عصر صفویه مکتب تبریز (1)
وقتی شاه اسماعیل در سال 1522 «928 ه .» بهزاد را برای تهیه ی کتاب، مدیر کتابخانه و کارگاهش نمود، او سابقه ی یک دهه کار خلاق در تبریز داشت. ما چیزی درباره ی سلف او نمی دانیم، اما بی شک بهزاد از اوّل عامل گسترش نقاشی مینیاتور در آن جا بود و چون در هیچ مورد اصول سبکش را تغییر نداد بنابراین به سختی می توان بین عصر تبریز و هرات وی فرق و تباین قائل شد. وی اساسا یک خراسانی باقی ماند و وقتی، تبریز رفت پیشرفت کار او در آن جا از خیلی وقت پیش دچار وقفه شده بود بر عکس شاگردانی که بهزاد با خود از هرات آورده بود کار را بدان حد در محیط خود گسترش دادند که باید کاملاً تابع مکتب تبریز شناخته شوند. متاسفانه ما اطلاعی درباره ی این اشخاص نداریم و می توانیم کار آن ها را تنها به وسیله ی چند نمونه ی پراکنده که امضاء موثق دارند تعیین هویت کنیم. استناد به هنرمندان مختلف در حالی که شباهت زیاد بین کار آن ها باشد مشکوک ترین کار ممکن است. درصورت تحقیقات بیشتر می توان طبقه بندی پیشنهادی این جا را اصلاح نمود. عمده ترین استناد علوم ظاهری مینیاتور مکتب تبریز عبارت است از: اول، لباس ها که در آن نشان خاص دستار صفویان دیده می شود؛ دوم، ویژگی بهزاد در دورنما، در رابطه با اختلاف در کیفیت رنگ در مقایسه با رنگ آمیزی بهزاد در هرات.
اسم اولین شخصی که در این مکتب مطرح است شیخ زاده می باشد و تنها چیزی که درباره ی او می دانیم این است که خراسانی و شاگرد بهزاد بوده است. با بهزاد به تبریز رفته و این را از روی یک مینیاتور حدس می زنیم که دارای امضاء محرزی است این مینیاتور امضاء شده و در یک کتاب خطی بسیار نفیس از حافظ و مجموعه ی لوئی کارتیه است که برای سام میرزا برادر کوچک تر شاه طهماسب بعد از 1535م (942 ه .) کشیده شده است. مینیاتور صحنه ی روضه خوانی در میان مردم هیجان زده است. طرز کار تزئینی صحنه های داخلی بدون شک در ارتباط با نقاشی های بهزاد در کتاب بوستان قاهره است و نیز دارای نکات مشابه بسیاری در ارایه ی چهره ها می باشد. از طرف دیگر چهره ها گرچه کاملاً دیده می شوند و حالت خاصی از شوخ طبعی دارند اما خیلی به ندرت فرد خاصی را نشان می دهند.
نقاشی دیگری در همان کتاب خطی نمایش چوگان بازی است و گرچه امضاء ندارد اما بدون شک از همان استاد است. برای مثال، رسم بعضی از سرها اضافی تکرار شده، چمن سبز و گسترده زمین تنها یکی از چند جنبه ای است که این جا دوباره ویژگی مکتب بهزاد را آشکار می کند. دانستن این حقیقت که هر دو مینیاتور به هم مربوطند ما را قادر می سازد دو سری تصویری را که تاکنون به شیخ زاده نسبت داده نشده به وی نسبت دهیم. یکی در خمسه ی نظامی مورخ 1525م (931) هجری است که در موزه ی هنری متروپولیتن است. دیگری در نسخه ی مشهور کارهای میرعلی شیرنوایی در کتابخانه ی ملّی 7/1526م (923 ه .) در هرات نوشته شده؛ گرچه مینیاتورها باید در تبریز نقاشی شده باشند. این دوسری با تکرار چهره ها و موتیف های داخلی و تزئینی لباس ها، پرده ها و جزئیات معماری به قدری به هم نزدیک اند که به ندرت لازم می شود نقاط متشابه متعهد آنها را معین کنیم. در هر دو جلد، صفحات معینی است که در هر زمان معلوم است از هم جدا هستند مهم تر از همه ترکیب جذاب کار میرعلی شیرنوائی در تابلوهای شکار بهرام گور است که متعلق به گروه دیگری می باشد. مقایسه ی دقیق شخص را قادر به تشخیص واضع بین کار شیخ زاده و محمود مذَهّب می کند، علی رغم این حقیقت که این دو از شاگردان مستقیم بهزاد بوده اند، ویژگی مشترک بسیاری دارند. هنرمند دیگر این گروه خواجه عبدالعزیز است که ما هنوز او را کمتر می شناسیم. پرتره ی یک شاهزاده ی صفوی در یکی از آلبوم های کتابخانه ی قصر توپ قاپو، امضای او را دارد و در این امضاء، او خود را بعنوان شاگرد استاد بهزاد معرفی می کند. ما از منابع دیگر در می یابیم که از اهالی اصفهان بوده و هم او به شاه طهماسب نقاشی آموخت و بعد به علت فرار با یکی از غلام بچگان مورد غضب شاه واقع شد و شاه به عنوان تنبیه بینی او را برید. مینیاتور دیگری در کتابخانه ی ملی، همان شاهزاده را روی تخت در داخل یک چادر بزرگ نشان می دهد در حالی که وزراء با نگهبانان و مستخدمان به دور او ایستاده اند. این مینیاتور امضاء خواجه عبدالعزیز را دارد در حالی که ممن است امضاء اصلی وی نباشد، اما انتساب تابلو به وی صحیح به نظر می رسد. این جا خالق را می بینیم که به درستی متعلق به همان گروه شیخ زاده است. گرچه کار او در مجموع از لحاظ تزئینات معماری، در طرز کار لباس ها و در چهره های تنومند و کوتاه، قدری خشن و کمتر زیبا است ولی ارتباط وی با بهزاد بویژه در قسمت دورنمای زمینه حتمی است. دو تابلو در یک شاهنامه ی ناتمام کتابخانه ی ملی به احتمال زیاد باید به همین نقاش منسوب باشد، یکی جمشید را که در وسط دربارش بر تخت نشسته، نشان می دهد و در تابلوی دیگر ضحاک مقابل فریدون است. این ها بتازگی به عنوان کار مکتب بهزاد در تبریز شناخته شده اند و بعضی از انواع به دست آمده از نقاشی های امضاءدار با طرز کار بسیار مشابهی دیده می شوند. آقا میرک شهرت بیشتری کسب کرده و کار او در هر دو زمان حال و گذشته مورد ستایش واقع شد. مع هذا راجع به شخصیت او چیز زیادی روشن نشده است وی از یک خانواده ی سید اصفهانی با موقعیت خوب بود و به عنوان شاگردِ بهزاد به تبریز رفت و یکی از دوستان نزدیک شاه طهماسب بود که گویا تا سال 1550م (957 ه .) برای او کار کرده است. از نقاشی های چاپ شده منسوب به او فقط یکی امضاء موثق دارد اما امضاءهای دیگر نیز قابل قبول به نظر می رسد. از چهار نقاشی که نقطه نظرهای مختلفی از تمام چهار نقاشی که جنبه های مختلف یک هنرمند را آشکار می سازد در یک نسخه ی نفیس خمسه ی نظامی موجود است که در سال 43 1539 برای خود شاه خلق شده و اکنون در موزه ی بریتانیا واقع است. دورنمای زمینه ی آن تصویر خسرو را بر روی تخت نشان می دهد. اطراف آن با گلبوته ها، درختان سرو و درختان تازه گل کرده مزیّن شده، به طوری که احساسات واقعی را به تصویر می کشد و تأثیر استادش را نمایان می سازد و از طرفی جلوه گر اصول معماری و ترکیب رنگ هاست.
میرک در میان تمام نقاشان معاصر خود در تزیین لباس، رنگ آمیزی نمونه ها، طراحی مشبّک کاری و سایر موتیف ها سرآمد بود. ویژگی خاص وی یعنی عشق به ظرافت و دقّت که با شیوه و سبک های ساده تر به هیچ وجه قابل مقایسه نیست بایستی به شدّت مورد ملاحظه قرار گیرد. در یک مورد وی تعمدا و به طور سنجیده از راستای خطوطی که به وسیله ی بهزاد طرح ریزی شده جدا می شود. چهره نگاری وی اصلاً به ژست و صورت شخصی مربوط نمی شود بیانگر ژست و صورت شخصی نیست چون او خود را در دایره ی حرکت نسبتا محدودی قرار می دهد و برای جوانان، مردان و زنان با کمی تغییر، تیپ های ایده آل خلق می کند. از این جهت هواخواه سنت قدیمی مکتب تیموریان است. از این رو تا حد معینی واپس گرایی نشان می دهد زیرا هنرش به هیچ وجه طبیعت گرا تلقی نمی شود. با این حال تقدیری که از او شده مقبول است. او به صحنه های دربار که موضوع ناخوش آیندی است یک جذابیت و جلوه ی شاعرانه خاصی می بخشد که تماشاچی را به جرگه ای فوق العاده زیبا می کشاند. اثری که به ندرت در کار دیگران یافت شده است. از دیگر نقاشی های نظامی که نام میرک را داراست که البتّه امضاء شده به دست شخص دیگری است؛ تصویری است که مجنون را در بین حیوانات وحشی در یک بیابان نشان می دهد. با احتیاط باید با آن روبه رو شد. صحنه با زیبایی تمام جلوه داده شده اما حیوانات مختلف که درست روی منظره ی پرتگاه پراکنده شده اند از نظر رنگ آمیزی تقریبا یکسان می باشند که این ویژگی نامطلوب است و چون صخره ها به صورت سایه روشن های مختلف نشان داده شده اند بیشتر به چشم می آیند در حالی که چمن از گل و سبزه ی تیره پوشیده شده است. این نقاشی، استاد را به عنوان نقاشی شوریده طبع نشان می دهد. استناد این نقاشی به وی با بسیاری از جزئیات یک نقاشی که از کتابی خطی و پرتصویر است و بدون شک با یک نسخه ی خطی معتبر، موثق می نماید، تطابق دارد. این نقاشی انوشیروان را با وزیرش در خرابه های یک قصر با حالتی متفکرانه توأم با احساسات نشان می دهد. گروهی گورخر کوچک، یک جفت غزال، لک لک در حال پرواز و جوی آبی که با آبشارهای کوچک به پائین می ریزد هم چنین الاغی در طرف چپ پائین همگی در تصاویر مجنون بچشم می خورند و قرینه اش را آن جا دارد در حالی که نوک درختان از نوک خرابه ها بالاتر است و با همان حالت در صحنه، خسرو که روی تخت نشسته نشان داده شده اما همه رنگ ها آهنگی گرمتر را دارا می باشند و به آخرین نقاشی امضاء شده ی «آقامیرک» نسبتا نزدیک است. این یکی شرح بازگشت شاپور به چادر خسرو است. خالک سبز چمن، درخت سبز و جویبار به طور واضع یادآور نمونه کارهای بهزاد می باشد. لباس های گلدار و صورت ها از یک نوع رنگ زیبای مجاز پیروی می کنند. این کار خود میرک است و بعضی از آن ها در فرم های مشابه در صحنه های دربار دیده می شود.
دیگر نقاشی های این کتاب خطی مشهور نزدیک به شیوه کارهای امضاءدار آقا میرک است که اگر نوشته های قدیمی آن ها را به دیگر نقاشان نسبت نداده بودند به او نسبت می دادیم. از دیگر نقاشان همان گروه سلطان محمد است. از او نیز به عنوان یکی از استادان شاه طهماسب نام برده شده و از شأن زیادی در دربار برخوردار بوده و احتمالاً جانشین بهرام به عنوان مدیر کارگاه سلطنتی بوده است. کار او محدود به تکثیر کتاب نبوده بلکه شامل قالی، ابریشم بافی و کاشی نیز بوده است. دو نقاشی که در کتاب نظامی شاه طهماسب حاوی نام اویند سبک آنها خیلی به هم نزدیک است. خسرو، شیرین را می یابد و بهرام، شیرها را شکار می کند. نقش لباس ها و پوشش زین ها در نمایش تزئینی حیوانات و در ارایه ی شخصیت ها و طرز کار کوه و منظر چمن همه تاحدی شبیه سبک میرک هستند که نه تنها باید هر دو مستقیما وابسته به بهزاد باشند بلکه هر دو شاگرد می بایست به صورت بسیار صمیمانه با هم کارکرده باشند. شاید سلطان محمد برای ارایه ی مقصودش روش نمایان تری یافته و ترکیبات رنگش مکمل و بیشتر هم هماهنگ بوده اما سبک نقاشی هر دو کاملاً یکی است و سعی برای پیدا کردن نشانه ی صریح و روشن از اختلاف بین کار این دو