مفهوم علم سیاسی در احصاءالعلوم فارابی

از نیمه های قرن سوم هجری قمری (نهم میلادی) به بعد، انحطاط اخلاقی و سیاسی خلافت عباسی آغاز شد. پس از آن مسلمانان در همه جا اتحاد خود را از دست دادند. خلافتهای سه گانه به ملوک الطوایف یا قبایل کوچک تقسیم شدند. با این حال، در این دوران اندیشه اسلامی به اوج شکوفایی خود رسید (م. م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام،۶).

1- سرآغاز

از نیمه های قرن سوم هجری قمری (نهم میلادی) به بعد، انحطاط اخلاقی و سیاسی خلافت عباسی آغاز شد. پس از آن مسلمانان در همه جا اتحاد خود را از دست دادند. خلافتهای سه گانه به ملوک الطوایف یا قبایل کوچک تقسیم شدند. با این حال، در این دوران اندیشه اسلامی به اوج شکوفایی خود رسید (م. م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام،6).

در چنین اوضاع و احوالی، حکمای مسلمان، معروف به فلاسفه، (1) شاید چنین می اندیشیدند که با ظهور اسلام، دانش یونانی و آرمانهای فراگیرش را می توان با محیط فکری اسلام انطباق داد. موقعیت تازه ای پدید آمده بود که با ایجاد جامعه آرمانی تر فلسفی تناسب داشت. معروف است که این گروه از دانشمندان، شامل فارابی (ف 339 ه . ق/950 م)، ابن سینا (ف 370 ه . ق/1037م) و ابن باجه (ف 533 ه . ق/1138م) تلفیقی از فلسفه سیاسی نوافلاطونی را پدید آورده و آن را با مبانی دینی وفق داده اند. با این حال تفاوتهایی میان آنان وجود دارد.

فارابی از نامدارترین فیلسوفان بزرگ به شمار می آمد. او در مدرسه ای با گرایشهای خردگرایانه آشتی ناپذیر و نیز در فرهنگ مسیحی یونانی تعلیم دیده و دانش آموخته بود. در حلب به دربار سیف الدوله حمدانی پیوست و در سن حدود هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. (2)

فارابی در باب اندیشه های سیاسی ویژگی خاصی دارد. وی که پس از معلم اول، ارسطو، معلم ثانی خوانده شده، اولین حکیم مسلمان در دنیای اسلام نیز به شمار می آید. به دیگر سخن، فارابی نخستین حکیم سیاسی اسلام است که به تعارض میان فلسفه و وحی پی برده و راه حل هایی برای آن پیشنهاد کرده است (3) (Lambton, 109) . او مهمترین مسائل مربوط به ارتباط میان فلسفه و قوانین بشری، یا بین پیشروان حکمت و وحی، نبوت، شریعت و امام را به تفصیل مورد کندوکاو قرار می دهد. عقیده بر آن است که او - جایگاه علم سیاسی [مدنی] را در مدینه، اجتماع و دنیای آبادان (المعمورة) تعیین می کند. این مسائل اساسا در آثار سیاسی فارابی مورد بحث قرار گرفته اند، مانند: احصاء العلوم، تحصیل السعادة، المدینة الفاضلة، السیاسة المدنیة، فصول المدنی و کتاب الملة.

فارابی بویژه در احصاءالعلوم، مفهوم علم مدنی را فی نفسه، کاملا توضیح می دهد. این توضیحات در کتاب الملة و تحصیل السعادة او نیز دیده می شوند. احتمالا ساختار اصلی این آثار به طور کلی از مقدمات تکوین اندیشه های سیاسی او خبر می دهد. هدف از این گفتار در این چارچوب درک مفهوم کامل علم مدنی از نظر فارابی است. برای نیل به این مقصود، اندیشه های سیاسی او را با نگاهی به سه کتاب اصلی او بررسی و تحلیل خواهیم کرد.

2 - زمینه مفهومی اصطلاحات سیاسی:

عمدتا براساس دیدگاههای لیواشتراوس نخست لازم است مفاهیم کلی اصطلاحات سیاسی، مانند فلسفه سیاسی، نظریه سیاسی، علم سیاسی; سیاست و... را مورد بحث و بررسی قرار دهیم تا دیدگاههای کلی فارابی را در مسایل سیاسی دقیقتر بشناسیم.

فلسفه سیاسی توضیحاتی کلی ارائه می دهد تا به مسائل عام تشکیلات جامعه پاسخ گوید و مفاهیم و نظریات مربوط به اندیشه یا نظریه سیاسی را بیان می دارد. بنابراین، مفهوم عدالت را، که به طور کلی می تواند در اندیشه و فعالیت سیاسی معمول مورد قبول واقع شود، به منظور درک مفهوم کامل آن مورد تحلیل فلسفی نیز می توان قرار داد (Scruton, 361) . لیواشتراوس ظاهرا «فلسفه سیاسی » را کوششی به منظور علم به ماهیت امور سیاسی و نظم سیاسی درست یا نیکو می داند. او فلسفه سیاسی را چنین تعریف می کند: «فلسفه سیاسی کوششی آگاهانه، انسجام یافته و مصممانه است که علم به اصول سیاسی را جایگزین عقاید مربوط به آنها می کند» (Strauss, 1959, 12) . او همچنین می گوید: «فلسفه سیاسی باید پویا باشد و آگاهی همراه با دغدغه خاطر از اختلاف اساسی بین اعتقاد یا باور و علم، آن را در این پویایی ثابت بدارد» (همان). بنابراین «حقیقت » را می توان مهمترین دغدغه فیلسوف سیاسی و گفتگوی منظم را وسیله اصلی فلسفه سیاسی به شمار آورد.

لیواشتراوس بر «فلسفه سیاسی کلاسیک » تاکید می کند. او می گوید: «وقتی ما فلسفه سیاسی افلاطون و ارسطو را فلسفه سیاسی کلاسیک می خوانیم، مقصودمان شکل کلاسیک فلسفه سیاسی است... از این رو فلسفه سیاسی آنان جامع است; هم نظریه سیاسی است و هم مهارت سیاسی... این ویژگیهای فلسفه سیاسی کلاسیک با کمال وضوح در قوانین افلاطون، که برجسته ترین اثر سیاسی اوست، به چشم می خورد.» (همان،29-27).

اندیشه سیاسی را می توان اندیشه ای دانست که افکار، نظریات و ارزشهایی که سیاست و رفتار سیاسی را برمی انگیزد در برمی گیرد، و از نظریاتی حکایت دارد که مردم از رهگذر آنها می کوشند رفتار سیاسی یکدیگر، ارزشهایی را که از طریق آن درباره این رفتار حکم می کنند و دستگاهی را که به واسطه آن می کوشند این رفتار را مهار کنند، همچون قانون، مورد تحلیل قرار دهند (Scruton, 360) . لیواشتراوس می گوید: «استنباط ما از اندیشه سیاسی تامل در دیدگاههای سیاسی یا تشریح آنهاست; استنباط ما از دیدگاههای سیاسی می تواند هرگونه تصور، مفهوم ذهنی یا تصویر کلی باشد که به لحاظ سیاسی حائز اهمیت فراوان است; و یا هر چیزی که بتوان ذهن را درباره آن پیرامون اصول سیاسی به تفکر واداشت (Strauss, 1959,12) . او می افزاید: «بنابراین، هر فلسفه سیاسی اندیشه سیاسی هست، اما هر اندیشه سیاسی فلسفه سیاسی نیست. بدین سان، اندیشه سیاسی در تمایز میان علم و اعتقاد یکسان است: ... اندیشمندی سیاسی که فیلسوف نیست اساسا دلبسته یا پیوسته به گروه یا سیاست خاصی است: ... اندیشه سیاسی که فلسفه سیاسی نیست کمال مطلوب خود را در قوانین و مقررات، در شعر و داستان، در اعلامیه های سیاسی و نطقهای عمومی می یابد:...» (همان،13).

به گفته لیواشتراوس، نظریه سیاسی را می توان چنین بیان کرد: «استنباط اغلب مردم از نظریه سیاسی، تاملات کلی امروزی اوضاع و احوال سیاسی است که در نهایت به اصول پذیرفته شده نزد عقاید عامه یا بخش قابل توجهی از عامه منتهی می شود; یعنی عامه اصول کاملا پرسش برانگیز را به طور جزمی می پذیرند» (همان). همچنین در تعریف آن می توان گفت که نظریه سیاسی کوششی است جهت متحد کردن حقایق تجربی واکنشهای سیاسی انسان با حقایق اخلاقی مطلوب از نظر سیاسی، با در نظر گرفتن طبیعت سیاسی انسان.

علم سیاسی (4) در میان شاخه های علوم دانشگاهی به طور کلی موضوعی مستقل است و شاید نظریه سیاسی، فلسفه سیاسی، اقتصاد سیاسی و موضوعات سیاسی دیگر را نیز دربرگیرد. این علم اساسا مطالعه ماهیت، توزیع و پویایی قدرت است که معمولا در سطح ملی یا بین المللی و گاه در سطحی بسیار محدود به کار می رود (Scruton, 361) . همان طور که لیواشتراوس می گوید: «علم سیاسی اصطلاحی است مبهم و به پژوهشهایی در امور سیاسی اشاره دارد که الگوی آن را علوم طبیعی مشخص می کند، و از فعالیتی حکایت می کند که اعضای حوزه های علم سیاسی صورت می دهند» (Strauss, 1959, 13) . او همچنین می افزاید: «درست همان طور که علم واقعی در امور طبیعی هنگامی آغاز شد که مردم از نظرپردازی بیهوده و بی حاصل به مطالعه تجربی و آزمایشی روی آوردند، علم واقعی به امور سیاسی نیز هنگامی آغاز خواهد شد که فلسفه سیاسی زمینه را برای مطالعه علمی سیاست کاملا فراهم آورده باشد... در راس نردبان دولتمردی بزرگ را می بینیم که از علم سیاسی، فهم سیاسی، عقل سیاسی و بالاترین میزان مهارت سیاسی برخوردار است; یعنی از علم سیاسی به مفهوم اصلی کلمه... فلسفه سیاسی در اصل همان علم سیاسی بود.» (همان،17، 14-13).

سخن کوتاه، «سیاست » را به منزله هنر یا علم کشورداری، می توان هنر اداره و تلفیق منافع گوناگون و متعدد در درون یک دولت خواند. این نظریه سیاسی درباره به رسمیت شناختن و آشتی دادن منافع متضاد، امروزه قبول عام یافته است ( Scruton, 361-62) .

3 - استنباط فارابی از علم سیاسی (علم مدنی)

فارابی در کتاب التنبیه نخست علوم را به دو بخش تقسیم می کند: علوم نظری که ریاضیات، طبیعیات و مابعدالطبیعه را در برمی گیرد، و علومی عملی که به تدبیر منزل، اخلاق و سیاست مدن (علم مدنی) تقسیم می شوند (کتاب التنبیه، ص 21-19). وی در کتاب احصاءالعلوم و کتاب الملة به فقه و کلام (5) می پردازد (احصاءالعلوم،107-13; الملة و النصوص الاخری،6،9).

فارابی در احصاءالعلوم، کتاب الملة و تحصیل السعادة عبارت عربی العلم المدنی را به کار می برد (که در انگلیسی می توان آن را به Political Science یا Science of State ترجمه کرد) تا معرف نظریات سیاسی او باشد (احصاءالعلوم، 102-3; کتاب الملة، 11 به بعد). او علم مدنی را چنین تعریف می کند: «علم مدنی از انواع افعال و رفتار ارادی (6) و از ملکات و اخلاق و سجایا و عاداتی بحث می کند که افعال و رفتار ارادی از آنها سرچشمه می گیرند، و از هدفهایی یاد می کند که این افعال و رفتار برای رسیدن به آنها صورت می گیرد; و بیان می دارد که چه ملکاتی برای انسان شایسته است و از چه راه می توان زمینه پذیرا شدن این ملکات را در انسان فراهم کرد تا به گونه ای شایسته در وجود او رسوخ یابند. و نیز از طبقه بندی نتایجی سخن به میان می آورد، که این افعال و رفتار برای ایجاد آنها از انسان سر می زند، و بیان می دارد که برخی از این نتایج سعادت حقیقی است و برخی دیگر پنداری و ظنی، یعنی چنان می پندارند که سعادت است و در واقع چنین نیست. (×) » در هر حال فارابی بر این باور است که سعادت حقیقی در این جهان ممکن نیست. بدین سان هر چیزی که برای سعادت غایی نباشد، متوجه خیر کمتر یا سعادت ظنی خواهد بود.

