اشاره
دین و اخلاق، با انسان رابطه پیدا می کند.بدون شناخت انسان، بحث از نسبت دین واخلاق عقیم است. پس لازم است قبل ازبحث درباره نسبت دین و اخلاق به معرفی اجمالی انسان بپردازیم و سپس نسبت دین وانسان و در پایان نسبت دین و اخلاق رابررسی کنیم.
انسان کیست؟ انسانیت چیست؟ و کمال حقیقی او در چیست؟ درباره انسان بسیارخوانده ایم و شنیده ایم تا جایی که دهها و بلکه صدها نظریه درباره او و معنای انسانیت وکمال انسان از سوی دانشمندان و نیز مکاتب مختلف ارائه شده است. در میان این نظریات نه تنها اختلاف وجود دارد بلکه بین آنها تباین و تضاد عمیق و آشکار دیده می شود. این اختلافات حتی گاهی در پیروان یک مکتب ویک مرجع علمی نیز به چشم می خورد.به همین دلیل بهتر می دانم که پیش از پاسخ به سؤالات ذکرشده درباره انسان که جنبه ایجابی دارند، به این سؤال پاسخ دهیم که انسان چه نیست؟
پاسخ به این سؤال ما را از بسیاری ازاشتباهات و اختلافات درباره انسان وانسانیت، کمال، سعادت و شقاوت او و نیزبایدها و نبایدهای زندگی او، مصون می دارد.پاسخ به این سؤال که انسان چه نیست، به ماکمک خواهد کرد تا با فکر بازتری به بحث درباره انسان بپردازیم. چرا که بدین وسیله می توانیم تعریفها و معانی غلطی که به عمد یاسهو درباره انسان ارائه شده را بشناسیم و آنهارا از حوزه مباحث انسان شناسی خارج کنیم.به عبارت دیگر ما وقتی بهتر می فهمیم که انسان و انسانیت چیست که ابتدا بدانیم انسان چه نیست.
تقسیم بندی موجودات از نظر کمالات وجودی
وقتی موجودات مشهود خود را در جهان با دقت می نگریم،بخوبی درمی یابیم که آنها از نظر کمالات وجودی (آثار و منشاءآثار نوین) برابر نیستند و آثار وجودی بعضی بر آثار وجودی بعضی دیگر برتر و بیشتر است.
موجوداتی را که در اطراف خود می بینیم از این نظر به چهاردسته تقسیم می شوند:
1- جمادات یا موجودات بی جان مانند انواع سنگها، گازهاو مایعات که دارای آثار وجودی خاصی هستند و به بعضی ازآنها اشاره می کنیم: جمادات حجم دارند یعنی فضا اشغال می کنند، وزن دارند، رنگ دارند، بو دارند، خواص عنصری مختلفی دارند و...
2- نباتات یا گیاهان که دارای کمالات و آثار وجودی بیشتری نسبت به جمادات می باشند یعنی علاوه بر اینکه آثاروجودی جمادات را دارند، دارای آثار وجودی مخصوصی هستند که جمادات فاقد آنها می باشند. از قبیل: نباتات رشد ونمو دارند، تغذیه می کنند، تولیدمثل می کنند، تا اندازه ای دارای حس و حرکت هستند و از وضعیت ضعف اندام به قدرت بدنی زیاد می رسند. ناگفته نماند که نباتات علاوه بر این آثار ویژه، دربعضی آثار جمادی مثل رنگ پذیری و داشتن بو، از جمادات قابلیت بیشتری نشان می دهند و تنوع رنگها و بوها در گلها ومیوه ها دیده می شود. بنابراین گیاهان از نظر کمال وجودی برتراز جمادات هستند.
3- حیوانات که دارای کمالات و آثار وجودی بیشتری نسبت به گیاهان و جمادات می باشند و علاوه بر آثار وجودی جمادات و گیاهان، دارای وجودی مخصوص هستند که دو قسم قبلی فاقدآنند. از قبیل اینکه حیوانات شعور و اراده دارند، کار و تلاش می کنند، همسرگزینی و مسکن گزینی دارند، دارای شهوت جنسی و غضب هستند، در بعضی از انواع آنها زندگی اجتماعی وجود دارد، در زندگی اجتماعی دارای تقسیم بندی و مراتب شغلی، تفریح و اجتماعی مختلف هستند. به عبارت دیگر رتبه ومقام و پستی و برتری شغلی در بین آنها وجود دارد. از حریم خود و خانواده خود در برابر خطرات و دشمنان، محافظت می کنند. از حریم همنوع و حتی گاهی غیرهمنوع در برابرخطرات و دشمنان دفاع می کنند. در بین حیوانات همنوع و گاهی غیرهمنوع جهت گذراندن زندگی، تعاون، همکاری و خدمات متقابل و مسالمت آمیز دیده می شود. تا اندازه ای قابل تربیت هستند یعنی تربیت محدود می پذیرند. دارای احساسات وعواطفند. در آنها صفات روحی خوب و مثبتی که ما در زندگی از آنها به اخلاق تعبیر می کنیم در انواع مختلفشان دیده می شود;صفاتی از قبیل وفاداری، امانتداری، خدمت به همنوع، نجابت و...