بی فایده است. آقا میرک آسمان را با آبی یا طلایی یکدست رنگ می کند یا بعضی اوقات با رگه هایی از ابر آن را تنوع می دهد. اگر ما این را به عنوان یک ویژگی بپذیریم، می تواند به عنوان فرق بین آن ها پذیرفته گردد، چون سلطان محمد آسمان را با ابرهای تزئینی سبک چینی روح می دهد. مینیاتور امضاء نشده ملاقات سلطان سنجر با پیرزن نیز می تواند به سلطان محمد منسوب شود. زیرا در طرف چپ، آفتاب از میان این گونه ابرها می گذرد. کمپوزیسیون مشخص دایره ای و ماهرانه دورنمای کوهستانی، گروه اصلی چهره ها را به صورت مشهود و موکّدی بیان می کند و در هر سه نقاشی تمایل به ترتیب موتیف ها به طور اریب قابل ملاحظه است. در حالی که آقا میرک گروه های خود را طبق اصول خطی دیگری کشیده است. ویژگی های نقاشی عروج محمد صلی الله علیه و آله به آسمان ها نمی تواند رضایت قطعی تلقی شود گرچه طرز کار تزئینی ابرها و شعله ها مثل دیگر جزئیات به نظر می رسد که به سلطان محمد اشاره داشته باشد. آفتاب از میان توده های ابر و از گوشه ی چپ بالای صحنه می تابد. نیم تنه ها، زین و برگ ها خیلی زیبا ترسیم شده اند. ساختمان بندی واحدها به صورت دو خط اریب متقاطع است، نقطه نظرات معین در طرز کار اسب ها و چهره ها و صحنه ی نمایش جنگِ سوارِ نظام، همه دال بر این است که تابلوی موزه ی سلطنتی اسکاتلند، ادینبورغ که جنگ سوارکاران را نشان می دهد نیز کار سلطان محمد است. چون نقاش در این مینیاتور با ارایه ی چهره ها به صورت فرمول کم و بیش شماتیک قانع نبوده و یک پیشرفت قطعی در جهت مشخص نمودن افراد یا حداقل از این تنوع شخصیت ها کرده و این امر باعث درک بیشتر دو مینیاتور دیگر می شود در این صورت ما باید توانایی نقاش را حدس بزنیم. استناد آن به وی جای شک ندارد اما از سبک های نقاشی نظامی طهماسب نسبتا دور است. همان طور که قبلاً گفته شد آن ها در کتاب حافظ اند و در مجموعه ی لوئی کارتیه قرار دارند امضاء استاد در وسط یک قاب تزئینی است و در مجموعه ی لوئی کارتیه موجود است. یکی از آن ها یک شاهزاده ی صفوی احتمالاً سام میرزا را در میان درباریان و غلامان در باغ سلطنتی با رنگ های روشن که احساس شادمانی طبع را بیشتر جلوه گر می سازد نشان می دهد. چهره های انسان زیاد گیرا نیست اما تنوع زیادی را داراست که نشان می دهد نقاش خود را زیاد پایبند چهره ها نکرده است.
نقاشی دیگر با چهره هائی که آشکارا از اشخاص زنده ی واقعی الهام گرفته این قضاوت را تایید می کند. تصویر نمایش یک صحنه میگساری است و استاد را به عنوان یک کاریکاتوریست با یک نشاط استثنائی نشان می دهد. در سبک و رنگ اختلافات زیادی بین این دو تصویر است با این حال یکی بایستی درست بعد از دیگری خلق شده باشد و این نشان می دهد که سلطان محمد چقدر قادر به تغییر موضوع بوده و سازگاری داشته است و هر کس می تواند خوب بفهمد که یک چنین شخصی با چنین استواری چه استاد عالی مقامی می تواند باشد.
تعدادی از تصاویر که در نظر نامه ی زیبای موزه ی گلستان است ممکن است متعلق به وی باشد 529م (935 ه .) یا واقعا بدست خود او کشیده شده یا بعد از طرح بوسیله ی شاگردانش تکمیل شده است. او هم چنین ممکن است در خلق شاهنامه ی بزرگ که در مجموعه ی بارون موریس دوروتشیلد مورخ 1537م (944 ه .) است به همین طریق تشریک مساعی کرده باشد. این کتاب شامل 256 مینیاتور است. در میان چند تایی که از آنها چاپ شده مخصوصا به یک صحنه بایستی توجه کرد. رستم اسب خود یعنی رخش را می گیرد طرز کار آن به روش سلطان محمد و تصویری شوخ انگیز است. تمام سری مینیاتورهای بی نظیر و مجلل در این شاهنامه به دو دلیل علاقه به موضوعات شمایل کشی که بندرت با جای دیگر قابل مقایسه است و نیز به دلیل این که یک ارزیابی از طرح های ترکیبات رایج در تمام مکتب بهزاد را ارایه می دهد باید کاملاً مورد مطالعه واقع شود. با قضاوت از روی نمونه های مصور، نمونه مینیاتورهای این کتاب خطی در همه موارد مختلف است گرچه ممکن است اکثر نقاشی ها بوسیله ی خردمندان مشهور اجرا نشده بلکه بوسیله ی شاگردانشان خلق شده باشد.