر گفت: درباره تو هراسی ندارم بلکه هراس من از کسانی است که پس از تو می آیند (نک: شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 313) . درباره ندامت انصار پس از سقیفه نک: الموفقیات، ص 583. حباب می گفت: ما چون در جنگها، پدران اینان را کشته ایم از ما انتقام خواهند گرفت (انساب الاشراف، ج 1، ص 580، الفائق فی غریب الحدیث ج 3 ص 166، مسائل الامامه، ص 135) در این صورت باید دید چه برخوردی با امام علی (ع) می کردند که در بدر، به تنهایی نیمی از کشتگان قریش که جمعا هفتاد تن بودند را به قتل آورده بود. به طور قطع و یقین باید دانست که انصار از کار خویش پشیمان شده و بعدها در جمل و صفین و حتی پیش از آن، با شرکت در قتل عثمان یا سکوت در برابر آن، در برابر قریش و حزب سیاسی آنها، از عثمان و معاویه گرفته تا طلحه و زبیر و عایشه، ایستادگی کردند و از علی (ع) دفاع نمودند. حتی چند روز بعد از سقیفه نیز این پشیمانی آشکار شده و اشعار حسان بن ثابت در آن روزها بهترین شاهد بر آن است. نک: تاریخ الیعقوبی، ج 2، صص
12. انساب الاشراف، ج 1، ص 582
13. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 38
14. انساب الاشراف، ج 1، ص 583 (و العرب لا ترضی ان یؤمروکم و نبیها من غیرکم و لکن یؤمرون من کانت النبوة فیهم، کتاب الردة ص 39) ، تکیه گاه کلام ابوبکر این بود که «قریش اوسط العرب دارا و اکرمهم احسابا» نک: طبقات الکبری، ج 2، ص 269، در کتاب نثر الدر، ج 2، ص 13 بدنبال جمله فوق از قول ابوبکر افزوده: و احسنهم وجوها اکثر الناس ولادة فی العرب. ابوبکر جمله «نحن قریش و الائمة منا» را به عنوان حدیث نقل نکرد گرچه بعدها چنین مساله ای به او نسبت داده شد.
15. الایضاح، ص 87. عمر به ابن عباس گفت قوم شما نمی خواستند نبوت و خلافت در خاندان شما باشد چه در آن صورت کبر شما را تا به آسمان بالا می برد، نثر الدر، ج 2، ص 28
16. سقیفة و فدک، ص 43، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 49، و نک: انساب الاشراف، ج 1، ص 590، ابو عبیده جراح نیز در برابر اعتراض امام علی (ع) ، جوان بودن او را مطرح می کرد نک: شرح نهج البلاغه، ج 2، صص 2- 5
17. از عایشه نقل شده که از وی سؤال شد: رسول خدا (ص) چه کسی را جانشین خود کرد؟او گفت: ابوبکر، سؤال شد: بعد از او چه کسی را؟گفت: عمر، گفتند: بعد از او؟گفت: ابو عبیده جراح را، (المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 433) ، تاریخ جعل این حدیث را از درون خود حدیث بدست آورید.
18. نک: الغدیر، ج 5 (بحث: سلسلة الموصوغات فی الخلافة، ) صص 356- 333. بر پایه گزارشی که واقدی در کتاب الرده، (صص 37- 35) آورده گویی چنان است که در سقیفه حداقل چندین بار تصریح شده که رسول خدا (ص) ابوبکر را جانشین خود کرده است!
19. نهایة الارب، ج 19، ص 39
20. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 190، العقد الفرید، ج 2، ص 274، ج 3، ص 407، تاریخ المدینة المنوره، ج 2، ص 881، مسائل الامامه، ص 63، مختصر تاریخ دمشق، ج 12، ص 69
21. تطور الفکر السیاسی عند اهل السنه، ص 38
22. تطور الفکر السیاسی، ص 38، پاورقی 4
23. مختصر تاریخ دمشق، ج 5، ص 261
24. سقیفة و فدک، ص 46
25. المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 432 (هشام بن عروه از پدرش: ان ابا بکر و عمر لم یشهدا دفن النبی (ص) و کانا فی الانصار فدفن قبل ان یرجعا) ، واقدی می گوید: آنچه به نظر من درست است آن که رسول خدا (ص) را روز سه شنبه دفن کرده اند. (البدء و التاریخ، ج 5، ص 47) بنابر این روشن است که ابوبکر و یاران او از دوشنبه که رسول خدا (ص) رحلت کرده تا فردای آن روز کاملا مشغول بوده اند و نمی توانسته اند به سراغ جنازه آن حضرت آمده باشند. در اخبار مربوط به دفن آن حضرت، در میان افرادی که نام برده شده، یادی از این دو نفر وجود ندارد.
