ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت (با تکیه بر آراء سید حیدر عاملی)

چکیده:
ولایت رکن رکین اسلام و عرفان به شمار می آید . یکی از اسماء الله، اسم مبارک ولی است که فرمود: «ولی الذین آمنوا» . حقیقت ولایت رتق و فتق ولی، در امور مولی علیه است که از بعضی امور وی را باز می دارد و به برخی از امور وا می دارد تا به کمال سعادت مطلوب و مقدر خود برسد . در حوزه عرفان ، ولایت کمالی است ازلی و ابدی که سرآغاز جمله کمالات است . مشایخ عرفا بر مبنای وحدت شخصی وجود بر این عقیده راسخ اند که مراتب تمامی موجودات در قوس نزول، از تعینات نفس رحمانی و حقیقت ولایت است و در قوس صعود، حقیقت انسان کامل دارای جمیع مظاهر و جامع جمیع مراتب است . حقیقت محمدیه که اولین تعین و نخستین مظهر حق است، در مراتب غیب و شهادت نزول کرده و در هرمرتبه ای بنابر مقتضیات آن مرتبه ظهور نموده و ولایت خود را تحقق می بخشد; بنابراین مرجع تمامی ولایتها تنها یک حقیقت است، همان که آغاز و غایت آفرینش است; یعنی حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله .
باید اذعان داشت که دیدگاه عرفان درباره ولایت و رسالت بسیار عمیق و در عین حال جامع است . در این مقاله به بررسی اجمالی برخی ابعاد این موضوع می پردازیم . نخست بحثی کلی در باب ولایت، تعریف و اقسام آن، ارائه شده و سپس با تکیه بر آراء عارف جلیل القدر شیعی، سید حیدر آملی، نبوت و ولایت و نسبت میان آنها مورد تامل قرار گرفته است .
کلید واژه ها:
عرفان، ولایت، نبوت، سید حیدر آملی . ولایت در ساحت عرفان
هجویری درکتاب «کشف المحجوب » درباره اهمیت ولایت در عرفان فرموده است: «بدان که قاعده و اساس طریقت تصوف و معرفت، جمله بر ولایت و اثبات آن است که جمله مشایخ اندر حکم اثبات آن موافقند اما هر کسی به عبارتی دگرگون بیان این ظاهر کرده اند .» (1) البته آنچه که عرفا پیرامون مساله ولایت بحث کرده اند، بیشتر ناظر بر جنبه های تکوینی ولایت است که اکنون به بررسی برخی ابعاد آن می پردازیم . تعریف ولایت
ولایت یعنی تصرف در خلق به وسیله حق بنابر آنچه به آن امر شده اند، از حیث باطن و الهام به غیر وحی; برای اینکه اولیا در خلق به وسیله حق تصرف می کنند نه با نفس خودشان و آن به خاطر این است که فنای در حق شده اند و به وسیله حق باقی مانده اند; یعنی از حیث هو هو، حق شده اند و از حیث تعین و تشخص غیراو هستند (2) . اقسام ولایت در عرفان
ولایت در ساحت عرفان، بر اساس تقسیم بندی های مختلف اقسامی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود: الف) ولایت عامه و خاصه:
ولایت عامه همان ولایتی است که برای عموم مومنان می باشد و آیه شریفه «الله ولی الذین امنوا . . .» (3) نیز بدان اشاره دارد . (4) اگر حق تبارک و تعالی ولی مؤمنان باشد، پس مؤمنان نیز به حکم اضافه بدان متصف می باشند (5) .
ولایت خاصه که مخصوص اصحاب قلوب، سالکان واصل و اهل الله می باشد، عبارت است از فنای عبد در معبود; بدان معنا که افعال خود را در افعال او، صفاتش را در صفات او و ذاتش را در ذات او (جلت عظمته) فانی می کند . ب) ولایت مطلقه و مقیده:
ولایت مطلقه همان ولایت کلی است که جمیع ولایات جزئی، افراد آن هستند، در مقابل ولایت مقیده که فردفرد آن ولایات جزئی است; به تعبیر دیگر، ولایت خاصه که همان ولایت محمدی صلی الله علیه و آله است، گاه مقید به اسمی از اسماء و حدی از حدود می شود، گرچه از حیث ذات دارای اطلاق و شمول است; و گاه مطلق از تمامی انحای تجلیات ذاتی می باشد . بنابراین ولایت خاصه محمدی صلی الله علیه و آله تقسیم می شود به ولایت مطلقه و مقیده . از ولایت مطلقه به ولایت عامه و از ولایت مقیده به لایت خاصه نیز تعبیر می کنند . (6)
ولایت مطلقه، باطن نبوت مطلقه است و آن عبارت است از آگاهی اختصاصی ولی بر استعداد همه موجودات از حیث ذات، ماهیت و حقایق آنها و اعطای حق هر صاحب حقی براساس استعداد ذاتی آن، از راه اخبار و تعلیم حقیقی و ازلی که ربوبیت عظمی و سلطنت کبری نامیده می شود . صاحب چنین مقامی موسوم به خلیفه اعظم، قطب الاقطاب، انسان کبیر و آدم حقیقی است که از آن به قلم اعلی، عقل اول، روح اعظم و امثال آن تعبیر شده است (7) . دیدگاه سید حیدر آملی (8) در باب نبوت و ولایت و نسبت آنها با یکدیگر الف - نبوت و اقسام آن
سید حیدر آملی، عارف بزرگ شیعی، در تعریف نبوت و اقسام آن می گوید: «النبوة هی الاخبار عن الحقایق الالهیه و المعارف الربانیة ذاتا وصفة و اسما . هی علی قسمین: نبوة التعریف و نبوة التشریع . فالاولی هی النباء عن معرفة الذات و الصفات و الاسماء و الافعال . و الثانیة جمیع ذلک مع تبلیغ الاحکام، و التادیب بالاخلاق، و التعلیم بالحکمة، و القیام بالسیاسة، و تختص هذه [النبوة ] بالرسالة . (9) » ; نبوت خبر دادن از حقایق الهی و معارف ربانی از نظر ذات، صفات، اسماء و افعال است که آن بر دو قسم است: نبوت تعریفی و نبوت تشریعی . نبوت تعریفی خبر دادن از ذات، صفات، اسماء و افعال خداوند می باشد . و نبوت تشریعی، جمیع موارد نبوت تعریفی به همراه تبلیغ احکام و تادیب مردم به اخلاق، و آموختن حکمت و قیام سیاسی می باشد . و این نبوت مختص به رسالت است .
پس به نبوت تعریفی وتشریعی که توامان برای مردم تبلیغ شود و آنها را به تعلیم حکمت و قیام به سیاست دعوت کند ، رسالت گفته می شود .
سید همچنین در جای دیگر می فرماید:
«و بعبارة اخری قالوا: «النبوة هی قبول النفس القدسی، حقائق المعلومات و المعقولات عن جوهر العقل الکلی . و الرسالة [هی] تبلیغ تلک المعلومات و المعقولات الی المستحقین و التابعین . و ربما یتفق القبول لنفس من النفوس و لا یاتی لها التبلیغ لعذر من الاعذار و سبب من الاسباب، فیبقی ذلک الشخص نبیا فقط، کانبیاء بنی اسرائیل، و غیر هم من الانبیاء المتقدمین علیهم، و من هذا کثر عدد الانبیاء بنی اسرائیل، و غیر هم من الانبیاء المتقدمین علیهم، و من هذاکثر عدد الانبیاء و قل عدد الرسل، و کذالک [قل عدد] اولی العزم . (10) » و به عبارت دیگر گفته اند: نبوت، قبول کردن حقایق معلومات و معقولات توسط نفس قدسی از جوهر عقل کلی می باشد و رسالت، تبلیغ آن معلومات و معقولات به مستحقان و تابعان است; چه بسا قبول، برای نفسی از نفوس مختلف اتفاق می افتد ولی با تبلیغ همراه نمی شود، بخاطر عذری از عذرها و یا سببی از اسباب; چنین شخصی فقط نبی باقی می ماند; مثل انبیاء بنی اسرائیل و غیر آنها از انبیاء که قبل از ایشان بوده اند . به همین علت تعداد انبیاء زیاد می باشد و تعداد رسولان کمتر و به همین ترتیب تعداد پیامبران اولی العزم .
«فالنبوة مختصة بالظاهر، و یشترک [الانبیاء] کلهم فی الدعوة و الهدایة و التصرف فی الخلق، و غیرها مما لابد منه فی النبوة و یمتاز کل منهم عن الآخر فی الطریقة بحسب الحیطه التامه; کاولی العزم و المرسلین علیهم السلام و غیر التامة، کانبیاء بنی اسرائیل . فالنبوة دائرة تامة مشتملة علی دوائر متناهیة متفاوت فی الحیطة » ; پس نبوت مختص به ظاهر است و انبیا همگی در دعوت و هدایت و رفتارشان نسبت به خلایق و دیگر موارد لازمه با یکدیگر اشتراک دارند و هرکدام نسبت به دیگری از لحاظ احاطه تامش امتیاز جداگانه ای می یابد; مانند پیامبران اولی العزم و آنهایی که غیر تام هستند مانند انبیای بنی اسرائیل . پس نبوت دایره تام و کاملی است که دوایر متفاوتی را شامل می باشد و از جهت گستره بی انتهاست .
سید حیدر در تعریف نبوت مطلقه می گوید: «و من هذا ورد فی تعریف النبوة المطلقة انها عبارة من اطلاع الموصوف بها علی الحقائق الموجودات الممکنة، الموجودة و غیر الموجودة، من الماهیات المعدومة و الاعیان الثابتة . لان «ام الکتاب » الذی هو العقل الاول، و «الکتاب المبین » الذی هو النفس الکلیة - المعبر عنهما القلم و الروح - و کذالک «الرقة المنشور» الذی هو لوح الجسم الکلی، مشتملات علی هذه العلوم و المعارف; فکل عارف یحصل له الاطلاع علی هذه الکتب و الصحف و المعارف، التی هی مسطورة فیها، و مرقومة علیها اجمالا و تفصیلا، یکون هوالنبی و الولی و الخلیفة و الامام و الکامل و المکمل، علی غیر واسطة علی قلب حبیبه و صدیقه و ولیه، لقوله تعالی: «نزل به الروح الامین علی قلبک » ، و لقوله تعالی: «و اوحی الی عبده مااوحی (11) » ; از این رو در تعریف نبوت مطلقه آمده که عبارت است از اطلاع بر حقایق الهی و دقایق ربانی بنابر آنچه که هست; همچنین اطلاع بر حقایق موجوداتی که ممکن الوجود هستند، اعم از اینکه وجود داشته باشند یا موجود نباشند، از ماهیات معدومه و اعیان ثابته; برای اینکه «ام الکتاب » که عقل اول است و «الکتاب المبین » که نفس کلیه است - از آن دو تعبیر به قلم و روح می شود و همچنین «الرقة المنشور» که آن لوح جسم کلی است مشتمل بر این علوم و معارف می باشند; یعنی حقایق الهی که نبوت مطلقه بر آن آگاه است ، مشتمل بر ام الکتاب و کتاب المبین و رقة المنشور می باشد . بنابراین هر عارفی که اطلاع بدون واسطه بر این کتاب، صحف و معارف حاصل کند، کتبی که در آن حقایق الهی و دقایق ربانی به طور اجمال و تفصیل نوشته شده است، آن عارف نبی، ولی، خلیفه، امام و انسان کامل بنا بر قدر استعداد و استحقاق خود می باشد . البته حق تعالی آن حقایق را بر قلب حبیب و صدیق و ولی خود بدون واسطه افاضه می کند; آنجا که فرمود: «نزل به الروح الامین علی قلبک (12) »
بدین ترتیب روشن می شود که سید حیدر، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را خلیفه اعظم و مظهر اسم اعظم خداوند و برزخ جامع ، یعنی جامع بین حق و خلق و ظاهر و باطن عالی و دانی می داند . ب - ولایت و اقسام آن:
جناب سید حیدر در تعریف ولایت می فرماید: «والولایة عبارة عن قیام العبد بالله، و تبدیل اخلاقه باخلاقه، و تحقیق اوصافه باوصافه، کماقال صلی الله علیه و آله: «تخلقوا باخلاق الله » بحیث یکون علمه علمه ، و قدرته قدرته، و فعله فعله کما ورد فی الحدیث القدسی: لایزال العبد یتقرب الی بالنوافل حتی احبه، فاذا احببته کنت سمعه و بصره و لسانه و یده و رجله، فبی یسمع و بی یبصر و بی ینطق و بی یبطش; وورد ایضا من تقرب الی شبرا تقربت الیه ذرعا و من تقرب الی ذرعا تقربت الیه باعا و من تقرب الی باعا مشیت الیه هرولة هذا [ما ورد] بالنسبة الی الاولیاء . فاما [ماورد] بالنسبة الی الانبیاء، فقال تعالی: «من یطع الرسول فقد اطاع الله » و قال: «و ما رمیت اذ رمیت ، و لکن الله رمی .» و قال: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم و امثال ذلک کثیرة مما یطول ذکره » ; ولایت عبارت است از قیام عبد برای خدا و تبدیل اخلاقش به اخلاق الهی و محقق شدن اوصافش به اوصاف باری تعالی; همانطور که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بر خلق و خوی الهی متخلق شوید .» بطوری که علمش علم خدا و قدرتش قدرت خدا و عملش عمل خدایی گردد . همانطورکه در حدیث قدسی آمده است: «هرگز بنده به وسیله نوافل به من نزدیک نمی شود مگر آنکه دوستش دارم . پس هنگامی که دوستش داشتم گوش و چشم و زبان و دست و پایش می شوم . بطوری که به وسیله من می شنود، می بیند، سخن می گوید و راه می رود . همچنین وارد شده است: کسی که به سوی من یک وجب قدم بردارد به اندازه یک ذراع به او نزدیک می شوم و کسی که به سوی من یک ذراع بیاید به اندازه فاصله دو دست به او نزدیک می شوم وکسی که به اندازه فاصله دو دست به من نزدیک شود، من به سوی او شتاب می گیرم . این احادیث در شان اولیاء وارد شده است . . . . »
سید حیدر در ضمن بیان اقسام ولایت بر این مطلب که ولایت، باطن نبوت است، تاکید می فرماید: «و قد علمت ان الظاهر لا یاخذ التایید و القوة و القدرة و التصرف و العلم و جمیع ما یفیض من الحق تعالی الا بالباطن، و هو مقام الولایة الماخوذة من الولی و هو القرب . و الولی بمعنی الحبیب ایضا منه . فباطن النبوة الولایة . و هی تنقسم بالعامة و الخاصة . فالاولی تشتمل علی کل من آمن بالله و عمل صالحا علی حسب مراتبهم، کما قال الله تعالی «الله ولی الذین آمنوا» (الآیة). الثانیة تشتمل علی الواصلین السالکین فقط ، عند فنائهم فیه و بقائهم به . (13) » ; دانستی که ظاهر، تایید و قوت و قدرت و تصرف و علم و همه آن چیزهایی را که از سوی حق تعالی افاضه می گردد، جز از طریق باطن به دست نمی آورد و آن مقام ولایت است که از ولی اخذ شده یا همان مقام قرب است . ولی همچنین به معنی حبیب است . پس باطن نبوت، ولایت است و آن بر دو قسم است: عام و خاص . ولایت عام شامل همه کسانی می شود که به خدا ایمان آورده و بر حسب مراتب خود عمل صالح انجام می دهند; آنچنان که خداوند سبحان می فرماید: «الله ولی الذین آمنوا (14) » . و دوم مشتمل بر سالکان به منزل رسیده است هنگام فنا آنها در خدا و بقایشان به او .
سپس سید حیدر ولایت خاص را اینگونه تعریف می کند: «فالولایة الخاصة عبارة عن فناء العبد فی الحق . و الولی هو الفانی فی (ای فی الحق)، و لیس المراد بالفناء هنا انعدام عین العبد مطلقا، بل المراد منه فناء الجهة البشریة فی الجهة الربانیة، اذا لکل عبد جهة فی الحضرة الالهیة، هی المشار الیها بقوله «ولکل وجهة هو مولیها» (الآیة). و ذلک لا یحصل الا بالتوجة التام الی جناب الحق المطلق سبحانه، اذ به تقوی جهة حقیته، فتغلب جهة خلقیته الی ان تقهرها و تفنیها بالاصالة; کالقطعة من الفحم المجاورة للنار، فانها بسبب المجاوره و الاستعداد لقبول الناریة و القابلیة المختفیة فیها، تشتعل قلیلا الی ان تصیر نارا ، فیحصل منها ما یحصل من النار من الاحراق و الانضاج و الاضاءة و غیرها، و قبل الاشتعال کانت مظلمة کدرة باردة » (15) ; ولایت خاص عبارت است از فنا عبد در حق . ولی همان کسی است که در حق فانی گشته و به آن بقا یافته است . مراد از فنا در اینجا نابودی فرد بطور مطلق نیست، بلکه منظور فنای بعد جسمانی و بشری در بعد ربانی و معنوی است; زیرا هر بنده ای در پیشگاه الهی دارای جهتی است که بدان اشاره شده است: «و لکل وجهة هو مولیها» (16) . و این امر حاصل نمی شود مگر با توجه تام به حق مطلق سبحانه و تعالی، زیرا به وسیله اوست که بعد حقی تقویت گشته و بر بعد خلقی غلبه می یابد، تا آنجا که بر آن چیره گشته از اساس آن را نابود می سازد; مثل قطعه ای از ذغال که در کنار آتش قرار می گیرد . این قطعه ذغال به خاطر مجاورت و نیز بخاطر استعداد پذیرش آتش و قابلیت پنهان در آن، اندک اندک شعله ور گشته، به آتش مبدل می شود . در این هنگام است که دارای همه خصوصیات آتش مثل سوزاندن، روشنایی، حرارت و غیره شده است، در صورتی که پیش از اشتعال، تیره و کدر و سرد بود .
این ولایت مخصوص کسانی است که لباس بشری خود را کنده، از مراتب جبروت تجاوز نموده، داخل در حریم قدس لاهوت گردیده و به توحید کامل دست یافته اند . حدیث شریف قدسی نیز به همین معنا اشاره دارد که: «اولیائی تحت قبائی لایعرفهم غیری » . همچنین است آیه کریمه: «ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون (17) » . این ولایت در درجه اول ازآن حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سپس از آن ورثه و تابعان او علیهم السلام می باشد . (18)
بدین ترتیب فنای ولی در حق موجب بقای حقیقی او می گردد . سید در این زمینه می گوید: «و هذا الفناء موجب لان یتعین العبد بتعینات حقانیة و صفات ربانیة مرة اخری، و هو البقاء بالحق، فلایرتفع التعین منه مطلقا . و هذا المقام دائرتة اتم و اکبر من دائرة النبوة، لذلک انختمت النبوة و الولایة دائمة، و جعل الولی اسما من اسماءالله تعالی ، دون النبی » (19) ; و این فنا موجب آن است که فرد از نو با صفات ربانی و با تعینات حقانی متمایز می گردد; این همان بقای بالحق است . اما تعین بطور مطلق از میان برداشته نمی شود . و گستره این مقام از قلمرو نبوت بزرگتر و کاملتر است . به همین خاطر نبوت و ولایت برای همیشه بدان ختم می گردد . ولی نامی از نامهای خداوند متعال است، در حالی که نبی نیست .
سید، مقام ولایت را غیر اکتسابی دانسته می فرماید: «و لما کانت الولایة اکبر حیطة من النبوة و باطنا لها، شملت الانبیاء و الاولیاء . فالانبیاء [هم] اولیاء فانین فی الحق باقین به، منبئین عن الغیب و اسراره بحسب اقتضاء الاسم، الذی انباؤه و اظهاره فی کل حین منه . و هذا المقام ایضا اختصاص الهی غیر کسبی، بل جمیع المقامات اختصاصیه عطائیة غیر کسبیة ، حاصلة للعین الثابتة من الفیض الاقدس ، و ظهوره بالتدریج، بحصول شرایطه و اسبابه، یوهم المحجوب فیظن انه کسبی بالتعمل، و لیس کذلک فی الحقیقة (20) » ; چون ولایت دایره ای بزرگتر از نبوت داشته، باطن آن به حساب می آید و شامل انبیا و اولیا است، پس انبیا همان اولیایی هستند که در حق فانی گشته و به آن بقا یافته اند . آنها بر حسب نامشان از غیب و اسرار آن خبر می آورند; غیبی که اظهار و اطلاعش در هر لحظه ای از اوست . این مقام همچنین یک امتیاز الهی و غیر اکتسابی است . بلکه همه این مقامات اختصاصی، اعطایی و غیر اکتسابی و از فیض اقدس برای عین ثابت حاصل می شود . و ظهور آن بتدریج بوده و منوط به شرایط و ابزارهای آن است . و چون در پرده پوشیده شده است، چنین گمان می رود که به وسیله عمل اکتسابی صورت گرفته، اما در حقیقت چنین نیست . ج - نسبت نبوت و ولایت
پس از تعریف نبوت و ولایت و مراتب و اقسام آنها، سید حیدر به تبیین نسبت و رابطه نبوت و ولایت پرداخته، می فرماید: «النبوة هی الاطلاع علی الحقائق الالهیة علما و بیانا ، و الرسالة هی الاطلاع علیها کشفا و عیانا و ذوقا و وجدانا ، والولایة هی الاطلاع علی معرفة الذات و الصفات و الاسماء بالذات، ای بالاطلاع الذاتی الحقیقی، دون [الاطلاع ] العقلی و العلمی و الکشفی، المخصوص بالرسل و الانبیاء . (21) » ; نبوت اطلاع از حقایق الهی از حیث علم و بیان است و رسالت اطلاع بر آنها از حیث کشف ، عین، ذوق و وجدان می باشد . و ولایت اطلاع بر معرفت ذات، صفات و اسماء بالذات است; یعنی اطلاع ذاتی حقیقی، غیر از اطلاع عقلی، علمی و کشفی است که مخصوص رسولان و انبیا می باشد .
«فالولایة باطن النبوة، و النبوة باطن الرسالة، و کل واحدة منهما اشرف و اعظم من الاخری . و لا شک ان بواطن الاشیاء اعظم من ظواهرها، لانها محتاجة الیها، و هی مستغنیة عنها، و کل غنی عن شی ء [یکون] اعظم من الآخر المحتاج الی ذلک الشی ء . فکل ما یکون اقرب الی البواطن یکون هو اعظم، و اقله من الجهتین المعتبرتین: الاولی من جهة استغنائه، و الثانیة من جهة قربه الی الحق، لان قرب الاشیاء الی الحق بالبواطن لا بالظواهر، و ان کان [الحق تعالی] هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن بل لایمکن قرب الاشیاء الی الحق [الا بها] ای بالبواطن (22) .» ; پس ولایت، باطن نبوت است و نبوت باطن رسالت، و هرکدام از آن دو والاتر، مهمتر و عظیمتر از دیگری است . شکی نیست که بواطن اشیا عظیمتر و مهمتر از ظواهر آنهاست; زیرا ظواهر به آنها نیازمند و محتاجند، در حالی که بواطن از ظواهر بی نیازند . هر کسی که بی نیاز باشد، مهمتر از کسی است که محتاج باشد . و همچنین آن چیزهایی که به بواطن نزدیکترند، حداقل از دو جهت و به دو اعتبار مهمترند: اول، از جهت استغنای آنها و دوم از جهت نزدیکی آنها به حق; زیرا نزدیکی اشیا به حق از جهت بواطن آنهاست نه ظواهرشان . و اگر خداوند سبحان، اول، آخر، ظاهر و باطن باشد، نزدیکی اشیا به حق جز به وسیله بواطن آنها نخواهد بود .
«و ههنا دقیقة شریفة لابد من ذکرها و هی ان الولایة و ان کانت فی الحقیقة اعظم من النبوة ، و النبوة [اعظم] من الرسالة، لکن لیس الولی اعظم من النبی و [لا ] النبی اعظم من الرسول ، لان النبی له مرتبه الولایة و فوقها مرتبه النبوة، و کذلک الرسول له مرتبتان بعد الولایة، اعنی الرسالة و النبوة، فلا تحصل المساواة بینهم اصلا و لا الترجیح ایضا; اعنی ترجیح الولی علی النبی و ترجیح النبی علی الرسول . فالدقة فی هذا هی ان تعرف ان المراد بان الولایة اعظم من النبوة ، هو ان طرف الولایة فی الشخص المعین یکون اعظم من طرف نبوته، و طرف نبوته اعظم من طرف رسالته، و النبوة بالنسبة الی الرسالة کذلک; مثل نبینا صلی الله علیه و آله فانه کان ولیا و نبیا و رسولا ، و کان طرف ولایته اعظم من طرف نبوته ، و طرف نبوته اعظم من طرف رسالته . و کذلک جمیع الرسل (23) » ; در اینجا نکته ظریفی وجود دارد که ناچار باید ذکر گردد . و آن این است که ولایت بزرگتر از نبوت است و نبوت بزرگتراز رسالت، اما ولی بزرگتر از نبی نیست و همچنین نبی هم از رسول بزرگتر نیست; زیرا نبی علاوه بر مرتبه ولایت دارای مرتبه نبوت هم هست . و به همین ترتیب رسول پس از ولایت دارای دو مرتبه دیگر یعنی رسالت و نبوت نیز هست . بنابراین در بین آنها نه مساوات وجود دارد و نه ترجیح . منظور ترجیح ولی بر نبی و رجحان نبی بر رسول است . دقت در این مساله بخاطر دانستن این نکته است که مراد از اینکه ولایت بزرگتر از نبوت است، آن است که همانا بعد ولایت در یک شخص معین بزرگتر از جانب نبوت است و جانب نبوت بزرگتر از جانب رسالت اوست . و نسبت به رسالت نیز همین ترتیب است . نظیر پیامبر ما صلی الله علیه و آله که هم ولی، هم نبی و هم رسول بود و بعد ولایت او بالاتر از بعد نبوتش و بعد نبوت او بالاتر از بعد رسالتش بود و همچنین بقیه رسولان . د - تفاوت میان نبی و رسول و ولی:
«الفرق بین النبی و الرسول و الولی، ان النبی و الرسول لهم التصرف فی الخلق بحسب الظاهر و الشریعة، و الولی التصرف فیهم بحسب الباطن و الحقیقة و من هنا قالوا: الولایة اعظم من النبوة، و ان لم یکن الولی اعظم من النبی; لان الولایة هی التصرف فی الباطن، و النبوة [هی التصرف] فی الظاهر، و ان کان النبی ایضا صاحب الولایة، لکن [لا] من حیث الحکم بالفعل، بل من حیث المعنی الحاصل له بالقوة، کما قال صلی الله علیه و آله: «ولی مع الله وقت لایسعنی فیه ملک و لا نبی مرسل لان هذا کان مقام الولایة (24) .» ; فرق بین نبی و رسول و ولی آن است که نبی و رسول به حسب ظاهر در خلق تصرف می کنند . لکن ولی به حسب باطن و حقیقت در مخلوقات تصرف دارد و از این رو بزرگان گفته اند: ولایت، بالاتر از نبوت است، اگرچه ولی بالاتر از نبی نمی باشد، برای اینکه ولایت تصرف در باطن است و نبوت تصرف در ظاهر . بنابراین اگر نبی، ولی هم باشد جهت ولایت او بالاتر است یعنی آن تصرف باطنی نه از حیث فعل بلکه از جهت معنوی بالقوه برایش حاصل است . همانطورکه نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لی مع الله وقت لا یسعنی فی ملک مقرب و لا نبی مرسل (25) » . پس این حالتی که از جهت معنوی و باطنی برای پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله حاصل است، از مقام ولایت او می باشد .
«ثم اعلم ان کل رسول یکون نبیا، و لا یکون کل نبی رسولا، کما ان کل نبی یکون ولیا ، و لایکون کل ولی نبیا . و ایضا لایکون نبیا الا و تکون ولایته اقدم علی نبوته ، کما لایکون رسولا الا و نبوته تکون اقدم علی نبوته ، کما لا یکون رسولا الا و نبوته تکون اقدم [یعنی متقدمة] علی رسالته » ; پس بدان که هر رسولی نبی است، اما هر نبیی رسول نیست; همچنانکه هر نبیی ولی هست; اما هر ولیی نبی نیست . و هیچ پیامبری نیست مگر آنکه ولایتش مقدم بر نبوتش بوده باشد; همچنانکه هیچ رسولی نیز نبوده است مگر آن که نبوت او بر رسالتش مقدم بوده باشد .
«والحق فی هذا المقام هو ما قلناه اولا، و هو ان الولی لایکون اعظم من النبی و الرسول الا من حیث الولایة فقط و الا فالنبوة و الرسالة اعظم من ان ینال احد مرتبتهما غیر النبی و الرسول . و اذا لم یمکن حصول مرتبتهم لغیر هما، فکیف یمکن التفوق علیهما . (26) »
حقیقت این مقام همان چیزی است که در ابتدا بیان کردیم و آن اینکه ولی از نبی و پیامبر بزرگتر نیست، مگر از جهت ولایت . در غیر این مورد نبوت و رسالت بزرگتر از آن است که کسی جز پیامبر و رسول بدان مرتبه دسترسی یابند . و وقتی کسب مرتبه آنها برای دیگران غیر ممکن باشد، پس تفوق بر آنها چگونه امکان دارد؟ نتیجه گیری
از مطالب مذکور بدست می آید که ولایت از دیدگاه عرفان چشمه ای است جوشان که مایه حیات، رشد و تعالی عالم و بخصوص انسان است . در عرفان، ولایت باطن و اساس جمیع کمالات و سر آغاز نیل به مراتب عالی است; لذا ولایت بالاترین کمالات به شمار می رود که کمالات دیگر مندرج در آن است . بدین ترتیب عرفای بزرگ، ولایت را فلک عام و محیطی می دانند که شامل نبوت و رسالت، که از بزرگترین کمالات محسوب می شوند، است . البته نبوت و رسالت دو امانت گرانقدر الهی اند که وظایفی که برای شخص رسول و نبی به همراه دارند، محدود به همین عالم عین و شهادت است، در حالی که ولایت که باطن این دو است، این حصر را ندارد و همواره باقی است .
ابن عربی در این باب فرموده است:
«اعلم ان الولایة، هی المحیطة العامة و هی الدائرة الکبری فمن حکمها ان یتولی الله من شاء من عباده بالنبوة و هی من احکام الولایة و قد یتولاه بالرساله و هی من احکام الولایة ایضا . (27) »
ولایت، رسالت و نبوت هرکدام مراتب و اقسامی دارند که به تبع آن اولیا، رسولان و انبیا واجد درجاتی هستند، لیکن از منظر عرفان صاحب واقعی تمامی ولایتها، نبوتها، رسالتها، یک حقیقت است; حقیقتی که کاملترین مظهر و مجلای حضرت حق، متحقق به جمیع اسمای الهی و واسطه در فیض به ما سوی است، یعنی همان حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله .
در باب نسبت ولایت و رسالت همانطورکه اشاره شد، ولایت باطن رسالت و مایه قوام آن است . جناب سید حیدر آملی این نسبت را در تمثیلی زیبا چنین بیان فرموده است:
«کل مرتبة من المراتب المذکورة یکون اعظم من الاخری ، اعنی مرتبة الولایة تکون اعظم من مرتبة النبوة، و مرتبة النبوة تکون اعظم من مرتبة الرسالة، . . . و مثل هذه المراتب مثل مراتب اللوزة الکاملة فی ذاتها ، فان لها ظاهرا و باطنا و باطن الباطن; اعنی ان لها قشرا و لبا و دهنا . فا (لمرتبة) الاولی التی هی القشر، کالرسالة، و الثانیه التی هی اللب ، کالنبوة ، و الثالثة التی هی الدوهن، کالولایة ، و المراد . . . ان (مرتبة) الرسالة دون (مرتبة) النبوة و (مرتبة) النبوة دون (مرتبة) الولایة ، کما ان الشریعة دون الطریقة و الطریقة دون الحقیقة ...» (28) ; بنابراین هر مرتبه از مراتبی که ذکر شد، مهمتر از دیگری است; یعنی مرتبه ولایت عظیمتر از مرتبه نبوت و مرتبه نبوت عظیمتر از مرتبه رسالت است . مثل این مراتب نظیر لایه های یک بادام کامل است . بادام دارای ظاهر، باطن و باطن باطن است . یعنی دارای پوست، مغز و روغن است . پس مرتبه اول که پوست باشد، مانند رسالت و مرتبه دوم که مغز باشد شبیه نبوت است و مرتبه سوم که روغن باشد مثل ولایت است; منظور این است که مرتبه رسالت پائین تر از نبوت و مرتبه نبوت پایین تر از ولایت است . منابع
- قرآن مجید
- تعلیقات بر فصوص الحکم: ابوالعلاء عفیفی، تهران، 1366 ه . ش
- جامع الاسرار و منبع الانوار: سید حیدر آملی، با تصحیح هنری کربن و عثمان یحیی، تهران، 1368
- شرح فصوص الحکم: داوودبن محمد قیصری، تهران، 1299 ه . ق
- فتوحات مکیه: ابن عربی، با تصحیح عثمان یحیی، قاهره، 14 جلد، 1394 ه . ق
- مباحث ولایت با رساله موضوع الخلافة الکبری: آقا محمد رضا قمشه ای، به کوشش منوچهر صدوقی، قزوین، انتشارات مطیع نور، 1354 ه . ش
- مرصاد العباد: نجم الدین رازی، به اهتمام محمد امین ریاحی، تهران، 1352 ه . ش
- نص النصوص: سید حیدر آملی، به اهتمام هانری کربن و عثمان یحیی، چاپ دوم، 1367
- نقد النصوص فی شرح الفصوص: جامی، تهران، 1356 ه . ش
پی نوشت ها:
1) کشف المحجوب، هجویری، ص 265
2) جامع الاسرار و منبع الانوار، آملی، ص 392
3) بقره، 257
4) مرصاد العباد، رازی، ص 127، 139، 215، 309
5) جامع الاسرار، ص 382
6) تعلیقات بر فصوص الحکم، عفیفی، ص 62
7) جامع الاسرار، ص 395
8) سید حیدر آملی معروف به صوفی (حدود 720- 790 ق) یکی از برجسته ترین شاگردان و شارحان مکتب ابن عربی است . وی در عین تقریر، به تهذیب تعلیم ابن عربی براساس مبانی فکری شیعی پرداخته است . کتاب «جامع الاسرار و منبع الانوار» جامع ترین اثر موجود سید حیدر است . وی در این کتاب می کوشد تا نشان دهد حقیقت تصوف و تشیع یکی است و در خاتمه آن تصریح می کند که به قصد تلفیق بین تصوف وتشیع آن را نوشته است .(دنباله جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ص 140)
9) جامع الاسرار، ص 379
10) همان منبع ، ص 392
11) همان منبع، ص 380
12) شعراء، 193
13) جامع الاسرار، ص 382
14) بقره، 257
15) نص النصوص، آملی، ص 393
16) بقره ، 148
17) یونس، 62
18) شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 26 ; نقد النصوص فی شرح الفصوص، جامی، ص 214 ; مباحث ولایت با رساله موضوع الخلافة الکبری، قمشه ای، ص 61; ذکر این نکته لازم است که معنایی که در اینجا از ولایت عامه و خاصه نمودیم مطابق معنایی است که جناب قیصری و پیروان وی کرده اند .
19) جامع الاسرار، ص 389
20) همان منبع ، ص 394
21) همان منبع ، ص 392
22) همان منبع ، ص 387
23) همان منبع، ص 422
24) همان منبع ، ص 385 .
25) مرصاد العباد، ص 135
26) جامع الاسرار، ص 385
27) فتوحات مکیه، ابن عربی، جلد 1، ص 256
28) جامع الاسرار ، ص 388
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر