شهید مطهری پس از بیان نقش پیامبران در تکامل تاریخ, درباره هدف از بعثت انبیا می نویسد:(شک نیست که پیامبران برای هدایت مردم به راه راست و برای سعادت ونجات مردم و خیر و صلاح و فلاح مردم مبعوث شده اند. سخن در این است که این راه راست به چه مقصود نهایی منتهی می شود؟ سعادت مردم از نظر این مکتب در چیست؟در این مکتب چه نوع اسارت هایی برای بشر تشخیص داده شده که می خواهد مردم را از آن نجات دهد؟این مکتب,خیر و صلاح و فلاح نهایی را در چه چیزی می داند[ii]
در قرآن کریم به تمام این معانی اشاره شده است, لیکن دو مفهوم به صورت مشخص و روشن بیان گردیده است: یکی, شناختن خدا و قرب به حق; دوم, برقراری قسط و عدل در جامعه بشری. شاهد سخن ما این دو آیه است :
الف) (یا أیُّهَا النَّبِیُّ إنّا اَرسَلنا ک شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً و داعِیاً إلیَ اللّهِ بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً ;[iii] ای پیامبر! ما تو راگواه و الگو [برای امت] و نوید دهنده و هشدار دهنده فرستادیم تا مردم رابه فرمان خدا به سوی او بخوانی و چراغی نور افشان باشی). دعوت به خدا از محورهای اصلی و اهداف واقعی بعثت انبیا است.
ب) (لَقَدْ أرْسَلْنا رُسَلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ;31[iv] ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و با آن ها کتاب و میزان قرار دادیم تا مردم عدل و قسط را بر پا دارند). در این آیه, دعوت به توحید در بعد اعتقادات, و توحید عملی در بعد اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است. شناخت خدا و پرستش او, مقدمه و وسیله ای برای تحقق عدالت اجتماعی است.32 [v]
به عبارت دیگر (غایت انسان بلکه هدف و کمال واقعی هر موجودی, در حرکت به سوی خدا خلاصه می شود و بس. ادعای این که پیامبران از نظر هدف ثنوی بوده اند, شرک است و قابل بخشش نیست; چنان که ادعای این که هدف نهایی پیامبران فلاح دنیوی است و فلاح دنیوی جز بهره مندی از مواهب طبیعت در زندگی در سایه عدل و آزادی, برابری و برادری نیست, [ این نظریه هم یک نوع ] ماده پرستی است. [واین گونه هم نیست که] ارزش های اخلاقی و اجتماعی با این که مقدمه و وسیله وصول به ارزش اصیل و یگانه انسان یعنی خداشناسی و خداپرستی هستند, فاقد ارزش ذاتی باشند, [چرا که این نوع مقدمه]در عین این که وسیله عبور به ذی المقدمه است و در عین این که ارزش اصیل و یگانه از آن ذی المقدمه است, [با وجود آن] پس از وصول به ذی المقدمه, وجود و عدمش علی السویه [و مساوی] نیست, [بلکه] وجودش همان گونه ضروری است که قبل از وصول [و رسیدن به مقصد نهایی ذاتاً ضروری بوده است]; مانند ضرورت معلومات کلاس اول برای دست یابی به کلاس دوم و مقطع ابتدایی برای رسیدن به مقطع راهنمایی. همه این مقاطع برای رسیدن به دبیرستان الزامی است; مانند نردبان چوبی نیست که پس از رسیدن به پشت بام و پیاده شدن از آن, ارزش ذاتی نداشته باشد.33[vi]
(ارزش های اخلاقی و اجتماعی نسبت به معرفت حق و پرستش حق, از نوع دوم نیست. چنین نیست که اگر انسان به معرفت کامل حق و پرستش او رسید,وجود و عدم,راستی و درستی,عدل,کرم,احسان, خیرخواهی, جود و بخشش و عفو و گذشت, علی السویه باشد, زیرا اخلاق عالی انسان نوعی خداگونه بودن است و در حقیقت, درجه و مرتبه ای از خداشناسی و خداپرستی است [و لو به صورت ناآگاهانه]یعنی علاقه انسان به این ارزش ها ناشی از علاقه فطری [ و ذاتی ] به متصف شدن به صفات خدایی است; هر چند خود انسان توجه به ریشه فطری آن ها نداشته باشد و احیاناً در شعور آگاه خود منکر آن باشد. این است که معارف اسلامی می گوید:دارندگان اخلاق فاضله; از قبیل: عدالت,احسان,جود و غیره, هر چند مشرک باشند, اعمالشان در جهان دیگر بی اثر نیست.این گونه افراد اگر کفر و شرکشان از روی عناد نباشد, به نوعی در جهان دیگر مأجورند. در حقیقت این گونه اشخاص بدون این که آگاه باشند به درجه ای از خداپرستی رسیده اند.34 [vii]
هدایت عامه
در پایان شایسته است شیوه بحث متکلمان و شهید مطهری را بیاوریم.
مرحوم شهید مطهری همانند سایر حکما و متکلمان, برای اثبات نبوت از طریق هدایت عامه و قاعده لطف وارد شده اند; بدین بیان که خداوند متعال واجب الوجود بالذات و فیّاض علی الاطلاق است و تمام موجودات را قطع نظر از اعطای هستی به استفاده از مواهب این عالم نیز هدایت کرده است. (رَبَّنَاالّذی أعطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی). آنچه در خلقت موجودات ضرورت داشته عطا کرده, سپس آن ها را برای ادامه حیات هدایت فرموده است تا به کمال مطلوب برسند. این هدایت یک نوع هدایت عمومی و فراگیر است; به همین دلیل کلمه (وحی) همان گونه که در هدایت انسان به کار رفته, در مورد هدایت جمادات,نباتات و حیوانات نیز به کار گرفته شده است, هیچ موجودی در این جهان ثابت و جامد نیست, بلکه دائماً سیال و روان است و به سوی مقصدی در تلاش و حرکت است.
همه هستند سرگردان چو پرگار
پدید آرنده خود را طلبکار
از سوی دیگر, قراین و شواهد نشان می دهد در هر موجودی یک نوع میل و کششی به جانب مقصدی که به طرف آن در حرکت است,وجود دارد. آن نیروی مرموز که آن ها را به سوی مقصدشان می کشاند به (هدایت الهی) تعبیر می شود.
جهان ما هدف دار است; یعنی در نهاد موجودات, کششی به سوی هدف نیز دیده می شود و هدف داری همان هدایت الهی می باشد. قرآن کریم وحی را منحصر به انسان نمی داند, بلکه در تمام موجودات, ساری و جاری می داند; از مادر موسی گرفته تا زنبور عسل و آسمان ها و زمین: (فَقَضهُنَّ سَبْعَ سَمواتٍ فی یَومَیْنِ وَ اَوْحَی فِی کُل ِّ سَماءٍ اَمْرَهَا;35[viii] خداوند آسمان های هفتگانه را در دو روز [دو مرحله] آفرید و در هر آسمانی, کار [مربوط به ] آن را وحی فرمود). این وحی در راستای نیازی است که نوع بشر به هدایت الهی دارد.
از طرفی بشر را به جانب افقی که ماورای مادیات است, رهنمون می کند و از سوی دیگر, نیاز بشر را در زندگی اجتماعی تأمین می کند, چرا که عقل بشر نمی تواند همه بایدها و نبایدها را بفهمد. از این رو لازم است به وسیله وحی, عقل بشر هدایت و استعدادهای عقلانی او پرورش یابد و شکوفا شود.
قاعده لطف نیز اقتضا می کند که خدای لطیف و خبیر بشر را به حال خود واگذار نکند, بلکه با تشریع قانون و فرستادن پیامبران, آنان را به مقصد اصلی هدایت کند. عقل بشر حداکثر در قلمرو طبیعت و جهان ماده می تواند کارامد باشد, ولی از ماورای طبیعت خبری ندارد. تجربه ثابت کرده که بشر منهای تربیت پیامبران نتوانسته یک زندگی آرام و سعادت بخش داشته باشد; از این رو همواره به هدایت و رهبری انبیا نیازمند بوده است.
[ii] مجموعه آثار, ج 2, ص 175.
[v] برداشت از: مجموعه آثار, همان, ص 174.
[vii] مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی, ص 179. برای تفسیر بیشتر, به عدل الهی بخش پایانی مراجعه فرمایید.