ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار |
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار |
نکته ای روح فزا از دهن دوست بگو |
نامه ای خوش خبر از عالم اسرار بیار |
چکیده: ریشه داشتن فکر و عمل انسان در جهان بینی و باورهای او و وجود اصولی جهانی و مورد قبول همه جوامع، مفروضات مورد قبولی هستند که به استناد آنها مقاله حاضر سعی در شناسایی تأثیر تفکر دینی (بعنوان یک نوع جهان بینی) بر شکلگیری هنرمند (انسانی که به خلق آثاری می پردازد) و بر آثار هنری وی دارد. این کوششی است در جهت آشنایی با چگونگی هدایت و جهت دادن هنرمند و همچنین ویژگی های آثار وی در قالب اصول جهانی مطابق تفسیری که تفکر دینی از آنها ارایه می نماید.
کلید واژه: هنر، هنرمند، تفکر دینی، جهان بینی مقدمه
انسان در فضای نفس و آرمان هایی که برای حیات و نهایت زندگی خویش قایل است زندگی کرده و این آرمانها (اعم از مادی و معنوی یا اخروی و دنیوی و یا صعب الوصول و سهل الوصول) هستند که فعالیتهای انسان را شکل و جهت داده و به عبارت دیگر به آن معنا می بخشند. به بیان دیگر نحوه نگرش انسان به عالم هستی به همراه آرمان ها و تفسیر او از زندگی که با یکدیگر رابطه متقابلی دارند هدایت کننده او در فعالیت هایش می باشند. به این ترتیب می توان گفت که هر انسانی چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه از آن غافل باشد چه رسما اعلام کند و چه از بیان آن استنکاف ورزد، عمارت عُمر و فعالیت ها و اعمال و رفتار خویش را بر ارکانی استوار می نماید که از جهان بینی و نحوه نگرش او به عالم هستی و غایتی که برای حیات قائل است، استخراج و استنباط شده اند. به طریق اولی هنرمند نیز به عنوان کسی که عمل او جلوه ای از توان خلاقیتی است که در نهاد او به ودیعه نهاده شده است از این قاعده مستثنی نمی باشد. هنر به طور کلی معمولاً با عواملی چون هنرمند، اثر هنری، مکتب هنری و مخاطب مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. اگر چه که می توان مباحث فلسفی و حِکَمی مبتنی بر جهان بینی را در قالب «مکتب هنری» مورد بررسی قرار داد، ولی این مباحث بسیار فراتر از آن هستند که بتوان آنها را در قالب یکی از موضوعات مرتبط با هنر گنجانید. این مباحث همچون دریا و فضایی هستند که جملگی مقولات و عوامل و از جمله مکتب هنری از آن تغذیه می کنند، هنرمند در آن غوطه ور بوده و با الهام از اصول و ارزش ها و براساس معاییر منبعث از آن می اندیشد و ابداع و ارزیابی می کند، اثر هنری در جهت تجلی کالبدی و عینیت بخشیدن به ارزش های آن به وجود می آید و مخاطب نیز با درک و فهم ارزش های مستتر در آن با اثر هنری ارتباط برقرار نموده و آن را درک می کند و البته هر چقدر که به مبانی نظری هنر و جهان بینی هنرمند آشناتر باشد امکان کسب حظ و بهره از هنر برایش فراهم تر خواهد بود.
با این مقدمه که به اجمال اهمیت مبانی نظری در خلق آثار هنری را تذکر می دهد، نیاز به ذکر مقدمه ای دیگر نیز می باشد و آن بیان این مطلب مهم است که تفکر دینی به عنوان یک نوع و یک مرتبه ای از جهان بینی و مبنای روش زیست در طول تاریخ فضایی را برای هنرمندان فراهم نموده است که بتوانند عالی ترین مضامین معنوی و انسانی را برای بشریت محسوس و مشهود نمایند. مراد از دین و تفکر دینی در این بحث عبارت از باور و اعتقاد به ماوراءالطبیعه (غیب و نقش آن در ظهور عالم شهادت) و متأثر دانستن و متأثر داشتن جملگی فعالیتهای انسانی و ساحت های حیات از ارزش ها و اصول این تفکر در جهت دستیابی به آرمان های غایی حیات است که تفکر دینی برای انسان تعریف می نماید. تفکر دینی، دین را امری شخصی و فردی و منحصر و محدود به قلمروها و موضوعاتی خاص و یا انجام یک سری حرکات عبادی نمی داند. در واقع تحت حاکمیت تفکر دینی قرار داشتن ضمن آنکه با تدین به معنای مصطلح آن که عبارت از انجام اوامر و نواهی و محدود کردن دین در برخی امور معنوی و شخصی و فردی و عبادی است تفاوت ماهوی دارد، عامل وحدت بخشیدن به حیات و جهت دهنده به کلیه فعالیتهای انسان است. تفکر دینی اجازه ریشه دوانیدن دنیاگرایی در جان انسان را نمی دهد. مشکل بزرگ دنیای معاصر آن است که در بهترین حالت که خصومت با دین را نفی می کند تدین را بجای تفکر دینی نشانده است. تدین نمی تواند سدی در مقابل نفوذ آراء غیردینی باشد. تدین معمولاً فریب موضوعاتی را می خورد که یا ظاهرا صبغه دینی نداشته و خود را خنثی معرفی می کنند و یا اینکه اصولاً مبانی نظری خویش را مخفی می دارند، یعنی اینکه هر کس با هر دینی می تواند از آنها استفاده کند. در حالی که تفکر دینی همچون محکی خلل ناپذیر هر چیز را ارزیابی نموده و اصولاً به غیردینی بودن و یا به عبارتی فاقد فلسفه و حکمت و مبانی نظری بودن هیچ چیز اعتقادی ندارد. بسیاری مقولات با عنوان برون دینی بودن (حتی تفکر سکولاریستی) می توانند با تفاسیر و معنای غیردینی خویش حتی زندگی، طرز فکر و آثار و اعمال و آرمان های متدینین را نیز تحت تأثیر قرار دهند. توجه به این نکته ضرورت دارد که «سکولاریسم در صورتها و جلوه های مختلف و از راههای پیدا و پنهان می آید و در همه جا به سراغ همه چیز و همه کس می رود و مخصوصا در تفسیر کلمات قدسی جایی برای خود دست و پا می کند. مأموران سکولاریسم همیشه منکران دین نیستند. سکولاریسم وقتی در جان یک دیندار سکنی می گزیند او را به بی دینی نمی خواند، بلکه تلقی دینی او را با مسلمات عصر تطبیق می دهد.»(1) در حقیقت می توان دیندار بود و به روش جهانگراها (سکولارها) مشی کرد.
وادیِ هنر یکی از قلمروهای حساسی است که وجود تفکر دینی خویش و اهمیت خود را به وضوح متجلی می سازد. برای هنر هم همچون زیبایی و عشق و آزادی و عدالت تفاسیر متفاوت و حتی متضادی ارائه می شود. اینها جملگی درجات و مراتبی دارند. مراتب مادون آنها از خاک آغاز می شود و به مراتب عالیه شان که در حق تجلی می یابد می رسند. به این ترتیب هر کس بنا به تمایلی که به ساحتی از حیات (انسانی، مادی نفسانی و روحانی) خویش دارد، در مقوله هنر (و زیبایی و عشق و عدالت) نیز به درجه و مرتبه معادل همان ساحت مایل است. به این ترتیب آنکه بر ساحت مادی حیات و نیازهای جسمانی خویش متمرکز است زیبایی ظاهری و دنیایی را طلب می کند، و آنکه بر ساحت حیات روحانی و معنوی زندگی متمرکز و مایل است، به کمتر از زیبایی معنوی و لقاء جمال الهی رضایت نمی دهد: «فهبنی یا الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک.»(2) تفکر دینی هنرمند را هدایت می کند تا اثر هنری خویش را به وجهی و صورتی ارائه نماید که ضمن اشاره به خاستگاه مبانی خویش، هنرمند و مخاطب را به فضایی هدایت کند که خاستگاه ارزش هاست. تفکر دینی هنرمند را متعهد می کند تا به اصول و مبادی معنویش پایبند باشد. از جانب دیگر هنر (به طور عام) ویژگی هایی را داراست که در جهت القاء ارزش های موردنظر هنرمند به مخاطب ایفای نقش می نمایند. هنر خلق شده در فضای تفکر دینی و توسط هنرمند متأله نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد. در عین حالی که ویژگیها و تأثیرات آن با سایر مراتب هنر کاملاً متمایز است. به این ترتیب «تأثیر فضای معنوی و دینی بر شکلگیری شخصیت هنرمند» و به تبع آن «برخی ویژگی های خلق شده در این فضا» توسط هنرمند معتقد موضوعات اصلی مورد بحث هستند که در سطور آتی به آن اشاره خواهد شد. بارزه های هنرمند در فضای تفکر دینی
بسیاری مفاهیم و موضوعات (همچون زیبایی، عدالت، عشق، انسانیت، راستی، آزادی، هنر) مورد احترام و خواست فطری جملگی ملل و تمدنها و مکاتب فکری و ادیان می باشند و بسته به جهان بینی و فرهنگ و مبانی فکری برای هر یک از آنها تعریفی ارائه می شود که با هم متفاوت و حتی گاهی متضاد هستند. برای نمونه در کنار احترام به این مفاهیم و موضوعات از سوی حکیم متأله، کسی که غیب و متافیزیک را انکار می کند نیز به آنها احترام می کند ولی تعریف این دو از این موضوعات کاملاً متفاوت است. به همین دلیل سعی بر آن خواهد بود تا در این قسمت به برخی از این اصولی که در فرهنگ ایرانی به تبعیت از جهان بینی پایه آن، هنرمند را تحت تأثیر خویش قرار داده و او را به خلق آثار هنری هدایت می نمایند اشاره شود. ضمن آنکه این اصول نیز خود غالبا مورد خواست مکاتب مختلف هستند که سعی بر تبیین نسخه ایرانی آنها در پرتو تفکر دینی خواهد بود. در حقیقت، اصول زیراصولی هستند که هنرمندِ تربیت یافته در تفکر دینی را (با تعریفی که دین او از آنها دارد) تحت تأثیر قرار داده و در شکلگیری شخصیت و هنر او ایفای نقش می نمایند.
تعبد: تعبد از صفات الهی هنرمند (و هر کسی) است که در فضای تفکر دینی رشد نموده و فعالیت می کند. تعبد موردنظر عبارت از ایمان قلبی و پذیرش اصول و اوامر و نواهی وحیانی و نصب العین قرار دادنشان در خلق آثار هنری و اهتمام در معرفی جاذبه آنها به جامعه می باشد. این تعبد نه تنها با آزادی و نوگرایی و بقیه موضوعات مطرح در این نوشتار که به عنوان بارزه های هنرمندی که در فضای تفکر دینی به خلق آثار هنری می پردازد هیچ گونه تضاد و تزاحمی ندارد که فراتر از آن به دلیل بعد معنوی آن که زمینه آزادی و رهایی انسان از قید و بندهای مادی و رستن او از اسارت عالمِ خاک را فراهم می آورد، بستر و فضای رشد و تعالی انسان و تجلی معقول و حقیقی مفاهیمی چون آزادی و نوگرایی و سایر صفات مطلوب نیز می گردد.
به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید |
که سالک بیخبر نبود زراه و رسم منزلها |
در این وادی هنرمند متأله متذکر به این موضوع است که تعبد وی همانند عبادتش نفعی برای معبودش ندارد، بلکه جملگی فواید مترتب بر آن مثل آزادی و آزادگی و احساس هویت و استقلال نصیب خودش خواهد شد که به طریق اولی به نحو مناسب نیز آن را به جامعه خویش منتقل می نماید.
زعشق ناتمام ماجمال یار مستغنی است |
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را |
اخلاص: خلوص هنرمند در پرتو تفکر دینی، جان و فکر و جسم هنرمند و همچنین اثر هنری او را از هر گونه ناخالصی، زشتی، پلیدی و آلایش، پاک و خالص می گرداند. اخلاص مورد نظر مشتمل بر خالص نمودن فکر و عمل از هر آن چیزی است که با تفکر دینی و معنویت و عدالت و صداقت آن در تقابل باشند. ضمن آنکه هنر حاصل نه تنها تقویت اخلاص هنرمند که توسعه و ترویج پاکی و اخلاص در جامعه را نیز در پی دارد.
در واقع سخن در این است که پاکی نه منحصر به پاکی ظاهری است، نه توصیه ای است برای سایرین، و نه حتی در مقولات نفسانی و روحانی محدود می شود، که فراتر از همه اینها ضرورت و لازمه ایجاد فضا و شرایطی است که بتوان در آن پاک زیست و ساحت هستی را نیز آلوده نکرد. به بیان دیگر پاکی و اخلاص هنرمند یکی از شروط اصلی خلق آثار پاک و پاک کننده است.
شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام |
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده |
عدالتجویی: «هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن و کمونیسم خون آشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلام اسلام آمریکایی باشد.»(3) توجه به این کلام که از بطن تفکر دینی برخاسته است حکایت از لزوم توجه به عدالت و ظلم ستیزی به عنوان رکن اصلی فعالیتهای هنرمندی دارد که آثارش در فضای تفکر دینی شکل می گیرند. یکی از لوازم اصلی تفکر الهی و دینی داشتن، بجای آوردن شرط امانت و جانشینی خداوند تبارک و تعالی در زمین است که اهتمام در رعایت کردنِ اصول حاکم بر فعل و خلق الهی (که از جمله مهم ترین آن عدل است) در اعمال انسانی یکی از جلوه های آن می باشد. توجه به این امر ایجاب می نماید تا هنرمند متأله به این اصول توجه نموده و راههای بکار بستن و تجلی کالبدی بخشیدن به آنها را به تبعیت از آفریدگار خویش که او خلافتش را عهده دار است، وجهه همت خود قرار دهد.
زیباگرایی: هنرمند دینی چیزی جز زیبایی پدید نمی آورد. این امر بدان معنا نیست که او زشتیهای عالم و عملِ انسانها را نمی بیند، یا آنها را متذکر نمی گردد و در پی شناسایی علل بروز و راههای رهایی از آنها نیست. بلکه یکی از نقاط اصلی تمرکز او محک زدن انسان و اعمال او با معیارهای برآمده از تفکر دینی خویش، بررسی علل، بیان آن به جامعه، و ارائه راههای رفع آنهاست. منتها در این راه از سنت کلام الهی تبعیت می کند که داستان یوسف و عمل زشت همسر عزیز مصر را چنان بیان می کند که قصه یوسف احسن القصص نامیده می شود. ضمن آن که بیش از ترسیم فضای زشت و آلوده، با قرار دادن انسان در فضای زیبا و پاک و خالص می توان او را به تفکر و مقایسه دو فضا برانگیخت و امیدوار بود که او زیبایی را برخواهد گزید، که بنا به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی «انسان مفطور به حب جمیل است» و فطرتا دوستدار و خواهان زیبایی بوده و از زشتی و شرّ و پلشتی گریزان است.
عزت: در فضای تفکر معنوی، هنرمند فرد دینداری است که تفکر معنوی، سراسر جهان و زندگیش را فراگرفته است، عزتی را برای خویش و جامعه و بشریت آرزومند است و آن را ترویج و تبلیغ می نماید که عاری از هر گونه شائبه غرور و خودخواهی و منیت و تفاخر و علوِّ در زمین و بزرگی ظاهری و دنیوی است. عزت مورد نظر او در عین «فقر الی اللّه » و به بیان بهتر در نتیجه توجه به این فقر به منصه ظهور می رسد. این عزت اجازه هیچ گونه تملق و چاپلوسی و نمایش روحیه کاسبکارانه و مادی گرایانه و بهره گیری از آن را به هنرمند نمی دهد. ضمن آنکه هنرِ برآمده از این تفکر نیز مبین عزت هنرمند و معرفی کننده عزت مطلوب به مخاطب است. این هنر عزت خویش را در تحقیر دیگران، به خصوص دیگرانی که با او سر عناد و دشمنی ندارند، جستجو نمی کند.
معنویت گرایی: معنویت گرایی از بسیاری جهات می تواند موردنظر قرار گیرد که در این مختصر به جنبه ای از آن که به نیازهای انسان متوجه است اشاره می شود. یکی از بارزترین ویژگی های هنر رایج در جهان مادی گرای تحت سلطه تفکر غیردینی (یا غیرمعنوی و حسابگر)، تهییج مشتهیات مادی انسان به منظور ایجاد نیاز کاذب در جهت تقاضای مصرف در جهت تأمین بازار برای تولیدات صنعتی است. در واقع، هنر مورد نظر در بسیاری زمینه ها در خدمت سیستم سرمایه داری جهانی قرار می گیرد. این در حالی است که هنرمند دینی به جملگی نیازهای انسان در حد متعادل توجه داشته و تأکید اصلی و بنیادین خویش را بر نیازهای معنوی و روحانی که معمولاً مغفول می مانند قرار می دهد. در عین حال از نیازهای مادی و فیزیولوژیکی انسان نیز غافل نمی ماند، با این تفاوت که در اینجا نیازها را متذکر نشده و به عبارت دیگر در پی تهییج آنها نیست بلکه به دنبال هدایت آنها بوده و پاسخگویی به آنها به طریق انسانی را جستجو می نماید. برای نمونه، در حالیکه هنرمندی که در خدمت سرمایه داری است موضوعاتی جنسی را دستمایه اصلی خویش برای تهییج مشتهیات می نماید و یا حداقل ابایی در استفاده از آن به عنوان ابزاری برای بیان آراء خویش ندارد، هنرمند متأله بدون غفلت از این نیاز و این موضوعات سعی در کنترل و هدایت آنها دارد. به تعبیر مرحوم علامه جعفری تلمبه زدن به فواره ای که خود به خود جهشی بسیار زیاد دارد صحیح نیست.(4) بلکه برعکس این فواره نیازمند کنترل و هدایت است.
حق گرایی: از آنجایی که در تفکر دینی، انسان که جانشین خداوند در زمین است و اصولاً نقش جانشینی اش ایجاب می نماید تا اعمال خویش را به صفات فعل الهی متصف گرداند، اهتمام و تعهد هنرمند رشد یافته در این مکتب و معتقد به این تفکر نیز در جهت شناسایی این صفات و تجلی بخشیدن به آنها می باشد. علاوه بر آن ویژگی هایی که در این مقاله از آنها ذکری رفته است، حق بودن یکی از بارزه های اصلی فعل الهی است که به کرّات به آن اشاره شده است (حجر: 85، احقاف: 3 و...) این اصل علاوه بر اثبات خویش، بسیاری زمینه ها و پدیده هایی را که در جهت مخالف و بر ضد آن عمل می نمایند نفی می نماید. برای نمونه بازیچه بودن پدیده ها و بطالت و بیهودگی آنها از وجوه بارز مخالفت و ضدیت با حق بودن است که اینها نیز صراحتا مورد اشاره قرار گرفته اند (انبیاء: 16، آل عمران: 191 و ص: 27) به این ترتیب گرایش به حق و بیان آن به انحاء مختلف ویژگی بارز آثار هنرمندی است که فضای تفکر دینی هادی و راهنمای اوست. و طبیعی است که این طریق عاری از خطر و دشواری نخواهد بود.
گفت آن یار کزو گشت سرِ دار بلند |
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد |
یکی از بارزه های دوران معاصر تمرکز بر منافع گروهی و صنفی و حزبی است که علیرغم کاربردهای مفیدی که می تواند داشته باشد، در بسیاری موارد سبب بی توجهی به حقوق دیگران و حتی غفلت از برخی اصول و ارزش های انسانی می گردد. اما افراد دین باور در عین حضور در تشکیلاتی که در جهت وحدت بخشیدن به جامعه و فراهم آوردن امکان کار گروهی عمل می کنند از توجه به حقایق و اصول مطرح در آموزه های دینی و الهی نیز غافل نمی مانند و نمونه های بارز این موضوع را در انجمن ها و صنوف تاریخی ایرانی می توان مشاهده کرد که سرمشق و پیشوا و مقتدای خویش را امام علی بن ابیطالب علیه السلام می دانستند. در حقیقت این انجمن ها با معرفی این الگو و اسوه برای خویش، بر حق گرایی و عدالتخواه بودن خود اگر چه که برخلاف منافع (ظاهریشان) باشد، تأکید می ورزیدند.
کمال گرایی: ضرورت وفاداری به آرمان گرایی و اوج گرفتن به سمت آرمانی که تفکر دینی برای انسان معرفی می کند، توجه و گرایش به کمال و اهتمام در طی مدارج و مراتبی است که هر کدام از درجه و مرتبه مادون خود کاملتر باشند. در حقیقت رکود و ایستایی مخالف آرمانگرایی مطرح در تفکر دینی است. به همین دلیل است که می توان ادعا کرد که تفکر دینی بشریت را به ملحوظ داشتن مرتبه ای فراتر از آنچه که در مکاتب غیردینی (که بر ظواهر امور استناد نموده و براساس دستاوردها و موضوعات کمّی شکل می گیرند) مطرح است، ترغیب و هدایت می نماید.
کیفیت گرایی: به جهت بنیاد نهاده شدن تفکر دینی بر متافیزیک و معنویت آن، کسانی که با این تفکر زیست و فعالیت می کنند تمرکز بر کیفیت معنوی و ارتقاء آن در حیات را وجهه اصلی همت خویش قرار می دهند. در غیر این صورت، همانگونه که در قرون اخیر شاهد هستیم سیطره کمیت بر همه چیز جوامع حاکم شده و پیروان این تفکر برای کیفیت اصالتی قائل نیستند. این کمیت گرایی ناشی از سیطره علم (science)و نه توجه به حکمت، و نتیجه تسلط عقل حسابگر (ratio) و نه عقل کلی است که بر فعالیتهای بشری و از جمله هنر رایج حاکم شده است.»(5) «نیازی به گفتن نیست که مدرنیسم که برای بسیاری مترادف با سکولاریسم است زندگی روزانه مسلمانان را در لباس و معماری و شهرسازی و تزئین و رژیم غذایی را تحت تأثیر قرار داده است.»(6) این را نیز می توان روشی هنرمندانه نامید که هر موضوع مورد نظری را به نحوی گیرا و جذاب و حتی به صورت یک شوک و رعشه بر جامعه تحمیل نمود. ولی سؤال اینجاست که بین بیان هنرمندانه موضوعی که انسان را بیدار سازد با بیان هنرمندانه موضوعی که انسان را به خواب ببرد، بین هنری که معنویت حیات و غایت زندگی و چگونگی دستیابی به آن و عدالت و آزادی و زیبایی را بیان می کند و هنری که تهییج مشتهیات مادی و مصرف و حداکثر جنبه های مادی زندگی را یادآوری می کند تفاوتی نیست؟ در اینجاست که تأثیر تفکر دینی بر هنرمند، خویش را می نمایاند و اثر هنری به گونه ای خلق می شود که بتواند کیفیت محیط و فضا و زندگی را ارتقا دهد و حداقل تفاوت کیفیت و کمیت را و لزوم توجه به کیفیت را بیان نماید.
قصه ای بیدار سازد قصه ای خواب آورد
اصلاح گری: هنرمند تربیت شده در فضای تفکر دینی به تبع آرمانی که برای خویش و جامعه قائل است و در جهت ادای وظیفه در رسالتی که در هدایت جامعه بشری برای خویش می شناسد، همواره دست به خلق آثاری می زند که در جهت اصلاح و رفع فساد ایفای نقش نماید. با توجه به آرمان و غایت مطرح در تفکر دینی و پایان ناپذیری سیر کمالی آن، اصلاح گریِ کمال جویِ آن نیز طبیعتا متوقف نخواهد شد. اصلاح گریِ مورد نظر در بطن تفکر دینی نهفته است. و به همین دلیل در کلام الهی عمل صالح بارها در کنار ایمان و بالنتیجه بعنوان یکی از بارزه های اصلی آن ذکر شده است. (بقره: 25، عصر: 3 و...)
اصول گرایی: هیچ یک از موضوعاتی که به نحوی به آزادی انسان و یا تحولات و تکامل فکری او اشاره دارند (مثل نوگرایی و آزادی) نافی اهمیت اصول بنیادین مصرح در تفکر دینی نیستند. ضمن اینکه حتی این موضوعات ظاهرا متقابل با اصول گرایی، کمک شایان توجهی به تبیین و وضوح اصولی می نمایند که از سوی تعالیم وحیانی معرفی شده اند. به بیان دیگر موضوعاتی چون نوگرایی یا آزادی و سایر موضوعات ضمن آن که امکان تفسیر روزآمد اصول را فراهم می کنند خود نیز در پرتو اصول معنوی و الهی معنای ویژه ای را به نمایش می گذارند که با معنای آنها در مکاتب غیرالهی و غیردینی متفاوت است.
قرنها بگذشت و این قرن نوی است |
ماه آن ماه است و آب آن آب نیست |
عدل آن عدل است و فضل آن فضل هم |
لیک مستبدل شد آن قرن و امم |
قرنها بر قرنها رفت ای همام |
وین معانی بر قرار و بر دوام |
آب مبدل شد در این جو چند بار |
عکس ماه و عکس اختر برقرار |
پس بنایش نیست بر آب روان |
بلکه بر اقطار عرض آسمان |
در حقیقت سخن این است که اصول بنیادین تفکر دینی با اصولی که به صورت فطری در همه انسانها به ودیعه نهاده شده است تناقض و ضدیتی ندارند. برای نمونه رابطه اصل ایمان به خالق با نوگرایی را در سطور زیر می توان یافت: «انسان هنگامی که درباره مقام شامخ ربوبی از اعماق وجدان می اندیشد و تمام منِ خود را در جریان دریافت الهی می گذارد، کاملاً در می یابد که هر لحظه با زندگی جدیدی روبرو می گردد، و در این زندگانی جدید تازگی روح را احساس می کند، و در این تازگی روح، تازگی ارتباط و تماس با خدا را در می یابد.»(7)
ای جهان کهنه را تو جان نو |
از تن بیجان و دل افغان شنو |
آرمان گرایی: آرمان گرایی نیز از مقولات موردنظر جملگی مکاتب فکری و جوامع انسانی است که در هر مکتب و جامعه ای معنای مبتنی بر جهانبینی رایج را دارد و تجلی آن در آثار جویندگان آن نیز از یکدیگر متمایز است. برای نمونه آرمان گرایی مطرح در تفکر دینی در پی تحصیل لقاء الهی است، در حالیکه حتی متدینین ممکن است در مراحل پائین تری از این آرمان گرایی خواهان بهشت الهی و رهایی از دوزخ باشند. منکرین حیات اخروی نیز به ظهور جامعه ای ایده آل حتی برای نسلهای بعد دل می بندند، و حتی کسی ممکن است آرمان هایشان را در دستیابی به برخی آمال دنیوی محدود نماید. به این ترتیب ملاحظه می شود که آرمان های انسان ها با یکدیگر متفاوت و در طیف وسیعی از «خور و خواب و خشم و شهوت» تا وصول به قرب خالق هستی در نوسان است، و هر چه انسان ها توسعه یافته تر باشند آرمان هایشان نیز متعالی تر خواهد بود.
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر |
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست |
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما |
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست |
حاصل آن که هنرمند تربیت یافته در فضای تفکر دینی هم برای خود و هم برای بشریت آرمان ها و اهدافی عالی قائل است که دستیابی به آن ها به سادگی میسر نیست. ضمن آن که این آرمان ها انسان ساز بوده و ضرورت دستیابی به آن ها رشد انسان و ترقی او به سمت کمال و کسب کرامت های انسانی می باشد. در نتیجه آثاری که توسط چنین هنرمندی خلق می شوند، به انحاء مختلف به آرمان موردنظر اشاره داشته و در عین ترغیب انسان برای وصول به آن، راههای طی طریق را نیز به او نشان می دهند.
میزان گرایی: این موضوع به معنای باور به وجود معیارهایی برای خلق آثار هنری و برای ارزیابی آثار و آراء مبانی آن هاست. در حقیقت وجود میزان در فضای تفکر دینی، هنرمند را از درافتادن در دام عواقب بی بندوباری (به نام آزادی) می رهاند. هنرمند الهی هم برای خویش، هم برای موضوع، هم برای ابزار بیان، هم برای چگونگی بیان، هم برای روش استفاده از ابزار و هم برای ارزیابی نتایج مترتب بر نشر آثار هنری معیارهایی قائل است که از تفکر و جهانبینی او برخاسته اند. در حقیقت او جهان و آثار هنری را از دید و چشم دیگران (سایر مکاتب) نمی بیند، تا خوبی و بدی آن ها را نیز مطابق با آراء آنان ارزیابی کند. او با چشم خویش و با بصیرت الهی پدیده ها را ارزیابی می کند. این نکته بنیادین مغفولی است که گریبان گیر بسیاری جوامع و افراد به خصوص در ممالک جهان سوم می باشد که به ویژه در مقولاتی چون پیشرفت و توسعه و علم و هنر با معیارهای غربی وضع خویش را ارزیابی می کنند و در واقع خویش را از دید بیگانه می بینند. واضح است که در صورت مغایرت معیارها با جهان بینی و فرهنگ بومی و ملیِ جامعه نتیجه ارزیابی (مطلوب بودن یا نبودن آن) متضاد با نتیجه ای است که با ارزیاب توسط معیارهای ملی به دست می آید.
کل گرایی: کل گرایی (holism) که به عنوان نوعی نگرش به پدیده های موجود در عالم هستی، در مقابل جزءگرایی (atomism) رایج در تفکر مدرنیستی مدتی است با قدرت تمام در بسیاری مقولات علمی (فیزیک و ریاضی و طبیعیات و فلسفه) مطرح می باشد، در حقیقت جلوه ای از وحدت یا وحدت در کثرتی است که از ادوار بسیار دور توسط حکمای الهی مطرح بوده است.
این جهان کوه است و فعل ما ندا |
سوی ما آید نداها را صدا |
رواج تفکر جزء گرایانه که هر پدیده ای را مستقل از سایر پدیده ها مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داده و نتایج حاصل را به عنوان روشی برای برخورد با آن پدیده مطرح می نماید، در مقابل تفکر کل گرایانه که به تأثیر متقابل پدیده ها و نتایج حاصل از این تأثیرات توجه دارد رنگ باخته است. این امر به خصوص در مقوله محیط زیست و پدیده های طبیعی به وضوح رخ نموده است.(8) کل گرایی که در واقع بارقه ای از وحدت گرایی حکمای متأله است در قلمرو هنر نیز کاربردی وسیع دارد، چرا که مباحثی چون ویژگی ها و برآیند اثرات اجزاء متشکله هنرها، رابطه هنرها با یکدیگر، تأثیر جهان بینی و فرهنگ در شکل گیری هنر، تأثیر هنر بر فرآیند تکاملی فرهنگ و جهان بینی، و وحدت بین انسان و محیط و فرهنگ و آثار او را که امروزه (حتی از نظر علم تجربی نیز) اموری غیرقابل انکار هستند، در بر می گیرد، طبیعی است که هنرمند متأله کلیتی را مدنظر قرار داده و تأثیرات متقابل این دو عالم بر یکدیگر را درک نموده و به انحاء مختلف آن را با مخاطب خویش در میان می نهد.
رمزگرایی: رمزگراییِ هنرمندی که در فضای تفکر دینی کار می کند، موضوعی اختیاری و از روی تفنن نمی باشد. بلکه به جهت ماهیت معنوی و غیرمادی موضوعات و مفاهیم مطرح، هنرمند ناچار به استفاده از زبان و ابزاری است که توسط آنها بتواند مضامین معنوی و روحانی را تجلی کالبدی و عینی بخشیده و به وسیله آنها با مخاطب رابطه برقرار کرده و مفاهیم موردنظر خویش را به وی القاء نماید.
آن چه نشنیده گوش، آن شنوند |
و آن چه نادیده چشم، آن بینند |
سمبل ها و رموز در تفکر دینی علائمی قراردادی که به سهولت قابل تغییر باشند نیستند، بلکه پدیده هایی هستند که در دورانِ طولانیِ عمر بشریت شکل گرفته اند. بسیاری از آن ها نیز استنتاجی مستقیم و بی واسطه از متون مقدس می باشند. سمبل ها با نشانه ها (آن گونه که در دوران معاصر رواج داشته و البته به اشتباه سمبل یا نماد نیز نامیده می شوند) سنخیتی نداشته و به موضوعات و مضامین معنوی اشاره دارند. در واقع سمبل ها ابزار مادی بیان مفاهیم معنوی و غیرمحسوس هستند که هنرمند و مخاطب او به آن ها باور دارند.(9)
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی |
صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی |
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت |
بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی |
در نیابد این سخن را هیچ گوش ظاهری |
گر ابو نصر و گر بوعلی سیناستی |
نوگرایی: با ذکر این نکته که از نظر این نوشتار بین «نوگرایی» مطرح در تفکر دینی و الهی با گرایش به «مدرنیسم» و «تجدد»ی که در دوران معاصر مدنظر بوده و براساس مکاتب فکری غیردینی شکل گرفته است تفاوت ماهوی و بنیادین (و حتی تضاد) وجود دارد(10)، هنرمند متأله همواره در پی بیان «نو» و در حقیقت کشف بطون و زوایای جدیدی از حقایق معنوی و ارائه آن به جامعه خویش است. این سخن به معنای آن است که به جهت ثابت بودن و البته صعوبت شناخت و درک حقایق عالم که نیازمند مراقبه و تزکیه و سیر در آفاق و انفس و یافتن صلاحیت لازم است، به علاوه وجود جلوه های متفاوتی که از این حقایق که خود جلوه ای از حقیقت مطلق هستند، هر گونه و هر میزانی از نوگرایی که اِعمال گردد کسالت آور و یکنواخت نبوده و شباهتی بین آثار متفاوت (الاّ در اصول) نخواهد بود. همانگونه که غزلیات حافظ و مولوی و سنایی و سعدی یک حقیقت واحد و تجلیات آن حقیقت را به زبان های متفاوتی بیان کرده اند.
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب |
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است |
در واقع نوگرایی مدنظر، عبارت از بیان سیر هنرمند در عالم معنا و درک و مکاشفه او از حقایق عالم می باشد، که با نفی گذشته و فرهنگ که مدرنیسم مبلّغ آن است و به طریق اولی با مدگرایی و خودنمایی رایج و از خودبیگانگی و تقلید قرابت و نسبتی ندارد. در حقیقت نوگراییِ مطرح در تفکر دینی پاسخی مناسب به روح جستجوگر انسان و به دلیل مراتب و درجات معنوی است که بر عالم هستی حاکم است. ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که نوگرایی منحصر به هنر نبوده و در همه مقولات حتی ایمان (و البته با معاییر خاص خویش) نیز مطرح است به طوری که «اگر ایمان و علاقه شما نتواند محصول عالی تازه جویی روح شما بوده باشد، هوا و هوس ها و جوش و خروش های حیوانی آسیاب متحرک روح شما را اشغال خواهد کرد.»(11)
هر نظرم که بگذرد جلوه رویش از نظر |
بار دگر نکوترش بینم از آنکه دیده ام |
انسان گرایی: با تذکر این نکته که انسان گرایی مطرح در تفکر دینی که انسان را اشرف مخلوقات و خلیفة اللّه می داند با انسان مداری (humanism)مطرح در تفکر مدرن که بشر را جایگزین خداوند در زمین می داند تفاوت ماهوی دارد. انسان گرایی هنرمند در تفکر دینی در پی جستجوی راههایی است که بشریت را به ارزش خویش، به رابطه اش با عالم وجود، به اهداف غایی حیاتش، و به چگونه ره سپردن در راه مستقیمی که ضلالت و گمراهی ندارد متذکر سازد. هنرمند بیشتر از آن که به فکر رفاه و خوشبختی دنیایی و حتی سعادت اخروی انسانها باشد، به وحدت حیات انسان و غیرقابل تفکیک بودن ساحتهای حیات می اندیشد. او به این فکر نیست که مثلاً دینی (چون اسلام) هم دین دنیاست و هم دین آخرت، یا هم به مادیت توجه دارد و هم به معنویت، بلکه فراتر از اینها آن را گوهر واحد و یگانه ای می داند که بین دنیا و آخرت و مادیت و معنویت مرز و جدایی قائل نیست. در تفکر دینی عملی ظاهرا دنیایی می تواند بار معنوی قوی داشته باشد و بالعکس عملی ظاهرا دینی (و حتی عبادی) می تواند عامل ضلالت گردد (ماعون: 6).
آزادی: دین و تفکر دینی آزادگی و حریت و استقلالی را برای هنرمند به ارمغان می آورد که هیچ عاملی یارای خدشه به آن را ندارد.
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد |
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک |
آزادیِ هنرمند متأله، آزادی از قید و بندهایی است که بسیاری از انسان ها را به راحتی اسیر می کنند. روح و معنای هنرمند است که آزاد است و حتی اگر ظاهرا در بند ظاهری باشد، حتی زندانبانان او معترفند که نتوانسته اند روح او را به زنجیر کشند. نمونه بارز این آزادگی را در زندگی سراسر آزادگی حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام می توان دید که نه تنها نتوانستند کوچک ترین خدشه ای به آزادی روح آن بزرگوار وارد کنند که حتی او بود که بندیان دنیا (و آزادهای ظاهری) را نیز به بند خود و خدای خود گرفتار کرد. هنرمند متأله جز برای خدای خود و جز در راه او و رضای او گام بر نمی دارد. در حقیقت آزادی موردنظر هنرمند رشد یافته در فضای دینی، در عین عبودیت حق تعالی به ظهور می رسد. در حالی که آزادی مطرح در فضای غیردینی آزادی انسان از انسانیتی است که خالق او برایش مقرر کرده است. یعنی اینکه هر عملی مجاز است. رشد این وجه از آزادی عکس العملی در برابر وضعیتی بوده که در بسیاری جوامع وجود داشته و عده ای برده عده ای دیگر بوده اند. به بیان دیگر مقابله انسان ها با تبعیضات ناروا به صورت تفریطی وضعیت قبل یعنی به صورت آزادی مطلق و بی قید و شرط ظاهر شده است.(12)
امیدبخشی: در جهت ترویج تفکر دینی و معرفی مراحل زندگانی و حیاتی که این تفکر برای انسان قائل است، هنرمندِ پیروِ این تفکر نیز، از این نکته غافل نمی ماند که اولاً مراحل حیات و جایگاه هر کدام در فرایند حرکت انسان را به مخاطب معرفی کند، و ثانیا هیچ گاه هیچ کس را از امکان وصول به فلاح و رستگاری مأیوس نمی کند. بلکه بالعکس آن چه که به بشریت معرفی می کند امید و راه های وصول به سعادت است. او در عین حالی که متعهدانه راه های ناصواب را معرفی می کند چگونگی بازگشت از آن ها و به عبارت بهتر چگونگی اصلاح مسیر را با تذکراتی انسان ساز و نه انسان سوز با مخاطب در میان می نهد.
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد |
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم |
هدایت: از آن جایی که برای جملگی موضوعات و آداب و اوامر و نواهی (مذکور در ادیان و به ویژه در ادیان ابراهیمی و بالاخص در اسلام که بنا به اعتقاد پیروانش که اتفاقات تاریخی نیز آن را تأیید نموده است آخرین دین الهی است) می توان در هر مقوله ای از حیات و زندگی مصداق خاصی یافت، جستجوی معنا و مصداق آن ها در مقوله هنر نیز یکی از منابع فکری هنرمندی است که در فضای تفکر دینی فعالیت می کند. برای نمونه هنرمند با احساس رسالت و ادای تکلیف و وظیفه ای که در قبال جامعه خویش دارد، سعی بر بیان نکات و مطرح نمودن موضوعاتی خواهد داشت که با ارتقاء آگاهی و دانش جامعه به هدایت جمعی منجر شود. به این ترتیب معرفی نیکی ها و بیان زشتی ها و البته تبیین راه های بهره گیری یا احتراز از آن ها به همراه بیان عواقب مترتب بر آنان از محرک های اصلی فعالیت هنرمند متأله است. در این وادی هنرمند هیچ گروه یا قشری از جامعه را مغفول نمی گذارد. در واقع او همانند مقتدای خویش (که رحمة للعالمین است) جملگی انسان ها و آحاد جامعه خویش را مدنظر داشته و به ارتقاء آگاهی و دانش و هدایت آنان توجه دارد. این توجه شامل همه گروه های سنی، اقشار اجتماعی، مدارج مختلف علمی، صنوف، اقوام، و جنسیت های مختلف می گردد. زیرا غافل شدن از هر بخشِ هر یک از گروه ها سبب می گردد تا آنان برای دریافت آگاهی و اطلاعات به منابع دیگر رجوع نمایند، و این امری است که بسیاری جوامع معاصر با آن مواجه هستند.