بدین طریق است که علم مدنی بین افعال و اعمال عادی امتیاز قایل می شود تا افعال و اعمالی را که سعادت حقیقی به واسطه آنها ممکن می گردد مشخص سازد. این افعال و اعمال عبارتند از خیرات، زیباییها و فضایل، حال آن که جز اینها شرور، قبایح و نقایص اند.

این افعال و اعمال جملگی باید در انسانها تحقق یابند به همان نحوی که فضایل و سنتهای جاری در مدینه ها و در میان امتها مطابق با نظمی خاص توزیع می شود و اجرا می گردد. فارابی سپس مفهوم ریاست را که اساس دیدگاههای سیاسی او را تشکیل می دهد بیان می دارد. این ریاست [حکومت] است که افعال مزبور، احکام جاری، ملکات و اخلاقیات را در مدینه ها و در میان امتها استوار می دارد (احصاءالعلوم،103; کتاب الملة a 14).

فارابی این ریاست را از طریق مقام (مهنه) مانند پادشاهی (ملکیة) و اقتدار پادشاهی (ملک) تحقق پذیر می داند. او می گوید که سیاست عبارت است از به عهده گرفتن این پادشاهی. وی آنگاه ریاست [حکومت] را به دو نوع تقسیم می کند: ریاست فاضله و ریاست جاهله. ریاست جاهله تقسیم می شود به ریاست خست (پستی) و ریاست کرامت، مطابق با هدفی که در پیش دارد.

فارابی اداره حکومت فاضله را نیز در سایه دو نیرو امکان پذیر می داند (احیاء علوم الدین، 104; کتاب الملة، b,d 14): نخست نیرویی که بر قوانین کلی استوار است و دوم نیرویی که بر اثر ممارست در کارهای کشورداری به دست می آید (اعمال مدنی). او تاکید می کند که فلسفه مدنی یا فلسفه سیاسی، در مواردی که به بررسی افعال و سنن و ملکات ارادی - و دیگر مباحث مربوط به آن - بپردازد، قوانین کلی به دست می دهد، و راه اندازه گیری آنها را برحسب احوال و اوقات مختلف، و این که چگونه و با چه چیز باید این اندازه گیری صورت گیرد، نشان می دهد. سپس دو بخش این علم را که برای ریاست کارآمد ضرور است مشخص می کند. بخش اول شامل تعریف سعادت می شود، و تفاوت سعادت حقیقی را از سعادت خیالی بیان می دارد، به شمارش افعال و رفتار و اخلاق و عادات ارادی کلی - که لازم است در شهرها و میان ملتها رواج پیدا کند - می پردازد، و سنن فاضله و غیرفاضله را از هم جدا می کند.

بخش دیگر شیوه رواج عادات و سنن فاضله را در شهرها و در میان ملتها بیان می دارد و وظایف حکومت را که به واسطه آن می توان افعال و سنن فاضله را در مردم به وجود آورد و حفظ کرد مشخص می سازد. به گفته فارابی این بخش انواع کارهای حکومت غیرفاضله را نیز برمی شمرد و می گوید که چند نوع است و هر یک از آنها چگونه است. آنگاه تعداد اسباب و عللی را برمی شمرد که از ناحیه آنها نمی توان اطمینان یافت که حکومتهای فاضله و سنن و مدن فاضله پایدار بمانند، یعنی به سنن و ملکات جاهلیت تبدیل نگردند. و نیز راههای تدبیر و چاره اندیشی و دیگر چیزها را برمی شمرد و می گوید که فایده آنها این است که اگر حکومت فاضله ای به حکومت جاهله تبدیل شد چگونه باید آن را به حال اول بازگردانید.

آنگاه بیان می کند که اداره حکومت فاضله با چند چیز سامان می پذیرد; برخی از آنها [دانشهای] نظری و برخی عملی هستند و نیروی حاصل از تجربه به دست آمده را - که بر اثر ورزیدگی بسیار در کار اداره شهرها و مردمان برای حکومت پیدا شده است - بر آنها می افزاید. نیز بیان می کند که مدینه فاضله هنگامی پایدار می ماند - و تغییر ماهیت نمی دهد - که فرمانروایانش در طول زمان از شرایط واحد بخصوصی پیروی کنند، به طوری که فرمانروای دوم جانشین فرمانروای اول حافظ و نگهبان همان احوال و شرایط مرسوم در روزگار پیش از خود باشد. و بیان می کند که کدام شرایط و احوال طبیعی است که باید در فرزندان پادشاهان و دیگر مردم جستجو شود تا معلوم گردد چه کسی اهلیت دارد که پس از فرمانروای کنونی جانشین او شود و آن کس که این شرایط طبیعی در او موجود است چگونه باید تربیت شود تا حرفه فرمانروایی را نیک فراگیرد و فرمانروای کامل شود (احصاءالعلوم،106; کتاب الملة، b 14، 18). وی در کتاب الملة، به گونه ای غیرمعمول، می پذیرد که اگر فرمانروایی جانشین فرمانروا یا فرمانروای دوم، مبتنی بر سنتهای متداولی باشد که حاکم توانای نخستین وضع کرده است، نیازی به فلسفه ندارد (کتاب الملة، 18). در این جا فارابی نظریه ای ارائه می دهد که از ارتباط بین المللی حکایت دارد. او می گوید باید بین ملتهای فاضله ائتلاف و ارتباط برقرار باشد. این نظر او درست مانند دیدگاههایش در باب جهان است (همان،27).

در تحصیل السعادة شرح دیگری از علم مدنی به عمل می آورد، گرچه کاملا آن را توضیح نمی دهد (تحصیل السعادة،16). او در این اثر مفاهیم علم مدنی را چنین بیان می دارد: علم مدنی باید اختلاف بین خیرات، فضایل، حسنات، شرور، نقایص و سیئات را روشن کند و بیان دارد که این افعال چگونه باید اجرا شوند تا معلوم، معقول و متمایز از یکدیگر باشند. نیز علم به اموری را در برمی گیرد که اتباع دولتها با تمسک به آنها از طریق اجتماع مدنی به سعادت نایل می آیند تا بدانجا که هر یک از آنان از تمایلی فطری نسبت به آن برخوردار می شوند. (7)

4 - خاتمه

از طرح کامل «علم مدنی » فارابی می توان چنین استنباط کرد که او ابتدا چشم اندازها و اهداف علم مدنی را ارائه می دهد و سپس حکومت را تعریف می کند که از طریق پادشاهی یا اقتدار پادشاهی می تواند تحقق یابد. آنگاه حکومت فاضله و غیرفاضله را از یکدیگر جدا می کند. حکومت فاضله سه قوه دارد: قوه علم نظری، علم عملی و قوه تجربی عملی. حکومت غیرفاضله به فلسفه عملی و نظری نیاز ندارد و تنها واجد قوه تجربی است.

تعریف فارابی از سیاست، که تحقق ریاست و حکومت است، مفهوم کلی سیاست، یعنی هنر یا علم حکومتداری می باشد. تعریف وی از «فلسفه مدنی »، که به قواعد کلی علم مدنی محدود می شود، با تعریف فلسفه سیاسی کلاسیک از نظر لیواشتراوس، به لحاظ اصطلاحی، بسیار فاصله دارد. با این حال، هنگامی که ما به تعریف جامع او از علم مدنی می نگریم، که شامل فلسفه مدنی محدودش نیز می شود، درمی یابیم که وی در واقع فلسفه سیاسی کلاسیک لیواشتراوس را بیان می دارد.

خلاصه این که، چارچوب اساسی کلیه آثار فارابی با بافت اصلی اندیشه های سیاسی اش تطابق دارد. نیز چنین می نماید که او پیش از طرح ریزی کامل مدینه فاضله دیدگاههای خود را در باب علم مدنی بیان کرده بوده است. بنابراین می توان دیدگاههایش را در زمینه اندیشه سیاسی در چارچوب «علم مدنی »، به گونه ای که عمدتا در احصاءالعلوم، کتاب الملة و تحصیل السعادة بیان شده است تنظیم کرد; گرچه دشوار است دیدگاههای سیاسی فارابی را به طور منظم تنها با مراجعه به نظریه اش پیرامون «علم مدنی » تحیل و تنظیم کنیم.

پی نوشتها

1- تعریف واژه «فلاسفه » به قرار زیر است: «... عربها از «فیلوسوفوس » یونانی کلمه «فیلسوف » را ساختند که جمع آن «فلاسفه » است. اسم مجرد و مطابق آن عبارت است از «فلسفه »...» (مونتگمری وات، 204).

2- اسم کامل فارابی، ابونصر محمدبن محمدبن ترخان بن اوزلغ فارابی است. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 2، تصحیح احسان عباس (بیروت: دارالصادر)، ص 195-99; بحثهایی درباره شرح حال فارابی جریان دارد، گرچه هنوز شواهد تازه ای به دست نیامده است. مؤلفان زیر مطالب نسبتا مفیدی را در این زمینه بیان داشته اند: ماجد فخری،1983، ص 107 به بعد; ابراهیم مدکور، ص 450-54; اشتراوس،1957، ص 319-44; والترز1927، ص 319-44; کارادوواکس 55-53; نجار، 1978، ص 5-124; و غیر آن.

3- یکی از مسائل عمده او فلسفه سیاسی افلاطون است که وی را قادر می سازد امام را به جای حکیم حاکم در جمهوری افلاطون و شریعت را به جای قوانین بگذارد.

4- دیوید استون می گوید، به مفهومی جدید «علم سیاست مطالعه توزیع آمرانه ارزشها به یک جامعه است. این علم بر نظام سیاسی متمرکز است...» (استون، 22-16).

5- عبارتی که فقه و کلام را تعریف کرده است، در اثر فوزی. م. نجار، با عنوان «فلسفه سیاسی در اسلام » آمده است، Islamic Quarterly ، (4) 22-20 ص 123 به بعد.

6- اصل عربی آن عبارت است از: انصاف الافعال و السنن الارادیة. اما ماجد فخری به جای سنن، «سیر» می آورد. رک: ماجد فخری، چ 1991، ص 81.

7- فارابی در توضیح آن از نگرش فلسفی کلی اش نسبت به نظم سلسله مراتبی جهان بهره می جوید. مدینه نظام جهان شناختی عالم را بیان می دارد:

«درست همان طور که در جهان اصل نخستینی وجود دارد که اصول دیگر تابع آن هستند و موجوداتی از این اصول صادر می شود که موجودات دیگر تابع این موجودات هستند تا این که به پایین مرتبه ترین موجودات در سلسله وجود ختم می شوند، ملت یا مدینه نیز فرمانده ای عالی دارد که فرماندهان دیگر از او، شهروندان از این فرماندهان و شهروندان دیگر از این شهروندان پیروی می کنند تا آنجا که به پایین ترین مرتبه شهروندان و ابنای بشر ختم می شود. بنابراین مدینه به کل جهان شباهت دارد (تحصیل السعادة، ص 16; ترجمه انگلیسی فوزی. م.نجار، ص 61).

×- نقل از احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیوجم، انتشارات علمی و فرهنگی، 1364، ص 106 - م.

کتابشناسی

کتاب التنبیه علی سبیل السعادة در رسائل فارابی،چاپ دکن حیدرآباد،1926.

تحصیل السعادة، در رسائل فارابی.

رسائل فارابی.

احصاءالعلوم فارابی، تصحیح عثمان امین، چاپ قاهره.

فصول المدنی، فارابی، تصحیح د. م. دنلوپ، چاپ کمبریج.

الملة و النصوص الاخری، محسن مهدی، بیروت، 1968.

وفیات الاعیان، احسان عباس، بیروت: دار صادر.

عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ابن ابی اصیبیعه، ابوالعباس احمد، 1884، آگوس مولر، تصحیح کونیزبرگ.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان