هدفهای سوره
آنچه در این سوره می خوانیم:
1 آداب شب زنده داری؛ 2 آداب قرائت قرآن؛ 3 بشارت نزول وحی؛ 4 مزایای شب و روز؛ 5 آداب مسلمانی، در یاد خدا بودن، از غیر خداوند بریدن، به خداوند اعتماد داشتن، شکیبا بودن، از مردان بد دوری گزیدن، دنبال روزی رفتن، در راه حق جنگیدن، نماز گزاردن، بر فقرا زکات دادن و در راه خداوند وام دادن؛
6 خداشناسی: خداوند پروردگار ماست، صاحب و مالک شرق و غرب (همه هستی) است، جز او معبود به حقی نیست، یار و یاور بندگان است، وعده او راست است، بر بندگان مطیع پاداش نیک می دهد؛
7 معاد و روز قیامت با زنجیرهای سنگین و آتش افروخته، طعامهای گلوگیر، عذاب دردناک، لرزش زمین، لرزش کوهها و بالاخره شدت روز قیامت؛
8 فرمان بردن پیغمبر و گروهی از مؤمنان در شب خیزی از امر خداوند و قبول خداوند از آنان و تخفیف دادن به آنان.
این سوره بنابر قول مشهور دومین سوره ای است که بر رسول خدا نازل گشته است و دارای چهار بخش است: بخش نخست:
یاایها المزمل (1) قم اللیل الاّ قلیلا (2) نصفه منه او انقص منه قلیلا (3)اوزد علیه و رتل القران ترتیلا(4) سنلقی علیک قولاً ثقیلا (5) ان ناشئة اللیّل هی اشد وطأ و اقوم قیلا(6) و ان لک فی النهار سبحاً طویلاً(7) و اذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلا(8) رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا(9).
ترجمه: ای جامه بر خود پیچیده * شب را زنده بدار مگر اندکی را* نیمه ای از آن را یا اندکی از نیمه کم کن * یا اندکی بر نیمه بیفزای و قرآن را شمرده و روشن بخوان * ما به تو سخنی دشوار را القاء خواهیم کرد* هر آینه شب هنگام از بستر برخاستن مرافقت زبان و دل را افزاینده تر است و بیان سخن را استوار دارنده تر * که کارهای تو در روز بسیار است* و نام پروردگارت را یاد کن و از همه ببر و به او بپیوند* پروردگار مشرق و مغرب. هیچ خدایی جز او نیست. او را کارساز خویش برگزین*
(1) چنانکه گفتیم این سوره بنابر قول مشهور دومین سوره ای است که بر رسول خدا نازل گشته است:
علامه طباطبایی در المیزان می گوید:
این سوره از حقایق سور است به طوری که گفته شد این دومین یا سومین سوره ای است که بر پیغمبر نازل شده است.
عبدالرزاق غالب المهدی در تفسیر نظم الدرر از شخصی بدون ذکر نام نقل می کند که این سوره در اول نبوّت نازل شده، همچنانکه یا ایهاالمدثر در اول رسالت نازل گشته است؛
اما این سخن با توجه به آیه پانزده این سوره (انا ارسلنا الیکم رسولا شاهدا علیکم کما ارسلنا الی فرعون رسولا) بعید است. چنانکه در کشاف نیز آمده است که «سوره مدثر» پس از «مزمل» و مزمل پس از «ن و القلم» و ن و القلم پس از «علق» نازل شده است.
سیوطی در درالمنثور از ابن عباس در این مورد چنین نقل می کند:
سوره مزمل در مکه در نخستین روزهای وحی نازل گشته است به طوری که وقتی رسول خدا سخن فرشته را شنید، بسوی او نگاه کرد و هنگامی که او را دید وحشت او را فرا گرفت و به خانه آمد و به اهل خانه گفت زملونی، زملونی.
در تفسیر منیر هم این سخن با عبارات دیگر نقل شده است.
در تفسیر برهان نیز آمده است که سوره مزمل پس از سوره قلم بر پیغمبر نازل شده است. (جز آیات ده و یازده و دوازده و بیست که بعداً نازل شده اند.).
قرطبی و ابوالفتوح رازی و مفسران دیگر هم همین را آورده اند. اما از مطالعه در آیات دهم، یازدهم و دوازدهم و دقت در مفهوم آنها و همچنین انسجام و ارتباط آنها با آیات قبلی می توان گفت که نزول این آیات با آیات قبلی این سوره همزمان بوده است؛ لکن در عبارات آیه بیستم قراینی وجود دارد که نشان می دهد این آیه با فاصله زمانی نازل شده است. (برخی این فاصله را یکسال و بعضی بیشتر و حتی ده سال هم ذکر کرده اند.). معنای برخی از واژه ها
«مزمل» (به تشدید زا و میم)، اسم فاعل از تزمل به معنای پیچیدن لباس و پارچه به خویشتن است؛ چون پیغمبر در هنگام نزول این آیات پارچه یا قطیفه ای روی خود داشت لذا خداوند او را با این تعبیر مخاطب ساخت. زمخشری می گوید:
این تعبیر نوعی تهجین و توبیخ را می رساند؛ زیرا آنچه از این تعبیر استفاده می شود این است که: چرا پارچه به خود پیچیده و خوابیده ای. باید بپاخیزی و دامن همت بر کمر بندی و دنبال هدایت و تبلیغ باشی، با این همه کار مهم که داری هنگام تحرک و کوشش است؛ از این روی به جای یا ایهاالنبی، یا ایهاالرسول «یا ایهاالمزمل» خطاب می شود.
در تفسیر نظم الدرر هم از این فکر با کمی تخفیف و ترقیق پیروی شده است. اما در تفسیر قاسمی عکس این آمده است چرا که او می گوید از این آیه تلطیف و تحسین استنباط می شود. علامه طباطبایی هیچکدام را نپسندیده و می گوید تحسین و تهجین هیچیک از این خطاب استفاده نمی گردد. به نظر ما تفسیر قاسمی از این تعبیر با بیانی که می آید نزدیک تر به صواب است.
«قم اللیل» برخی از مفسران کلماتی را در این آیه در تقدیر گرفته و گفته اند: این آیه در حقیقت چنین است: «قم للصلوة فی اللیل یا اقم الصلوة فی اللیل».
«الا قلیلا» استثناء از لیل است؛ نصفه و دو معطوف بعدی بدل است از لیل و ضمیر نصفه به لیل و منه و علیه به نصفه برمی گردد.
وجوه دیگری هم گفته شده است؛ ولی آنچه گفته شد استوارتر به نظر می رسد.
«ترتیل» به معنی قرائت قرآن است به گونه ای که کلمات و حروف درست و روشن و واضح ادا می شود. (مقاطع به خوبی مراعات گردد).
نقل شده است که رسول اللّه قرآن را با ترتیل می خواندند و از حضرت علی علیه السلام هم در خصوص نحوه قرائت قرآن چنین نقل شده است:
لا تنثروه نثرالدقل و لاتهذه هذا الشعر قفوا عند عجائبه و حرکوا به القلوب ولایکن همّ احدکم آخرالسوره.
قرآن را مانند رمل در هم نریزید و مانند شعر تند نخوانید. در کلمات شگفت انگیز بایستید. دلها را متوجه آن سازید به گونه ای که در تسخیر آن در آیند و همّ کسی از شما این نباشد که به آخر سوره برسد.
«قولا ثقیلا» سخن سنگین؛ سنگینی سخن یا به این است که فهم و درک آن سنگین است، به عبارت دیگر به دلیل دارا بودن مطالب ظریف و دقیق و یا حقایق فراوان فهم آن برای همگان ممکن نیست و درکش مستلزم نوعی تلاش و مجاهدت است، یا بدین جهت است که تحقق بخشیدن، و عینیت دادن و عمل نمودن به آن سخت است. به بیان دیگر متضمن تکالیف و وظایف و اوامر و نواهی است که مخاطب را به زحمت می اندازد، یا به اینکه متانت و رزانت و قاطعیت و صراحت دارد یا وعده و وعید آن انسان را سراسیمه و پریشان می سازد؛ اینها و غیر اینها هم هست که سخن را سخت و سنگین می سازد.
«ناشئة اللیل» یا مصدر است مانند عاقبة، به معنای حدوث، تکون و پدیدار شدن، یا اسم فاعل بوده و به موصوف خود به طور اضافه بیانیه اضافه شده است و مراد از آن خود شب است که ما آن را به پدیده شب یا حادثه شب معنا می کنیم. از ابن عباس هم چنین نقل شده است:
ناشئة اللیل هی نفس اللیل.
ولی برخی برآنند که ناشئة اللیل نمازی است که در شب خوانده می شود و همچنین گفته شده است که ناشئة اللیل شب خیزی است (برخاستن از خواب) و همینطور به معنای ساعات شب (ساعات اول شب یا ساعات آخر شب) نیز آمده است؛ اما همه این احتمالات به نظر ما مرجوح است.
«وطاً» یعنی کلفت، مشقت و به معنای مرافقه دل و زبان نیز آمده است و وطئ الارض قدم گذاشتن بر زمین است. اشد وطاً یعنی قدم محکم و استوار.
«سبح» به معنای شنا در آب. سبح طویل کنایه از فرو رفتن در کارهای روزانه است که هر گونه فرصت اندیشه و تفکر را از انسان می گیرد. به ماهی شناوری تشبیه شده است که به دنبال شکار خویش یا به دلیل فرار از خطر، به سرعت شنا می کند و دور می شود.
«التبتل: القطع، الانقطاع» یعنی از ماسوی اللّه بریدن، به خدا پیوستن. جهان و هر چه در آن هست به دور انداختن و خدا را خواستن.
«توکل» ثقه داشتن، اعتماد کردن. تفسیر
مخاطب آیات این سوره خود رسول اللّه است و مراد از عبارت «یا ایها المزمل» یعنی ای به لباس پیچیده، یا ای زیر لباس یا قطیفه پنهان شده، آن حضرت می باشد؛ اما با خواندن این آیه سؤالی که مطرح می شود این است که این چگونه خطابی است؟ چرا خطاب یا رسول اللّه نیست یا نبی اللّه و یا محمد نیست؟
در توجیه این مطلب برخی مانند زمخشری گفته اند روح این خطاب تهجین و توبیخ است و پاره ای برآنند که این تلطیف و تحسین است و بعضی گفته اند نه این است و نه آن.
هر چند این نوع خطاب ظاهراً نوعی تهجین و توبیخ را می رساند. اما با در نظر گرفتن وضعیت و حالت رسول اللّه می توان گفت که موقعیت خاص آن حضرت چنین خطابی را اقتضا دارد. و اینگونه خطاب چیزی نیست مگر تحسین و تلطیف. توضیح مطلب:
سخن گفتن با بیگانه که هیچگونه علاقه ای بین متکلم و مخاطب نباشد؛ با این لحن و مقال شایسته نیست. شاید هم تهجین و توبیخ و بی اعتنایی از آن به نظر آید؛ ولی هنگامی که پیغمبر و حالت او در نظر گرفته می شود راز این معما هویدا می گردد: نخستین روزهای وحی است. پیغمبر فرشته ای را می بیند که پیش از این ندیده بود و صداهایی به گوش او، به جان و دل او زمزمه می شود که پیش از این نشنیده بود یا اگر هم چیزهایی بوده اینگونه نبوده است. مأموریتی از جانب خداوند به او محول شده که بسی سنگین و طاقت فرساست و در این مأموریت از او خواسته شده که بپاخیزد و امت و جامعه را اصلاح کند. جامعه ای آشفته، بی فرهنگ، با آداب و رسوم زشت و بی حاصل و باورهای شرک آلود و پست، با مردمی نفرت انگیز که رسول اللّه از آنها فرار کرده به دل صحراها و شکاف کوهها پناه برده و از دوری آنان احساس راحتی و آسایش می کرد؛ باید به میان آنان برگردد و از نو چهره های منحوس و خشن آنان را تحمل کند. مردمی که با دیدن اولین بارقه دعوت، افتراها و تهمتها را شروع کرده اند. عادی ترین سخنانشان این است که محمد دیوانه شده است یا می گویند دروغ می گوید. شخص قابل تحملی، سخن سنجی، اهل دلی، درد آشنایی، یار و یاوری هم نیست که این مطالب را با او در میان گذارد تا راز دل بگشاید و احساس سبکی کند. بشدت نیازمند مهر و لطف و عنایت دوست و محبوب خویش است. و این همان وضعی است که وقتی برای موسی بن عمران پیش می آید از خداوند درخواست می کند که برادرش هارون را وزیر و یاور او گرداند و او را از تنهایی برهاند. اینجاست که به دور از هر گونه تشریفات معمولی و رسومات عادی مورد خطاب واقع می شود، در چنین حالتی هیچگونه خطابی دلنشین تر و بی پیرایه تر و عادی تر از اینگونه خطاب نمی باشد.
نظیر این گونه خطاب را ما از شاعر می شنویم که می گوید: برخیز شتر بانا بر بند کجاوه! حالتی به مخاطب دست می دهد که اگر می گفت برخیز پادشاها، شاهنشاها، بزرگا و فرمانروایا دستور بده، فرمان بده، حکم بده، این احساس لطیف را نداشت. آری مزمل و مدثر زخمه ای است که بر تارهای دل حساس و لطیف شنونده می نوازد که در این مقطع تاریخی و شرایط روحی و اجتماعی هیچ خطاب تشریفاتی کار آن را نمی کند.
بنابراین حق با آنانی است که می گویند این گونه خطاب تلطیف و تحسین است نه تهجین و تحقیر. به ویژه با توجه به اینکه خطاب «یا ایهاالمدثر» در این مقطع نازل شده است. اگر در خطاب اول توبیخ و تهجین استفاده می شد این امر مستلزم آن است که رسول الله آن توبیخ را دریافت کرده و وضع خود را تغییر دهد تا خطاب بعدی یا ایها المدثر به او نشود زیرا خیلی بعید است که رسول الله با خطاب مزمل توبیخ شود و در وضع خود تغییر ندهد تا مستوجب توبیخ دوم شود؛ بنابراین، این بهترین شاهد است که ایها المزمل برای تهجین نبوده است.
قم اللیل الا قلیلا* نصفه اوانقص منه قلیلا* اوزد علیه؛ شب را بپاخیز مگر اندکی از آن را که لازم است بخوابی و استراحت نمایی. نصف شب را یا کمی از نصف یا بر نصف نیز بیافزا. برخی گفته اند تقدیر آیه چنین است: قم للصلوة فی اللیل، برای نماز خواندن در هنگام شب برخیز. درست است که شب خیزی بدون اشتغال به عبادت و ذکر خداوند و نماز و تلاوت قرآن مطلوبیت چندانی ندارد؛ ولی این امر از سیاق سخن دانسته می شود نه این که معنای آیه بوده و چنین تقدیری داشته باشد، پس این تقدیر گرفتن بر خلاف حسن سلیقه در القای کلام است. چنانکه به جای قم اللیل گفته می شد قم للصلوة فی اللیل، سخن معمولی بود و از حسن ایجاز خالی.
«و رتل القرآن ترتیلا» قرآن بخوان، نه خواندن شتاب زده، بی احساس، بی روح، بلکه با تأنی. به گونه ای شمرده و واضح که کلمات و حروف و مقاطع دانسته شود؛ با آهنگی موزون که کلمات آن از ژرفای جان برخیزد و در دل نشیند. همه وجودت، زبانت، احساست مجذوب آن شده و در آن ذوب گردد. این ترتیل است نه مطالعه آن، نه تفکر در آن. زبانت بگوید. گوشت بشنود. حواست به آن معطوف گردد آن هم در دل شب و سکوت و خاموشی.
خدا می خواهد با این شب خیزی و عبادت و ذکر خدا و قرائت قرآن، او را بسازد، احیا کند، از نو متولد شود. تولدی نورانی، ربوبی و خدایی. جان و دلش شکوفا شده و آماده و پخته گردد و لبریز از عشق خدا شود. (ادبنی ربی فاحسن تأدیبی).
اگر او خود چنین نباشد چگونه می تواند دیگران را، جامعه را و خلاصه جهان را بسازد و صاحب دعوت باشد.
«انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» بزودی با تو سخن سخت و سنگین، سخن خواهم گفت؛ سخنی که فهم و درکش دشوار و سنگین است؛ چون سطحش بالا و ریشه آن عمیق و دقیق است؛ مانند توحید و عرفان حضرت حق تعالی شأنه و آشنایی با راز هستی و شناخت کانون جوشان وجود و حقیقت انسان و جهان و آغاز و انجام آنها و نقاط قوت و ضعف آنها و حرکت و پویایی تکاملی آنها و درجه کمال مطلوب آنها که جز با دلی وسیع و روحی بلند و فکری بالغ و رشید و پرتوان کسی نمی تواند به اینها برسد. به تو خواهم گفت «فاستقم کما امرت» (هود / 114) و این آنچنان سنگین خواهد بود که خواهی گفت «شیبتنی سورة هود»، به تو خواهم گفت «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللّه یعصمک من الناس» (مائده / 72) و به تو خواهم گفت «فاصبر لحکم ربک و لا تطع منهم اثما او کفورا» (الدهر / 25) به تو خواهم گفت «فاما الیتیم فلاتقهر و اما السائل فلاتنهر و اما بنعمة ربک فحدث» (ضحی / 11 9) به تو خواهم گفت «فاصبر لحکم ربک و لاتکن کصاحب الحوت اذ نادی ربه و هو مکظوم» (قلم / 49) و درباره تو خواهم گفت «و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنامنه الوتین» (حاقه / 47 45) به تو خواهم گفت «فلا تطع المکذبین ودوا لوتدهن فیدهنون و لاتطع کل حلاف مهین» (قلم / 11 9).
وعده عذاب و نکال بر کفار و معاندان، معارضان و منافقان نازل خواهم کرد و وعده آتش و جهنم و عاقبت سوء خواهم داد. آیات جهاد و رودررویی با کفار و مشرکین خواهم خواند و...
اینها دلی به پهنای فلک، همتی والا، اراده آهنین، قدرتی شکست ناپذیر می خواهد و آنهم جز با نزدیکی با خدا و ذکر او و توکل به او و تفکر در او و تلاوت قرآن و شب زنده داری میسر نخواهد بود.
پس آیه شریفه انا سنلقی علیک قولا ثقیلا نتیجه آیات قبلی و مقدمه آیات بعدی است. اما چرا باید نصف شب را بیدار بماند و مشغول نماز و تلاوت قرآن گردد و از خواب و خوراک و استراحت دور باشد. اگر برای آمادگی و مهیا بودن است تا توان شنیدن آن پیام سنگین و طاقت فرسا را داشته باشد، مگر نمی شود این آمادگی را با نماز و تلاوت قرآن در هنگام روز پیدا کرد. چرا شب نه روز؟ پاسخ این سؤال را در آیات بعدی می خوانیم:
«ان ناشئة اللیل هی اشد وطا و اقوم قیلا» همانا پدیده شب قدمش از قدم هر راهرو ثابت و استوارتر و سخنش از سخن هر سخنور محکمتر و متین تر است.
این جمله یا در تعریف و تمجید شب است یا شب زنده داری یا شب زنده دار. دو احتمال دوم و سوم مرجوحند؛ زیرا احتمال سوم موجب حذف و تقدیر است، ناچاریم کلمه نفس را در تقدیر بگیریم و «ناشئة اللیل» را به «النفس الناشئة فی اللیل» معنا کنیم و اگر این توجیه را بپذیریم، مفهوم کلام از اوج فصاحت تا حد سخن معمولی سقوط می کند. و احتمال دوم هر چند موجب حذف و تقدیر نیست ولی در اشکال دوم با احتمال سوم مشترک است. اما بنابر احتمال اول که به نظر ما احتمال راجح است، آیه مبارکه دارای جهاتی از فصاحت و بلاغت و محسنات ادبی است؛ زیرا
اولا: «ناشئة» مصدری خواهد بود به معنای حادثه و واقعه و در این صورت اضافه بیانیه است و منظور از آن خود شب است، بنابر آنچه از «ابن عباس» نقل شده در جواب سؤال از «ناشئة» می گوید: خود لیل است تمام لیل.
پس «ناشئة اللیل » یعنی پدیده شب، و این خود تعبیر زیبایی است؛ مانند صحنه شب، افسانه شب، غول شب و غیره اما اگر بجای این تعبیر فقط گفته می شد «ان اللیل» آن زیبایی را نداشت.
ثانیا: در این آیه مبارکه پدیده شب به انسان مصمم و مقاومی تشبیه شده است که با قدمهای محکم و ثابت به سوی هدف پیش می رود و استواری و قدمهایش از تصمیم درونی و مقاومت شگرف روحی او حکایتها دارد و در این تشبیه به سبک استعاره بالکنایة، مشبه به حذف شده و لوازم و مناسبات وی بر مشبه که لیل است بار شده است «هی اشد وطاً».
و همچنین در تعبیر دوم «و اقوم قیلاً» شب به یک سخنران متفکر و قوی که قدرت استدلال و استحکام نطقش نشان روشنی از اندیشه های بلند او است تشبیه شده، در اینجا نیز به همان سبک مشبه به محذوف و مشبه مذکور و مناسبات و لوازم مشبه به، به مشبه نسبت داده شده است و این همان چیزی است که نظائرش در کلمات ادبا و شعراء مشهود است مانند
شب سراسیمه بساط خود ر
اجمع می کرد و پریشان می رفت
آن همه گوهر رخشنده که داشت
دور افکنده شتابان می رفت
شب که ترس آور و وحشت افزاست
کس ندانست چرا می ترسید
شب تاریک که دل لرزاند
وحشتی داشت از آن می لرزید
در پس پرده شب روز چو دید
آنهمه محنت جانفرسا را
پابپا کرد و نمی رفت جلو
داشت در سلسله گوئی پا را
شب نمی خواست که مردم گویند
چه بلا خیز شب تاری بود
روز هم داشت سر از شرم به پیش
که نگویند سیه کاری بود
یا مانند این شعر:
گوئی از عشق خبر دارد شب
چه خبرها که ببر دارد شب
یا:
شب علی دید به نزدیکی دید
لیک او نیز به تاریکی دید
در آیه مبارکه وقتی که جمله فوق درباره شب گفته می شود، برای اینکه مطلب را کاملاً روشن کند تقابلی میان شب و روز ایجاد می کند و خصوصیت روز با این تعبیر آورده می شود:
«ان لک فی النهار سبحاً طویلاً» همانا تو در روز شناوری هستی پرتوان و پیگیر. مقصود این است که شب برای این منظور مناسب تر از روز است؛ زیرا مشاغل اجرایی اجتماعی و سیاسی و نظامی و... فرصت و فراغتی برای تو باقی نمی گذارد و تو را در خود فرو می برد، مانند ماهی در آبهای اقیانوسها با آنهمه موج و تلاطم، ماهی در آن طوفان در پی طعمه یا فرار از گزند دشمنی که وی را تعقیب می کند به شنای سریع و ماهرانه و بی وقفه خویش ادامه می دهد تا مسیر دریا را دنبال کند.
در این آیه اشتغال رسول اللّه به کارهای روزانه، به تلاش ماهی در فرار از گزند یا در تحصیل طعمه تشبیه شده و مشبه به محذوف گشته و لوازم آن که سبح طویل است برای مشبه اثبات گشته است. وقتی این تقابل را با تقابلی که میان شب و روز در شعر برخی از شاعران آمده مقایسه کنیم معنای معجزه و جایگاه بلند قرآن را در فصاحت و بلاغت بگونه ای روشن در می یابیم:
شب نه چون روز بد و جانکاه است
شب کجا روز کجا شب ماه است
بد نیست از میان مطالب زیادی که در این زمینه هست فقط به یک نکته اشاره کنم تا فرق میان کلام خالق و مخلوق معلوم گردد. حال مخلوق هر چند شاعر و ادیب و نکته سنج باشد.
هنگامی که شاعر در صدد مقایسه شب و روز بر می آید و می خواهد به ستایش شب بپردازد، ندانسته و ناخودآگاه یکی از خصلتهای بشری در کار او دخالت می کند و میاندیشد که باید از اهمیت روز کاست و آن را تحقیر کرد تا مقام والای شب بیشتر به چشم آید، از این رو روز را «بد و جانکاه» تعبیر می کند. این همان خصلتی است که در مستکبرین و مستبدین و به تعبیر قرآن «اولی النعمه» خیلی به روشنی دیده می شود. اینان برای استکبار و خود بزرگ بینی، دیگران را به شکلهای گوناگون کوچک و تحقیر می کنند تا از این راه بر بزرگی خویش بیفزایند و این یکی از رذائل روحی انسان است که باید بوسیله اخلاق و عرفان معالجه شود.
حالا با این توجه دوباره آیه شریفه «ان ناشئة اللیل هی اشد وطاً و اقوم قیلا ان لک فی النهار سبحاً طویلاً» را از نظر بگذرانید.
«واذکراسم ربک و تبتل الیه تبتیلاً» و در یاد خدا باش و از ماسوی اللّه آزاد شو و با انقطاع کامل از ماسوی اللّه ببر و به خداوند بپیوند.
علمای اخلاق در اعتبارات زهد که همان انقطاع از ماسوی اللّه است درجاتی قائل شده اند: الف: زهد در عقیده
1 بریدن از دینی علی رغم میل باطنی و علی رغم آنکه حسب و علاقه آن در دلش جای کرده و در اعماق جانش ریشه دوانده است ولی با مشقت و مجاهدت با نفس درباره آن زهد می ورزد.
2 اعراض از دینی به آسانی و سهولت، به طوری که از نظر روانی هیچ گونه مشقتی برای او پدید نیاید.
3 اعراض از دینی بنحوی که هیچ گونه تمایل قلبی به آن نداشته باشد و از این اعراض احساس خوشی و آرامش هم بکند و این بالاترین حد آزادی از قید و بند و بریدن از ماسوی اللّه است. ب: زهد در عمل
1 اعراض و ترک محرمات و چیزهایی که شرعاً حرام است، هر چند در آن لذت نفس باشد و این زهد در محرمات است؛
2 ترک شبهات؛
3 ترک همه چیزهایی که از نیاز ضروری بیشتر است، هر چند حلال باشد؛
4 ترک هر چیزی که در آن تمتع و لذت نفس است حتی به قدر نیاز و اگر هم به آن روی آورد به دلیل ضرورت باشد نه لذت و تمتع؛
5 ترک همه ماسوی اللّه به طوری که اشتغال به غیر اللّه از باب اکراه و اجبار باشد نه از باب رغبت و تلذذ نفس و این همان تبتل و انقطاع است.
و اما آنچه باید در این راه به عنوان هدف در نظر گرفته شود:
1 نجات از آتش جهنم و غضب خدا؛
2 ثواب آخرت و نعیم آن؛
3 و بالاخره مرحله ای که در آن هیچ رغبت و میلی به دینی نداشته باشد، فقط خدا و لقاء او را مشغول سازد و لذتی منظور نظر او نباشد. تنها مستغرق در خدا باشد. در اینجا سخنهایی است که باید در کتاب اخلاق گفته شود.
«رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلاً» خدای مشرق و مغرب، معبود بحقی جز او نیست، او را وکیل خویشتن کن.
منظور از مشرق و مغرب کل عالم طبیعت است و کلمه «رب» بیانگر این است که نظامی در کل جهان حکم فرماست و محرک و جهت دهنده و کنترل کننده آن خدا است.
معبودی که به راستی معبود باشد جز اللّه نیست و باید کارها را به او واگذار کرد و او را وکیل گرفت. خدا را وکیل گرفتن همان توکل به خدا کردن است که در علم اخلاق بخش مفصلی را تشکیل می دهد:
1 معنای توکل؛ 2 فضیلت آن؛ 3 درجات آن؛ 4 آیا سعی و کوشش با توکل منافات دارد یا نه؟؛ 5 راه تحصیل توکل چیست؟.
آنچه در اینجا به آن اشاره می کنیم فقط معنای توکل و درجات آن است:
توکل این است که انسان از ته دل و از ژرفای وجودش نسبت به خداوند احساس اعتماد کند و بداند و حس کند که لاحول و لاقوة الا باللّه العلی العظیم. انسان باید با توجه، علم و قدرت و عنایت و رحمت خدا را باور کند و کارها را در دست اقتدار او ببیند.
در آیات زیادی به این مطلب تأکید شده است:
1. و علی اللّه فتوکلوا ان کنتم مؤمنین؛
2. ان اللّه یحب المتوکلین؛
3. و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه؛
4. و من یتوکل علی اللّه فان اللّه عزیز حکیم.
اعتماد به خدا درجاتی دارد؛ ممکن است اعتماد به خدا در حد اعتماد به دیگران باشد و یا در حد اعتماد بچه به مادرش باشد و ممکن است درجه اعتماد به خدا به حدی باشد که انسان خود را در برابر خدا آنچنان ببیند که از خود هیچگونه استقلالی ندارد. جهت هدایت:
گفته شد که قرآن کتاب هدایت است.
هدایت سه مرکز و شش محور دارد:
مراکز سه گانه: 1. شناخت خدا؛ 2. شناخت انسان؛ 3. شناخت جهان.
محورهای شش گانه: 1. ارتباط خدا انسان؛ 2. ارتباط انسان خدا؛ 3. ارتباط خدا جهان؛ 4. ارتباط جهان خدا؛ 5. ارتباط انسان جهان؛ 6. ارتباط جهان انسان.
کل مسائل هدایت انسان از این سه مرکز و شش محور بیرون نیست.
قرآن هم که کتاب هدایت است مطالب و گفتارش یا مربوط به یکی است یا به بیش از یکی از اینهاست:
آیات یک تا چهار مربوط به مرکز دو و محور دو است؛ آیه پنج مربوط به محور یک است؛ آیه شش مربوط به مرکز سه است؛ آیه هفت مربوط به محور پنج است؛ آیه هشت مربوط به محور دو است؛ آیه نه مربوط به مرکز یک و محور سه و محور دو است.
یک خطاب و پنج امر: قم اللیل، رتل، و اذکر، تبتل، فاتخذه وکیلا. یک خبر از آینده انا سنلقی علیک دو تعلیم ان ناشئة اللیل، و رب المشرق و المغرب.
مطالب: نبوت، عبادت، قرآن، شب و روز، خدا. بخش دوم
و اصبر علی مایقولون واهجرهم هجرا جمیلا (10) و ذرنی و المکذبین اولی النعمة و مهلهم قلیلا(11).
ترجمه: و بر آنچه می گویند صبر کن و به وجهی پسندیده از ایشان دوری جو*
تکذیب کنندگان صاحب نعمت را به من واگذار و اندکی مهلتشان ده*. واژه های این بخش:
صبر: تحمل، بردباری، شکیبایی؛
هجر: دوری گزیدن، ترک کردن؛
امهال: مهلت دادن. تفسیر:
در برابر سخنانی که درباره تو و رسالت تو و خدای متعال می گویند شکیبا باش و از آنان به روش و سبک زیبا و جمیل و نیکو دوری گزین و تکذیب کنندگان را به من واگذار. کسانی که صاحبان نعمت (ثروت و مقام) هستند و اندک زمانی به آنان مهلت ده.
از این آیات دانسته می شود که قبل از نزول اینها رسول الله دست به ابلاغ رسالت زده و صاحبان نعمت و قدرت های سیاسی و نظامی و اقتصادی مقاومت ورزیده و مخالفت نموده اند و کار به آنجا رسیده بود که خداوند در این باره دستور خاصی می دهد؛ لذا گفته اند که این دو آیه همراه با سایر آیات این سوره نازل نشده اند بلکه با فاصله نازل گشته و به دستور پیغمبر در این قسمت از سوره قرار داده شده است ولی ممکن است که این آیات شریفه پیش از شروع مخالفتها و مقاومتها نازل شده باشند و به عنوان پیشگویی و پیش بینی این سخنها گفته شده باشد و این هیچ استبعادی ندارد. گذشته از این، در سوره علق هم گذشت که قبل از مأموریت پیغمبر بر رسالت، حالتهایی در پیغمبر ظاهر شده بود که موجب نگرانیهای قریش بلکه مخالفتها و ضدیتها شده بود. شاید آیات اشاره به آن مخالفتها باشد.
در این آیات لازم است در کلمه «اولی النعمة» دقت کافی بشود. از طرفی گفته می شود که «اولی النعمة» بدل است از «مکذبین» و اگر گفته هم نمی شد جمله کامل بود؛ زیرا جمله «ذرنی و المکذبین و مهلهم قلیلا» هیچ نقصی از نظر لفظی و معنایی ندارد و از طرفی می بینیم گفتن «اولی النعمة» به عنوان بدل از «مکذبین» موجب سکته هم می شود هر چند سکته ملیح که اشکال به فصاحت و بلاغت قرآن نشود و از طرفی گفته اند تعلیق یک نسبت و حکم به یک وصف مشعر بر علیت مبدأ آن وصف است؛ پس این «اولی النعمة» نمی تواند بدون عنایت در اینجا آمده باشد.
آیا این عنایت همان نیست که در سوره علق گذشت ؟. ان الانسان لیطغی ان رأه استغنی (علق 8 - 7 ) انسان موجودی است که وقتی در مرکز قدرت قرار گیرد احساس بی نیازی می کند و طغیان می کند و فاسد می شود و این فساد اعم است از فساد فکری، عقیدتی، علمی، اخلاقی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و هرگونه فساد دیگر. وقتی این فساد بحرانی شد سر از طغیان بر می آورد، در برابر هر حقی می ایستد و هر حقیقت را انکار می کند و پایان این روند تباهی و نابودی است، بنابر این آیه دلالت دارد که علت تکذیب آنها اولی النعمة بودنشان است و از هر دو آیه استفاده می گردد که انسان موجودی است که در قدرت و نعمت فاسد می شود چنانچه در مشکلات رشد می کند. بخش سوم:
ان لدینا انکالا و جحیما (12) و طعاما ذاغصة و عذابا الیما (13) یوم ترجف الارض و الجبال و کانت الجبال کثیبا مهیلا (14) انا ارسلنا الیکم رسولا شاهدا علیکم کما ارسلنا الی فرعون رسولا (15) فعصی فرعون الرسول فأخذناه اخذا وبیلا (16) فکیف تتقون ان کفرتم یوما یجعل الولدان شیبا (17) السماء منفطربه کان وعده مفعولا (18) ان هذه تذکرة فمن شاء اتخذ الی ربه سبیلا (19).
ترجمه: نزد ماست بندهای گران و دوزخ * و طعامی گلوگیر و عذابی دردناک * روزی که زمین و کوهها به لرزه آیند و کوهها تپه ای از ریگ روان گردند * ما بر شما پیامبری فرستادیم که بر اعمالتان گواه است * بدانسان که بر فرعون هم پیامبری فرستادیم * و فرعون از پیامبر فرمان نبرد * ما نیز او را بسختی فرو گرفتیم * اگر کافر باشید در روزی که کودکان را پیر می گرداند چگونه در امان مانید * در آن روز آسمان بشکافد و وعده خدا بوقوع بپیوندد * این تذکاری است؛ پس هر که بخواهد راهی بسوی پروردگارش آغاز کند. معانی برخی از واژه ها:
«طعام ذاغصة» یعنی الضریع و الزقوم. روی عن النبی صلی الله علیه و آله سمع قارئاً یقرء هذه فصعق (کشاف سوره مزمل) و نیز روایت شده است آن حضرت روزه داشت پس طعامی پیش او آوردند در این هنگام این آیه را نزد ایشان خواندند حضرت طعام را نخورد فرمود بردارید آن را. در شب دوم هم این صحنه تکرار شد و همچنین در شب سوم (کشاف سوره مزمل).
«ترجف» از رجفه است به معنای زلزله و لرزش شدید.
«الکثیب» شن انباشته، از کثب به معنای گردآوردن و جمع کردن است.
«مهیل» از هیل است به معنای زیر و زبر شدن.
«شاهد» و شهید از شهادت مشتق شده است و به معنای حضور است و در استعمالات عرفی به معنای گواه و کشته شدن در میدان جنگ است و شاید به مناسبت حضور شهید در جبهه و حضور شاهد در صحنه قضیه ای که در باره آن شهادت می دهد.
و اما استعمال شهید و شاهد در مورد انبیاء که در موارد متعددی از قرآن آمده است یا به این اعتبار است که آنان اعمال امت خود را می بینند و متحمل شهادت می شوند و در روز رستاخیز شهادت می دهند یا به اعتبار دیگر است که بعداً در این باره سخن خواهیم گفت.
«وبیلا» ثقیلا غلیظا، الوبیل، العصاء الضخمة، الوابل، المطرالعظیم.
«تتقون» ای فکیف تتقون الله و تخشونه یوم القیامة الجزاء لان تقوی الله خوف عذابه.
«یجعل الولدان شیبا» مثل فی الشدة، روزی که بچه ها را پیر می کند.
«منفطر به» معنای پاره و شکافته به سبب این روزها یا در این روز. تفسیر آیات:
همانا در نزد ما زنجیرهای سنگین و آتش افروخته است و غذاهایی است که از گلو پایین نمی رود و گیر می کند و عذاب دردناک هست. اینها همه در روزی است که زمین به شدت می لرزد و کوه ها نیز. کوه های سخت و سنگین که از خاک های سفت و سنگ های روی هم انباشته قرار داده شده اند و اینها اوتاد زمین هستند از شدت لرزش به شنهای روان و انباشته شده تبدیل می گردد و گذرگاه را به همه راهروان می بندد.
ما بسوی شما رسولی فرستادیم که در همچون روزی علیه شما گواهی خواهد داد همچنانکه به سوی فرعون رسولی فرستادیم و فرعون در مقابل نافرمانی کرد؛ پس ما او را گرفتیم به گرفتن سخت. در دریایی متلاطم غرقش کردیم و به سیلابش دادیم و بساط او را برچیدیم و خودش را عبرت جهانیان و آیندگان قرار دادیم.
پس شما اگر نافرمانی کنید چگونه خود را حفظ و حراست خواهید کرد. روزی که از شدت عذاب و گرفتاری بچه را پیر و آسمان را منشق خواهد کرد و بدانید که وعده خداوند عملی خواهد شد.
اینها که گفته شد پند و اندرز است برای کسی که بخواهد راهی بسوی خدا داشته باشد.
آیات این بخش پیرامون معاد سخن می گوید. در نخستین سوره نیز یعنی سوره علق، با تعبیر «ان الی ربک الرجعی» از جهان پس از مرگ سخن گفته شد و همچنین در آیه «سندع الزبانیه» سخن از معاد رفت و به زبانیه یعنی موکلین آتش جهنم اشاره شد. در این سوره هم این آیات در باره جهان پس از مرگ نازل شده اند.
در موضوع معاد سخن فراوان گفته شده است و ما در اینجا به مناسبت آیات مبارکه اشاره مختصری به آن می کنیم.
باید گفت تاریخ آغاز بحث معاد را نمی توان به طور دقیق تعیین کرد و هر چه تلاش کنیم که بفهمیم این تفکر از چه زمانی وارد فرهنگ بشر شده است موفق نخواهیم بود جز آنکه بگوییم تاریخ این بحث با تاریخ بشریت شروع شده است؛ زیرا طبیعی است که بگوییم روزی که بشر متفکر و اندیشمند در روی زمین به وجود آمد این سؤال برایش مطرح شد: «از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم؟»؛ زیرا هر کسی می خواهد آغاز و انجام خود و کار خود را بداند. انسان آنچه به چشم خود می دید مرگ بود؛ اما آیا با مرگ همه چیز تمام می شود؟ یا عاملی پس از مرگ وجود دارد و در این صورت کجا و چگونه؟ معاد همواره به شکل سؤال مطرح بوده است.
در این باره سخن فراوان گفته شده است؛ ولی پاسخهای این سؤال به طور کلی چنین بوده است.
1 مکتب «لاادریون»: یعنی اشخاصی که پس از این همه تلاش و کوشش چیزی دستگیرشان نشده و بالاخره گفته اند «اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است.» و اینان کم نیستند؛
2 «مادیون»: اینان همه دست آوردهای بشر را مانند مذهب، فلسفه، منطق و اخلاق را نفی می کنند، از جمله معاد را و هر چه غیر مادی مانند خدا، روح، فرشته، وحی و همه مجردات، هر چند اینان بر اساس مبنای خود شالوده فلسفه و منطق خاصی را ریخته و حتی مسائلی را هم به عنوان اخلاق مادی مطرح می کنند؛
3 «فلاسفه» که فقط راه تعقل را پیش گرفته و بر آستانه استدلالات عقلی معتکف شده اند. آنان به بقای روح و وجود خوشیها و دردها و عذابهای روحی رسیده اند و غالباً آن را اثبات نموده اند و برخی نام معاد روحانی گذاشته اند و اما معاد جسمانی را یا نفی کرده اند، یا به آن نرسیده اند؛
4 «علم گرایان (علوم تجربی)»: آنان نیز در این وادی پای در گل هستند زیرا علوم تجربی و مادی را نه برای اثبات و نه برای نفی راهی نیست؛
5 «مذهب» که منطق انبیاست. اینان معاد را نه تنها پذیرفته اند و تبلیغ کرده اند بلکه معاد را معاد جسمانی مطرح نموده اند. از آثار انبیاء گذشته فقط تورات و انجیل به صورتی که باقی مانده اند از معاد سخن گفته اند ولی کاملاً به طور اجمال، اما در قرآن این بحث خیلی زیاد تعقیب شده و آیات زیادی در این باره نازل گشته است.
همانطور که دیدیم از نخستین سوره قرآن بر این مطلب تکیه شده است و مسأله آخرت و قیامت و معاد و بهشت و جهنم به عنوان ضامن اجرای احکام اسلام مطرح شده است. باید توجه داشت که در اسلام ضمانت اجرایی فرامین و دستورات اخروی علاوه بر مجازاتهای دنیوی از قبیل دیات و حدود و قصاص و تعزیرات، به مجازاتهای خدایی هم زیاد تکیه شده است. حتی اگر بخواهیم از حیث اهمیت درجه بندی کنیم باید ثوابها و عذابهای اخروی را درجه یک و عذابهای خدایی و دنیوی را درجه دو و مجازاتهای بشری را درجه سه به شمار آوریم و باید بگویم منظور از عذابهای دنیوی همان گرفتاریهایی است که مردمان بد در نتیجه کارهای زشت خویش سرانجام گرفتار آنها می شوند؛ مانند فرعون، شداد و قارون و کفار قریش و ... مسأله آخرت و معاد در قرآن بیشتر از نظر پاداش نیکوکاران و کیفر بدکاران و عاصیان مطرح می شود. اکنون نگاه گذرایی به آیات می افکنیم.
آیات دوازده سیزده چهارده مربوط به عذاب اخروی است و آیات پانزده و شانزده اشاره و یادآوری یک داستان به عذاب دنیوی اعمال انسانی توجه می دهد و آیات هفده و هجده مجدداً به عذاب آخرت و روز رستاخیز مربوط است. این آیات در رابطه با رستاخیز از چند چیز نام می برند:
1. زنجیرهای سنگین؛ 2. آتش افروخته؛ 3. طعام ناگوار گلوگیر؛ 4. زمین لرزه؛ 5. کوهها کنده شده و مانند تل ریگ بر هم انباشته شده؛ 6. روزی که بچه ها را پیر کند؛ 7. انشقاق و پاره شدن آسمان؛
«ان هذه تذکرة فمن شاء اتخذ الی ربه سبیلاً» این موعظه و پندی است یعنی هر که بخواهد راهی به سوی خدا بگزیند راه همان است که نمودیم. اشاره در این آیه ظاهراً به مجموع گفتار از اول سوره تا آیه هجده باز می گردد و منظور از این آیات شاید این است که هر چند این خطابات متوجه رسول الله است، ولی مقصود عام است هرکسی می تواند با استفاده از این گفته ها بسوی او راهی بگزیند. بخش چهارم:
ان ربک یعلم انک تقوم ادنی من ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک والله یقدر اللیل و النهار علم ان لن تحصوه فتاب علیکم فاقرؤا ماتیسر من القرآن علم ان سیکون منکم مرضی و آخرون یضربون فی الارض یبتغون من فضل الله و آخرون یقاتلون فی سبیل الله فاقرؤا ماتیسر منه واقیمواالصلوة و اتواالزکوة و اقرضواالله قرضاً حسناً و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عنداللّه انّ اللّه غفور رحیم.(20)
ترجمه: همانا پروردگار تو می داند تو شبها بر می خیزی نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب و همچنینند جمعی از کسانی که با تو هستند. خداوند اندازه شب و روز را می داند، خداوند دانست که ابداً نخواهید توانست آن را احصا کنید، پس در باره شما گذشت کرد، پس قرآن را به اندازه ای بخوانید که برای شما میسور است. خدا دانست که برخی از شما مریض و بیمار می شوید و برخی به منظور تجارت و بازرگانی سفر می کنید و برخی در برابر دشمن به مقابله می پردازید، پس قرآن را به اندازه ای که میسور است بخوانید و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و به خداوند قرض دهید، قرض الحسنه، و هر چه از اموال پیش می فرستید آن را نزد خداوند محفوظ خواهید یافت. آن بهتر است و ثواب و مزدش بیشتر است، استغفار کنید خداوند غفور و رحیم است. ترجمه بعضی از واژه های آیه:
«ادنی» اسم تفضیل من الدنو به معنی القرب؛
«والله یقدراللیل و النهار» ای یعلم قدراللیل والنهار؛
«تاب علیکم» رجع الیکم و انعطف رحمته علیکم ببسط رحمته علیکم و رفع بعض التکالیف منکم و التخفیف فیکم و معناه قبول توبتهم. سخنی در تاریخ نزول این آیه:
مفسران همه متفقند که تاریخ نزول این آیه با تاریخ نزول آیات سابق فرق داشته است، اما در تعیین مقدار این فاصله زمانی اختلاف است. برخی هجده ماه یا یک سال و برخی دیگر ده سال یا بیشتر گفته اند و نیز اختلاف است در اینکه این آیه مکی است و پیش از هجرت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است، یا مدنی است و پس از هجرت در مدینه نازل گشته است.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر خود قول اخیر را ترجیح می دهد و دستور ایتای زکات را دلیل بر این مطالب می گیرند؛ زیرا زکات در مدینه واجب شده است و توجیه دیگر را رد می کنند. در هر صورت آنچه مسلم است این آیه مبارکه همزمان با آیات پیش نازل نشده است. تفسیر آیه:
از این آیه استفاده می شود که رسول الله صلی الله علیه و آله پس از نزول آیات سابق گاهی دو سوم شب، که از نصف بیشتر است و گاهی نصف شب و گاهی یک سوم شب، که از نصف به اندازه یک ششم کمتر است، شب زنده دار بود؛ یعنی طبق فرمان خدا عمل می کرد: «نصفه اوانقص منه قلیلا اوزد علیه» و نیز استفاده می شود که طایفه ای از مسلمانها با رسول الله صلی الله علیه و آله همراهی می کردند؛ یعنی آنها نیز مانند رسول الله صلی الله علیه و آله شب زنده داری می کردند.
طبعاً هر چه زمان پیش می رفته و مسلمانها بیشتر می شدند این عمل هم در میان مسلمین رایج تر می شد و کم کم داشت جنبه عمومی پیدا می کرد.
اینگونه اعمال برای افراد خاص و استثنایی شاید مسأله نباشد؛ اما اگر بخواهد عمومی و همگانی شود مشکلاتی پیش می آید، زیرا تقدیر زمان از نظر دو سوم یا نصف یا ثلث هر چند دقیق هم نباشد و به طور تقریبی باشد برای توده مردم، آن هم در آن دوره که ساعت و زمان سنج نبود و طول شب در عرض سال بتدریج تفاوت می یافت خالی از اشکال نبود. بعلاوه حالات گوناگون که مردم دارند برخی مریض می شوند و برخی مسافرت می روند و برخی در جهاد شرکت می کنند، آن هم با وضع آن روز، بر مشکل بودن کار می افزاید و این خود نوعی اخلال ایجاد کرد، یا داشت ایجاد می کرد که خداوند این آیه را نازل فرمود و در این باره تخفیف داد، اما نه بنحوی که این کار را منع کند یا حکم سابق را فسخ کند، بلکه به شکلی بسیار ظریف و با نوعی رخصت و جایگزین ساختن اعمال دیگر، از اشکال و اخلال جلوگیری نمود؛ لذا در صدر آیه از شخص پیغمبر سخن می گوید: «ان ربک یعلم انک تقوم ادنی من ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه» پروردگار تو می داند همانا تو شبها را طبق دستور شب زنده دار بوده ای و بعد می فرماید: «وطائفة من الذین معک» و جمعی از مؤمنان که با تو بودند چنین می کردند؛ اما هر چه زمان پیش می رفت بر تعداد آن طایفه افزوده می شد و همانطور که گفته شد این عمل برای افراد خاص استثنایی مشکلی ایجاد نمی کند؛ ولی عمومی بودنش شاید موجب مشکلاتی باشد؛ زیرا «والله یقدّر اللیل و النهار علم ان لن تحصوه» خداوند اندازه دقیق شب و روز را می داند و می داند که همه شما نمی توانید آن را اندازه گیری کنید، به جهت عدم امکانات و عدم خوگیری بسیاری از مردم به وقت شناسی، خصوصاً هنگامی که موضوع بلندی و کوتاهی شبها پیش می آید.
«فتاب علیکم» پس گذشت کرد، به شما تخفیف داد و شما می توانید آن اندازه را ملاحظه نکنید ولی «فاقرؤا ما تیسر من القرآن» به هر اندازه که میسور است قرآن بخوانید.
«علم ان سیکون منکم مرضی و آخرون یضربون فی الارض یبتغون من فضل الله و آخرون یقاتلون فی سبیل الله» خدا می داند بعضی از شما مریض و بیمار می شوید و برخی به مسافرت به جهت کسب روزی می روید و همچنین بعضی از شماها فی سبیل الله مشغول می شوید و با این وضع نمی توانید آن برنامه را اجرا کنید.
پس «فاقرؤا ما تیسر منه و اقیمواالصلوة و آتواالزکوة و اقرضواالله قرضا حسنا» پس به اندازه ای که میسور است قرآن بخوانید و نماز را بر پا دارید و زکات مال خود را بدهید و با دادن قرض الحسنه از تهی دستان دستگیری نمایید؛ اینها می تواند جای آن عمل و برنامه نسبتاً سنگین را پر کند و بدانید:
«و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عندالله هو خیراً و اعظم اجراً و استغفرواالله ان الله غفور رحیم» هر چه از اعمال خیر پیش از خود بفرستید آن را پیش خداوند می یابید و مزد آن را که بزرگتر و بهتر است و از خداوند طلب مغفرت کنید؛ خداوند آمرزنده مهربان است. جهت هدایت آیات:
آیه ده مربوط به محور پنج رابطه انسان جهان؛
آیه یازده مربوط به محور دو رابطه دو انسان خدا؛
آیه دوازده مربوط به مرکز سه شناخت انسان؛
آیه دوازده تا هجده مربوط به محور یک رابطه خدا انسان؛
آیه نوزده مربوط به محور دو رابطه انسان خدا؛
آیه بیست مربوط به محور دو و یک رابطه خدا انسان و انسان خدا.
1 ترجمه آیات از عبدالحمید آیتی.