شجاعت: شجاعت فضیلتی اخلاقی است که حد تعادل قوه غضبیه بوده و به همراه فضایل عفت و حکمت بروز فضیلت عدالت(13) را در انسان و جامعه به منصه ظهور می رساند. تفکر دینی که سبب می شود تا انسان با اتکای به حضرت حق از احدی نهراسد و حقیقت را بیان نموده و آن را پیروی کند، زمینه ساز بروز شجاعتی است که به حق گرایی و صداقت و سایر صفات پسندیده منجر می شود.
در شجاعت شیر روبا نیستی |
در مروت خود که داند کیستی |
شجاعت هنرمند متأله، نه تنها در طول تاریخ، که امروزه بیشتر از هر زمان دیگر اهمیت و راهگشایی خویش را نمایانده است. دوران معاصر دوره ای است که چوب تکفیر کاسبکاران و مدگرایان و مادیگرایان و خرافه پرستان، در لباس و به نام علم و عقل و تجربه و توسعه و پیشرفت بیش از همیشه و بسیار بی رحمانه تر و سبعانه تر از قرون وسطی انسان های آزاده معنویت گرا را تهدید می کند. و به همین دلیل است که شجاعت مصلحان و هنرمندان ضروری تر از هر زمان دیگری است که این شجاعت تنها در پرتو زیستن در فضای تفکر معنوی دینی به منصه ظهور می رسد.
حضور: هنرمند تربیت شده در فضای تفکر دینی، از جهات بسیاری به موضوع حضور توجه دارد. اولین مورد، احساس و باور به حضور حق تعالی و اهتمام در نمایش این حضور است که در میان مسلمین سابقه ای طولانی دارد: هنر (همانند علم) در عالم اسلام در فضایی تنفس کرده است که خدا در همه جای آن حضور داشت. علم و هنر بر پایه توحید استوار بودند. هنرها و علوم مدرن، به عکس، در جهانی سیر می کنند که خدا در هیچ جای آن نیست، و اگر هست با علوم (و هنرها) بی ارتباط است.(14) مورد دوم حضور و همراهی هنرمند با اقشار مختلف جامعه به منظور شناخت و درک بهتر مسائل در جهت یافتن راه های منطقی بیان موضوعات و برقراری ارتباط با جامعه است. در مرحله دیگر هنرمند در معرفی و یا به عبارتی حاضر نمودن و در پیش چشم داشتن اصول و ارزش های الهی برای خویش و جامعه اهتمام می ورزد. به این ترتیب حضور الهی در آثار او (مخفی یا پیدا) مشهود است. این بحث را شاید بتوان در سلوک چهارگانه عارفان(15) جستجو نمود که نهایتا حضور عارف در میان مردم به همراه حضرت دوست است. به این ترتیب حضور هنرمند تربیت شده در تفکر دینی در میان جامعه خویش به همراه احساس و باور و ایمان به حضور خالق است.
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور |
پنهان نبوده ای که هویدا کنم ترا |
صداقت: هنرمند متأله که یکی از ابعاد رسالت خویش را در آگاهی دادن به جامعه خویش می داند، در عین حالی که موضوعات مورد نیاز جامعه را به وی گوشزد می نماید از هر گونه بزرگ نمایی یا کوچک نمایی موضوعات احتراز می ورزد. آثار صادق اگر چه آثاری هستند که هم چون آئینه به بیان بی کم و کاست پدیده ها می پردازند، اما به دلیل ماهیت هنرمندانه شان آینده ره سپردن در راه موجود را نیز به جامعه تذکر داده و راه های اصلاح و تقویت زیبائی ها و نیکی ها را نیز فرا راه مخاطبین خود قرار می دهند. در واقع صداقت هنرمند را هم در بیان موضوعات، هم در شیوه بیان، هم در هدایت ها، و هم در بیان اهمیت هر موضوع می توان مشاهده کرد. صداقت گرایی هنرمند متأله سبب نمی شود تا به بهانه صداقت و لزوم بیان واقعیات به جزئیات پرداخته و موضوعات اصلی جامعه را مغفول بگذارد. تعهد به صداقت، هنرمند را از هر گونه ریا و فریب مصون داشته و به همین دلیل هنرمند صادق اعتماد مخاطب را نیز جلب می نماید. هنرمند متأله صادق است چون خدایش چنین خواسته است:
خدا زان خرقه بیزار است صد بار |
که صد بت باشدش در آستینی |
طبیعت گرایی: طبیعت گرایی موردنظر در تفکر دینی نه مبتنی بر تکرار و تقلید از طبیعت و نه عکس العمل مشکلاتی است که در اثر بی توجهی جوامع مدرن به آن به صورت تخریب و ظهور فاجعه های زیست محیطی بروز نموده و بالنتیجه عده ای را به سوی اقدام برای حفاظت از طبیعت هدایت نموده است. طبیعت گرایی در تفکر دینی عبارت از نگرش به طبیعت به عنوان آیات الهی، به عنوان ابزار شناخت، به عنوان منابع و تجلیگاه قوانین حاکم بر عالم هستی، و به عنوان الگو برای دریافت اصولی است که زیبایی طبیعی را به وجود آورده و عامل بقا و تداوم حیات عالم هستی می باشند.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست |
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست |
علاوه بر چنین نگرشی به طبیعت، عناصر طبیعی همواره به عنوان نماد و سمبل و آیه و راهنمای هنرمندان ایفای نقش نموده اند.
«زیر بیدی بودیم.
برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم:
چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این می خواهید؟»(16)
بوم گرایی: اگر چه که به جای واژه بوم گرایی، استفاده از تعابیری چون استقلال، خودباوری، خودکفایی، و امثالهم نیز ممکن بود، ولی اصطلاح بوم گرایی از آن جهت برگزیده شد تا ضمن توجه دادن به تعابیر فوق در قالب آن، بتوان از تعبیری نو نیز که اخیرا رایج شده است استفاده نموده و جوانب آن در تفکر دینی را روشن نمود. مفهوم موردنظر برای بوم عبارت از مجموعه محیط طبیعی، انسان، فرهنگ و از همه مهم تر باورها و جهان بینی انسان می باشد. به این ترتیب بوم گرایی در درجه اول باید متوجه باورها و جهان بینی بوده و بهره گیری از منابع و ابزار را بر پایه مبانی نظری و معیارهای منبعث از آن انجام دهد و تنها این روش است که می تواند به استقلال، خودباوری و خودکفایی منتهی شود. در این جاست که وظیفه خطیر هنرمند در آگاهی دادن به جامعه و ترغیب آنان به خودباوری و رهایی از خود بیگانگی و احساس حقارت در مقابل بیگانه روشن می شود. یکی از نتایج مثبت بوم گرایی تقویت هویت جمعی و ملی جامعه در جهت ایجاد حس وحدت و یگانگی و رهایی از خود بیگانگی است.(17) بارزه های هنر در فضای تفکر دینی
همان گونه که می توان برای هنرمند اهدافی را قائل شد که نگرش او و فعالیت هایش را جهت و شکل می دهند. تأثیر آن اهداف در آثار هنری و یا به عبارتی تجلی آرمان ها و اصول جهان بینی هنرمند در هنر وی نیز امری در خور توجه است. علاوه بر ظهور زیبایی، تعادل، وحدت، توازن و سایر صفات منبعث از ویژگی هایی که برای هنرمند متأله بیان گردید، در آثار هنری خلق شده توسط هنرمندی که در فضای تفکر دینی فعالیت می کند، صفات دیگری را نیز می توان ذکر کرد که اهم آن ها به شرح زیر است. با این توضیح که در جهت احتراز از تکرار مطالب، توضیح ویژگی های فوق و یا به عبارتی مطالعه تجلی بارزه های هنرمندی که در فضای تفکر دینی به خلق آثاری می پردازد در هنر وی به بخش قبل مقاله (بارزه های هنرمند در فضای تفکر دینی) و سایر منابع ذی ربط ارجاع می شود.
