الف) اهمیت عدالت
مسأله عدالت از دیرباز جزء مهمترین مباحث و دغدغه های بشر و ادیان الهی و اندیشمندان سیاسی بوده است. عدالت اجتماعی را می توان به عنوان بزرگترین هدف از تشکیل حکومت اسلامی تلقی کرد. بعثت پیامبران و تشریع ادیان به منظور تحقق قسط و عدل، با مفهوم وسیع کلمه در نظام حیات انسان بوده است، تا آنجا که از رسول خدا(ص) نقل شده که «کشور با کفر می ماند اما با ظلم ماندنی نیست.»
عدالت اجتماعی و سیاسی به قدری بااهمیت بوده و به سرنوشت ملتها و دولتها پیوند خورده که هیچ ملت و مکتب و اندیشمند سیاسی و اجتماعی آن را نادیده نگرفته و حتی حکومتها و حکام جور نیز سعی بر آن داشته اند که ریاکارانه خود و نظامشان را مُتّصف به آن دانسته و هدف خود را عدالت اعلام نمایند.
پس با توجه به قداست عدالت و بعثت پیامبران الهی به خاطر آن، بدیهی است که کسی مانند علی(ع) که شارح و مفسر قرآن و موضّح اصول و فروع اسلام است، نمی تواند در باره این مسأله سکوت نموده و یا در درجه کمتری از اهمیت آن را قرار دهد.
بحث عدالت در اندیشه های سیاسی امام علی(ع) مبحث بسیار گسترده و عمیقی است،[1] که تأمل، تفکر و مجال معتنابهی می طلبد. شخصیتی که نامش قرین عدالت بوده و نه تنها امام معصوم شیعیان است، بلکه در تاریخ بشریت به عنوان یک متفکر، اندیشمند و سیاستمداری خدامدار مطرح بوده است. مجسمه عدل و مساوات، شیفته حق و انصاف، نمونه کامل بشردوستی و رحمت و محبت و احسان، مولای متقیان علی(ع) که حتی دیگران در باره اش گفتند قاتل او همان عدل و مساواتش بود (و قُتل فی محرابه لشدّة عدله).
شیعیان معتقدند که دیدگاههای امام علی بن ابی طالب(ع)، که میزان واقعی فکر و عمل انسانهاست، در این مسأله مهم حیاتی، می تواند به عنوان شاخص ترین الگوی عدالت و رابطه عادلانه دولت با ملت باشد. چه برای آنان که علی(ع) را به عنوان امام معصوم و اعلم و اعدل مردم، بعد از رسول الله(ص) می دانند، و چه برای آنان که وی را از دیدگاه یک انسان کامل و وارسته و خلیفه عادل، نگریسته و رژیم حکومت وی را عادلانه ترین رژیم تاریخ اسلام، پذیرفته اند، که در اینجا حتی ناظران و نویسندگان غیر مسلمان، اعم از مسیحی یا دهری نتوانسته اند از فضایل و ملکات او غمض عین کنند و در این مقوله کتابها نوشته اند؛ مانند «جرج جرداق» مسیحی که کتاب «الامام علی(ع) صوت العدالة الانسانیة» را تألیف و علی را آهنگ عدل بشری معرفی نموده است.[2] کما اینکه همین نویسنده اذعان می دارد «مسأله ای که علی بن ابی طالب را مجبور به پذیرش خلافت نمود در خطر بودن عدالت اجتماعی بود.»[3]
از سوی دیگر یکی از عمده ترین و خالص ترین منابع اخلاق و سیاست در اسلام مجموعه خطبه ها و نامه های امام علی(ع) است که در کتاب نهج البلاغه به وسیله سید رضی در قرن چهارم هجری گردآوری شده است. از جمله مسایلی که در این کتاب با حساسیت خاصی در باره آن صحبت شده مسأله حکومت و عدالت است. عدالت در این کتاب دارای مفهومی عینی و قابل درک است. همچنان که امام(ع) در یکی از نامه های خویش نوشته است:
«کسانی که در حکومت من به سر بردند و سپس به امویان پیوستند، عدل را دیدند و شنیدند و در جان خود قرار دادند ولی آن را نپذیرفتند.»[4]
از این بیان فهمیده می شود که امام(ع) در دوران حکومت خویش، به گونه ای رفتار کرده که مردم بتوانند عدل را بفهمند. یعنی یک حکومت دادگر می تواند با نشان دادن مصداقهای عدالت به مردم، آن را به ایشان بشناساند.
ب) تعاریف عدالت و تأکید بر ویژگی اجتماعی آن امام(ع) در خصوص عدالت بیانی دارد که می توان مفهوم کامل و تعریف جامع این کلمه را از آن دریافت:
«وَ سُئل علیه السلام، أیُّما اَفضلُ: العدلُ او الجود؟» فقال(ع):
«العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها عن جهتها، و العدل سائس عام و الجود عارض خاص، فالعدل اشرفهما و افضلهما؛
از امام(ع) سؤال شد: از عدل و جوُد (بخشش) کدام یک برتر و ارزشمندترند؟ فرمود: «عدل امور را به جای خود می نهد اما جود امور را از جهت اصلی خارج می کند. عدل سیاستگری فراگیر همگان است و سائس و اداره کننده عموم است اما اثر جُود محدود، و عارضه ایی استثنایی است. بنابراین عدل شریف ترین و بافضیلت ترین آن دو است.»[5]
این تعریف همان تعریف معروف است که از عدل شده است: «وَضع کل شی ء فی ما وضع له»، که معنای آن قرار دادن یا نهادن هر چیز در جای مناسب آن است.
در جامعه انسانی افراد مختلفند. صلاحیت ها، لیاقت ها، استعدادها، ارزش ها و پایه های علم، فضیلت، ایمان، اخلاق و درایتها متفاوت است. حقوق انسان ها در زمینه های مختلف برحسب این موازین تعیین می گردد. اگر این ارزشیابی درست بود و طبق صلاحیت ها هر فردی از حقوق شایسته برخوردار گشت، عدالت اجتماعی تحقق یافته است. اما اگر پایه ها و مراتب اجتماعی را معیارهای واقعی تعیین نکند، این همان ظلم است که نظام جامعه را از هم می پاشد.
امام(ع) در مقایسه عدل و جُود، عدل را ترجیح داده و استدلال نموده اند که جود و بخشش گرچه خصلتی ممدوح و قابل ستایش است، ولی همه جا کارسازی ندارد و همیشه نمی توان از صفت بخشندگی یاری جست. ای بسا که جود و بخشش، سبب برهم زدن نظام عدالت در اجتماع شود. در کنار جود، ممکن است حقی از افرادی دیگر تضییع گردد. اما در عدل چنین نیست. اگر حق واقعی هر انسانی داده شود به احدی ظلم نشده و حقی از کسی ضایع نگشته است. لذا عدل در سیاست، اجتماع، حکم و قضا و مسایل مالی حقوقی، کیفری و غیره، محوری است عام که همگان در پرتو آن در امان بوده و از تضییع حقوق خویش، احساس وحشت و اضطراب نمی نمایند.[6]
همچنین در تبیین مفهوم عدل در تفسیر آیه کریمه «ان الله یامر بالعدل و الاحسان» چنین می فرماید:
«العدلُ الانصاف و الاحسان التفضل؛[7] عدل انصاف دادن است، و احسان؛ کرم و بخشش نمودن».
البته علمای اخلاق، جود را از عدل بالاتر دانسته اند و شایان توضیح است که چرا علی(ع) عدل را افضل شمرده است؟ پاسخ به این سؤال ویژگی دیگری از عدالت در منظر امام(ع) را هویدا خواهد ساخت. باید گفت که از نظر ملکات اخلاقی و صفات شخصی و فردی، همه متفقند که جود از عدل بالاتر است. اما از نظر اجتماعی، یعنی منظور علی(ع)، چنین نیست. ریشه این ارزیابی، اهمیت و اصالت اجتماع و تقدم اصول و مبادی اجتماعی بر اصول و مبادی اخلاق فردی است. عدل از نظر اجتماعی از جود بالاتر است، زیرا عدل در اجتماع به منزله پایه های ساختمان و جُود و احسان به منزله رنگ آمیزی و نقاشی و زینت ساختمان است. افضلیت عدل بر جود، به دلیل اصالت و اهمیت اجتماع است و اینکه بر اصول و مبادی اخلاقی مقدم است. به تعبیری؛ آن یکی اصل است و این یکی فرع، آن یکی تنه است و این یکی شاخه، آن یکی رکن است و این یکی زینت و زیور.
بدیهی است اول باید پایه درست باشد بعد نوبت تزیین آن. اگر خانه از پای بست ویران است، دیگر چه فایده که «خواجه در بند نقش ایوان» باشد؟ در حالی که در خانه بی تزیین هم می توان زیست و مأوا گرفت. از سوی دیگر جامعه را هرگز با جود و احسان نمی توان اداره کرد. عدالت پایه سازمان و اداره اجتماع است و چه بسا بخشش ها اگر فزونی گیرد، موازنه اجتماعی مُختل شود و صدقات و نذورات، بخشی از جامعه را تنبل و تن پرور بار خواهد آورد.
استاد شهید مطهری ضمن ذکر مطالب تفصیلی در باب مباحث پیش گفته، معتقد است که «ما تا کنون به عدل و جود از جنبه اخلاقی در فضایل شخصی و نفسانی نگاه کرده ایم اما جنبه دیگر مهم، جنبه اجتماعی قضیه است و ما تا کنون کمتر از این جنبه فکر می کرده ایم. استاد معتقد است که عدالتِ موجبِ شهادتِ امام(ع)، عدالت اجتماعی است.وی در باره عدالت مزبور می نویسد:
«آیا یک عدالت صرفاً اخلاق بود، نظیر آنچه می گوییم امام جماعت یا قاضی یا شاهد طلاق یا بیّنه شرعی، باید عادل باشد؟ این جور عدالت ها که باعث قتل کسی نمی شود، بلکه بیشتر باعث شهرت و محبوبیت و احترام می گردد. آن نوع عدالت مولی که قاتلش شناخته شد، در حقیقت فلسفه اجتماعی او و نوع تفکر مخصوصی بود که در عدالت اجتماعی اسلامی داشت ... او تنها عادل نبود، عدالتخواه بود. فرق است بین عادل و عدالتخواه، همان طوری که فرق است بین آزاد و آزادیخواه ... باز مثل اینکه یکی صالح است و دیگری اصلاح طلب. در آیه کریمه قرآن [نساء، 135] می فرماید: «کونوا قوامین بالقسط» قیام به قسط یعنی اقامه و به پا داشتن عدل، و این غیر از عادل بودن از جنبه شخصی است.»[8]
بنابراین علی(ع) بیش از آنکه به عدل از دیده فردی و شخصی نگاه کند، جنبه اجتماعی آن را لحاظ می نمود. عدالت به صورت یک فلسفه اجتماعی اسلامی مورد توجه مولای متقیان بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامی تلقی می کرده و از هر چیزی بالاتر می دانسته است و سیاستش بر مبنای این اصل تأسیس شده بود. ممکن نبود به خاطر هیچ منظوری و هدفی کوچک ترین انحراف و انعطافی از آن پیدا کند. و همین امر یگانه چیزی بود که مشکلاتی زیاد برایش ایجاد کرد، و ضمناً همین مطلب کلیدی است برای یک نفر مورخ و محقق که بخواهد حوادث خلافت علی را تحلیل کند. علی(ع) فوق العاده در این امر تصلب و تعصب و انعطاف ناپذیری به خرج می داد.[9]
موضوع مهم دیگر در باب مفهوم عدالت و جایگاه آن، نقشی است که عدالت از دید علی(ع) در حفظ تعادل اجتماعی دارد. به تعبیر استاد شهید مطهری
«از نظر علی(ع) آن اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعیض قادر نیست، حتی روح خود ستمگر و روح آن کسی که به نفع او ستمگری می شود راضی و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان. عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلی عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند.»[10]
