«روش»، همواره در گشودن افق های نو و ناگشوده از کارآیی بالا یی برخوردار بوده و در درازای تاریخ به گونه ای ناگفته نقشی بنیادین بازی کرده است. دگرگونی روش، دگرگونی نگاه ها، بینش ها و معرفت ها را در پی داشته است. تاریخ اندیشه، چنین فرایندی را بسیار به خود دیده است. اگر روش ها عوض نمی شدند، شاید دانش و شناخت هرگز نمی توانست به ساحت های کنونی دست یابد. سقراط تنها آنگاه توانست حوزه ای دیگرگون در تاریخ اندیشه بگشاید که در برابر سفسطه گران، روش و پرسشی جدید مطرح کرد؛ با روش پرسش گرانه و حکیمانه ی خویش، داشته های طرف مقابل را به چالش می کشید؛ او را به فکر وامی داشت و از درون انبوهی از پرسش های حل نشده، او را به اندیشه ای جدید راه می برد. با روش وی بود که راه برای اندیشمندانی چون افلا طون و ارسطو باز شد. اگر در مقابل جدل های قوی شکگرایان روش جدیدی به کار نمی رفت، شاید در آن دوران پایه های منطق و شیوه های استدلا لی به وجود نمیآمد و رسیدن به شناخت رهیده از خطا و فهم دقیق متون، به انجام نمی رسید. در خلا قیت، توجه به نوآوری روشی اصلی و بنیادین می باشد. گویی با توجه به همین ویژگی است که در تعریف آن گفته اند:«خلا قیت(creativity) ، توانایی و استعداد رسیدن به اندیشه های نو و آفرینش بیانی دیگرگون است که به تقلید از هیچ کس نمی باشد».(١)
دگردیسی روشی، تأثیر بسیاری در روند رو به جلوی اندیشه داشته است، هرچند این امر به دور از رویدادهای پیرامونی خود نبوده است؛ همواره واقعیت های اجتماعی شکل یکسویه و رهیده از محیط نداشته اند و به گونه ای درهم تنیده، با هم پیوند دارند. تمدن جدید را می توان بر پایه ی تحول روشی، بررسی کرد. سرآغاز دوران جدید با طرح اندیشه های تازه بود؛ اندیشه ای که تنها شناخت و اسلوب تجربی را معتبر دانست و حل همه ی امور را در بازگشت به آن می جست. آشکار است که تسلط روش تجربه گرایانه توانست افقی را پیش روی اندیشه وران قرون جدید بگشاید که بسیاری از اندیشه های پیش از آن را به نقادی بکشند و در درستی آنها شک کنند. تحول روش بود که به تحول در بینش و فهم منجر شد؛ اثر آن در جامعه جلوه یافت و بعدها به انقلا ب صنعتی و انفجار اطلا عات رسید. بنابراین تحول سخت افزاری تجدد نیز از دگرگونی نرم افزاری روشی، آغاز می شود. شاید از همین دیدگاه باشد که بسیاری، احساس جابه جایی معرفتی را در علوم انسانی می جویند.
تمدن اسلا می نیز همواره با اندیشمندانی بالیده و سربرآورده است که توانسته اند با نگاهی عمیق و همه جانبه، روشی فراتر از پیشینیان برگزینند و با اسلوب متفاوت خویش، ساحت های جدید معرفتی را بیافرینند. با نوآوری و نواندیشی اندیشوران مسلمان بود که فلسفه ی خاتمیت دین اسلا م، تبلور عینی یافت. کشف روش های تفقه و اجتهاد به اندیشه ورزی های روشمند و سنجیده نیاز داشت و رسیدن به چنین دیدگاهی تلا شی دوچندان را از سوی عالمان دین می طلبید. کوشش های اندیشمندانی چون شیخ طوسی و سید مرتضی در فقه و اصول، شیخ مفید و خواجه نصیر طوسی در علم کلا م، فارابی، بوعلی سینا و ملا صدرا در فلسفه، همه به روش هایی نو در فهم و برداشت از دین منجر گردید که سال ها برای دین پژوهان راه گشا بود. با این نگرش ها و تلا ش ها، منطقی به وجود آمد که برای فهم دین بسیار یاری رسان بود.
« مسلمانان از قرن اول به «اجتهاد» پرداختند. به مفهوم صحیح از لوازم دینی مانند اسلا م است که از طرفی دین همگانی است و به قوم و نژاد و منطقه ای اختصاص ندارد و از طرف دیگر همه زمانی است و دین خاتم است و در همه ی شرایط متغیر روزگار - که لا زمه ی تمدن بشری است - حاکم است»(٢) چنین است که اجتهاد، ویژه ی فهم فقهی نمی گردد و می تواند در همه ی رشته ها و گرایش ها، پژوهشگر را به ژرفای دین راهنمایی کند، زیرا که دین فراتر از یک رشته ی علمی است.
با اجتهاد، آنگاه که معنای راستین خود را بازیابد، می توان به پویایی انتظارات از دین نیز پاسخی سنجیده و شایسته داد. اجتهاد تلا ش خردمندانه، همراه با فهم زمان است . توانایی و روزآمدی دین، در منطق فهم آن جلوه می یابد و مجتهد را از شناخت تکساحتی می رهاند. به تعبیر شهید صدر: « وقتی هدف محرکه ی اجتهاد، ابعاد حقیقی خود را بازیابد و هر دو جولا نگاه تطبیق (فردی و اجتماعی) را در برگیرد، آثار یک سونگری و یک سوی سکه دیدن را نیز، که در گذشته ها حاکم بود، به تدریج خواهدزدود و محتوای حرکت به کیفیتی در میآید که با وسعت دامنه ی هدف و مقتضیات خطی پیشروانه، که حرکت اجتهاد بر آن انجام می پذیرد، سازگار باشد».(٣) با توجه به همین نگرش جدید ایشان از نخستین کسانی بود که به شایستگی و فراست پیامدهای محدوداندیشی را در اجتهاد طرح کرد و به نوعی آسیب شناسی اجتهاد دست یازید. وی آن پیامدها را چنین بیان می کند:
١. یکسونگری در فقه، تحدید موضوع اجتهاد، محدود ساختن هدف آن و متروک شدن نظام اجتماعی؛
٢. توجیه واقعیت خارجی در موضوعاتی که مورد ابتلا هستند؛ ریختن آنها در قالبی که بتواند با شرع همسو شود و نپذیرفتن واقعیت عینی موجود در خارج؛
٣. متروک ماندن شخصیت حکومتی پیامبر(ص) و ائمه(ع)؛
4. کج اندیشی در فهم نصوص شرعی؛
٥. ناتوانی در استخراج قواعد فقهی از نصوص و قوانین کلی از روایات».(٤)
اگر سامانه و روشی علمی بخواهد در دنیای شتابنده ی جدید به حیات پوینده ی خود ادامه یابد و از سویی پشتوانه ها و اصالت های تمدنی خویش را از دست ندهد، راهی جز نوشدن نظام مند همراه با فهم زمان ندارد. این امر را خرد حکم می کند. در روایات نیز آمده است: «علی العاقل ان یکون عارفاً بزمانه».(٥) و «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس».(٦) لذا در شرایط و مقتضیات جدید، کارکردهای اجتهاد گسترده می شود؛ از فهم ویژه ی فقه مصطلح بیرون میآید؛ رویکردی فراتر می یابد و در کارکردهای آن می توان مواردی چون «تخریج و تنسیق گزاره ها، آموزه ها و ارزش های دینی، تصحیح و تکامل بخشی معرفت دین. تعمیم، توسعه و روزآمد کردن دین و تطبیق نوآمد سازی».(٧) طرح و ارائه کرد و اندیشه ورزی ها به سوی روش های جدید و چندجانبه متمایل گردد.
باید توجه داشت که همه ی این تحرک ها در درون منظومه ای بزرگ و بسامان به نام «اصول تفقه» جان می گیرد.پویایی آن علم به روش ها و برداشت ها نیز حرکت می بخشد. واقعیت آن است که پژوهشگران اصولی هماره نیم نگاهی به زمانه ی خویش و طرح مباحث جدید داشته اند که این علم به شکل کنونی درآمده است، ورنه صرف تکرار سخن دیگران، به گسترش هیچ دانشی نمی انجامد. امید است که با طرح مباحث بنیادین و علمی در این وادی بتوان راه را برای نظریه پردازی های محققانه باز کرد و نشانه های آن را در جنبش علمی جدید و حرکت به سوی خلا قیت توانمند، مشاهده کرد.
سردبیر
پی نوشت ها:
١. Microsoft Encarta Encyclopedia 2003,United States
2. مطهری، مرتضی، «مجموعه آثار» جلد چهاردهم، نشر صدرا، بی تا، ص ٤١٩.
٣. صدر، محمدباقر، «همراه با تحول اجتهاد»، ترجمه ی اکبر ثبوت، نشر روزبه، ١٣٥٩، ص ١٤.
٤. شریعتمدار جزایری ، سیدنورالدین، «دیدگاه شهید صدر در روند اجتهاد»، در مجموعه ی مقالا ت کنگره ی شهید صدر، بی تا، ص ١٣٤.
٥. اصول الکافی، باب الصمت و حفظ اللسان، ص ٣.
٦. اصول الکافی، باب العقل و الجهل، ص ٢٧.
٧. رشاد، علی اکبر، «نیازهای پژوهشی و حوزه»، کانون گفتمان دینی، بی تا، ص ١٤.