26. البدء و التاریخ، ج 4، صص 66- 65
27. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 124
28. سقیفة و فدک، ص 47
29. انساب الاشراف، ج 1، ص 587. و به روایت ابن قتیبه علی بدو فرمود: شیری بدوش که قسمتی از آن برای خودت باشد، نک: الامامة و السیاسه، ج 1، ص 29
30. معالم المدرستین ج 2 صص 163- 166، تلخیص الشافی، ج 3، صص 76، 156
31. العقد الفرید، ج 3، ص 64، تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 156 بنقل از: معالم المدرستین، ج 2، ص 167، درباره مصادر دیگری که اشاره به تهدید دارند نک: معالم المدرستین، ج 2، صص 167- 168، ابوبکر در وقت مرگ خود از چند چیز اظهار نگرانی می کرد: یکی این که ای کاش در خانه فاطمه را نگشوده بود، حتی اگر آنان به قصد جنگ، در را بسته بودند (نک: معالم المدرستین، ج 2، ص 165 پاورقی 65 از مصادر متعدد)
32. المذکر و التذکیر و الذکر، ص 91، المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، صص 432، این نظر که چنین اقدامی صورت گرفته در میان شیعیان وجود داشته است.
33. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 147
34. همان، ج 1، ص 220، تاریخ الیعقوبی، ج 2، صص 124- 125
35. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 126، شرح نهج البلاغه، ج 2، صص 5- 28، 67، وقعة صفین، ص 182، کتاب الرده، ص 46
36. درباره آنچه در دوره اموی و عباسی بر سر فدک آمد نک: الخراج و صناعة الکتابه، صص 260- 259
37. المصنف، عبد الرزاق، ج 5، صص 472، همین روایت از زهری در: بخاری، ج 6، ص 122 نقل شده است، و نک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، صص 50- 49، ج 16، صص 282- 281، 253، البدایة و النهایه، ج 5، صص 285، 287
38. المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 472
39. به همین دلیل بود که امام در برابر درخواست ابو سفیان که حاضر شده بود با امام بیعت کند مخالفت کرده و او را از خود راند نک: نثر الدر ج 1، ص 400
40. نهایة الارب، ج 19، ص 40
41. بگذریم از نقلهای کذبی که بر خلاف تواتر تاریخ می گویند امام در همان لحظه که عمر و ابو بکر به در خانه اش آمدند بیعت کرد. نک: نهایة الارب، ج 19، صص 39، 40
42. تلخیص الشافی، ج 3، ص 77
43. مروج الذهب، ج 2، ص 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 50، ج 6، ص 43، ج 16، صص 212، 251، البدء و التاریخ، ج 5، صص 69- 68، در آنجا بجای «وهینمة » «وهنبثه » آمده است، به علاوه بیتی دیگر نیز بر آن افزوده شده است.
44. حیاة الصحابه، ج 2، ص 24، کنز العمال، ج 5، ش 14113: الاموال، ابن سلام، ص 194
45. نهایة الارب، ج 19، ص 38: در آنجا آمده که گروهی از خزرج نیز در سقیفه بیعت نکردند.
46. المعیار و الموازنه، ص 232 (در پاورقی به نقل از بلاذری و ابن عبدربه) ، جالب این که ابن ابی الحدید (17 / 224- 223) گفته است که کسانی ابوبکر را قاتل وی دانسته اند اما او خبری در این باره در آثار تاریخی ندیده است، در حالی که خبر مزبور، البته درباره خلیفه دوم در دو منبع تاریخی مذکور آمده است.
47. السیرة الحلبیه، ج 3، ص 389 (و نک: الغدیر، ج 5، ص 368)