پس عدالت از دید علی(ع) در مفهوم «وضع الشی فی موضعه» باعث تعادل اجتماعی در بین جامعه و صنوف آن می گردد؛ زیرا عدالت بنا به کتاب خدا و سنت نبوی، هر قشر و صنفی را در جایگاه ویژه و بایسته شان می نشاند. ذکر بیانی از امام(ع) به ایضاح این مطلب بیشتر کمک می کند ایشان می فرمایند:
«بدان که ملت آمیزه ای است از قشرهای گوناگون، که هر جزء آن در پیوند با جزء دیگر سامان می یابد و بخشی بی نیاز از بخش دیگر نیست: بخشی لشگریان خدایند و گروهی دبیران عامه مردم و دبیران دیوانیند، برخی بر پای دارندگان داداند و جمعی کارگزاران انصاف و ارفاق؛ بعضی اهل ذمه اند و جزیه پرداز و برخی دیگر پیشه وران و صنعتگران و سرانجام، گروهی از قشرهای پایین جامعه اند، نیازمند و زمینگیر، و خداوند سهم خاص هر یکشان را در کتاب خود و سنت پیامبرش که درود خدا بر او و خاندانش باد رقم زده و در جایگاه بایسته شان نشانده است که به عنوان پیمانی از او در نزد ما محفوظ است.»[11]
از تعاریف دیگر عدالت در قرآن و سنت نبوی «موزون و متعادل بودن» است و این معنا از بیان پیش گفته امام(ع) استنتاج می گردد، زیرا وقتی هر چیزی در جای بایسته خود قرار گرفت، لاجرم تعادل و موزونیت به آن جامعه برمی گردد و چنین جامعه ای موزون است. علی(ع) همچنین جامعه متعادل را مبتنی بر اخلاقیات متعادل فردی می داند کما اینکه در حوزه اخلاق، قوام و اساس عدالت را در اعتدال قوای نفسانی می داند:
«فضایل چهار گونه هستند: اولین آنها حکمت است که پایه آن بر تفکر می باشد و دومین گونه عفت است که پایه و ریشه آن در شهوت است و سومین آنها قوت و نیرومندی است که پایه آن در غضب می باشد. چهارمین فضیلت عدالت بوده که اساس آن در اعتدال قوای نفسانی می باشد.»[12]
مفهوم دیگر قرآنی عدالت «نفی هر گونه تبعیض و رعایت استحقاق ها» در کلام امیرالمؤمنین(ع) به کرات آمده است. البته همان طور که قبلاً ذکر شد این به معنای تساوی مطلق افراد نیست، بلکه در استحقاق های متساوی، تساوی رعایت می گردد و چون استحقاق های افراد متفاوت است لذا وجود اصل تفاوت میان افراد واقعیتی مسلم و مایه قوام جامعه است. تعبیر علی(ع) از این تفاوتها چنین است:
«زیرا خداوند به حکمت خود بین همت ها و خواسته های مردم و سایر حالاتشان تفاوت ایجاد کرده و این اختلاف ها را وسیله برپایی زندگانی مردم قرار داد[13] ...»
علی(ع) در رعایت مساوات و نفی هر گونه تبعیض به زمامدار زیردست خود چنین توصیه می نماید:
«در برابر مردمی که در حوزه مسؤولیت تواند فروتن و با آنان گشاده رو و ملایم باش و موضعی نرم و انعطاف پذیر برگزین؛ مساوات را حتی در گردش چشم و نگاه و سلام و تعارف نیز رعایت کن، تا بزرگان و صاحب نفوذان، برای تجاوز بر تو طمع نکنند و ناتوانان نیز از عدالتت نومید نشوند. والسلام[14] ... و بدانید که مردم در نزد ما در برابر حق و عدالت برابرند ...»[15]
مفهوم دیگر عدالت «رعایت حقوق افراد و دادن حق به حق دار» بود که با معنی قبلی از عدالت ملازمه دارد. علی(ع) در این زمینه می فرماید:
«عدالت، ترازوی خداوند است که برای بندگان نهاد، و برای اقامه حق آن را نصب کرد، خداوند را در ترازویش نافرمانی نکنید و با سلطنت او معارضه مکنید.»[16]
«... ذلیل در نزدم عزیز و قوی است تا حق را برایش بستانم و قوی در نزدم ضعیف است تا حق را از او بگیرم.»[17]
ج) رابطه عدالت با حق
از دیدگاه امام(ع)، احقاق حق و عدالت با گذشت زمان، کهنه و مشمول مرور زمان نمی شود و باید آنها را استیفاء نمود؛ همچنان که راجع به قطایع عثمان، یعنی اراضی ای که متعلق به عامه مسلمین است و عثمان آنها را در تیول اشخاص قرار داده بود، فرمود:
«به خدا قسم زمینهایی که متعلّق به عامه مسلمین است و عثمان به این و آن داده پس خواهم گرفت هر چند آنها را مهر زنانشان قرار داده باشند یا با آنها کنیزکانی خریده باشند.[18]»
علی علیه السلام حکومت و زعامت را به عنوان یک پست و مقام دنیوی که اشباع کننده حس جاه طلبی بشر است و به عنوان هدف و آرمان زندگی سخت تحقیر می کند و آن را پشیزی نمی شمارد، آن را مانند سایر مظاهر مادی دنیا، از روده خوکی که در دست انسان خوره داری باشد بی مقدارتر می شمارد، اما همین حکومت و زعامت را در مسیر اصلی و واقعیش یعنی به عنوان وسیله ای برای اجرای عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع فوق العاده مقدس می شمارد و مانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب و استفاده جو می گردد، و از شمشیر زدن برای حفظ و نگهداریش از دستبرد چپاولگران دریغ نمی ورزد.
ابن عباس در دوران خلافت علی(ع) بر آن حضرت وارد شد، در حالی که با دست خودش کفش کهنه خویش را پینه می زد، از ابن عباس پرسید قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس گفت هیچ، امام فرمود:
«ارزش همین کفش کهنه در نظر من از حکومت و امارت بر شما بیشتر است، مگر آنکه به وسیله آن عدالتی را اجرا کنم، حقی را به صاحب حقی برسانم، یا باطلی را از میان بردارم.»[19]
البته حقوق مردم با تکالیف آنها ملازمت دارد و تنها خدای متعال از ملازمه حق و تکلیف مستثنی است. امام(ع) با اشاره به این مطلب، عدل الهی را هم به تصویر می کشد:
«اگر ممکن بود که برای فردی حقی اعتبار گردد و تکلیفی در برابر آن حق به عهده او نیاید، این مخصوص خداوند سبحان بود نه آفریدگانش، زیرا خداست که بر بندگانش قدرت تکوینی داشته و در آنچه بر آفرینش مقدر فرموده به عدالت رفتار کرده است (بنابراین، کسی را بر او حقی نیست) ولی در عین حال خداوند حق خودش بر بندگان را اطاعت فرمانش می داند و در برابر این اطاعت (که وظیفه فطری و وجدانی مخلوق است) نیز پاداشی که همان ثواب مضاعف است، قرار داده و این خود لطف و عنایت دیگری است که بزرگواری خداوند اقتضای آن و بیشتر از آن را دارد و این حقی است که خداوند اختیاراً بر خودش، برای بندگان واجب ساخته و این حق خارج از ملازمه حق و تکلیف است.»[20]
د) همسانی عدالت با عقل و خرد عملی
با استناد به نهج البلاغه، اصولاً سیاستمداری موفق است که بتواند با دانش و بینش صحیح، نماینده عدل باشد. از این رو، در حقیقت، عقل هم چیزی جز عدل نیست. حضرت امیر مؤمنان(ع) در تعریف عاقل همان سخنی را فرموده است که با تعریف عادل تطبیق می کند:[21]
به امام گفته شد: «عاقل را برای ما وصف کن.» امام فرمود: «عاقل کسی است که هر چیز را در جای خود بنهد.» آنگاه از آن امام پرسیده شد: «جاهل کیست؟» امام فرمود: «همان که گفتم».[22]
به نظر آیت الله جوادی آملی: «عدل با توضیحی که گذشت عین عقل و خرد عملی است.»[23]
ه) الهی و ایمانی بودن پایه ها و مبانی و منابع عدالت
در نگاه علی(ع)، منشاء و سرچشمه عدالت، الهی و در پرتو ایمان به خداوند است و دیگر فروع، از این اصل نشأت می گیرند. امام در این خصوص جمله ای کوتاه ولی جامع دارند، در خطبه ای که در اوایل خلافت ایراد نموده اند می فرمایند:
«خداوند حقوق مقرره مسلمین را بر اخلاص و توحید استوار ساخته است.»[24]
و در یکی از خطبه ها در وصف متقین می فرماید:
«انسان با تقوا، نفس خویش را به عدل ملتزم ساخته، و نخستین گام عدالت وی این است که هوای نفس را طرد و نفی کند.»[25]
امام در بیانی دیگر ایمان را تعریف نموده و چهار اصل «صبر، یقین، عدل و جهاد» را پایه ها و ستون های آن به شمار می آورد، و متعاقب آن در تبیین عدل چنین می فرماید:
«عدل چهار شاخه دارد: درک و فهم عمیق، علم و دانش ریشه دار، حکمتی نیکو و برجسته و حلمی پایدار. پس هر آن که فهمی عمیق داشت ژرفای علم را دریافته و هر که بدان ژرفا رسید از احکام شریعت برگرفته و هر که بردبار بود در کار خود دچار تفریط نشود و با حرمت و احترام در میان مردم بزید.»[26]
امام(ع) در جای دیگر، قرآن را منبع عدالت می داند و عدل را مایه زینت و در رأس ایمان به شمار می آورد:
«آری قرآن معدن ایمان است و گوهر ناب آن، سرچشمه ها و دریاهای دانش، بستان ها و آبگیرهای عدالت.»[27] «... عدل زینت ایمان است.»[28]
«عدل در رأس ایمان قرار داشته و مجموعه احسان و اعلی مراتب ایمان می باشد.»[29]
پس از آنجا که عدالت انسانی، سرچشمه الهی و ریشه در ایمان دارد، می توان گفت که از دید امام(ع) عدالت اخلاقی پایه عدالت سیاسی و اجتماعی است، گرچه مسلماً اگر جامعه متعادل و موزون نباشد، اخلاق شخصی و فردی هم موزون نخواهد ماند. از طرف دیگر چشم به انتظار عدالت نشستن، در حالی که ایمان و اخلاق و خداترسی و تقوا در افراد جامعه و رهبران سیاسی آن پرورش داده نشود، خیالی باطل است و مشکل جوامع بشری و سلطه جابران و تبعیض و بی عدالتی ها از همین جا ناشی می گردد و باید به انسان سازی پرداخت، انسان های عادل ساخت و زمام امور جامعه را به دست آنان سپرده تا بتوان به حاکمیت عدل و استقرار عدالت، امیدوار بود. زیرا به تعبیر پیش گفته علی(ع)؛ «ابتدای عدالت ورزیدن، نفی هواهای نفسانی است.»
و) عدالت رمز بقای استحکام و ترقی نظام سیاسی و ضامن ثبات و امنیت واقعی و منافی خشونت
علی(ع) عدل را «رستگاری و کرامت»، «برترین فضایل»، «بهترین خصلت» و «بالاترین موهبت الهی»[30]، «فضیلت سلطان»، «سپر و نگهدارنده دولت ها»، «مایه اصلاح رعیت» و «باعث افزایش برکات»، «مایه حیات آدمی و حیات احکام» و «مأنوس خلایق» ذکر می فرمایند و حکومت را مشروط به «عدالت گستری» دانسته و نظام آمریت را مبتنی بر «عدل» می دانند. از این دیدگاه «ملاک حکمرانی و قویترین بنیان عدل است.» بنیانی که «قوام عالم به آن مبتنی است.»[31]
مسأله مهم در سیره علی(ع) این است که ایشان هیچ وقت جهت حفظ امنیت و نظام سیاسی، از عدالت به نفع امنیت عقب ننشسته اند، بلکه برعکس، رعایت عدالت را ضامن امنیت و حفظ نظام و مایه روشنی چشم زمامداران و رسوخ محبت آنان در دل مردم می دانند.[32] بنا به فرموده امام(ع) در عهدنامه مالک اشتر:
«تحقیقاً بهترین چیز (نور چشم) برای حاکمان اقامه عدالت و استقرار عدالت در سطح کشور و جذب قلوب ملت است و این حاصل نشود مگر به سلامت سینه هایشان [به خالی بودن از کینه و بغض حاکمان]».[33]
پس اگر زمامداران عادل پیشه باشند قلب ها به سوی آنان جذب و عقده ها از دل ها گشوده می گردد و این خود تضمین کننده استحکام ارکان دولت و پیوند محکم او با ملت است. عدل محوری نظام سیاسی باعث می شود مردم برای رسیدن به آرمان ها و خواسته های خود راه های منطقی انتخاب و طی نمایند در غیر این صورت، یأس از عدالت، انسان ها را به نیرنگ، سوء استفاده و خلافکاری و تضعیف اخلاق عمومی و از هم پاشیدگی اجتماعی خواهد کشانید که خواه ناخواه نتیجه آن، تزلزل در ثبات سیاسی نظام سیاسی و دولت است.
از دید امام(ع)، رعایت عدالت از سوی رهبران و کارگزاران نظام اسلامی در سطوح مختلف سیستم سیاسی، منتج به نتایج مثبت فراوانی است. این آثار برای شخص رهبران عبارت است از: «استقلال و توان»، «نافذ شدن حکم»، «ارزشمندی و بزرگ مقداری»، «بی نیازی از یاران و اطرافیان»، (از جهت وابستگی به آنها)، «مورد ستایش قرار گرفتن زمان حکمرانی آنان» و «بالا رفتن شأن، عظمت و عزت» ایشان.[34]
امام علی(ع) معتقدند که «هیچ چیزی مانند عدالت دولت ها را محافظت نمی کند» و عدل چنان سپر محکمی است که رعایت آن موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سیاسی می گردد.[35] اما مهمترین و فراگیرترین اثر عدالت در سازندگی و اصلاح جامعه متبلور می شود، چرا که «عدل سبب انتظام امور مردم و جامعه می باشد» و «هیچ چیز به اندازه عدالت نمی تواند مردم را اصلاح» نماید. اجرای عدالت «مخالفت ها را از بین می برد و دوستی و محبت ایجاد می نماید»[36] و در عمران و آبادانی کشور (توسعه اقتصادی، صنعتی) تأثیر بسزایی دارد.[37] اگر عدالت در جامعه اجرا نشود ظلم و ستم جای آن را خواهد گرفت و ظلم جز آوارگی و بدبختی و در نهایت خشونت به دنبال نخواهد داشت. حضرت خطاب به یکی از والیان خود می فرمایند:
«کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وا دارد و بیدادگری شمشیر در میان آورد.»[38]
ز) تأکید بر عدالت در گزینش و عملکرد کارگزاران نظام، انتخاب اصلح به معنای عادلانه ترین راه از آنجا که یکی از تعابیر عدالت از نظر امام(ع)، قرار گرفتن هر چیز در جای بایسته اش است، لذا در مسند حکومت، رهبران و دست اندرکاران و کارگزاران باید از اشخاص صاحب صلاحیت از حیث تقوا، دانش و توانایی انتخاب شوند، زیرا مدیریت و اساساً در دست گیری هر کاری احتیاج به لیاقت و استعداد خاص همان کار را دارد و تنها چنین مستحقین و صاحبان استحقاق بر سبیل عدالت، شایستگی نشستن بر مسند انجام چنین اموری را دارند. در عین حال عدالت ایجاب می کند که تواناترین و باورع و بادانش ترین فرد، در کسب موقعیتها و مراتب عالی از سایرین اولی باشد. بنا به فرموده امام(ع):
«سزاوار به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر[39] ... کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمی یابد.»[40]
امام علی(ع) در نامه خود به استاندارانش نیز مکرر یادآوری فرموده است که افرادی را به عنوان کاتب، کارگزار، قاضی و ... انتخاب نمایند که از توانایی و لیاقت بالایی برخوردار بوده و بر اساس اصل عدالت گزینش شده باشند، به گونه ای که امکان دستیابی به بهتر از آنان وجود نداشته باشد.[41]
ح) نهی شدید از استبداد و خودکامگی و ضرورت رعایت عدالت در حقوق متقابل مردم و حکومت
امام(ع) در نهج البلاغه یکی از نشانه های ظلم را اِعمال «تغلّب» نسبت به زیردست می شمارد و چیرگی فرد نسبت به فرودستان را از نشانه های ستمگری می داند. مثلاً می فرماید:
«ستمگر را سه نشانه باشد؛ با انجام معصیت نسبت به خداوند به فرادستش ستم می کند، و با چیرگی بر فرودستش ستم روا می دارد، و گروههای ستمکار را پشتیبانی می کند.»[42]
علی(ع) در بسیاری از بیاناتشان استبداد، خودکامگی و خشونت کارگزاران نظام سیاسی را با مردم به شدت نهی فرموده و مراوده ملاطفت آمیز و عادلانه را با آنها توصیه اکید فرموده است. به عنوان مثال در خطبه 214 که بحثی کلی پیرامون حقوق نموده و همواره آن را طرفینی و دو جانبه به شمار آورده است؛ می فرماید:
«از جمله حقوق الهی حقوقی است که برای مردم بر مردم قرار داده است، آنها را چنان وضع کرده که هر حقی در برابر حق دیگر قرار می گیرد، هر حقی به نفع یک فرد و یا یک جمعیت، موجب حقی دیگر است که آنها را متعهد می کند، هر حقی آنگاه الزام آور می گردد که دیگری هم وظیفه خود را در مورد حقوقی که بر عهده دارد انجام دهد.
بزرگترین این حقوق متقابل، حق حکومت بر مردم و حق مردم بر حکومت است، فریضه الهی است که برای همه بر همه حقوقی مقرر فرموده، این حقوق را مایه انتظام روابط مردم و عزت دین آنان قرار داده است، مردم هرگز روی صلاح و شایستگی نخواهند دید، مگر حکومتشان صالح باشد و حکومتها هرگز به صلاح نخواهند آمد، مگر توده ملت استوار و با استقامت شوند. هر گاه توده ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را ادا کند، آن وقت است که ارکان دین به پا خواهد خواست، آن وقت است که نشانه ها و علایم عدل بدون هیچ گونه انحرافی ظاهر خواهد شد و سنتها در مجرای خود قرار خواهد گرفت و بدین سان محیط و زمانه اصلاح می شود، به ماندگاری دولت امید می رود و آزمندیهای دشمنان به نومیدی بدل می شود. ولی هنگامی که ملت بر زمامدار خویش چیره خو شود و زمامدار با ملت خود از سر زورگویی و اجحاف درآید، اختلاف کلمه رخ می دهد، نشانه های جور آشکار می شود، دغلکاری در دین فزونی می یابد و راههای اصلی سنت متروک می ماند. هوا و هوس مبنای عمل قرار می گیرد، و قانون به تعطیل کشیده می شود، بیماریهای نفسانی فزونی می گیرد، چنان که از به تعطیل کشیده شدن
حق، هر چند بزرگ باشد، و عملی شدن باطل، گرچه چشمگیر، کسی احساس نگرانی نمی کند. پس نیکان به ذلت می افتند و اشرار عزت می یابند و کیفرهای الهی در نزد بندگان بس گران می نماید.»[43]
امام در نامه خویش به مالک، هر گونه جباریت و خودبزرگ بینی و استکبار حاکم را نهی کرده و مستوجب خواری می شمارد:
«زنهار که با خودبزرگ بینی، به رقابت با خدای بزرگ برخیزی، در جبروت به او تشبه جویی که خداوند هر جبار و مستکبری را خوار و ذلیل خواهد ساخت.»[44]
امام(ع) کشورداری بر مبنای کبرورزی و گرایش به پذیرش تملق را نکوهش نموده و مردم را توصیه می کند که بی پروا سخن حق خود را بیان نمایند و با مشارکت و نظردهی خویش، خطاهای زمامداران را یادآور شوند:
«... از پست ترین حالتهای زمامداران جامعه در نظرگاه مردم شایسته، این است که بدین گمان متهم شوند که دوستدار ستایش اند و سیاست کشورداریشان بر کبرورزی بنا یافته است. و به راستی که من خوش ندارم که این پندار در ذهنتان راه یابد که به تملق و چاپلوسی گراییده ام و شنیدن ثنای خویش را دوست دارم.
... مرا با مدح و ثنای نیکو نستایید و بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است، با من سخن مگویید و آن چنان که از زورمندان درنده خوی پروا می کنند، از من فاصله مگیرید و با تصنّع با من نیامیزید و چنین مپندارید که اگر با من سخن حقی گفته شود مرا گران می آید و نیز گمان مبرید که من بزرگداشت نفس خویش را خواهانم، زیرا آن که از شنیدن حق و پیشنهاد عدالت احساس سنگینی کند، عمل به آن دو، برایش سنگین تر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق و نظر دادن به عدل دریغ مورزید، که من در نزد خود برتر از آن نیستم که خطا کنم و از خطا در کردار خویش نیز احساس امنیتی ندارم، مگر آن که خداوند در برابر خویشتن خویشم کفایت کند، که او بیش از خود من نیز قلمرو هستیم را مالک است.»[45]
امام(ع) در بیانی دیگر به زمامدار خویش، زیردست خود را از خودکامگی و حق پوشی نهی می کند:
«در آن چه تمامی مردم حقی برابر دارند خودکامگی مکن و از پوشاندن آنچه برای مردم آشکار است بپرهیز که سرانجام حق مردم را از تو باز می ستانند. به زودی پرده ها بالا می رود و به سود ستمدیدگان محکوم خواهی شد.
... خیرخواهی مردم هنگامی است که بر گرد زمامدارانشان پروانه سان حلقه زنند و از وجود دولتمردانشان احساس سنگینی نکنند و از درازی مدت فرمانروایی آنان به ستوه نیایند.»[46]
علی(ع) لحاظ خشنودی مردم را برای زمامدار واجد اهمیت شمرده و به زمامداران عدم سختگیری با مردم را توصیه می کند:
«می باید برای تو پسندیده ترین کارها، میانه ترینشان در حق، شامل ترینشان در عدل و فراگیرترینشان در جلب خشنودی مردم باشد.[47] ... پس هر گاه مردم از سنگینی بار مالیات یا عللی دیگر، چون نایابی آب از زمین یا آسمان، یا غرقاب زمین یا خشکی آن، شکایت آوردند، به امید سامان یافتن کارشان تخفیفشان بده؛ و هرگز بار مالی تخفیفی که برای خراج دهندگان قایل می شوی بر تو گران نیاید که این اندوخته ای خواهد بود که در عمران کشور و آراستن قلمرو فرمانروایی ات، بازت خواهند داد، و سودش ثنایی است که نثارت می کنند و نشاطی است که در قبال گسترش داد، احساس می کنی. با تکیه زدن به نیروی بیشترشان، که با بازگذاری دستشان اندوخته ای و اعتمادی که، با خودادنشان به عدل و مدارای خود، فراهم آورده ای ... لباس مهر و محبت و لطف نسبت به رعیت را بر قلبت بپوشان و بر آنان چون درنده ای خونخوار مباش که لقمه از کام آنان بربایی، چه، آنان دو دسته اند: یا برادر دینی تواند، یا نظیر تو انسانی و مخلوقی هستند.»[48]
ط) امر به مقابله با جائرین و ضرورت آن
امیرالمؤمنین(ع) ضمن مدح امام عادل و دادگستر، بر فضیلت و ضرورت مقابله با حکام جائر، پای می فشارد و عدم مبارزه را مایه محرومیت مردم از عدل و داد، و گرفتار شدن ایشان به خودکم بینی و بلاهت و کم اندیشی می داند:
«این را بدان که با فضیلت ترین بندگان خدا، در پیشگاهش، رهبری دادگستر است که هدایت یابد و هدایت کند، پس سنتی روشن و شناخته را بر پا دارد و بدعتی گم چهره را بمیراند...»[49]
«و از تمامی ارزشها بالاتر بیان کلمه ای عادلانه رویاروی رهبری ستمگر است.»[50]
«... اما بی تردید جهاد، دری از درهای بهشت است که خدایش تنها به روی اولیای خاص خویش گسترده است و آن، زره نفوذناپذیر و سپر اطمینان بخش الهی بر پیکر مجاهدان است.
پس هر آنکه از سر بی میلی، جهاد را وا نهد، خدای جامه ذلت بر اندامش فرو پوشد، و در گرفتاریش پیچد. از درون به خودکم بینی و بلاهت، آلوده شود و پرده ای از کم اندیشی و پرگویی بر قلبش فرود آید. به کیفر تضییع جهاد، حق از او روی بگرداند، به سختی و رنج گرفتار شود و از عدل و انصاف محروم بماند.»[51]
خدای رحمت کند آن مردی را که حقی را ببیند و یاریش رساند؛ یا ستمی را ببیند و با آن بستیزد و همواره بر همراهان خویش یاور حق باشد.»[52]
امام(ع) با صراحت از مؤمنین می خواهد که در مقابل تعدی و تجاوز و اعمال خلاف بی تفاوت نبوده و با قلب و زبان و حتی شمشیر با آن مخالفت نموده و از آن بیزاری جویند و چنین عملی را مایه هدایت و یقین قلبی می داند:
«هان ای مؤمنان! هر آن کس تعدی و تجاوزات را ببیند، و عمل خلافی را که بدان دعوت می شود مشاهده کند و سپس با قلب خویش از آن برائت جوید، به تحقیق به سلامت رسته و از مجازات رهیده است. و هر آن کس با زبان به مخالفت پردازد، مأجور بوده و این از اولی برتر است. و هر که با شمشیر به مخالفت برخیزد، تا کلمه خداوند برافراشته گردد و کلیه ستمکاران پست شوند، همانا چنین کسی راه هدایت را به درستی یافته و در این راه استقامت ورزیده و قلب خویش را با نور یقین فروزان ساخته است.»[53]
ی) عدالت بالاترین و برترین مصلحت
از منظر امام علی(ع)، هیچ مصلحتی بالاتر از حق و عدالت نیست و سیاست نباید الزاماً توأم با خدعه و دروغ و عوامفریبی باشد و نباید به خاطر هیچ مصلحتی مثل اعمال سیاستهای تاکتیکی، حتی موقتاً از حق و عدالت دست کشید.
برخی از افراد ظاهراً مصلحت اندیش به امام اعتراض می کردند که چرا امام به مساوات در تقسیم سرانه بیت المال این قدر دقت می کند و سهم بزرگان و نجبای عرب و ... با نودینان و فرودستان مالی و طبقه ضعیف را یکی می گیرد، امام(ع) پاسخ می دهد:
«آیا از من انتظار دارید از راه ستم بر ملت به پیروزی برسم؟! به خدا سوگند هرگز به چنین اقدامی دست نخواهم زد، تا ستاره ای در پی ستاره ای طلوع می کند. اگر مال متعلق به شخص من بود میان آنان به تساوی تقسیم می کردم، اکنون که مال مال خداست. آگاه باشید که صرف مال در جایی که حق آن نیست اسراف است و تبذیر، و این کار، مرتکبین را در دنیا بالا برده و در آخرت فرو می آورد، در میان مردم عزیز می کند و نزد خدا خوار و خفیف می نماید و هیچ کس مال خود را نابجا مصرف نکرد و به نااهل نداد مگر آنکه خداوند او را از سپاسگزاری آن محروم ساخت و محبتشان را به دیگران متوجه ساخت پس اگر روزی زمین خورد و به کمک آنان محتاج شود، بدترین دوستان و پست ترین یاران همینها خواهند بود.»[54]
بدین ترتیب کارگزاران سیاسی تنها با رعایت عدالت و لحاظ اهلیت و استحقاقهای واقعی است که می توانند محبت قلبی مردم را به خود جلب کرده و عزت و سربلندی پایدار را برای خود حاصل نمایند.
پی نوشت ها:
1 برای نمونه ر.ک. به؛ علی اکبر علیخانی، عدالت در اندیشه سیاسی امام علی(ع). انقلاب اسلامی در اندیشه و عمل، مجموعه مقالات سیاسی، مرکز پژوهش و تحقیقات اداره کل بررسیهای سیاسی سازمان تبلیغات اسلامی، بهمن 75. ص67 45.
2 محمدتقی رهبر، درسهای سیاسی از نهج البلاغه، تهران، امیرکبیر، چ اول، 1364، ص240.
3 جرج جرداق، الامام علی(ع) صوت العدالة الانسانیه، ج1، بیروت، منشورات دار مکتبة الحیاة، 1970، ص155.
4 «عرفوا العدل و رَأوه و سمعوه و وَعوه. علی(ع)، نهج البلاغه، نامه 70، ص1072.
5 پیشین، کلمات قصار، کلمه 429، ص1290.
6 برای اطلاع بیشتر در این باره، ر.ک. به؛ رهبر، پیشین، صص242 241.
7 علی(ع)، نهج البلاغه، کلمه 223، ص1188.
8 مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص12 11.
9 همان، ص19.
10 مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، تهران، صدرا، 1369، ص113.
11 «و اعلم انّ الرعیّه طبقات لا یصلح بعضها الا ببعض، و لا غنی ببعضها عن بعض؛ فمنها جنود الله، و منها کُتاب العامة و الخاصة؛ و منها قضاة العدل، و منها عمّال الانصاف و الرفق؛ و منها اهل الجزیة و الخراج من اهل الذمة و مسلمة الناس؛ و منها التجار و اهل الصناعات، و منها الطبقة السفلی من ذوی الحاجة و المسکنة. و کل قد سمّی الله له سهمه، و وضع علی حده و فریضته فی کتابه او سنة نبیه صلی الله علیه و اله عهداً منه عندنا محفوظا.» (نهج البلاغه، بند 25 از عهدنامه مالک اشتر، ص1003 و 1002.)
12 «الفضائل اربعة اجناس: احدها الحکمة و قوامها فی الفکرة، و الثانی العفّة و قوامها فی الشهوة، و الثالث القوّة و قوامها فی الغضب، و الرابع العدل و قوامه فی اعتدال قوی النفس.» (بحارالانوار، ج87، ص81)
13 «اذ خالف بحکمته بین همهم و ارادتهم و سایر حالاتهم و جعل ذلک قواماً لمعایش الخلق.» (وسایل الشیعه، ج13، ص224).
14 «و اخفض للرعیة جناحک، و ابسط لهم وجهک و ألن لهم جانبک، و ء اس بینهم فی اللحظة و النظرة و الاشارة و التحیة حتی لا یطمع العظماء فی حیفک، و لا ییأس الضعفاء من عدلک. والسلام.» (نهج البلاغه، پیشین، نامه 46، بند 2، ص976.)
15 «... و اعلموا ان الناس عندنا فی الحق اسوة.» (همان، نامه 70، ص1072، 1071).
16 «ان العدل میزان الله سبحانه الذی وضعه فی الخلق و نصبه لا قامة الحق فلا تخالفه فی میزانه و لا تعارضه سلطانه.» (غررالحکم، ج1، ص222، ش88).
17 «الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له و القوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه.» (نهج البلاغه، خطبه 37، فقره 4، ص121).
18 «والله لو وجدته قد تُزُوِّجَ به النساءُ و مُلک به الاماءُ لَرَددته.» (همان، خطبه 15، ص66)
19 همان، خطبه 33، ص112.
20 همان، خطبه 207، بند 4 و 3، صص 682، 681.
21 جوادی آملی، فلسفه دین، فلسفه حقوق بشر، تهران، مرکز نشر اسرا، 1375، ص202.
22 «قیل له (علیه السلام): صف لنا العاقل، فقال: هو الذی یضع الشی ء مواضعه. فقیل: فصف لنا الجاهل. فقال: قد فعلتُ.» (علی(ع)، پیشین، حکمت 235، ص171).
23 جوادی آملی، پیشین، ص203.
24 «و شدَّ بالاخلاص و التوحید حقوق المسلمین فی معاقدها.» (علی(ع)، پیشین، خطبه 166، ص544).
25 «و قد الزم نفسهُ العدل فکان اوّل عدله نفی الهوی عن نفسه.» (همان، خطبه، 86، ص 211).
26 همان، حکمت 30، صفحه 1100، 1099.
27 عبدالمجید معادیخواه، فرهنگ تفصیلی مفاهیم نهج البلاغه، ج هفتم، تهران، نشر ذره، چ اول 1373، ص3604.
28 «العدل زینة الایمان.» (بحارالانوار، ج78، ص80).
29 العدل رأس الایمان، جماع الاحسان، و اعلی مراتب الایمان (محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی، 1362ه….ش، ص81).
30 العدل فوز و کرامة، الانصاف افضل الفضائل، عبدالکریم بن محمد یحیی قزوینی. بقا و زوال در کلمات سیاسی امیر مؤمنان(ع) به کوشش رسول جعفریان قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1371، ص97 العدل افضل سجیة، همان، ص100، الانصاف افضل الشیّم، همان ص97 اسنی المواهب العدل، همان، ص112.
31 العدل فضیلة السلطان العدل جُنّة الدول العدل یصلح الرعیة العدل مألوف اعدل تحکم العدل نظام الامر بالعدل تتضاعف البرکات العدل حیاة العدل حیاة الاحکام ملاک السیاسة العدل العدل اقوی اساس العدل اساس به قوام العالم. (محمدی ری شهری، همان، باب عدل، ص90 78).
32 مَن عَدل تمکّن، شرح غرر الحکم و درر الکلم. جمال الدین محمد خوانساری، به تصحیح سید جلال الدین ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1360، ج5، ص148. من عدل نفذ حکمه. همان، ج5، ص175. من عدل عظم قدره، همان، ج5، ص193. من عدل فی سلطانه استغنی عن اَعوانه، همان، ج5، ص343. من کثر عدله حمدت ایامه، همان، ج5، ص290، من عدل فی سلطانه و بذل احسانه اعلی الله شأنه و اعزّ اعوانه، همان، ج5، ص396.
33 علی(ع)، پیشین، نامه 53، عهدنامه مالک اشتر، ص988.
34 لن تحصّن الدول بمثل استعمال العدل فیها، همان، ج5، ص70. من عمل بالعدل حصن الله ملکه و من عمل بالجور عجل الله هلکه، همان، ج5، ص355. العدل جُنّة الدول. همان، ج2، ص62. اِعدل تدم لکَ القدره، همان، ج2، ص178.
35 العدل قوام البریة، عبدالکریم بن محمد یحیی قزوینی، پیشین، ص99. حسن العدل نظام البریة، همان، ص138، عدل الساعة حیوة الرعیة و صلاح البریة، همان، ص175. بالعدل تصلح الرعیة. شرح غرر الحکم، پیشین، ج1، ص354.
36 «العدل یستدیم المحبة،» عبدالکریم بن محمد یحیی قزوینی، پیشین، ص100، الانصاف یرفع الخلاف و یوجب الائتلاف، همان، ص101.
37 «ما عمّرت البلدان به مثل العدل،» همان، ص193.
38 «استعمل العدل، و احذر العسف و الحیف فان العسف یعود بالجلاء، و الحیف یدعو الی السیف.» ر.ک به؛ علی ابن ابی طالب(ع). نهج البلاغه، ترجمه و شرح سیدجعفر شهیدی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371، کلمات قصار، شماره 31، ص364. و نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 468، ص1304.
39 «یا ایها الناس! انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه»، همان، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 172، ص558.
40 «فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة»، همان، ترجمه و شرح شهیدی، خطبه 216، ص248.
41 ر.ک به؛ علی(ع) پیشین، عهدنامه مالک اشتر، نامه شماره 53، ص988.
42 «للظالم من الرجال ثلاث علامات: یظلم من فوقه بالمعصیة، و من دونه بالغلبة، و یظاهر القوم الظلمة.» (همان، حکمت 342، ص1251).
43 همان، خطبه 207، ص681.
44 همان، نامه 53، ص988.
45 معادیخواه، پیشین، صص 3610 3609.
46 همان، ص3608.
47 علی(ع)، پیشین، نامه 53، ص988.
48 همان.
49 همان، خطبه 163، بند 6 و 5، ص526.
50 همان، حکمت 366، بند 5، ص1263.
51 همان، خطبه 27، بند1، ص94.
52 همان، خطبه 196، بند 5، ص657.
53 علی(ع)، پیشین، کلمات قصار، کلمه 365، ص1263، 1262.
54 همان، خطبه 126، ص389 391.