رادیو دولتی انگلیس (BBC) ضمن اعتراف به ناتوانی امریکا در رویارویی نظامی با جمهوری اسلامی ایران می گوید:
«در محافل واشنگتن شایع است که نومحافظه کاران، تمایلی به اشغال ایران به مانند آنچه در عراق صورت گرفت ندارند بلکه ترجیح می دهند از راههای پنهان، حکومت ایران را متزلزل کنند .» (1)
هر تحلیلگر سیاسی منصف بلکه عامه مردم این موضوع را تصدیق می کنند که امریکا به شدت در صدد براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران بوده و هست . از دیدگاه کارشناسان، این براندازی در ایران بر خلاف عراق و افغانستان، از طریق نظامی میسر نیست; زیرا تجربه 8 سال دفاع مقدس و در نتیجه برخورداری از بسیج مردمی قدرتمند، سپاهی مقتدر و ارتشی توانا، موجب شده است تا دشمنان انقلاب و بدخواهان نظام، حتی فکر عملیات نظامی علیه ایران را در سر نپرورانند . اما آیا استکبار جهانی برای تحقق اهداف خود کاملا ناامید شده است؟
در سالهای اخیر، برخی با ارائه تئوری «توهم توطئه » خواسته اند به ملت ایران چنین القا کنند که امریکا با این نظام سر جنگ ندارد و هشدارهای مقامات بلند پایه ایران در باره لزوم هشیاری و مقابله با توطئه دشمنان، توهم و خیالی بیش نیست . اکنون پس از گذشت چند سال و برملا شدن کمکهای مالی امریکا به مخالفین نظام در داخل کشور که از اعلام رسمی آن هم ابایی ندارند، و نیز عملی شدن سیاست نظامی گری دولت امریکا که نوعی بازگشت به استعمار کهنه را تداعی می کند، بی پایه بودن تئوری «توهم توطئه » مشخص گردید .
حتی به اعتراف برخی از تحلیل گران غربی، در داخل کشور ایران، حرکت پنهان و خزنده ای در حال انجام است که برخی با زیر سؤال بردن مبانی دینی و اصول انقلاب، قصد براندازی آرام را از طریق یک جنگ فرهنگی در سر دارند . «الکساندر آلدره » نویسنده مشهور فرانسوی می گوید:
«من در هیچ کجای دنیا و در هیچ انقلابی از انقلابهای تاریخ ندیدم و نشنیدم که روشنفکران یک جامعه در کشاکش ویرانگر، بنیانهای پولادین جامعه خود را با پتک تحلیلها و رفتارهای سیاسی در هم بکوبند اما این اتفاق بی سابقه در انقلاب ایران در حال انجام است .» (2)
اکنون پس از گذشت چند سال از این تحلیل، با مطالعه و مروری گذرا بر وضعیت فرهنگی کشور و فضای حاکم بر بعضی از مطبوعات و مجلات منتشر شده در داخل که در مواردی آشکارا با منافع ملی و سیاستهای کلی نظام در تعارض است، بخوبی می توان دریافت که نیروهای انقلاب باید خطر براندازی آرام را جدی بگیرند .
ترویج فرهنگ سکولاریسم در لباس روشنفکری آنچنان در دستور کار برخی از مدعیان روشنفکری قرار گرفته است که حتی روشنفکران دینی همچون جلال آل احمد و دکتر شریعتی را به این دلیل که تفکر «غرب ستیزی » داشتند، نکوهش نموده و آنان را عامل عقب افتادگی کشور معرفی می کنند! (3) به نظر می رسد از دیدگاه آنان، گناه امثال آل احمد و دکتر شریعتی این بود که عنصر دین و ایدئولوژی را در رسالت روشنفکری خود دخالت دادند در حالی که از نظر این گروه از مدعیان روشنفکری، حقیقت هیچگاه دست یافتنی نیست و بنا بر این، روشنفکر جدید (روشنفکر نسل چهارم) نباید به دنبال ایدئولوژی (حتی ایدئولوژی دینی) باشد بلکه رسالت او تنها پرسشگری و نقادی است! (4) تب روشنفکری این دسته، آنچنان بالا گرفته است که حتی روشنفکران دینی مانند آل احمد و دکتر شریعتی را هم برنمی تابند چه رسد به مصلحان دینی همچون حضرت امام خمینی رحمه الله، علامه طباطبایی و شهید مطهری! و تو خود حدیث مفصل خوان از این مجمل .
از عجایب روزگار این که برخی از مدعیان روشنفکری نسل چهارم که امثال جلال آل احمد و دکتر شریعتی را به دلیل غرب ستیزی عامل عقب افتادگی کشور معرفی می کنند، و پسوند دینی را برای این دسته از روشنفکران، خط قرمز و خط فاصل میان آنان و دیگران می پندارند; آشکارا اعلام می کنند که میان خود و افرادی مانند محمد مجتهد شبستری و محسن کدیور هیچ خط فاصلی نمی بینند و برای آنان احترام زیادی قائلند! ! (5)
البته بطلان این ادعاها نزد اهل دانش آنقدر واضح است که نیازی به پاسخ ندارد ولی برای آشنایی نسل جوان در باره افکار دکتر شریعتی در خصوص دین و روحانیت، مطالبی هر چند کوتاه ضروری است . برخی از روشنفکرنماهای امروزی که حتی با عنوان «شریعتی شناسی » ، بازار سیاسی به راه انداخته اند باید بدانند (و می دانند) دکتر شریعتی علیرغم این که با تمام اصناف و نهادهای اجتماعی از جمله روحانیت منتقدانه برخورد می کرد و حتی به همین دلیل خود مورد انتقاد برخی قرار می گرفت، اما هیچگاه با ادبیات اهانت آمیزی که هم اکنون برخی روشنفکران به نام دفاع از دکتر شریعتی و طرح افکار ایشان مطرح می کنند، به میدان نیامد بلکه بر عکس برای روحانیت شیعه جایگاه والایی قائل بود . او در یکی از سخنان خود می گوید:
«در یک کنفرانس عمومی دانشجویی در حسینیه ارشاد خطاب به دانشجویان گفتم که من برای آینده این نهضت فکری برای بیداری مردم و احیای روح حقیقی اسلام و برانگیختن روح معترض و عدالتخواه شیعه علوی و رستگاری جامعه، به طلاب بیشتر از شما امید بسته ام چه، عمر روشنفکری شما کوتاه است و چهار تا هفت سال بیشتر نیست و فردا که تصدیق گرفتید و جذب زندگی شدید بی درنگ در طبقه بورژوا قرار می گیرید و خیالاتش از سرتان می پرد . اما این طبقه است که عمر مسؤولیت اجتماعی اش با عمر حیاتش یکی است تا مرگ . مسؤول افکار و سرنوشت مردم می ماند .» (6)
با توجه به استفاده ابزاری برخی از مرحوم دکتر شریعتی، دفاعی که وی از روحانیت شیعه در مجموعه سخنرانیها، کتب و مقالات خود نموده است برای نسل جوان امروز اساسا باور کردنی نیست! جوانان امروز و نسل دانشگاهیان و دانشجویان عزیز که با قلبی عاری از غبارهای اخلاقی و سیاسی به دنبال کشف حقیقت هستند باید بدانند که برای شناخت دکتر شریعتی و رابطه ایشان با دین و روحانیت نیازی به این قبیل واسطه ها نیست که اصولا هدفی سیاسی را در سردارند و نه یک هدف سودمند علمی و به همین دلیل با یکسونگری، تنها به انتقادهای شریعتی نسبت به برخی موضوعات دینی و برخی مسائل روحانیت می پردازند که تازه این مقدار هم تمام حقیقت نیست بلکه مجموعه آثار دکتر شریعتی به اندازه کافی می تواند گویای حقایق افکار ایشان باشد . شایان ذکر است شمار انتقادهای شریعتی نسبت به روحانیت در مقایسه با موارد تجلیل و دفاع ایشان از روحانیت به مراتب کمتر بلکه ناچیز است ولی برخی روشنفکران که در محافل دانشجویی به نام طرح آرای شریعتی هر آنچه را که خود نیز می خواهند بدان می افزایند، خود نیز بخوبی می دانند که اگر تمام افکار مرحوم شریعتی در مورد روحانیت را یکجا و بی طرفانه مطرح کنند، مخاطبین، داوری دیگری از دکتر شریعتی خواهند داشت . به عبارت دیگر با افکار دکتر شریعتی نیز مانند بسیاری از مسائل، گزینشی برخورد می شود . به عنوان نمونه مرحوم شریعتی در یکی از آثار خود در دفاع از روحانیت می گوید:
«کسی چون من و امثال من که این حرفها را می زند و اینجور عقایدی دارد و اینچنین فکر می کند ممکن است انتقاداتی به شیوه تبلیغ مذهبی یا به شیوه تحلیل بعضی از مسائل اعتقادی داشته باشد، ممکن است با روحانی یا روحانیت در بعضی از مسائل اختلاف سلیقه داشته باشد و ممکن است من با فلان عالم مذهبی - روحانی ای که عالم جدی مذهبی و روحانی واقعی دین است - اختلافات فراوانی داشته باشم، او به شدت به من بتازد و من به شدت به او حمله کنم اما اختلاف من و او، اختلاف پسر پدری است در داخل خانواده و وقتی که به همسایه و بیگانه می رسد ما یک خانواده هستیم و کوشش می کنم تا اختلاف خانوادگی این نسل و نسل پیش را که هر دو بر اساس یک ایمان، یک تعصب و یک دلسوزی و یک هدف است به کوچه و بازار نکشانم و در معرض عام مطرح نکنم تا کسی که نه تنها با من یا با آن نسل پیشین یا اصلا با این خانواده دشمن است بهترین وسیله را در دست نگیرد . این است که هرگز برای یک لحظه، گریبان نسل قدیم و گریبان کسانی را که به عنوان مقام علمی مسؤول مذهب هستند رها نمی کنیم انتقاد می کنیم، پیشنهاد می کنیم، اما در برابر بیگانه تسلیم محض آنها (روحانیت) هستیم .» (7)
آیا کسانی که مدعی پیروی از دکتر شریعتی و افکار او هستند این مطالب را هم خوانده اند و در این صورت چرا در میان نسل جوان دانشجو تا بدین حد مخالفت خود را با روحانیت آشکار می کنند؟! دست کم انتظار می رود زمانی که از زبان دکتر شریعتی سخن می گویند، تمام افکار ایشان را در مورد روحانیت، به نسل جوان منتقل کنند . مرحوم دکتر شریعتی در سال 1338 در انجمن دانشجویان ایرانی فرانسه که به تعبیر خود ایشان، در آن زمان این انجمن تحت نفوذ برخی منحرفین قرار داشت، زمانی که یکی از سخنرانهای جلسه به روحانیت انتقاد و اهانت می کند، دکتر شریعتی با قاطعیت تمام در این جلسه از روحانیت دفاع می کند . ایشان در باره این خاطره می گوید:
«من برخاستم و هرچه جز و پر زدم اجازه حرف زدن ندادند نوبت گرفتم نوبتم نمی شد تا با داد و قال خودم را بر جلسه تحمیل کردم و گفتم من از این آقای ... تعجب می کنم امروز به دورترین قبیله آفریقایی هم اگر سر بزنید این اصل بدیهی اخلاق و تمدن را آموخته اند که به عقیده دیگران ظاهرا احترام بگذارند ... احتمال می دهید که کسانی چون من هنوز خیلی روشنفکر نشده باشند که بتوانند فرمایشهای شما را تحمل کنند ... گفتید آخوندها پایگاه استعمار بوده اند . این یک مساله ذوقی نیست که بگویید من آخوند دوست دارم، من آخوند دوست ندارم . این یک مساله عینی و تاریخی است . باید سند نشان دهید و مدرک . تا آنجا که من می دانم زیر تمام قراردادهای استعماری را کسانی که امضا گذاشته اند همگی از میان ما تحصیل کرده های دکتر و مهندس و لیسانسیه بوده اند و همین ما از فرنگ برگشته ها . یک آخوند، یک از نجف برگشته اگر امضایش بود من هم مثل شما اعلام می کنم که: آخوند دوست ندارم! اما از آن طرف، پیشاپیش هر نهضت ضد استعماری و هر جنبش انقلابی و مترقی، چهره یک یا چند آخوند را در این یک قرن می بینم . از سید جمال بگیر و میرزا حسن شیرازی و بشمار تا مشروطه و نهضت اخیر .» (8)
حال آیا می توان با چنین برداشتی از دکتر شریعتی در باره روحانیت شیعه، باز هم به نام دکتر شریعتی، بازار شریعتی شناسی به راه انداخت و با نام او بر فرق روحانیت کوبید آن هم انتقاد همراه با اهانت و گستاخی و افترا، و نه صرف انتقاد که اگر از سر دلسوزی باشد و نه شیطنت، نه تنها نکوهیده نیست بلکه نشانه صداقت و تعهد است .
با وجود چنین شناختی از افکار دکتر شریعتی، می توان بخوبی دریافت که برخی از روشنفکرنماهای جدید که نام خود را روشنفکران نسل چهارم نامیده اند چرا تا بدین اندازه مرحوم دکتر شریعتی را به دلیل غرب ستیزی (بلکه بیشتر به جرم دین باوری و دفاع از روحانیت شیعه) مورد انتقاد قرار داده و ایشان را عامل عقب ماندگی کشور معرفی می کنند! عجیب تر این که تمام حسن ظن شریعتی به دین و روحانیت و آن همه تجلیل ایشان از موقعیت روحانیت شیعه در شرایطی بود که حتی برخی از روحانیون نیز ایشان را مورد انتقاد خود قرار می دادند! با این توضیح می توان این حقیقت را که شخصیتهایی همچون مقام معظم رهبری نیز بدان تصریح کرده اند باور نمود که دکتر شریعتی هم از طرف موافقان خود و هم از سوی مخالفان خود مظلوم واقع شده است . مقام معظم رهبری در اوایل پیروزی انقلاب و در زمان ریاست جمهوری در باره شخصیت دکتر شریعتی چنین می گوید:
«به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست . یعنی از شگفتیهای زمان و شاید شگفتیهای شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پر شور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست .
مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک می کنند و این موجب می شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند بی گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی کنم که این اشتباهات کوچک بود . اما ادعا می کنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی می توانیم نام بگذاریم، چهره شریعتی از برجستگی ها و زیبائیها هم برخوردار بود . پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگیهای او را نبینیم ... اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود بلکه حتی کوبنده تر و شدیدتر هم بود . طرفداران او به جای این که نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند . در مقابل مخالفان صف آرایی هایی کردند و در اظهاراتی که نسبت به شریعتی کردند سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه بدهند . سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهاتی را از او نپذیرند . یعنی سعی کردند هرگز اختلافی که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند . در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت و یا کلا متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام .» (9)
با وجود این موج نسبیت گرایی و ترویج شکاکیت در اصول اولیه اعتقادی و تهاجم یکپارچه به بنیانهای دینی، وظیفه طرفداران انقلاب در عرصه های فرهنگی به منظور رویارویی فکری و نیز تکلیف مسؤولین نظام برای خنثی سازی این قبیل تحرکات چیست؟
البته برای مقابله با این خطر، بسیار ساده لوحانه است اگر کسی بپندارد که نیروهای صادق و وفادار به اصول انقلاب، تنها به یک جناح خاص تعلق دارند و جناح دیگر به کلی فاقد چنین نیروهایی است . بلکه باید باور داشت که هم نیروهای پاک و خدوم به انقلاب، در جناحهای موافق نظام یافت می شوند و هم افراد تندرو و یا فرصت طلب و احیانا چهره های نفاق که وجودشان موجب پراکندگی و تفرقه میان جناحهای طرفدار انقلاب شده است .
شناسایی و خنثی کردن چهره های نفاق و افراطی در جناحهای قدرتمند کشور و نیز پرهیز از تکبر و غرور ناشی از حمایتهای موضعی مردم از یک جناح و پرداختن به مشکلات واقعی مردم، می تواند نیروهای خالص و بی پیرایه انقلاب را بار دیگر در آستانه انتخابات مجلس هفتم در کنار یکدیگر و در خدمت انقلاب قرار دهد; چرا که به تعبیر مولانا:
پرکندگی از نفاق خیزد
پیروزی از اتفاق خیزد
تو خون تکبر ار نریزی
خون جوش کند خناق (10) خیزد
رو دردی ناز را بپالا
زیرا طرب از رواق (11) خیزد
یار آن طلبد که ذوق یابد
زیرا طلب از مذاق خیزد
باید یادآور شد که در کنار هم قرار گرفتن نیروهای انقلاب لزوما به معنای ائتلاف سیاسی جناحهای طرفدار نظام نیست بلکه می توان ضمن حفظ پایبندی به اصول انقلاب و رعایت اخلاق سیاسی، رقابتی سالم و به دور از حاشیه پردازی را برگزار نمود . به تعبیر شفافتر، نیروهای انقلاب بیش از آن که به فکر ائتلاف سیاسی با یکدیگر باشند، باید اولا یک ائتلاف اخلاقی را در دستور کار خود قرار داده و از تنش زایی بپرهیزند و ثانیا به صورت جدی در صدد خنثی سازی نیروهای افراطی خود برآیند . بر خلاف توصیه قرآنی که پیامبر صلی الله علیه و آله و طرفداران ایشان را کسانی معرفی نموده است که در قبال کفار با قاطعیت برخورد می کنند ولی با یکدیگر مهربان هستند، (12) اما هنوز هم در جناحهای سیاسی فعال کشور، هستند کسانی که رفتار و ادبیات سیاسی آنان با دشمنان نظام به مراتب ملایمتر از دوستان انقلاب است و حتی ابایی ندارند از اینکه دغدغه خود را برای مذاکره و توافق با مخالفین نظام رسما اعلام کنند!
پی نوشت:
1) روزنامه جمهوری اسلامی، 9 مرداد 82، ص 2 .
2) لیبراسیون، مارس 1999، به نقل از: ماهنامه صبح، شماره 91، فروردین 78 .
3) ر . ک .: رامین جهانبگلو، روشن فکر نسل چهارم و حقیقتی فراتر از ایدئولوژی، جامعه نو، ش 16، ص 8: «در دوره سوم روشنفکری در ایران، آدمهای پارادایمی چون آل احمد و شریعتی به مراتب ما را عقب تر بردند، به خاطر غرب ستیزی شان . البته بعضی اعتقاد دارند که شریعتی غرب ستیز نیست ولی به هر حال شریعتی غرب را درست معرفی نمی کند نتیجه گیریهایشان غلط است .»
4) همان، ص 6: «حقیقت هیچگاه به دست نمی آید مثل افقی است که هر چقدر شما به آن نزدیک می شوید، او از شما دورتر می شود . حقیقت جویی الزاما رسیدن به یک حقیقت ایدئولوژیک نیست . حقیقت جویی یعنی این که شما به دنبال یک معنا باشید . این معنایی هم که روشنفکری به دنبالش می گردد، - مثلا در نسل چهارم روشنفکری در ایران - یک معنای نقادانه است . اتفاقا جواب به این سؤال «چه باید کرد؟» نیست . جوابی که روشنفکران دینی می خواهند به آن بدهند، نتیجه اش نسخه پیچیدن برای ملت ایران است، اما من معتقد به طرح پرسش هستم .»
5) رامین جهانبگلو، از روشنفکر دینی تا روشنفکر غیر دینی، سروش اندیشه، ش 3، ص 44: «وقتی روشنفکری پسوند دینی را برای خودش انتخاب می کند می خواهد کارش را یا برای خودش و یا در اذهان عمومی محدود بکند . و الا نیازی نیست که بگوید روشنفکر دینی است . چرا می خواهد بین خودش و دیگران این خط فاصل را بکشد؟ من خط فاصلی بین خودم و آقای مجتهد شبستری یا آقای محسن کدیور نمی بینم، به همین خاطر هم احترام زیادی برایشان قائلم .»
6) دکتر علی شریعتی، اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی، نشر نذیر، چاپ اول، 1399ق . ، ص 31 .
7) همان، صص 35 - 34 .
8) همان، صص 36 - 35 .
9) جعفر سعیدی، دکتر علی شریعتی از دیدگاه شخصیتها (بخش مصاحبه مقام معظم رهبری)، مؤسسه نشر کتاب، قم، چاپ سوم، 1366، صص 62 - 61 .
10) خناق نوعی بیماری تنفسی خطرناک است که بعضا موجب خفگی و مرگ می شود . (ر . ک .: لغتنامه دهخدا)
11) رواق به معنی صاف و خالص است . (ر . ک .: لغتنامه دهخدا)
12) فتح/29: «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم »