اشاره
بی شک آیة الله سیدعبدالحسین لاری را می توان یک مجتهد دارای اندیشه سیاسی با مبانی مشخص به شمار آورد . علاوه بر متن فتوای وجوب جهاد علیه انگلستان که صبغه سیاسی مشرب فقهی او را نشان می دهد، پنج متن و رساله نیز از میان آثار قلمی متعدد او به بررسی مسائل و موضوعات سیاسی از منظر فقه شیعه اختصاص دارد، که یکی از این رساله ها به نام «آیات الظالمین » می باشد .
رساله «آیات الظالمین » در سال 1314 قمری در شیراز با همت آقا محمدجواد صاحب خلف حاجی محمد باقر، طاب ثراه - در 78 صفحه به صورت سنگی به چاپ رسیده است . شیخ آقا بزرگ تهرانی در ذریعه (ج 1، ص 49- 48) از این کتاب با نام «آیات النازلة فی ذم الظلم والجور» یاد کرده و نیز در نقباءالبشر (ج 3، ص 1049) به همین نام آن را ذکر کرده است . در «دوحة احمدیه » و «شجره طیبه » نیز این کتاب جزء فهرست آثار مؤلف ذکر شده است . «آیات الظالمین » به خط حسینعلی جهرمی نوشته شده است . شایان ذکر است که این کتاب ده سال پیش از انقلاب مشروطیت به طبع رسیده است .
رساله «آیات الظالمین » دارای دو بخش و یک خاتمه است .
در بخش نخست آیاتی را که دلالت بر مذمت و تقبیح ظلم و ظالمین دارد استخراج شده است . سید در این رساله پس از نقل حدود چهار صد آیه در مورد ظلم و اوصاف ظالمین، به مذمت ظالم و ظالمین می پردازد . او در شریعت اسلامی هیچ جرم و گناهی را با ظلم همردیف نمی داند . سید لاری حتی گناه و جرم «ارتداد» را نازل تر از ظلم می داند; از این رو کیفر شرعی نوعی از ظلم را محاربه یعنی «تجرید سلاح لاخافة مسلم » باشد، شدیدتر از کیفرهای همه جرایم و گناهان دیگر می داند . لاری برای اثبات قبیح تر و زشت تر بودن ظلم از همه معاصی و کبایر، ادله شرعی و عقلی زیادی را ارائه می کند . برخی از این استدلال ها چنین است: (1)
از جمله شواهد صدق این مدعی از محکمات کتاب و سنت این که حد و عقوبتی که مترتب فرموده حق تعالی بر یک قسم از اقسام ظلم و جوری که متعارف و متداول تمام ظالمین و جائرین این زمان است، که عبارت از محاربه با مسلمانان است که به اتفاق نصوص و فتاوا عبارت است از: تجرید سلاح لاخافة مسلم، به هیچ یک از اقسام کبایر و به هیچ یک از انواع کفر و ارتداد چنین حد و عقوبتی دنیوی مترتب و مقرر نفرموده به صریح آیه شریفه: «انما جزاءالذین یجادلون الله و رسوله . . . .» (2)
وی صراحتا اعتقاد به «السلطان ظل الله فی الارض » را معارض با کتاب و سنت می دانست (3) و بر این اعتقاد بود که ظلم به خودی خود موجبات عزل زمامدار را فراهم می آورد .
در بخش دوم، روایاتی را که دلالت بر قبح ظلم می کند جمع آوری کرده است . او به بررسی سنت و احادیث پیامبر وائمه معصومین می پردازد و احادیث فراوانی را در محکومیت ظلم و ظالم و معاونت ظلمه و کیفرهای آن ارائه می دهد که بسیار ارزشمند است .
وی در این بخش، از همکاری مؤمنان با دستگاه های حکومتی ظالم به «حرمت مطلقه معاونت ظالم » یاد می کند . منظور از اصطلاح «معاونت ظالم » پذیرش کار در یکی از تشکیلات و نهادهای حکومتی حاکم جائر و ظالم است . این مساله در بین فقهای شیعه مورد اختلاف است که آیا معاونت ظالم و همکاری با او، فقط در اموری که ارتکاب آنها شرعا جایز نمی باشد، محرم است و یا این که حرمت معاونت به طور مطلق در هر امری از امور است، هر چند که آن کار امری مباح باشد، مانند پذیرش شغل و زندگی در دستگاه حاکم ظالم و امثال آن .
سید لاری به نقل از علامه مجلسی و تایید سخنان او، معاونت بر ظلم و عدوان را معادل کفر می گیرد . لاری پس از اثبات دیدگاه خود در مساله حرمت مطلق معاونت ظالم در مقام جمع بندی می نویسد:
هر یک از این محکمات ثقلین «کتاب و سنت » حجت قاطعه بالغه تامه کامله وافیه کافیه است بر این که ظلم و جرم و جور اسوء است عاقبة واشد است عقوبة از جمیع منکرات و معاصی از مبدا صغائر تا منتهای کبائر که کفر است . (4)
خاتمه، به نقض و رد مخالفان که از آن به «شبهات » یاد می کند، می پردازد . لاری در این جا معتقد است آنچه موجب شده تا برخی از علمای شیعه از فتوا دادن به «حرمت مطلقه معاونت ظالم » خودداری کرده و به «حرمت معاونت ظالم فقط در موارد ظلم و معصیت » فتوا دهند، سه شبهه عمده است:
1- توهم این که حرمت معاونت به طور مطلق در همکاری با اهل خلاف است و نه حکام شیعه; (5)
2- این نصوص وادله انصراف بر معاونت در افعال حرام حکام دارد و نه در افعال مباح آنان، و فرق است میان این دو; (6)
3- روایات و نصوص فراوان دیگری نیز وجود دارد که به طور مطلق بر وجوب و لزوم اطاعت از حکام و فرمانروایان دلالت دارند . اینها را می توان مخصص آن نصوص و ادله ای قرار داد که به حرمت معاونت در مطلق امور دلالت دارند; (7) آن روایات از این قبیل اند: «من ترک طاعة السلطان فقده ترک طاعة الله; (8) هر کس از سلطان فرمانبرداری نکند از خداوند فرمانبرداری نکرده است » ، «السلطان ظل الله فی الارض; (9) سلطان سایه خداوند روی زمین است » و امثال اینها . آن گاه سید هر یک از این شبهات را نقض کرده و پاسخ می دهد .
گزیده کتاب «آیات الظالمین »
الحمدالله الذی هو ارحم الراحمین فی موضع العفو والرحمة و اشد المعاقبین فی موضع النکال والنقمة واعظم المتجبرین فی موضع الکبریاء والعظمة (10) واسرع المنتقمین من الجائرین والظلمه . اما بعد، چون در این زمن فتن و محن به واسطه طول غیبت کبرا و اندراس آثار و احکام انبیا و خلفا و نواب حقیقی خاتم الاوصیا و مهجور شدن امر به معروف و نهی ازمنکر و شدت انهماک (11) خلق در محبت دنیا و کثرت رکون و آزمایش به اهل کفره و فجره و ظلمه (است .) چنانچه شاهد صدق از کلام صادق، به مصداق (آیه شریفه) که: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا» ، (12) «فخلف من بعدهم خلف ورثواالکتب یاخذون عرض هذا الادنی و یقولون سیغفرلنا» (13) الآیة، موجب شیوع و ذیوع ظلم و جور بی پایه و جرم و ستم و احجاف بی اندازه، به اشد ما لا یطاق، در جمیع آفاق و اصعاق و قاع و بقاع و قری و امصار و بلدان و بحاری و صحاری و قفار و بطون اودیه و قلل جبال، به حدی که لا یحده قلم و لا یبقی ببیانه رقم .
بلکه این نحو ظلم و جرم و جور و ستم و احجاف به موجب «الناس علی دین ملوکهم » (14) دین و دیدن و شعار و دثار خود قرار و اظهار خود نموده اند بر وجه تدین و استحلال، بلکه بر وجه تسنن و استدلال . چنانچه صریح مذهب کفریه جبریه و صوفیه و بابیه و کریم خانیه از زنادقه و منافی با مذهب حق حقیق عدلیه اسلامیه است . لهذا لازم و واجب آمد به جهت حسم ماده این شبعه و اشتباه غرور و اغرا و کفر و ارتداد، رجوع نمودن به مستقلات عقل و محکمات کتاب و سنت، چنانچه مضمون خبر ثقلین (15) است .
فیقول: مقتضای تمام ادله قطعیه و مستقلات عقلیه محکمات و کتاب و سنن نبویة، این است که تمام کائنات عالم از جمادات و نبادات و حیوانات، من یعقل و غیر من یعقل، تمام آنچه هستی و نیستی دارند، از ترقیات و تنزلات و سعادات و شقاوات و خیرات و شرورات و حلویات و مرورات، تماما و کمالا به واسطه قرب و بعد حصولی و تکوینی، یا تحصیلی و تکلیفی که به مبدا و خیر و شر و نور و ظلمت و حسن و قبح و نقص و کمال دارند، و چنانچه تمام ترقیات و سعادات و خیرات و حلاوات تمام اشیا ناشی از قرب حصولی یا تحصیلی به مبدا خیر ونور و حسن و عدل است، همچنین تمام آن منشآت خیریه و نوریه و حسنیه و عدلیه منتهی و راجع به مرکز خیر وحسن و عدل و کمال است که فوز به حیات ابدی و جنات سرمدی است، و چنانچه تمام تنزلات و شقاوات و شرورات و مرورات ناشی از قرب حصولی یا تحصیلی به مبدا شر و ظلمت و قبیح و نقص است، همچنین تمام آن منشآت شریه و ظلمانیه و قبیحه و نقصیه، منتهی و راجع به مرکز شر و ظلمت و قبیح و نقص (است) که خلود در جحیم و عذاب الیم است، بلکه چنانچه تمام ترقیات و شرافات و کمالات از مبدا منتهی ناشی و منتهی به تحصیل یا حصول عموم صفت عدل و کمال است، همچنین تمام تنزلات و شقاوات و شرورات و خسارات و معصیات از مبدا صغائر تا منتهای کبائر، که کفر است، ناشی و منتهی به حصول یا تحصیل صفت ظلم و جرم و جور و نقص است علی الاطلاق .
[شواهد قطعی بر حرمت ظلم]
[1] و از جمله شواهد قطعیه این مدعی، علاوه بر ادله اربعه (16) این که حرام و قبیحی که از مستقلات عقلیه آبی از تخصیص و تقییده (بوده) و به هیچ وجه من الوجوه مسوغ و مجوز ندارد، بالضرورة العقلیه در هیچ یک از معاصی و منکرات و کبائر و قبائح، حتی کفر و ارتداد مثال و نظیری ندارد غیر از قبح ظلم و جرم و جور .
[2] و از جمله شواهد صدق این مدعی، از محکمات کتاب و سنت این که، حد و عقوبتی که مترتب فرموده حق تعالی بر یک قسم از اقسام ظلم و جوری که متعارف و متداول تمام ظالمین و جائرین این زمان است، که عبارت از محاربه با مسلمانان است، که به اتفاق نصوص و فتاوی عبارت است از تجرید سلاح لاخافه مسلم بر هیچ یک از اقسام کبائری که بر هیچ یک از انواع کفر و ارتداد چنین حد و عقوبت دنیوی مترتب و مقرر نفرموده، به صریح آیه شریفه «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الاخرة عذاب عظیم » . (17)
[3] و از جمله شواهد صدق این مدعی از محکمات کتاب و سنت این که به منطوق آیه «فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم و مفهوم آیه «فمن اضطر غیرباغ و لا عاد فلا اثم علیه » (19) مباح فرموده در مقام مجاعه و مخمصه تمام محرمات را بر تمام مکلفین، حتی بر کفار و اهل کبائر، به خلاف باغی و عادی، که ظالم و جائر است مباح نفرموده بر او چیزی را از خبائث، فضلا از طیبات . از این آیه استفاده می شود، علاوه بر آنچه مستفاد شد از آیه محاربه، این که باغی و عادی مهدورالدم است و از جمله نفوس محترمه واجب الحفظ نیست .
[4] و از جمله شواهد صدق این مدعی از محکمات کتاب و سنت این که از صریح آیه شریفه «لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی » (20) و تفسیر آیه مبارکه «الم نربک فینا ولیدا» (21) و تفسیر [آیه] «وقدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا» (22) مستفاد می شود که منت و اذیت و ظلم و جور موجب تمام حبط و فساد تمام اعمال خیر و عبادات است، و این که منت و اذیت و ظلم و جور بدتر از جمیع کبائر و منکرات و فواحش و عصیات، بلکه بدتر از کفر وارتداد است در حبط و ابطال و افساد و اعمال، چنانچه فرموده: «والکافرون هم الظالمون » . (23)
[5] و از جمله شواهد صدق این مدعی این که مترتب نشده در چیزی از محکمات کتاب و سنت بر اراده کفره و میل به کفره و رضای به کفره و محبت کفره، احکام و عقوبات کفره، به خلاف ظلم و جور که مترتب فرموده بر هر یک از اراده و محبت و میل و رضای خالی از فعل ظلم و جور تمام احکام و عقوبات نفس فعل ظلم و جور و ظلمه و جائرین، چنانچه فرموده «تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولافسادا والعاقبة للمتقین » ، (24) «ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار» ، (25) «فلاتقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین » . (26)
[6] و از جمله شواهد صدق این مدعی این که آن مقدار مذمت و نفرین و لعنت و عقوبت که مترتب فرموده اند در محکمات کتاب و سنت بر ظلم و جرم و جور، معشار آن را مترتب نفرموده اند بر هیچ فرد از افراد کبائر و فواحش علی کثرتها، و نه بر هیچ قسم از اقسام کفر و ارتداد علی تشتتها; چنانچه در کثرت و شدت و تاکید و بلاغت در هر یک از کتاب و سنت ما یقصم الظهور و یقطع کل شبهة و غرور .
[دلیل قبح ظلم از محکمات قرآن]
اما از محکمات کتاب
فی سورة البقرة:
«و من یتعد حدودالله فاولئک هم الظالمون » ، (27)
«ولاتمسکوهن ضرارا لتعتدوا و من یفعل ذلک فقد ظلم نفسه » ، (28)
«والله علیم بالظالمین » ، (29)
«والکافرون هم الظالمون » ، (30)
«والله لا یهدی القوم الظالمین » ، (31)
و فی سورة آل عمران:
اول، «والله لا یحب الظالمین » ، (32)
دوم، «والله لایهدی القوم الظالمین » . (33)
«فمن افتری علی الله الکذب من بعد ذالک فاولئک هم الظالمون » (34)
و فی سورة النساء:
«لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم » . (35)
الی غیر ذلک از آیاتی که قریب چهارصد آیه معدود و مضبوط شد از محکمات کتاب به این صریح ظاهر به نص با عموم، از جمله شواهد صدق بر مدعی است که ظلم و جور و جرم از میان تمام معاصی از مبدا صغائر تا منتهای کبائر که کفر است، اشنع وافضع و اقبح و اسوا عاقبة و اشد عقوبة است .
[دلیل قبح ظلم از محکمات سنت]
و اما از محکمات سنت، که شاهد صدق بر این مدعی است، اضعاف مضاعف آن آیات است، تعدادا و تاکیدا و تسدیدا، ولی اقتصار می کنم به بعضی از کل و جزئی از جل آن، مثل:
ماورد عن الامیر علیه السلام فی حدیث: «و اما الذنب الذی لا یغفر فضلم العباد بعضهم لبعض ان الله - تبارک و تعالی - اذا برز لخلقه اقسم قسما علی نفسه فقال: و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم و لو کف بکف ولو مسحة بکف و نطحة (ما) بین (الشاة) القرناء الی (الشاة) الجماء فیقتص (الله) للعباد بعضهم من بعض حتی لا یبقی لاحد عند مظلمة ثم یبعثهم (الله الی) الحساب » . (36)
[وجوب کناره گیری از ظالم]
و فی الوسائل باب مبوب من نصوص وجوب هجرالفاسق، (37) منها قوله علیه السلام: «العامل بالظلم والمعین له و الراضی به، شرکاء ثلاثتهم » . (38)
[یاری به پادشاهان]
و مجلسی - علیه الرحمه - تفسیر جمله ای از این آیات و احادیث را نموده است، در فصل دهم از باب دهم از کتاب حلیة المتقین، لازم است بر فرس زبان، در این باب رجوع نمودن به آن فصل .
[1] و از جمله روایت است که داخل شدن در اعمال پادشاهان و یاری ایشان کردن و سعی در حوایج ایشان نمودن معادل کفر است . و عمدا به سوی ایشان نظر کردن گناه کبیره است، و هر که راهنمایی کند ظالمی را بر ظلم، در جهنم با هامان وزیر فرعون باشد، و هر که از جانب ظالمی خصومت کند یا یاوری او کند، در آن خصومت چون ملک الموت به نزد او آید گوید بشارت باد تو را به عنت خدا و آتش جهنم، و هر که تازیانه در دست گرفته، نزد پادشاهان یا حکم جائری بایستد، حق تعالی تازیانه او را اژدهایی گرداند از آتش، در ازای آن هفتاد ذراع، و مسلط گرداند او را بر او در جهنم، و نهی فرمود از حاضر شدن بر سر سفره فاسقان . (39)
[2] و (امام صادق علیه السلام) در حدیث دیگر فرمود که در زمان حضرت موسی پادشاه ظالمی بود که حاجت مؤمنی را به شفاعت بنده صالحی برآورد، پس آن پادشاه و آن مرد صالح هر دو در یک روز مردند، همگی بر جنازه آن پادشاه جمع شدند، و بازارها (را) بستند (برای مردن او) تا سه روز آن مرد صالح در خانه خود ماند تا کرم های زمین رویش را خوردند، پس حضرت موسی بعد از سه روز (مرده این) مرد صالح را به آن حال مشاهده فرمود و گفت: پروردگارا، آن دشمن تو بود که با آن اعزاز و اکرام او را برداشتند، و این دوست توست و با این حال مانده است . حق تعالی وحی نمود به او که (یا موسی) این دوست من از آن جبار (حاجتی) سؤال کرد، و آن را برآورد، (اورا) مکافات دادم برای برآوردن حاجت (این) مؤمن، و کرم های زمین را (برروی این مؤمن) مسلط کردم برای سؤالی که از آن جبار کرد . (40)
[3] وایضا فرمود: هر که به ناحق سرکرده جماعتی شود و برایشان استیلا یابد، حق تعالی او را در کنار جهنم به ازای هر روزی، هزار سال بدارد، و چون محشور شود دستهایش در گردنش بسته باشد، پس اگر به امر خدا در میان ایشان عمل کرده باشد خدا او را رها کند و اگر ظلم بر ایشان کرده باشد او را به جهنم اندازد . (41)
[4] و (حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام] فرمود که هر والی که مردم را ممنوع سازد از آن که مردم کارهای خود را به او عرض کنند، حق تعالی در قیامت حاجت او را برنیاورد، و اگر چیزی به رسم هدیه بگیرد چنان است که از غنیمت دزدی کرده است و بدترین دزدی ها است و اگر رشوه بگیرد چنان است که به خدا شرک آورده باشد . (42)
[5] و منقول است که حق تعالی وحی کرد به سوی پیغمبری که برو به پادشاه جبار آن مملکت بگو که من تو را پادشاه نکرده ام که خون مردم (را) بریزی، و مال های ایشان را بگیری، برای این تو را پادشاه کرده ام که صداهای مظلومان را از من بازگیری; به درستی که (من) ترک مؤاخذه ستم ها که برایشان شود نمی کنم، هر چند کافر باشند . (43)
[6] وایضا از حضرت امیر علیه السلام منقول است که، ظلم کننده و یاری کننده او بر ظلم و کسی که راضی بر آن ظلم باشد هر سه در گناه شریکند . (44)
[7] - (و از حضرت صادق علیه السلام منقول است:) هر که ظلم بر کسی بکند حق تعالی برانگیزد کسی را که مثل آن ظلم را (نسبت) به او یا بر فرزندان او یا فرزندان فرزندان او بکند . (45)
[8] و (در حدیث دیگر فرموده:) هر کسی حق مؤمنی را حبس کند حق تعالی در قیامت او را پانصد سال برپا بدارد تا آن که از عرقش رودخانه ها جاری شود و منادی ندا کند که این است ظالمی که حق خدا را حبس کرده (است) پس چهل روز او را سرزنش کنند پس (بفرماید که او را) آیه به جهنم ببرند . (46)
[9] و حضرت صادق علیه السلام فرمودند که امید نجات دارم برای هر که اعتقاد به امامت ما داشته باشد از این امت، مگر سه کس: صاحب استیلایی که ظلم کند به رعیت خود و کسی که در دین بدعت کند و کسی که علانیة فسق کند . (47)
خاتمه [در شبهات و پاسخ آن]
چنانچه هر یک از این محکمات ثقلین (کتاب و سنت متواتره) حجت قاطعه بالغه تامه کامله وافیه کافیه است بر این که ظلم و جرم و جور اسوء است عاقبة و اشد است عقوبة از جمیع منکرات و معاصی از مبدا صغائر نامنتهای کبائر که کفر است .
همچنین هر یک از محکمات ثقلین (کتاب و سنت متواتره) حجت قاطعه بالغه تامه کافیه است بر حسم و قطع و رفع ماده هرگونه غرور و شبهه و متشابهاتی که دستاویز جهال و مغرورین و مشتبهین ظلمه و جائرین و فسقه و مجرمین گردیده (است .)
[1] از جمله آن شبهات: شبهه توهم اختصاص نصوص ظلمه و جائرین به ظلمه و جائرین مخالفین امر دین است، که حجت بالغه قاطعه رافعه این شبهه، اطلاق تمام آن نصوص فتاوی است . علاوه بر شهادت سیاق تمام آن نصوص بر اباء و امتناع از تخصیص و تقیید به غیر تقیه و ضرورت و علاوه بر شهادت تمام خطابات شفاهیه قرآنیه و نصوص نبویه بر اباء و امتناع از تخصیص و تقیید به ظلم مخالفین در دین، زیرا که در زمان صدور آن خطابات، مخالف در دین نبوده و تخصیص آن خطابات به کسانی که بعد (به) وجود می آیند به غیر مورد و اخراج مورد تمام آن خطابات از تحت آن عموم و اطلاقات، منافی بلاغت و حکمت کلام بلیغ و حکیم است الی غیر النهایة .
و علاوه بر صریح جمله ای از آن نصوص در خصوص ظلمه امامیه، مثل حدیث اخیر مجلسی از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: امید نجات دارم برای هر که اعتقاد به امامت داشته باشد از این امت، مگر سه کس: صاحب استیلایی که ظلم به رعیت خود کند و کسی که در دین بدعت گذارد و کسی که علانیة فسق کند . (48)
[2] و از جمله آن شبهات: شبهه فرق است در معونة ظلمه میان معونه بر محرم پس حرام است، و معونه بر مباح پس مباح است، و حجت بالغه قاطعه رافعه این شبهه ایضا اطلاق نصوص و فتاوی است، بلکه تصریح جمله ای از آنهاست . علاوه بر اعتبار عقلی که شاهد است ایضا بر عدم فرق میان مطلق معونه ظلمه حتی در مثل خیاطت ثوب و بناء منزل، در رجوع نمودن به اعانه اثم و عدوان منهی است، زیرا که اگر چنانچه ترک خیاطت ثوب و بناء منزل ایشان نمایند، هر آینه بی ثیاب و بی منزل می مانند و مرتدع و ممتنع از ظلم و اثم و عدوان خواهند شد، پس هر یک از آن دو قسم معونتین را مدخلیت و مقدمیت است در حصول ظلم و اثم و عداون منهی .
ولی بعضی از آن معونات اقرب به ظلم و عدوان است از بعضی دیگر، مثل کتابت دیوان ایشان، که اقرب به ظلم است از خیاطت، ولی این مقدار از فرق فارق نمی شود در تبدیل حرمت معونه اثم و عدوان به اباحه . بلی، ممکن است که فارق شود در تبدیل منع محرم را به منع مکروه; به این معنی که نهایت فرق میان مقدمات و معونات قریبه و بعیده اثم و عداون منهی آن است که بعد بعضی از معونات موجب انصراف نهی آن معونه از حرمت به سوی کراهت شدیده; چنانچه فتاوای مشهوره بر این است در باب معامله با ظلمه، اگر چه خلاف ظاهر اطلاقات نصوص منع و نهی از معاونت ظلمه است، حتی در مباحات، بلکه واجبات; چنانچه صریح بعض نصوص متقدمه است، مثل روایت صفوان جمال و غیره، که مجلسی در حلیة (المتقین) (49) نقل نموده است .
و چنانچه منقول از بعض اکابر است که خیاطی از او سؤال (کرد) که من خیاط ثیاب سلطانم، آیا به این واسطه اعوان ظلمه هستم؟ فرمود: بلکه داخل اعوان ظلمه است کسی که به تو سوزن و خیط می فروشد و اما تو از خود ظلمه ای! (50)
علاوه بر اینها همه اگر تسلیم وجود مناص و خلاص از حرمت معونه ظالم در مباحات از حیث معونه بر ظلمش بشود، پس وجود مناص و خلاصی نیست از تحریمش از جهات عدیده دیگر; مثل جهت استلزامش مر رکون به ظلمه و حب بقاء ایشان و مودت لمن حادالله و رسوله، و مداهنه با اشرار و ترک نهیهم عن المنکر و امر هم بالمعروف، الی غیر ذالک از جهات عدیده محرمه، کما فی الکافی باب النهی عن المنکر: «ما قدست امة لم یؤخذ لضعیفها من قویها بحقه غیر متعقع » . (51)
و از جمله اشعار حکمت آمیز شیخ العارفین بهاءالدین است که می فرماید:
نان و حلوا چیست دانی ای پسر قرب سلطان است زین قرب الحذر
می برد هوش از سر و از دل قرار الفرار از قرب سلطان الفرار
قرب سلطان آفت جان تو شد پای بند راه ایمان تو شد
حیف باشد از تو ای صاحب سلوک کاین همه نازی به تعظیم ملوک
جرعه ای از نهر قرآن نوش کن
آیه لاترکنوا را گوش کن (52) [3] و از جمله متشابهات غرور ظلمه، مرسله ای از مجالس عنه صلی الله علیه و آله: «طاعة السلطان واجبة و من ترک طاعة السلطان فقد ترک طاعة الله و دخل فی نهیه «ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه » ، (53) «والسلطان ظل الله فی الارض » (54) و امثال ذلک از نصوص معارضه با محکمات کتاب و سنت قطعیه که به قواعد نقلیه و براهین عقلیه و نصوص علاجیه و اعمال مرحجات سندیه و دلالیه، باید طرح نمود به واسطه شذوذش . و فرمایش معصوم در آن نصوص علاجیه «خذ بما اشتهر بین اصحابک و اترک الشاذ النادر» (55) یا به واسطه مخالفتش با کتاب و سنت، چنانچه در نصوص علاجیه فرموده اند که: «کل ما وافق کتاب الله فخذوه و کل ما خالف کتاب الله فذروه فاطرحوه فلم نقله » (56) یا به واسطه ضعف سند; یا جمع و تاویل نمودن به حمل بر تقیه و ضرورت یا تخصیص و تقیید نمودن سلطان به سلطان عادل که پیغمبر و امام بوده باشد، به واسطه صوارف عقلیه و نقلیه از عموم و اطلاقش .
[4] و از جمله متشابهات غرور ظلمه و مجرمین ایضا عمومات اولیه، مثل عموم «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء» (57) و حجت بالغه قاطعه این اشتباه و غرور و تاویل این قسم از متشابه و ظهور عموم و تعمیم شرک غیر مغتفر است مرشرک در طاعت و وحدت را، زیرا که هر نحو از مخالف شرک است در طاعت ولو شرک نباشد در وحدت; علاوه بر تخصیص مغفرت به شیعه و مؤمن و مشیت و سائر مخصصات کتاب و سنت .
[5] و از جمله متشابهات غرور ظلمه و مجرمین و معاذیر غیر مقبوله جائرین، عموم «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله ان الله یغفرالذنوب جمعیا» (58) و حجت بالغه قاطعه این نحو از غرور تاویل و تخصیص عموم مغفرت است به غیر ظلمه و جائرین و غیر حقوق الناس، به صریح نصوص مخصصه از محکمات کتاب و سنت متواتره متقدمه، مثل «و عزتی و جلالی لا یجوز فی ظلم ظالم » .
[6] و از جمله متشابهات غرور ظلمه و مجرمین و معاذیر غیر مقبوله جائرین، عمومات اولیه «حب علی حسنة لا یضر معه سیئة » (59) (است) و عموم «شیعتنا کلهم فی الجنة; محسنهم و مسیئهم » (60) و عموم «لو ان المؤمن خرج من الدنیا و علیه مثل ذنوب اهل الارض لکان الموت کفارة لتلک الذنوب » (61) الی غیر ذلک، ولی حجت بالغه قاطعه این غرور و جسم ماده تو هم این سرور تخصص یا تخصیص مؤمن و شیعه، در محکمات نصوص، به مثل سلمان و ابوذر و مقداد و مؤمن و آل فرعون و اصحاب کهف، و نصوص قوله علیه السلام فی جامع الاخبار فی جواب: «و ما سیماء الشیعة؟ فقال 7: عمش عیونهم من البکاء خمص بطونهم من الطوی، یبس شفاهم من الظلماء، مطویة ظهورهم من السجود طیبة افواههم من الذکر» . (62)
[7] و از جمله متشابهات غرور ظلمه و مجرمین و موهمات سرور جاهلین و جائرین، عمومات «ارحم الراحمین و اکرم الاکرمین » (63) و «ان رحمتة وسعت کل شی ء» (64) و «سبقت رحمته غضبه » (65) «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین » (66) (است)، ولی حجت بالغه قاطعه این غرور و حسم ماده توهم این سرور فرمایش حضرت حجت است در دعای افتتاح: «واشهد انک انت ارحم الراحمین فی موضع العفو والرحمة و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمة » . (67)
علاوه بر این که عموم رحمت و کرم خدا و پیغمبر نسبت به تمام عالمین، از شقی و سعید و مسلم و کافر، در خصوص دنیا است نه آخرت، چنانچه مساویند جمیع عالمین، خصوصا امت مرحومه، در تمام
نعم دنیویه، از مبدا حیات تا اول ممات، در نعمت وجود و صحت و برکت و عمر و عزت و شوکت و دولت و حسن صورت و اعتدال قامت و املاء و کثرت و امهال در معصیت و مخالفت، ولو لا عموم رحمانیت و تعمیم آن رحمت، هر آینه باید به انواع امتیاز و فارق ممتاز و مفترق بوده باشند .
سعید و شقی و مسلم و کافر در دنیا مثل آخرت باشد، وجوه امتیاز و افتراق از حیث سقم و صحت و بلا و نعمت و رخاء و شدت و طول عمر و وسعت و حسن و قبح صورت و اعتدال و اعوجاج قامت و سر و فضیحت، بلکه لولا آن عموم و تعمیم رحمانیت و حمت باید تمام اشقیا در دنیا مثل آخرت مخاطب به خطاب افتضاح و فضیحت «وامتازوا الیوم ایهاالمجرمون » (68) جمیعا مسوخات و مبتلابه انواع بلیات و معاقب به اشد عقوبات مظالم و اسوء عواقب سوء جرائم، مثل امم سالفه، بلکه بدتر از امم سالفه بوده باشند، زیرا چنانچه سعداء این امت اسعد السعدائند، همچنین اشقیاء این امت اشقی الاشقیائند; چون که هر چه اسباب سعادت و رافت بیشتر است، عقوبت و عاقبت شقاوت و شقی بدتر است; چنانچه حق تعالی فرموده: «یا نساءالنبی من یات منکن بفاحشة مبینة یضاعف لها العذاب ضعفین » (69)
و معصوم فرموده: «المحسن منا له کفلان من الثواب، والمسی ء منا له ضعفان من العذاب » . (70)
و حال آن که از عموم رحمانیت و تعمیم آن رحمت، تمام اشقیا به شکل و صورت مسلمین، بلکه صورت انبیاء و مرسلین، مساوی و یکسانند، بلکه همین مقدار از تسویه دنیویه، فضلا از سایر انواع دیگرش کافی و وافی و مغنی است، بلکه از اتم و اکمل مراتب رحمت و کرم غیرمتناهی است . علاوه بر اینها همه، اعتقاد به رحمت و کرم الهی، هرگاه اصل و حقیقت داشته باشد، باید مزید بر اعت بوده باشد، نه معصیت، و مغرور شدن به مخالفت و معصیت از بی اعتقادی به معاد و وعید است، نه اعتقاد به رحمت و کرم است; چنانچه اشاره به هر دو جواب این غرور است فرمایش حق تعالی: «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم . الذی خلقک فسویک فعدلک . فی ای صورة ماشاء رکبک . کلا بل تکذبون بالدین » . (71)
[8] و از جمله متشابهات غرور ظلمه و مجرمین، عمومات نصوص شفاعت در قیامت است، که از برای هر یک از ائمه هدی مقامی است محمود و شفاعتی است کبری، بلکه از برای علما، بلکه از برای هر یک از مؤمنین و شیعیان ایشان، شفاعتی است در مثل ربیعه و عضر، بلکه از برای هر زمان و مکان از ازمنه و امکنه شریفه، بلکه از برای هر عملی از اعمال صالحه، و تلاوت هر سوره از سور قرآنیه، شهادتی است و شفاعتی است مقبوله در عرصات قیامت .
فخلاصة الکلام من البدء الی الختام
این که تمام اسباب وصلات منقطع و بهانه های غرور و موهمت سرور مرتفع، و شبهات زور و متشابهات دور از برای ظلم و شرور منقطع و هیچ وجهی از وجوه، و هیچ بابی از ابواب امیدواری عقلا باقی نمانده و نیست، سوای دخول در باب توبه نصوح و پرداختن به اصلاح و صلوح و تلافی و تدارک آن قروح و جروح به ندامت و مذمت و انصاف و اعتراف به تقصیر، فانه خیرالمعاذیر; چنانچه شیوه ائمه و انبیاء علیهم السلام و شیوه مرضیه تمام خلفاء و اولیاء با وجود عصمت و تنزیه ایشان از تمام مناقص و گناهان و این شیوه توبه و انابه و انصاف و اعتراف به گناه و تقصیر بهترین معاذیر و اقرب ترین وصلات به درگاه قاضی الحاجات و اسباب رحمت و غفران و رجعت از کفر به ایمان و تبدیل سیئاتش به حسنات بعد از اعتراف به هر یک، هر یک از سیئات که مضمون و تفسیر آیه «الا من تاب و امن و عمل عملا صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات » ، (72) «فقطع دابر القوم الذین ظلموا والحمدلله رب العالمین » . (73)
پی نوشت ها:
1) سید عبدالحسین لاری، رسائل سید لاری، آیات الظالمین، سیدعلی میرشریفی (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1377) ص 253 .
2) مائده (5) آیه 33 .
3) سید عبد الحسین لاری، پیشین .
4) همان، ص 302
5) همان، ص 302
6) همان، ص 303
7) همان، ص 305 .
8) محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، امالی، ص 277 .
9) محمد بن حسن طوسی، امالی، ص 634 .
10) اقتباس از دعای افتتاح، رک: مصباح المتهجد، ص 578; و سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص 58 .
11) انهماک: کوشیدن در کاری، سخت سرگرم شدن به کاری . «حسن عمید، فرهنگ فارسی » .
12) مریم (19) 59 .
13) اعراف (7) 169 .
14) جمله ای است مشهور، ر . ک: محمدباقرمجلسی; بحارالانوار، ج 102، ص 8 .
15) برای اطلاع از خبر ثقلین ر . ک: رساله هدایة الطالبین، ص 243 .
16) مقصود، کتاب (قرآن) و سنت و عقل و اجماع است .
17) مائده (5) آیه 33 .
18) نساء (4) آیه 160 .
19) بقره (2) آیه 173 .
20) همان آیه 264 .
21) شعراء (26) آیه 18 .
22) فرقان (25) 23 .
23) بقره (2) آیه 254 .
24) قصص (28) آیه 83 .
25) هود (11) آیه 113 .
26) انعام (6) آیه 68 .
27) بقره (2) آیه 229 .
28) همان، آیه 231 .
29) همان، آیه 246 .
30) همان آیه 254 .
31) همان، آیه 258 .
32) آل عمران (3) آیه 57 .
33) همان، آیه 86 .
34) همان، آیه 94 .
35) نساء (4) آیه 148 .
36) محاسن ج 1، ص 7; محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 29- 30، با اندکی تغییر که از ماخذ تصحیح شد .
37) ر . ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 414- 415 .
38) محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 2، ص 333; محمد بن حسن حر عاملی، پیشین، ج 12، ص 128 .
39) محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین، ص 221، همو، بحارالانوار، ج 72 ص 369 .
40) محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین، 222- 223; همو، بحارالانوار، ج 73 ص 373 .
41) محمدباقر مجلسی، حلیة المتقین، ص 225; همو، بحارالانوار، ج 72 ص 343 .
42) محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین، ص 225; همو، بحارالانوار، ج 72 ص 345 .
43) محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین، ص 25; همو، بحارالانوار، ج 72 ص 331 .
44) محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین، ص 226; همو، بحارالانوار، ج 72، ص 312 .
45) محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین، ص 226; بحاراالانوار، ج 72 ص 314 .
46) محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین، ص 226; محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق) خصال، ص 465 .
47) محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین; ص 224; روضة الواعظین، ص 265 .
48) محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین، ص 224; روضة الواعظین، ص 465 .
49) محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین، ص 223- 224 .
50) مرتضی انصاری، مکاسب، ص 55 .
51) محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 5، ص 56; محمد بن حسن حر عاملی، پیشین، ج 11، ص 395 .
52) کلیات اشعار آقای شیخ بهایی، ص 130- 131، با اندکی تفاوت .
53) بقره (2) آیه 195; محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، امالی، ص 277; محمد باقرمجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 368 .
54) محمد بن حسن طوسی، امالی، ص 634; مجمع الزوائد، ج 5، ص 196; متقی هندی، کنزالعمال، ج 6، ص 4 .
55) عوالی اللالی، ج 4، ص 133; محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 245 .
56) محمد بن یقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 69; محمد بن علی بن بابویه، امالی، ص 301 .
57) نساء (4) آیه 48 .
58) زمر (39) آیه 53 .
59) فردوس الاخبار، ج 2، ص 227; خوارزمی، مناقب، ص 76; کشف الغمه، ج 1، ص 93; عوالی اللالی، ج 4، ص 86 .
60) مضمون این در بحارالانوار، ج 65، ص 114 آمده است .
61) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 65، ص 140 .
62) جامع الاخبار، ص 100; محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 4 .
63) رک: البلدالامین، ص 160; محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج 83، ص 231 .
64) رک: محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، توحید، ص 29; همو، امالی، ص 244; محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 2 .
65) رک: مصباح المتهجد، ص 442; محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ص 87، ص 158 .
66) اقتباس از آیه 107 سوره انبیاء (21 .)
67) مصباح المتهجد، ص 577- 578; اقبال سیدبن طاووس ص 58; مفاتیح الجنان، ص 363- 364 .
68) یس (36) آیه 59 .
69) احزاب (33) آیه 30 .
70) نظیر این در معانی الاخبار، ص 106 و بحارالانوار، ج 43 ص 230 آمده است .
71) انفطار (82) آیه 7- 9 .
72) فرقان (25) آیه 70 .
73) انعام (6) آیه 45 .