4- انسان. انسان از آن جهت که انسان است و اشرف مخلوقات می باشد، نه جماد است، نه نبات است و نه حیوان. این بدان معنا نیست که فاقد کمالات و آثار وجودی جمادات،نباتات و حیوانات است، بلکه به معنای این است که آنچه مایه انسانیت انسان و شرافت او بر سایر موجودات است امری غیر ازکمالات وجودی سه قسم گذشته است. چرا که انسان در آن آثاروجودی با سه قسم دیگر مشترک است و فضیلتی در آنها ندارد.فضیلت و شرافت یعنی برتری، و برتری یعنی داشتن چیزی که در دست دیگران نباشد. بنابراین نمی توان فضیلت و برتری انسان بر سایر موجودات مشهودمان را به داشتن کمالات جمادی، گیاهی و حیوانی بدانیم. هرچند انسان در ظهور آن کمالات از خود قابلیت بیشتری نشان دهد، زیرا قابلیت بیشترداشتن در یک کمال، آن کمال را از حقیقت و مرتبه خود خارج نمی کند. به عنوان مثال اگر انسان در غضب و یا شهوت جنسی قابلیت بیشتری نسبت به حیوانات از خود نشان داد هرگز غضب و شهوت از مرتبه کمالات حیوانی فراتر نمی روند و به مرتبه یک کمال انسانی نمی رسند. به عبارت دیگر انسان فقط توانسته یک کمال حیوانی را بیشتر از خود حیوانات نشان دهد، نه اینکه شهوت و غضب کمال انسانی شده باشند. در این صورت می گوییم انسان یک حیوان قویتر است. همچنین وقتی که انسان دارای قدرت بدنی زیادی می شود می گوییم او یک گیاه قویترشده نه یک انسان بهتر. به عبارت دیگر همان طور که گفتیم قدرت بدنی یک کمال گیاهی است نه یک کمال انسانی; یعنی اگر انسانی از نظر قدرت بدنی قویتر از دیگران بود، او فقط دریک صفت گیاهی قویتر است نه اینکه انسان بهتری است و درانسانیت بالاتر است. همچنین است وقتی انسان لباسی زیبا ورنگارنگ و فاخر بر تن می کند، می گوییم او یک کمال گیاهی رابه استخدام درآورده و مورد استفاده قرار داده است نه اینکه اوبا پوشیدن لباسی زیباتر و با جنسی بهتر و یا برخورداری از قیافه و صورتی زیباتر، در انسانیت و شرافت از دیگران پیشی گرفته باشد.
چرا که برتری حقیقی انسان به برتری در حقیقت انسانیت وآن آثار و کمالاتی است که ویژه اوست و در حیوانات و گیاهان و جمادات یافت نمی شود، که اگر در آنها یافت شود آن کمالات دیگر کمال ویژه انسانی محسوب نمی شوند بلکه جزء کمالات مشترکند.
اگر قایل به برتری انسان نسبت به سایر موجودات باشیم و اورا اشرف مخلوقات بدانیم که چنین نیز هست، بدین معناست که در انسان کمال یا کمالاتی وجود دارد که در سایر موجودات قبلی نیست والا برتری و شرافت او معنا نداشت.
با توجه به مطالب گذشته به این نتیجه می رسیم که انسان جماد، گیاه و حیوان نیست. بنابراین اگر آثار و کمالاتی که درحد کمالات این سه قسم هستند از خود نشان داد در مرتبه همانهاست و هیچ فضیلتی از نظر انسانی بر سایر انسانها ندارد.مثلا از آن جهت که شهوت جنسی دارد و تمایل به جنس مخالف پیدا می کند و همسرگزینی می کند، یک حیوان است ونیز از آن جهت که کار و تلاش می کند، مسکن گزینی دارد،زندگی و مشارکت اجتماعی دارد، در سلسله مراتب اجتماعی بالا می رود، به همنوع خود کمک و خدمت می کند و دارای بعضی از صفات اخلاقی نیکو و پسندیده است، یک حیوان خوب است، چراکه همه اینها در حیوانات نیز یافت می شود.همچنین وقتی که رشد می کند و قدرت بدنی فوق العاده ای (مثلادر اثر ورزش) پیدا می کند و یا دارای صورتی زیبا می شود وزیباییها را به استخدام درمی آورد، یک گیاه خوب است، چراکه همه اینها در گیاهان نیز یافت می شود.
انسان چیست؟
منظور از مختصات انسان یعنی چیزهایی که فقط در انسان وجود دارد و جماد و گیاه و حیوان را به کمالات ویژه راهی نیست. انسان دارای نیروی عقل و فکر است که با آن حقایق وجود را می شناسد و پیشرفتهای مادی و معنوی تحصیل می کند.
انسان موجودی آزاد و مختار است که می تواند با آزادی واختیار، مسیر و هدف خود را انتخاب کند و به سوی آن حرکت نماید.
انسان با برخورداری از روح یا نفحه الهی، قدرت علمی نامحدود و نیز قدرت تربیت پذیری نامحدود دارد، تا جایی که می تواند اسماء و صفات خداوند را در خود ایجاد و مستقر کندو مراتب کمال و تقرب به خدا را یکی پس از دیگری طی کند وآینه و مظهر کامل صفات خداوند شود. این همان مقام خلیفة اللهی است که انسان برای وصول به آن خلق شده است.
ابعاد وجودی انسان
انسان یک مرکب دوبعدی است که یک بعد او مادی و بعددیگرش غیرمادی است: «اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشرامن طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین.»یعنی (و هنگامی که خداوند به فرشتگان گفت که من بشر را ازگل می آفرینم، پس آنگاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و ازروح خود در او دمیدم به او سجده کنید). (1)
بعد مادی انسان منشاء طبیعت و تمایلات حیوانی اوست و بعدالهی او منشاء فطرت و تمایلات فوق حیوانی اوست. همین بعداست که به انسان مقامی می دهد که فرشتگان به خاطر آن مقام مامور به سجده بر انسان می شوند.
همان طور که در آیه 72 از سوره مبارکه «ص » خواندیم خداوند در جریان تکمیل آخرین مرحله از مراحل وجودی انسان فرمود: «نفخت فیه من روحی.» یعنی (از روح خودم در اودمیدم). روح انسان را به خودش نسبت می دهد و این نسبت، شدت اتصال و ارتباط انسان با خداوند و نیز شرافت انسان رامی رساند. و نیز در ادامه بیان همین جریان خطاب به ملایکه فرمود: «فقعواله ساجدین.» یعنی (همگی برایش سجده کنید).همه ملایکه بدون استثنا به او سجده کردند و ابلیس که در بین ملایکه بود (2) به او سجده نکرد و خداوند از ابلیس درباره علت عدم سجده اش به آدم چنین سؤال می نماید: «قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی.» (ای ابلیس چه چیز تو رامنع کرد از اینکه به چیزی که با دستهای خودم آن را آفریدم سجده کنی). (3)
کلمه با «دستان خود آن را خلق کردم » حکایت از اهمیت انسان و خلقت او می کند. مرحوم علامه طباطبایی دراین باره می فرماید: اینکه در این آیه خلقت بشر را به دست خودنسبت داده و فرموده «چه مانعت شد از اینکه برای چیزی سجده کنی که من آن را با دستهای خود آفریدم، به این منظور بوده که برای آن شرافتی اثبات نموده، بفرماید: هرچیز را به خاطر چیزدیگر آفریدم، ولی آدم را به خاطر خودم. همچنان که جمله «ونفخت فیه من روحی » (از روح خودم در او دمیدم) نیز این اختصاص را می رساند. اگر کلمه «ید» را تثنیه آورد و فرمود:«یدی » (دو دستم) با اینکه می توانست مفرد بیاورد برای این است که به کنایه بفهماند: در خلقت او اهتمام تام داشتم; چون ماانسانها هم در عملی هر دو دست خود را به کار می بندیم که نسبت به آن اهتمام بیشتری داشته باشیم. (4)
خداوند دمیده شدن روح خود در انسان را که همان دمیده شدن روح انسانی است، مرحله ای جدید در تکامل خلقت اومعرفی می کند و به خاطراین خلقت جدید و به وجود آمدن انسان به خود تبریک گفته و خود را «احسن الخالقین » می نامد.
«ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظامافکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا اخر فتبارک الله احسن الخالقین.» یعنی (انسان را به صورت نطفه ای گردانیده و درجای استوار (رحم مادر) قرار دادیم. آنگاه نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم. پس از آن او را با خلقتی دیگرانشا نمودیم پس آفرین بر خداوند که بهترین آفریننده هاست). (5)
همان طور که دیدیم نطفه انسان پس از طی چندین مرحله به موجود جدیدی تبدیل می گردد. زیرا در موردآخرین مرحله از کلمه «انشا» استفاده کرد. انشا برخلاف خلق یعنی ایجاد جدید و بی سابقه. خداوند به خاطر خلق آن مراحلی که انسان در داشتن آنها با حیوانات شریک است به خود تبریک نمی گوید. بلکه هنگامی به خود تبریک گفته و خود را«احسن الخالقین » می نامد که روح انسانی به جسم انسان تعلق می یابد. پس اگر خداوند با خلق انسان بهترین خلق کننده هاست،انسان نیز بهترین مخلوق است. این بهترین بودن انسان نسبت به سایر مخلوقات قطعا به خاطر جنبه ای است که حیوانات فاقد آن هستند. اگر جنبه های ظاهری و بدنی برای انسان کمال بود،خداوند به خاطر آنها به خود تبریک نمی گفت چرا که حیوانات نیز نه تنها دارای این جنبه ها هستند، بلکه در قوای بدنی از انسان بسیار قویترند.
بنابراین انسان دارای بعدی حیوانی است که در آن بعد باحیوانات مشترک است و آثار و کمالات حیوانات و به طریق اولی گیاهان و جمادات را از خود نشان می دهد. و نیز دارای بعدی فوق حیوانی یا انسانی است که انسانیت او و کمالات ویژه اش به این بعد بستگی دارد.
فعالیت این بعد و غلبه آن بر جنبه حیوانی در زندگی بشراست که به او بر سایر موجودات برتری و شرافت داده است.
به بعد حیوانی انسان، طبیعت و به بعد فوق حیوانی او فطرت گویند. بین این دو نیرو در انسان بر سر حاکمیت بر وجود اونزاع و کشمکش دایمی وجود دارد که نتیجه این نزاع هرچه باشد، شخصیت و سرنوشت انسان را تعیین می کند; یعنی اگرطبیعت بر وجود انسان حاکم شود، انسان فقط به سوی ارزشهای حیوانی و گیاهی متمایل می شود و چیزی جز آنها را نمی طلبد ودرنتیجه فقط حیات حیوانی خواهد داشت. اگر فطرت بر وجوداو حاکم شود ارزشهای فوق حیوانی را می طلبد و بهره برداری اواز کمالات حیوانی همسو با فطرتش می شود و طبیعت او دراستخدام فطرتش قرار می گیرد. فقط در این صورت است که حیات انسانی خواهد داشت و برتر و اشرف از سایر موجودات است. در حیات انسانی، انسان هم از کمالات گیاهی استفاده می کند و هم از کمالات حیوانی; یعنی او نیز مانند دیگران که زنده به حیات انسانی نیستند، اهل زندگی و مشارکت اجتماعی است، همسرگزینی و مسکن گزینی می کند، کار و تلاش می کند،در سلسله مراتب اجتماعی شرکت و دخالت می کند، از زیباییهااستفاده می کند و از لذتهای طبیعی و خدادادی بهره می برد و...ولی هیچ یک از اینها ارزش نهایی حاکم بر وجود او نیستند،بلکه وسیله ای در استخدام و اختیار فطرت و شکوفایی و رشدبعد فوق حیوانی او هستند.
