وی مشهور به«مهزیاری» بود که کنیه اش در منابع ذکر نشده، محدّث مورد اعتماد شیعی و وکیل امام حسن عسکری علیه السلام بود، در اوایل سده سوم در اهواز چشم به جهان گشود و تاریخ وفاتش حدود 280 ه است؛ زیرا از گزارشی که شاگرد او، محمد بن حمویه رازی، در سال 280 ه مبنی بر اثبات نیابت نایب دوم نقل کرده، برمی آید که وی در این تاریخ وفات یافته است. وی در یک خانواده مذهبی پرورش یافت و بیشتر تحصیلات خود را در اهواز گذراند. خاندان او در علم و دانش، آوازه بلندی داشتند و اهل «دورق» (نزدیک بندر ماه شهر از استان خوزستان) بودند.
جدّ او، مهزیار، در آغاز مسیحی بود، اما به زودی مسلمان شد و عموی او علی بن مهزیار نیز در سنین کودکی به دین مقدّس اسلام گرایید، اما به خوبی روشن نیست که پدرش و همچنین عموی دیگرش، داود بن مهزیار نیز نصرانی بوده اند یا مسلمان زاده شده اند. وی در اهواز احتمالاً بیشتر آموزش های خود را از پدر و عموی خود، علی بن مهزیار اهوازی (م. حدود 255 ق) فرا گرفت، سپس مسافرت هایی به شهرهای عراق داشت و با استادان کوفه، بصره و به ویژه بغداد آشنا شد و ظاهرا برای کسب علم و شنیدن روایات معصومان علیهم السلام در آنجا مدتی اقامت تحصیلی داشت. پدرش، ابراهیم بن مهزیار اهوازی (م. حدود 265 ق)، از عالمان بلند آوازه و وکیل امام حسن عسکری و امام هادی علیهماالسلام بود.
هنگامی که امام حسن عسکری علیه السلام (م 260 ق) وفات یافت، وی در امر امامت دچار تردید شد و در این فکر بود با اموالی که پدرش در راه سفر به عراق، به او سپرده بود چه کند. پس از فوت پدرش، که در همین سفر داخل کشتی اتفاق افتاد، به این نتیجه رسید که اموال وصیت شده را به عراق ببرد تا در صورت اطمینان به وجود امام بعدی، به آن امام برساند. به گفته خود او، وی با این تصمیم وارد سواحل فرات شد و در آنجا منزلی اجاره نمود، اما چیزی نگذشت که نامه ای به او رسید که خطاب به او نوشته شده بود: «ای محمّد، همراه تو اموالی است که داخل فلان کیسه است...» در این نامه، جزئیات اموال شرح داده شده بود و او پس از دریافت این ورقه، همه اموال را به نامه رسان تحویل داد. در پی این ماجرا، وی مدتی در محل اقامت خود همچنان حیران و غمگین به سر برد تا اینکه رقعه ای از سوی امام عصر(عج) به این مضمون صادر شد: «قد أقمناکَ مکانَ أبیکَ فاحْمِدِ اللّهَ»؛ ما تو را پس از پدرت وکیل خویش نمودیم، پس خدا را شکر کن. به گفته شیخ صدوق (م 381 ق)، وی از جمله کسانی است که امام دوازدهم(عج) را دیده و با آن حضرت صحبت کرده. درباره مقام و استواری شخصیت مورد بحث، اگرچه بعضی از محققان معاصر مناقشه کرده اند،(11) اما بیشتر صاحب نظران بر این عقیده اند که وکالت و وثاقت او قطعی است.
از استادان او کسی در منابع ذکر نشده و در جوامع روایی نیز حدیثی از او باقی نمانده است. بنابراین، شناسایی استادان او ناممکن است، اما احتمال اینکه وی نزد پدر و عموی خود استماعات حدیثی داشته، بسیار قوی است؛ چنان که روابط او با ابوعمرو عثمان بن سعید عمری (نایب اول م 267 ق) در بغداد، گویای آن است که وی مسائل خود را از ابوعمرو می پرسیده است. حتی برخی از گزارش ها حاکی از آن هستند که وی در بغداد با نایب دوم نیز ارتباط داشته و بنا به گفته خود او، پس از وفات نایب اول، توقیعی برای وی از سوی امام عصر (عج) صادر گشته که از پسر نایب اول یعنی محمّد بن عثمان بن سعید عمری (م 305 ق) پی روی و حمایت کند.
از شاگردان او نیز کسی را نمی شناسیم، اما افرادی مانند محمّد بن حمدویه سویداوی (سویقانی)، اسحاق بن محمّد بصری و ابراهیم بن محمّد بن فرج رُخَّجی را می شناسیم که گزارش هایی از او نقل کرده اند. از آثار تألیفی او چیزی در منابع معرفی نشده است.