هویت: بحث هویت و اهمیت آن یکی از مهم ترین مباحثی است که بشریت به انحاء مختلف به آن متوجه است. هویت معنوی و فرهنگی و انسانی و ملی و فردی و جمعی و ظاهری مراتب مختلفی از هویت هستند که افراد و جوامع گوناگون به انحاء متفاوت بر یک، چند و یا جملگی آن ها تمایل داشته و البته تعاریف خاصی نیز برای آن ها قایل هستند. تفکر دینی نیز به نوبه خود برای مراتب و انواع مختلف هویت، تعریف و معنا و اهمیت خاص خود را قائل است که با تعاریف مطرح در تفکرات و مکاتب غیردینی کاملاً متفاوت است. هنرمند متأله ضمن آن که هویت فردی خویش و مخاطبانش را مورد توجه قرار می دهد، هرگز آن را به معنای بریدگی از جامعه و تفاخر و به طور اجمال فردگرایی رایج (individualism) که حاصلی جز احساس غربت و از خودبیگانگی و بحران هویت(18) ندارد تلقی نمی نماید. هویت جمعی موردنظر وی نیز متقابلاً به معنای نفی اهمیت آحاد جامعه و اصالت کامل جمع نمی باشد. هنرمندی که آثار خویش را بر مبنای تفکر دینی ارائه می نماید برای سرزمین و وطن آن چنان اهمیتی قائل است که در بدو امر بسیار متعصبانه به نظر می رسد، ولی در عین حال این اهمیت دادن به معنای غفلت از سایر جوامع انسانی و بی مسئولیتی در قبال آن چه که در سایر سرزمین ها می گذرد نیست. یکی از ویژگی های بارز مراتب مختلف هویت در این وادی صبغه معنوی و فرهنگی آن هاست که به خصوص در مقایسه با هویت مطرح در مکاتب مادی این تمایز به نحو بارزی نمود دارد.
اصالت: آثار و نتایج فعالیت های انسانی معمولاً تحت دو عنوان اصلی «اصیل» و «تقلیدی» قابل دسته بندی هستند. با توجه به مباحثی که در مورد تأثیرپذیری آثار انسانی از جهان بینی پدیدآورنده آثار مطرح شد، اهمیت اصالت داشتن و غیرتقلیدی بودن ابداعات و ساخته های انسانی روشن می شود، تقلید از آن جهت ناپسند بوده و لااقل مطلوب تلقی نمی شود که حاصل تفکرات دیگران را به بیانی دیگر (و حتی گاهی کاملاً مشابه شکل قبلی) ارائه می نماید. ناپسندی تقلید (و به خصوص تقلید کورکورانه و جاهلانه و از روی خودبیگانگی و احساس حقارت) به حدی است که نفی بسیاری موضوعات به استناد تقلیدی بودن آن ها انجام می شود. برای نمونه افلاطون با استناد به تقلیدی بودن «هنر» (شعر و نقاشی)، آن را برای اهل مدینه فاضله نفی می نماید. او معتقد است که: «در مورد هر چیز سه فن هست: موضوع یکی به کار بردن آن چیز است، موضوع فن دوم ساختن آن است، و موضوع فن سوم تقلید آن. بنابراین یگانه معیار قابلیت وزیبایی و درستی هر چیز، اعم از این که آلتی باشد یا عملی یا موجودی جاندار، هدفی است که آن چیز، خواه به دست آدمی و خواه به دست طبیعت، برای آن ساخته شده است.»(19) او عمل هنرمندان را جزء فن سوم (تقلید) شمرده و نتیجه می گیرد که «همه شاعران، اعم از هومر و دیگران، چه در مورد قابلیت انسانی و چه در دیگر موارد، فقط اشباح و سایه هایی به ما می نمایند و از درک قابلیت راستین و دیگر حقایق ناتوانند.»(20) در واقع او تقلید را از آن جهت مذموم می شمارد که عاری از حقیقت و اصالت و راستی است.
خلق را تقلیدشان بر باد داد |
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد |
موضوع اصالت نه تنها به غیر تقلیدی بودن ایده ها و آراء و حتی چگونگی و روش بیان آن ها مربوط است، که به غیر تقلیدی (و ملی و بومی) بودن ابزار بیان اثر هنری نیز مربوط می شود. برای مثال خلق آثار هنری مبتنی بر تفکرِ توحیدی با ابزار و سبک ها و روش های شرک آلود نمی تواند بیانگر اصالت اثر هنری باشد. چنانچه مسلمین نیز در ابتدای امر بسیاری هنرها رایج تمدن های هم زمان خویش را برای بیان باورهای خود به کار نگرفتند(21) که نمونه های آن پیکرتراشی و تصویرگری هستند. این در عین حالی است که بسیاری اشکال و موتیف ها (و حتی مباحث فلسفی) را از سایرین اخذ نمودند و با استحاله آن ها به آن صبغه ای اسلامی بخشیدند، که نمونه های بارز آن را در معماری و فلسفه می توان مشاهده کرد. بنابراین به این اصل مهم باید توجه کرد که هر نوع هنری براساس جهان بینی پایه اش روش و زبان خاص خود را طلب می نماید و هر ظرف و روش و ابزاری برای هر نوع هنری مناسب نیست.
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست |
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود |
چند بعدی بودن: بسیار شنیده می شود که در تعریف یا توجیه آثار هنرمندان بزرگ و نام آوری همچون غزل سرایان عارف این موضوع که آثار آن ها مورد توجه انسان هایی با باورها و جهان بینی های مختلف می باشد، به عنوان چند بعدی بودن این آثار معرفی می گردد. بدون ورود در مباحث مرتبط با میزان و کیفیت این موضوع، در این جا تنها به این نکته اشاره می شود و یا به عبارتی این نکته نیز به عنوان معنایی دیگر برای چند بعدی بودن مطرح می شود که این آثار با استفاده از جنبه مادی و جسمانی و پائین ترین مرتبه یک موضوع یا شی ء، اعلاترین مرتبه آن را مدنظر دارند. مثلاً وقتی که عرفا از عشق و شراب و شاهد و طرب و میخانه و امثالهم سخن می گویند، ممکن است که تنها مصادیق دنیوی آن ها به ذهن خاکیان و مبتلایان به دنیا متبادر شود، ولی برای جویندگان حقیقت و عارفان باللّه مفاهیم و مصادیق معنوی و روحانی و اخروی این اسماء و موضوعات تداعی می شود.
به مستوران مگو اسرار مستی |
حدیث جان مگو با نقش دیوار |
در حقیقت این چند بعدی بودن مصداق بارز رمزگرایی است که برای بیان و تجسم مفاهیم معنوی چاره ای جز بهره گیری از آن نیست. «معنی شعر سمبلیک این نیست که مثلاً وقتی می گوید شراب، از شراب معنی دیگری اراده کند. نه، از شراب، شراب اراده می شود. ولی شراب را وقتی که توصیف می کند، هدفش از توصیف شراب چیز دیگر است.»(22) به این ترتیب مفاهیمی همچون زیبایی و عشق و عدالت وجود دارند که مورد توجه و علاقه جملگی ابناء بشر هستند. این مفاهیم در عین حال مراتبی را واجد بوده و یا به عبارتی نزد افراد مختلف معنایی خاص خود را دارند که این معنا نشأت گرفته از ساحت و قلمرویی از حیات است که یک نفر بر آن متمرکز بوده و زندگی خویش را در جهت نیل به آن سپری می نماید. مثلاً نه کسی که بر جنبه مادی و ارضاء نیازهای فیزیولوژیکی خویش متمرکز است از زیبایی بیزار است و دوست داشتن و دوست داشته شدن را مذموم می شمارد و نه کسی که در اعلا درجه توجه به بعد معنوی حیات خویش است. ولی معنای این مفاهیم نزد این دو کاملاً متفاوت است. بالنتیجه آن اثر هنری که به این مفاهیم اشاره داشته و البته به طور صحیح از آن ها در شکلگیری خویش از آن ها بهره می گیرد مورد توجه همه است. یکی از فواید مترتب بر چنین هنری این است که حتی کسانی که بر بعد مادی حیات متمرکز هستند به آن ها توجه نموده و به تدریج متذکر به مبانی معنوی و متوجه به ساحت های دیگر حیات نیز می شوند.
جامعیت: به تبعیت از تفکر وحدت گرایانه ای که حاصل زیست در فضای تفکر دینی است، جملگی مقولات و موضوعات به طور متعادل و توأمان مورد توجه هنرمند هستند. جامع نگری به ویژه در منابع و ابزار و قلمروهای درونی انسان ایجاب می نماید تا تمایزی مخرب و مزاحم میان عوامل هدایت گر انسان ها وجود نداشته باشد. به این ترتیب ضدیتی میان عشق و عقل وجود ندارد. همان گونه که حکمای متأله همچون ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا و سایرین بر این امر تأکید داشته اند و عقل استدلالی را حتی برای بیان موضوعات و مفاهیم فلسفی کافی نداشته و به دریافت های شهودی نیز قایل بوده اند. چنانچه حافظ نیز در عین توجه به عشق در مقابل عقل، فرزانه و عاقل شدن را عاقبتی فرخنده می داند.
صوفی خلوت نشین دوش به میخانه شد |
از سر پیمان گذشت عاقل و فرزانه شد |
اهمیت دریافت های شهودی حتی از طرف دانشمندان علوم ریاضی و فیزیک همچون انیشتین نیز مورد تأکید قرار گرفته است.(23)
عفاف: در بسیاری جوامع مضامین جنسی یکی از موضوعات مورد توجه کسانی است که مدعی هنرمندی بوده و تمرکز بر این امر را در جهت کسب شهرت، ایجاد زمینه مصرف و نیاز کاذب، و جلب نظر بسیاری کسان به کار می گیرند. امروزه که ابزار صوتی و تصویری و سیستم های اطلاع رسانی و آثاری که به نام هنر از طریق آن ها معرفی می شود، گسترش یافته اند، این گونه آثار نیز امکان حضور بیشتری در جوامع یافته اند. سوء استفاده از زنان و کودکان به همراه ناآگاهی و فقر و تمرکز بر امیال و غرایز مادی که از هر جانب انسان معاصر را مستقیم و غیرمستقیم تحت سلطه و تأثیر قرار داده اند به عنوان ابزارهای تبلیغاتی برای معرفی مدها و محصولات جدید در جهت افزایش مصرف مورد استفاده قرار می گیرند. هنرهای مختلف نیز در خدمت این تبلیغات بر یکدیگر سبقت می جویند، و عرصه را بر هنرمندان متعهدی که دغدغه انسان و انسانیت و عاقبت او را در دل دارند تنگ نموده اند. یکی از اصلی ترین راه های مبارزه با وضع حاضر و اصلاح آن فراهم آوردن امکان فعالیت برای هنرمندانی است که در فضای تفکر دینی فعالیت می کنند و ساحت هنر خود را به زشتی های رایج نمی آلایند.
ادب و شرم، تو را خسرو مهرویان کرد |
آفرین بر تو که شایسته صد چندینی |
نکته مهم قابل ذکر آن است که تمرکز بر این مقوله یا احتراز از آن تنها به حس بینایی منحصر نشده و سایر حواس، کلام و حتی استنتاجات ذهنی مخاطبین و بستر فرهنگی آنان نیز در این حیطه فعال هستند که این وجه در عین اهمیتی که دارد در بسیاری موارد مغفول می ماند.
باقی غزل مگو که حیفست |
ما در گفتار و دوست خاموش |
در خاتمه
با عنایت به آن چه که به طور اجمال در معرفی بارزه های مترتب بر آثار خلق شده توسط هنرمند متأله یا هنرمندی که در فضای تفکر دینی فعال است ذکر شد می توان به نقش بنیادین فضای حاصل از تفکر دینی بر شکلگیری شخصیت هنرمند و تجلی آن در آثار وی پی برد. از آن جایی که اصول تفکر دینی و یا اصولی که توسط خداوند تبارک و تعالی برای زندگی انسان و به طور عام برای تداوم حیات و بقای عالم هستی مقرر گردیده اند اصول ثابتی هستند که در هر مقوله ای از حیات و برای هر زمان و مکان جلوه و تجلی خاص خویش را دارند، هنرمند معتقد به این اصول بنا به تعریفی که تفکر دینی برای آن ها دارد به خلق آثاری می پردازد که ضمن بیان و تجلی کالبدی بخشیدن آن ها مخاطب را نیز با مبانی و جلوه های این اصول هدایت می نماید تا با ارتقاء آگاهی، کاربرد آن ها را در حیات فردی و جمعیشان بیازمایند. پی نوشت ها و مراجع:
1 داوری اردکانی، رضا، سکولاریسم و فرهنگ، نامه فرهنگ، شماره 21، بهار 1375، ص 10.
2 دعای کمیل.
3 خمینی رحمه الله ، [امام] روح ا...، صحیفه نور، جلد 21، ص30.
4 برای توضیح بیشتر در این زمینه رجوع کنید به جعفری، [علامه] محمّدتقی، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، حوزه هنری، تهران، 1369.
5 گنون، رنه (ترجمه علیمحمّد کاردان)، سیطره کمیت و علائم آخر زمان، نشر دانشگاهی، تهران، 1361.
6 Nasr, Seyyed Hossein. Islamic life and Thought. Allen and Unwin. London. 1981. P15
7 جعفری، [علامه] محمّدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی (جلد 1)، انتشارات اسلامی، تهران، 1356، ص 781.
8 رجوع کنید به:
Bell Simon. Landscape: Pattern, Perception and Process, E & FN spon. London. 1999.
9 برای مطالعه در باب وجوه مختلف رمز و سمبل و همچنین معنا و نقش آن ها در شکلگیری آثار هنری رجوع کنید به نقی زاده، محمّد و بهناز امین زاده، رابطه معنا و صورت در تبیین مبانی هنر، مجله هنرهای زیبا (مجله دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه تهران)، شماره 8، زمستان 1379.
10 رجوع کنید به نقی زاده، محمّد، نسبت و رابطه سنت، نوگرایی و مدرنیسم در مباحث هنری و فرهنگی، فصلنامه هنر (نشریه مرکز مطالعات و تحقیقات هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، شماره 42، زمستان 1378.
11 جعفری، [علامه] محمّدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی (جلد 12)، انتشارات اسلامی، تهران، 1356، ص 14.
12 رجوع کنید به آوینی، سیّدمرتضی، آینه جادو، نشر ساقی، تهران، 1377.
13 طباطبایی، [علامه] سیّدمحمّدحسین، تفسیر المیزان (جلد 2)، ترجمه سیّدمحمّدباقر موسوی همدانی، قم، دارالعلم، بیتا، صص 300 299.
14 Nasr , 1981، پیشین (6)، ص 15.
15 این سیرها عبارتند از: سیر من الخلق الی الحق (سیر از مخلوق به خالق)، سیر بالحق فی الحق (سیر در خالق)، سیر من الحق الی الخلق بالحق (سیر از خالق به خلق با خالق) و سیر فی الخلق بالحق (سیر در میان خلق با حق). مطهری، [شهید] مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی: کلام و عرفان، صدرا، قم، بیتا، ص 141.
16 سپهری، سهراب، هشت کتاب، طهوری، 1358، ص 375.
17 برای مطالعه در این زمینه و رابطه محیط و هویت و فرهنگ رجوع کنید به نقی زاده، محمّد، هویت: تجلی فرهنگ در محیط، مجله آبادی، شماره 34 و 35، پائیز و زمستان 1378.
18 ساده ترین تعریف جامعی که می توان برای بحران هویت ذکر کرد، خروج انسان از تعادل است. به این ترتیب که هر گونه خروج از تعادلی که در رابطه انسان با خود و با محیط و با جامعه و با باورهایش رخ دهد سبب بروز بحران هویت می گردد.
19 افلاطون (ترجمه رضا کاویانی و محمّدحسن لطفی)، جمهوری افلاطون، ابن سینا، تهران، 1353، ص 513.
20 همان، ص 511.
21 رجوع کنید به:
Burckhardt, Titus. Sacred Art in the East and West. Perennial Books. London 1967.
22 مطهری، [شهید] مرتضی، تماشاگه راز، صدرا، تهران، 1359، ص 113.
23 رجوع کنید به: گلشنی، مهدی، تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر، مرکز نشر فرهنگی شرق، تهران، 1374 و نقی زاده، محمد، مبانی معنوی در آموزش علوم مهندسی، مجله آموزش مهندسی ایران (فصلنامه گروه مهندسی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران)، سال سوم، شماره 1، بهار 1380.