چکیده
بر آنم که در این مقال، درباره ادبیات انقلاب اسلامی در چارچوبه ی تحلیل گفتمان و به مثابه یک صورتبندی گفتمانی، مدخل قابل پژوهشی را باز گشایم. هر چند که آگاهم؛ سخن کوتاه؛ در حدّ نگارش یک مقاله، تنها می تواند مقدمه ی کوتاهی بر این تصمیم باشد؛ و دیگر عزیزانی که از این نگارنده فاضل تر و اهل فن تر هستند؛ شاید که با این مقدمه کوتاه به تصحیح دیدگاه قلم حاضر همت نهند و از این رهگذر سپهر جوانب مختلف این معنا را روشن تر سازند.
***
به جای مقدمه
در دهه 1950 گرایشی در علم زبان شناسی به نام تحلیل گفتمان ظهور یافت، که در کمتر از دو دهه اکثر رشته های علوم اجتماعی و ارتباطی را درنوردید؛ و اکنون به عنوان گرایش بین رشته ای Interdisciplinary در مطالعه پدیده های اجتماعی به کار می رود. تحلیل گفتمان ترجمه ی Discourse Analysis است. زبان شناسان پارسی زبان، آن را «سخن کاوی» معنا کرده اند، بعضی از منتقدان ادبی، روانشناسان و مورخان آن را به «تحلیل گفتار» برگردانده اند. عالمان علوم سیاسی و اجتماعی از آن به عنوان «تحلیل گفتمان» یاد می کنند. آنچه که باید به آن در این مقاله تأکید نمایم، آن است که گفتمان «نظام سخن»ی است که بر منطق قدرت استوار است و این «منطق قدرت» دربرگیرنده ی سروش جوانب مختلف ذهنی و سپس عینی قدرت است. از همین رو، وقتی می گوییم ادبیات گفتمانی انقلاب اسلامی؛ برخلاف تحلیل های سنتی زبان شناختی صرفا به عناصر نحوی و لغوی تشکیل دهنده ی ادبیات حال در فضا و زمانه ی تاریخی انقلاب اسلامی به عنوان عمده ترین مبنای تشریح معنا، یعنی بافت متن Co-text، سروکار نداریم، بلکه فراتر از آن به عوامل برون زبانی متن یعنی بافت موقعیتی Context of situation فرهنگی و غیره سروکار داریم. بنابراین تحلیل گفتمان «چگونگی تبلور و شکل گیری معنا و پیام واحدهای زبانی را در ارتباط با عوامل درون زبانی [بافت متن [واحدهای زبانی، محیط بلافصل زبانی مربوط و نیز کل نظام زبانی و عوامل برون زبانی [بافت اجتماعی، فرهنگی و موقعیتی] بررسی می کند.»(2)
زبان شناسی در مطالعه تحلیل گفتمان دو دیدگاه را مطرح کرده اند: نخست دیدگاهی که تحلیل گفتمان را بررسی و تحلیل واحدهای بزرگتر از جمله تعریف می کند، دیگری دیدگاهی که تحلیل گفتمان را تمرکز خاص بر چرایی و چگونگی استفاده از زبان می داند. دیدگاه اوّل به شکل و صورت متن توجّه می کند، صورت گرایا ساخت گرا نام می گیرد و دیدگاه دوم که به نقش و کارکرد متن توجه دارد کارکردگرا نام می پذیرد.