کرامت و برتری انسان نسبت به موجودات این عالم
«لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا.» یعنی (مافرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را به مرکب بر و بحرسوار کردیم - و جهان جسم و جان را مسخر انسان ساختیم - واز هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری ازمخلوقات خود برتری و فضیلت کامل بخشیدیم). (6)
مرحوم علامه طباطبایی درباره کرامت و برتری انسان چنین می فرماید:
«مقصود از تکریم، اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصومت است که در دیگران نباشد، و با همین خصوصیت است که معنای «تکریم » با «تفضیل » فرق پیدامی کند، چون تکریم معنایی است نفسی و در تکریم کاری به غیر نیست، بلکه تنها شخص مورد تکریم مورد نظر است که دارای شرافتی و کرامتی بشود، به خلاف تفضیل که منظور ازآن این است که شخص مورد تفضیل از دیگران برتری یابد،درحالی که او با دیگران در اصل آن عطیه شرکت دارد.
حال که معنای تکریم و فرق آن با تفضیل روشن شداینک می گوییم: انسان در میان سایر موجودات عالم خصوصیتی دارد که در دیگران نیست، و آن داشتن نعمت عقل است و معنای تفضیل انسان با سایر موجودات این است که در غیر عقل از سایر خصوصیات و صفات هم انسان بردیگران برتری داشته و هر کمالی که در سایر موجودات هست حد اعلای آن در انسان وجود دارد.
و خلاصه اینکه بنی آدم در میان سایر موجودات عالم، ازیک ویژگی و خصیصه ای برخوردار گردیده و به خاطر همان خصیصه است که از دیگر موجودات جهان امتیاز یافته و آن عقلی است که به وسیله آن حق را از باطل و خیر را از شر ونافع را از مضر تمیز می دهد... تفضیل و تکریم ناظر به یک دسته از موهبتهای الهی است که به انسان داده شد، تکریمش به دادن عقل است که به هیچ موجودی دیگر داده نشده، وانسان به وسیله آن خیر را از شر و نافع را از مضر و نیک را ازبد تمیز می دهد، موهبتهای دیگری از قبیل تسلط بر سایرموجودات و استخدام و تسخیر آنها برای رسیدن به هدفها ازقبیل نطق و خط و امثال آن نیز زمانی محقق می شود که عقل باشد.
و اما تفضیل انسان بر سایر موجودات به این است که آنچه را به آنها داده از هریک سهم بیشتری به انسان داده است،اگر حیوان غذا می خورد خوراک ساده ای از گوشت و یامیوه و یا گیاهان و یا غیر آن دارد، ولی انسان که در این جهت با حیوان شریک است این اضافه را دارد که همان موادغذایی را گرفته و انواع طعامهای پخته و خام برای خودابتکار می کند، طعامهای گوناگون و فنون مختلف و لذیذ که نمی توان به شماره اش آورده برای خود اختراع می نماید وهمچنین آشامیدنی و پوشیدنی و اطفاء غریزه جنسی و طریقه مسکن گزیدن و رفتار اجتماعی در حیوانات و انسان بدین قیاس است.» (7)
نسبت دین و انسان
دین عامل و ضامن حیات انسانی بشر است. بدون دین زندگی انسان به محدوده کمالات و زندگی حیوانات و گیاهان منحصرمی شود. تنها دین است که می تواند انسان را از سطح کمالات حیوانی و گیاهی به افق زندگی و حیات لایق انسانی برساند.قرآن کریم این حقیقت را که تنها دین می تواند تامین کننده حیات ویژه انسانی باشد با بیانی بسیار زیبا این گونه اعلام می کند:
«یا ایهاالذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لمایحییکم.» یعنی (ای کسانی که ایمان آورده اید اجابت کنید خدا ورسول را هنگامی که شما را دعوت می کنند به چیزی که آن چیزبه شما حیات می دهد. (انفال 29)
مفهوم آیه این می شود که در اجابت خدا و رسول، حیات ویژه ای برای انسان وجود دارد و به عبارت دیگرپیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از سوی خداوند چیزی آورد، که اگر مردم به آن تمسک کنند حیات جدیدی خواهند یافت.
مفهوم مخالف این آیه این است که بدون اجابت خدا ورسول صلی الله علیه وآله وسلم هیچ کس از آن حیات ویژه برخوردار نمی شود.
بنابراین کار دین رساندن انسانها به مرحله بالاتر از حیات یعنی حیات انسانی است به طوری که هیچ کس بدون آن نمی تواندبه این مرحله از حیات نایل شود. لذا کسانی که دیندار و اهل اجابت دین نیستند دارای حیات هستند، ولی حیات مرحله گیاهی و حیوانی. اما حیات انسانی فقط ویژه اهل دین است.
حال باید دید که دین این حیات را چگونه برای پیروان خودتامین می کند و به عبارت دیگر پیروان یک دین چه باید کنند تااز حیات مرحله بالاتر برخوردار شوند؟ آیه مذکور جواب این سؤال را بروشنی داد و آن اجابت خداوند و پیامبرش است دردینی که برای انسانها آورده است. تعالیم و دستورات حیات بخش دینی به سه بخش تقسیم می شوند که پیروان آن بایدبا هر سه بخش رابطه مناسبی برقرار کنند.
الف - عقاید یا اصول دین که همان جهان بینی و اندیشه ها وافکار انسانی است.
ب - اخلاقیات که مبتنی بر جهان بینی است و مراد از آن ملکات و صفات ثابت روحی است.
ج - احکام یا فروع دین که دستورالعمل عبادات، معاملات وقسمتی از ارتباطات انسان است برای رسیدن به حیات ویژه انسانی و یا به تعبیر قرآن حیات طیبة می باشد. (8)
پیروان دین بایستی به سلسله ای از عقاید حقه و صحیح که در متن تعالیم دینی جای دارد معتقد باشند، عقایدی از قبیل: مبدا، معاد،نبوت، امامت و...
بنابراین دین عامل اساسی حیات ویژه بشری است که انسان بااجابت آن، یعنی برقراری ارتباط صحیح روحی و عملی با همه بخشهای آن به این حیات طیبه دست پیدا خواهد کرد. به عبارت دیگر حیات طیبه مجموعه ای از عقاید، اخلاق و اعمال مطابق دستور خداوند (اعمال صالح) است.
مراحل حیات انسان
دین برای حیات انسان دو مرحله یا دو نشئه را معرفی می نماید: مرحله یا نشئه دنیا که محدود و موقت است و درحقیقت مرحله مقدماتی حیات اوست.
مرحله یا نشئه آخرت که نامحدود و جاودانه است و نتیجه ومحصول حیات دنیاست.
ما در این مقاله به تناسب بحثمان به معرفی اجمالی این دومرحله می پردازیم.
حیات دنیا و اقامت موقت انسان در زمین
همه موجودات عالم به تناسب ساختار وجودی خود وکمالات ویژه شان، حرکت و بازگشتی به سوی خداوند دارند وخداوند به عنوان کمال مطلق و خالق و رب و اله آنها، مقصودنهایی و هدف همه موجودات است. انسان نیز از این مسیرعمومی مستثنی نیست. او نیز همراه با کاروان هستی به سوی مبداء متعال و مقصد اعلی در حرکت است و در نهایت همراه باسایر موجودات به لقای رب خود خواهد رسید. انسان با داشتن روحی الهی، حرکت به سوی ابدیت و به سوی رب خود را، اززمین آغاز می کند.
«و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین قال فیها تحیون وفیها تموتون و منها تخرجون.» یعنی (استقرار شما در زمین وبهره مندیتان از آن برای مدتی معین است. در این زمین زندگی می کنید و در آن می میرید و از آن برانگیخته می شوید). (9)
به عبارت دیگر زمین مرکزی موقت برای زندگی و حیات انسان است. این مدت موقت از زندگی در روی زمین، در زبان دین به «حیات دنیا» نامیده می شد.
امام علی علیه السلام علت این نامگذاری را چنین بیان می فرماید:
«انما سمیت الدنیا دنیا، لانها ادنی من کل شی ء» یعنی(بدرستی که دنیا، دنیا نامیده شد به دلیل اینکه از هرچیزی پست تر است). (10)
حیات دنیا همان طور که از نامش پیداست پست ترین مرحله ازمراحل حیات و پایین ترین مرحله وجود است. لذا کمترین کمالات، از جمله حیات در آن ظهور دارند. حیات واقعی درآخرت است که باطن و اصل این جهان است و همه کمالات به طور تام و کامل و خالص در آن است. هرچه از کمالات دردنیاست، از آن عالم تابیده است و این مقدار از حیات دنیا وکمالات آن، آن قدر کم و ضعیف است که در برابر آخرت بازیچه ای بیش نیست. به طورکلی هر کمالی را که خداوند درزمین قرار داده است، متناسب با حیات دنیاست. یعنی حیات ضعیف و پست. خداوند در این باره می فرماید:
«فما اوتیتم من شی فمتاع الحیوة الدنیا و ما عندالله خیر و ابقی للذین امنوا و علی ربهم یتوکلون » یعنی (آنچه که از نعمتهای دنیابه شما داده شده متاع متناسب با حیات دنیاست و آنچه نزدخداست بسیار بهتر و باقی تر است - ولی - برای کسانی که ایمان بیاورند و در کارهایشان به پروردگارشان توکل کنند). (11)
اصل هر چیزی و هر کمالی نزد خداست.
«ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم.» یعنی(هیچ چیز در عالم نیست مگر آنکه خزینه های آن نزد ماست وما چیزی نازل نمی کنیم مگر به اندازه معین). (12)
بنابراین آنچه نزد خداست بهتر و باقی تر است. ولی شرطرسیدن به کمالات سعادت بخش ابدی، ایمان و تقواست. درجای دیگر می فرماید:
«و ما اوتیتم شی ء فمتاع الحیوة الدنیا و زینتها و ما عندالله خیر وابقی افلا تعقلون.» یعنی (آنچه که از نعمتهای این دنیا به شما داده شده است، متاع و زیوری متناسب با حیات پست - دنیا - است وآنچه نزد خداست بسیار بهتر و باقی تر است آیا تعقل نمی کنید؟) (13)
مرگ و آخرت
پس از سپری شدن حیات موقت دنیا، فرصت انسان برای کسب شرایط زیستی حیات ابدی پایان می یابد و او با مرگ بدن به نشئه و عالمی دیگر وارد می شود و در آنجا براساس آنچه که روح او کسب نموده به سیر خود تا مرحله بعدی حیاتش یعنی قیامت ادامه می دهد.
«قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الی عالم الغیب و الشهدة فینبئکم بما کنتم تعملون.» یعنی (بگو مرگی که شما از آن فرار می کنید، حتما شما را ملاقات می کند و سپس به سوی دانای پنهان و پیدا - خداوند - باز می گردید و او شما رابه آنچه کرده اید آگاه می سازد). (14)
و این سرنوشت قطعی همه انسانهاست که یکی پس از دیگری و نسل به نسل با سپری شدن عمرشان به عالم دیگری منتقل می شوند و این جریان آن قدر ادامه می یابد، تا عمر زمین وآسمانها و جهان خلقت به سر آید و با سپری شدن اجل آنها نظم جهان به هم می خورد و از بین می رود و حیات دنیا پایان یافته ودگرگون می گردد و قیامت تحقق می یابد و انسان وارد مرحله جدیدی از زندگی خود که حیات ابدی است، می شود.
قرآن در این باره می فرماید:
«یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحدالقهار.» یعنی (روزی که زمین به زمینی دیگر و آسمانها نیز به آسمان دیگر تبدیل شود و - مردم - در پیشگاه خدای یگانه مقتدر حاضر شوند). (15)
و نیز می فرماید:
«ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمی.» یعنی (ما آسمانها و زمین را جز به حق و برای مدتی معین نیافریدیم). (16)
و همچنین درباره حتمیت معاد و قیامت می فرماید:
«و ان الساعة اتیه لاریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور.»یعنی (و مسلما ساعت قیامت بدون هیچ تردیدی خواهد رسید وخداوند به یقین مرده ها را از قبر برمی انگیزد). (17)
و یا:
«ذالک الیوم الحق فمن شاء اتخذ الی ربه مابا.» یعنی (چنین روزی - قیامت - حق است پس هرکس می خواهد، برای خودنزد پروردگارش منزلتی یابد). (18)
در این آیه علاوه بر حق بودن قیامت و قطعیت آن به نحوی رابطه بین زندگی دنیا و آخرت را بیان می کند که چون چنان روزی حق است و چون آن روز، روز ظهور سلطنت مطلقه الهی است، هرکس می خواهد در آن روز سعادتمند باشد، ازهمین امروز به فکر مقام و منزلت در نزد پروردگار خود باشد.
اصالت حیات آخرت در برابر حیات دنیا
انسان یک موجود ممتد و متکامل از دنیا به بی نهایت است وحیات او در دنیا به خاطر محدودیتها و ضعفهایی که در عالم طبیعت است، حیاتی بسیار ضعیف و پست است و اگر انسان مدارج کمال را درست طی کند به حیاتی بالاتر و قویتر و بهترخواهد رسید. اینکه انسان چگونه مدارج کمال را طی کند تا به حیات بالاتر و بهتر برسد مطلبی است که درباره آن بعداخواهیم گفت.
در بررسی و ارزیابی حیات دنیا و آخرت بهترین و تنهامرجع ما خالق و مالک دنیا و آخرت است.
«لله الآخرة و الاولی.» یعنی (آخرت و دنیا فقط از آن خداست). (19)
هیچ کس بدون استمداد از او نمی تواند درباره این دو نظام اظهار نظر درست و ارزیابی دقیقی کند. حال ببینیم خالق و مالک و مدبر این دو نظام (نظام دنیا و آخرت) درباره آنها چه می فرماید.
خداوند در چند جای قرآن کریم حیات دنیا را در مقابل آخرت بازیچه و پست معرفی نموده که نمونه هایی می آوریم:
«و ماالحیاة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الاخرة خیرللذین یتقون افلا تعقلون.» یعنی (حیات دنیا جز مشغولیت و بازی بیش نیست و همانا سرای آخرت برای اهل تقوا بسیار بهتر است. آیا تعقل نمی کنید؟) (20) و در جای دیگر ضمن معرفی مراحل حیات دنیا، آن رافریب و غرور معرفی نموده و ضعیف بودن این حیات را بامثالی تبیین می کند:
«اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم وتکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی الاخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور.» یعنی (بدانید که زندگی دنیا به حقیقت مشغولیت و بازی و خودآرایی وفخرفروشی به یکدیگر و حرص زیاد کردن اموال و اولاد است و در مثل مانند بارانی است که بموقع ببارد و گیاهی در پی آن اززمین بروید که زارع را تعجب آورد و سپس می بینی که زرد وخشک شود و می پوسد و در عالم آخرت عذاب سخت جهنم -برای کفار و آمرزش و رضایت خداوند - برای مؤمنین - است و حیات دنیا جز متاع فریب و غرور نیست). (21)
و باز برای نشان دادن درجه ضعف حیات و موقت و زودگذربودن آن دنیا چنین می فرماید:
«انما مثل الحیوة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یا کل الناس و الانعام حتی اذا اخذت الارض زخرفهاو ازینت و ظن اهلها انهم قادرون علیها اتها امرنا لیلا او نهارافجعلناها حصیدا کان لم تغن بالامس کذلک نفصل الایات لقوم یتفکرون.» یعنی (در حقیقت مثال حیات دنیا مانند آبی است که از آسمان نازل می کنیم تا به رسیدن آن انواع مختلف گیاه زمین از آنچه انسانها و حیوانات تغذیه می کنند، بروید تا آنگاه که زمین خرم شود و زینت یابد، و مردم آن سرزمین فکر می کنند،که خود قادر بر چنین کاری بودند. ناگهان فرمان ما شبانه یاروزانه می رسد و آن محصول را از بین می برد و زمین چنان خشک شود که گویی دیروز چیزی در آن نبوده است، این گونه آیات خود را برای اهل فکر واضح بیان می کنیم).
و بالاخره حیات حقیقی را همان حیات آخرت معرفی نموده و می فرماید: «و ما هذاالحیوة الدنیا الالهو و لعب و ان الدار الاخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون.» یعنی (این زندگی دنیا چیزی جزلهو و بازی نیست و بدرستی که حیات حقیقی همان سرای آخرت است اگر بفهمند).
در سوره مبارکه یوسف آیه 109 می فرماید: «ولدار الاخرة خیرللذین اتقوا افلا تعقلون.» یعنی (خانه آخرت در حقیقت برای کسانی که تقوا پیشه کردند بهتر است، آیا تعقل نمی کنید).
همان طور که از آیات فوق پیداست، خداوند که خالق انسان وجهان، و رب آنهاست و نیز مالک دنیا و آخرت است و انسان را بهتر از خود انسان می شناسد، اصالت را به آخرت داده است و حیات آخرت را برای او بهتر و باقی تر می داند، البته مشروطبه اینکه اهل ایمان و تقوا باشد. همچنین درک این حقیقت را که آخرت بهتر و باقی تر است را فقط در توان اهل فکر و تعقل دانسته است یعنی فقط کسانی که تعقل می کنند و اهل فکر هستنداصالت را در زندگیشان به حیات بالاتر و بهتر می دهند ومبنایشان در کلیه امورشان حیات ابدیشان است نه حیات ضعیف و موقت دنیا.
پیوستگی و وابستگی دنیا و آخرت
موضوع بسیار مهم در جهان بینی و انسان شناسی قرآنی، مسئله پیوستگی و وابستگی دنیا و آخرت است. یعنی همان طور که کمالات و نعمتهای حیات دنیا مرتبه نازله ای از کمالات ونعمتهای آخرت است، حیات آخرتی و ابدی انسان نیز بسته به نوع زندگی اش در دنیا می باشد.
انسانی که از کمالات دنیایی به نحو صحیح و در جهت رشد وتعالی خود استفاده نماید، قادر خواهد بود از کمالات عالی وپایدار آخرت بهره مند گردد، و اگر از کمالات و نعمتهای حیات دنیا به طور صحیح و در جهت رشد و تعالی خود و تحصیل حیات انسانی استفاده نکرد، قادر نخواهد بود از نعمتها وکمالات آخرت که اصل و حقیقت کمالات دنیایی هستند، بهره مند گردد و همین عدم قدرت بهره برداری، موجب عذاب ورنج آخرت می شود.
به عبارت دیگر نوع زندگی انسان و خوشبختی و بدبختی اودر حیات ابدی، بستگی کامل به نوع حیات او در زندگی دنیادارد. هریک از عقاید، افکار، اعمال و اخلاق ما در دنیا نوع خاصی از حیات در آخرت را برای ما رقم خواهد زد. هریک از آنها معنای مشخص و تعیین کننده ای خواهند داشت که طبق مقتضیات نظام آخرت تفسیر خواهند شد و ما به باطن آن می رسیم و با آنها محشور و همراه خواهیم بود.
این موضوع را که نوع حیات ما در آخرت بستگی کامل به نوع حیات ما در دنیا دارد، قرآن کریم دهها بار با بیانات مختلف متذکر شده است که چند نمونه را ذکر می کنیم. هرچند آیاتی راکه قبلا ذکر کردیم نیز بوضوح این حقیقت را بیان می کنند.
1- «بلی من کسب سیئة و احاطت به خطیئته فاولئک اصحاب النارهم فیها خالدون والذین امنوا و عملواالصالحات اولئک اصحاب الجنة هم فیها خالدون.» (22) یعنی (هرکس اعمال زشتی اندوخت و کردار بدش به او احاطه نمود و وجودش را گرفت،چنین کسی اهل دوزخ است و برای همیشه در آن معذب خواهدبود و کسانی که ایمان آوردند و کارهای نیک و شایسته کردند،اهل بهشتند و همیشه در بهشت جاوید متنعم خواهند بود).
2- در روز قیامت همه انسانها براساس نوع زندگی شان در دنیامحاسبه خواهند شد. «و نضع الموازین القسط لیوم القیمة فلاتظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینابها و کفی بناحاسبین.» (23) یعنی (ما ترازوهای عدل را برای روز قیامت خواهیم نهاد و ستمی به هیچ نفسی نخواهد شد و اگر عملی به قدر دانه خردلی باشد، در حساب می آوریم و تنها علم ما برای محاسبه انسانها از همه حسابگران کفایت خواهد کرد.
«یومئذ یصدرالناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره.» (24) یعنی (در آن روز- قیامت - مردم از قبرها پراکنده بیرون آیند که اعمال خود راببینند. پس هرکس به قدر ذره ای کار نیک کرده باشد، آن راخواهد دید و هرکس به قدر ذره ای کار بد مرتکب شده، آن راخواهد دید).
3- عده ای که آخرت را فراموش می کنند و زندگی شان رابراساس حیات ابدیشان تنظیم نمی کنند، و نیز کسانی که از آیات الهی اعراض می کنند، به خود ظلم می کنند.
«و من اظلم ممن ذکر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ما قدمت یداه.» (25) یعنی (چه کسی ستمکارتر از آن کسی است که متذکرآیات خدا شده و باز از آنها اعراض کرد و اعمالی را که جلوتربرای آخرت خویش فرستاده فراموش کرد).
4- در روز قیامت و در آخرت و حیات ابدی تنها چیزی که به حال انسان سود دارد و می تواند سعادت او را تامین نماید، داشتن یک روح سالم است. روح سالم یعنی فطرتی که بازیاده طلبیهای طبیعت و جنبه حیوانی انسان، آلوده و ضعیف وبیمار نشده باشد. روحی که دارای عقاید، افکار و اعمال صالح و خداپسندانه باشد.
«یوم لاینفع مال و لابنون الا من اتی الله بقلب سلیم.» (26) یعنی(روزی که نه مال و نه فرزندان و نه هیچ چیز دیگر به حال انسان سود ندهد، مگر اینکه شخص با قلب سلیم بر خدا وارد شود).پیداست که تحصیل روح سالم بایستی در دنیا صورت بگیرد.
از مجموع آنچه گفته شد و با توجه به این نکته مهم که نوع زندگی ما در حیات ابدی بسته به نوع زندگی مان در حیات دنیادارد، به اهمیت و جایگاه اخلاق و نسبت آن با دین بیشتر پی می بریم.
آنچه که موجب تضمین سعادت انسان در حیات ابدی است این است که انسان در حرکت خود از دنیا به آخرت با خود قلب سلیم یا روح سالم ببرد. اخلاق نیز نقش تعیین کننده ای درسلامت روح و شاکله انسان دارد.
مسئله اخلاق و تهذیب نفس به قدری مهم است که قرآن کریم پس از یازده سوگند، تزکیه و تهذیب نفس را تنها راه سعادت ورستگاری انسان معرفی می نماید: «قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها.» (27) یعنی «به تحقیق که هرکس نفس خود را پاک سازد رستگار می شود و هرکس آلوده اش کند، زیانکار خواهدشد».
در جای دیگر نیز تزکیه انسانها را مهمترین هدف بعثت انبیامعرفی می نماید: (28)
همان طور که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نیز هدف بعثت خود را تکمیل وتتمیم مکارم اخلاق معرفی فرمود: «بعثت لا تمم مکارم الاخلاق.»
امام خمینی قدس سره درباره اهمیت اخلاق چنین می فرماید:
«اشتغال به تهذیب نفس و تصفیه اخلاق که فی الحقیقه خروج از تحت سلطه ابلیس و حکومت شیطان است ازبزرگترین مهمات و اوجب واجبات عقلیه است ». (29)
در جای دیگری می فرماید:
«غایت بعثت دین تزکیه است، غایت آمدن انبیای دین تزکیه است و دنبالش آن تعلیم. اگر نفوسی تزکیه نشده وتربیت نشده وارد شوند در هر صحنه، در صحنه توحید، درصحنه معارف الهی، در صحنه فلسفه، در صحنه فقه وفقاهت، در صحنه سیاست در هر صحنه ای که وارد بشوداشخاصی که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند، خطر اینها بر بشر خطرهای بزرگ است.» (30) اخلاق همان طور که آن را تعریف کرده اند صفات و ملکات ثابت نفس است که در اثر عوامل مختلفی شکل می گیرند.
از آن جهت که انسان برای هدف خاصی خلق شده و از طرفی بین دنیا و آخرت پیوستگی و وابستگی وجود خاصی برقراراست، بنابراین هرکس بر چگونگی اخلاق خود مسئول است.یعنی انسان با هر اخلاقی خوشبخت و سالم نیست، نه در دنیا ونه در حیات ابدی آخرت. انسان در دنیا تنها با داشتن اخلاق خاص خوشبخت است و در آخرت نیز چنین است.
حیات آخرت حیاتی قانونمند است و در پی ورود هر نفسی به خود واکنش و عکس العمل ویژه ای از خود نشان می دهد که به بعضی از مصادیق آن در بحث پیوستگی و وابستگی دنیا وآخرت اشاره شد.
امام خمینی قدس سره درباره واکنش آخرت نسبت به اخلاق انسان این گونه می فرماید:
«انسان همین طور که در این دنیا یک صورت ملکی دنیاوی دارد، که خداوند تبارک و تعالی آن را در کمال حسن و نیکویی و ترکیب بدیع خلق فرموده که عقول تمام فلاسفه و بزرگان در آن متحیر است و علم معرفة الاعضا وتشریح تاکنون توانسته است معرفت درستی به حال آن پیداکند، و خداوند انسان را از بین مخلوقات امتیاز داده به حسن ترکیب و جمال نیکو منظر کذلک از برای او یک صورت وشکل ملکوتی غیبی است، که آن صورت تابع ملکات نفس وخلق باطن است در عالم بعد از موت، چه برزخ باشد یاقیامت.انسان اگر خلق باطن و ملکه و سریره اش انسانی باشد،صورت ملکوتی او نیز صورت انسانی است ولی اگر ملکاتش غیرملکات انسانی باشد، صورتش انسانی نیست و تابع آن سریره و ملکه است.» (31) در جای دیگری می فرماید:
«بدان که میزان در این صور مختلفه، که یکی از آنهاانسان است، و باقی چیزهای دیگر، وقت خروج نفس است از این بدن و پیدا شدن مملکت برزخ و غلبه سلطان آخرت که اولش در برزخ است. در وقت خروج از بدن با هرملکه ای از دنیا رفت، با آن ملکه صورت آخرتی می گیرد، وچشم ملکوتی برزخی او را می بیند و خود او هم وقت گشودن چشم برزخی، خود را به هر صورتی هست می بیند،اگر چشم داشته باشد.» (32)
بنابراین درباره نسبت دین و اخلاق با توجه به اینکه دین برای انسان آمده است و آمده که او را به مقام ویژه انسانیت وخلافت الهی برساند و با توجه به اینکه انسان بدون تهذیب اخلاق هرگز صورت حقیقی خود را نمی یابد، می توانیم بگوییم که اخلاق روح دین است.
اخلاق به قدری مهم است که به تعبیر قرآن کریم اگر رعایت نشود به عقاید نیز لطمه وارد خواهد ساخت و عقاید را از بین می برد.
«ثم کان عاقبة الذین اساو السوای ان کذبوا بآیات الله و کانوابها یستهزءون.» (33) یعنی «آخر و سرانجام کار آنان که به اعمال زشت پرداختند این شد که آیات الهی را تکذیب کردند وآنها را به تمسخر گرفتند».
پی نوشتها:
1) سوره ص، آیه 71 و 72.
2) شیطان در بین ملایکه بود و ملک نبود بلکه از جنس جن بود.
3) سوره ص، آیه 75.
4) المیزان، ج 17، ص 343.
5) سوره مومنون، آیه، 14.
6) سوره اسراء، آیه 70.
7) المیزان، ج 13، ص 214 - 216.
8) سوره آل عمران، آیه 38.
9) سوره اعراف، آیه 24 و 25.
10) میزان الحکمة، ج 3، ص 284.
11) سوره شوری، آیه 36.
12) سوره حجر آیه
13) سوره قصص، آیه 60.
14) سوره جمعه، آیه 8.
15) سوره ابراهیم، آیه 48.
16) سوره احقاف، آیه 3.
17) سوره حج، آیه 7.
18) سوره نباء، آیه 39.
19) سوره نجم، آیه 25.
20) سوره انعام، آیه 32.
21) سوره حدید، آیه 20.
22) سوره بقره، آیه 2 - 81.
23) سوره انبیاء، آیه 47.
24) سوره زلزال، آیه 6 - 8.
25) سوره کهف، آیه 57.
26) سوره شعرا، آیه 9 - 88.
27) سوره شمس، آیه 9-10.
28) سوره جمعه، آیه 2.
29) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 68.
30) همان، ص 158.
31) چهل حدیث، ص 14- 16.
32) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 284.
33) سوره روم، آیه 10.