ساختارگرایان، گفتمان را واحد مشخصی از زبان می دانند که بزرگتر از جمله است و تحلیل گفتمان را تحلیل و بررسی این واحدها تعریف می کنند. از نظر اینان زبان پدیده ای ذهنی است و ذهن انسان را می توان براساس طبقات نُمادین انتزاعی و آزاد از بافت Context-free که به طور مرتب تعریف می شوند، توصیف کرد. ساختارگرایان بیشتر به مطالعه سازمان زنجیره و همنشینی و رابطه صورت های واحدها با یکدیگر مشغولند.(3)
کارکردگرایان که به بافت، تحلیل و شناخت آن تأکید می ورزند؛ زبان را پدیده ای اجتماعی می دانند و معتقدند که زبان قسمتی از جامعه است و پدیده های زبانی اجتماعی اند و پدیده های اجتماعی، پدیده های زبانی محسوب می شوند. کارکردگرایان به اعمال انجام شده توسط مردم یا مقاصد معینی که در به کارگیری زبان وجود دارد توجّه می کنند و سعی دارند معانی اجتماعی، فرهنگی و شخصی آن را بشناسند و آنها را توجیه کنند.(4)
بدین شکل، در تحلیل گفتمان با دو عنصر کلیدی سروکار داریم که بایستی به هر دوی آنها توجه کافی مبذول داشت: 1) بافت متن Co-Text؛ 2) بافت موقعیت Context of situation. منظور از بافت متن این است که یک عنصر زبانی در چارچوب چه متنی قرار گرفته و جملات ماقبل و مابعد آن عنصر در داخل متن چه تأثیری در تبلور صوری، کارکردی و معنایی آن دارد. در بافت موقعیتی که از آن به بافت غیر زبانی هم یاد می کنند، یک عنصر یا متن در چارچوب موقعیت خاصی که تولید شده است، مد نظر قرار می گیرد. بافت های فرهنگی، اجتماعی، محیطی و سیاسی همگی از این گونه هستند.(5)
ادبیات انقلاب اسلامی و ساختارگرایی
ادبیات انقلاب اسلامی در منظر ساختارگرایی تحلیل گفتمان، بررسی و تحلیل شکل و صورت متن انقلاب اسلامی را در نظر دارد. در این دیدگاه ساختار زبانی، جهت گیری و رویکرد مفاهیم در تبیین معانی جدید تعیین کننده است؛ نوع زبان و ساختار هر متنی، در خود جهت گیری های خاصی را حمل می کند. براساس نظریه استنباطی گرایس؛ باید به نقش ارتباطی جمله ها و چگونگی کاربرد زبان در ارتباط با انسان ها عنایت کافی داشت، چنین دیدگاهی در منظورشناسی Paragmatics و تحلیل گفتمان جایگاه ویژه ای دارد. براساس این نظریه، دلیل پیشرفت جریان مکالمه، تبعیت انسان از قراردادهایی است که به قصد همکاری هرچه بیشتر صورت می گیرد. گرایس این قرارداد را آیین همکاری می نامد و در 4 اصل آن را معرفی می کند:
1 اصل کیفیت Maxim of quality، گوینده در یک مکالمه باید راست بگوید، آنچه را فکر می کند دروغ است نگوید و درباره آنچه اطلاعات کافی ندارد، حرف نزند.
2 اصل کمیت Maxim of quantity، گوینده باید اطلاعاتی بدهد که برای مکالمه لازم است، نه زیاد نه کم.
3 اصل ارتباط Maxim of relevance، آنچه گوینده می گوید باید مربوط به موضوع باشد.
4 اصل روش Maxim of manner، گوینده باید واضح، منظم و خلاصه بگوید و از هرگونه ابهام دوری کند.(6)
بدین گونه نقش های گفتاری در ادبیات انقلاب اسلامی از مهم ترین مؤلفه های ساختاری آن است؛ و با کاربرد دانشواژگان مبیّن کنش های گفتاری غیرمستقیم که از دوبارِ ساختاری برخوردارند؛ شکل و صورت تعریف شده ایی را از خود بروز می دهد. کنش های گفتاری غیرمستقیم دارای دو نوع بار هستند؛ اول بار تحت الفاظی مربوط به صورت نحوی جمله که در چارچوب فرضیه بار تحت لفظی عمل می کند. دوم، بار معنایی غیر مستقیم که تحت شرایط بافت کاربردی قابل استنباط است.
انقلاب اسلامی در رهگذر سیر تاریخی خود در فضای تاریخی و زمانی خود، بازآفریننده ی واژه ها و معانی اعلای انسانی است و به واژه ها روحی می بخشد که بافتی کاربردی دارد. و از این رهگذر پیام انقلاب را به وسیله واژه ها به مخاطب منتقل و وی را به نظام فکری خاص انقلاب رهنمون می سازد؛ در این مسیر «واژگان» به «رمزگان»ی تبدیل می شود که از کارکردهای معطوف به انتقال وسعتی عمیق و عمقی گسترده از پیام فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، و محیطی برخوردار است.
با تکیه بر چنین ادبیاتی است که نوع نگاه جامعه، تحولی انقلابی را حاصل و در پرتو آن انقلابی اجتماعی و سیاسی را ساطع می نماید. در این ارتباط است که «انتظار»، «شهادت»، «ایثار»، «مقاومت»، «آزاده» و... خود به تنهایی و بدون قرار گرفتن در واحد مشخصی از زبان که حتی در قالب جمله ساختار پذیرد؛ و یا در قالب گفتمان در نگرش ساختارگرایانه قرار گیرد که معتقد است گفتمان واحد مشخصی از زبان است که بزرگتر از جمله می باشد، به صورت نشانه یا Sign بروز پیدا می کنند که با خود پهن دشتی از پیام Message را به دنبال دارند. کارکرد نشانه انتقال اندیشه به وسیله ی پیام است؛ و انتظار یا شهادت یا جهاد، حامل پیام و نشانه ی انتقال پیام انقلاب، می شوند.
نشانه های مذکور از رُستنگاهی قرآنی، روایی، حدیثی و فقهی برخوردار بود که از کارکرد ارجاعی Function Reference سیاسی و ابعادی اجتماعی بهره می برد؛ و در پرتو بیان خود، روابط میان پیام و موضوعی که پیام به آن ارجاع می داد را مشخص می نمود؛ به گونه ای که با همان واقعیت بیان آنها، این گستره ی وسیع و حجم عمیق از معانی و معرفت را بارز می ساخت.
ادبیات انقلاب اسلامی در پرتو تعریف این واژگان در یک صورت بندی گفتمانی Discursive Formation که حاصل انتظام و همبستگی میان موضوعات، شیوه و انواع احکام و مفاهیم آنها و بیان های نظری آنهاست؛ از کارکردی عاطفی Function Sentiment برخوردار می شود؛ و در عین اینکه اندیشه هایی را در بابِ ماهیتِ مرجعِ پیام بیان می کند کارکرد ارجاعی در عین حال می تواند نگرش خود را نسبت به آن موضوع ابراز کند و بگوید که آن پدیده در نظر گوینده خوب است یا بد، زشت است یا زیبا، مطلوب است یا منفور، مؤدبانه است یا تمسخرآمیز.
از این رهگذر یک تشکل (صورتبندی) گفتمانی، حاصل می شود. یعنی یک حوزه ی تاریخی معرفتی که فراهم آمده از این است که چه مفاهیم و گزاره هایی باهم قابل درک اند، چگونه آن گزاره ها موضوعا سامان می یابند، کدام یک از گزاره ها جدی تلقی می شوند، به چه کسی قدرت تفویض شده که به طور جدّی سخن بگوید و چه پرسش ها و روندهایی برای ارزیابی اعتبار گزاره هایی که جدّی گرفته می شوند، بجا تلقی می شوند.
آنچه که مفاهیم تقابلی dichotomy نامیده می شوند در این رهگذر براساس «تُعْرَفُ الاَشیاءُ بِاَضدادها» حاصل نمی آیند؛ بلکه براساس کارکرد عاطفی حاصل با رویکرد اعلام نگرش فرستنده پیام در مفاهیم و گزاره های استخدامی خود نسبت به موضوع؛ مفهوم متقابل خود را نیز شفاف می سازد. به طور مثال قرار دادن استکبار در برابر استضعاف که هر دو از درونمایه های قرآنی نشأت گرفته اند، براساس ارتباط عاطفی فرستنده پیام با موضوع ابراز و علاقه ی خود در پرتو ارجاع به تعریف یکی، دیگری را در معرض نقد و بررسی قرار می دهد؛ و جلوی دیدگان شفاف می سازد.
در چنین دیدگاهی از کلام محوری پرهیز می کند و در عین حال در پرتو باز تعریف ارجاعات خویش و ارتباط عاطفی میان پیام و فرستنده پیام به طور هم زمان شالوده های مکمل و رقیب را مشخص می سازد؛ و در زمان واحد حامل کارکردی شناختی Cognitive و عینی Objective و در عین حال احساسی affective و ذهنی subjectiveهستند؛ و در همین حال، کارکردی حکمی Function conative را از خود بروز می دهند؛ یعنی موجب ایجاد واکنش نزد گیرنده می شوند؛ تا خود را به یکی از دو سوی خوب یا بد، مطلوب و غیرمطلوب ارجاع دهد.
«جنگ فقر و غنا»، «خودی و اجنبی»، «نه شرقی، نه غربی»، «وظیفه و نتیجه»، «اسلام محمدی و اسلام آمریکایی» و... از همین دست کنش های گفتاری غیر مستقیم است: که در پهن دشت ادبیات انقلاب اسلامی ظهور جدّی پیدا می کنند؛ و در متن جامعه کارکردی هنری می یابند؛ یعنی تا حدّی شکل معنادار پیدا می کنند که دیگر مرجع پیام، خود پیام واقع می شود. این پیام دیگر ابزار ارتباط نیست، بلکه موضوع آن است.
در چارچوبه ی همین کنش یا صورت بندی گفتمانی است که واژه های تعاملی یا کناکنشی Reboundic و انضمامی Annexation نیز حاصل می شوند؛ دانشواژگان هم فضا و هم زمان با یکدیگر به کار می روند؛ تا ضمن تأکید بر «هم درونی» آنها نسبت به یکدیگر به عنوان دو بال برای یک پیکر به نظام معانی خاص و نظام صدقی معین ارجاع دهند؛ از این نمونه می توان به «استقلال و آزادی»، «حوزه و دانشگاه»، «دولت و ملت»، «ملّی و الهی»، «جسمی و روحی»، «روحانی و دانشجو»، «تعهّد و تخصص»، «تزکیه و تعلم» و امثال اینها اشاره کرد.
بدین ترتیب می بینیم که ادبیات انقلاب اسلامی چهار اصل گرایس، یعنی اصول کیفیت quality، کمیت quantity، ارتباط relevance و روش manner؛ به خوبی شکل گرفته است.
ادبیات انقلاب اسلامی و کارکردگرایی
حوزه ی کارکردگرایی تحلیل گفتمان، به اعمال انجام شده توسط مردم یا مقاصد معینی که در به کارگیری زبان وجود دارد؛ توجّه می کند و تلاش دارد معانی اجتماعی، فرهنگی و شخصی آن را بشناسد و آنها را توجیه کند. جامعه شناسان زبان با تعریف مجدد توانش و افزودن ابعاد کنشی و اجتماعی بر آن بر توانش ارتباطی تأکید کرده اند و معتقدند چنین توانشی تنها با در نظر گرفتن عوامل حاکم بر محیط کاربردی، منعکس کننده توانش «فرد» یا «افراد» در کاربرد زبان در ارتباطات بین شخصی و اجتماعی است. «هایمز» با بسط مابعد توانش زبانی، صحت یک صورت زبانی را تنها به صحت صورت دستوری منوط ندانسته، بلکه کاربرد صحیح آن را در چارچوب قوانین و قراردادهای اجتماعی و فرهنگی نیز ضروری می شمارد؛ این روش بررسی و کاربرد صورت های زبان و توانش ارتباطی، روش «قوم نگاری گفتار» نامیده می شود.(7) از این منظر، ادبیات انقلاب اسلامی «رویداد گفتاری، speech event» است، که در آن زبان نقش عمده ایفا می کند، مثل سخنرانی، دفاعیه و... .
از سوی دیگر من در اینجا در نظر دارم که با تأکید بر این معنا، استدلال نمایم که همین فضا؛ موجب می شود ادبیات انقلاب، در محتواپذیری و شکل گیری ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی انقلاب نیز، تأثیرات عمیق در رفتارهای سیاسی اجتماعی مردم در عرصه ی انقلاب به جای گذارد.
رویکرد فرهنگی مردم بر بازگشت به اخلاقیات حاصل از ادبیات انقلاب اسلامی، یعنی صداقت و گذشت، استفاده از سنت اعتراض مذهبی، یعنی برگزاری تظاهرات با محتوا و آرایش عزادارای های کلاسیک، و حضور در پایگاه ها و فضای تاریخی انقلاب یعنی مساجد، تکیه ها و حسینیه ها، ناشی از همین ادبیات است. در پرتو چنین ادبیاتی است که پرچمداری روحانیت قوام پیدا می کند، نهادسازی «حکومت اسلامی»، «جمهوری اسلامی» و «ولایت فقیه» عملی می شود؛ صفت اسلامی بر موصوف های متعدّد می نشیند، و به واقع در پرتو «مفهوم سازی»، «نهاد سازی» صورت می پذیرد.
از این رو ادبیات انقلاب اسلامی اگر در منظر تحلیل گفتمان ساختارگرا، بین یک صورت بندی گفتمانی است از دیدگاه تحلیل گفتمان کارکردگرا، نمایانگر یک گفتمان صورت بندی شده است.
بدین گونه باید اذعان نماییم. ادبیات گفتمانی انقلاب اسلامی در ساختن فرد و فاعلان در سلسله مراتب قدرت، نقشی محوری دارد. به عبارت دیگر همان گونه که فوکو تأکید داشت، زبان عرصه ظهور روابط قدرت و تعیین کننده ی فاعل مسلط و فاعل زیر سلطه به حساب می آید؛ فوکو می گفت:
«این طور نیست که گفتمان ها در خدمت قدرت یا بر علیه آن باشند. ما باید فرایند پیچیده ای را منظور کنیم که گفتمان هم ابزار قدرت و هم پدیدآورنده ی آن است و در عین حال سدّی در مقابل آن، نقطه اتکای مقاومت علیه آن، و نقطه عزیمتی جهت اتخاذ استراتژی ای علیه آن است، گفتمان قدرت را تولید می کند، گسترش می دهد، آن را تقویت می کند و در عین حال تیشه به ریشه آن می زند و امکان خنثی کردن آن را ایجاد می کند.»(8)
قبول دارم فهم و از آن مهم تر قبول آن در دایره ی فهم معرفت محور و هویت گستر در این معنا، سنگین است؛ ولی همواره همه چیز ساده نیست و به سادگی نیز ختم نمی شود. این بیان سعدی به یاد می آید که گفت:
آشنایان ره بدین معنا برند |
در سرای خاص بار عام نیست |
از هزاران در یکی گیرد سماع |
زانکه هرکس لایق پیغام نیست |
پی نوشت ها:
1. عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی.
2. لطفی پور ساعدی، کاظم. درآمدی بر سخن کاوی، مجله زبان شناسی، بهار و تابستان، 1371.
3. پیران، فاطمه شایسته. سخن کاوی و تحلیل مکالمه، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، 1375.
4. همان
5. همان.
6. نظام زاده، پروانه. نقش نهادهای کلامی، پایان نامه کارشناسی ارشد، پژوهشگاه، 1375.
7. لطفی پور ساعدی، کاظم، پیشین، ص 23.
8. علی پایا، جایگاه مفهوم صدق در آراء فوکو، نامه فرهنگ، شماره 23، پاییز 1375.